بسمالله الرحمن الرحیم
راجع به حرکت سیدالشهداء(ع) دستکم دو نگاه نادرست وجود دارد. هرکدام هم در یک دورهای و در یک اقشاری رایج بوده و شاید هم هنوز باشد. یکی این نگاه که کل ماجرای عاشورا و کربلا صرفاً به عنوان یک سلوک عرفانی شخصی سیدالشهداء تلقی بشود و آن اینکه ایشان در این حرکت فقط به حادثه معنویای که بین او و خداست بدون هیچ عنایتی به آثار این حرکت در جامعه و تاریخ این حرکت را انجام داده است. یک سلوک معنوی فردی، صرفاً توجه به ابعاد معنوی و فردیاش داشتهاند به عنوان یک عبادت خونین و عاشقانه، شاید شبیه به آنچه که مسیحیها راجع به عیسیبنمریم(ع) میگویند. چنانچه که من یک تعبیری هم دیدم از بعضی از محققین غربی که فکر میکنند که نگاه شیعه به حرکت امام حسین(ع) یک چیزی شبیه اعتقادی است که آنها راجع به عیسیبنمریم دارند. که عیسی به صلیب رفت تا شفاعت کند و اصلاً هیچ هدف و برنامه دیگری در کار نبود، فدیه خداست. و کل مسائل عاشورا و کربلا اتفاق افتاد برای اینکه حسین شفیع امت باشد، حسین به جای همه ضربت خورد، چنانکه عیسی به زمین آمد تا فدیه باشد و به جای بشر به صلیب برود. اتفغاقاً در یک جلسهای که همین موضوع از طرف یک محقق غربی مطرح شد در یک سمیناری، و خیلی خوشحال بود که یک نقطه مشترکی بین آنها و شیعه پیدا کرده، من با اینکه میدانستم برخلاف توقع اوست، ولی نظرش را رد کردم و مخالفت کردم و گفتم حتی اگر فرض کنیم این تفسیر شما از تصلیب عیسی، تفسیر درستی بوده باشد که آن هم نیست، تشبیه آن به ماجرای حسینبنعلی و شهادتطلبی وی در روز عاشورا، قطعاً تشبیه نادرستی است. ضمن اینکه گفتم بر اساس مبانی ما، این تفسیر از اصل ماجرای مسیح هم درست نیست. این یک دیدگاه که من از آن تعبیر میکنم به یک خرافه، یک نوع خرافه در باب تفسیر کربلا.
یک خرافه دیگری هم از آن طرف داریم که جزء خرافههای مدرن و ایدئولوژیکی بود، بطوری که در بعضی از محافل سیاستزده مطرح شد بخصوص در دهههای اخیر و آن اینکه کل ماجرای کربلا یک اقدام سیاسی صرفاً برای کسب قدرت بود و امام حسین(ع) در محاسباتش اشتباه کرد. ایشان طوری محاسبه کرده بود که طبق آن محاسبات ایشان، محاسبات نظامی و سیاسی، بایستی قاعدتاً بر کوفه مسلط میشد و بعد بر کوفه مسلط میشد و بعد این قدرت گسترش پیدا میکرد و شام را متزلزل میکرد و سرنوشت قدرت و سیاست در جهان اسلام تغییر میکرد و حسینبنعلی(ع) نیّت خوبی داشت اما در محاسبه سیاسی ونظامی اشتباه کرد مردم کوفه را درست نمیشناخت و بیش از اندازه روی اینها حساب کرد و وارد یک میدانی شد و یک مرتبه احساس کرد که ایشان غافلگیر شده و دیگر نه راه پست دارد و نه راه پیش!! یک مبارز مثل بقیه مبارزین سیاسی در دنیا. مثل بقیه جنگهای پارتیزانی، مثل بقیه شورشهای مسلحانه علیه حکومتها که خیلی از این شورشها در تاریخ داریم که شکست خوردند. یکی هم شورش امام حسین(ع) است! این هم یک خرافه.
آنکه در روایات ما برمیآید که حالا من بعضیهایش را خدمتتان میخوانم این است که حرکت سیدالشهداء(ع) یک حرکت دوجانبه هم دارای ریشههای عمیق عرفانی و خلوص معنوی، ماهیت سلوکی، الهی محض و در عین حال کاملاً ناظر به آثار کوتاهمدت و حتی درازمدت سیاسی، اجتماعی، تاریخی و تربیتیاش. آثار درازمدت برای اینکه شما بارها شنیدید که حتی ایشان و حضرت زینب(س) اینها از دوران خردسالی منتظر این قضیه بودند، این یک حادثه نبوده، اصلاً تعبیر حادثه، تعبیر درستی نیست و اینکه نقل کردهاند که حضرت زینب(س) موقع ازدواج هم حتی شرط ضمن عقد با همسرشان کردند که ما منتظر یک چنین اتفاق و جریانی هستیم در آن روز یک چنین حق و اختیاری با من است که وقتی آن روز پیش آمد من با حسین باید بروم و خواهم رفت. و از این واضحتر روایاتی است که میگوید به محض تولد حسینبنعلی(ع) قنداقهاش را وقتی خدمت پیامبر اکرم(ص) آوردند که ایشان اذان و اقامه در گوش نوزاد بگوید و نام برای او تعیین کردند و بوسیدند و... همانجا دارد که پیامبر روضهخوانی کرد روضه امام حسین را خواند و از آینده او گفت و اشک ریخت و به فاطمه(س) خبر داد.
اهداف معنوی و الهی و در عین حال اهداف اجتماعی، سیاسی، تربیتی و تاریخی همه اینها با هم و در کنار هم در یک بسته نظری و عملی قرار داشت . در زیارتنامههای امام حسین(ع) میخوانیم که «اللهم إنّ کثیراً من الامّه حکست (0:7:19) علی قائم ظّلمه» خدایا بسیاری از این مردم در برابر حاکمان ستمگر، دستگاههای فاسد، خضوع و سازش کردند. دارد وجه فلسفی قیام امام حسین را میگوید. بسیاری از امت در برابر ظلم توجیه شده به نام مذهب سکوت کردند و «حَجَرتِ الکتاب و السنّه» کتاب که قانون الهی تو بود و سنت پیامبر تو را ترک کردند، تبدیل شد به این که حسین برای این میخواهد بگوید قیام کرد. مردم و جامعه ظاهراً مذهبی بود، نماز میخواند، روزه میگرفت، حج میرفت، زمان معاویه و یزید هیچ کدام از این احکام تعطیل نشده بود اما در عین حال «حجرت الکتاب و السنه» کتاب و سنت محجور بود، یعنی دین شده بود حاشیه زندگی، دین شده بود دکور صحنه، مردم دینی زندگی نمیکردند بر اساس معیارهای دینی در بازار معامله نمیکردند، بر اساس معیارهای دینی وارد عالم سیاست نمیشدند. همه کسانی که اشتغالات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشتند همه متدین بودند ولی در عین حال قرآن و سنت محجور بود. یعنی بر اساس نظام فکری و حقوقی و تکلیفی دین زندگی نمیکردند. جامعه ظاهراً دینی و باطناً غیر دینی. مثل خیلی از خود ماها، این چیز خیلی عجیبی نیست این چیز عادی در جوامعی است، همین الآن هم این مشکل را امتهای اسلامی دارند مصداق همین تعابیر هستند. این امت این چنین بود وقتی حسین قیام کرد «و امات فی الحق و جاءت عن الغصب» حقیقت را کشتند، حقیقت را میرانده بودند و از مسیر درست و از خط صحیح اسلام خارج شده بودند. احزاب، باندهای مختلف قدرت، باندهای قدرتپرست همه جا دست انداخته بودند «و حرفت الکتاب» و قرآن انکار نمیشد اما تحریف میشد. همه قرآن را میخواندند اما با تفسیر نادرست، تفسیرهای منفعتطلبانه، قرآن در خدمت ما نه ما در خدمت قرآن. این دارد جامعهای را ترسیم میکند که حسین قیام کرده است. بعد ادامه زیارت میگوییم «اللهم اِنَّ سنّتک ضائِعه و احکامک معطّله» خدایا سنت تو ضایع شده بود، قانون تو زیر پا گذاشته شده، و احکام و قوانین تو تعطیل شدند «فَاِن الحق و اهله» خدایا حق و جبهه حق را یاری کن. «و اقمِع باطل و اهل» باطل و جبهه باطل را در هم بکوب. یعنی از این به بعد یک دینی دارد مطرح میشود که ما نمیتوانیم بگوییم که من شخصاً دیندار هستم و به هیچ چیزی هم کاری ندارم، به حق و باطل کاری ندارم، یک دین شخصیِ بیطرف! نه. دارد میگوید خداوندا به دست من باطل را در هم بکوب و به دست من جبهه حق را پیروز کن و کاری کن من در راه این مبارزه در خط مقدم این مبارزه حضور داشته باشم و در این مبارزه هزینه بپردازم. یعنی از این به بعد ایمان حسینی دارد تعریف میشود. «اللهم عّذِبِ الفَجَرَ» خدایا فاجران و فاسدان را به دست ما عذاب کن و نابودشان کن. یک دین بیطرف خنثی شخصی دیگر نیست، یک دین اجتماعی و سیاسی میشود. یعنی ریشههای عرفانی و سلوکی معنوی محض با اخلاص و در عین حال شاخههای کاملاً اجتماعی، سیاسی و عینی. و راجع به امام حسین(ع) در این زیارت میگوییم که او خون گردن خودش را داد در راه تو «لیستنقض عبادک مِنَ الجهاله» تا مردم را از جهل خارج کند، فلسفههای قیام امام حسین. امت در جهل گرفتار بودند، حسین خون گردنش را داد، خون قلبش را، خون رگ قلبش را داد «لیستنقض» برای اینکه نجات بخشد، رهایی بخشد و بیدار کند بندگان تو را از جهالت و «حیرة الضلاله» مردم ظاهراً مسلمان بودند اما راه را گم کرده بودند و دچار حیرت بودند. نمیشناختند کدام خط حق است و کدام خط باطل. نمیتوانستند تشخیص بدهند. میدیدند یک اسلام اموی مطرح شده که تمام ظواهر اسلام در آن هست! نماز هست، روزه هست، حج هست، همه چیز هست یک اسلام علوی در کنار آن مطرح است اینها در ظواهر بسیاری از چیزهایشان مثل هم است قدرت تشخیص در جامعه داشت از دست میرفت، حسین کشته شد تا مردم بتوانند تشخیص بدهند. حالا ببینید کمکم آن حسینی که زیارت امام حسین و عزاداری امام حسین تبدیل بشود به یک حالت خرافه و جهل، چطوری خارج میشود. بعد به امام حسین عرض میکنیم که «اشهد أنّک قد بالغت فی النّصحیه» من شهادت میدهم و گواهم که تو هدفت خیر امت بود نجات و رستگاری بشر بود، نصحیت یعنی خیرخواهی، و تو در مسیر نجات و رستگاری بشریت نه فقط اقدام کردی بلکه «قد بالغت» با همه آن چیزی که داشتی به صحنه آمدی، چیزی و سرمایهای نبود که تو داشته باشی و به صحنه نیاوری، هرچه که داشتی کف دست گرفتی و خالصانه به میدان آمدی «قد بالغتَ» یعنی دیگر به انتها رساندی. تمام ظرفیتهایت را شهادت میدهم که تو ای حسین تمام ظرفیتهای وجودیات را در راه نجات امت به کار انداختی. «و ادَّیت الأمانه» و این حقیقت مقدّس و دین، حقیقت خدا بود و تو این امانت را به درستی ادا کردی، شهادت میدهم من که تو ای حسین به این امانت مقدس خیانت نکردی. «قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه» شهادت میدهم که حرکت عاشورا برای اقامه صلواه و برای زکات است. و اینکه در روایات و آیات ما معمولاً همیشه زکات و صلوه کنار هم آمده، بعضی مفسیرین این توضیح را دادهاند و در بعضی از روایات هم هست که در قیامت خداوند صلواه بدون زکات را نمیپذیرد. اینکه ما بگوییم من عبادات را انجام میدهم اما از جیبم مایه نمیگذارم! این را در روایات هم داریم که قبول نمیکنند. در روایات داریم که بسیاری از نمازهایتان بالا نمیرود چون همراه آن زکات نیست، یعنی انفاق نیست یعنی از جیبت نمیگذری، پول نمیدهی، انفاق نمیکنی، نماز بدون زکات در بعضی از روایات داریم که بالا نمیرود. بالا نمیرود یعنی در این دنیا آثار دنیوی دارد اما، مثلاً به ما میگویند آدم مذهبیِ و نمازخوان است اما آثار اخروی ندارد. و در روایات میگوید بعد از مرگ در عرصههای قیامت که محتاج به نمازهایتان هستید آنجا میبینید که نمازهایتان نیست، میگویید من این همه نماز خواندم آنها چه شد؟ میگویند نماز خواندی اما باید نماز تو را زکات بالا میآورد، نمازهایت همه در دنیا ماند چون از مال حرام بین اموالت هست، خمس و سهم محرومین و فقرا را ندادی، از حلال و حرام پول جمع کردی، نمازت را هم خواندی، این نماز به دادت نمیرسد. این هم خیلی تعبیر عجیبی است که ما به امام حسین عرض میکنیم که من شهادت میدهم که «قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة» یعنی تو نماز را، روح عبودیت و ارتباط با خدا، این را اقامه کردی، معنویت و توحید، و در کنارش بلافاصله «و آتیت الزکوه» زکات، یعنی شهادت میدهم حسین تو هم رابطهات را به خدا درست کردی یعنی «صلوه» هم رابطهات را با مردم درست کردی یعنی «زکوه» یعنی به فقرا، به محرومین، به گرسنگان، به محرومان رسیدگی کردی و زندگی مرفّه مذهبی در کنار گرسنگان را توجیه شرعی نکردی. اصلاً به نظرم با همین چندتا جمله در همین زیارتنامه، خط حسین(ع) یعنی اسلام حسین(ع) از اسلام خیلی از ماها جدا میشود. یک اسلام مخصوصی است. اسلامی است که با کوف و قادة ظلمه، (0:17:02)
یعنی تسلیم شدن و سازش کردن با حاکمیتهای ظالم در آن نیست. اسلامی است که کتاب و سنت در آن نباید محجور باشد، اسلامی است که کتاب و سنت و مذهب نباید دکور صحنه باشد بلکه باید در متن باشد. مبنای زندگی، مبنای سیاست، مبنای بازار، مبنای سیاست خارجی، مبنای اقتصاد، اگر مبنا نباشد کتاب و سنت محجور میشود. ببینید همینطور که قرآن را در زندگی شخصیمان روی طاقچه میگذاریم در زندگی اجتماعی و مدنی هم همینطور. اسلامی که با موت حق و با قدرت، دست به دست شدن قدرت دست احزاب قدرت و با تحریف کتاب، ضایع شدن سنت خدا، تعطیل احکام و ارزشهای الهی سازگار نیست، این اسلام حسین است. اسلامی که ما نباید بیطرف باشیم و باید به خداوند بگوییم «أان الحق و اهل و اقمَع باطل و اهله» خدایا حق را، پرچم حق را بالا ببر و باطل را سرنگون کن و من در جبهه حق و باطل بیطرف نیستم. این اسلام حسینی است. حالا ببینید سلام گفتن به حسین، چرا در روایات میگویند زیارت حسین پاداشش اینقدر است، سجده بر تربت امام حسین اینطور است، اینها بیخود نیست، اسلام هزینه این طوری است اسلامی که در آن «قد بالغت فی النصیحه» باید خیر بشر را بخواهیم با تمام وجودمان، مبالغهای هیچ چیزی کم نگذاریم، اسلام صلوات و زکات با هم که مراقب باشیم چه اموالی وارد زندگی ما میشود، از هرجایی هرطور گیر آمد نخوریم، جلوی ورود بعضی از اموال را به زندگیمان باید بایستیم، این دارد میآید باید آن را پس بزنیم و اجازه ندهیم وارد خانهمان شود و آن هم که از راه مشروع وارد خانه میشود باز دستی داشته باشیم که بخشی از اینها را از خانه خارج کنیم. سهم ما نیست، دست ما هست ولی سهم ما نیست سهم فقراست. چنانکه در روایات میفرمایند که آنانی که سهم فقرا را از اموالشان خارج نمیکنند دزد هستند ولو با دسترنج خودش آن پول را به دست آورده باشد، چون آن برای تو نیست، از آن لحظهای که دست تو آمد سهمیهبندی الهی شد آن مقدار دیگر برای تو نیست آن برای آن فقیر است که در دست توست و باید به آن برسانی. این هم اسلام صلوه و زکات.
تعبیر بعدی «اشهد انّکّ امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» یا حسین من گواهی میدهم که تو بیتفاوت نبودی نسبت به ارزشها و ضدارزشها. معروف و منکر یعنی ارزش و ضد ارزش. تو بیتفاوت نبودی، نگفتی که حالا من که دارم نماز و روزه خود را میگیرم به من چه که چه خبر است؟ یا حسین گواهی میدهم نسبت به آنچه که در جامعه میگذشت بیطرف و بیتفاوت نبودی. به ارزشها فرا خواندی و از ضد ارزشها باز میداشتی، امر و نهی میکردی. موضع داشتی و غیرت دینی و انقلابی داشتی، غیرت انسانی داشتی، غیرت الهی داشتی. و این تعبیر در زیارت حضرت عباس(ع) که به حضرت ابوالفضل میگویند که «السلام علیک ایها العبد الصالح» درود بر تو ای بنده درستکار خداوند، بنده سالم و صالح خدا «المطیع و لله و لرسوله» کسی که تو هم بیطرف نبودی و به وظیفهات در برابر خداوند عمل کردی «اشهد أنّک قد مضیت علی ما مضی علیهم البدریون» شهادت میدهم که خط تو همان خط شهدای جنگ بدر بود. یعنی کربلا ادامه بدر است. در بدر مُسلم با کافر و مشرک جنگید، در حالی که در کربلا، آن طرف جبهه، کفار و مشرکین نبودند، مسلمان بودند ظاهراً اما به حضرت ابوالفضل میگوییم که سلام بر تو ای بنده صالح خدا، گواهی میدهم که خط تو همان جنگ شهدای جنگ بدر بود، این ادامه همان نبرد بود منتهی در یک قالب جدید. «قد مضیت علی ما مضی علیهم البدریون مجاهدین فی سبیلالله الناصحون له فی جهاد الأعداء» کسانی که باز با تمام قدرت در راه خدا جهاد کردند. باز خطاب به امام حسین در زیارت میگوییم که «السلام علیک یا سفیر ا...» درود بر تو ای سفیر خداوند! تو را خداوند فرستاد برای این مأموریت بزرگ، ای خازن کتاب، وارث تورات و انجیل و زبور، سلام بر تو ای شریک قرآن، و قرآن بدون حسین نبود، قرآن هم بدون حسین قرآن نیست، قرآن تحریف شده است. قرآن هم بدون جهاد و شهادت، قرآن تحریف شده است. سلام بر تو ای خون خدا، و بعد از اینکه همة اینها را میگوییم که من تو را میشناسم، من شما را بجا آوردم، تفسیر من از حسین و عباس و کربلا و عاشورا این است بعد میگوییم «یا لینتی کنتُ مَعَکُم فافوز فوزاً عظیما» ای کاش با شما بودم، کاش در آن نیمروز مرگ و طوفان خون، آن روز در عاشورا و کربلا، ای کاش من در کنار شما بودم با آن رستگاری بزرگ، یعنی تکهتکه شدن در راه حسین و در راه ارزشها ای کاش میرسیدم. اینکه به ما میگویند هر روز صبح خوب است که اینها را بخوانیم.
بعد در روایت دیگری از خودِ اباعبدالله هست که شیعه ما نیستید اگر دروغ بگویید. خیلی تعبیر عجیبی است. کسی آمد پیش سیدالشهداء گفت من اینطوری و آنطوریام، من از شیعیان شمایم، امام حسین(ع) گفتند شیعه مایی یعنی اینطوری هستی؟ مثلاً در زندگیات اینگونه هستی؟ گفت نه، فرمودند اینچنینی؟ گفت نه. فرمود این کارها را میکنی؟ گفت نه. فرمودند این کارها را نمیکنی؟ گفت چرا. گفتند که چرا دروغ میگویی؟ شما شیعه ما نیستید، بگویید محبّ اهل بیت هستیم نگویید شیعه اهل بیت هستیم! فرمودند کسی که، از یک طرف به ما میگویند هر روز صبح زیارت عاشورا بخوانید هر روز بگویید «یا لیتنی کنت معکم» ای کاش با شما بودم، در روایت دیگری هم میگویند شیعه ما نیستید اگر دروغ بگویید. یعنی اگر به دروغ بگویم ای کاش با شما بودم، یعنی اگر کسی واقعی بگوید ای کاش با شما بودم یعنی حضرت عباسی، گفت حضرت عباس بزنه به کمرت اگر دروغ بگویی. چه کسی جرأت دارد حضرت عباسی بگوید «یا لیتنی کنت معکم»؟ آن وقت حساسیتشان راجع به مسائل مالی. باز ببینید این تعبیر هم نقد شده، هم در شب عاشورا، هم در صبح عاشورا. اولاً شعار امام حسین(ع) در نبرد ظهر عاشورا، «یا محمد یا محمد» بوده، عمداً این ادامه همان تعبیری است که داریم که به حضرت ابوالفضل میگوییم که تو ادامه خط شهدای بدری، سیدالشهداء در ظهر عاشورا در بعضی از حملههایی که میکرد، در شعارها به حساب اسم رمز حملهای که میکرد پیامبر اکرم را نامشان را میبردند، که بگوید این جبهه، همان جبههای است که پیامبر راهش را گشود فریب اینکه دو طرف ظاهراً مسلمانند شعار مسلمانی میدهند نخورید. و این هم روشن است که اینجا بحث شیعه و سنی نیست، این بحث به تعبیر امروزی، همین تعبیری که امام(ره) میکردند اسلام ناب اسلام آمریکایی، بیشتر به این تعبیر میخورد. اسلام توجیهگر ظلم و خیانت و اسلام درست.
آن وقت شب عاشورا همه شنیدیم که سیدالشهداء از طریق حضرت عباس از دشمن اجازه خواستند که «إنی أحبّ الصلوه» به آنها بگو که من شیدای نماز هستم. امشب را فرصت بدهند و بگذارند ما امشب را برای آخرین بار نماز بخوانیم و به نماز مشغول باشیم. شب عاشورا شب نماز و عبادت است و راه ارتباط با خداست، صبح عاشورا، یک سخنرانی امام حسین دارند قبل از اینکه به سمت نبرد بروند در اردوگاه خودشان- این تعبیر را شاید نشنیده باشید خیلی تعبیر عجیبی است- امام حسین(ع) صبح عاشورا قبل از اینکه درگیریها شروع بشود، به یکی از مجاهدین، به یکی از کسانی که آن روز شهید شد خواستنش و فرمودند که برو بین نیروها، همین چند ده نفر که همه قرار است همین امروز شهید بشوند، ناد «اللا یبتل معی رجلٌ علیه دِینی» راضی نیستم امروز در کنار من کسی کشته شود در حالی که بدهی و حقی از مردم به گردن اوست. من نمیخواهم جزء شهدای کربلا حتی یک نفر باشد که حقی، حق مالی از کسی به گردنش باشد. اگر یک ریال از حقوق مردم بر ذمّة شماست و اموال شماستة من راضی نیستیم امروز خون شما در کنار من به زمین ریخته شود. نمیخواهم کشته بشود. خیلی چیز عجیبی است. حالا آنجایی که دوساعت بعد میگوید «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» کسی هست کمک کند؟ یک نفر هم، یک نفره، آن وقت اینها کسانی هستند که شب عاشورا امام حسین(ع) گفت بروید و یک عدهای هم نرفتند، اینها ایستادند تا کشته شوند، اینها را باز صبح امام حسین میخواهد تصفیه بکند. صبح عاشورا، میگوید برو به همه اینها بگو اگر بین شما کسی هست که حق مالی به گردن اوست، از اموال مردم مالی در اموال اوست، حق کسی نزد اوست که نداده، و بدهکار است به کسی و نداده «ناد اللا یُقتَلَ علیه» مبادا امروز در کنار من کشته شود؟ نمیخواهم جزء شهدای کربلا باشد. «رجلٌ علیه دینٌ» هرکس کمترین دینی به عهدهاش هست نمیخواهم امروز جزء ما باشد، برود. بعد فرمودند «و ناد بها» برو بین نیروهای خودمان در همین چادرها، با صدای بلند فریاد بزن بگو «مَن مات و علیه دِین» هرکس بمیرد در حالی که حقی از کسی به گردن اوست، حقی از حقوق مردم، حقوق بشر، حق مالی، حق چیزی به گردن اوست، هرکس بمیرد در حالی که حقی از انسانی به گردن اوست، «اُخِذَ مِن حَسانتهِ یوم القیامه» در قیامت که به کوچکترین عمل صالح خودش نیازمند است، اعمال صالحش را میگیرند و میدهند به آن کسی که این حق او را اینجا پایمال کرده است و آنجا دست خودت خالی است در حالی که او مشکلات او دارد حل میشود، بخاطر اینکه حقی به عهدهات بوده و ندادی.
این هم خیلی چیز عجیبی است که امام حسین(ع) در حساسترین لحظه بزنگاه در عاشورا یک مرتبه صبح عاشورا روی این مسئله انگشت میگذارند، مسئله حقوق مالی و اموال دیگران و اینکه مسئله طهارت اقتصادی و طهارت مالی که یک خانوادة مُسلم خانوادهای است که از لحاظ مالی مثلاً پاک باشد، این حساسیت عجیب، و آن خطبة صبح عاشورا که برای اهل کوفه امام حسین میآیند جلوی نیروهای دشمن و شروع میکنند به رجز و سخنرانی، آخرین سخنرانیهای سیدالشهداء یکیاش این است که رو میکنند به مردم و میفرمایند ای مردم سخنانم را بشنوید و شتاب نکنید تا برای آخرین بار موعظهتان کنم که حق شما بر گردن من است که حقیقت را به شما بگویم. باز هم میخواهد که شاید بعضی از اینها نجات پیدا کنند، شاید متنبّه بشوند و برگردند میگوید این حق را شما بر گردن من دارید که لحظة آخر یک بار دیگر حقیقت را با شما در میان بگذارم. اگر کسی هست که دچار اشتباه و سوء تفاهم شده، مسئله برایش روشن شود. مردم حق شما بر گردن من است. حالا کسانی که آمدهاند تا او را بکشند باز نگران حق آنها و هدایت آنهاست. حق شما بر گردن من است که برای آخرین بار موعظهتان کنم و حقیقت را با شما در میان بگذارم که اگر کسی نمیداند بداند، استدلال من را برای آمدن بشنوید، اگر درست بود انصاف بدهید و دیگر حق نبرد با من را نخواهید داشت و اگر انصاف ندهید پس هرچه میخواهید بکنید دیگر برای من مهم نخواهد بود چون ما امروز در هر حال کشته خواهیم شد. ما که درهرحال امروز کشته میشویم من میخواهم چند نفرتان نجات پیدا کنید. بعد به آنها رو میکند و میفرماید من کیستم؟ اگر نمیدانید از بزرگانتان بپرسید که دارید چه کسی را میکشید؟ بعد فرمودند فلانی، فلانی – چندتای آنها را اسم برد- آیا شما به من نامه ننوشتید که چه و چه؟ آن طرف گفت ما؟ نه؟ چه موقع؟ ما نبودیم! امام حسین(ع) فرمودند به خدا همین شما بودید «وَیْلَکُم» وای بر شما. بعد امام حسین شروع کردند آیهای را از قرآن خواندن، بعد آنها شروع کردن به هو کردن، سر و صدا و سوت و مسخرهبازی که صدای امام حسین شنیده نشود. امام حسین صدایشان قطع شد، سکوت کردند که اینها ساکت بشوند دوباره شروع کردن آیه بخوانند، دوباره آنها شروع کردن هو کردن! آنجا سیدالشهداء رو کردند به آنها و فرمودند که میدانم چرا نمیتوانید به کلمات خداوند گوش فرا دهید؟ زیرا شکم شما از مال خدا و مردم پر شده است. شکم شما از مال حرام پر شده است، شمشیر علیه دوستانتان و زور بازوی دشمنانتان شدید «بغیر عدلٍ افشوه فیکم» (0:31:29)
بدون اینکه اینها در حق شما کمترین عدالتی را اجرا کرده باشند شما شدید جیرهخوار اینها. که بعد فرمودند وای بر شما که از توالیت امت و حزب شیطان هستید در برابر حزبالله، قرآن و دین را تحریف میکنید، شما صدای مسخرهکنندگان حقیقت هستید، آنان که قرآن را پاره پاره کردند، عدهای قرآن را تکهتکه کردند. این منظور پاره کردن صفحات قرآن نیست چون آن موقع کسی صفحات قرآن را پاره پاره نکرده، قرآن را پاره پاره خواندید، «جعله عظیم» یعنی قرآن را پاره پاره خواندید، یک آیه میخوانید و آن همه آیات دیگر را نمیبینید. یعنی تجزیه دین، تحریف دین، تفسیر به رأی دین. فرمود شما قرآن را پاره پاره خواندید، قرآن را تکهتکه خواندید و تحریف کردید. یک بخشی از این دین را در برابر بخش دیگری از دین قرار دادید و تفسیر کردید.
یک سؤال هم اینجا نوشتهاند من این را بگویم: نوشتهاند که رابطه خمس و زکات با مالیات و عوارض گمرکی و... که حکومت دریافت میکند روشن بشود که درآمدی که از اموال و ثروتهای ملی بین مردم توزیع میشود و مشمول مالیات است و آیا وظیفه دولت نیست که عادلانه توزیع کند و تکلیف را از مردم بردارد؟
دوتا تکلیف در عرض هم وجود دارد و هیچکدام آن یکی دیگر را ساقط نمیکند. یکی تکلیف حکومت است که حکومت اسلامی مالیات مشروع و عادلانه بگیرد و مشروع و عادلانه برای رفع تبعیض طبقاتی و شکافهای طبقاتی مصرف کند این وظیفة حکومت است. اما جداگانه هر خانواده مسلمان و مرفّهی چه حکومت به وظیفهاش عمل بکند و چه عمل نکند یک خانوادة مسلمان که مرفّه است، خانوادهای که خودش فقیر است و مشکلات دارد که وظیفهای ندارد، خانوادهای که دخل و خرجش سربهسر است آن هم وظیفهای ندارد، اما خانوادههایی که درآمدشان بیش از مخارجشان است و معمولاً برایشان چیزهایی میماند و کنار میگذارند، اینها چه حکومتها به وظیفهشان عمل کنند چه نکنند، چه حکومت اسلامی باشد چه نباشد در هر صورت موظف هستند که سهم فقرا را از اموالشان خارج کنند و در روایت میگوید حتی این مسئله خمس به انفاق واجب اکتفا نکنید اگر آن مبلغ را دادید- یک روایتی است که الآن اینجا نیاوردم یک وقتی در یک جلسهای گفتم- روایت از امام صادق(ع) است که خیلی عجیب است، از امام(ع) میپرسند این خمس و اموال و انفاق که میگویید در همین حدّ واجب و شرعی که میگویید، فرمودند آن را که اگر کسی ندهد مسلم نیست، به لحاظ اخروی، به لحاظ دنیوی چرا، به لحاظ اخروی حساب کتاب سنگینی خواهد داشت. اما آنهایی که آن واجب را میدهند و مازاد بر نیاز سالش دارد و همینطوری خرج بریز و بپاش و عیاشیهای بیخودی و تکاثر و چندتا ویلایی و... چنانکه هستند افرادی که همینطور این طرف و آن طرف مالشان را زیاد میکنند معلوم نیست برای کی هست؟!امام فرمودند اینها در شرایطی که در همان جامعه میبینند و میشناسند کسانی را که گرسنهاند و به خاطر فقر نمیتوانند ازدواج کنند و آواره و بیخانمان هستند مشکل بهداشت و مسکن و لباس و آبرو و زندگی دارند و این به آنها نمیدهد و میگوید من آن مقداری که لازم بود دادم، امام صادق(ع) در آن روایت فرمودند که هرچه مازاد بر نیازش میپوشد حرام است، مازاد بر نیازش هرچه میخورد حرام است، هرچه سوار میشود حرام است، هر ازدواجی مازاد بر نیازش بکند برای شهوترانی حرام است، این روایت یک چیز عجیبی است و یکی – دوتا هم نیست.
در واقع در تفکر اسلامِ اهل بیت(ع) میگوید که ما نمیتوانیم به اوج رفاه برسیم در حالی که در کنار ما دیگرانی هستند که دارند نابود میشوند و بعد بگوییم که ما همان مقدار که شرع از ما خواسته دادیم اگر جلوی تو یک خانوادهای دارد متلاشی میشود از فقر، شما داری و میتوانی بدهی و این را بدهی جای دیگری خرج بکنی برای رفاه و لذت بیشتر، تفریح بیشتر، ولو خود آن تفریح مستقلاً حلال باشد و گناه نباشد، در روایت میفرماید آن حرام است و اینها حساب و کتاب خواهد داشت. این مکتب اهل بیت(ع) است و خیلی هم سخت است و ما اهلش نیستیم ولی بدانیم اینها اینطوری بودند.
اینکه در روایت دارد که هرسال مازاد بر اموالشان انفاق میکردند. راجع به امام حسن(ع) و ائمه دیگر مکرر در روایات داریم که اصلاً هرسال یا هرچند سال یکمرتبه میآمدند کل اموالشان را نصف میکردند نصفش را به محرومین میداد و دو سوم اموالش را میداد به محرومین و با آن یکسوم دیگر دوباره شروع میکرد به کار و به زندگی، اینجا بودند و نزدیکان و شیعیان خاص هم که با اینها بودند، همینطور بودند. زحمت کشیده درآورده، آن وقت در روایت میگوید که اینهایی که داری میدهی برای تو میماند، آنهایی که مصرف میکنی برای تو نمیماند.
یک روایت خیلی جالبی است که میگوید بعضیها میگویند برای من انفاق سخت است خیلی برایم سخت است که به دیگران پول بدهم. امام میگویند علتش این است که فکر میکنی آنچه که داری میدهی داری از بین میرود و از دستت میرود و آنچه پیش توست برای تو میماند! و این اشتباه توست درست عکس فهمیدی. آنچه که داری برای خدا میدهی آن برای تو میماند. آنچه که خودت خرج میکنی و میخوری او از بین میرود و برایت هیچ چیز نمیماند. «ما عندا... باق و ماعندکم ینفد» آنچه که پیش خودتان است، خودتان میخورید و مصرف میکنید «ینفد» تمام میشود، اما «ماعندا...» آنچه که پیش خداوند میفرستی یعنی برای خداوند خرج میکنی «باق» آن میماند. امام فرمودند محاسباتتان بهعکس است، آنچه که برای شماست فکر میکنید از دست رفته، آنچه که از دست رفته فکر میکنید پیش شماست! فرمودند محاسباتتان را درست کنید.
یک روایت دیگری هم برایتان بگویم و عرضم را ختم کنم، وقتی ایشان آمدند مکه و از مکه خواستند حرکت کنند به سمت کربلا، ابنعباس واقعاً خواستند از سر خیرخواهی ایشان را نصیحت کرد که آقا اینهاکه آدم نیستند، شما که میدانید اینها با شما چه خواهند کرد؟ اگر مصلحت میدانید مثلاً حالا یک تجدیدنظری بفرمایید و یک تاکتیک و روش دیگری، یک صبری، تحملی، ببینید چه میشود؟ امام حسین(ع) فرمودند چه میگویی راجع به کسانی که فرزند رسول خدا را از خانه و شهر و قبر جدّش نیز راندند، یعنی من در خانه خودم در مدینه هم امنیت ندارم چون به اینها معترض و منتقدم، چون اینها را مشروع نمیدانم در مدینه هم ما امنیت نداریم. شما فکر میکنید اگر من در مدینه میماندم اینها میگفتند خیلی خب تمام! اینها میدانند که ما با اینها مشکل داریم و اینها را قبول نداریم. آنجا هم راحت نمیگذاشتند «وَ تَرَکوها خائفاً لا یستقرّ فی غراب» کاری کردند که فرزند پیامبر در امت پیامبر یکجای امن ندارد، یک نکته امنی من الآن ندارم که بروم، چون اینها میدانند که من مزاحم اینها هستم، وجود من علامت سؤالی است روی مشروعیت اینهاست. «و لا یَأوی فی موطنٍ» هیچ جایی دیگر برای من امن نیست، «یریدون قتلَهُ و هوَ لم یُشرک بالله شیئا» اینها تصمیمشان را برای کشتن من گرفتند، بدون اینکه من ذرّهای شرک به خداوند ورزیده باشم جرم من اسلام است و اینها برای من حق حیات قائل نیستند «وَ لَتَّخَذَ من دونه ولیاً و لم یتغیّر أمّا کان علیه رسول الله» و من جز خداوند ولایت هیچ کسی در دل من نیست، با هیچ کس نیستم و با هیچ کس خردهحساب و ساخت و پاخت و برنامه ندارم، یک طرف حساب دارم و او خداست «لَتَّخَذَ من دونه اولیاء» من یک طرف حساب دارم و او خداست، با هیچ کس دیگری کار ندارم. «و لم یَتَغیَّر أمّا کانَ علیه رسولالله» و او سنت و ارزشهایی که رسولالله آورد آنها را نمیگذارم تغییر کند و پای آنها ایستادم برای حفاظت از آنها.
ابنعباس به آقا میگوید که آقا اینها مصداق همان آیهای از قرآن هستند که میفرماید اینها کافرانند و نماز میخوانند اما با کسالت، منافقند، ظاهراً بیدین نیستند نماز میخوانند اما همیشه با کسالت، اینها همان ریاکارانند، در حضور مردم مذهبی هستند، در خلوت مذهبی نیستند در جلوت مذهبیاند. در مناسک عمومی مذهبی میشوند، در زندگی شخصیشان مذهبی نیستند، تصمیمات خاصی که میخواهند برای اموال و زندگیشان بگیرند در خلوت، آن تصمیمها مذهبی نیست، تصمیمها حیوانی است، اما در حضور مردم در جامعه مذهبی تصمیمهای ظاهراً مذهبی و اداهای مذهبی درمیآورند. حالا اینها را ابنعباس دارد به امام حسین(ع) میگوید. میگوید آقا شما نمیدانید به چه کسانی طرف هستید؟ اینها همه تظاهر به مذهب است، مذهب کجا بوده؟ اینها برای جلب توجه مردم دینفروشی و اظهار دین میکنند و جز اندکی و جز گاهی خدا را یاد نمیکنند و مذبذبند. «لا اله هاهؤلاء لا اله ها هؤلاء» اینها مرتب در رفت و آمدند، خطشان معلوم نیست، یک وقت "با" شما هستند، یک وقت "بر" شما هستند. یک وقت اینطرفیاند و یک وقت آنطرفی! اینها حزب بادند، اصول و تشخیص ندارند. جبهه ندارند، جبههشان را عوض میکنند، منافعشان به خطر میافتد جبههشان را عوض میکنند. نگاه میکنند باد به کدام طرف میآید یکمرتبه اینطرفی و یکمرتبه آن طرفی میشوند. ابنعباس گفت آقا شما برای کدام مردم میخواهید فداکاری کنید. اینها نه به حق کار دارند نه به باطل کار دارند، نه نمازشان نماز است، نه دینشان دین است. دارند زندگیشان را میکنند منتهی چون در جامعه مذهبیاند اداهای مذهبی در میآورند. همان تعبیری که خود سیدالشهدا هم دارند که فرمودند «النّاس عبیدالدنیا» فرمودند مردم در واقع بنده خدا نیستند، بنده دنیا و منافع خودشان هستند و «الدّین لَعِقٌ علی السنتِهِم» دین بازی سر زبانشان است، ادبیاتشان مذهبی است، وقتی لفّاظی میکنند مذهبی حرف میزنند، و الّا مردم بر اساس مذهب زندگی نمیکنند اکثراً. «الدّین لَعِقٌ علی السنتِهِم» دین برابر زبان است، مناسک بیزحمت دینی را انجام میدهند کارهایی که خیلی در آن زحمت نیست، تشریفات مذهبی را انجام میدهند ولی «اذا محلِسوا فی البلاء» ولی آن لحظهای که باید از جانشان، از اموالشان، از علائقشان بگذرند در راه دین آنجا فرمودند که میبینید حقیقتاً دینداری خیلی کم است، «قَلَّت دیَّانون» دینداری وجود ندارد خیلی کم هستند. همه همین آدمهای مذهبی در لحظههای خاصی که موقع بلاست که باید از جان و مالش و علائقش بگذرد میبینید دیگر نمیگذرند، یک مرتبه میبینید خلوت میشود و همه عقب میروند. در روایت است که، هم راجع به امام سجاد(ع) این روایت نقل شده هم راجع به امام صادق(ع) که همه شنیدیم، این هم راجع به بیتالله الحرام است هم راجع به عرفات این روایت هست که فرمودند در مسجدالحرام بودند دیدند حجاج همینطور دارند دور خانه میچرخند بعد رو کرد به امام گفت بهبه! اسلام چه عزّتی! چقدر حج! چقدر حاجی «ما اکثر الحجیج» امام فرمودند که «ما أکثر الزَجیج و اقلَّ الحجیج» سر و صدا زیاد است، حاجی کم است! بعد میگوید گفتم چطور؟ گفت امام انگشتشان را آوردند جلو گفتند از بین دو انگشت من نگاه کن، گفت از بین دو انگشت امام صادق(ع) و امام سجاد(ع) در مورد هر دو بزرگواران نقل شده، یکی در عرفات و دیگری در مسجدالحرام، میگوید نگاه کردم دیدم دور خانه خدا حیوانات دارند میچرخند و بین اینها میگشتم تکوتوک آدم و انسان میدیدم. میگشتم از هر پنجاهتا، صدتا یک انسان میدیدم و بقیه حیوانات بودند که داشتند دور خانه میچرخیدند و امام فرمود که سروصدا زیاد است حاجی کم است. جاهایی که کم ضرر است هستند اما جایی که باید از مال حرام بگذرد و انفاق کند و جان و مال و آبرویش و... آن وقت کم هستند. این هم تعبیری که اینجا امام حسین(ع) بکار بردند. البته ما از خدا میخواهیم – بنده که میخواهم جزو همان حیوانات هم باشم- به همین مقدار هم ما را قبول کنند ما راضی هستیم، بالاخره همان حیواناتی هم که دور خانه خدا میچرخند باز از حیوانات جاهای دیگر بهترند. ما که راضی هستیم جزو همان حیوانات باشیم. ولی میخواهیم بگوییم ببینیم روایات چطوری است؟! اینکه امام حسین(ع) میفرماید دین، بازی زبان است سرِ زبان است، همینطوری همه مذهبیاند، در لحظههای انتخابهای زندگی معلوم میشود که چه کسی از چه میگذرد و از چه نمیگذرد؟! ملاک انتخابها خدا هست یا خدا نیست.
ابنعباس میگوید آقا اینها که نه اینطرفیاند نه آنطرفیاند «لا اله هااؤلاء لا اله هااولاء» اینها که حزب بادند؟ هر طرف که قدرت و ثروت و امکانات و شغل و... میدوند همان طرف، شما چطور میخواهید برای این مردم فداکاری کنید؟ تکلیف اینها روشن است اما تو خودت را برای چه کسانی به کشتن میدهی؟ – ابنعباس به حسین(ع) میگوید-
یک کس دیگری که ایشان را نصیحت میکند عبداللهبنعمر است، پسر خلیفه دوم که او هم با یزید مخالف بود، بیعت نمیکرد اول ولی بعداً بیعت کرد. این ابنعمر هم میآید امام حسین را نصیحت میکند این تعبیرش خیلی جالب است: به امام حسین(ع) میگوید که یا حسین! دنیا را رها کن، قدرت و حکومت دیگر به دست اینها – بنیامیه- افتاد و اینها قدرت را چهارمیخه کردند، «هذه دولتهم» دیگر قدرت از این به بعد قدرت اینهاست. بعد فرمودند که «جدُّک إنَّ الله خَیَّرَهُ بین الدنیا و الآخره فختارَ الآخره» حالا دارد امام حسین(ع) را نصیحت میکند، به خیالش امام حسین(ع) برای قدرت همان خرافة دومی قیام کرده، گفت آقاجان دیگر قدرت دست اینها افتاد بگذر ول کنید، خودت جدت را، پیامبر را مخیّر کرد بین دنیا و آخرت، جدّت دنیا را رها کرد و آخرت را گرفت، تو نیز همین کار را بکن، اینها را ول کن. به درک که حکومت دست اینهاست، رهایشان کن و بنشین یک گوشه عبادت کن! بیعت هم نکن، برگرد مدینه، من مطمئنم که اینها با تو کاری ندارند، چون اینها میدانند که نباید با تو درگیر بشوند، یزید هم زیاد نمیماند یک مدتی سکوت کن کار تمام شود. امام حسین(ع) به عبداللهبنعمر جواب میدهند – خیلی روایت زیبایی است- میفرمایند که «اُفٍّ لِهذا الکلام ابدا» بر این منطق، برای همیشه لعنت. این چه منطقی است که به من میگویی برو یک گوشهای بنشین و جان خودت را نجات بده! «اُفٍّ لِهذا الکلام ابدا» اف بر این منطق برای همیشه. این منطق برای همیشه و تا ابد منطق نادرستی است. بعد گفتند که عبدالله تو را به خدا، اگر خطا میگویم برایم استدلال کن و اگر درست استدلال کنی میپذیرم، یعنی چه که اوضاع خطری است برو یک گوشهای قایم شو! تو باید به من جواب دهی که کدام مسیر درست است؟ حق چیست و باطل چیست؟ چرا من را نصیحت میکنی که برو یک گوشهای بنشین تا سروصداها بخوابد! جانت را بردار برو یک گوشهای قایم شو! تو تکلیفت این است که الآن حق و باطل را تشخیص دهی. ابنعر میگوید که «اللهم لا» خدایا نه. حسین تو خطا نمیکنی، حق با توست، یزید فاسد است. ولی میدانی نگرانم چیستم؟ میترسم این چهرة زیبای تو را با شمشیر متلاشی کنند، میبینم آن روزی را که این محاسن زیبای تو به خون سرت آلوده شود من نگران توأم. امام حسین(ع) جواب میدهند که اینان دست از سر من بر نمیدارند حتی اگر سکوت کنم. چون سکوت من هم الآن معنیدار است، مگر سر یحییبنزکریا را پیش فاسقان نبردند؟ مگر بنیاسرائیل از صبحی تا غروبی هفتاد پیامبر را نکشتند؟ و سپس دستهایشان را شستند و به سر مغازههایشان در بازار برگشتند و به زندگی عادیشان ادامه دادند. عبدالله از خدا بترس، و اگر حق با ماست کمکمان کن. و اگر میترسی لااقل قلبت با ما باشد، در دلت بگو که حق با ماست، بحث نکن. بگو حق با شماست من میترسم، نیا شروع کن به توجیه کردن که شما دارید اشتباه میکنید، این کارهایت درست نیست و بهانه دست دشمن ندهید، فتنه درست نکنید، آرام باشید، خطرناک است، سازش کنید و... بگو حق با شماست اما ما حالش را نداریم! باز این بهتر است تا اینکه... بعد فرمودند که پس از هر نماز دعایم کن، از تو میخواهم که هرگز با آنها بیعت نکنی، ما کشته خواهیم شد اما تو با اینها بیعت نکن. حالا اهل جنگ با اینها نیستی نباش، ولی با اینها بیعت نکن، و میدانم که اگر بخواهی بیعت کنی، عذر زیاد خواهی داشت. بهانه زیاد است که بعداً بگویی به این دلیل شرعی و عقلی باید بیعت میکردم، میگوید دلیل زیاد خواهی داشت دنبال بهانه نگرد، ولی نکن.
یک قضیه هم هست که امام حسین(ع) شهید میشود، این سال تمام میشود، سال بعد عبداللهبنعمر به حج میرود در حج است چون فقیه هم بوده و احکام هم میدانسته، یکی از اهل کوفه میآید پیش عبداللهبنعمر احکام شرعی سؤال میکند میگوید یا شیخ! مسئلةٌ؟ میگوید چیست؟ میگوید آقا مسئله شرعی دارم یک پشهای روی این لباس احرام من است و خونش ریخته، این الآن از لحاظ شرعی این حج من چطوری میشود این خون پشه؟! عبداللهبنعمر میگوید که اینان را بنگر! خون پسر پیامبر خدا را ریختهاند و اینک از نجاست و طهارت خون پشه از من سؤال میکنند! حالا این همان عبدالله است که امام حسین(ع) پارسال به او گفت بیعت نکن، - البته ایشان ترسید و گفت فشارها زیاد شده، بیعت کرد و بعدها مسائلی پیش آمد که حالا اینجا نمیخواهم ادامه بدهم- حالا روایت زیاد است که من دیگر به همین مقدار اکتفا میکنم.
یک تعبیری هم امام سجاد(ع) دارند که من با این جمله عرضم را ختم میکنم. امام سجاد(ع) که بنا به یک روایت امروز یا فردا روز شهادت ایشان است، حداقل دوتا متن از ایشان است در افشای همین دین اسلام درباری، اسلامِ سازشکار و آخوندهای درباری که برای منافعشان در خدمت دستگاه ظلم فتوا میدادند! برای افشای این مقدسنماهای ریاکار قدرتطلب. حداقل دو متن عجیب از امام سجاد(ع) هست، یکی به آن محمدبنمسلم زهری است، که خیلی خواندنی است که الآن دیگر وقت نیست، یکی هم یک عبارتی دارند که میفرمایند فریب کسانی که تظاهر میکنند به دین نخورید، میفرمایند «إذا رأیتُه الرجل قد حَسُن سَمتُهُ و مِنبَتُهُ تمامَ فی منطقه» یعنی اگر دیدید یک کسی حرف میزند و خودش را به موشمُردگی میزند و «تخاوعَ فی حرکاته» خیلی ادای انسانهای خاضع و عارف درمیآورد، یکجوری راه میرود و یکجوری حرف میزند که یعنی ما خیلی آدمهای معنوی و عارف هستیم و... شماها کجا ما کجا؟! امام سجاد(ع) فرمودند که «فَرُوَیدَ لایُغیَّرَنَّکُم» مبادا فریب اینها را بخورید فرمود اینها حقهبازانی هستند که بعضیهایشان دستشان به دنیا نمیرسد و تظاهر میکنند به اینکه آدمهای معنوی و باتقواهستند، و الّا اگر دستشان برسد وا ویلاست!! این تعبیر عجیبی است که امام سجاد(ع) دارند که بعضی از اینها را افشا میکنند که تظاهر به تقوا و اخلاق میکردند و در دستگاه هم همکاری میکردند.
سؤال: درس و عبرتهایی که در جامعه امروز خودمان میتوانیم از زندگی امام حسین(ع) بطور فردی و جمعی بگیریم چه مواردی است؟ جامعه ما بعد از سیسال از انقلاب، بطور تطبیقی با زمان کدامیک از معصومین قابل مقایسه است؟
ببینید اینکه شما فکر کنید، ممکن است به لحاظ تاریخی شرایط یک جامعهای در یک مرحلهای به یکی از آن دورانها شبیهتر باشد و با یکی شباهت کمتری داشته باشد، اما اینکه ما یک موقعیتی پیدا کنیم و بگوییم صددرصد این موقعیت مثل فلان موقعیت است، نه اینطوری نیست، حوادث اجتماعی و تاریخی، ترکیبی هستند از حوادث مختلف. درست است که میگویند تاریخ تکرار میشود ولی حقیقتاً که تاریخ عیناً که تکرار نمیشود لازم هم نیست تکرار بشود. ولی یک وقت یک شاخصهای کلی وجود دارد، آنها تکرار میشود. و برای هرکسی در زندگی، موقعیتهای مختلفی پیش میآید و شبیه آن موقعیت است و باید یک انتخاب شبیه به آن را انجام بدهیم.
در این سیسال هم به نظرم ما در موقعیتهایی مختلفی قرار گرفتیم و بعد از این هم قرار خواهیم گرفت هم بطور فردی و هم اجتماعی، مهم این است که حالا انشاءا... یک برنامه خواندن سیره و زندگی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را در برنامه ثابت قرار بدهیم. مخصوصاً شما که اینجا هستید در غربت هستید، از جهاتی شما یک فرصتهایی دارید که بقیه ندارند و از جهاتی هم یک مشکلاتی دارید که بقیه ندارند، هر دو درست است؛ ولی یکی از فواید غربت اگر درست برنامهریزی بشود این است که وقتهای خیلی خوب اضافی بهدست میآید که میشود درست از آن استفاده کرد. یعنی اگر در شهر و کشور خودتان باشید همانها صرف روابط با فامیل و رفیق و کارهای عادی که به آنها عادت کردیم میشود و اینجا آن فضا خالی است، اگر یک برنامهریزی بشود که این فضا را برنامهریزی کنند برای یکسری مطالعات، مخصوصاً الآن که دیگر اینترنت و CD و انواع و اقسام درسها و کتابها خیلی به راحتی قابل گرفتن است.
ممنون و متشکر.
هشتگهای موضوعی