سخنرانی آمریکای لاتین - قسمت اول

نظام سرمایه داری و امپریالیسم جهانی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدمت برادران و خواهران سلام عرض میکنم. این اولین باری است که توفیق پیدا کردم به آمریکای لاتین و ونزوئلا بیایم و این را برای خود یک فرصت می بینم. البته ما از کشورمان تا اینجا 4 فرودگاه عوض کردیم و 48 ساعت در حال گردش هستیم و الان دقیقاً نمی دانم روز است یا شب؟

 

ما به لحاظ جغرافیایی، دینی و نژادی کاملاً با هم متفاوت هستیم؛ اما بنده احساس می کنم که ملت ما با مردم آمریکای لاتین درد مشترک دارند. یکی از مشکلات این دوره این است که ملت های مظلوم و مبارز در شرق و غرب عالم مستقیم با هم صحبت نمی کننند؛ بلکه با تصویرِ رسانه های امپریالیستی با یکدیگر ارتباط دارند. رسانه های آمریکایی و سرمایه داری غرب، به ملت های ما می گویند که مردم آمریکای لاتین، ملت هایی عقب مانده، فقیر و جزء ملت های درجه 2 و 3 هستند که استحقاق رشد و پیشرفت ندارند و به شما می گویند ملت های خاورمیانه، ملت های خشن، جنگ طلب، تروریست، ضد زن و ضد حقوق بشر هستند. ما متأسفانه یکدیگر را از وراء عینک رسانه های جهان سرمایه داری و استعمارگران می نگریم. روزی باید برسد که ملت ها در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین رو در رو باهم صحبت کنند.

آنچه به عنوان مدرنیته در جهان غرب شروع شد، با غارت و چپاول سه قاره آغاز گردید؛ یعنی مردم سه قاره ی آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا و آسیا چپاول شدند تا اروپا ثروتمند گردید و دوران مدرنیته(به اصطلاح) شروع شد. سؤال اصلی این است که اگر از قرن 15 و 16 تا قرن 17و 18 میلیون ها آفریقایی به شکل برده کشته نمی شدند و به بیگاری گرفته نمی شدند و میلیون ها ساکن اصلی آمریکا توسط اروپا قتل عام و غارت نمی شد، آیا این ثروت در اختیار اروپای غربی و ایالات متحده قرار می گرفت؟! و اگر از قرن 19 و 20 تا امروز اینها کشورهای اسلامی را درآسیا و شمال آفریقا چپاول نمی کردند، اگر اینگونه جمع ثروت نبود، آیا تمدن کنونی غرب بنا می شد و آیا اساساً ایالات متحده آمریکا وجود خارجی پیدا می کرد؟! آن ها این تمدن را بر روی خرابۀ سه تمدن و قارّه بنا کردند و در واقع سه هولوکاست در سه قاره بدست چند کشور در اروپای غربی اتفاق افتاد.

اولین شکل سرمایه داری در قرن 15 و 16 از طریق برده داری، اشغالگری و سرمایه داری تجاری ابتدا توسط اسپانیا و پرتغال و سپس انگلیس و فرانسه از طریق غارت آمریکا (آمریکای شمالی و جنوبی) شکل گرفت. اسپانیا قبل از قرن 15 به مدت 500سال در اختیار مسلمانان بود و یک تمدن اسلامی پیشرفته در اسپانیا و اندلس برقرار بود. قبل از این(450سال قبل از کریستف کلمب)، صیادان، دریانوردان و تاجران مسلمان به همین سواحل ونزوئلا در آمریکای مرکزی رفت و آمد می کردند؛ اما نه کسی را غارت کردند و نه کُشتند. خود کریستف کلمب در سفرنامه اش نوشته است: «وقتی کشتی از سواحل کوبا عبور می کرد، مناره های مسجد را دیدم.» ولی مسلمانان، میلیون ها سرخ پوست را قتل عام نکردند و میلیون ها سیاه را از آفریقا به بردگی نگرفتند. آن ها تمدن اسلامی اسپانیا را بر روی خون، گوشت و استخوان میلیون ها انسان بنا نکردند. اسپانیای اسلامی قبل از اینکه بدست صلیبی ها بیفتد(همان صلیبی هایی که بعدها در قارۀ آمریکا جنایت کردند)، به لحاظ علمی، بهداشتی، تمدن و حتی صنعت یکی از پیشرفته ترین کشورها بود. "ویل دورانت" مورخ تمدن، که نه مسلمان و نه شرقی است، می گوید: «کارخانه های نساجی بعضی شهرها در اندلس اسلامی تا چندهزار کارگر داشتند، کتابخانه هایی با یک میلیون جلد کتاب در آنجا وجود داشت و بیمارستان های اسلامی بزرگی در اندلس بود که اشراف، حقوقدان ها و مقامات کلیسایی در سراسر اروپا برای معالجه به آنجا می رفتند.». آنان حتی کشف کرویّت و جاذبه زمین را مربوط به قرن 17 و 18 میلادی دانسته و به دانشمندان اروپایی نسبت می دهند. این ها دست بُردن در تاریخ علم است؛ مسلمانان( بخصوص مسلمانان اروپایی و آفریقایی) از این علوم آگاهی داشتند. اساساً اسپانیایی ها پس از سقوط تمدن مسلمانان، از طریق نقشه های دریانوردی، صیادان و دریانوردان مسلمان اسپانیایی به سمت آمریکای لاتین آمده و وارد ونزوئلا شدند.

پس از فروپاشی تمدن اسلامی در اسپانیا، صلیبی ها صدها هزار اروپایی و اسپانیایی را که به ارادۀ خودشان مسلمان شده بودند، در دادگاه های تفتیش عقاید، محکوم به اعدام کرده و سوزاندند و یا مجبور نمودند که دست از اسلام بردارند.

کسانی که اسلام را به خشونت و تروریسم متهم می کنند، فقط در اسپانیا و در دادگاه های کلیسا، صدهزار نفر اروپایی مسلمان را محکوم به اعدام کردند(این آماری است که در کتاب های تاریخ تمدن غربی آمده که نویسنده هایش مسلمان نیستند) بعد که به آمریکای لاتین آمدند، با سرخ پوستان نیز همین معامله را کردند و بالای سرشان با شمشیر ایستادند و گفتند بایستی زمین و سلاح هایتان را بدهید و مسیحی شوید؛ در حالیکه مسیحیت یک ایمان قلبی است و با شمشیر نمی شود کسی را مؤمن و یا کافر کرد. قرآن کریم صراحتاً در این باب می فرماید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ[1]». هنگامی که پیامبر اسلام9در مدینه تشکیل حکومت داد، مسیحیان و یهودیان را مجبور به مسلمان شدن ننمود و اعلام کرد که حقوق آن ها همچون حقوق مسلمانان محترم است.

شما می دانید که حضرت مسیح و حضرت مریم برای ما مسلمانان بسیار محترم اند. در قرآن یک سوره کامل به نام حضرت مریم3 وجود دارد. از نظر ما اهانت به حضرت عیسی و حضرت مریم8مثل اهانت به پیامبر اسلام9می باشد و احترام به حضرت ابراهیمu، نوحu، عیسی و موسی8همچون احترام به پیامبر9 واجب است. قرآن کریم از حضرت عیسی7با عنوان"روح" یاد می کند و به حضرت مریم3 لقب "پاک" می دهد. تعابیری که قرآن راجع به حضرت مریم دارد، در کمتر جایی دیده می شود. یک کشیش اروپایی اقرار می کرد و می گفت: «تجلیلی که قرآن از حضرت مریم و مسیح دارد، گاهی از آنچه ما می گوییم بالاتر است.» اما تفاوت ما مسلمانان با مسیحیان در این مورد این است که ما حضرت عیسی را خدا و یا پسر خدا نمی دانیم؛ بلکه او را پیامبر بزرگ و عبد و بندۀ خداوند می دانیم. ما مسلمانان بر اساس آیات قرآن اعتقاد داریم که تولد حضرت عیسی اعجازی بزرگ بود؛ زیرا او بدون پدر متولد شد. اما نکته ی مهم این است که حضرت عیسیu کسی را به بندگی خود فرا نخواند؛ بلکه همه را به بندگی خداوند دعوت کرد.

اسپانیایی ها، پرتغالی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها به اسم حضرت مسیحu صدها هزار انسان را از حقوقشان محروم کردند و صلیب جلویشان گرفتند و با شمشیر اخطار دادند که یا صلیب را ببوس یا با شمشیر می زنیم. جالب این است که این چنین کسانی اسلام را به خشونت متهم کردند. اما از نظر ما مسلمانان، اینگونه رفتار، منطق حضرت عیسی و منطق قرآن نیست. مکتب سرمایه داری غرب، بنام مسیحیت، مردم سه قاره را غارت کردند؛ در حالیکه اصلا دین ندارند. این مکتب بر اساس فایده و لذت محوری فردی بنا شده است. خدای سرمایه داری غرب، پول و دلار است، مسیح، بازیچۀ آن هاست.

قرآن کریم از مثلثی صحبت می کند که یک ضلعش فرعون است؛ یعنی استبداد، استعمار، جنایت و خشونت. یک ضلع آن قارون است؛ یعنی طاغوت، سرمایه داری و اصالت اقتصاد و ضلع دیگرش بلعم باعوراست. مرد ظاهراً دینی که ظلم فرعون و چپاولگری و غارت قارون را توجیه دینی می کرد. قرآن با این سه ضلع مخالف است.

دیدگاه مکتب سرمایه داری دیکتاتوری پول و اصالت سرمایه است. اسلام با پول و سرمایه مخالف نیست؛ بلکه در اسلام رفاه، یک ارزش انسانی است. اما اصالت دادن به پول و دیکتاتوری طلا و دلار و قربانی شدن انسان به پای آن، در مصداق با عدالت اقتصادی، اخلاق و مذهب الهی، در سطح ملی، فردی، خانوادگی و در سطح جهانی ناسازگار است. این منطق، منطقی است که ملت های زیادی را قربانی کرده است. ملت های آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین مثل آفریقایی ها و آسیایی ها، قربانی یک نابرابری جهانی شده اند. آن ها باید باهم متحد شوند و در برابر ایالات متحده از خود دفاع کنند. ما به عنوان مسلمانِ طرفدار حقوق برابر و کرامت مساوی برای همه بشریت، با این تفکر سرمایه داری غرب مشکل داریم و شما مردم آمریکای لاتین هم قربانیان این سیستم آن ها هستید و در همسایگی دیوار به دیوار کانون قدرت استعماری جهان زندگی می کنید. آن ها تبلیغ کردند که دیگر عصر ایدئولوژی، اخلاق، عدالت، برابری و اصول سپری شده و عصر سرمایه، ماشین، رفاه، لذت و تکنولوژی است و زمانیکه بقیه مردم از سهم خود از این رفاه از آنان پرسیدند، در جواب گفتند: «شما سهمی ندارید؛ شما نژادهای بربر و کارگرید و ما نژاد برتر و کارفرما هستیم.»

مانیفست مدرنیته و مدرنیزه آمریکای غربی، شعار تجارت آزاد، رقابت آزاد، اقتصاد آزاد و سیاست آزاد را داده است؛ اما عملاً برای اکثر بشریت، خشونت، جنگ و دیکتاتوری را آورده است. در هیچ کجا از کرۀ زمین جنگ و خشونت دیده نمی شود، مگر اینکه سرنخش بدست سرمایه داری آمریکا و متحدانش در اروپای غربی است. از شمال آفریقا تا عراق، افغانستان، ژاپن و ویتنام، هرنقطه ای از این عالم جنگ، خشونت و شکنجه است، این ها هستند. البته اینان یک مشت پادوی به اصطلاح روشنفکر دارند که عملکردشان را به عنوان اقتضائات مدرنیته تئوریزه کند و نیز کسانی را دارند که رفتار آن ها را توجیه مذهبی کنند و امضاء مذهب را پای جنایاتشان بگذارند. خشن ترین دیکتاتوری ها و رژیم های استبدادی در کشورهای عربی، آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین دست نشانده و مورد حمایت آن ها هستند و آنان در عین حال شعار دموکراسی و حقوق بشر می دهند. آن ها خشن ترین شکنجه گاه ها را بنا نمودند که نمونه هایی چون گوآنتانامو و ابوغریب افشا شد و ده ها شکنجه گاه دیگر از این نمونه وجود دارد که حتی مردم خود آمریکا قربانی آن هستند. آن ها شعار آزادی رسانه و بیان می دهند، در حالیکه یک دیکتاتوری کامل در رسانه هایشان برقرار است و فیلم و اخبار سانسور می شود و مخالفان آن ها اجازۀ حرف زدن ندارند. حتی بعضی تلویزیون ها و فرستنده های ماهواره ای که دیدگاه های خلاف این ها را بیان می کنند، به شدت پارازیت شده، با آن ها برخورد و تعطیل می شوند. آن ها شعار مخالفت با تسلیحات هسته ای می دهند، در حالیکه تنها کشوری که بمب اتم مصرف کرده و می کند، ایالات متحده می باشد. بمب اتم آن ها مانع انرژی صلح آمیز هسته ای برای کشورهایی است که وابسطه به آن ها نیستند. پس ما با یک دیکتاتوری وحشتناک و یک ریاکار تمام عیار و کم نظیر در طول تاریخ روبرو هستیم.

در اینجا بخشی از آیات، روایات و دیدگاه های اسلامی از رهبران و اولیای فکری اسلام را راجع به برابری و برادری جهانی، عدالت و حقوق محرومین در سراسر جهان گوشزد می نمایم تا سپس قضاوت کنیم که آیا نسبت دادن خشونت، جنگ طلبی و ظلم به اسلام، یک نسبت منصفانه است یا نه؟

قرآن کریم می فرماید: هیچ قوم و نژاد و هیچ ملتی، حق اهانت و مسخره کردن قوم دیگر را ندارد[2]. طبق این آیۀ شریفه، قرآن کریم تبعیض نژادی حتی در حد توهین به نژاد و ملت دیگر را ناروا دانسته و آن را مخالف با تفکر اسلامی می داند؛ زیرا کرامت، قداست و ارزش، در یک سطح، متعلق به همۀ انسان هاست: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ[3]». طبق این آیه، هر انسانی به صرف انسان بودن، کرامت دارد و حیات و زندگی اش محترم است. همچنین علاوه بر این کرامت عام، قرآن کریم از کرامت خاصی سخن می گوید که مربوط به نژاد، قبیله، قوم و زبان خاصی نیست؛ بلکه معیار آن تقواست. تقوا، یعنی زندگی اخلاقی، رعایت عدالت و احترام به حقوق مادی و معنوی دیگران. قرآن، حتی به جنگ دینی هم دعوت نمی کند و اجازه نمی دهد مسلمان با مسیحی و یهودی، بخاطر اختلاف دین بجنگد؛ بلکه به پیامبر اسلام دستور می دهد که به مسیحیان و یهودیان بگو بر سر اصول مشترک بیایید تا همه خدا را عبادت کنیم و به او شرک نورزیم و کسی برده یا ارباب دیگری نباشد و همه آزاد و برابر و برادر باشند: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه[4]‏» این فراخوان قرآن است. پس ما مسلمانان قائل به جنگ دینی و مذهبی نیستیم.

نکته مهم دیگر در این باره که در قرآن کریم آمده، این است که میان پیامبران هیچ تفاوتی نیست و سخن همه آنان یکی است و یک دین بیشتر وجود ندارد و و در نتیجه دین خدا یکی است. پس به اسم پیامبران نمی توان با هم جنگید. ما مسلمانان به چیزی بنام جنگ های صلیبی و یا جنگ های دینی بین پیروان انبیا قائل نیستیم و آن را خلاف پیام خداوند می دانیم. خداوند در قرآن کریم می فرماید که ما از شما ایمان منهای عقل نمی خواهیم و در واقع عقل از ایمان جدا نیست؛ زیرا همانطور که پیامبران از جانب خدا آمده اند، عقل نیز از سوی خدا آمده است.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ما سه چیز را برای بشریت به دست پیامبران فرو فرستادیم؛ یکی قرآن که آن را برای آگاهی و معرفت شما نازل کردیم، دوم، میزان یعنی همان عدالت که بیانگر این است که همه بشریت برابرند و باید به حقوقشان برسند و سوم، قدرت آهن(حدید) یعنی دفاع از حقیقت و عدالت؛ نه اینکه فقط موعظه کرده و عبور کنیم. اسلام معتقد است که دین از سیاست جدا نیست؛ این به این معنی نیست که دین، سیاسی و ابزار ریاست و قدرت باشد یا اینکه در خدمت سرمایه دار و استبداد باشد؛ بلکه به این معناست که دولت باید دینی باشد؛ یعنی اخلاقی، انسانی و تابع احکام خداوند باشد و به عدالت تن دهد و مجری عدالت باشد. امام علیuکه بعد از پیامبر9، اولین رهبر اسلامی است، می فرماید: «خداوند از علمای دین پیمان گرفته که در کنار گرسنگان و در برابر ستمگران باشند.» بنابراین اگر روحانیون و عالمان دین، در کنار ستمگران باشند و فقرا را رها کنند، از نظر اسلام آن ها عالم دین نیستند و به دین خیانت کرده اند.

بر طبق آیات قرآن کریم سخن حق غیر مسلمان را نباید رد کرد و دفاع از سخن حق همانند دفاع از حق پایمال شده، واجب است. آموزه ی دیگر قرآن به ما این است که می فرماید اگر دشمنان به شما ستم کردند و دروغ گفتند، شما نباید مقابله به مثل کرده و همانند آنان دروغ بگویید و ستم کنید. توصیه دیگر قرآن این است که کالا و حقوق دیگران درست ارزش گذاری شود و ترازو و پیمانه ها باید درست باشند: «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُم‏[5]» پس جامعه را می توان از روی ترازوهایش شناخت؛ اگر در جامعه ای، ترازو و پیمانه ها درست کار کنند، آن جامعه، یک جامعۀ ایمانی است.

طبق آیات قرآن در زمان پیامبر9ثروتمندانی بودند که وقتی به آن ها گفته می شد، انفاق کنید و به طبقات محرومین حقّشان را بدهید، می گفتند: «خداوند خودش اگر می خواست به آنان می داد؛ خدا خواسته که اینها فقیر باشند و این مشیّت الهی است[6].»: "وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه‏" قرآن کریم در ادامۀ همان آیه به آن ها پاسخ می دهد که شما گمراهید[7]: "إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی‏ ضَلالٍ مُبین‏" حق فقرا در ثروت ثروتمندان است و باید حق آن ها را داد. پیامبر اکرم9 فرمودند: «اگر کسی به فقیری به خاطر فقرش اهانت کند و به ثروتمندی به خاطر ثروتش احترام گذارد، ایمان ندارد و مسلمان نیست و از امت من نمی باشد.» بر طبق آیات قرآن هرجا گرسنه، برهنه و فقیری باشد، لباس، غذا، مسکن و حق او در اختیار سرمایه دارانی است که آن ها را بالا کشیده اند و استثمار نموده اند. امام صادقuمی فرماید: «إِنَ‏ النَّاسَ‏ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِیَاء[8]»: مردم، فقیر، محتاج، گرسنه و عریان نشدند مگر به گناه ثروتمندان. در تفکر اسلامی، هر جا نابرابری طبقاتی دیده شود، گناهش به عهدۀ ثروتمندان است و مذهب و معنویت بدون عدالت معنا ندارد. پیامبر اسلام9به مسلمانان وعده دادند که فرزند ایشان، حضرت مهدی7، همراه عیسی مسیح7خواهد آمد و یک انقلاب جهانی اتفاق خواهد افتاد و عدالت در سراسر جهان برقرار خواهد شد. امام حسن عسگری7می فرماید: «أغنیاؤهم یسرقون‏ زاد الفقراء[9]» ثروتمندان جهان، حق فقرا را می خورند.

 

پرسش و پاسخ

اتفاقاتی که در شمال آفریقا مثل تونس، مصر و لیبی رخ داده است، آیا با نظریۀ ساموئل هانتینگتون در رابطه با جنگ تمدن ها تطابق دارد؟ زیرا اخباری که ما در رسانه ها می شنویم این نظریه را تأیید می کند، نظر شما در این زمینه چیست؟

جواب: رسانه ها طوری تصویرسازی می کنند که گویا مسلمانان به اروپا و ایالات متحده آمریکا حمله کرده و قصد از بین بردن و نابود کردن تمدن غرب را دارند. اما ما مسلمانان به دنبال نابود کردن کسی نیستیم؛ بلکه اینجا سخن از دفاع از حقوق ملت هاست. حاکمان کشورهای شمال آفریقا و کشورهای عربی و اسلامی، دیکتاتور، فاسد و دست نشاندۀ ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه اند. اینکه مردم به خیابان ها بیایند و علیه حکومت فاسد و دیکتاتور قیام کنند و نگذارند که به مقدساتشان توهین شود، این را نمی توان جنگ طلبی نامید؛ بلکه خود آن ها هستند که با همه جنگ دارند و مسلمانان فقط از حقوق خودشان دفاع می کنند. اگر ملت های آمریکای لاتین برای دفاع از حقوقشان به خیابان ها بیایند، آن ها به تک تک ملت های آمریکای لاتین هم تروریست و جنگ طلب می گویند. ملت هایی که به دنبال حقوقشان هستند، تروریست و جنگ طلب نیستند. مسلمانان با هیچ تمدن و دینی جنگ ندارند و می خواهند از حقوق خودشان دفاع کنند. این ها برچسب های تبلیغاتی و جنگ روانی است. فیلم های هالیوودی که در دوران کودکی می دیدیم، نمونۀ بارز دروغگویی و خلاف واقع نشان دادن رسانه های آن هاست این فیلم ها طوری ساخته شده بودند که ما همیشه آرزوی پیروزی آمریکایی ها و شکست و از بین رفتن سرخ پوستان را داشتیم. در این فیلم ها تصور ما این بود که سرخ پوستان موجوداتی وحشی در برابر انسان های متمدن و مهربان هستند. اما با مطالعۀ تاریخ آمریکای لاتین دریافتم که وحشی تر از آمریکایی ها در تاریخ وجود ندارد. آن ها میلیون ها سرخ پوست بی گناه را کشته و قتل عام کردند. یکی از همین تجاوزگران می گوید: «ما به سرخ پوستان تجاوز می کردیم و بعد آن ها را می کُشتیم و سپس پستان آنان را به کیسۀ توتون و تنباکو تبدیل می کردیم.» کنون رسانه های غرب و هالیوود از مسلمانان، یک چهرۀ سرخپوستی وحشی نشان می دهند؛ یعنی همان تروریستِ جنایتکارِ غیرمنطقیِ نامهربان و ضدتمدن؛ در واقع همان دروغی که راجع به اجداد شما به ما گفتند، راجع به ما مسلمانان به شما می گویند.

2. اسم من کارلوس مرینا است. برای ما اینگونه جا افتاد که جهاد نوعی جنگ مقدس است. اما چگونه بین مشروعیت و جنگ می توان نسبتی برقرار کرد؟! سؤال دیگر اینکه دموکراسی مفهوم زیبا وقشنگی دارد و چگونه است که شما هم با اسم دموکراسی در حال جنگ هستید؟

جواب: جهاد به معنای جنگ است و ما دو نوع جنگ داریم: 1. جنگ مشروع و عدالت طلبانه 2. جنگ غیر انسانی. نحوۀ اول از جنگ را که به معنی دفاع از حقوق مظلوم و محروم می باشد، همه قبول دارند. محترم بودن "چگوارا" در آمریکای لاتین بخاطر این می باشد که بوسیلۀ اسلحه از مظلوم در برابر ظالم دفاع کرده است. اگر کسی به خانۀ شما حمله کرده، آن را خراب کند و بچه های شما را بزند و شما با او درگیر شوید، آیا این درست است که هردوی شما را محکوم کنند؟ هرجنگی دوطرف دارد؛ گاهی هردو طرف ظالم هستند و جنگ از هر دو طرف نامشروع می باشد که این نوع جنگ، اسلامی نیست. گاهی یک طرف متجاوز و طرف دیگر مظلوم و مدافع است. در این نوع، جنگ از یک طرف شرافتمندانه و از طرف دیگر غیر انسانی است و نباید دو طرف را محکوم کرد؛ بلکه باید یک طرف را به عنوان قهرمان احترام نمود.

در 11سپتامبر دو ساختمان در نیویورک سقوط کرد. هیچ دادگاهی تشکیل نشد تا مشخص شود چه کسی و چرا این ساختمان را نابود کرد. اما به یکباره اعلام کردند که این، کار مسلمانان بوده و بخاطر هر ساختمان، یک کشور اسلامی را به خاک و خون کشیدند. آنان بخاطر این دو برج به عراق و افغانستان حمله کردند. در عراق یک میلیون انسان را کشته و مجروح، چهار میلیون عراقی را آواره و صدها هزار مسلمان در عراق و افغانستان را معلول کردند. آیا آن ها انسان نبودند و حقوق بشر برای آن ها نیست؟! از نظر آمریکا و همدستانش، حقوق بشر یعنی حقوق سرمایه داران آمریکا و بقیه ملت های دنیا حقوق ندارند. حال اگر مردم افغانستان و عراق از خودشان دفاع کنند و با اشغالگران بجنگند، چرا تروریست هستند؟!

تا 60 سال پیش، دولتی به نام اسرائیل وجود نداشت. مسلمان، یهودی و فلسطینی در کنار هم برادرانه زندگی می کردند و قرن ها با هم همسایه بودند. یکمرتبه چند صد میلیون اروپایی و آمریکایی با کمک انگلیس و نظام سرمایه داری غرب، به آنجا آمده و میلیون ها فلسطینی را از خانه هاشان بیرون و آواره می کنند، صدها نفر را قتل عام کرده و در خانه های آن ها ساکن می شوند و در رسانه ها می گویند فلسطینی ها تروریست اند در حالیکه اسرائیل نصف لبنان را اِشغال کرده است. جوانان لبنانی از کشور خود دفاع می کنند همانگونه که "چگوارا" در آمریکای لاتین مبارزه کرد و ارتش اشغالگر را از کشورش بیرون راند. چرا به لبنانی ها لقب تروریست دادند؟ چون "چگوارا" تروریست است؟! همۀ این ها مسائلی هستند که در رسانه ها عکس واقعیت آن ها تبلیغ می شود. صهیونیست ها، کودکان فلسطینی را در خیابان بازداشت می کنند و چشم، قلب، کلیه و کبد آن ها را در می آورند و برای بچه های سرمایه داران غرب می برند. آمریکایی ها دختر 9سالۀ عراقی را به پادگان عراقی ها بردند و 20 سرباز آمریکایی به او تجاوز کردند تا زیر تجاوز کشته شد. در همین چندسالی که عراق اِشغال شده، میلیاردها دلار پول نفت آن به حساب سرمایه داران آمریکا و نیویورک رفته است. در هائیتی زلزله شد. آمریکایی ها از فرصت استفاده کردند. نیروی نظامی به آنجا فرستادند تا چند قوطی شیر به دست بچه ها داده و فیلم برداری کنند. از آن به بعد از خدمت آمریکا به مردم هائیتی خبری نشد و سربازهایی که به آنجا رفته بودند دیگر برنگشتند!

در واقع جنایت آن ها کم نیست؛ بلکه در تمام جهان از ویتنام تا آمریکای لاتین، علائم جنایت آن ها روشن است. مسلمانان و مردم آمریکای لاتین و آفریقایی ها، قربانی یک ظلم و ستم هستیم.

امیدوارم این گفتگو، اگرچه گفتگوی مختصری بود و جنبۀ سمبلیک داشت، شروعی برای گفتگویی مستقیم بین مسلمانان و برادران در آمریکای لاتین باشد.

 

سوره بقره/256.

[2]. سوره حجرات/11.

[3] . سوره اسراء/70.

[4]. سوره آل عمران/64.

[5] . سوره اعراف/85.

[6] . سوره یس/47.

[7]. سوره یس/47.

[8] . من لایحضره الفقیه/2/7.

[9] . الحیاة (با ترجمه آرام)/4/469.

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha