بسمالله الرحمن الرحیم
این دو جریان یعنی هم متحجرین و هم سکولاریستها یکی صریحاً و تئوریک و یکی ضمناً و در عمل منکر جاودانگی و نسلناپذیری قوانین اجتماعی اسلام بودهاند منتها هر کدام روش خود را داشتهاند. هیچ کدام از اینها نمیفهمند که در اسلام یک نوع انعطاف عقلانی و تجربی در بخشی از سیستم قانونگذاری وجود دارد که بر مدار ثابتات و در ذیل ضروریات و قطعیات اسلام، جامعه در هر گردابی که بیفتد میتواند جامعه را هدایت کند و جلو ببرد. قشریون مشکلات عینی مردم را نمیبینند. قشریون حقوق پایمال شدهی جامعهی اسلامی را نمیفهمند و نسبت به آن حساس نیستند و لذا به دنبال پاسخ اسلامی برای حقوق بشر نیستند. برای اینکه آنها هم اسلام را فقط در بخشی از احکام عبادی و بعضی از ظواهر اخلاقی و قشریگرایی محدود کردهاند. جریان سکولاریست که صریحاً منکر خاتمیت و حقانیت و جامعیت اسلام هستند و دحشتزده در برابر غرب هستند منتها عرض کردم که خجالت میکشند صریح بگویند و با تعابیر پیچیده اینها را میگویند. هر دوی این گروهها یک اشتباه را میکنند و هر دو فکر میکنند اسلام یک منزل تاریخی بر سر راه انسان بوده است. منتها فرق اینها در این است که قشریون میگوید در این منزل بمانیم و تکان نخوریم ولی غربگراها میگویند اسلام یک منزل تاریخی بود و باید از آن بیرون بیاییم و برنگردیم. در حالی که پاسخ هر دوی اینها یک چیز است و آن این است که اسلام یک منزل تاریخی نبوده و نیست. اسلام یک منزل بین راه نیست. اسلام خود راه است و لذا به آن مذهب میگویند. مذهب یعنی چه؟ مذهب یعنی راه رفتن. اسلام یک منزل تاریخی نیست بلکه اسلام یک مذهب است. شریعت یعنی چه؟ شریعه جایی است که شما خودتان را از آنجا به رودخانهی مادر میرسانید و آب بر میدارید و سیراب میشوید و دوباره به راه خود ادامه میدهید. شریعت و مذهب نشان میدهد که اسلام یک راه دائمی است و یک منزل تاریخی نیست تا مدرنیسم بگوید از آن عبور کردهایم و نباید برگردیم و قشریون و متحجرین هم بگوییم در همین منزل بمانیم و اگر دین داریم از این منزل تکان نخوریم. این نیست. اسلام در کنار احکام ثابت، احکام متغیری دارد که احتیاج به اجتهاد دارد و راهش را به جلو باز میکند. اسلام یک دستگاه فکری، عملی و اخلاقی است و همیشه باید خون تازه در رگهای آن جاری باشد. هم میتواند جامعهی قبیلهای 1400 سال پیش را درک کند و برای آن برنامهریزی کند و آن را اصلاح کند و آن را به تکامل برساند، همان جامعهی سوسمارخوار عربی که از آبهای گندیدهی کنار جادهها که پر از سرگین شتر بود میخوردند. شما همان کسانی هستید که پوست بز دباغینشده را به نیش میکشیدید و خودتان را با آنها سیر میکردید. هنوز مدت زیادی از رحلت پیامبر(ص) نگذشته عقبگرد و ارتجاع اتفاق میافتد و از تمام آن شعارها کوتاه آمدید؟ گفتید تمام آن شعارهایی که دوران انقلاب و جنگ دادیم همه مفت بود و دوباره برگشتیم. ارتجاع محض یعنی این. مشکل از شماست و از آن شعارها نیست. آن شعارها درست بود ولی شما مشکل دارید. گفت خود تو مشکل هستی. مشکل جامعهی ما هم همین است. مشکل جامعهی ما در شعارهایی نبوده که اول انقلاب دادیم. مشکل در خود ماست. مشکل در خود کسانی است که شعار دادند و عمل نکردند. آن شعارها درست بود. آن راهی که آمدیم درست بود و همان راه باید ادامه پیدا کند. عزت و پیروزی در همان راه است. آن راه را نباید برگشت. آنهایی که اهل این راه نبودند و تظاهر میکردند اهل این راه هستند را باید از سر راه پس زد و به راه ادامه داد. کاروان را اینها متوقف کردند. یکی از موارد روشنفکری دینی باز کردن تئوریک راه این کاروان است که جلو برود. امت اسلامی باید همیشه حرکت رو به جلو داشته باشد. اسلام هم جامعهی قبیلهی عربی 1400 سال قبل را درک و برنامهریزی میکند و هم جامعهی ماشینی و صنعتی امروز و هم جامعهای با قدرت انفورماتیک و تکنولوژی پیچیدهتر را درک میکند. هر کدام را به تناسب خودش رشد میدهد. اگر انسان تاریخ دارد که دارد حتماً احتیاج به اجتهاد و نواندیشی دارد. حیوانات زندگی تاریخی ندارند. میدانید که حیوانات تجربهی انباشتهی تاریخی ندارند. حیوانات دو میلیارد سال پیش و دو میلیارد سال بعد تقریباً همه به یک شکل زندگی میکنند. برای اینکه جهان آنها جهانِ غریزه است. تفاوتهایی که حیوانات در زندگی با هم دارند تجربههای بسیار مختصر با طول موج بسیار کوتاه است. تجربهی انباشتهی تاریخی از نوع انسانی ندارند. تجربههای شخصی و موردی بسیار مختصری دارند که آنها احتیاج به تجوید عقلی ندارد. آنها هم غریزی صورت میگیرد. در جهان غریزه اینطور است. آنهایی که در جهان غریزه هستند چون مدام تکرار میشوند و خودشان را تکرار میکنند نه تکامل و خلاقیت دارند و نه انحطاط و سقوط دارند. عقل نظری و عقل عملی از نوع انسانی ندارند. چون همه چیز در آنجا غریزی است بنابراین حیوانات جهنمی هم نمیشوند و مسئولیت هم ندارند. حیوانات اگر در آخرت حشر دارند از نوع حشر انسانی نیست و از نوع دیگری است. اما جامعهی انسان مثل فرد انسان است و هم استعداد رشد دارد و هم استعداد سقوط دارد و بنابراین هم عقلاً و هم اخلاقاً مسئولیت دارد. کسانی به نوع روشنفکری و نواندیشی و کسان دیگری هم به نام تدین و احتیاط شرعی پشت مفاهیم مذهبی مخفی میشوند ولی هر دو عملاً یک کار میکنند و میخواهند اسلام را تبدیل به یک تشریفات حاشیهای شخصی نسبی مشکوک فردی غیر قابل اجرا، غیر قابل اجتماعی شدن، غیر قابل حکومتی شدن بکنند و برای سکولاریزم یک پوشش شرعی درست بکنند و میگویند احکام اسلام همگی قضایای شخصی موردی بوده است و همه تاریخمند بوده و بنابراین نسخشدنی است و برای هیچ کدام از اینها یک قانون و حکم قطعی دائمی تاریخی و قابل جریان نمیپذیرند و در هر دو تعریف یعنی هم تعریف سکولار و هم تعریف مقدسمآب و ارتجاعی ما با یک اسلام بسته، زمینگیر، محدود، تاریخ، منقبض و غیر عملی مواجه هستیم. هر دو اینطور تعریف میکنند. سکولاریستها هم اسلام را به این شکل تعریف میکنند و میگویند یک چیز فرعی و بسته و شخصی است و نباید در حوزهی اجتماع و حکومت دخالت بکند. متحجرین هم همین را میگویند. با دو زبان و از دو راه حرف میزنند اما هر دو به یک جا میرسند و آن حذف اسلام از صحنه و بردن اسلام به حاشیه است و آن منتهی الآمال قدرتهای استکباری در دنیاست که وقتی دیدند نظام سلطنتی سکولار غربگرا در ایران سقوط کرد میخواهند دوباره همان راه بر گردد منتها با اسمهای جدید باشد. هدف نهایی دوباره همان است. این اسلامی که سکولاریستها تعریف میکنند و متحجرین هم به آن دامن میزنند اسلامی است که قابل عرضه به بشریت نیست. یعنی بشریت عطای آن را به لقایش خواهد بخشید. حتی قابل عرضه در جامعهی اسلامی یعنی به خود شما بچه مسلمانها در خود دانشگاه نیست. اسلام سکولاریسم باز نمیشود و سربسته صحبت میکند. اگر شفاف صحبت بکنند خواهید دید این اسلام اصلاً قابل تحمل نیست چون اصلاً قابل تعقل نیست. اسلام سکولاریسمی و لیبرالیزه شده اینطور است. مثل اسلام متحجرین و قشریون است. روی دیگر سکهی طالبانیزم است و حتی عرض کردم خود بچه مسلمانها هم از آن زیرابی فرار میکنند چه برسد به اینکه بخواهی آن را حفظ و عرضه بکنی. هر دوی این جریانات اسلام را مثل یک پوستین وارانه میپوشند و این عیناً پیشبینی پیامبر اکرم(ص) است. یک تعبیر از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که ایشان میفرمایند اسلام در آغاز غریب بود و دوباره غریب خواهد شد و آن را چون پوستین وارانه میپوشند تا ترسناک به نظر بیاید و کسی به سراغ اسلام نرود. سکولاریستها و قشریون هر دو همین کار را میکنند. این پیشبینی پیامبر اکرم(ص) است که فرمود اسلام در ابتدا غریب بود و دوباره هم غریب خواهد شد. بنابراین شما میبینید دینداری در این دوره واقعاً یک امر آسان و در عین حال پیچیده است. آسان است چون خود پیامبر اکرم(ص) فرمود «ان اللهَ لم یبعثنی معنّتا و لا متعنّتا و لکن بعثنی معلماً میسّرا...» فرمود خداوند من را مبعوث کرد اما نه بهانهگیر و اشکالتراش بلکه آموزگار و تعلیمبخش و آسانگیر. این عین جملهی پیامبر اکرم(ص) است. فرمود خدا من را برای بهانهگیری و گیر دادن به بشریت نفرستاده است. من برای اشکالتراشی و بهانه گرفتن نیامدهام. مرا آموزگار، آگاهیبخش و میسر یعنی آسانکنندهی زندگی فرستاد. من آمدهام تا زندگی را آسان و معقول کنم. شما فکر میکنید شریعت زنجیری بر گردن شماست؟ در جنگ بدر داریم که یک عده از افسران مشرک بدر که خیلی پیامبر(ص) را زجر دادند به دست پیامبر(ص) اسیر شدند. اینها را به زنجیر بسته بودند و داشتند از دور میآوردند. خب یک عده عصبانی بودند و میخواستند انتقام آن 13 سال فشار و شکنجهای که داده بودند را بگیرند و با اسرا بدرفتاری کردند. پیامبر(ص) فرمود با اینها بدرفتاری نکنید. گفتند اینها با ما همین کار را کردهاند. پیامبر(ص) فرمود آنها معلم ما نیستند. شما باید با اسیر درست رفتار کنید. بعد فرمود هر اسیری که به ده مسلمان خواندن و نوشتن بیاموزد همین الان آزاد میشود. این هم شرط آزادی اسرا بود. آنجا داریم که بعضی از فرماندهان مشرکین را با زنجیر بسته بودند و آنها را میآوردند از دور دیدند که پیامبر(ص) نگاه میکند و لبخندی به لب دارد. نزدیک پیامبر(ص) که رسید گفت باید هم بخندی. بعد از 13 سال آقایی ما حالا اسیر دست تو شدهایم و تو باید بخندی. پیامبر(ص) به او فرمودند که اشتباه نکن. این خندهی من قهقههی پیروزی و مستی نبود. میدانی برای چه میخندم؟ گفت برای چه میخندی؟ گفت میخندم که شما را باید با زنجیر به بهشت ببرم؟ باید شما را به زور به نقطهی اوج انسانی نزدیک بکنم؟ من از این میخندم که میخواهم به تو خدمت بکنم و در برابر من مقاومت میکنی و شمشیر میکشی. این فرهنگ پیامبر(ص) است. از آن طرف در عین حالدینداری در این دوران امر پیچیدهای است. یک روایت دیگر از پیامبر(ص) در این مورد هست که برای شما میخوانم. پیامبر(ص) فرمودند «یأتی علی الناس زمان الصابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمره...» دورانی خواهد رسید که حفظ دین مثل نگه داشتن آتش در کف دست مشکل خواهد شد. یک قطعه زغال گداخته را چطور میتوان در کف دست راحت نگه داشت؟ اما دورانی خواهد رسد که دینداری مشکلات نظری و عملی خواهد داشت و مقاومت میکنند. شعور میخواهد. شعوری عمیق میخواهد. دورانی خواهد رسید که آدمهای سطحی نمیتوانند دین خود را حفظ کنند. آدمهای قشری و عوام نمیتوانند دین خود را حفظ کنند. باید اهل فکر باشی تا بتوانی دین خود را حفظ کنی. باید هوشیار باشی. فرمود دورانی خواهد رسید که حفظ دین مثل آتش در کف دست پیچیده و مشکل خواهد شد. ایمان به ایمان موقتی و دائمی تقسیم میشود و ما در روایت هم این را داریم که میگوید ایمان مستقر و ایمان مستوده داریم. ایمان مستقر یعنی ایمانی که نهادینه شده و جزو شخصیت تو شده است. آن ایمان ظرفیت بالایی میخواهد. اما ایمان مستوده ایمان امانی و موقتی است بنابراین اسلام آمده راه کمال را نشان بدهد و نمیگوید برای اینکه زندگی آسان بشود از کمال صرف نظر بکند. این که زندگی حیوانات میشود. اما در عین حال راه آسان و معقول و طیشدنی کمال را نشان میدهد. متحجر حکم آن دایهی بدقیافهای را دارد که بچهای را بغل کرده بود و بچه جیغ میزد و لگد میزد و این هم بچه را بیشتر در بغل خود فشار میداد. یکی آمد و گفت این بچه از دست تو گریه میکند. مشکل امامزاده نیست، مشکل متولی است. تو او را به زمین بگذار و ببین که ساکت میشود. قصهی متحجرین با مذهب این است. قصهی روشنفکرها و جریان روشنفکری هم این است که اینها یک جریان بیشناسنامه و دچار بحران هویت هستند که خودشان بیمار هستند و میخواهند خودشان را شفا بدهند. خودش مریض است و میخواهد ما را شفا بدهد و اسلام در بین این دو گروه افراطی درگیر یک چالش افراطی شده و هنوز هم درگیر این چالش هست. تک تک شما هم باید انتخاب کنید. اگر انتخاب نکنید شما را انتخاب میکنند. به شما بگویم دورهای است که اگر فکر نکنید فکر میشوید و اگر انتخاب نکنید انتخاب میشوید. این انتخاب به تأمل و دقت احتیاج دارد. تحت تأثیر جوهای ژورنالیستی و سر و صدا و بگیر و ببند احزاب و قدرت نباید بود و مستقلاً باید وارد حوزهی تفکر دینی شد و کتاب خواند. کتاب خواند و فکر کرد و سوال کرد و تا به جواب روشنی نرسید دست بر نداشت و الا حفظ آن مثل حفظ آتش کف دست مشکل است. هر دوی این جریانها میخواهند شعور اسلام را به مرخصی بفرستند. برای اینکه بازار خودشان گرم بشود. هر دو میخواهند شعور اسلامی تعطیل بشود. اما اسلام بارها و بارها و دوباره تکرار میکند که اسلام در عین حالی که یک مکتب عملگرای سیاسی و حکومتی است، در عین حال که یک نهضت حقوقی و حقوق بشری و یک نهضت اقتصادی و عدالت اقتصادی است، در عین حال که یک دکترین اخلاقی است یک مکتب منسجم معرفتی و عقلانی هم هست. در حوزهی نظر اسلام مبشر عقلانیت است و در حوزهی عمل مبشر انسانیت است. منتها مفهوم درست عقلانیت و انسانیت مد نظر است و نه مفهوم لیبرالی و مادی و ماتریالیستی عقلانیت و انسانیت باشد. کسانی که در غرب با شعار عقلانیت آمدند و گفتند عقل طبیعی جایگزین عقل مسیحی بشود که شاید هم حق داشتند چون با آن معارف مسیحی زندگی قابل ادامه نبود بعد از مدتی «کانت» میآید و میگوید از خیر عقل نظری هم میگذریم و فقط عقل عملی را میپذیریم. بعد از مدتی پوزیتیویستها میآیند و میگویند از خیر کل عقل میگذریم. یعنی کل عقل و عقلانیت در غرب مدعی عقلانیت امروز در حوزهی فلسفه، کلام، معرفت تعطیل شده و حتی در حوزهی زیباییشناسی که به کلی تعطیل است. و لذا نه برای حقوق و نه برای اخلاق و حتی نه برای سیاست امروز قائل به فلسفه نیستند. نظریهپردازان متقدم و متأخر جریان آنگولاساکسون، جریان لیبرال سرمایهداری به صراحت میگویند سیاست، حقوق، اخلاق هیچ کدام فلسفه ندارند. فقط عمل گام به گام معطوف به سود و لذت بیشتر است. دیگر عقلانیتی در کار نیست. اما اسلام مکتبی است که بنیانگذار آن میفرماید «العلم لا یحل منعه...» یعنی جلوگیری از نشر علم حرام شرعی است. منطق اسلام این است. این جمله و روایت صریح پیامبر اکرم(ص) است. یعنی جهل و سکوت و فریب را تحریم شرعی کرده است. اسلام نشر آگاهی و معرفت را واجب کرده چون نمیخواهد بر مردم خواب حکومت بکند. میخواهد آنها را بیدار بکند. میفرماید «العلم میراثی...» این روایت از پیامبر(ص) است که فرمود میراث حقیقی من علم و معرفت است. آن چیزی که از من برای بشریت میماند در واقع این است. «و میراث الانبیا...». اسلامی که پیامبر آن میگوید «من یرد الله به خیراً یفقه فی الدین الله...» خداوند برای هر کسی که ارادهی خیر بکند و رشد و سعادت او را بخواهد او را در امر دین اهل تعمق میکند. یعنی خداوند اگر بخواهد کسی را به خودش نزدیکتر بکند به او قدرت تعمق بیشتر و تعقل دینی قویتر میدهد. کجای این در برابر عقلانیت است. تفکیک حوزهی ایمان و معنویت از حوزهی عقلانیت و معرفت، این تفکیک کانتی که هم جزو شعارهای اصلی دوران مدرنیتهی غرب است و هم جزو شعارهای اصلی دوران قرون وسطای مسیحی غرب است درست در نقطهی مقابل فرهنگ و تفکر اسلامی است. راه ایمان اسلامی از معرفت و عقلانیت اسلامی میگذرد. عقل لازم است و البته کافی نیست. پیامبر این دین ارزشگذاری میکند و میفرماید «خیر الناس یفقه فی الدین...» عمیقترین و روشنفکرترین آدمها در سنجههای ما با مقام بالاتری ارزیابی میشوند. این دینی است که پیامبر آن وقتی از خانه بیرون آمد و به سمت مسجد رفت، وقتی وارد مسجد شد دید دو حلقه در درون مسجد جمع است و یک مجلس و یک حلقه نشستهاند و بحث نظری و معرفتی و گفتگو راجع به مسائل انسانی و دینی میکنند و یک حلقهی دیگر گوشهی دیگر مسجد است و مشغول دعا و نیایش و عبادت هستند، «مجلس یتفقهون و مجلس یدعون الله و یسئلونه...»، پیامبر فرمود «المجلستین الی خیر...» هر دو مجلس رو به سوی خیر و سعادت دارند، «اما هؤلا افضل...» این گروهی که مشغول استدلال هستند و میخواهد حقیقت دین خدا را بشناسند و پرسشهای اصلی حیات و مرگ را مطرح کردهاند و به مسئولیت و حقوق بشر میپردازند و راجع به مسائلی که به انسان و اسلام مربوط است بحث میکنند افضل است و به خدا نزدیکتر است. «ثم قعدَ منهُم...» خود ایشان رفت و در آن جمعی نشست که مشغول گفتگوی علمی بودند. این همان مکتب و مذهبی است که یکی از انصار از پیامبر(ص) پرسید الان یک تشییع جنازهای است که باید بروم و از طرفی یک جلسه و نشست فکری هم هست. باید به کدام یک از این دو بروم؟ پیامبر(ص) فرمود اگر کسی هست که جنازه را بردارد و جنازه روی زمین نمیماند و به یک انسان توهین نمیشوند و کسانی هستند که جنازهی او را بردارند این چه مقایسهای است که تو میکنی؟ کدام محضر با محضر علم و عالم مساوی است؟ فرمود یک ساعت شرکت تو در یک جلسهی گفتگوی علمی و نشست فکری برابر با هزار نماز و هزار روزه و هزار تشییع جنازه است که همهی آنها نزد خداوند پاداشهای بزرگی دارند. این از نظر عقلانیت در حوزهی نظر است. از حیث انسانیت در حوزهی عمل هم باز با این مضمون که در واقع اسلام ظرفیت انسانها را رعایت کرده و انسان را له نکرده و مشقت انسانها را نخواسته و استعداد و محدودیت آنها را میداند و کمال لایق و مناسب با انسان را از و خواسته و کمالی که در دسترس انسان نیست را نخواسته است. باز پیامبر(ص) در باب اینکه این دین ظاهرگرا و قشری نیست فرمود «بُعُثتُ بالحنیفیة السمحه...» به دین فطری آسان مبعوث شدم. در این دین یک حکم اخلاقی یا عملی که ضد فطرت باشد یا عسر و حرجی برای انسان ایجاد کند وجود ندارد و فرمود اگر در مواردی هم وجود داشت که برای شما عسر و حرج ایجاد کرد آن واجب برای شما واجب، و آن حرام برای شما حرام نیست. ما هیچ حکم توأم با عسر و حرج و ضرر نخواستیم. «لا ضرر و لا ضرارة الاسلام...» یعنی چه؟ یعنی اسلام دین انسانی و دین انسان است. یعنی طاقت و ظرفیت انسانها را کاملاً لحاظ کرده است. در حد وسع و ظرفیت و استعداد او و با رعایت و مصالح او حکم داده است. اصلاً پیامبر(ص) فرمود ما انبیا مأمور به مدارا و رفق با بشریت شدهایم. ما نمیآییم به بشریت بگوییم نقطهی کمال آنجاست، همان جایی که تو نخواهی رسید. تو که به آنجا نمیرسی ولی نقطهی کمال آنجاست. ما این را نمیگوییم بلکه میگوییم اوج کمال آنجاست ولی از همین الان که تصمیم بگیری حرکت کنی در مسیر کمال هستی و در هر جای این راه که از دنیا بروی تو شهید هستی. این منطق پیامبر اکرم(ص) است. قرآن فرمود هر کس به سوی خدا و رسولش هجرت کند و از خانهی خودش به سوی خدا و رسولش خارج شود هر لحظه و به هر دلیلی که بمیرد شهید مرده است و در راه خدا کشته شده است. این همان پیامبری است که فرمود کسی که برای آموختن چیزی از خانه بیرون بیاید بداند که یک عمل مقدس دینی و معنوی انجام میدهد و پایش را نمیگذارد الا بر بال فرشتگان. اینها روایت پیامبر(ص) است. یک وقتی کسی بگوید اینها شوخی است و ما را سر کار گذاشتهاند و تشبیهات شاعرانه است و یک وقت حقیقت جهتگیری این مکتب است. پیامبر(ص) فرمود هر کس از خانهی خودش به قصد آموختن چیزی بیرون میآید، آموختن علوم و معارفی که به درد دنیا و آخرت مردم بخورد بداند که پایش را نمیگذارد الا بر بال فرشتگان و تا لحظهای که به خانه برگردد فرشتگان خدا او را دعا میکنند و او مشغول عبادت و نیایش است. مکتب این است. حالا راه این مکتب از عقلانیت و انسانیت جداست که روشنفکرهای سکولار با گرایشات لیبرال میخواهند بگویند اسلام یک دین انسانی نیست و یک دین عقلانی نیست و ما میخواهیم آن را لیبرالی بکنیم و میگوییم آن را عقلانی و انسانی کردهایم. خود این دین عقلانی و انسانی است. شما کاری به کار آن نداشته باش و این متن را درست بخوان و واژگونه نخوان. پیامبر(ص) فرمود من به دین فطری آسان مبعوث شدم. «و من خاف و سنتی فلیس منی...» هر کس با روش و سنت من مخالفت کند از من نیست و مسلمان نیست. کسی که بخواهد بر سر راه دینداری مردم دستانداز درست کند مسلمان نیست. نه باید مردم مغرور بشوند و نسبت به مبانی اسلام بیالتزام بشوند و بگویند که دین نسبی است و هر کاری میخواهی بکن و هر کسی میتواند هر قرائتی داشته باشد و میتواند هر تفسیری از دین بکند و نه باید از آن طرف مردم را از دین و دینداری و کمال مأیوس بکنی و بگویی چون یک مرتبه پایینتر هستی فایده ندارد. هر دوی این کارها غلط است. متأسفانه متحجرین میخواهند این دین آسان فطری را سخت کنند و این آقایان روشنفکرهای بیسواد ما هم میخواهند آن را آسان کنند. خود این دین آسان هست و نمیخواهد تو آن را آسان کنی. اینها میگویند یک بخشهایی از دین را حذف کنیم تا آسان بشود برای اینکه جاذبهی آن بیشتر بشود. خود دین آسان است. همان ارزشها و احکام و اخلاقی که آمده آسان آمده است اگر شما آن را سخت نکنید. آنها از پیامبر(ص) مسلمانتر هستند و اینها هم از خدا مهربانتر هستند. ما بین دو گروهی گیر افتادهایم که از پیامبر(ص) مسلمانتر و گروهی که از خدا مهربانتر هستند. مثل اینکه آنها بیشتر از خدا انسان را میشناسند و ملاحظهی آن را میکنند. دینی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود «ایاکم و الغلو فی الدین...» از افراطیگری در امر دین بپرهیزید. غلو در امر دین نکنید. چه افراط در حوزهی نظر و چه افراط در حوزهی اخلاق و ارزشها و چه افراط در حوزهی عمل فردی و اجتماعی نکنید. فرمود «ایاکم و الغلو فی الدین، فانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدین...» فرمود ما برای ساختن انسان متعادل آمدهایم نه انسانی که افراطی باشد. نه افراطی از این سو و نه افراطی از آن سو و ما آمدهایم تا انسان متعادل بسازیم. این آن دینی است که پیامبر آن فرمود «ایاکم و تعمق فی الدین...» بعضیها فکر کردند این تعمق همان تفکر است و میگویند پیامبر(ص) گفته در دین تعمق نکنید. این تعمق به معنی تعمق نظری نیست. چون تعمق نظری همان تفقه است و از اول روایت خواندم که گفته باید این کار را بکنید. گفته اصلاً خدا خیر هر کس را بخواهد به او قدرت تفقه در دین میدهد. من صبح فکر میکردم که معادل فارسی این تعمق در دین را چه بگویم که درست مفهوم را برساند. این تعمق در دین همان گیر دادن است.یعنی زوم کردن روی چیزی، یعنی کاریکاتوره کردن اسلام، یک جای دیگر هم عرض کردم که فرق کاریکاتور با واقعیت این نیست که بگوییم کاریکاتور دروغ است. کاریکاتور واقعیت است. برای همین هم کاریکاتور هر کسی را که بکشند میفهمید که این کاریکاتور چه کسی است منتها در ابعاد و اندازهها دروغ میگوید. یعنی بینی او را سه برابر بینی واقعی میکشد و چشم او را یک سوم چشم واقعی میسازد و برای همین مضحک میشود. «تعمق فی الدین...» همین کاریکاتوره کردن اسلام است و روی هر چیزی از اسلام همانقدری که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) روی آن تأکید داشتهاند تأکید کن و نه آن را بیشتر و نه کمتر کن. نه روشنفکر بازی در بیاور و نه مقدس بازی در بیاور. همان را بگو که گفتهاند که توأم با عقلانیت و انسانیت و ضامن آنهاست. فرمود افراط از هر دو طرف ضد دین است. این تعمق در دین به معنای تفقه نیست بلکه به معنی سختگیریهای من درآوردی و حلال را حرام کردن و هدف را از یاد بردن و قشریگری است. بعد پیامبر اکرم(ص) فرمود «فان الله قد جعلهُ سهلاً...» خداوند این دین را آسان قرار داد یعنی نمیخواهد شما یک چیزهایی را از آن حذف کنید و آن را آسانتر کنید و از طرفی هم نمیخواهد آن را سخت بکنید. «فخضوع منهُ ما طتیقون...» هر چه که طاقت دارید و تا جایی که میتوانید ایمان بیاورید و عمل کنید که در دنیا و آخرت به همان اندازه به شما منعفت خواهد رسید. نسبت به مازاد ظرفیت خود هم مسئول نیستید و از شما بیشتر از عقل شما نمیخواهند. چون در روایت هست که از پیامبر(ص) پرسیدند در آخرت مردم را چطور حساب و کتاب میکنند؟ و پیامبر(ص) فرمود به اندازهی عقل آنها حساب و کتاب میکنند. این هم یک روایت از پیامبر(ص) بود که خیلی نکات مهمی انسانشناختی در آن هست. گفت در آخرت چطور مردم را به بهشت و جهنم میفرستند؟ گفت به عقل آنها نگاه میکنند و از هر کسی به اندازهی عقل او توقع دارند. اینها خیلی تعالیم مهمی است و نشان میدهد آخرت ما هم یک آخرت عقلانی است و بر اساس عقل بنا شده است. نه فقط دنیای اسلام که آخرت اسلام هم همینطور است و دنیا و آخرت اسلام از هم قابل تفکیک نیستند. فرمود عمل صالح بکنید ولو کم باشد و به همان اندازهای باشد که میتوانید. آخرین روایتی که برای شما میخوانم روایت بسیار زیبایی است که باز از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود «انَ هذا الدین متین...» این دین متین سرشته شده است. این دین محکم و تمیز کار گذاشته شده است. ما درست فهمیدهایم که چه کار کردهایم. ما این دین را درست طراحی کردهایم. تا جایی که این پروژه به ما مربوط میشد درست اجرا شده است. «انها هذا الدین متین...» این دین متین و محکم و تمیز کار شده است. تا جایی که به خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و مفسرین دین مربوط است تمیز کار شده است. چون آن زمان هم یک عدهای میگفتند دین به قرائت ما این است. یعنی خود پیامبر(ص) و قرآن فرمود این دین به قرائت اهل بیت پیغمبر است و نه به قرائت دیگری و پیامبر(ص) فرمود این دین درست کار گذاشته شده است. «فَاَوْقل فیه برفق...» با رفاقت دین بورزید. هم با دین و هم با خودتان رفیق باشید. افراط و تفریطی نباشید. بر روی دیگران و بر روی خودتان فشار وارد نکنید. دین همان چیزی است که هست. به تو گفته ظرفیت تو اینقدر است و توقع ما از تو همین است. اگر ظرفیت تو اینقدر پایینتر توقع ما از تو کمتر است و لذا توقع خدا از ثروتمند با توقع خدا از فقیر فرق میکند. یعنی تکلیف آدمی که در یک خانهی ثروتمند به دنیا آمده با تکلیف آدمی که در یک خانهی فقیر به دنیا آمده فرق میکند. تکلیف کسی که حافظه و استعداد و ضریب هوشی او بالاست با تکلیف کسی که ضریب هوشی پایین دارد و حافظهی او ضعیف است فرق میکند. تکلیف کسی که زور بازو دارد با کسی که ندارد فرق میکند. تکلیف آن کسی که نفوذ کلمه دارد با کسی که ندارد فرق میکند، تکلیف کسی که عالم است با کسی که جاهل است مساوی نیست. نگاه میکنند و میگوید تو به اندازهای که در جامعه قدرت تأثیرگذاری داری، قدرت، ثروت، هوش داری به همان اندازه مسئول هستی و لذا یک روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود در قیامت یقهی بعضی از ثروتمندان را میگیرند. بعد نگاه میکند و میبیند در کتاب نفس او و در نامهی عمل او نوشتهاند چقدر زنا و چقدر رشوه داشته است. او میگوید آقا من چه زمانی این کارها را کردهام؟ میگوید تو باعث این کارها شدهای. در شهر و محل و خانه و محیطی که بودی دختر و پسر جوانی بودند که باید ازدواج میکردند ولی به خاطر فقر نتوانستند ازدواج بکنند و به خاطر فقر فکری و تربیتی تن به زنا دادند و تو در آن زنا شریک هستی و آن زنا را به پای تو هم نوشتهاند. میگوید تو رسیدگی نکردی و فرزند یک خانوادهی فقیر دچار انواع معصیتها و فسادها و ظلمها شد و به باند مواد مخدر افتاد. از دیوار کسی بالا رفت. فرمود تو در تمام این دزدیها و جنایتها شریک هستی. برای اینکه تو فاصلههای طبقاتی در جامعه را دیدی و سکوت و تحمل کردی. تو با فقر و با فاصلهی طبقاتی میتوانستی به اندازهی خودت مبارزه کنی و نکردی و او به خاطر فقر و جهل در معصیت و فساد و ظلم افتاد. همهی آنها را به پای تو هم نوشتهایم. یک روایت دیگری از پیامبر(ص) نقل شده که از امام صادق(ع) هم نقل شده است. خواهش میکنم به این روایت دقتی کنید که خیلی جالب و مهم و خطرناک است. یعنی واقعاً هشداردهنده و یقهگیر است. فرمود در جامعه هیچ انسانی فقیر و گرسنه و برهنه نمیشود «الا بذنوب الاغنیا...» مگر آنکه گناه آن را به گردن سرمایهداران آن جامعه مینویسند. هر کس در جامعهی اسلامی برهنه و گرسنه و بیخانمان و فقیر است ثروتمندان و سرمایهداران آن جامعه در برابر او مسئول هستند. همانطور که دولتمردان و دولتیها و صاحبان قدرت هم در برابر او مسئول هستند. نمیتوانی بگویی من تهران بودم یا شیراز بودم یا در فلانجا خبری بود و وقت نداشتم پیگیری کنم. این روایت هم از پیامبر(ص) نقل شده است. مردم برهنه نشدند، گرسنه نشدند، بیخانمان و فقیر نشدند «الا بذنوب الاغنیا...» مگر اینکه دست ثروتمندان و قدرتمندان آن جامعه به خون آنها رنگین باشد. تو مسئول هستی چون صاحب سرمایه بودی و باید کاری میکردی. اینجا پیامبر(ص) فرمود «لا تبغِض الا نفسک عبادة الله...» میگوید حتی عبادت را هم بر نفس خودت بیش از ظرفیت تحمیل نکن. حالا از واجبات که بگذریم. چون واجبات در حد وسع همه هست. اگر هم نیست تکلیف ندارد. اگر نمیتواند وضو بگیرد تیمم میکند. اگر ایستاده نمیتواند نشسته بخواند. در حد وسع هر کسی هست. اما میگوید حتی عبادت و رابطه با خدا را بیش از ظرفیت خود بر نفس تحمیل نکن. اصلاً پیامبر(ص) آمده تا رابطه با خدا را در درجهی اول به ما یاد بدهد. با این وجود همین پیامبر میگوید ظرفیت خودت را لحاظ بکن و بیشتر از ظرفیت بار خودت نکن. ما داشتیم و داریم کسانی که یک مرتبه مسلمان میشود دعای کمیل و دعای توسل و زیارت عاشورا و روزهی مستحبی و دوشنبه و پنجشنبه و نماز شب میخواند در حالی که هنوز ظرفیت و درک آنها را ندارد و قبل از اینکه فکر و روح او درگیر مسئله بشود جسم خود را درگیر کرده است. یک مرتبه هم میبرد. حالا تخت گاز از آن طرف میافتد. بعد دیگر نماز واجب را هم نمیخواند و روزهی واجب را هم نمیگیرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود از واجبات که بگذریم هر کار مستحبی که خواستی بکنی اول ظرفیت آن را در خودت به وجود بیاور و به اندازهای که میتوانی بکشی بر خودت تحمیل کن. «لا تُبغِض الا نفسک عبادة الله» حتی در مورد عبادت خدا میگوید بیشتر از ظرفیت خودت عبادت نکن که نفس تو زده بشود و شخصیت تو تحمل آن را نداشته باشد. به تدریج خودت را به نقطهی تکامل نزدیک کن. اینجا تکامل یک چیزی است که تقریباً نمیتوان جهشی رفت و باید قدم به قدم بروی. البته جهشی هم دارد. موارد و کسانی هستند که یک شبه راه هزار ساله رفتهاند هم وجود دارد که البته راه عمومی نیست و نصیب بعضیها میشود. من یادم میآید که در عملیات کربلای 4 بچههای غواص پای محور عملیات آمادهی عمل در باتلاقهای شلمچه شده بودند و از روبروی جزیرهی بوارین میخواستند حدود 4، 5 کیلومتر از باتلاق و نیزارهای پر از تلههای انفجاری عبور کنند. بچه بسیجیهای غواص یکی، دو ماه آموزش دیده بودند و بین آنها دانشجو بود، طلبه بود، عملهی سر گذر بود، شاگرد نانوا بود، آهنگر بود. برای این عملیات دو ماه آموزش دیده بودند. خب اینها شبها مشغول عبادت و روزها و بلکه شبانهروز تمرینهای بسیار سختی داشتند. موقع عملیات که بچهها میخواستند شب وارد آب بشوند دم آب بچههای غواص همگی به سجده رفتند. دم غروب بود. تقریباً یک ساعت به غروب آفتاب بود. این قضیه برای سال 65 است. تمام بچهها دسته جمعی به سجده رفتند و بلند شدند. وقتی این ستون غواصها وارد آب میشد مثل حجاج که لبیک، اللهم لبیک را دم میگیرند دمِ لبیک اللهم لبیک گرفتند و وارد آب شدند. ستونی که من در کنار آنها بودم و اخوی خودم هم در همان بچهها بود تقریباً هیچ کدام برنگشتند و وصیتنامههای آنها هست که بچههای بسیار پاکبازی بودند. میدانستند اگر در آن عملیات شهید نشوند بعداً اینقدر میآیند تا شهید بشوند. چون آدمهایی نبودند که اجازه بدهند جنگ تمام بشود و اینها بمانند. خلاصه اینکه پیله بودند. بین این بچهها من یک بندهخدایی را چند ساعت قبل از عملیات دیدم. من به یک سنگر رسیدم و دیدم این سنگر منهدم شده و قطعات یک بدن متلاشی شده و به درب و دیوار این سنگر ریخته است. از برادرم پرسیدم اینها چه کسی بوده؟ گفت این بچهها دیشب شهید شدهاند. برادر من که این قضیه را برای من تعریف کرد 5، 6 ساعت بعد شهید شد و جنازهی او را سه، چهار سال بعد از جنگ آوردند. ایشان میگفت این بنده خدا کسی بود که وقتی به لشکر آمدند و اعلام کردند که ما یک مأموریتی داریم و گفتند بچههایی که یک بار مصرف هستند بلند بشوند او و ما بلند شدیم. نمیدانستیم مأموریت چه هست ولی خیلیها بلند شدند. از جمله یک کسی کنار ما نشسته بود. این آدم بلند شد و آمادهی عملیات استشهادی شد. بعد میگفت در دوران آموزش بود و شبها در باتلاقهای شمال آبادان آموزش میدیدند. در شبهای زمستان هر شب 6، 7 ساعت در آب سرد بودند. بعضیها تب میکردند ولی با این وجود از آموزش بر نمیگشتند. میگفت بعضی از بچهها برای خودشان قبر کنده بودند و برای اینکه با مرگ انس بگیرند و آماده بشوند و وقتی از این دنیا میروند یک مرتبه از این عالم وارد یک عالم دیگر نشوند و تا مدتی گیج بمانند و آمادگی داشته باشند هر شب در قبر مشغول نافله و عبادت و نماز قضا بودند. میگفت یک روز در دعای کمیل بودیم و این بنده خدا از همه بیشتر گریه میکرد. خیلی دو آتشه گریه میکند و به قول معروف فیوز او میپرد. یک مرتبه وسط دعا به گناهان خود اعتراف کرد و گفت من آدم کثیفی هستیم و من لجن هستم و نمیدانم بین شما چه کار میکنم و من زنا کردهام و شراب خوردهام و نماز نخواندم. من بلند شدم و دست او را گرفتم و به بیرون کشاندم و گفتم ما مسیحی نیستیم که تو بخواهی پیش کسی اعتراف بکنی. ما که کشیش نداریم. در اسلام اعتراف به گناه حرام است. میدانید که اعتراف به گناه حرام است و خودش گناه است. فقط باید پیش خدا توبه کنی و اعتراف کنی. نباید کسی پیش مردم اعتراف به گناه کند. این هم جزو آموزشهایی است که پیامبر اکرم(ص) آورد. خلاصه به او گفتیم که ما کشیش نیستیم که بخواهی پیش ما اعتراف بکنی و این کار تو گناه است و تو حق نداری اینها را به ما بگویی و باید خودت جداگانه بروی و توبه کنی. در آخر او گفت من اصلاً نمیدانم چرا به اینجا آمدهام و بین شما سبز شدهام. میگفت شبها که بچهها لخت میشدند و لباس غواصی میپوشیدند تا در سرمای زمستان داخل آب سرد بروند او با همان لهجهی لاتی خودش به ما میگفت من که برای ثواب نیامدهام ولی از شما جوجهها خجالت میکشم وقتی میبینم نصف شب داخل آب یخ میروید و من از خجالت شما جوجهها میآیم. بعد میگفت این دور از بقیه به پشت نخلها میرفت و یکی، دو کیلومتر دورتر لباس خودش را عوض میکرد. ما نمیفهمیدیم برای چه این کار را میکند. یک بار به او گفتیم چرا به آنجا میروی؟ بعد فهمیدیم تمام بدن او خالکوبی است. عکسهای مستهجن و فحشهای بدی روی بدن خود خالکوبی کرده است. برای همین به یک جای دور میرفت و لباس خود را میکند و لباس غواصی میپوشید و میآمد. میگفت یک مقدار با او صحبت کردیم تا او گفت من تا الان اصلاً نماز نخواندهام. باید چه کار کنم؟ گفتم خب شروع بکن و نمازت را بخوان. گفت یعنی خدا من را میبخشد؟ گفتم بله، میبخشد. گفت به همین کشکی؟ گفتم از این هم کشکتر. گفتم آن اسلام و خدایی که پیامبر(ص) به ما معرفی کرده است برای بخشیدن به دنبال بهانه است به شرطی که صادقانه برگردی. این را از این بابت عرض کردم که ما کسانی را دیدهایم که یک شبه راه هزار ساله را رفتهاند و میتوان این راه را هم رفت اما راه عمومی همین است که عرض کردم و باید رعایت ظرفیت خودمان را بکنیم و این همان منطقی است که نه قشریون میفهمند و اسم بدعتها را سنت گذاشتهاند و نه روشنفکرهای سطحی لیبرال مسلک یا غربگرا میفهمند که میخواهند از اسلام یک قرائت لیبرالی ارائه بدهند و میگویند ما حقوق بشر را کشف کردهایم. غافل از اینکه چیزی که شما کشف کردهاید حقوق بشر نیست بلکه حقوق گاو و گوسفند است چون آنها هم همین حقوق را دارند. از اینکه عرائض من را تحمل فرمودید خیلی متشکر هستم. اگر بخواهیم به همهی سوالاتی که به اینجا رسیده بپردازیم باید چند روزی در خدمت شما باشیم. پس سوالهایی که ربطی به موضوع بحث من ندارد یا کاملاً سیاسی است و راجع به اشخاصی است که اسم برده شده را سانسور میکنم.
با این قرائتهای مختلف که در مورد دین وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد و گفتگوهای مختلفی که میشود چطور میتوان اسلام ناب را شناخت؟
ببینید ممکن است در این میان دو نظریه طرح بشود که من هیچ کدام از آنها را قبول ندارم. یکی آن نظریهای که بگوید در هیچ جای اسلام مطلقاً هیچ نوع اختلافی نمیشود و نباید کرد. من این نظریه را قبول ندارم. یکی هم آن نظریهای که میگوید هیچ جای اسلام، هیچ آیه و حدیثی مفاد و مضمون واضح قطعی ندارد و همه جای دین سراسر متشابه و مجمل و اختلافی است. هر دوی این تفکرها غلط است. آن چیزی که ما به آن معتقد هستیم این است که بخشهای عمدهی اسلام چه در باب معارف و چه در باب ارزشهای اخلاقی و چه در باب احکام روشن و واضح است و بین علمایی که منابع واحدی را برای شریعت قائل هستند اختلافی نیست. ممکن است بین فرقههای اسلام مثلاً بین شیعه و فرقههای اهل سنت در اینکه منبع شریعت را چه میدانند اختلاف باشد. مثلاً ما روایاتی که از اهل بیت پیامبر(ص) میشود را جزو منبع شریعت میدانیم ولی اهل سنت آنها را جزو منبع شریعت نمیدانند. خب طبیعی است که در این صورت در یک جاهایی اختلاف پیش میآید. یک مورد یا یک روایتی از امام هست که ما میگوییم این مورد هست و او بگوید به نظر ما این جزو دین نیست. تعریف او از منبع شریعت با ما فرق میکند. اما بین کسانی که تعریف یکسانی از منبع شریعت دارند، حتی بین خود مسلمانها و فرقههای مختلف مسلمانها مشترکات بسیار زیادی دارند. اغلب مفاهیم اسلامی واضح، روشن و غیر اختلافی است مگر اینکه در حد جزئیات باشد. مثلاً در احکام فقهی عبادی در باب حج یک مجتهدی میگوید وقتی به حج میروید در بیتالله طواف بین رکن و مقام درست است و باید طواف بین رکن و مقام باشد. یک مجتهد دیگری میگوید برداشتی که من از این روایت داشتم این است که طواف پشت مقام ابراهیم و تا ته دیوار هم میشود و لازم نیست بین رکن و مقام باشد. اختلافات جزئی بر سر این مسائل هست. مثلاً سر نمازها و مسائل دیگر هم اینطور است. اگر اختلافات بیشتری به نظر شما میرسد یک مقدار فضای تبلیغاتی است و اینکه درست و دقیق بحث نمیشود. دعواهای ژورنالیستی است و اصلاً اجازه نمیدهد بحثها دقیق و شفاف پیش برود. من معتقد هستم روی خیلی از این مسائلی که در این 10، 20 سال مورد اختلاف جناحهای ما بوده اگر بحثهای دقیق و نظری میشد و یا همین الان بشود بسیاری از اختلافات سیاسی دیگر موضوعیت ندارد. خیلی از این دعواها بحث اوزون و عنب است. یکی میگوید انگور، یکی میگوید اوزون، یکی میگوید عنب است و به حرف همدیگر هم گوش نمیکنند. این برای بخشی است که منشأ نظری دارد. یک بخشی هم که جنگ قدرت و مسائل مادی است که اگر شما ثابت هم بکنی انگور و اوزون یکی است باز او میگوید یکی نیست. برای اینکه اگر اینها یکی باشد مقرون به صرفه نیست. پس غالب مفاهیم اسلامی غیر اختلافی است الا اینکه در جزئیات باشد. اما در دکترین و آموزههای اسلامی حتماً ما در هر سه سطح مبانی، اخلاق و احکام مواردی را داریم که اختلافی است. چرا اختلافی است؟ یا نص صریح قطعی شرعی در مورد آن نیست، یعنی آیه و روایت صحیح و روایتی که سند و دلالت آن قطعی باشد و آیهای که دلالت آن قطعی باشد، یعنی این آیه به وضوح و روشن سخن گفته باشد و آیهی مجمل و متشابه نباشد، یا آیهای که نص صحیح است یا ظهور معتبر یعنی در یک امری ظاهر است و این ظهور اعتبار دارد و حجت است، چنین نص یا ظهور معتبری وجود ندارد و یا اصلاً در این مورد سکوت شده است. یعنی حتی مجمل و متشابهی هم وجود ندارد. در چنین مواردی حتماً جای اختلاف نظر وجود دارد. اما با دو شرط میتوان در حوزههای متشابه و مجمل دین اختلاف قرائت داشت و اینجا باید هم اختلاف قرائت داشت و نباید اینجا جلوی اختلاف و قرائت را گرفت. آن دو شرط یکی این است که کسی قرائت جدید ارائه بدهد که قدرت علمی و صلاحیت علمی برای آن قرائت را داشته باشد. این مخصوص به دین نیست و در همهی حوزههای تخصصی هست. الان بنده اگر بخواهم به حوزهی تخصصی هر کدام از شما که درس میخوانید یا تدریس میکنید وارد بشوم و بخواهم یک قرائت جدید بدهم منطقاً و اخلاقاً حق دارید من را با اوردنگی ساکت کنید و بگویید تو به چه حق عقلی و اخلاقی وارد حوزهای میشوی که قدرت اظهار نظر در آن را نداری؟ کسی که از زمینشناسی هیچ چیزی نمیداند نمیتواند راجع به زمینشناسی یک قرائت جدید ارائه بکند. تو اصلاً نمیدانی محکمات این علم چه هست و قطعیات آن چه هست و متد و روش اظهار نظر در این حوزه را نمیدانی. پس اولاً باید اظهار نظر بر اساس متد علمی باشد که ما در حوزهی تفکر دینی به آن اجتهاد میگوییم. مجتهد نظریهپرداز است. یعنی تو باید قدرت نظریهپردازی دینی را داشته باشی. این همان دو شرطی است که من برای روشنفکری دینی آوردم. شرط دوم این است که در چهارچوب محکمات یا قطعیات همان علم یا آن دین و معرفت سخن بگویی که مستدل باشد. نه اینکه یک چیزی بگویی که خلاف قطعیات آن علم است و بگویی من میخواهم یک قرائت جدید در ریاضیات بدهم و از دو دوتا دوازدهتا شروع میکنم. دو دوتا چهار میشود و نهایت 5 بشود ولی دیگر 12 که نمیشود. کسی که دو دوتا چهارتا را نپذیرد و بگوید من میخواهم بر خلاف علم یک قرائت جدیدی در ریاضی بدهم که یک قرائت جدید در ریاضیات و نظریهپردازی ریاضیدان نیست. ما در دین هم همین را میگوییم و چیز بیشتری نمیگوییم. ما میگوییم در مفاهیم و مسائل قطعی و ضروری دین که نص قطعی شرعی است یا حکم قطعی عقلی اصلاً جای اختلاف نیست. همانطور که در ریاضیات نمیتوان روی دو دوتا چهارتا اختلاف کرد. اما در حوزهی موارد مجمل و متشابه که اختلافی است میشود و نه اینکه میشود بلکه باید قرائت جدید داد و اصلاً حرام است که مجتهد از مجتهد دیگر تقلید کند. یعنی یک نظریهپرداز حتماً باید به نظریهی خودش عمل بکند. منتها باید به دو شرط باشد. یک، کارشناس باشی یعنی قدرت نظریهپردازی داشته باشی و بیسواد نباشی و دوم اینکه اظهار نظر تو متدیک باشد. یعنی قوانین را بدانی. در حوزهی دین هم میگوییم اگر این دو شرط رعایت شد و در یک مسئلهی اسلامی اختلاف قرائت پیش آمد، یعنی گفتند در مورد این مسئله چهار نظریه و چهار قرائت وجود دارد، اینجا هست که میگوییم هر چهار قرائت محترم است. بدون این دو شرط نمیگوییم هر چهار قرائت محترم است اما اگر این دو شرط باشد نه چهار قرائت بلکه اگر چهل قرائت هم باشد محترم است. اما سوال بعدی این است که محترم است یعنی درست است؟ نه. اگر گفتی هر چهار قرائت و هر چهار نظریه درست است به این معنی است که شما نسبیتاندیش هستی. هر چهار نظریه یا هر چهل نظریه درست نیست اما هر چهل نظریه محترم هست. چرا محترم است؟ چون هر دو شرط را داشته و با آن صلاحیتها و شرطها اظهار نظر کرده است. پس محترم است. محترم است یعنی چه؟ یعنی هیچ کس حق ندارد جلوی اظهار نظر او را بگیرد. او حق دارد نظریهی خودش را تدریس بکند، نظریهی خودش را اعلام و عرضه بکند و از نظریهی خودش دفاع بکند و حتی در حوزهی شخصی به طوری که به حوزهی اجتماع تزاحم پیدا نکند حق دارد به نظریهی خودش عمل کند. محترم است یعنی همین. اما آیا درست است؟ نهخیر. امکان ندارد چهار نظریهی درست و متضاد درست باشد. حتماً یک مورد درست است. چون ما نسبیگرا نیستیم. یکی درست است. اما کدام؟ هر کدام میگویند یکی از اینها و همهی اینها هم حق اظهار نظر دارند. نظر همه هم محترم است. کدام مورد درست است؟ ما نمیدانیم کدام درست است. اصلاً بعضی از احکام هست که در قیامت معلوم میشود. در خود قرآن هم میفرماید که بعضی از مواردی که شما با هم اختلاف میکنید در قیامت معلوم خواهد شد. بعضی از این مسائل هست که وقتی امام زمان(عج) بیاید روشن خواهد شد. اما تا زمانی که آنها نیامدهاند و روشن نشده هر کسی اگر قدرت تشخیص دارد باید به تشخیص خودش به آن عمل بکند و کسانی که او را صاحب نظر میدانند به نظریهی او عمل بکنند. مسئلهی اجتهاد و تقلید همین است. وقتی میگویند شما مقلد چه کسی هستی همین است. بعضی از کلمات هست که متأسفانه در گفتگوی ادبیات فارسی معنی بدی دارد و در ادبیات دینی و فقهی ما معنی معقولی دارد. مثلاً یکی همین کلمهی تقلید است. کلمهی تقلید در فرهنگ فقهی ما کلمهی بدی نیست. تقلید یعنی پرسش نادان از دانا، پرسش جاهل از عالم است. عقلیترین و منطقیترین و مشروعترین پدیده است و در همه جای دنیا معقول است. اگر خلاف این بکنی مشکل عقلی داری. تقلید این است. منتها کلمهی تقلید در زبان فارسی یک بار منفی دارد. تقلید و مقلد یک انعکاس و طنین منفی دارد. شما از طنین منفی این کلمات در ادبیات فارسی زده نشوید. بعضی از کلمات دیگر هم همینطور هستند. مثلاً کلمهی ولایت، کلمهی قیم همینطور است. مثلاً در ادبیات فارسی کلمهی قیم از کلمات مشمعز کننده است و میگویند ما قیم نمیخواهیم. در حالی که در ادبیات عرب قیم معنی بدی ندارد. قیم «من یقوم به» است. متصدی است. الان رئیس این دانشگاه به معنی واقعی قیم این دانشگاه میشود. مسئول این تریبون قیم این تریبون است. مسئول آن دوربین قیم آن دوربین است. در ادبیات عرب قیم معنی ندارد. یا مثلاً کلمهی رعیت همینطور است. مثلاً حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه در بسیاری از جاها به مردم رعیت گفتهاند. یکی از این آقایان روشنفکران گفته بود بله، اسلام این است و مردم را رعیت میبینند. در حالی که در فرهنگ مدرن مردم شهروند هستند. شهروندان مدنی هستند اما اسلام مردم را رعیت میداند. اینها توجه ندارند که رعیت در زبان عرب اصلاً این معنی که در زبان فارسی دارد را ندارد. در زبان فارسی رعیت در برابر ارباب است و معمولاً میگویند ارباب و رعیت. اگر کسی گفت مردم رعیت هستند و حاکم ولی است اینها میگویند پس میگویید در حکومت اسلامی مردم نوکر هستند و حاکم و ولی امر هم ارباب آنها است. حضرت علی(ع) هم این را گفته چه برسید به بقیه اما اصلاً معنی کلمهی رعیت این نیست. در ادبیات عرب رعیت از رعایت میآید. به حاکم راعی میگویند یعنی کسی که باید حقوق مردم را رعایت کند. به مردم رعیت میگویند یعنی کسانی که باید حقوق آنها رعایت بشود. این کلمهها در ادبیات فارسی و ادبیات عربی با هم فرق میکنند. کلمهی تقلید هم همینطور است. حالا نکتهی بعدی این است که اگر وارد حوزهی عمل اجتماعی شدیم چه؟ در حوزهی عمل اجتماعی هم میتوان به ده قرائت عمل کرد؟ نه. چون اگر در حوزهی مدیریت شما بخواهید به ده نظریه عمل بکنید مدیریت نمیشود بلکه هرج و مرج میشود. در حوزهی مدیریت میگوییم هر ده قرائت محترم هستند که البته با دو شرط عرضه شده باشند اما یکی از این قرائتها عمل میشود چون امکان ندارد هر ده قرائت عمل بشود. بعد بعضیها همین موضوع را هو میکنند و میگویند قرائت رسمی از دین است. اصلاً کلمهی رسمی یعنی چه؟ اگر در حوزهی نظر حرف میزنید رسمی و غیر رسمی کلمات نظری نیستند. ما در حوزهی نظر نمیگوییم این نظریه رسمی است و این نظریه غیر رسمی است. در حوزهی نظر و فکر میگوییم این نظریه مستدل است و این نظریه غیر مستدل است. این نظریه درست است و این نظریه غلط است. رسمی و غیر و رسمی اصلاً کلمات نظری نیستند. پس ما در حوزهی نظر انواع قرائتها را داریم و قرائت رسمی و غیر رسمی نداریم و لذا زمانی که امام رهبر این جامعه بود خیلی از فقها و مراجع در حوزهها و مسائل مختلف عبادی فتوای متفاوتی با امام داشتند. کسی نمیتوانست بگوید چون امام رهبر است همه باید در حوزهی حج خود به فتوای رهبر عمل بکنند و به فتوای مرجع خودشان عمل نکنند. یا بگویند بقیهی مجتهدین هم عقل و اجتهاد را تعطیل بکنند و همگی مقلد امام بشوند. این را نگفتند بلکه گفتند در حوزههایی که تزاحم ندارد و حوزهی فردی است هر کسی به تشخیص خودش عمل کند اما در حوزهی حکومت و اجتماع هم میتوان به ده فتوا عمل کرد؟ میتوان یک دانشگاه را با ده نظریه اداره کرد؟ امکان دارد ده نفر یک دانشگاه را اداره بکنند؟ امکان دارد در یک اتاق جراحی که مریض در آن خوابیده به تیم جراحی که 6 عضو دارد بگوییم هر عضوی قرائت خودش را روی مریض پیاده کند؟ بگوییم هر عضوی از تیم با قرائت خودش مریض را جراحی کند. این که قتل است. این جراحی نیست بلکه جلادی است. هر کدام از اعضای تیم جراحی میتوانند بگویند نظریهی من این است اما در مقام عمل و ادارهی عملیات جراحی یک نظر و یک قرائت رسمی میشود و باید عمل بشود و الا دیوانگی و جنون است و آن قرائت و نظریهی مسئول تیم جراحی است. وقتی آنجا گفت در حوزهی فردی نظریات شما محترم است چون همهی شما محترم هستید اما در مقام عمل من تصمیم میگیرم و حتی اگر شما نظر من را قبول ندارید باید در عمل جراحی با من هماهنگ باشی و لذا میگویند کسی که رهبری جامعهی اسلامی در دست اوست و اگر فتوای بقیهی مجتهدین با او فرق داشت در حوزهی فردی بله اما در حوزهی حکومتی و اجتماعی همه باید به نظریهی حاکم عمل بکنند و الا هرج و مرج میشود. شما اسم این را رسمی میگذارید. اگر کلمهی رسمی به این معناست که در مقام اداره یک قرائت باید مدیریت بکند بله، این یک مدیریت است. حالا میخواهید اسم آن را رسمی یا غیر رسمی بگذارید. بنابراین این مغالطه است. اینجا با تأکید برای من نوشتهاند که وقت تمام شده است. به ماضی نقلی نوشتهاند و به این معنی است که همین الان تمام نشده بلکه مدتی قبل تمام شده است. از اینکه عرائض من را تحمل فرمودید خیلی متشکر هستم.
هشتگهای موضوعی