مقاله صوتی شماره 60

ولایت فقیه - درس دهم

نمونه دیگر خود شیخ فضل الله نوری آن عبارتی که عرض کردم این است که می‌گوید : شیخ فضل الله نوری میگویند که من چیزی خلاف آخوند خراسانی نگفتم آنها هم چیزی خلاف حرف من را نگفتند من میگویم اینجا خبری دیگر است شما از راه دور گزارش بهتون میرسد من وسط صحنه هستم و دارم میبینم بعد اخوند گفتند که همین مجلس معقود در بهارستان همین مجلس اسلامه و ما هم همین را گفتیم منتها ما گفتیم که باید در مسیر اسلام باشد و قرار بود اسلامی باشد ولی الان کسانی دیگری آمده اند که اصل اسلام و شریعت را قبول ندارند و میدانید که بعدا خود آخوند خراسانی هم فتوا دادند که جنایت شدومنحرف شد مشروطه ومجلس که حالا به عنوان آخرین نمونه این عبارت آخوند را بخوانم که ایشان صریح میگویند که انحراف ایجاد شد یعنی آخرش حرف شیخ فضل الله را می پذیرند .آن عبارت شیخ فضل الله دارند اینکه محض جلوگیری از فرق لامذهب خاصه فرقه بابیه(چون بابیه و بهاییه خیلی نقش داشتند در انحراف مشروطه و مرتدین و طبیعیها (همون زندیقهاو ملحدین و کمونیستها و...)حضرت حجت الاسلام اقای اخوند محمد کاظم (مدظله) افزودن فصلی را فرمایش فرمودند حکم همان است که ایشان می گویند حکم ایشان معلوم است و باید اطاعت شود.

شیخ فضل الله می گوید که ما با ایشان که حرف نداریم منتها عده ای می روند پشت سر شماها قایم می شوند وبعد میگویند بابیه زنادقه و غیره امده اند در صحنه و میگویند ازادی و ما هم می گوییم ازادی ما یک چیز دیگه ای می گوییم و انها چیزی دیگر می گویند ما می گوییم ازادی ا ز استبداد و استعمار و انها می گویند ازادی از شرع و دین و اخلاق و هر دو هم می گوییم ازادای و بعد شیخ فضل الله می کوید اقایان که در نجف می گویند ازادی حکم اسلامه منظورشان ان ازادی است نه این ازادی حریت که میگویند منظور اینه و بعد میگویند ما میگوییم مساوات انها هم می گویند مساوات ما که می گوییم مساوات برابری منظورمان یعنی همه در برابر قانون خدا مساویند اینها که می گویند که مساوات یعنی شریعت واینها را بگزار کنار مساوات با تفسیر مادی و ماتریالیستی میگویند ما میگوییم رای مردم مجلس شورا اینها هم میگویند مجلس شورا مامیگوییم مجلس شورا در چهارچجوب شرع و انها میگیوند که مجلس شورا بدون شرع ما می گوییم ازادی مطبوعات و انها هم می گویند ازادی مطبوعات ببیند همه بحثهایی که در دوران ما هست شکل ابتداییش همان دوران همینها بوده . میگوید اقا در روزنامه هاشان دارند تصویر آخوند میکشند به شکل سگ قران را پاره پاره میکنند در صحن مجلس بعد من اینها را گزارش کردم و نامه نوشته ام به نجف اقایان گفته اند که اگر اینهاست که اینها خلاف شرع است گفتیم بابا همینهاست و الا در کلیات که ما و شما درایم یک چیز را می گوییم حتی می گویند بعدها مرحوم میرزای نائینی که آن کتاب را نوشت که تزیه المله و تنبیه الامه که توضیح فقهی مشروطه است و کتاب بسیارمهم و باارزشی است ایشان بعدها که دیدند در عمل چیز دیگری شد پشیمان شدند و من خواندم که ایشان راه افتادند در نجف و از کتابخانه ها و کتاب فروشی ها کتاب را جمع کرد و گفت ما چیز دیگری می خواستیم و اینها سو استفاده کردند نتیجه ای دیگر از اینها گرفته شد

فرموده اند چرا زکات را مالیات حکومتی ترجمه می کنید زکات بدون حکومت هم قابل پرداخت است زکاتی که در رساله ها آمده است؟

زکات در اصل مالیات حکومتی است منتها وقتی که حکومت تشکلیل ندادید و نمی توانید تشکیل بدهید زکات ساقط نمی شود البته در باب اینکه زکات این قضیه اختلافیه بعضی فقها داریم که می گویند نخیر مالیات حکومت جدا از زکات است نظر بعضی فقها که منم جزو آن فقها هستم این هست که زکات مالیات حکومتی است منتها اگر حکومت نتوانستید تشکیل بدهید ساقط نمی شود آنوقت خودشخص باید در مصارف به اصطلاح خصوصی با نظارت حاکم شرع مصرف کند مثل شیوه خمس و زکاتی که مردم ما عملا داده اند در قرنها و هنوزم به آن شکل می دهند اما بنده فتوایم این است که وقتی حکومت اسلامی تشکیل میشود خمس و زکات و مالیات اینها همه باید یک کاسه شود و طبق احکام شریعت و با مرکزیت واحد و برای این هم استدلال روایی دارم و هم استدلال عقلی دارم که بحث طلبگی است و جایش اینجا نیست ولی خب بین فقها اختلاف شد.

آیا هر فتوای اجتماعی که فقیه می دهد حکم است؟ در واقع یک تفاوت حکم و فتوا این است که حکم فتوایی است که به طور خاص در مصداق خاص بیان می شود. فتوا این است که هرگاه چنین شد حرام است یا حلال است حکم این است که همین الان این حرام است یک تفاوتش این است که مصداق را تعیین می کند اگر حکم داد منظور فتوای اجتماعی نیست فتوای اجتماعی برای حکم کافی نیست بلکه فتوای اجتماعی که ناظر به مسئله مصداق خاص هم بیان شود.

تعریف حکومت از دیدگاه اسلام چیست؟ آیا همان تعریفی است که از نظر غیر اسلام است؟

مشترکاتش آن هست علاوه بر آن یک وظایف خصوصی هم حکومت دارد. یک وظایفی را همه دنیا قبول دارند نظم، قانون امنیت و همه دنیا می گویند و حداقل وظایف حکومت هست در تفکر اسلامی حکومت اسلامی علاوه بر این وظایف دیگری هم دارد عدالت اجتماعی است کمک به رشد معنوی مردم تربیت اخلاقی معنوی و علمی جامعه است فرصت دادن برای رشد استعدادهای مردم و به عبارتی چند بعدی هست: عدالتی هست تهذیب و تربیتی هست و یک بخش آن هم امنیت و نظم هست.

اگر اعلام غیر امر حکومتی است پس بسیاری از مراجع کنونی ما اعلام حکومت را کافی نمی دانندو...؟نه دلیل بر این نیست یک بحث این است که هزار سال است که این سنت است و به این آسانی ها تغییر نمی کند و الا هیچ کدام از مراجع چنین حرفی را نزده لااقل اغلب مراجع در موضع گیریهایشان با انقلاب بوده اندو هستند.

اگر خمس را باید ولی فقیه بگیرد مگر اینکه به کس دیگری اجازه دهد چرا در حال حاضر مراجع چنین نمی کنند؟

الان هم همینطوره فتوایی که عرض می کنم همین الان می تواند ولی فقیه و در زمان امام هم همینطور بوده است می تواند بگوید که این حق حاکمیت است ولی ما نمی خواهیم این حق را الان اعمال کنیم چون امکانش نیست و یا چون ضرورتی ندارد خب الان آنها انجام بدهند.

اثبات ولایت فقیه و ضرورت حکومت اسلامی را فقط از راه فقه میشود بحث کرد یا از راه کلام و فعل خداوند هم می شود؟عرض کردیم که اساسا فقه بعد از کلام است اول شما باید در مباحث معرفتی یک بنیانش را بچینید و بعد در مباحث فلسفی بعد فلسفه سیاست بعد کلام کلام سیاسی و بعد آنوقت می رسد به فقه. منتها هر مرحله یک بخشی از حکومت اسلامی را اثبات می کند تا برسیم به ابعاد مختلف.

آیا از راه علم کلام نمی شود محکمتر بحث یا استدلال کرد؟ از راه کلام کار خودش را می کند فقه هم کار خودش را.در زمان معاصر علمایی چون آیت الله خویی وحید خراسانی سیستانی خوانساری با تشکیل حکومت اسلامی مخالفند و نظراتشان روشن است؟

هر گز چنین نیست آقای خویی آقای سیستانی آقای خوانساری اینها هیچ کدام تشکیل حکومت اسلامی را حرام نمی دانستند. آقای سیستانی چگونه تشکیل حکومت را حرام دانسته که خودشان در عراق شورای رهبری انتفاضه تشکیل دادند و در نجف حکومت تشکیل دادند منتها انتفاضه شکست خورد و ایشان را دستگیر کردند و بردند پیش صدام. چطور اینها مخالف ولایت سیاسی هستند.

یک بحث این است که آیا فقیه در زمان غیبت وظیفه شرعی دارد و واجب است بر او که قیام کند برای تشکیل حکومت یا اصلا میتواند این کار را بکند و بحث دیگر این است که اگر امکان تشکیل حکومت اسلامی یعنی امکان اجرای قوانین شریعت باشد حرام است اجر بکنید؛ کدام فقیه است که بتوانید چنین حرفی را بزند و حداکثر این است که بگویند که ما دلیل خاص شرعی بر اینکه در عصرغیبت همه اختیارت حکومتی به طور خاص به فقیه داده شده این دلیل را نداریم. همین الان اقای سیستانی در عراق دارد اعمال ولایت می کند منتها حدود ولایت ممکن است کم و زیاد باشد و بسته به امکانات خارجی هم یک مقداری هست.ضمن اینکه هیچ اشکالی ندارد که دو یا سه فقیه هم باشند که مسائلی را قبول نداشته باشند مگه بین پزشکان اختلاف نیست مگه بین مهندس و معمارها اختلاف نیست مگه در شیمی اختلاف نیست اینجاهم اختلاف باشد اشکالی ندارد. ولی اگر همچین حرفی را کسی آورد و نشان داد که فقیهی گفته باشد که امکان اعمال قوانین اسلامی در عصر غیبت هست ولی حرام است فقیهی اعمال بکند.

آیا فقیه صرفا منتظر می ماند طرحی یا کاری انجام شود و سپس شرعی بودن یا نبودنش را تعیین کند یا وظیفه دارد خود نظام سازی خاص را پیگیری کند؟ یعنی فقیه اجازه دارد جامعه را به راه خاصی هدایت کند؟.وظیفه حداقلی فقیه این هست که وقتی سوالی می شود جواب فقهی آن را بدهد اما تمام وظیفه فقیه این نیست. ما یک فقه فعال داریم و یک فقه منفعل فقه منفعل نمی تواند نظام سازی کند چون مینشیند تا بقیه درعرصه علوم اجتماعی سیاسی نظام سازی کنند و بعد به او بگویند که این جایش حلال است یا حرام و بگوید اینجاش حلاله ولی اونجایش دیگه نمی دانم و بعد هم تازه وقتی سیستیمی را دیگران ساختند با حلال یا حرام گفتن ما قابل تغییر میشود فقط شما در حد اضطرار و اکل میته مجبوری از آن فاصله بگیرید لذا نظام سازی فقه فعال می خواهد همان کاری که امام کردند و شروع کردند و خیلی از فقها هم در حد توانشان کردند و بعد هم به شما بگویم که ارجاع به تاریخ فقه شیعی برای این که ببین حرفهای امام را نزده اند این دلیل کافی نیست. من عرض کردم که تا سه چهار قرن پیش اصلا کسی نمی توانسته بگوید که ما شیعه ایم چه برسد به اینکه بیاید مثل امام شروع کند بگوید باید حکومت تشکیل داد شما ها اصلا آدم نیستید بروید کنار حکومت حق فقیه است اصلا نمی توانسته اند بگویند شیعه ایم ما تازه از اواخر زمان صفویه به بعد شیعه شدن را می شده است که رسما اعلام کرد که ما شیعه ایم بله مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی که حرام بدانید همچین چیزی نست نمی گویم نیست طرفدارانی دارد اما ما در فقهای درجه اول شیعه ما همچنین کسی را نداریم

فرمودید مخالفان ولایت فقیه از دو موضع ایراد میگیرند موضع دوم را نفهمیدیم ؟یکی عرض کردیم که در دو موضع استدلال فقهی میکنند: یک عده کسانی که به اصطلاح بهشون میگن متحجر که اینان معمولا نگاه دقبق به روایات و فقه نداشته اند یا در خودشان شرایط را نمیدیدند مثلا در باره آقای بروجردی این روایت نقل شده است که: از ایشان سوال شد که چرا شخضا در مسایل وارد نمی شوید؟ایشان فرمودند که شما ضمانت میکنید ما حکومت را عوض کردیم آیا خودمان میتوانیم حکومت تشکیل بدهیم؟با این همه دشمن داخل و خارج؟با کدام افراد؟ این خیلی حرف است.این معنیش اینه آقای بروجردی فرد غیر سیاسی نبودند.یا مرحوم آقای حایری موسس حوزه علمیه قم. ایشان در مسایل سیاسی صریح وارد نمیشدند این دلیل بر مخالفتشان با ولایت فقیه نیست. ایشان میگفتند ما این حوزه را تازه راه انداختیم نمیشود با رضاخان در افتاد باید همین حوزه را نگه داشت و اگر زیاده روی شود ریشه همه را میزند. پس در این لحظه من وظیفه شرعی ندارم چون نمیتوانم حکومت تشکیل بدهم.زمانی که امام قیام کردند فقها همین حرف را میزدند و میگفتند نمیشود ولی نمی گفتند حرام است . میگفتند خرابتر میشود ندیدید در مشروطه چه شد؟ علما آمدند مردم را در صحنه آوردند شاه را ضعیف کردند ولی در آخر حکومت افتاد دست آدمهای بدتر از قاجار. ندیدید در نهضت جنگل کلاهتون را برداشتند؟

موضع دوم هم جریاناتی است با مبانی سکولار ولی چون جامعه شیعه هس و اسم ولایت فقیه در قانون اساسی است در پی ادله ای به نفع سکولاریسم هستند که بگویند در فقه سنتی هم کسی موافق تشکیل حکومت نیست امام بدعت کرده است. مبناشان سکولاراست اما بدنبال توجیه فقهی برای گفته هاشونن.

اگر در جامعه بی عدالتی اتفاق افتاد وظیفه ما چیست؟ یا مثلا حکومت یا ولایت فقیه سکوت کرده یا به وظیفه اش عمل نکرده ؟

اول باید مشخص شود که به وظیفه اش عمل نکرده است؟ ضمن اینکه تکلیف از هیچ کس ساقط نیست. در جامعه اسلامی هرجا که بی عدالتی میبینید وظیفه شرعیست امر به معروف و نهی از منکر. هر کس در حد توان.دانشجو در حد توانش.مطلب بنویسد.البته برای مصداق باید مطلب روشن باشد نه اینکه آبروی کسی برود.

این حرف که کسی بگویداینجا دزدی شد خب ولایت فقیه داریم خودش در قیامت جواب گو خواهد بود این اشتباه است. وظیفه شرعی و فقهی تک تک ما این است که به حاکمیت وبه خود دستگاه اظلاع باید داد باید از طریق قانونی اقدام کرد اگر اقدام نکردند وبرایتان روشن بود خیانت است.گاهی شما گفتین ووظیفه شرعیتون انجام دادین .اما گاهی میبینی واقعا فساد است و رهبری در جریان نیست اینجاهم تکلیف ازتون ساقط نیست باید هم به رهبری بگید و هم از مسیر قانونی انتقاد کنی یعنی در سایت ها و روزنامه ها بگویید و برای اثبات در دادگاه ادله هم داشته باشید.ممکن است ادله نداشتید باید هزینه اش را بپردازید و هزینه اش اسنه که حرفتو میزنی ثواب میکنی زندان هم میری .برای حق زندان اشکالی ندارد یکی از دوستان میگن اگردیدیم ولی فقیه جایی جلو ظلم وفسادی نگرفت باید چکار کرد؟اول باید جواب سه چهارتا مقدمه را داد اول اینکه آیا واقعا ظلم است؟ دو-آیا به اطلاع حاکمیت رسیده و عمل نکرده؟ سه- عمل کرده ولی به نتیجه نرسیده چهار – موانعی است که نتوانسته عمل بکند و خیلی احتمالات دیگر...

این میشود که میگویند میدانند و عمل نمیکنند.فرض کن اینطوراست آنوقت شریعت اسلام به تو میگوید وظیفه ات است امربه معروف و نهی ار منکر کنی.مقاله بنویس ادله داشته باش برای حرفت .برای خدا چند ماه زندان برو.چطور جبهه رفتی برای خدا؟خب برای خداهم زندان برو . منتهاعقل ،اخلاق ، اعتدال...

اگربه این نتیجه برسیم که ولی فقیه حقوق مظلوم برایش مهم نیست والله اطاعت ازاوراشرعا جایزنیست و حرام است یعنی اگر روشن باشد و یقین بکنید و بدانید که او متوجه شد که این قضیه این طوری است و می تواند اصلاح هم بکند و هیچ کاری هم نکرده است این دیگر ولی فقیه نیست هرکس می خواهد باشد چه امام باشد و چه مقام معظم رهبری دیگرشرعا ولایت ندارد اگر برای من و شما روشن و اثبات شد که یک ولی فقیه و حاکمیتی داریم که برایش مهم نیست که چه کسی خورد و چه کسی برد وچه کسی مرد اطاعتش حرام است. اما از طرف دیگر هم اگر کسی مطلع شد از اتفاقی آنهم با دایره محدود اطلاعات خودش و در نتیجه سریع قضاوت کند که بله اینها می دانند و می توانند و هیچ کاری هم نکردند و سپس عدم مشروعیت را نتیجه بگیرد اصلا حاکمیت تشکیل نمی شود بنابراین باید بین این دو پرتگاه حد وسط را پیدا کند و این حکم اسلام است. دو پرتگاه داریم که شیعه با آنها مخالف است یک: کسانی با نام دین و روحانیت بر ما حاکم بشوند که بر اساس منافع خود و فامیلشان صنفشان تیپشان قانون می نویسند و حکومت می کنند و در دادگاهها قضاوت می کنند و این ظلمی سیستماتیک است که از بالا هدایت می شود و آن حکومت هم نامشروع و حرام است حتی اگر در راسش روحانی باشد و حتی حرامتر هم هست چون اگر یک حکومت سکولار ظلم بکند کمتر صدمه به دین می زند نسبت به حکومتی که به نام دین و روحانیت ظلم بکند. پس این یک خطر که هر اتفاقی افتاد بگوییم که ولی فقیه هستند و ولی فقیه هم به امام زمان وصل هستند و ریئس جمهور و ریئس قوه قضاییه هم که ولی فقیه گذاشته و بعد هم ریئس دادگاه و بخش دار هم ریئس قوه قضاییه و رئیس جمهور گذاشته و آنها هم کارمندان را گذاشته اند و کالراد علیه کالراد علی الله؛ ولی همچنین چیزی که نیست زیرا همان اسلامی که می گوید کالرادعلیه کالراد علی الله همان اسلام هم می گوید وقتی که ظلم و خلاف می بینید باید امربه معروف و نهی از منکر کنید مثل نماز. پیامبر فرمودند که جامعه ای که انتقاد درش نیست جامعه به دست اشرار می افتد. به شما بگویم اگر وقتی دیدید که کسانی به نام حکومت دینی و دولت دینی پیدا شدند و به شما می گویند فضولی موقوف به ما می گویند به تو چه؟ بدانید که آن حکومت دارد منحرف می شود چون حکومت اسلامی در منطق شیعه این است که حتی اگر کسی امر به معروف نهی از منکر و انتقاد نمی کند او باید تحریک کند باید بگویید انتقاد کنید نظارت کنید سوال کنید اما درست مثل آدم انتقاد کنید. چیزی که نمی دانید تهمت می زنید صد برابر می گویید دروغ می گویید جو سازی می کنید اینها که انتقاد اسلامی نیست . این طرفش هم افتادن به هرج و مرج و به اسم انتقاد لجن مالی و آبروی افراد ریختن و تضیعف روحیه همه ویک کلاغ چهل کلاغ کردن است.البته این حرفشان درست است وقتی شما مکانیزم قانونی دارید در درجه اول باید از مکانیزم قانونی باید عمل کنید و منطق هم همین را می گوید یعنی شما الان مجلس خبرگان دارید که وظیفه اش این است که وکیل ملت است و شرعا از طرف شارع اجازه دارد که بر رهبری و ولایت فقیه نظارت کند که او شرایط رهبری را یک وقت از دست ندهد یک وقت رهبری عدالتش را از دست ندهد پس باید نظارت بکند. بنابراین اگر کسی به رهبری اشکال دارد می شود از ولی فقیه انتقاد کرد؟ حتما می شود انتقاد کرد و انتقاد هم می کنند و باید هم انتقاد کرد. از امام معصوم چی؟ از امام معصوم هم می شود سوال کرد. و کسانی هم انتقاد می کردند هرچند انتقادشان وارد نبود. خود حضرت امیر در نهج البلاغه می فرمایند که با من تصانع محافظه کاری نکنید که این تعابیر حضرت را در نهج البلاغه دیده ایم. هیچ کس نمی تواند بگوید به این بهانه که حرمت ولی فقیه ایجاب می کند که شما از حکومت اسلامی انتقاد نکنید. اصلا حرمت ولی فقیه و حکومت اسلامی به حرمت اسلام و دستورات اسلام است ولی فقیه خودش شخصا حرمت ذاتی ندارد به عنوان شخص و مثل بقیه شهروندان است و مثل همه مردم حرمت دارد حرمت حکومت دینی معنایش این نیست که انتقاد نکنید سوال نکیند منتها ما یک مشکل داریم مکانیزم سوال منطقی انتقاد منطقی اخلاقی را باید تقویت کنیم همین کرسی های آزاد اندیشی که خود رهبری می گویند خودش بهترین روش برای انتقاد هست و از بالا تا پایین سیستم را انتقاد کنید قوای سه گانه اش را نقد کنید همه را حتی نهادهای منصوب شخص رهبری را نقد کنید چه کسی می گوید که نهادهای منصوب رهبری را نمی شود انتقاد کردو انتقاد از آنها انتقاد از رهبری است و انتقاد از رهبری هم انتقاد از امام زمان است. خود رهبری گفته اند که انتقاد کنید ولو نهادهایی که رهبری راسش را گذاشته اند.

عرضم را با این جمله تمام کنم: باور کنید اگر رسانه های ما یعنی صدا و سیما و مطبوعات ما اگر نهادهای ما یعنی مجلس شورا مجلس خبرگان همینها که هستند و نهادهای نظارتی ما اگر به وظایف شرعی قانونیشان عمل کنند و اگر رسانه های ما مکانیزیمی را ایجاد کنند که این کرسی های آزاد اندیشی که از یک طرف دروغ و شایعه و سوظن و نامردی و یک کلاغ چهل کلاغ کردن و غلو و امثال اینها در آن نباشد و واقعیت را همانگونه که هست درست و مودبانه بگوید و از آن طرف کسانی که تا کسی می خواهد انتقاد کند از گوشه نخ سبیل یکی از مسئولان درجه چهار بگویند از امام زمان انتقاد کرد و شما سکولارید و بی دینید اینها همه غلط است هر خط اسلامی خط تعادل است همین که در قانون اساسی هم آمده است.


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha