شبکه قرآن - 5 اردیبهشت 1393

بحثی در آفات فرهنگ شیعی (آسیب شناسی)

یادمان شهادت استاد مطهری- اردیبهشت 91 {حوزه نهاد رهبری}

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم. در درجه‌ی اول مقصر بنده هستم که نمی‌توانم مرتب بیایم. البته من از اول به دوستان گفته‌ام که جلسات ما مرتب نیست چون بنده گرفتاری‌های زیادی دارم و آن‌ها هم تعهداتی از همین قبیل است. چون سالگرد آقای مطهری است به نظرم آمد با توجه به این دوستان در حوزه‌ی معارف دینی کار می‌کنند بعضی از آسیب‌هایی که توسط ایشان در حوزه‌ی معرفت دینی مورد توجه قرار گرفت و هنوز هم متأسفانه کم و بیش دامن‌گیر ما و جامعه‌ی دینی ما هست را اشاره بکنیم. از این جهت که صرفاً بزرگداشت ایشان به عنوان یک شخص نباشد بلکه یک راهکاری برای امروز ما و شما باشد که هر کدام از ما در هر مسیری که وارد شدیم کار مطالعات دینی و کار آموزشی و ترویجی داشته باشیم و باید به این نکات و آسیب‌ها توجه داشته باشیم. کسی مثل ایشان به عنوان متفکر نواندیش ریشه‌دار دینی که با متدلوژی حوزوی و با اندیشه‌ی نوگرا و واقع‌بین وارد عرصه‌ی مسائل بشر جدید شد و به طور دلسوزانه یک نگاه انتقادی هم به فرهنگ تبلیغات مذهبی و فرهنگ مذهبی در جامعه داشت. مهجور بودن قرآن و تجلیل ظاهری از آن جزو این دسته است. آقای مطهری می‌گوید سالی یک بار و آن هم شب‌های احیا، قرآن برای بر سر گذاشتن خوب است و آن را تا شب احیای سال بعد می‌بندیم و کاری به آن نداریم. ایشان می‌گوید منظور از روی سر گذاشتنِ قرآن این است که قرآن را در مسیر روی زندگی بگذاریم. یعنی کل زندگی تحت پوشش قرآن باشد نه این‌که شب احیا قرآن را بر روی سر بگذاریم و بعد هم آن را روی طاقچه بگذاریم. راجع به اهل بیت(ع) هم همین است. یک مسائلی بر اهل بیت(ع) گذشته که خیلی مهم بوده است. خیلی مهم است و نباید فراموش بشود. اما مسئله‌ی اهل بیت(ع) فقط این نیست که ذکر مصیبت گذشته را بکنی و بعد عبور کنی. مرجعیت علمی اهل بیت(ع) کجاست؟‌ آیا اهل بیت(ع) برای جامعه‌ی شیعه و برای ما مرجعیت علمی دارند یا ندارند؟ ندارند. وقتی دارند که ما در عرصه‌های مختلف علوم، علوم انسانی، مسائل مدیریت، مسائل اجتماعی، مسائل ضوابط ححی و اجتماعی مدام به آن‌ها رجوع بکنیم. این مرجعیت می‌شود. پس وقتی نه قرآن مرجعیت داشت و نه اهل بیت(ع) مرجعیت داشت و این‌ها فقط سمبلیک شدند و در حد چند روز مناسک شد اسم آن جامعه‌ی دینی نمی‌شود. این جامعه‌ی متنسک است. یعنی بخشی از مناسک را انجام می‌دهد. به بخشی از احکام و اخلاق هم عمل می‌کنیم و الا بخش مهمی از آن روی زمین است. شهید مطهری به آسیب‌های مختلف در عرصه‌ی معرفت دین اشاره کرده که باید این‌ها را در آثار مختلف ایشان بخوانید. عمل‌گریزی آفت دیگر جامعه‌ی دینی و معرفت دینی است که ایشان از آن به مرجعی‌گری تعبیر می‌کند. مرجعی‌گری یک فرقه‌ی کلامی بین مسلمان‌ها بودند که معاویه هم خیلی آن را تعبیر می‌کرد و این‌ها می‌گفتند که دل تو باید پاک باشد. همین که خدا و پیامبر(ص) را قبول داری کافی است و تو هیچ مسئولیتی نداری. نه در بازار و نه در خانه و نه در سیاست هیچ تکلیفی به عهده‌ی تو نیست. ایشان می‌گوید شیعیان ما امروز اکثراً مرجعی هستند. تفکر کم و تعلیم زیاد هم یک آفت است. تفکر دینی کم و آموزش مذهبی زیاد باشد که مسئله هضم نشود، حل نشود، جویده نشود ولی آن را قورت بدهی. این در زندگی عملی یا نظری یک جایی سر باز می‌کند. حساسیت‌های کاذب هم هست. یک جایی که باید ده درجه حساس باشی، صد درجه حساسیت نشان بدهی و جایی که باید صد درجه حساس باشی، ده درجه حساسیت نشان بدهی. همه‌ی این‌ها آسیب‌شناسی رفتار دینی و ارزش‌های دینی است. این‌که اسلام چطور جلوی چشم مسلمین مسخ شد. این‌که مسلمان‌ها چطور عقب ماندند و محو شدند و ضربه خوردند و زیر بار استبداد رفتند. این‌که اجتهادها چرا بی‌روح و بی‌هدف شد؟ و چرا جمود بر ما حاکم شد؟ این‌که به اسم اصلاح‌گری و اصلاح‌طلبی چرا در طول تاریخ بارها افراط شده و تمام خط و خطوط را به هم ریخته‌اند؟ این‌که چرا تفکر زنده‌ی دینی به یک تفکر مرده تبدیل شد؟ تفکری که حیات و حرکت و جوشش و تمدن‌سازی از آن بیرون می‌آمد به یک میراثی تبدیل شد که مثل یک جنازه آن را روی دوش می‌کشیم. چرا خودباختگی اعتقادی بر جامعه‌ی ما حاکم شده است؟ این‌ها مربوط به زمانی است که مطهری در آن حرف می‌زند. می‌گوید چرا در این زمان خودباختگی اعتقادی حاکم شده است؟ اسلام زنده گرفتار مسلمین مرده شده است. چرا مسلمان‌ها از هم خبر ندارند؟ چرا جبهه‌ی واحد و متحدی نداریم؟ چرا اسلام را همان طوری که هست معرفی نمی‌کنیم؟ چرا همه‌ی ما اسلام را کم و زیاد می‌گوییم؟ چرا گزینشی برخورد می‌کنیم؟ جامعیت اسلام ایجاب می‌کند که ما هم به اسلام جامع نگاه کنیم. حتی جایی که اسلام دستور نداده هم جزو جامعیت اسلام است. چون بعضی‌ها می‌گویند اگر اسلام جامع است باید راجع به همه چیز و همه‌ی جزئیات نظر داده باشد. حتی بعضی‌ها از موضع دین هم می‌گویند هر چه در دین نباشد، هر چه در قرآن و روایات نباشد، ضد دین است. فکر می‌کنند دین باید در مورد همه چیز صریحاً نظر داده باشد. در حالی که یک بخشی از دین این‌طور است که در بعضی مواقع عمداً سکوت کرده است. اصلاً از پیامبر اکرم(ص) روایت داریم که می‌فرماید همان‌طور که در مورد احکام دین که تصریح شده باید ملتزم باشید باید در مورد سکوت دین هم توجه داشته باشید. چون آن سکوت هم آگاهانه و عمدی است. خداوند یک جاهایی سکوت کرده و خود ما و شما باید مدیریت بکنیم. منتها باید با توجه به آن اصول باشد. خود این مسئله، مسئله‌ی بسیار مهمی است. این‌که نقش خدا در عالم چیست؟ آیا خدا ما را در عالم فراموش کرده است؟ رابطه‌ی بشر به خصوص در مسائل اجتماعی با خدا چه رابطه‌ای باشد؟ آیا خدا عمداً سکوت کرده است؟ آیا خواسته ما در بعضی از عرصه‌ها آزاد و مختار باشیم؟ نه، ما را فراموش نکرده است. روح زمان یعنی چه؟ این هم یک بحث مهمی است. بعضی‌ها تحت عنوان سنت و مدرنیته و امروز و دیروز زمان‌زده می‌شوند و فکر می‌کنند خود زمان معیار حق است. فکر می‌کنند هر چه امروز هست حتماً از دیروز بهتر است و هر چه هم فردا هست حتماً از امروز بهتر است. مثل این‌که محتوا مهم نیست بلکه تقویم مهم است. از آن طرف یک عده زمان‌نفهم هستند. نمی‌فهمد که مسلمانانه زیستن در قرن چهارده هجری در ایران با مسلمانانه زیستن در قرن هفتم هجری در ایران با مسلمانانه زیستن در قرن اول هجری در جزیره العرب یا مسلمانانه زیستن در قرن چهارده هجری در اروپا و آفریقا مثل هم نیست. یک کلیات و یک جهات و یک اصولی مثل هم است. بعضی از جاها هم فرق می‌کند. مسلمان معاصر بودن یک چیزی است. منتها معاصر بودن نباید در برابر مسلمان بودن فهمیده بشود بلکه باید در ذیل مسلمان بودن تعریف بشود. در باب زبان و دین دو افراط هست. یک، زمان‌زدگی است که می‌گوید هر چه نو هست خوب است و هر چه کهنه هست باطل است. خیلی خوب، هر چیزی یک زمانی کهنه است و یک زمانی نو است. یک زمانی دیدگاه بطلمیوسی حاکم است و یک زمانی یک دیدگاه دیگر حاکم است. آن زمانی که این فکرِ غلط بوده نو بوده است. پس حق بود؟ بعداً کهنه شد. زمان‌زدگی خطرناک است. تقسیم کردن همه چیز به سنتی و مدرن خطرناک است. یک خطر دیگر هم زمان‌نفهمی است. می‌گوید توجه بکنید که راه‌های نرفته‌ای پیش پای ما به عنوان یک مجتهد اسلامی است که باید آن‌ها را طی کنیم و باید زحمت بکشیم. نباید در دین تصوفات جاهلانه کرد اما راجع به ظواهر دینی هم نباید تعصب احمقانه ورزید. هم تجددزدگی افراط و خطرناک است و هم تحجر و وقوف بر لفظ و نفهمیدن زمان و تحولات خطرناک است. یا این آسیبی که مسلمان‌ها کم‌کم و بی‌توجه شعار دیگران را انتخاب کنند.  بر فضای جامعه‌ی اسلامی یک شعارهایی حاکم می‌شود و در واقع گفتمان حاکم می‌شود در حالی که این شعار اساساً یک شعار اسلامی نیست. چپ یا راست است. ولی چون طنین آن قشنگ است همین‌طور می‌گویند و نسبت آن را با معارف دین تعیین نمی‌کنند. همین‌طور طی یک جوزدگی سرت را پایین می‌اندازی و جلو می‌روی. یا بحث از این‌که انعطاف احکام دین و حح در جامعه به چه معناست و تا چه حد است و بر چه اساسی است. یک آسیب دیگر که در جامعه‌ی مسلمان به آن اشاره می‌شود و ما چون شیعه هستیم راجع به خودمان می‌گوییم. این اشاره می‌کند که اهل بیت(ع) و اعتقاد به اهل بیت(ع) عامل تخدیر و توقف و عقب‌ماندگی ما شده در حالی که این موتور اصلی حرکت و تحول و تکامل روحی و فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است. ما با اهل بیت(ع) و اعتقاد به اهل بیت(ع) چه کرده‌ایم که این‌ها را تبدیل به عامل توقف و تعصب کرده‌ایم؟ به جای این‌که عامل تحرک باشند. این‌ها حرف‌هایی است که اگر کسی غیر از شهید مطهری بزند آدم شک می‌کند که هدف چیست و آیا طرف می‌خواهد مناسک شیعه را تضعیف کند و عقاید تشیع و اهل بیت(ع) را زیر سوال ببرد یا نه؟ ولی آدمی که خودش فدایی اهل بیت(ع) و ملا و مجتهد است این‌ها را می‌گوید. این تعابیر از یک چنین کسی شنیدنی است و باید شنیده بشود. ایشان می‌گوید در مسئله‌ی ولایت و امامت طرز فکر ما معکوس عمل می‌کند با آن‌چه که خود اهل بیت(ع) گفته‌اند و پیامبر(ص) خواسته‌اند. می‌پرسد آیا این عجیب نیست که ما رهبرانی مثل علی(ع) و پیامبر(ص) و حسن(ع) و حسین(ع) و زین‌العابدین(ع) و حضرت فاطمه(س) داریم و به جای این‌که وجود این رهبران مشوق ما به عمل باشد تبدیل به بهانه‌ی تنبلی ما شده است؟ هیچ کاری نمی‌کنیم و می‌گوییم انشاالله اهل بیت(ع) مشکلات را حل می‌کنند. خود آقا می‌آیند و کارها را درست می‌کنند. یک آقایی داریم که قرار است بیاید و همه‌ی کارهایی که وظیفه‌ی ما بوده است را انجام بدهد. ایشان که می‌آید وظایف خودش را انجام می‌دهد. کاری که همه‌ی انبیا هم به یک معنا نتوانستند از پس آن بر بیایند. همه‌ی آن‌ها مقدمه ایجاد کردند که ایشان حرف آخر را بزند. خود ایشان به اندازه‌ی کافی وظیفه و کار دارد و دیگر ما نباید کارهای خودمان را به دوش ایشان بیندازیم. مطهری می‌پرسد چرا اعتقاد به ولایت عامل تنبلی و عمل‌گریزی و راحت‌طلبی ما شده است؟ ما زیر پرچم این‌ها خوابیده‌ایم و خرناسه می‌کشیم در حالی که این پرچم، پرچمِ حرکت است. پرچمِ تلاش و تحول و تکامل است. تشیع و دوستی و محبت اهل بیت(ع) را بهانه و وسیله‌ای کرده‌ایم که از زیر بار اسلام فرار کنیم. یعنی هر جا اسلام از واجب و حرام و تکلیف و مسئولیت حرف می‌زند ما یک بهانه‌ای پیدا بکنیم و بگوییم ما شیعه‌ی اهل بیت(ع) هستیم و این‌ها برای ما نیست و بلکه برای بقیه‌ی مسلمین است. آن‌ها هم که هر چه عمل بکنند باز هم جهنمی هستند. ما هم که هیچ عملی نکنیم بهشتی هستیم. این از کجای منطق اهل بیت(ع) بیرون آمده است؟ کدام یک از اهل بیت(ع) این حرف را زده‌اند؟ چرا دوستی اهل بیت(ع) را وسیله‌ای برای فرار از اسلام کرده‌ایم؟ چرا دوستی اهل بیت(ع) را تبدیل به وسیله‌ای کردیم که از زیر بار اسلام بیرون برویم؟ این یک فکر مسخ شده است. وسیله‌ی کار نکردن و تنبلی و این‌که همه‌ی کارها را مولا کرده‌اند یک فکر مسخ شده است. یک مولا به نام امیرالمؤمنین علی(ع) داشته‌ایم که قبلاً همه‌ی کارها را کرده‌اند و یک مولا هم بعداً داریم که همه‌ی کارهای بعدی را انجام می‌دهند و ما در این میان مسئولیتی نداریم و بین این دو مولا هستیم. این هم ولایت می‌شود؟ ولایت داریم. دو مولا داریم که آن‌ها را دوست داریم. پس این حرف‌هایی که این دو مولا زده‌اند چه می‌شود؟ دستورهایی که داده‌اند چه می‌شود؟ مسیرهایی که رفته‌اند چه می‌شود؟ کارهایی که کرده‌اند و کارهایی که قرار است بکنند چه می‌شود؟ می‌گویند در دنیا مولا امیرالمؤمنین علی(ع) کارها را کرده و در آخرت هم که مولا به داد ما می‌رسند و شفیع می‌شوند. این‌ها در منطق اهل بیت(ع) نیست. این‌ها سوء استفاده از مفهوم شفاعت است. سوء استفاده از مفهوم ولایت است. این‌ها تصریحات شهید مطهری است. ایشان می‌پرسد چرا بود و نبود عترت و اهل بیت(ع) بعد از پیامبر(ص) مساوی شد؟ چرا شیعه‌ها از عترت و اهل بیت(ع) فقط ذکر مصیبت آن‌ها و بردن اسم آن‌ها و اظهار محبت به آن‌ها باقی مانده است؟ مطهری می‌گوید خود شیعه عترت و اهل بیت پیامبر(ص) را از صحنه حذف کرده است. خود شیعه آن‌ها را حذف کرده است. می‌گوید خود ما آن‌ها را حذف کردیم چون خود ما این‌ها را مرجع نمی‌دانیم. چرا در مسائل سیاسی و اقتصادی و خانواده و تعلیم و تربیت و اجتماعی و معرفتی و معرفت‌شناسیی رجوع نمی‌کنید تا ببینید این‌ها چه گفته‌اند؟ کل ارتباط جامعه‌ی شیعه با اهل بیت(ع) و عترت پیامبر(ص) سالروز تولد یا شهادت این‌ها در تقویم شده است. امروز روز میلاد فلان امام است. امروز، روز شهادت فلان امام دیگر است. امامان را بشمار. دوازده امام و چهارده معصوم را یکی یکی بشمار. کل ارتباط ما با اهل بیت(ع) همین موارد شده است. روزهای شهادت باید لباس سیاه بر تن کنیم و روزهای ولادت هم تبریک می‌گوییم و تلویزیون فیلم‌های سینمایی خارجی می‌گذارد. این رابطه‌ی ما با عترت و اهل بیت(ع) است. مطهری می‌پرسد مرجعیت علمی و سیاسی و تربیتی اهل بیت(ع) کجا رفت؟ کجاست؟ اسم اهل بیت(ع) هست ولی خود اهل بیت(ع) کجا هستند؟ به حرم امام رضا(ع) می‌رود و می‌گوید به قربان گنبد طلای امام رضا(ع) بروم. خود امام رضا(ع) در حرمش گم شده است. حرم خیلی بزرگ شده است. ما مشهدی‌ها که کلاً به زیارت نمی‌رویم ولی گاهی هم که می‌روم واقعاً ضریح را گم می‌کنم و اصلاً نمی‌فهمم باید از کجا بروم و از زوار می‌پرسم. از بس بزرگ شده است. ولی خود امام رضا(ع) کجاست؟ قربانِ گنبدهای طلا و کفترهایش. ما با کفترها و گنبد و ضریح و درب و دیوار ارتباط داریم. خود امام رضا(ع) کجاست. شما راجع به تعلیم و تربیت از منظر امام رضا(ع) چیزی شنیده‌اید؟ راجع به خانواده از دیدگاه امام رضا(ع) چیزی شنیده‌اید؟ راجع به روابط بین‌الملل از دیدگاه امام رضا(ع) چیزی شنیده‌اید؟ راجع به عرفان و اخلاق از امام رضا(ع) چیزی شنیده‌اید؟ هر چه شما شنیده‌اید بقیه هم شنیده‌اند. ولی ساختمان‌ها الحمدلله زیاد است و زیادتر هم می‌شود. مطهری آن زمان که این‌جاها را ندیده بود و آن زمانی که این ساختمان‌ها خیلی کم‌تر بود می‌پرسید شیعه‌ی‌ اهل بیت(ع) با اهل بیت(ع) چه کردی؟ حرف‌های اهل بیت(ع) در منطق شما کجاست؟ دائم گلو پاره می‌کنی و تاریخ‌های عزا و شهادت را در تقویم پیدا می‌کنی و فریاد می‌زنی. چند نفر از ما نهج‌البلاغه را یک بار درست خوانده‌ایم؟ مگر پیامبر(ص) نفرمود «انی تارکم فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی»؟ شیعه و سنی این را در منابع خود دارند. می‌گوید منتها می‌دانید ما با این روایت چه کردیم؟ این را فقط مقدمه‌ی ذکر مصیبت قرار دادیم. اول این روایت را می‌خوانیم و بعد شروع می‌کنیم و می‌گوییم با اهل بیت(ع) چه کار کردند. خیلی خوب است. حتماً باید ذکر مصیبت کرد. فردا کسی نرود و بگوید فلانی گفت ذکر مصیبت نکنید. چون اولاً این‌ها حرف‌های آقای مطهری است و هر کسی اعتراض دارد باید یقه‌ی مطهری را بگیرد. دوماً این‌که ایشان چنین حرفی نزده و من هم نمی‌زنم و ذکر مصیبت لازم است اما آیا فقط ذکر مصیبت لازم است؟ کم‌کم طوری می‌شود که هر کسی اسم اهل بیت(ع) را بشنود فقط باید به یاد مصیبت بیفتد؟ اگر همه مصیبت باشد، معرفت کجا می‌رود؟ اصلاً چرا این‌ها را کشتند؟ چرا به این سوال جواب نمی‌دهیم؟ این‌ها برای چه کسانی خطر داشتند که یازده نفر از آن‌ها را کشتند و دوازدهمی هم غایب شد؟ چه چیزی می‌گفتند که این‌قدر خطرناک بودند؟ امام جواد(ع) چه چیزی گفته که باید در بیست و چند سالگی شهید بشود؟ یک جمله از امام جواد(ع) را یک نفر بگوید. ببینید مسئله این است که جای نمک و غذا عوض شده است. یعنی ذکر مصیبت باید باشد اما برای چه؟ برای توجه دادن به اهل بیت(ع) باید باشد. منظور از نمک این نیست که فلسفه نداشته باشد چون نمک هم فلسفه دارد. منظور اصل و فرع است. یک وقت هست می‌گویی اهل بیت(ع) آمده‌اند تا مصائبی بر سرشان بیاید و ما گریه کنیم. این که نیست. یک وقت می‌گویید مصائب اهل بیت(ع) را بگویید که حتماً باید بگویید. اگر ذکر مصیبت اهل بیت(ع) نبود اسم اهل بیت(ع) هم باقی نمی‌ماند و این‌ها آن را حذف می‌کردند. چنان که شما الان به بعضی از کشورهای اسلامی می‌روی و اسم اهل بیت(ع) را می‌آوری و آن‌ها اصلاً نمی‌شناسند. حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س) را به زور می‌شناسند. در خود مکه و در خود مسجد الحرام از بسیاری از مسلمانان پرسیدم که آیا می‌دانید امام حسین(ع) پسر پیامبر کجا دفن شده و چطور از دنیا رفته است؟ از ده، بیست نفر پرسیدم و آن‌ها گفتند نه. گفتم می‌دانید علی ابن ابیطالب در کجا دفن است؟ گفتند نه. آدم‌های متدین و مؤمنی هم بودند. اگر این ذکر مصیبت‌ها نبود اسم این بزرگواران هم محو می‌شد. بله، گریه بر اهل بیت(ع) لازم است و به قول امام گریه‌ی ما هم سیاسی است. هم سیاسی است و هم عبادی است. اما آیا فقط همین کافی است؟ فقط گریه و ذکر مصیبت کافی است؟ ایشان می‌گوید این حدیث «انی تارکم فیکم الثقلین...» را می‌خوانند و توجه نمی‌کنند که پیامبر(ص) چه چیزهایی را بین ما ترک کرده و چرا به این‌ها ثقلین می‌گویند؟ ثقلین یعنی دو وزنه‌ی بزرگ و دو دستگیره که امت و بشریت را نجات می‌دهد. به این دیگر کاری ندارند و این را می‌گویند و شروع به ذکر مصیبت اهل بیت(ع) می‌کنند که همه‌ی این‌ها را کشتند. علی(ع) را کشتند، امام حسن(ع) را مسموم کردند، فاطمه(س) را کشتند، امام حسین(ع) را کشتند. خب این کارها را کرده‌اند و ما باید هم بگوییم و تا آخر هم می‌گوییم و تا آخر هم گریه می‌کنیم. اما برای چه؟ هدف ذکر مصیبت این است که اجازه ندهیم این‌ها فراموش بشوند چون این‌ها راه نجات بشر هستند. این‌ها راهنمای بشر هستند. حالا فراموش نشدند. ولی بعد چه می‌شود؟ بعد، هیچ. ما فقط می‌خواستیم این‌ها فراموش نشوند؟ نه، این‌ها حجت خدا هستند. ما با این‌ها مواجهه‌ای کرده‌ایم که با حجت می‌کنند؟ طوری هم حرف می‌زنند که انگار عترت اهل بیت(ع) کلاً بی‌اثر و پایمال شده است. شهید مطهری می‌گوید خود این اهانت به عترت اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) است. مگر مسئله‌ی عترت پیامبر(ص) فقط مسئله‌ی حح بود؟ به حح نرسیدند ولی بقیه‌ی کارهای خود را که انجام دادند. از حقیقت دین به درستی دفاع کردند. حقیقت دین را تبیین کردند و اجازه ندادند بلایی که بر سر انجیل و تورات آمد بر سر قرآن هم بیاید. این‌ها کار اهل بیت(ع) بود. انسان‌های بزرگ تربیت کردند. حرف‌هایی زدند که تا امروز که هزار و چندصد سال از آن گذشته قدیمی نشده و انگار همین الان گفته شده است و دویست سال دیگر باز این حرف‌ها همین‌قدر تازه خواهد بود. پس این‌ها خیلی کار انجام داده‌اند. طوری حرف نزنیم که انگار هیچ کاری نشده و این‌ها محو شده‌اند و رفته‌اند و فقط مصیبت مانده است. نه‌خیر،‌ مصیبت بوده اما اهل بیت(ع) پیروز بوده‌اند. کسی فکر نکند اهل بیت(ع) شکست خورده‌اند. بعضی‌ها فکر می‌کنند اهل بیت(ع) شکست خورده‌اند. نه‌خیر، اهل بیت(ع) شکست نخورده‌اند. اهل بیت(ع) موفق‌ترین جریان تاریخی هستند. همین الان که ما با شما حرف می‌زنیم تنها انقلاب در جهان اسلام هستیم که منشأ آن هم شیعه‌ی اهل بیت(ع) است. این را دوست و دشمن می‌گویند. اهل بیت(ع) شکست نخورده‌اند. آخر سر هم منطق اهل بیت(ع) بر جهان پیروز می‌شود. شکست نخوردند. خلافت و حح از مسیر اسلام منحرف شد. از نظر ححی بله،‌ دست بشریت از دامان اهل بیت(ع) کوتاه شد اما مفاهیم فرهنگی و اخلاقی و تربیتی و تفسیری و ارزش‌های بزرگ چه می‌شود؟ اگر حرف اهل بیت(ع) نبود که امروز خبری از اسلام نبود. اسلام، اسلام یزید و معاویه می‌شد. اجازه ندادند اسلام نابود بشود. خلافت اسلامی پی کارش رفت اما معنویت و معارف اسلامی هنوز با عزت و زنده و تازه باقی است. پس اهل بیت(ع) پیروز شدند. بله، مصائب و مظالم را حتماً باید گفت. نتیجه این است که مصائب و مظالم را حتماً باید گفت اما یک، فقط مصائب و مظالم را نگویید بلکه پیروزی‌ها و موفقیت‌ها را هم بگویید. دو، فلسفه‌ی ذکر مصائب را هم باید بدانید. اگر غیر از این باشد طرح مسئله‌ی امامت و ذکر مصائب اهل بیت(ع) تبدیل به یک عامل منفی برای شیعه و دین می‌شود و می‌گویند این چه مذهبی است که از اول تا آخر مصیبت و گریه و بدبختی است؟ چطور می‌خواهد ما را نجات بدهد؟ این‌ها نتوانستند خودشان را نجات بدهند و حفظ بکنند پس چطور منجی بشریت هستند؟ آقای مطهری می‌گوید کاری نکنید که تصور بشود شیعه و امامت به این معنی است و همین یک حرف را دارد که بگوید ما را زدند و کشتند و از بین بردند. فلسفه‌ی آن را بگو. چه کسی زد و کشت؟ چه کسی را زد؟ چرا زد؟ به خاطر حرف‌ها و مواضع آن‌ها بود. حالا بگو آن حرف‌ها و مواضع چه بوده است. روش درست زندگی، روش درست حح، روش درست روابط بین‌الملل، اقتصاد، سیاست، خانواده، دعا، اخلاق، تهذیب نفس، سلوک بوده است. این اخطار مهمی است که شهید مطهری قبل از انقلاب کرده است. امروز هم این اخطار زنده است و باید به آن توجه کرد. اگر کس دیگری این حرف‌ها را بزند ممکن است برای او حرف در بیاورند. می‌گوید هر ملتی همیشه سعی می‌کند زیبایی‌های تاریخ خودش را بیرون بیاورد و ارائه بدهد و حتی‌الامکان نقاط ضعف آن را بپوشاند. حوادث غرورآمیز تاریخ یک مسلک نشان می‌دهد که آن اصالت و قدرت دارد و حقانیت دارد و می‌تواند بشریت را نجات بدهد و این باعث می‌شود که همه‌ی بشریت به آن آیین و مذهب رغبت کنند اما اگر فقط حوادث نامطلوب یک مسلک و مذهب را گفتی ممکن است مخاطب کم‌کم در اصالت و قدرت آن مکتب تردید کند. ممکن است کم‌کم این نشانه‌ی ضعف نیروی خلاقه‌ی آن مکتب و مذهب تلقی بشود. ممکن است کم‌کم تا بحث امامت مطرح می‌شود فقط حوادث نامطلوب تکرار بشود و فلسفه‌ی آن هم گفته نشود و همین باعث بشود یک عده‌ای که با مبانی آشنا نیستند دچار بحران معرفتی و دینی بشوند. ببینید از حضرت زینب(س) دو نوع می‌شود صحبت کرد. یکی این‌که بگوییم یک خانمی بودند که او را زدند و چادر از سرشان کشیدند و گریه کنی. یک وقتی هم هست که اول معرفی می‌کنی حضرت زینب(س) چه کسی است. چرا او را زدند؟ چه واکنشی نشان داد؟ چرا از کنار این جمله که می‌فرماید «ما رأیت الا جمیلا...»‌ عبور می‌کنیم؟‌ چرا نطق ایشان را یک بار در مجالس نمی‌خوانیم؟ چرا کامل نمی‌خوانیم؟ برای پای یک مگس هزار پایان‌نامه می‌نویسند و دکترا می‌دهند. حالا برای خطبه‌ی حضرت زینب(س) یک پایان‌نامه کجاست؟ باید هزار پایان‌نامه و تحقیق بنویسید که حضرت زینب(س) چه کسی بود و چه چیزی گفت و چه کار کرد. یک زن اسیر به تنهایی کمر بزرگ‌ترین امپراطوری جهان را شکست. این را باید بگویید. شهید مطهری می‌گوید حضرت زینب(س) مظهر عجز نیست بلکه مظهر قدرت است. این حرف شهید مطهری است. ذکر مصیبت دو نوع است. یکی طوری ذکر مصیبت کنی که در انتها ذلت و بدبختی بیرون بیاید و بگویی یک خانمی بود که می‌گفت تو را به خدا آب بدهید و چرا برادرم را کشتید و به ما رحم کنید. خب این کارها را که همه انجام می‌دهند. الان یک کسی شما را هم بزند همین حرف‌ها را می‌زنید. اگر کسی شما را بزند و چادر از سرت بکشد و لگد بر سر دیگری بزند و آب ندهد همین را می‌گویید. مگر حضرت زینب(س) مثل من و شماست؟ چرا ما فکر می‌کنیم امیرالمؤمنین علی(ع) و اهل بیت(ع) مثل ما هستند که اگر به آن‌ها آب ندهند و بر سرشان بزنند ناراحت می‌شوند؟ آن‌ها که این‌طور نیستند. من یکی از اشکالاتی که داشتم که اتفاقاً بعضی وقت‌ها باعث سوء تفاهم هم می‌شود این است که گفتم چرا اسم خطبه‌ی حضرت فاطمه(س) را خطبه‌ی فدکیه می‌گذارید؟ مثل این‌که ایشان آمده و تمام آن سخنرانی را برای یک تکه زمین کرده است. این نیست. فدک یک نمونه و یک بهانه است تا بگوید شما که بر سر یک مسئله‌ی مشخص حی ظلم می‌کنی چطور می‌خواهی عدالت را در جامعه برقرار کنی؟ تو که یک حق مسلمی را در مورد من که دختر پیامبر(ص) هستم را زیر پا می‌گذاری چطور بعداً به حق ضعفا و امت توجه می‌کنید؟ همه‌ی بحث‌ها این شده که فدک را از حضرت فاطمه(س) گرفته‌اند و ایشان ناراحت است و گریه می‌کند. این که یک نفر مثل من و شما شد. اگر همین الان مثلاً شهرداری یا جای دیگر بیاید و زمین ما را بگیرد، ما هم گریه می‌کنیم. این نیست. در روایت داریم که پیامبر(ص) فرمودند جبرئیل آمده و به حضرت زهرا(س) می‌گوید هر چه می‌خواهی بخواه که اجابت می‌شود. حضرت فاطمه(س) می‌فرمایند من هیچ چیزی نمی‌خواهم الا خود خدا. «الا النظر به وجه الله...». هیچ چیزی از خدا نمی‌خواهم الا نظر به وجه خدا. این خیلی روح بزرگی است. تمام عالم در یک جیب او جا می‌شود. حالا او می‌آید برای فدک گریه کند؟ حضرت فاطمه(س) از کل این عالم بزرگ‌تر است. مصیبت حضرت فاطمه(س) به دو شکل است. یکی ذکر مصیبتی است که حضرت فاطمه(س) را تحقیر کنی و یکی ذکر مصیبت است که عظمت حضرت فاطمه(س) را به دنیا بفهمانی.  بعد خواهیم گفت چرا چهار نفر آدم فاسد و دجال با حضرت فاطمه(س) و حضرت زینب(س) به این عظمت به این شکل برخورد کردند. به این‌ها دقت بکنید. ذکر مصیبت هدف نیست بلکه وسیله است. وسیله برای چه چیزی است؟ یک، تکامل معنوی و روحی خود ما و ارتباط ما با اهل بیت(ع) و محبت و ولایت اهل بیت(ع) است که بگوییم ما در خط شما و در جبهه‌ی شما و پشت سر شما هستیم. بگوییم ما به خاطر ظلم‌هایی که به شما شد تا ابد اشک خواهیم ریخت و فریاد خواهیم زد و ناله خواهیم کرد. اجازه نمی‌دهیم این خون را بشویند و پاک کنند و اجازه نمی‌دهیم این پرچم را پایین بیاورند. پرچم عزا تا ابد بالاست. اما اجازه نمی‌دهیم عزا و این مصیبت‌ها را تحریف کنید. اجازه نمی‌دهیم آن را عامل تخدیر و سکون و احمق کردن ملت‌ها قرار بدهید. و این‌که اهل بیت(ع) را یک گروه شکست خورده‌ی منزوی از رده خارج معرفی کنیم درست نیست. این‌طور نیست. این‌ها بزرگ‌ترین و موفق‌ترین جریان در تاریخ اسلام هستند. یا مثلاً در بعضی از صحبت‌ها می‌گویند حضرت امیر(ع) خانه‌نشین شد. بعد از این‌که خلافت غصب شد، حضرت امیر(ع) ابداً خانشین نشد. کاملاً در صحنه و فعال بود. شما بروید ببینید که در همان دورانی که می‌گویند ایشان خانه‌نشین شده چه کرده‌اند. بله، حح را گرفته‌اند ولی چه زمانی حضرت امیر(ع) قهر کرد و به خانه رفت؟ یعنی چه؟ بروید ببینید که در همان دورانی که بعضی‌ها می‌گویند دوران خانه‌نشینی حضرت امیر(ع) است چه کارهای عظیمی کرده است. قوی‌ترین فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی، کادرسازی، تربیت نیرو را انجام داده است. فقط صدها برده را می‌خرد و تربیت می‌کند و آزاد می‌کند. انسان‌های بزرگی پرورش می‌دهد. تعلیم و تربیت داشته‌اند. حضرت امیر(ع) یک لحظه هم بیکار نبوده است. از کدام خانه‌نشینی حرف می‌زنید؟ مطهری می‌گوید طوری نگویید که انگار مذهب حذف شده و این‌ها منزوی شده‌اند و از بین رفته‌اند و اهل بیت(ع) درست به وظیفه‌ی خود عمل نکرده‌اند و ناامید شده‌اند و شکست خورده‌اند و ما حالا باید بنشینیم و غصه بخوریم که این‌ها چرا شکست خوردند. نه‌خیر، پیروز شدند. باید این پرچم را بالا نگه داریم. هم با گریه و هم با عمل باید این پرچم را بالا نگه داریم. روشنفکرنماها می‌گفتند گریه را رها کنید. این گریه چه کار می‌کند؟ برو کار کن. یک عده‌ای هم از این طرف می‌گویند عمل چیست؟ باید گریه کنیم. نه‌خیر، اسلام می‌گوید گریه کن و عمل کن. اجازه بدهید من عبارت شهید مطهری را بخوانم. می‌گوید برخی منبری‌ها و روضه‌خوان‌ها این حدیث را هم خراب کردند چون همیشه این گونه احادیث را فقط مقدمه‌ی گریز زدن برای مصیبت خواندن قرار داده‌اند. انسان خیال می‌کند مقصود پیامبر(ص) در این حدیث فقط این بوده که من بعد از خودم دو چیز بین شما می‌گذارم که یکی قرآن است و باید به آن احترام کنید و یکی هم عترت است که نباید به آن‌ها اهانت کنید. یعنی انگار فرموده من بین شما دو چیز گذاشته‌ام و شما نباید به این‌ها اهانت بکنید. در حالی که مقصود این نیست. مقصود این است که یکی قرآن است و یکی عترت است و برای زندگی فردی و اجتماعی خود باید به این دو رجوع کنید. این‌ها را گذاشته‌ایم که جامعه‌ی خود را بر اساس این دو بسازید نه این‌که فقط اسم این‌ها را ببرید و احترام بگذارید. چون بعد از این پیامبر(ص) فرمود «لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما ابدا...»، چون تا وقتی به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد. منتها تمسک یعنی چه؟ تمسک به معنی چسبیدن است. می‌گوید باید رجوع کرد. شیعه به عنوان جامعه‌ی اهل بیتی مطرح است اما در زندگی سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، خانوادگی و حتی اخلاق شخصی اکثر مردم ما نه به قرآن تمسک کرده‌اند و نه به اهل بیت(ع) تمسک کرده‌اند. فقط اسم این‌ها را برده‌اند و ذکر مصیبت می‌کنند. یک نمونه‌ی دیگر در مورد کلمه‌ی تقیه است. زمان شاه خیلی‌ها می‌گفتند بیایید مبارزه و فعالیت کنیم و یک عده می‌گفتند نه، چون رژیم هست و خطرناک است و ما تقیه می‌کنیم. یک مفهوم معقول خردمندانه‌ای داریم که ریشه‌ی قرآنی دارد و توضیح کاملاً عقلانی هم دارد و آن همین تقیه‌ای است که ائمه گفته‌اند. فرمودند دین ما تقیه است. تقیه یعنی چه؟ یعنی مبارز احمق نباش. تقیه به معنای مبارزه‌ی عقلانی است. به معنی مجاهدی است که متفکرانه مبارزه می‌کند. تقیه به معنی تاکتیک معقول در مبارزه برای زدن بیشترین ضربه به دشمن و دریافت کردن کم‌ترین ضربه از دشمن و حداقل از دست دادن نیرو در یک روند جهاد و مبارزه برای خداست. یعنی به لحاظ امکانات اقتصادی، حیثیت اجتماعی و قوا و نیرو تا می‌توانی نیروهای جبهه‌ی حق را حفظ کن. اما برای چه حفظ کنی؟ برای این‌که فقط زندگی کنند؟ نه، برای این‌که جهاد کنند. برای این‌که به دشمن ضربه بزنند و حق را پیش ببرند. اگر کسانی می‌خواهند فقط زندگی کنند و مبارزه نکنند و اسم آن را تقیه بگذارند، خیانت است. تقیه‌ای که اهل بیت(ع) گفته‌اند یک روش مبارزه است. ولی تقیه‌ای که در جامعه‌ی شیعه‌ی اهل بیتی مطرح است، ابزار سازش و فرار از تکلیف و خیانت به حقیقت است. این عبارتی که عرض کردم در کتاب «علل گرایش به مادی‌گری» در صفحه‌ی 215 و 216 آمده است. عبارت قبلی که راجع به ذکر مصیبت و حدیث ثقلین بود در کتاب «امامت» در صفحه‌ی 30 و 83 آمده است. خودتان رجوع کنید و ببینید. بحث قبلی هم که گفتم اهل بیت(ع) عامل حرکت هستند و ما آن‌ها را تبدیل به عامل تخدیر کرده‌ایم در کتاب «ده‌ گفتار» در صفحه‌ی 122 آمده است. پس یکی ذکر مصیبت اهل بیت(ع) بود که چقدر قدرت پیش‌برندگی دارد و در جامعه‌ی شیعه تبدیل به بهانه‌ای برای توقف و فرار از اسلام و وظیفه و جهاد شده است. یکی مسئله‌ی تقیه است که تقیه تاکتیک درست برای حفظ نیروها و حفظ سرمایه‌های جبهه‌ی حق و ضربه زدن به جبهه‌ی باطل است و بیشترین تلاش برای این‌که نیروها و سرمایه‌ها بیخودی نابود نشوند و در جای خود به کار بروند و بی‌جهت هدر نروند و بی‌خود ضعیف نشوند. ریشه‌ی تقیه وقایه است. وقایه به معنی سپر است. تقیه سپر یک مجاهد است. یعنی وقتی تو می‌جنگی به سپر احتیاج داری و الا کسی که نمی‌جنگد و مبارزه را ترک کرده که سپر نمی‌خواهد. این فرار از جبهه است. پس وظیفه‌ی یک مبارز در مبارزه این است که حریف و دشمن و جبهه‌ی باطل را بکوبد اما تنها این وظیفه را ندارد و بلکه یک وظیفه‌ی دیگر هم دارد که آن حفظ نیروهای خودی در حد امکان است. پایین آوردن تلفات خودی و بالا بردن تلفات دشمن است. تقیه به این معنی است. یعنی هر چه بیشتر زدن و کم‌تر خوردن. این تقیه‌ای است که ائمه به کار می‌بردند و می‌فرمودند دین ما تقیه است. دین پدران ما تقیه است. یعنی مبارزه‌ی ما عاقلانه است. اما امروز می‌بینیم که معنی این کلمه بین ما تهی شده است. مبارزه‌ی حکیمانه تبدیل به ضد مبارزه و ترک مبارزه و سازش شد. از نظر عافیت‌طلب‌ها تقیه فرار از میدان و صحنه را به دشمن واگذار کردن و فقط حرف زدن است. کتاب «علل گرایش به مادی‌گری» در صفحه‌ی 215 این مطلب آمده است. یکی هم استخاره است. من این حرف‌ها را از قول شهید مطهری می‌گویم. فردا نروید بگویید فلانی گفت ذکر مصیبت نکنید، استخاره هم نگیرید، تقیه هم نکنید. خواهش می‌کنم دوستان درست به این حرف‌ها توجه کنند و بدانند که مجرم اصلی شهید مطهری است. می‌گوید یک چیزهایی هست که جزو وظایف علما نیست، جزو اصل دین نیست ولی در جامعه‌ی ما این کارها سمبل علما شده است. دقت کنید. می‌گوید این چیزهایی است که مردم برای علما ساخته‌اند. مثلاً استخاره کردن است. ایشان می‌گوید اصل استخاره درست است اما حتی یک عده از علما در اصل استخاره کردن به این شیوه‌هایی که استخاره می‌شود تردید دارند. بله، ما نماز استخاره داریم. در بعضی موارد چند روایت هم در نوع استخاره داریم اما این‌که این مسئله این‌قدر زیاد بشود که تمام مسائل زندگی خود و مهم‌ترین تصمیمات زندگی خود را به این شیوه بگیری که بعضی از این شیوه‌ها هم در روایات نیست درست است؟ ایشان می‌گوید در اصل استخاره کردن یک عده حرف دارند چه برسد به این‌که حتماً باید علما استخاره بکنند و این شغل علماست. می‌گوید گاهی مشغول مطالعه هستم یا در خیابان راه می‌روم و متأسفانه یک تسبیح هم در دست دارم و با آن بازی می‌کنم. این را شهید مطهری می‌گوید که متأسفانه یک عادت بدی دارم و با تسبیح در دست بازی می‌کنم و فکر می‌کنم و راه می‌روم و زود هم عصبانی می‌شوم. می‌گوید تا در خیابان یک آخوند می‌بینند که یک تسبیح به دست دارد به یاد استخاره می‌افتند. کار دیگری با آخوند ندارند. می‌گویند جاج‌آقا امکان دارد یک استخاره بفرمایید؟‌ خب برو خودت استخاره کن. من برای یک کار دیگر هستم. سوال کن. تو از قرآن و روایات و تاریخ اسلام و کلام و اعتقادات و اخلاق هیچ سوالی نداری؟ همه چیز برای تو روشن است و فقط یک استخاره مانده است؟ شهید مطهری می‌گوید چطور است که تا منِ آخوند را می‌بینند فقط به یاد استخاره می‌‌افتند؟ اصلاً مگر استخاره وظیفه‌ی من است. مگر استخاره شغل علماست؟ یک دفعه من را در خیابان میخکوب می‌کنند که آقا یک استخاره کن و این برای آن است که چشمشان به تسبیح من افتاده است. می‌گوید این‌ها چیزهایی است که مردم در آورده‌اند. البته خود من استخاره می‌کنم و با آن مخالف نیستم ولی بهتر است هر کسی برای خودش استخاره بکند. حتی شهید مطهری می‌گوید بعضی‌ها می‌گویند استخاره‌ی کسی برای کس دیگر درست نیست. هر کسی باید خودش برای خودش استخاره بکند. ولی این‌که بگوییم یکی از شغل‌ها و وظایف و رسالت‌های علما استخاره کردن است درست نیست. شهید مطهری می‌گوید این از کجای اسلام در آمده است؟ این‌ها چیزهای من‌درآوردی است. سند کتاب «خاتمیت» صفحه‌ی 114 است. یکی، یکی سند می‌دهم. حالا خود من راجع به روش‌های استخاره بحث نمی‌کنم. خود من در بعضی از مقاطع مهم زندگی استخاره کرده‌ام. مثلاً در ازدواج و تعیین رشته‌ی درسی استخاره کرده‌ام ولی دیده‌ام که بعضی‌ها دائم و مخصوصاً در روابط اجتماعی این کار را می‌کنند. اصلاً ما در اسلام چنین دستوری نداریم. نماز استخاره یک بحث دیگر است. اما این روشی که باب شده درست نیست. شهید مطهری می‌گوید به اشکال مختلف که بعضی از آن‌ها سند هم ندارد و یکی از شغل‌های علما شده از کجا در آمده است؟ ایشان می‌گوید در جامعه‌ی ما تا اسم آخوند و عالم می‌آید به یاد سه، چهار مورد می‌افتند که یکی استخاره است، یکی مجلس ختم است. رابطه‌ی مردم با دین و اهل بیت(ع) به این‌جا رسیده است. ایشان می‌گوید در مورد اصل استخاره بعضی‌ها اختلاف دارند که درست هست یا نیست. بعضی‌ها هم می‌گویند اصل این‌که یک نفر برای کس دیگری استخاره کند درست نیست. یک چیزی که به این شکل است چقدر اهمیت دارد؟ اگر در اصل درست هم باشد چند درجه اهمیت دارد که یک مرتبه کل سمبل و نماد علمای دین می‌شود. شهید مطهری این را می‌گوید. می‌گوید این‌ها انحرافات است. نمونه‌ی دیگر مجلس ختم است. می‌گوید مجلس ختم چه ربطی به علما دارد؟ می‌گوید گره زدن روحانی با مجلس ختم و استخاره و ذکر مصیبت به این معنی است که دایره‌ی دین را محدود می‌کنی و خود این کار بدعت است. بدعت دو شکل است. یکی این‌که دامنه‌ی دین را از آن‌چه که هست بیشتر کنی و یکی این‌که دامنه‌ی دین را از آن‌چه که هست کوچک‌تر بکنی. هر دوی این موارد تغییر دین و بدعت است. شهید مطهری می‌گوید این هم بدعت است. می‌گوید اسلام وظایف بسیار مهمی از علمای دین خواسته است. جامعه هم باید به آن وظایف توجه داشته باشد. ما آن‌ها را فراموش کرده‌ایم و کنار گذاشته‌ایم و به سه، چهار مسئله می‌پردازیم. بله، باید علما به مجلس ختم هم بروند و موعظه‌ی مردم و تعلیم و تربیت انجام بدهند و مجلس ختم برای این کار فرصت خوبی است. اما این‌که کلاً مختص مجلس ختم بشوند درست نیست و شهید مطهری به این مورد اشکال می‌کند و می‌گوید این‌ها بدعت‌هایی است که جامعه‌ی شیعه گذاشته است و گاهی سر از جاهای عجیب و غریبی بیرون خواهد آورد و باعث خیلی از بی‌دینی‌ها و ارتدادها و شک‌ها می‌شود. در آخرین مورد می‌گوید سوال‌های قلندری کردن از علماست. مثلاً فرد به مجلس آمده در حالی که هزار مسئله‌ی مهم هست که چیزی از آن نمی‌داند. راجع به اعتقادات و توحید و سبک زندگی هزار مورد هست که چیزی از آن نمی‌داند ولی به جلسه می‌آید و سوال‌های عجیب و غریب می‌کند. می‌گوید این کاری است که عوام یهود انجام می‌دادند و از پیامبران بنی‌اسرائیل این سوالات را می‌کردند. مثلاً به جای این‌که از آن‌ها بپرسند ما چه کار بکنیم که به توحید برسیم و اخلاق صالح و تزکیه‌ی نفس و عدالت داشته باشیم،‌ می‌پرسیدند آن چه وقتی است که نه جزو روز است و نه جزو شب است؟ پیامبر خدا می‌گفت آن وقت، بین‌الطلوعین است. ولی الان کدام یک از مشکلات تو حل شد؟ شهید مطهری می‌گوید مثلاً عالمی می‌بینند و به جای این‌که بپرسند آقا انسان‌شناسی دین و هستی‌شناسی دین چه هست؟ مشکلات مؤمنین و جامعه‌ی دینی چه هست؟ از ما می‌پرسند آقا آن چیست که اگر در نماز بگویی باطل می‌شود و اگر هم نگویی باطل می‌شود. چیستان طرح می‌کنند. بعد یک مقدار فکر می‌کنی و می‌گویی نمی‌دانم و او هم می‌گوید آن «نیت» است. اگر نیت نکنی نماز باطل است و اگر بگویی هم نمازت باطل است. بعد ایشان می‌گوید یادم هست که وقتی بچه بودیم یک نفر بود که این مسائل را خیلی بلد بود و سوالاتی می‌پرسید که هیچ کس جواب آن‌ها را نمی‌دانست. مثلاً می‌گوید در مسجد به روحانی گفت آقا مسائل و اعتقادات ما خیلی مهم است و شما آن‌ها را نمی‌گویید. شما باید این احکام الله را بگویید. روحانی گفت مثلاً چه چیزهایی را نمی‌گوییم؟ گفت آن کدام نماز است که با صدای الاغ باطل می‌شود؟ هر چه آن عالم یا روحانی فکر کرد که آن کدام نماز است که با صدای الاغ باطل می‌شود، جوابی پیدا نکرد و گفت نمی‌دانم. این فرد هم گفت شما علمای آخر الزمان هستید و چیزی سرتان نمی‌شود. اگر یک وقتی شما در بیابان با الاغ خود می‌روی و آب نداری و بار الاغ یک مقدار آب هست و الاغ را گم کردی و از آب مأیوس شدی و تیمم کردی و نماز را بستی و وسط میان صدای الاغ آمد، نماز شما باطل است. چون هنوز وقت باقی است و آب هم هست و تیمم باطل می‌شود و شما باید نماز خود را بشکنی و وضو بگیری و نماز بخوانی. حالا دیدی که عالم نیستی. این نماز با صدای تو هم باطل می‌شد. شهید مطهری می‌گوید ما گرفتار این دین‌شناسی‌ها هم هستیم. راجع به مسائل اصلی دین که همه‌ی حیات فردی و اجتماعی مؤمنین در آن گیر افتاده است، سوال نمی‌کنیم. این‌هایی که پامنبری هستند و مذهبی هستند و سوال می‌کنند هم از این سوال‌ها می‌کنند که نه به درد دین کسی می‌خورد و نه به درد آخرت کسی می‌خورد. و حالا این را به ضعف دستگاه تبلیغ اسلام و به خصوص شیعه در دنیای امروز می‌دهد. این حرف عجیبی است. من امروز داشتم برای جلسه‌ی شما به این‌ها نگاه می‌کردم. گفتم چرا این تعبیر را کرده است ولی بعداً دیدم که واقعاً درست است. این مطالبی که راجع به صدای الاغ و رابطه‌ی آن با نماز گفتم در کتاب «خاتمیت»، در صفحه‌ی 116 آمده است. این آخرین نکته‌ای هم که عرض می‌کنم در صفحه‌ی 200 و 201 از جلد یکِ کتاب «حماسه‌ی حسینی»‌ آمده است. می‌گوید آدم به دستگاه تبلیغات مسیحی‌ها نگاه می‌کند. آن وسعت و تجهیزات و امکانات و ابزارها و بودجه‌ها و تاکتیک‌ها و تشکیلات تبلیغاتی را می‌بیند. با وجود این همه تشکیلات و پول و هزارن ایستگاه تلویزیونی و مجله، مسیحیت هیچ جا در مقابل اسلام نمی‌تواند مقاومت بکند و همه جا در حال عقب‌نشینی است و اسلام ضعیف‌ترین دستگاه تبلیغاتی را در جهان دارد. ضعیف‌ترین دستگاه‌ و سیستم تبلیغاتی در جهان برای اسلام و به خصوص برای شیعه است و عجیب است که بیشترین پیشرفت در دنیا را هم اسلام و به خصوص شیعه دارد. یعنی محتوا این‌قدر جذاب و قوی و غنی است. اما آدم‌ها این‌قدر ضعیف و تشکیلات این‌قدر بی‌حساب است. خیلی عجیب است که مسیحیت و تفکر یهود و ادیان و مذاهب دیگر در برابر اسلام در همه‌ی پنج قاره‌ی عالم در حال عقب‌نشینی هستند. تازه آن زمان را می‌گفته است. الان که خیلی بیشتر است. با وجود این‌که بین این‌ها در تبلیغات و روش از همه ضعیف‌تر ما هستیم. ما در حد صفر هستیم. ایشان می‌گوید ما واقعاً در حد صفر هستیم. هیچ دینی در دنیا از لحاظ دستگاه تبلیغاتی و مبلغین آن از اسلام ضعیف‌تر نیست. الان هم همین‌طور است. به یهود اقلیت نگاه کنید. کل جمعیت آن‌ها در این دنیا چند میلیون بیشتر نیست. می‌دانید که 10، 15 میلیون نفر بیشتر نیستند. مهم‌ترین رسانه‌های جهان دست این‌هاست. هالیوود در دست این‌هاست. مجهز به عوامل تحریف هستند. جنبه‌ی اثباتی ندارند و وقتی به آن‌ها می‌گویی دین خودتان چیست؟ مسیحیت و یهودیت و بودیزم حرفی برای زدن ندارند. یک مقدار پیانو و ارگ و سرود دارند. حرفت را درست بگو تا ببینیم چه می‌گویی؟ هیچ چیز ندارند. به لحاظ اثباتی یک مقدار شعر و شعار و شاعری و موسیقی و ارگ دارند. اصلاً محتوایی ندارند. ولی همه در جهت تخریب اسلام و به خصوص اسلام اهل بیت(ع) با هم متحد شده‌اند. این‌ها چطور برنامه‌ریزی می‌کنند؟ می‌بینی یک یهودی یک عمر وقت می‌گذارد و در یکی از رشته‌های اسلامی درس می‌خواند و بعد می‌رود و رئیس یک کرسی اسلام‌شناسی در یکی از دانشگاه‌های دنیا می‌شود و این خیلی عجیب است. یک کتاب می‌نویسد. کل محصول او یک کتاب است. بدترین مستشرقانی که علیه اسلام، قرآن و شیعه کار کرده‌اند، مستشرقان یهودی بوده‌اند و بعضی‌ها هم البته مسیحی بوده‌اند. بیش از 90 درصد کرسی‌های اسلام‌شناسی در دنیا در اختیار یهودی‌ها است. الان هم همین‌طور است. کرسی اسلام‌شناسی در اختیار یک یهودی است. یعنی در رسانه‌ها و دانشگاه‌ها، اسلام‌شناس‌های دنیا اغلب یهودی هستند. این مسیحیت و این یهودیت این‌قدر تجهیزات دارند. فرقه‌ی ضاله‌ی بهاییت هم همین‌طور است. می‌دانید این‌ها چقدر ماهواره و امکانات دارند؟ می‌دانید چقدر در دنیا تشکیلات دارند و چقدر کار می‌کنند؟ ایشان می‌گوید دوست من می‌گفت در روزنامه‌ی «لوموند» خواندم با وجود این همه ضعف ما و قدرت آن‌ها، در طول چند سال اخیر چهارده میلیون نفر در دنیا مسلمان شده‌اند و رسماً اعلام کرده‌اند که مسلمان شده‌اند. با کدام تبلیغ مسلمان شده‌اند؟ حتی گاهی مبلغینی داریم که کاش نبودند. ایشان می‌گوید گاهی در دنیا مبلغینی از اسلام حرف می‌زنند که فقط دافعه دارند و هیچ جاذبه‌ای ندارند. طرف حداکثر یک رادیوی ترانزیستوری داشته و از یک کشور عربی یک برنامه‌ی دسته سوم و گاهی تحریف‌ شده‌ی اسلامی را به اروپا و آفریقا و آسیای شرقی می‌برده است. یک نفر مطلع به کشورهای اسلامی می‌آمده و وقتی بر می‌گشته و دو کلام حرف می‌زده، یک گروه عظیمی مسلمان و شیعه می‌شدند. این شخص که سال‌ها در اروپا بوده و الان هم آن‌جا هست گفت من با فلان مقام مسیحی صحبت کردم و به او گفتم «لوموند» نوشته با وجود این همه تبلیغی که شما می‌کنید چهارده میلیون مسیحی در دنیا مسلمان شده‌اند و آن فرد مسیحی گفت لوموند اشتباه می‌گوید. آمار ما این است که 25 میلیون مسیحی مسلمان شده‌اند. یعنی نزدیک به دو برابر را می‌گوید. گفت در آفریقا اینک دو نیرو در حال پیشروی و دو نیرو در حال عقب‌نشینی هستند. مسیحیت و بت‌پرستی و شرک در حال عقب‌نشینی هستند و اسلام و کمونیزم در حال پیشروی هستند. جوان‌ها در همه جا یا مسلمان می‌شوند یا کمونیست می‌شوند و مسیحیت هر چه فعالیت می‌کند پیشروی ندارد. در حالی که دستگاه تبلیغاتی ما بسیار قوی و دستگاه تبلیغاتی شما و مبلغین اسلام بسیار ضعیف هستند. علت چیست؟ علت چیست که وقتی ما این‌قدر بی‌عرضه هستیم و اسلام جلو می‌رود و این‌ها این‌قدر زحمت می‌کشند و تشکیلات دارند ولی باز هم به عقب می‌روند؟ علت این است که محتوا فرق می‌کند. این محتوا قوی و منطقی است و آن محتوا صرفاً احساسی و شعاری و فضاسازی رسانه‌ای است. این محتوا عملی است و با زندگی واقعی و عملی مردم سر و کار دارد در حالی که آن محتوا تشریفاتی و تحمیلی است. حرفی که اسلام می‌زند مثل آب ذلال در گلوی آب تشنه است. اسلام از عقل می‌گوید و بعد هم با عقل توحید را اثبات می‌کند. اما مسیحیت می‌گوید عقل را کنار بگذار و بعد از تثلیث حرف می‌زند. فرق در این است که اسلام می‌گوید عقل آری، پس توحید و مسیحیت می‌گوید عقل نه، پس تثلیث. شهید مطهری می‌گوید ما دینی تا این حد قوی داریم، پس چرا منطق تبلیغات ما این‌قدر ضعیف است و عامل اصلی لامذهبی و دین‌گریزی است؟ می‌گوید دیده می‌شود افراد ناوارد در مسائل حکمت الهی، عدل الهی، قضا و قدر، مشیت الهی، اراده، قدرت، جبر، اختیار، حدوث و عدم عالم، قبر، برزخ، معاد، بهشت، جهنم، صراط و میزان که مسائل بسیار پیچیده‌ای هستند آدم‌های عوامی همین‌طور دو روایت می‌گویند در حالی که نه به سند آن کاری دارد و نه درست معنی آن را بلد است و نه ارتباط این‌ روایات را با روایات دیگر و قرآن می‌داند و نه بحث عقلی بلد است و سخنگوی اسلام و تشیع می‌شود. می‌گوید چون مستمعان این‌ها هم چیزی نمی‌دانند همه فکر می‌کنند هر چه که او می‌گوید جزو متن دین است و او اصل دین را می‌گوید. این یکی از موجبات بزرگ لامذهبی و گرایش‌های مادی است. در کتاب «علل گرایش به مادی‌گری» می‌گوید یکی از علل بی‌دین شدن و موج بی‌دینی و الحاد همین است که آدم‌های بی‌سواد از دین حرف می‌زنند. برای اهل معرفت چقدر مصیبت است که کسانی که نه با مکتب الهی آشنا هستند و نه با مکاتب مادی آشنا هستند از این هرج و مرج مذهبی که در سیستم تبلیغات مذهبی و به خصوص در جامعه‌ی شیعی هست استفاده کرده‌اند. می‌آیند و علیه مادیون به اسم اسلام کتاب می‌نویسند در حالی که وقتی آن را در دست می‌گیری حتی نمی‌توانی دو صفحه از آن را بخوانی. این‌قدر ضعیف و بی‌محتواست. می‌گوید این‌ها سخنگویان مذهب شده‌اند. اسباب تمسخر و استحضای دیگران می‌شوند. این نوع تبلیغ مذهب، تبلیغ ماتریالیزم و تضعیف مذهب است. شهید مطهری می‌گوید متأسفانه در زمان ما از این کتاب‌ها بسیار نوشته شده است. می‌گوید هر وقت من به کتاب‌فروشی‌های مذهبی و ناشران مذهبی می‌روم می‌خواهم گریه کنم و بیرون بیایم. البته الان 30، 40 سال گذشته و وضع فرق کرده و از جهاتی واقعاً بهتر شده اما بالاخره اصل اشکال همچنان باقی است. البته نکته‌ی مثبتی اتفاق افتاده که در کنار آن ضعف‌ها امروز جریان‌های مثبت هم هستند. قبل از انقلاب این‌ها هم نبودند یا ضعیف بودند. امروز کتاب‌های خوبی هم منتشر می‌شود و بحث‌های خوبی می‌شود. من به دو سوال جواب می‌دهم و عرضم را ختم می‌کنم.

الان اولویت برای یک شیعه‌ی واقعی چه چیزی است؟ باید چه کار کند؟

یک سوالی کردید که 6 سال جواب می‌خواهد. جواب این سوال همین حرف‌هایی است که پیامبران زده‌اند. دین آمده تا همین را بگوید. شروع آن همین مطالعات است.

این‌جا یک تناقضی هست. وقتی یک نفر به آیت‌الله بهجت می‌گفت الان باید چه چیزی بخوانم ایشان می‌گفت برو اول به آن‌هایی که خوانده‌ای عمل کن.

آن یک بحث دیگر است. آن در اخلاق است. حرف درستی هم هست. ربطی به این ندارد. الان همه‌ی ما یک عالمه از مسائل اخلاقی را می‌دانیم. باز یک عالمی بیاید و ما بگوییم بی‌زحمت ما را هدایت بفرمایید. آقای بهجت همین را می‌گفت. می‌گفت دائم نزد من می‌آیند و می‌گویند یک دستور و ذکری بگویید. ایشان گفته بود بلد هستید و خودتان می‌دانید. همان کارهایی که می‌دانی را انجام بده. ما می‌دانیم چه کارهایی را باید بکنیم. خیلی چیزها را می‌دانی و به همان‌ها عمل نمی‌کنی و حالا آمده‌ای دستورالعمل جدید بگیری؟‌ یکی از دوستان می‌گفت نزد ایشان رفتم و گفتم یک دستور ذکری بدهید که می‌خواهم در یک مدت خیلی کوتاهی به کمالات خیلی بالا برسم. می‌دانید آقای بهجت چه گفته بودند؟ خب این افراد باطن طرف را می‌بینند. به او گفته بودند نماز اول وقت بخوان. حالا من چون به همین یکی عمل نمی‌کنم به دنبال دستور ذکر نیستم. خودم را می‌گویم.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha