آبان 1385

با پیامبر تا همیشه (1) زندگی در کنار فقیران، مرگ در کنار فقیران

دانشگاه‌ یزد - نشست دانشجویی

بسم الله الرحمن الرحیم

در تفکر قرآنی و منطق پیغمبر اکرم می‌گویند «همه باید در غم و شادی و پیشرفت‌های همدیگر با هم شریک باشند و دیگران را با خود شریک بکنند.» این نگاه توأمان به نگاه معنوی و نگاه مادی، حق جسم و حق روح به صورت توأمان، که این جسم و روح از هم جدا نمی‌شوند و نمی‌توان حقوق آن‌ها را از هم جدا کرد و گفت حق جسم را بدهیم و حق روح را ندهیم یا حق روح را بدهیم و به حقوق جسم کاری نداشته باشیم. برای این‌که روح با ابزار جسم در عالم زندگی می‌کند و این‌ها از هم تفکیک نمی‌شوند. شما ببینید که در قرآن این فرهنگ موج می‌زند. حالا من بعضی از آیات و روایات را برای شما می‌خوانم. قرآن وقتی از کتاب، نبوت و حکم الهی می‌گوید از رزق و طیبات دنیوی هم در کنار آن سخن می‌گوید. در آیه‌ی 16 سوره‌ی «جاثیه» در مورد بنی‌اسرائیل صحبت می‌کند و می‌فرماید «لَقَد آتینا بنی اسرائیل الکتابَ و الحُکمَ و النبوة...» ما به آن‌ها کتاب، حکم، حکومت و نبوت و حقیقت معنوی را عطا کردیم و بلافاصله می‌فرماید «وَ رزَقناهم من الطَیبات...». در آیه‌ی 93 سوره‌ی «یونس»‌ وقتی از مبوع صدق صحبت می‌کند یعنی شأن معنوی و جایگاه آن‌ها صحبت می‌کند بلافاصله می‌گوید «رزق طیب و پاک، زندگی دنیوی تمیز و پاکیزه‌« باز تعبیر «رزقناهنم منَ الطیبات» دارد. در سوره‌ی جمعه اشاره می‌کند به حادثه‌ای که پیامبر مشغول خطبه‌ی نماز جماعت بودند و به یکباره یک جنس ارزانی آمد و نمازگزاران از یاد بردند که پیغمبر خطبه‌ی نماز جمعه می‌خواند و یک عده‌ای از آن‌ها رفتند تا یک سودی هم به جیب بزنند و هم به عبادت برسند و هم به سود برسند. این آیه نازل شد که وقتی مشغول خطبه و نماز هستید وسط نماز و عبادت بلند نشوید و بروید تا هوای جیب خود را هم داشته باشید و یک لحظاتی را به رشد معنوی خود اختصاص بدهید و از پول بگذرید. «ترکوا و قائماً» تو ایستاده بودی و آن‌ها تو را رها کردند و رفتند. اول این آیه می‌فرماید که «اقتصادزده نباشید و سودمحوری با روح دینی غلبه نکند.» اما بلافاصله می‌فرماید در کنار عبادت و توجه معنوی «اذا قضی الصلاة...» وقتی نماز تمام شد «فانتشروا فی الارض واتقو من فضل‌الله» خداوند فرمان انتشار در زمین و به دنبال گشایش و رفاه از راه مشروع رفتن را می‌دهد. یعنی تلاش اقتصادی و علمی و پیشرفت‌طلبی صحیح توأم با اخلاق و معنویات را اشاره می‌کند. در عین حال از طرفی از پیامبر نقل شده است که فرمود «لم نبعث لجمع المال» ما پیامبران برای دعوت به ثروت‌اندوزی شخصی برانگیخته و مبعوث نشدیم. حالا ثروت ملی یک بحث دیگر است. این‌جا ثروت شخصی را می‌گوید که برای صرف شخصی است. یعنی ما برای تکاثر و اصالت پول و مصرف‌پرستی نیامده‌ایم. «و لکن بعثنا لانفاقه» ما آمده‌ایم تا بشر را به جنبه‌ی اخلاقی و گذشت و انفاق دعوت کنیم. بشر به طور غریزی دنبال ثروت و قدرت و رفاه می‌رود بدون آن‌که ما به او بگوییم اما چیزی هست که باید به او گفت و آن «تقویت جنبه‌ی انسانی در برابر جنبه‌ی حیوانی است.» یعنی دعوت به انفاق است. قرآن بارها از یک تیپ فاسد و مفسد در جامعه‌ی بشری با عبارت «مَلَأ» و می‌گوید «الملاُ من قومه»‌ یا «الملاُ الذین کفروا من قومه». این در دشمن‌شناسی خیلی مهم است. قرآن به سران و اشراف و دزدان قدرت و ثروت در جوامع بشری اشاره می‌کند. نه آن‌هایی که صاحبان مشروع قدرت و ثروت باشند. می‌گوید این‌ها جامعه را از زیاده‌طلبی خود پر کرده‌اند و مملو کرده‌اند. اصلاً ریشه‌ی «ملا» با همین «مملو» یکی است. چشم‌ها را پر می‌کنند. به هر جامعه‌ای می‌روی اول این‌ها به چشم می‌آیند. انگار بقیه آدم نیستند. قرآن می‌فرماید «این‌ها دشمنان اصلی فضیلت و خط انبیا هستند.» می‌فرماید «پیامبران از نوح و شعیب تا پیامبر اکرم وقتی ظهور کردند و آمدند همین ملاً به آن‌ها گفتند «ما نَراک اتبعلک الا الذین هم اراذلنا بادی الرأی» ببینید این تعبیری است که قرآن نقل می‌کند. می‌گوید «هر پیامبری که برانگیخته شد این‌ها به آن پیامبر گفتند این‌هایی که دور و اطراف شما جمع شده‌اند پابرهنه‌ها و گدا و گشنه‌ها هستند. فقرا و مستضعفین دور و اطراف شما جمع شده‌اند. چه کسانی دنبال تو راه افتاده‌اند؟» با نگاه طبقاتی می‌نگریستند. می‌گوید به پیامبران می‌گفتند «دائم طبقات پایین و فقرا دور و اطراف شما هستند.» این طبقات پایین که آن‌ها می‌گویند طبقات پایین اقتصادی است. چون ملاک بالا و پایین برای آن‌ها اقتصاد و دلار است. طلا است. بالا و پایینی که پیامبر می‌گوید بالا و پایین انسانی است. ملاک آن فضیلت و انسانیت است و لذا وقتی آن‌ها می‌گویند «اشراف و اراذل» منظورشان از اشراف پولدار‌ها و از اراذل فقرا هستند. ولی وقتی پیامبر می‌گوید «اشراف امتی» منظور از اشراف انسان‌ها است و از اراذل حیوانات انسان‌نما است. خب این‌ها دو منطق است. قرآن می‌گوید پیامبران آمدند تا این منطق اولی که در جوامع بشری همیشه هست را از بین ببرند. همین الان مگر نیست؟ این منطق را در هم بکوبند و بگویند ملاک این‌که چه کسانی اراذل و چه کسانی اشراف هستند ثروت نیست. طبقه نیست. ملاک چیز دیگری است. آن زمان است که طبقات پایین شما طبقات بالای ما می‌شوند و طبقات بالا در منطق شما طبقات پایین در منطق ما می‌شوند. این‌ها دو نوع طبقه‌بندی است. قرآن می‌گوید جرم بزرگ پیامبران از نظر این‌ها این است که همیشه فرودست‌ها و پاپتی‌ها به شما ایمان می‌آوردند و دور شما را گرفته‌اند. اشراف مادی نبودند بلکه اشراف معنوی ولی به قول آقایان اراذل مادی بودند. چون ملاک رذالت و شرافت برای این‌ها مادی است. البته بگویم که ما به انسان نگاه اقتصادی نداریم. معنی این تعبیر قرآن هم این نیست که ما به انسان نگاه طبقاتی و اقتصادی داریم. حالا یا از آن طرف که سرمایه‌دار و ثروتمند را انسان کامل بدانی و بگویی فقرا انسان‌های ناقص و نیمه انسان هستند و چه از این طرف بگویی. اصلاً طبقه‌بندی انبیا بر اساس ثروت نیست. صحبت از تفسیر اقتصادی از انسان و تفسیر طبقاتی از تاریخ و اصالت دادن به بینش طبقاتی نیست. نگاه اقتصادی به انسان نیست. چون هم طرفداران اصالت دلار و اصالت طلا و طرفداران ثروت‌اندوزی، یعنی هم جریان فکری راست اقتصادی در عالم، چه راست از نوع سکولار آن یعنی «لیبرالیزم» و چه راست از نوع مذهبی آن، به انسان نگاه اقتصادی دارند و هم جریان مقابل این‌ها که تحت عنوان «چپ جهانی» مطرح بوده‌اند که البته حالا ضعیف‌تر شده‌اند. یعنی به سبک «مارکسیست‌ها» و چپ‌ها بوده‌اند. نگاه چپ و راست دنیا به انسان یک نگاه اقتصادی است. نگاه قرآن و انبیا به انسان نگاه اقتصادی نیست اما بالاخره این حقیقت که هم تجربه‌ی تاریخی مدون آن را تأیید می‌کند و هم قرآن به آن تصریح دارد. حالا من آیات زیادی آماده کرده‌ام ولی می‌ترسم که خسته بشوید چون مطالب دیگری هم دارم. قرآن به این تصریح دارد و این خیلی مهم است. بالاخره قرآن می‌گوید طبقات خیلی مرفه، طبقات اهل اسراف و عیاشی غالباً در صف انبیا نبوده‌اند. اگر از بین آن‌ها هم آدم‌هایی بیرون می‌آمده‌اند تک و توک بوده است. از خانواده و طبقه‌ی خود می‌کندند چنان‌چه ما این نوع آدم‌ها را در انقلاب و جنگ دیده‌ایم. قرآن می‌گوید معمولاً این «ملأ» در صف مقابل انبیا بوده‌اند. به نوح گفتند «قالو أنومنُ لک و اتبعک الارذلون» «ما دنبال تو راه بیفتیم در حالی که پابرهنه‌ها به دنبال تو هستند؟» نوح گفت «قال و ما علمی بما کانوا یعملون» «من به شغل آن‌ها چه کاری دارم؟» من از کار و شغل آن‌ها خبر ندارم و کاری به طبقه‌ی آن‌ها ندارم. معیار ارزش‌گذاری ما طبقه‌ی اقتصادی نیست. «ان حسابیهم الا علی ربی لو تشعرون و ما انا باطرد المؤمنین» «من مؤمنین را به جرم طبقه‌ی اقتصادی آن‌ها از خود طرد نمی‌کنم.» این جواب حضرت نوح به آن‌ها است. آیه‌ی 105 به بعد در سوره‌ی «شعرا» است. در آیه‌ی 91 سوره‌ی «هود» به ارزیابی چرتکه‌اندازانه بر اساس ملاک‌های دنیوی اشاره دارد. به حضرت شعیب گفتند «قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول...» «این چه حرف‌هایی است که می‌زنی؟ ما نمی‌فهمیم تو چه می‌گویی.» بیشتر این حرف‌هایی که می‌زنی نامفهوم است. «و انا لنریک فینا ضعیفا...» «ما فقط یک چیز را می‌فهمیم و آن هم این که تو و این‌هایی که دور و اطراف تو هستند جزو طبقه‌ی ضعیف هستید و در برابر ما نمی‌توانید بایستید.» آیه‌ی 7 از سوره‌ی «فرقان» خیلی جالب است. اصلاً جهان‌بینی دلاری و جهان‌بینی سرمایه‌پرستی که این‌ها داشتند را توضیح می‌دهد. «قالوا مال هذا الرسول...» «گفتند این دیگر چه نوع پیغمبری است؟» «یاکُلُ الطَعام و یَمشی فی السواق...» «مثل بقیه‌ی آدم‌ها در کوچه و خیابان و بازار راه می‌رود و مثال ما هست.» بالِ تو کجاست که بپری؟ و از آن بهتر «اَو یُلقی الیهِ کَنز...» «چرا گنجی در اختیار تو نیست و تو چه نوع پیامبری هستی که با دست خالی آمده‌ای؟» ببینید اصلاً ملاک آن‌ها برای این قضیه باز «کنز» است. معنویت برای این تیپ از اشراف بیشتر یک نوع خرافه است و معنویت بر اساس عشق و عقل نیست. در آیه‌ی 93 از سوره‌ی «اسراء» می‌گوید این‌ها انبیا را انکار می‌کردند. «اَو یکونَ‌ لک بیتَ من زُخرُف...» «تو چه نوع پیامبری هستی که یک کاخ زرنگار و خانه‌ی گرانی نداری؟» ملاک‌ها را ببینید. حتی ملاک حقیقت و معنویت را به زبان بازار ترجمه می‌کند. در آیه‌ی 30 سوره‌ی «زخرف» می‌فرماید «لَو لا نزل هذا القرآن علی رجلِ من القریتینِ عظیم» «به پیامبر اکرم گفتند اگر واقعاً این‌ها که تو می‌گویی کلمات خداوند هستند چطور این کلمات بر یک آدم درست و حسابی و پولداری نازل نشد؟» می‌گوید «من القریتین» یعنی چرا بین افرادی از «طائف» و «مکه» که جای بزرگان و اشراف است نازل نشد؟ چرا بر تو نازل بشود؟‌ این یک نکته است. این نوع بهانه‌گیری‌های اشرافی و «ملا» که منشأ آن یک نگاه مادی است را داشته باشید. در کنار این ما یک نگاه لطیف و حکیمانه به نبوت و پیامبران داریم که اصل آمدن پیامبران لطف بزرگ خداوند به بشر است و تکلیف‌هایی که به بشر کرده‌اند. حالا دوستان می‌دانید که در مباحث کلامی به قاعده‌ی لطف می‌پردازند ولی من نمی‌خواهم به آن وارد بشوم و فقط یک اشاره‌ی مختصری می‌کنم. هم یک قاعده‌ی لطف عام هست که متکملین تعبیر می‌کنند اصل آفرینش است. یعنی خداوند لطف کرد که ما آفریده شدیم و آمدیم و لطف دوم، لطف اخص خدا است. در کفه‌ی دیگر لطف هدایت و معنویت است و این‌که نه تنها ما آمدیم بلکه تو با ما سخن گفتی. یعنی خدایا ما این‌قدر برای تو ارزش داشتیم که با ما سخن گفتی. این خیلی مهم است که فرستادن پیامبران را با قاعده‌ی لطف در مباحث کلامی ارتباط می‌دهند. چون لطف یک صفت ثبوتی و حقیقی برای خداوند است که شاید 7، 8 مرتبه در قرآن آمده و اغلب جاها که خداوند را لطیف صدا می‌زند در کنار آن از خبیر استفاده می‌شود. یعنی لطیف بودن خداوند و با خبر بودن خداوند را با هم ارتباط می‌دهد و در واقع خداوند دو بار لطف می‌کند که یکی ایجاد و یکی دیگر تشریع است که در این قاعده در بحث‌های کلامی هم شیعه و هم معتزله که عقل‌گراتر هستند بحث‌های خیلی جدی‌تری کرده‌اند و نتایج خیلی مهمی هم گرفته‌اند. از همان اوایل بحث‌های کلامی شیعه و معتزله مثلاً در کتاب «یاقوت» «ابن نوبخت» یک بحثی می‌کند که این لطفی که خدا به بشر می‌کند وظیفه‌ی خدا نیست و کار خدا است. وقتی مکلف تکلیفی را انجام می‌دهد معلوم می‌شود که مشمول لطف الهی بوده است چون بدون لطف انجام این امر الهی ممکن نبود. یا «علامه‌ی حلی» در رساله‌ی «انوار الملکوت» در شرح «یاقوت» این تعبیر را می‌کند و می‌گوید «لطف وساطت می‌کند نسبت به هدفی که انجام تکلیف مکلفین است.» یعنی اصل شریعت و احکام الهی را لطف الهی می‌داند. «شیخ مفید» در «النکت الاعتقادیه» که «سید هیبت‌الدین شهرستانی» هم تعلیقاتی بر آن دارد می‌گوید «لطف چیزی است که باعث می‌شود انسان‌ها خداوند را اطاعت می‌کنند بدون این‌که به حد اجبار و سلب اختیار برسد.» غیر از شیعه علمای اهل سنت هم هستند که من متعرض آن نمی‌شوم. از «قاضی عبدالجبار معتزلی» تا «غزالی اشعری» و کسان دیگری که چون به مسئله‌ی حسن و قبح عقلی هم مرتبط می‌شود بر سر حکمت خدا و این‌که آیا لطف بر خداوند واجب است یا نه، وجوب من الله است یا علی‌الله است اختلاف نظرهایی می‌شود. اما بعضی از روایت‌هایی که راجع به سلوک پیامبر است که علاوه بر این‌که اصل نبوت لطف بود در نحوه‌ی سلوک پیامبر با بشریت و به خصوص با محرومین لطف موج می‌زند. این‌هایی که عرض می‌کنم روایاتی است که در سیره‌ی پیامبر اکرم آمده است. در یک روایت از قول امام باقر(ع) در «مستدرک وسایل» جلد 1، صفحه‌ی 538 نقل شده. اگر خواستید یادداشت کنید تا روی آن تأمل بکنید. امام باقر(ع) می‌فرماید «سلوک پیامبر، سلوک بردگان بود. مثل بردگان می‌نشست و زندگی می‌کرد.» خود پیامبر فرمود «خمس لا ادعهن حتی الممات» «پنج چیز است که تا زنده هستم ترک نخواهم گفت» فرمود یکی از آن‌ها «الاکل علی الحضیض مع العبید» است. «نشستن در خاک و در کنار بردگان است.» یکی از بردگان بودن، در کنار بردگان بودن است. روایت دوم دعایی است که پیامبر کرده‌اند. فرمودند «اللهم احینی مسکیناً و امِتنی مسکینا» «خداوندا مرا مسکین بمیران.» این خیلی زیباست. خدایا من را در کنار فقرا زنده بدار و در کنار فقرا بمیران. «وحشرنی فی زمرة المساکین» «و در قیامت من را در صف فقرا مشهور کن.» عبارت بعدی از پیامبر این است که در «مکارم الاخلاق»‌ در صفحه‌ی 131 آمده است. فرمود «القربة الی الله حب‌ُ المساکین» «یک راه برای نزدیک شدن به خداوند عشق به محرومین است.» عشق به فقرا و بیچاره‌ها است. «و دنوب منهم» «و هر چه نزدیک‌تر شدن به آن‌ها است.» فرمود یک راه تضمین‌ شده برای نزدیک شدن به خداوند است. یک قضیه‌ی دیگری این است که نقل شده که آیه‌‌ای برای این نازل شده است. آیه‌ی 28 سوره‌ی کهف نقل شده که پیامبر زحمت می‌کشید یک عده از ثروتمندان قریش که کافر بودند را جذب کند و مسلمان کند. بالاخره یک روز چند نفر از این‌ها پیش پیامبر آمدند و گفتند ما می‌آییم به شرطی که این فقیرها و گدا و گشنه‌هایی که اطراف تو هستند وقتی که ما به آن‌جا می‌آییم نیایند. ما با این‌ها قاطی نمی‌شویم. یک وقتی این‌ها باشند و یک وقتی ما باشیم. ما با این شرط می‌آییم. ما می‌نشینیم و شما مثل یک آقا در صدر مجلس بنشینید و معارف و اخلاق اسلامی بگویید و ما هم گوش می‌کنیم و صلوات می‌فرستیم. عین عبارات در روایت این است که می‌گوید این‌ها گفتند «ان جلست فی صدر المجلس» «شما مانند یک آقا در بالای مجلس بنشینید و شروع به موعظه کنید» «و نفیت عنا هؤلاء و رواح حسنانهم» «این فقرا و پاپتی‌ها را برانید تا وقتی ما این‌جا هستیم نباشند.» این‌ها کارگر و عمله و چوپان هستند و بوی گوسفند می‌دهند. ما حوصله‌ی این‌که با این‌ها در یک جا بنشینیم و یک امت باشیم نداریم و اهل این کارها نیستیم. «جلسنا نحن علیک و اخذنا عنک» «ما می‌نشینیم و درس گوش می‌کنیم و شما درس اخلاق و معارف اسلامی به ما بدهید.» بعد گفتند «ما یمنعما من الدخول الیک الا هؤلا» «تنها چیزی که مانع می‌شود ما پیش تو بیاییم و رفت و آمد بکنیم همین فقرا هستند.»‌ بر سر همین قضیه آیه نازل شد که یک وقت پیامبر نگوید ما برای عزت اسلام به پول احتیاج داریم. این‌ها باید کمک کنند و اگر بیایند بهتر است. حالا دو مجلس داشته باشیم. یکی جلسه‌ی فقرا و یکی جلسه‌ی اغنیا باشد. ساعت تعیین می‌کنیم. مثلاً 8 تا 9 فقرا و از 9 تا 10 اغنیا بیایند. این چه اشکالی دارد؟ همین‌هایی که به آن‌ها می‌گوییم به این‌ها هم می‌گوییم در عوض این‌ها هم آمده‌اند و ثروت و موقعیت این‌ها هم آمده است. آیه نازل شد. «واصبِر نَفسَکَ مع الذین یَدعونَ رَبَهُم بِالغداة و العشی یریدونَ وجهَه...» «در کنار همین‌ها بمان» این‌ها به درد تو می‌خورند. این‌ها مؤمن هستند. اصلاً آن کسی که با تو شرط می‌گذارد ایمان ندارد. آن کسی که می‌گوید من به شرطی پیش تو می‌آیم که این شوکت مادی خودم و فاصله‌ی خودم را با فقیر حفظ بکنم، کسی که به تفاوت انسان با انسان به خاطر پول معتقد است چطور ایمان آورده است؟ ایمان یعنی این‌که تو بگویی پول و امکانات و آبروها و ارتباطات ظاهری در حاشیه است و فراموش می‌شود و کنار برود و فضیلت فقط در ایمان و عمل صالح است. این چه نوعی ایمانی است که شرط می‌کند من می‌آیم ولی باید پول‌های خود را هم بیاورم و چون شأن من در همین چیزهاست باید شأن خود را هم بیاورم. آیه آمد که «خود در کنار آن کسانی باش که شب و روز خدا را می‌خوانند و دنبال حقیقت هستند.» ‌«یریدون وجهه و لا تَعدُ عنیناک عنهم تریدُ زینَةَ الحَیاةِ الدُنیا...» «چشم خود را به خاطر زینت حیات دنیا از طرف آن‌ها به طرف این‌ها بر نگردانی؟» یعنی به خاطر ثروت و قدرت ظاهری از فقرا رو بر نگردانی. «و لا تُطع مَن اغفَلنَا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا» «از این‌ها اطاعت نکنی و دنبال این‌هایی که از این شرط‌ و شروط می‌گذارند راه نیفتی که این‌ها دنبال نفسانیت خود هستند و قلب آن‌ها از ذکر ما غافل است و کار آ‌ن‌ها تمام شده است.» یک مورد دیگر در جنگ بدر است که پیامبر بین مجاهدینی که پیروز شده‌اند غنائم را تقسیم می‌کنند. موقع تقسیم غنائم می‌بینند پیامبر غنائم را مساوی تقسیم می‌کند. آیا شما جز به برکت همین ضعفا پیروز شدید؟ همین‌ها جنگیدند. خب ما هم دیدیم که در انقلاب و در جنگ کسانی که آمدند و سینه سپر کردند اکثراً از طبقات متوسط به پایین بودند. این‌ها آمدند. همیشه دو تیپ دور انبیا جمع شدند و در انقلاب و در جنگ هم همین دو تیپ بودند. یک، جوانان بیش از پیرها بودند. در روایات داریم در زمان ظهور حضرت هم بیشتر نیروهای حضرت جوانان هستند و باید بین آن‌ها بگردی تا یک نفر پیر پیدا کنی. دو گروه زود به پیامبر ایمان آوردند. یک، جوانان و دو، محرومان بودند. چون در جوان‌ها هنوز آلودگی و وابستگی و توجیه‌گری کم‌تر است و فطرت آن‌ها پاک‌تر است و هنوز کم‌تر آلوده شده‌اند و صادقانه‌تر باور می‌کنند و صادقانه‌تر پای کار می‌آید و کم‌تر حقه‌بازی و دروغ گفتن را بلد است و دوم، محرومین هستند. چون وابستگی آن‌ها به دنیا کم‌تر است. وقتی ما بیشتر داشته باشیم به جای این‌که غنی‌تر بشویم فقیرتر می‌شویم. چون پیامبر فرمود «غنای واقعی، غنای درونی است و غنای بیرونی نیست.» بعضی‌ها هستند که میلیاردها دارند ولی هنوز فقیر هستند و چشم آن‌ها گرسنه است برای این‌که فقر درونی با غنای بیرونی علاج نمی‌شود. پیامبر فرمود «غنی حقیقی غنای درونی است.» آن‌هایی که از درون سیر هستند اگر هیچ چیزی هم نداشته باشند و دست‌شان خالی باشد هم غنی هستند اما آن‌هایی که از درون خالی هستند و به اصطلاح درون آن‌ها میان‌تهی است و شخصیت محکمی ندارند اگر میلیاردها هم داشته باشند باز فقیر هستند. پیامبر فرمود «آیا جز به برکت حضور همین فقرا و ضعفا پیروز شدید؟» این در «بحار الانوار»، جلد 96، صفحه‌ی 214 آمده است. قرآن صریح می‌فرماید «اراده کردیم که مستضعفین وارث زمین و حاکم زمان بشوند.» در یک دعایی از امام سجاد نقل شده که نگاه به انسان چه نوع نگاهی است. امام سجاد در دعای خود می‌فرمایند «و اعصمنی من ان اظن بذی عدم خساسه او ظن بصاحب ثروة فضلاً» «خدایا من را از این فکر که کسی که پول ندارد سطح پایینی دارد حفظ کن.» خدایا به تو پناه می‌برم از این‌که این فکر وارد ذهن و دل من بشو که «اظن بصاحب ثروة فضلاً» «فکر کنم کسی ثروتمند است واقعاً آدم شریفی هم هست.» یعنی ملاک شرف و فضیلت ثروت و فقر باشد. «فان شریف من شرفته طاعتک» «شریف واقعی کسی است که مطیع تو هست و اطاعت از تو هست که آدم را شریف می‌کند.» «و العزیز من اعزته عبادتک» «عزت حقیقی در عبادت و اطاعت تو هست.» پیامبر برای این‌که بگوید ملاک ارزش‌گذاری شما نباید ثروت و پول و دلار و طلا باشد یک روایتی دارد که حتماً شنیده‌اید. پیامبر فرمود «هر کس به ثروتمندی به خاطر ثروت او تواضع کند بخشی از ایمان خود را از دست داده است.» در یکی از روایات دیگر دارد که «ثلثی از ایمان خود را از دست داده است.» برای این‌که معلوم بشود معیار ارزش‌گذاری تو مادیات است. اصالت پول و سرمایه‌پرستی است. از این بالاتر این است که این‌قدر قرآن و سنت پیامبر روی حق مستضعفین حساس است و برای دین مهم است که قرآن حکم جهاد می‌دهد. بلکه سوال توبیخی می‌کند و می‌گوید «چه می‌شود شما را که در راه خدا و مستضعفین جهاد نمی‌کنید؟» این آیه‌ی 75 سوره‌ی «نساء» است. «ما لکم لا تُقاتلون فی سبیل‌الله و المستضعفین...» «چه می‌شود شما را که جهاد نمی‌کنید در راه خدا و مستضعفین...» یعنی مستضعفین و حقوق محرومین را درست به خدا گره می‌زند. دعوت به نبرد در راه خدا و مستضعفین می‌کند. مستضعف هم به معنی آسیب‌پذیر نیست. متأسفانه در یک دوره‌هایی کم‌کم مستضعف را به آسیب‌پذیر ترجمه کرده‌اند. بله، هر فقیری مستضعف نیست. بعضی‌ها فقیر هستند برای این‌که خود او عقل معاش ندارد و اهل زحمت‌کشی نیست. تنبل است و درست محاسبه نمی‌کند و درس نخوانده و کار نمی‌کند. این یک بخش است که مستضعف نیستند. فقیر هستند و البته باید به این‌ها هم کمک کرد. اما مستضعف یک گروه خاصی هستند. کسانی که تلاش خود را می‌کنند، زور خود را می‌زند و کوتاهی نمی‌کند اما ضعیف نگه داشته شده است. مستضعف یعنی تحقیرشدگان، یعنی ضعیف انگاشته شدگان، یعنی ضعیف نگه داشته شده، حالا مستضعف مادی و مستضعف معنوی هست که هم عدالت و هم هدایت این‌قدر مهم است. روایت دیگری است که باز پیامبر در آن صف‌بندی‌های طبقاتی را در هم می‌شکند و این ملاک مادی و اخلاق سرمایه‌داری و تفرعون را شرک می‌گوید. در «امالی صدوق» از پیامبر نقل شده که «علی به من استخف بفقیر مسلم فقد استخف بحق الله...» «هر کس انسان فقیری را به به خاطر فقیر بودنش تحقیر کند به خداوند توهین کرده است.» یعنی خداوند درست در کنار یک انسان محروم می‌ایستد و می‌گوید «هر کسی یک فقیری را تحقیر کند و او را تخفیف کند توهین به خداوند و حق خداوند کرده است.» «والله یستخف به یوم القیمة الان ان یتوب» «و خداوند او را در قیامت تحقیر خواهد کرد مگر این‌که در دنیا جبران کند.» « و من اکرم فقیرا مسلما لقی الله یوم القیمة و هو عنه راض» «هر کس انسان فقیری را تکریم کند و به او احترام بگذارد در قیامت خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که خداوند از او راضی است.» چون بخشی از شخصیت یک انسان محروم و فقیر به طور خود به خود تحقیر شده هست. مثلاً وقتی وارد یک جمعی می‌شود که یک عده اغنیا و یک عده فقیر هستند بدون این‌که کسی چیزی بگوید مثل یک قرارداد ناگفته‌ای وجود دارد که این آدم درجه یک است و او آدم درجه دو هست. اصلاً او به طور طبیعی می‌رود و بالای مجلس می‌نشیند و این هم به طور طبیعی در پایین مجلس می‌نشیند. این هست. پیامبر فرمود هر کس انسان فقیری را تکریم کند و به او احترام بگذارد، یعنی وقتی او را دعوت می‌کند به او بگوید «بالای مجلس بنشین» و او را تکریم بکن گام مثبتی بر داشته است. در نهج‌البلاغه هست که نیروهای اطلاعاتی امیرالمؤمنین به او گفتند – چون امیرالمؤمنین هم نیروهای اطلاعات نظامی داشت و هم نیروهای اطلاعات سیاسی و هم نیروهای اطلاعاتی اقتصادی داشت – به ایشان خبر دادند که حاکم شما در بصره به یک میهمانی دعوت شده که در آن‌ میهمانی فقرا در یک خانه بوده‌اند و اغنیا در یک خانه بوده‌اند و این‌ها را جدا کرده بودند. سفره‌ی فقرا از سفره‌ی ثروتمندان جدا بوده است. استاندار شما در بصره را دعوت کرده‌اند و ایشان هم رفته است و بر سفره نشسته و غذا خورده است. در نهج‌البلاغه هست که امیرالمؤمنین به او نامه نوشت «نیروهای اطلاعاتی من به من گزارش داده‌اند که تو به همچین جلسه‌ای دعوت شده‌ای و شرکت کرده‌ای» و بعد او را توبیخ کردند و گفتند که منطق ما این نیست. منطق ما انسان است. انسان با انسان مساوی است. از این روایات زیاد است. من از این بخش رد می‌شوم. فقط یک مورد دیگر را هم عرض می‌کنم. حضرت رضا(ع) در «عیون اخبار رضا»، جلد 2، صفحه‌ی 33 از پیامبر اکرم نقل می‌کنند که فرمود «هر کس مؤمنی را به خاطر فقرش تحقیر کند خداوند در قیامت او را انگشت‌نما و مفتضح خواهد کرد.» او را رسوا و بی‌آبرو می‌کند. حالا وقتی با تحقیر یک فقیر این‌قدر برخورد می‌شود ببینید له کردن و فراموش کردن آن‌ها چه وضعی دارد. فقط هم پیامبر نیست، همه‌ی پیامبران همین‌طور بوده‌اند. باز ائمه یک روایتی از حضرت عیسی نقل می‌کنند. روایت از حضرت عیسی این است که در منابع روایی ما هم هست. حضرت عیسی فرمود «بگذارید حقی را به شما بگویم. اتناف آسمان از اغنیا خالی است.» آسمان‌ها از اغنیا خالی است. اغنیا یعنی کسانی که به هر روشی پول در می‌آورند و مشروع و نامشروع برای آن‌ها فرقی نمی‌کند و هر طور هم که می‌خواهند مصرف می‌کنند. حضرت عیسی فرمود «آسمان‌ها از اغنیا خالی است. بگذارید بگویم شتر به سوراخ سوزن در خواهد آمد اما چنین ثروت‌اندوزانی به بهشت وارد نخواهند شد.» یعنی حضرت عیسی می‌گویند اگر شتر به آن بزرگی از ته رد بشود ممکن‌تر است از این‌که این اغنیا وارد بهشت بشوند. حالا هر چقدر می‌خواهند به مکه و حج هم بروند. حالا یک سوال این‌جا هست که این موضع‌گیری علیه اغنیا و راجع به فقرا چه معنی دارد؟ یعنی دعوت به فقر است؟ یعنی فقر خوب است؟ یعنی رفاه بد است؟ مخالفت با سرمایه و ثروت است؟ اگر روی ثروت تمرکز نشود چطور توسعه اتفاق بیفتد؟ پیشرفت اقتصادی چطور اتفاق بیفتد؟ من یادداشت کردم ولی فرصت نیست بگویم که در روایات این‌ها دقیقاً از هم تفکیک شده است. ثروت‌اندوزی و تکاثری که اولیا و انبیا با آن مخالف هستند با این تمرکز ثروت و تجمیع سرمایه فرق می‌کند که باعث رشد و پیشرفت اقتصادی است. بالاخره باید سرمایه‌ی انبوهی باشد تا صنعتی و کشاورزی راه بیفتد. آن با این فرق می‌کند. این که می‌گویند اسراف نکن، تکاثر نکن، در مقام مصرف ثروت است و نه در مقام تولید ثروت. به این گوش کنید. این خیلی مهم است. چون من شنیدم که مکرراً می‌پرسند که «در این فرهنگی که دعوت به زهد و دعوت به آخرت و دعوت به ایثار و تقوا می‌کند تمرکز ثروتی نیست و وقتی تمرکز ثروت و تراکم سرمایه نباشد توسعه‌ی اقتصادی اتفاق نمی‌افتد و این به آن معنا هست که فقط باید دست ما به دهن ما برسد و دنبال پول بیشتری نرویم. خود این یعنی به اسم زهد و تقوا و آخرت و معنویت درب رشد اقتصادی را بسته‌ایم.» جواب این چه هست؟ جواب این است که در فرهنگ اسلام و سنت پیامبر تلاش برای تولید ثروت عبادت است. این‌که با آن مخالفت می‌کنند و می‌گویند یکی از شما هم به بهشت نمی‌روید در مقام مصرف آن است که تو به تنهایی این‌ها را مصرف کنی و بیش از صد برابر نیاز خود مصرف کنی. نیازهای صادق و کاذب و کاذب دوآتشه را تأمین می‌کنی و از هر راهی که بشود در می‌آوری و بعد هم هر طور که دلت بخواهد مصرف می‌کنی و باز هم حاضر نیستی از آن انفاق بکنی و الا اگر کسی برای تراکم سرمایه و پیشرفت کشور و ازدیاد ثروت ملی تلاش بکند نه فقط گناه و دوری از خداوند نیست بلکه عین عبادت و جهاد است. حتی اگر یک نفر شخصاً برای تولید ثروت تلاش بکند. یعنی خودش با مدیریت و برنامه‌ریزی ثروت کلانی را تولید بکند باز عبادت و جهاد است اما در مقام مصرف قرار نیست همه‌ی این ثروت را خود تو مصرف بکنی. تا می‌توانی تولید کن اما در مقام مصرف این‌طور نیست که بگویند تا می‌توانی مصرف کن. این‌که از اسراف می‌گویند و اغنیا این‌طوری هستند مربوط به مقام مصرف است. معنای زهد این نیست که در کار زاهد باش. این‌که بگوییم در کار کردن زاهد باش یعنی تنبل باش، مفت‌خور باش. زاهد در مقام مصرف است. این خیلی نکته‌ی مهمی است که خیلی‌ها به آن توجهی ندارند و اصلاً پیامبر به ما آموزش داده‌اند که وسعت زندگی بخواهید، رفاه بخواهید و برای آن تلاش هم بکنید. مگر پیامبر نمی‌گوید «هر کس که برای معاش خانواده‌ی خود و برای کار بیرون بیاید مجاهد است.»؟ مگر این تعبیر پیامبر نیست. آن‌هایی که برای خانواده‌ی خود تولید ثروت می‌کنند مجاهد هستند. این عین روایت پیامبر است. اصلاً تفاوت اسلام با مسیحیت و تفاوت اسلام با «بودیزم» و تفاوت اسلام با عرفان‌های قلابی یکی در همین است که زهد و معنویت در این تفکرات غارنشینی و حاشیه‌نشینی و کار نکردن و مفت‌خوری و انگل‌صفتی شد و در منطق و سنت پیامبر اکرم فرمود «لا رهبانیة فی امتی» اصلاً این‌ را نداریم که بگوییم «من می‌روم در غار یا چاهی چون می‌خواهم در آن‌جا به خداوند نزدیک بشوم.» بله، باید خلوت داشته باشی اما بعد از آن هم باید به جلوت داشته باشی و به جامعه خدمت کنی و تولید ثروت و تولید علم و قدرت و تولید عزت بکنی. باید تولید اخلاق و معنویت کرد و هر کسی به یک شکلی به جامعه‌ی خود خدمتی برساند. در روایت پیامبر هست که «در آن‌هایی که کسل هستند و برای کار نشاط ندارند علامت نفاق هست.» یعنی مؤمن نمی‌تواند کسل باشد. چون مؤمن برای کار سراسر نشاط است. هر روز که می‌آید می‌گوید امروز روز جدیدی است و باید بلند بشوم و بیشتر کار بکنم تا به قصد تقرب به خداوند یک تولیدی برای جامعه بکنم. این اصلاً خسته نمی‌شود و نمی‌گندد. پیامبر فرمود «این‌هایی که می‌بینید خسته هستند و کسل هستند و برای هیچ کاری انگیزه ندارند گندیده هستند و در حال گندیدن هستند.» چرا می‌گندند؟ برای این‌که رابطه‌ی آن‌ها با خداوند قطع است و تنبل و راحت‌طلب هستند. اگر می‌توانی و سالم هستی باید بیرون بیایی و کار کنی. یا در خانه کار کنی. باید کار کرد. کار در خانه ارزشمند است، کار در بیرون از خانه ارزشمند است. از کار خانه‌داری تا کار بیرون و کار علمی و سیاسی ارزش دارد و باید کار کنی و به جامعه خدمت کنی. باید جامعه را یک قدم به جلو ببریم. شهر آرزوها با کار ساخته می‌شود و نه با کسالت و تنبلی و انگل‌صفتی. پیامبر فرمود «ملعون من القی کله علی الناس»‌ این هم جزو سنت پیامبر است. یعنی چه؟ پیامبر سه بار فرمود «نفرین بر کسانی که تولیدی نمی‌کنند و فقط مصرف می‌کنند.» نفرین بر جامعه‌ای که مصرف آن از تولید آن بیشتر است. خاک بر سر نسلی که بیش از آن‌که کار می‌کند می‌خورد. این روایت پیامبر است. فرمود «یک چنین جامعه و ملتی نفرین‌شده است که مصرف آن از تولید آن بیشتر است.» مصرف علم از تولید علم آن بیشتر است. مصرف کالای آن از تولید کالای آن بیشتر است. مصرف کشاورزی آن از تولید آن بیشتر است. مصرف صنعت آن از تولید آن بیشتر است. خب این جامعه واقعاً نفرین‌شده است. هم به معنای دنیوی نفرین‌شده است که عقب می‌افتد و هم به معنای اخروی نفرین‌شده است. پیامبر فرمود «باید در زندگی برای رفاه مشروع خودت و خانواده‌ات و جامعه‌ی خود تلاش بکنی که این عبادت است.» تلاش اقتصادی و علمی و تولید ثروت و علم جهاد فی‌ سبیل‌الله است و حتی در یک جایی پیامبر فرمود «این‌هایی که دنبال تولید ثروت و کار و قدرت و علم در جامعه هستند از مجاهد بالاتر هستند و شهید هستند و خداوند به این‌ها پاداش شهید را می‌دهد.» مثل کسی که خون او در راه خدا ریخته است. یعنی هر روز شهید است. کسی که دنبال معاش مشروع است. کسی که به دنبال تأمین جامعه از راه مشروع است. حالا شما این را با «بودیزم» و با مسیحیت مقایسه کنید که حالا اعتراض پروتستانی به جهان سرمایه‌داری سکولار هم به همین صفت دنیاستیزی و پیشرفت‌گریزی سنت مسیحی اعتراض کردند که خود آن‌ها هم از آن طرف بام افتادند و به دنبال کار و تولید آمدند منتها اصل خدا و عدالت و آخرت را یادشان رفت و از این طرف بام افتادند.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha