14 آذر 1390

و اینک، حسین (ع) و اخلاق زندگی

پاکستان- لاهور - در جمع شیعیان

بسم‌ا... الرحمن الرحیم

خدمت خواهران و برادران عزیز صمیمانه سلام عرض می‌کنم و تشکر می‌کنم از اینکه بنده را دعوت کردید و از اینکه با تأخیر خدمت‌تان رسیدم عذرخواهی می‌کنم. افتخار بزرگی است که در جمع عاشقان اباعبدا... و در ایام شهادت ایشان، چند نکته راجع به عاشورا و فلسفه قیام سیدالشهداء(ع) عرض کنیم و همراه شما به امام حسین(ع) عرض ادب کنیم. چون هم انقلاب اسلامی ایران بر اساس فرهنگ عاشورایی و با نام حسین و به برکت حسین این آغاز شد و به پیروزی رسید، و هم رزمندگان ما در دوران جنگ و دفاع مقدس با شعار یا حسین وارد عملیات‌ها می‌شدند و جنگ هم به برکت حسین پیروز شد و لبنان و جنوب لبنان هم به برکت حسین‌بن‌علی(ع) دشمنان صهیونیستی را عقب زدند و امروز نام مقدس حسین‌بن‌علی(ع) همه جای عالم مثل مشعل و نور می‌درخشد و همه پیروزی‌های جهان اسلام همچنان به برکت حسین‌بن‌علی است. حسین‌بن‌علی فقط معلم جهاد و شهادت برای ما نیست، بلکه "معلم اخلاق و زندگی" هم هست. ما در واقع باید با دو چهره از امام حسین(ع) آشنا باشیم. یکی آن چهره‌ای که در عاشورا و کربلا دیدیم و یکی چهرة دیگری که امام حسین(ع) با مردم عادی در شرایط مختلف زندگی داشت. در این چهرة دوم، من یکی دو روایت یادداشت کردم که خدمتتان بگویم و بدانیم حسین‌بن‌علی به عنوان یک انسان بزرگ و معلم اخلاق و ادب، چگونه زندگی می‌کرد و در عین حال آن لحظه‌ای که باید فداکاری می‌کرد و از جان خودش و اهل بیتش می‌گذشت، چگونه گذشت؟ در واقع اسلام ما، اسلام حسین، اسلام دو بُعدی و کامل است، نه یک بُعدی. اسلامی که جهاد و فداکاری و شهادت در لحظة خود، گذشت و ادب و اخلاق و تواضع و محبّت و مهربانی در جای خود.

در مورد آن بُعد اول، روایتی را مرحوم محدّث قمی از قول یکی از مخالفان امام حسین(ع)، یکی از شامی‌ها نقل می‌کند. کسی است به نام عصاربن‌مصطلق برای اینکه ادب و تواضع و بزرگواری امام حسین را ببینید، می‌گوید یک وقتی آمدم مدینه- این زمانی بود که حکومت در دست معاویه بود و حسنین از کوفه به مدینه برگشته بودند- می‌گوید به مدینه آمدم و در بین راه در خیابان حسین را دیدم که داشتند از کوچه‌ای عبور می‌کردند، حسین را شناختم، به او گفتم تو پسر ابوترابی؟ سلام کرد و گفت بله. این فرد می‌گوید تا توانستم به حسین و پدرش فحش دادم و اهانت کردم- چون جزء نیروهای شامی و معاویه بود- و منتظر بودم که عصبانی شود. می‌گوید هرچه من به حسین اهانت کردم دیدم حسین آرام، مسلط بر خود، با وقار و با بزرگواری سکوت کرد. می‌گوید دوباره اهانت کردم و ادامه دادم ولی نگاه حسین همچنان مهربان و بزرگوارانه بود. امام حسین می‌دانستند که این جاهل است و فریب خورده است. سه‌باره به حسین اهانت کرد، این بار فقط گفت پناه بر خدا و آیه‌ای از قرآن را خواند که اشاره داشت به اینکه باید از امثال تو عفو کرد و گذشت. امام حسین(ع) آیه شریفه را خواند و فرمود «خُذِ العفو والأمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین» تو اهل نیکی باش و از جاهلین اعراض کن، عبور کن. یعنی مؤدبانه با خواندن یک آیه قرآن به من فهماند فقط بدون اینکه به من فحش دهد و اهانت کند، یا عصبانی شود، فقط به من فهماند که تو مصداق این آیه هستی و جزء این جاهلین هستی و من از کنار تو عبور می‌کنم و سکوت می‌کنم. او می‌گوید مجدداً اهانت کردم تا شاید حسین بی‌صبر شود و عنان کنترل خود را از دست بدهد، ولی حسین دوباره آیه دیگری از قرآن را خواند که «إخوانُهُم یَمدونهُم فی الغیب» به این معناست که تو را کسان دیگری گمراه کردند و فریب دادند. هیچ کلمه‌ای امام حسین خودش جواب نداد و اهانتی نکرد، فقط قرآن خواند. بعد او می‌گوید این بار من کمی شرمنده شدم و مردد شدم که کار من درست بود یا نبود؟ و صدایم را پایین‌تر آوردم. آمدم دوباره چیزی بگویم که حسین به من گفت که سخت نگیر؛ من که باید برای خود استغفار کنم، من که برای خود استغفار می‌کنم برای تو هم خواهم کرد. بعد از من پرسید که اگر کمک می‌خواهی کمکمت کنیم, امشب را میهمان ما باش. تو غریب هستی. اهل مدینه نیستی، امشب میهمان ما باش، اگر اهل گفت‌وگو هستی و اگر رشد و حقیقت را بخواهی نشانت می‌دهیم و الّا اطعامت می‌کنیم، و الّا غذای امشب تو را می‌دهیم. او می‌گوید وقتی این برخورد حسین را دیدم گفتم که حقّا که فرزند رسول‌ا... و فرزند علی و فاطمه هست؛ پشیمان شدم. حسین فهمید که من پشیمان شدم، باز اجازه نداد من شرمنده شوم و عذرخواهی کنم. آیه دیگری از قرآن خواند که «لا تفریبَ علیکم الیوم یغفرَا... لکم» امروز بر شما حَرَجی نیست، نگران نباش، خداوند تو را خواهد بخشید. بعد که حسین دید من پشیمان شدم و مردد شدم، پرسید شامی هستی؟ گفتم بله. گفت راحت باش، هر نیازی داری به ما بگو و به ما حُسن ظنّ داشته باش و به ما اعتماد کن، ما را همانگونه خواهی یافت ما اهل کینه‌توزی با کسی نیستیم، کینه شخصی با کسی نداریم. آن شخص می‌گوید چنان زمین بر من تنگ شد و شرمنده شدم که از خجالت داشتم خفه می‌شدم و می‌خواستم در زمین فرو بروم. و اینک کسی را بیش از او و پدرش در تمام عالم دوست نمی‌دارم، تبدیل شد به یکی از محبین امام حسین و اهل بیت(ع). این اخلاق شخصی امام حسین(ع) در برابر یک انسان بی‌ادب و وحشی که آنطور اهانت می‌کند.

شخصیت دوبُعدی اهل بیت(ع) و سیدالشهداء را ببینید، در مسائل شخصی اهل کرامت، صبر، گذشت و ادب بودند؛ و سیدالشهداء(ع) می‌فرمود که اگر کسی فحشی بدهد که با گوش راستم بشنوم و بلافاصله بیاید در گوش چپ من عذرخواهی کند من عذر او را می‌پذیرم، یعنی شیعه حسین باید- یعنی ما باید سعی کنیم، ما که محبّ حسین هستیم ولی برای اینکه شیعه حسین هم بشویم انشاءا...-

........ (0:10:18) فقط به معنای شهادت‌طلبی و جهاد نیست، آن یک بُعد است. یک بُعدی که شاید سخت‌تر هم باشد، شاید جهاد اکبر باشد، همین است که سیدالشهداء فرمودند - ما که محبّ حسین هستیم، برای اینکه تبدیل به شیعه حسین هم بتوانیم بشویم انشاءا...- عرض کردم باید از این تصلّب، تکبّر، کینه‌توزی، بی‌ظرفیتی، رفتارهای خشک و خشن، بی‌تحملی و بی‌انعطافی باید بتوانیم فاصله بگیریم. حسین با حُسن رفتارش دشمنان تحریک شده خودش را خلع سلاح می‌کرد، مثل شوک الکتریکی، و اینها را مثل انسان‌های خواب و خواب‌زده را از خواب می‌پراند.

یک نمونه دیگر تعبیر سیدالشهداء(ع) که تواضع اخلاقی در کنار آن یقین عقیدتی، هر دو باهم، یعنی در حوزه مبارزه قاطع؛ ولی در حوزه رفتار انسانی، شخصی و اجتماعی بسیار متواضع و مؤدب. یک جمله‌ای است که شخصی از امام حسین(ع) پرسید "ادب" چیست؟ «مَا الأدب؟» فرمودند: «هوَ أن تَخرُج مِن بیتک فَلا تَلقی احداً إلّا رأیت لهُ فضلَ علیک» فرمودند ادب از نظر ما، یعنی اینکه وقتی از خانه‌ات بیرون می‌آیی طوری برخورد کنی که به هرکس می‌رسی انگار او را از خودت بهتر بدانی، خودت را از هیچ کس بهتر ندانی، ذره‌ای کبر در ما نباشد. اخلاق حسینی اینهاست. و مردم‌دوستی حسین‌بن‌علی(ع) و تمامی اهل بیت(ع). در روایت هست که وقتی پیکر شهدا را در کربلا که سرهایشان را بریده بودند و بدن‌ها زیر سُم اسب‌ها و شمشیر و نیزه و شلّاق متلاشی شده بود، امام سجاد(ع) که جزء اسران بودند آمدند بالا سر شهدا که شناسایی کنند که کدام پیکر مقدس، پیکر سیدالشهداء(ع) است، یکی از علائمی که در پیکر مبارک امام حسین(ع) بود آثار کیسه‌های گندم و جویی بود که بر شانه و کتف مبارک امام حسین بود. امام سجاد(ع) فرمود این پدر من است. گفتند چطور؟ گفتند این آثار کیسه‌های خرما و گندم و جویی بود که هر شب بعد از نماز شب یا بعد از نماز صبح پدر ما بر دوش می‌گرفت و بر خانه فقرا و محرومین می‌برد. همیشه تعقیقات نماز شبش رفتن به خانه یتیم و فقیر بود. این انسان‌دوستی امام حسین(ع) است.

نمونه دیگر اینکه یکی از یاران سیدالشهدا(ع)، یکی از یاران امام حسین می‌گوید یک وقتی با حسین(ع) در کوچه قدم می‌زدیم، از روبرو دیدیم که یک فردی آمد که هم به لحاظ فکری مخالف ما بود، مخالف امام حسین بود و هم آدم فاسدالاخلاقی بود، آدم باتقوا و مؤمنی نبود. می‌گوید وقتی به او رسیدم دیدم امام حسین به او سلام کردند. من تعجب کردم به او گفتم آقا به این هم سلام می‌کنید؟! امام فرمودند بله. خداوند همین‌ها را مستحق هدایت دانست و لذا پیامبران را فرستاد که با همین‌ها حرف بزنند. خداوند کسانی را سزاوار توحید دانسته، تو سزاوار یک سلام نمی‌دانی؟ شاید با همین سلام ارتباطش با ما وصل شود و هدایت شود، از هیچ کس مأیوس نشو، همه را می‌شود هدایت کرد. انسان در بدترین شرایط هم امکان بازگشت دارد و قابل هدایت و قابل انسان شدن است و این تفکر بزرگ انسان‌دوستی اهل بیت است که از هیچ انسانی مأیوس نشوید. بدترین انسان‌ها ممکن است روزی به انسان‌های صالح تبدیل شوند و هدایت شوند. به هیچ انسانی هم مغرور نشوید، بهترین انسان‌ها که در یک زمانی اهل جهاد و عبادت و ذکر و همه چیز بودند در یک دورانی ممکن است خراب و منحرف و فاسد بشوند و همه ما در خطر هستیم همانطوری که ما حربن‌یزید ریاحی را داشتیم که یک روز بدترین انسان بود و فردای آن روز به شریف‌ترین انسان تبدیل شد و امروز همه ما در کنار نام حسین(ع) و اصحاب او نام حرّ را هم با احترام می‌بریم. و از آن طرف کسانی بودند که سالها سابقه ایمان و عبادت داشتند ولی به جنگ امام حسین آمدند و علیه او فتوا دادند و به دین خدا در آخر عمرشان خیانت کردند در حالیکه سالها عبادت و نماز پشت سر داشتند. بنابراین هیچ وقت امتحان تمام نمی‌شود. ما تا لحظه‌ای که در این عالم هستیم مشغول امتحان پس دادن هستیم باید ببینیم دقیقه آخر و سال آخر، هفته آخر چه می‌کنیم؟ آیا شخصیت حقیقی ما آن لحظه آخر معلوم می‌شود، چه بسا این وسط خیلی زیگزاگ و چپ و راست برویم، بالا و پایین بپریم و نهایتاً مسیر دیگری را برویم. به ما فرموده‌اند که از خدا مدام بخواهیم که عاقبت ما در مسیر درست باشد.

در برابر کسانی که می‌گفتند در بازار و اقتصاد و در بازار سیاست و در زندگی نمی‌شود همیشه راست گفت گاهی هم باید دروغ مخلوط آن کنیم تا به پیروزی برسیم، گاهی با صداقت شکست می‌خوریم و ضرر می‌کنیم! امام حسین(ع) می‌فرمود «الصدق عزٌّ و الکذبُ عجز» می‌فرماید خودِ صداقت و خودِ صادق بودن پیروزی است و خودش عزّت است. پیروزی همان است، و دروغ گفتن حتی با دروغ اگر به پیروزی ظاهری مادی برسید در واقع شکست خوردید. دروغ گفتن خودش عجز است. خودش شکست است! نتیجه‌اش هرچه که باشد و خطاب به ما که گاهی ممکن است مثلاً نماز و روزه‌مان را انجام دهیم اما گاهی ممکن است اخلاق درستی در مناسبات و روابط نداشته باشیم، امام حسین(ع) خطاب به ما فرمودند که فقط نماز و روزه عبادت نیست فرمودند «الخلقُ حَسن عبادت» فرمودند یکی از مهمترین روش عبادت اخلاق انسانی است. در بازار، در کلاس، در کارخانه، در مزرعه و در خانواده که فرمودند عبادت بزرگ و جهاد است. و خطاب به آنهایی که می‌گفتند ما نماز می‌خوانیم روزه می‌گیریم حج می‌رویم ولی انفاق نمی‌کنیم! افرادی که متدین هستند ولی پول‌دوست و پول‌پرست هستند، اهل انفاق نیستند و بخیل‌اند، امام حسین(ع) به آنها می‌فرمود که «الشُّحُ فقر» فرمود فقر حقیقی خالی بودن جیب نیست، آن مهم نیست جیب پر می‌شود و خالی می‌شود. فرمود فقر حقیقی بخل و همین حالت روحی گداصفتی است که حاضر نیستیم به دیگران چیزی بدهیم. فرمودند همین فقر است. فقیر کسی نیست که چیزی ندارد بخورد، فقیر حقیقی کسی است که دارد ولی نمی‌تواند به دیگران بدهد. خود حسین چطور زندگی می‌کرد.

یک نمونه از زندگی اباعبدا...(ع) نقل شده که یک وقتی فقیری به در خانه حسین آمد و در زد. – او خودش می‌گوید- حسین‌بن‌علی(ع) در را که باز کرد وقتی فهمید من فقیرم، به جای اینکه من خجالت بکشم او از من شرمنده بود و به من گفت، برادر درخواست تو نزد من بسیار مکرّم است، خواهش یک انسان از یک انسان چیز بزرگی است. امام حسین(ع) فرمود من نمی‌خواهم خواهش تو و ذلّت کسی را در چهره‌اش ببینم. فرمودند مؤمن کسی است که به فقیر بدهد قبل از اینکه او از او بخواهد. نباید بگذارد که حالت ذلّت و التماس در چهرة او ظاهر بشود. نباید بگذاری او تحقیر شود. امام حسین فرمود قبل از اینکه از تو بخواهند وقتی می‌دانی احتیاج دارد به او بده، نگذار از او تو خواهش کند چون انسان بنده خداست و خداوند نمی‌خواهد ذلّت بندگانش را ببیند. و آن فرد فقیر می‌گوید امام حسین(ع) هرچه در خانه داشت رفت آورد و به من داد و گفت حق برادر بر برادر بسیار عظیم است و من نمی‌توانم حق برادر را ادا کنم. انسان هرچه در راه خدا و خدمت به انسان دیگری به او بدهد برای رفع نیاز برادران و خواهرانش، هرچه بدهد کم داده است. – این عین تعبیر سیدالشهداء(ع) است- فرمودند اگر همه ثروت‌ها را به برادران نیازمندتان بدهید باز در خورِ شأن آنها نیست چون یک انسان مؤمن و شریفی است فرمودند هرچه به تو بدهم باز آنقدر ارزش ندارد که از من تشکر کنی. و می‌گوید باز امام حسین به من گفت این هدیه اندک مرا بپذیر. حالا ببینید با یک فقیر چگونه امام حسین برخورد کرده است و می‌گوید هرچه آن روز در خانه داشت به من داد حتی عبایش را. و از من عذرخواهی کرد! حالا واقعاً ما اینطوری هستیم؟! ما زندگی خودمان را با حسین(ع) مقایسه کنیم ببینیم ما محبّ حسین(ع) هستیم یا شیعه حسین(ع) هستیم.

و این روایت از حضرت رسول(ص) نقل شده که فرمودند «ما مِن اهل قریةِ یبیتُ فیهم جائع ینظرا... إلیه یوم القیامه» فرمودند خداوند در قیامت به شهری و جامعه‌ای که گرسنگانی در آن باشند و ثروتمندان نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد نظر رحمت نخواهد کرد.

کسی فکر نکند که اقتصاد از عبادت جداست. من نماز می‌خوانم، هر سال هم حج می‌روم اما در عین حال در درآمد زندگی‌ام، در اقتصاد، در بازار حلال و حرام سرم نمی‌شود و حدود شرع و حقوق مردم برایم مهم نیست، حق دیگران هم بود می‌برم! پیامبر(ص) فرمودند که «العِبادةُ معَ أَکلِ الحرام کَالبِناء عَلی الرمل» فرمودند آنهایی که عبادت می‌کنند، نماز و روزه و حج انجام می‌دهد، ذکر می‌گویند دعا می‌خوانند اما در کنارش مال حرام در زندگی‌شان هست، با رشوه، با ربا، با گرانفروشی، با حرام‌خواری و غصب اموال عمومی دارند زندگی می‌کنند و در عین حال اهل نماز و روزه هم هستند فرمودند: عبادت با غصب اقتصادی و حرام‌خواری مثل ساختن یک ساختمان بزرگ است ولی روی رمل، روی ماسه، پایه‌هایش سست است، این ساختمان می‌ریزد و دوام نخواهد داشت. این در اخلاق شخصی.

اما در عالم سیاست هم اهل بیت(ع) و امام حسین(ع)، امیرالمؤمنین و امام حسن- سلام‌ا... علیهما- باز آنجا هم اهل بزرگواری و مدارا بودند. حتی‌الامکان بنایشان بر این بود که درگیری و جنگ نشود. در سیاست اهل مدارا بودند، حتی مخالفین خودشان را تا جایی که می‌شد تحمل می‌کردند، مدارا می‌کردند. در روایت دارد که امام حسین و امام حسین- سلام‌ا... علیهما- که در جنگ‌های امیرالمؤمنین(ع) در آن دو- سه جنگی که بر حضرت علی تحمیل کردند این دو بزرگوار هم حضور داشتند و در خط مقدم بودند و جزء فرماندهان و خودشان شمشیر می‌زدند و به قدری جلو می‌رفتند که گاهی نیروهای امیرالمؤمنین عقب می‌ماندند و این حسن و حسین(ع) به قلب دشمن می‌زدند طوری که یکبار امیرالمؤمنین فرمود که جلوی حسن و حسین را بگیرید، اینها تنها فرزندان رسول‌ا... هستند که باقی ماندند اینها اینقدر تنها به قلب دشمن نزنند. و شما این را مقایسه کنید با سیاستمداران دنیا که هر وقت جنگ است خودشان و بچه‌هایشان فرار می‌کنند و عقب می‌روند، هر وقت موقع نشستن سر سفره هست خودشان هستند! امکانات! فرهنگ اهل بیت پیامبر(ص) علی و آل علی(ع) برعکس بود. موقع استفاده از بیت‌المال و امکانات اینها عقب می‌نشستند و کمتر از همه برمی‌داشتند و موقع خطر و فداکاری جلوتر از همه بودند. آنجا در جنگ جمل دارد که علی‌بن‌ابیطالب(ع) نزدیک بصره که رسیدند پرسیدند ابوموسی اشعری آنجا چه می‌کند؟ چون آنجا ابوموسی حاکم بصره بود، زمان خلیفه دوم و سوم، و در زمان امیرالمؤمنین(ع) هم مدتی حاکم کوفه بود، بعد حضرت او را عزل کردند. یکی از یاران حضرت از ایشان می‌پرسند و حضرت می‌فرمایند من به او اعتماد کامل ندارم، آدمی است که در لحظات خاص و خطرناک معلوم نیست چه خواهد کرد؟ و هیچ وقت به او اعتماد نداشتم اما چون از قبل در حکومت بود بر مردم مسلط شده بود، من حتی خواستم او را عزل کنم مالک اشتر و دیگرانی از من خواستند که فعلاً ابقایش کنیم و من با کراهت این کار را کردم که نگویند علی می‌آید و هرکسی که با او بیعت نکرده یا به او منتقد بوده همه را حذف می‌کند صرفاً بخاطر اینکه با او نبوده، و تحملش کرد. بنابراین اینها اهل تحمّل و مدارا بودند. تا لحظه‌ای که می‌شد، بعد که دیدند در جنگ جمل خیانت کرد، او را عزل کردند.

اهل دیکتاتوری و زورگویی هم نبودند، بیعت زورکی از کسی نمی‌خواستند. در جنگ جمل دارد که وقتی مروان اسیر شد، اسرا را آوردند پیش امیرالمؤمنین(ع) از جمله مروان را؛ آوردند و گفتند که با علی بیعت کند. آنجا حضرت امیر(ع) فرمودند که بیعت این به درد ما نمی‌خورد، این بیعت صادقانه و از سر اختیار نیست. این الآن از سر ترس این کار را می‌کند. من بیعت از سر ترس و زور نمی‌خواهم. بیعت باید صادقانه و خالصانه و آزاد باشد. بعد هم، مگر اینها قبلاً بیعت نکرده بودند؟! و مگر این قبلاً بیعت نکرده بود؟ و او را مجبور به بیعت نکردند، حتی می‌دانستند که بعدها فرزندان همین مروان در حق اهلب بیت(ع)جنایت‌ها خواهند کرد، بنی‌مروان که شعبه‌ای از بنی‌امیه بودند و خیانت‌هایی که کردند، جنایت‌هایی که در حق اهل بیت(ع) کردند، امیرالمؤمنین همه اینها را به علم الهی می‌دانست ولی باز می‌گفت تا جرمی را کسی مرتکب نشده، قبلاً نباید مجازات کرد. اینکه بعدها این یا فرزندانش چکار می‌خواهند بکنند و اینکه من می‌دانم چه می‌کنند، ولی برای کار نکرده که کسی را مجازات نمی‌کنم و بیعت از ترس هم نمی‌خواهم، آزاد باشد، رهایش کنید برود.

یک نمونة دیگری عرض بکنم و اینکه باز در روایت آمده که – برای اینکه میزان حق‌شناسی و انسان‌دوستی و اخلاق اهل بیت(ع) را بدانیم کسی آمد و خواست با حسنین – سلام‌ا... علیهما- اظهار دوستی کرد که با آنها دوست باشد و روابط داشته باشد، امام(ع) فرمودند به دو شرط اجازه می‌دهم که با ما معاشرت داشته باشید. یک) هرگز دروغ نگویی، در زندگی شخصی و زندگی اجتماعی دروغ از زبان تو صادر نشود، مکتب ما، مکتب اصالت حقیقت و اصالت واقعیت و اصالت صداقت است و دو) فرمودند علیه هیچ انسانی سخنی در غیاب او نگویی که او امکان دفاع از خودش را ندارد. یعنی همین غیبت؛ همین کارهایی که معمولاً ما می‌کنیم، همین غیبت و دروغ؛ علیه هیچ انسانی در غیاب او سخنی نگویی که امکان دفاع از خودش را ندارد، یعنی غیبت. فرمودند به دو شرط که اگر با ما باشی و یک بار دروغ از تو بشنویم یا غیبت؛ یعنی علیه کسی صحبت کنی رابطه ما با تو قطع خواهد شد اگر یک دروغ بگویی یا در حضور ما علیه کسی که نیست مثلاً صحبتی کنی رابطه ما با تو قطع خواهد شد.

من واقعاً خودم این روایت را می‌خوانم می‌ترسم، باید بگوییم و بشنویم که اینها چگونه بوده‌اند. این بُعد اخلاق شخصی و اما در بُعد جهاد و شهادت و مسئله عاشورا.

همه آن چیزی که شنیدیم و بارها باز هم بشنویم کم است، تازه قطره‌ای از دریای شهادت و رشادت و جهاد و عظمت حسین‌بن‌علی و اهل بیت اوست. در روایت هست که ولید – حاکم مدینه- از امام حسین(ع) برای یزید بیعت خواست، ماجرای مقدمه قبل از عاشورا. امام حسین(ع) با یک عده از یارانشان رفتند به سمت مرکز حکومت، بعضی یاران گفتند نرویم اینها ممکن است شما را بازداشت کنند یا بکُشند، امام(ع) فرمودند می‌رویم. به یاران‌شان گفتند که همه مسلّح باشید ولی سلاح‌ها را زیر لباس‌هایتان مخفی کنید. می‌رویم آنجا، من وارد می‌شوم اگر چیزی مشکوکی دیدید یا شنیدید یا طول کشید و ما در داخل درگیر شدیم شما مسلّحانه وارد شوید و درگیر شوید. وارد کاخ حکومت شدند. گفتند که بیعت کنید! امام حسین(ع) فرمودند که ما آمدیم مذاکره کنیم که ببینیم شما چه می‌گویید من اینجا برای بیعت نیامدم. ما مخفیانه برای با کسی بیعت نمی‌کنیم، تو هم بیعت مخفی ما به دردت نمی‌خورد. تو از ما بیعت علنی می‌خواهی! چون می‌خواهی به مردم بگویی که پسر پیامبر هم ما را قبول دارد! ما یک‌جا در ملأ عام، جلوی مردم، علناً نظرمان را اعلام خواهیم کرد. من اینجا مخفیانه با کسی بیعت نمی‌کنم؛ و آمدند که خارج شوند مروان به ولید گفت که نگذار برود، او را بکُش! همین‌جا یا از او بیعت بگیر یا او را بکُش او اگر برود فتنه درست خواهد کرد، دیگر دستت به او نخواهد رسید. - این همان مروانی است که الآن گفتم در جنگ جمل اسیر شد و امیرالمؤمنین او را آزاد کرد- تا این را گفت، آمدند به سمت حسین‌بن‌علی(ع)، سیدالشهداء فرمودند که هرکس به من نزدیک شود زنده برنخواهد گشت و از این اتاق زنده خارج نخواهد شد. هرکس به من نزدیک شود کشته خواهد شد، شما از پسِ من بر نمی‌آیید. حالا اگر می‌توانید بیایید جلو. شجاعت و قدرت سیدالشهداء؛ آنجا دارد که تمام نیروهایی که داخل کاخ بودند کسی جرأت نکرد به سمت حسین هجوم بیاورد. همان حسین اخلاقی که پیش آن فقیر و افراد اینقدر متواضع و مؤدب بود، و آن فرد به او فحش می‌داد و اهانت می‌کرد، با بزرگواری تحمّل می‌کرد، لبخند می‌زد و ادب نشان می‌داد، همین حسین اخلاقی، همین حسین مجاهدی است که وقتی گفت نزدیک نشوید، کسی جرأت نکرد به او نزدیک شود. و بعد فرمود اگر نظر من را می‌خواهید همین‌جا صریح به شما بگویم «مِثلی لایبایِعُ مِثلَه» نه اینکه من با او بیعت نخواهم کرد، مثلِ منی هم با مثلِ اویی بیعت نخواهد کرد «ولکن نُسبحُ و تسبحون ولنتَظرُ و تَنتَظروُن ایُّنا أحق بالخِلافه و بِالبیعَت» شما و ما منتظر می‌مانیم و ببینیم چه کسی سزاوارتر است، باید روشن شود که چه کسی سزاوارتر است به خلافت و بیعت و حکومت. یعنی حکومت حق شما نیست، حکومت را باید انسان‌های صالح بکنند، حکومت حق حسین است. فرمود: «وَیحُکَ أِتأمُرونی ببَیعتِ یزید و هوَ رجلٌ فاسق» از من بیعت با کسی را می‌خواهید که فاسد است؟ حاکم فاسدالاخلاق را اسلام قبول ندارد. هیچ کس حق ندارد در هیچ حکومتی افرادی باشند که اهل فساد اخلاقی هستند یا اهل دزدی از بیت‌المال هستند. امام حسین(ع) فرمود من تو را ملامت نمی‌کنم طرد شدة پیامبری، خودت و پدرت، از وقتی در پشت پدرت بودی شماها طرد شدید «إنَّک رِجس» شما پلید هستید من با شما سازش نخواهم کرد.

بعد از آنجا، امام حسین(ع) سر قبر پیامبر(ص) وداع با رسول‌ا...، آماده برای جهاد و شهادت، عرض کرد خدایا این مزار قبر پیامبر توست و من فرزند اویم و می‌دانی که پیش آورده‌اند. «اللهمَّ إنّی أحبُّ المعروف و أکرَهُ المُنکر» خدایا من ارزش‌ها را دوست دارم و از ضدّ ازش بیزارم و بعد به زنان بنی‌هاشم رو کرد- دقت کنید در نحوه عزاداری‌ها- به زنان بنی‌هاشم فرمود قیام ما آغاز شد. از امروز انقلاب و نهضت ما شروع شد. این نهضت رو به سوی دریای خون دارد. قیام ما، با شیون و ناله و ذلّت در برابر دشمن نمی‌شود. من نمی‌گویم که بعد که ما کشته شدیم شما گریه نکنید، ولی جلوی مردم هیچ کس حق ندارد گریه کند. جلب ترحّم نکنید، ما اهل ذلّت نیستیم، ما ترحّم نمی‌خواهیم. هیچ زنی از زنان بنی‌هاشم حق ندارد وقتی ما کشته می‌شویم زاری و شیون کند و داد و فریاد کند.

بنابراین دقت کنید که حضرت زینب(س) و اهل بیت امام حسین(ع) اهل شیون و عجز نبودند. بله کمرشان شکست؛ شکنجه دیدند؛ اشک ریختند؛ آه کشیدند؛ اما ذلت نشان ندادند. چیزی توی روضه‌ها برایتان نخوانند که فکر کنید بله زینب و زنان حرم امام حسین گریه کردند و گفتند ببخشید اشتباه شده تو را به خدا ما را ببخشید از ما بگذرید!!! اینها در شأن حضرت زینب(س) و اهل بیت امام حسین(ع) نیست. آنها عزیز بودند.

بعضی از دوستان لبنانی ما می‌گفتند که وقتی جنوب لبنان آزاد شد در اثر فداکاری‌های بچه‌های حزب‌ا... لبنان و این فیلم بچه‌ها که یاحسین می‌گفتند و عملیات علیه اسرائیل انجام می‌دادند، از تلویزیون المِنار، تلویزیون حزب‌ا... پخش می‌شد می‌گفتند از داخل فلسطین خانواده‌های اهل سنت نامه می‌نوشتند به ما می‌گفتند- جنوب لبنان آزاد شد- می‌گفتند این حسین که لبنان را آزاد کرد می‌شود بیاید فلسطین را هم آزاد کند و ما به آنها جواب می‌دادیم که حسین آمده و حسین انشاءا... فلسطین را هم آزاد خواهد کرد.

عرضم را تمام می‌کنم و به شما فرزندان حسین‌بن‌علی(ع)، برادران و خواهران عزیزم با کمال خلوص عرض ادب می‌کنم و از تمام شما تشکر می‌کنم و عذر می‌خواهم که وقت شما را گرفتیم و امیدوارم که خداوند انشاءا... روز به روز بر عزت شما اضافه کند. روز به روز موفق‌تر و مؤید و پرشورتر باشید و این اخلاص و شوری که ما در شما می‌بینیم واقعاً امیدوار می‌شویم و خدا را هزار بار شکر می‌کنیم که در پاکستان هزاران هزار برادران و خواهران پاک، باشرف و مؤمن، عاشق اباعبدا...(ع) هستید. ما را دعا کنید و انشاءا... خداوند شما را توفیق دهد.

والسلام علیکم و رحمه‌ا... و برکاته.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha