شبکه یک - 30 خرداد 1399

امام صادق( ع) و شبکه سازی بین الملل اسلامی(انقلابی بزرگ و براندازی رژیم اموی)

بمناسبت َشهادت امام جعفرصادق ع _ مرکز نشر آثار مقام معظم رهبری _ مشهد _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

از بحث امام محمدباقر(ع) دلم نمی‌خواست که با این سرعت عبور کنیم ولی خب چون خیلی بحث‌ها طولانی شده مجبوریم عبور کنیم وگرنه خیلی دلم می‌خواست در کنار مطالبی که در این متن آمده به هریک از اهل بیت(ع) که می‌رسیم حداقل یک جلسه کامل بگذاریم و با بعضی از روایات‌شان آشنا شویم که کمتر شنیدیم. از سیدالشهداء(ع) معمولاً روایت کربلا را نقل می‌کنند. از امام حسن مجتبی(ع) تقریباً هیچی نقل نمی‌کنند. امیرالمؤمنین(ع) نمی‌توانند نقل نکنند اصل تشیع است و روایات بسیار دارد. امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) تقریباً مردم بیشتر با اسم‌های این بزرگواران آشنا هستند تا حرف‌هایشان. بحث امام صادق(ع) باز یک بحث ویژه‌ای است و من سعی خواهم کرد انشاءالله اگر عمری بود حداقل یک جلسه کامل راجع به بعضی از فرمایشات ایشان در حوزه‌های مختلف نکاتی را عرض کنم بویژه که بین اهل بیت(ع) بیشترین روایات از امام صادق(ع) نقل شده است. یعنی در منابع شیعه، شاید بیش از نیمی از کل مباحث اهل بیت(ع) برای امام صادق(ع) است. به جز بحث امیرالمؤمنین(ع) که سی و چند هزار حدیث فقط ما از امام صادق(ع) داریم.

یک تعبیری که شاید کمتر جایی بحث شده باشد یا اصلاً نشده باشد این تعبیری است که می‌توان آن را نوعی کشف تاریخی دانست و در این متن به عنوان یک افشاگری که برای اولین بار می‌خواهیم از یک طرح براندازی رونمایی کنیم که توسط امام صادق(ع) مدیریت و اجرا می‌شد و به نتیجه نهایی نرسید، نام برده می‌شود. جامعه ما بیشتر با روایات فقهی امام صادق(ع) آشناست و این مذهب، مذهب جعفری نامیده می‌شود چون در این دوران، بخصوص بعد از فروپاشی بنی‌امیه که فضا یک مقدار باز می‌شود در همین انتقال بنی‌امیه به بنی‌عباس که زمان امام صادق(ع) است و خود این فروپاشی رژیم اموی یکی از دستاوردهای تلاش‌های اهل بیت‌(ع) از زمان براندازی حکومت امام حسن(ع) تلاشی که از آن موقع شروع شد و به دست امام سجاد(ع)، امام حسن(ع) ، امام حسین(ع)، امام باقر(ع) این پروژه چندده سال ادامه پیدا کرد و در زمان امام صادق(ع) به اوج رسید و به ایشان یعنی کل جریان شیعه و اهل بیت(ع) نقش اصلی را در براندازی حکومت بنی‌امیه داشتند. بنی‌امیه با شعار علوی و با شعار اهل بیت(ع) سقوط کرد. بنی‌عباس با شعار اهل بیت(ع) سر کار آمدند و بعد کودتا و انقلاب دزدی کردند. آن نکته‌ای که خیلی نکته مهمی است این است که امام صادق(ع) را به نام فقه و علم و همه، شیعه و سنی می‌شناسند. به عنوان مبارز سیاسی که مشغول فعالیت سیاسی علیه بنی‌امیه بودند و کارشان هم به نتیجه رسید عده کمتری می‌شناسند ولی به عنوان سوم که می‌خواهد رونمایی بشود که قضیه چه بود تقریباً هیچ کس نشناخته و ذکری از آن نشده است. این بُعد سوم این است که ایشان ضمن این که هزاران کادرسازی و شاگرد، در دیدگاه‌ها و در حوزه‌های مختلف تربیت کرد و یک نهضت عظیم علمی و فرهنگی راه انداختند و در ذیل یک نهضت سیاسی ضد رژیم و ضد دستگاه که آن موقع ابرقدرت جهان بود با پیچیدگی‌های خاصی اجرا کردند نکته سوم این است که یک تشکیلات سراسری بین‌المللی بسیار دقیق، مؤثر و کاملاً مخفی امام صادق(ع) تشکیل دادند. یعنی این‌ها از خراسان ما تا مراکش، سراسر جهان اسلام شبکه تشکیلاتی امام صادق(ع) کاملاً فعال و منظم و مرتبط بود با وجود آن وضعیتی که آن موقع این دستگاه‌های ارتباطی و رسانه‌ها اصلاً نبود ولی شبکه برایشان کاملاً دقیق کار می‌کرد ایشان حتی زمان خاصی را برای آغاز حرکت براندازی تعیین کردند و قرار بود تمام نیروها، هزاران نفر کادر جهادی و علوی از سراسر جهان اسلام به مدینه بیایند و با نیروهای داخل جزیره‌العرب همه با هم سازماندهی بشوند و چند لشکر عملیاتی فعال شود و مدینه حجاز آزاد بشود و برای براندازی حکومت بنی‌امیه به شام و دمشق بروند. من هم با این تبیین و توضیح مطلقاً چنین ذهنیتی نداشتم که ایشان عملاً یک زمینه انقلاب مردمی را ایجاد کرده و حالا می‌خواهد عملاً وارد یک براندازی و یک انقلاب نظامی بشوند که حکومت را پایین بکشند و در همین دوره‌ها اتفاقاتی می‌افتد که حکومت سقوط می‌کند اما به دست بنی‌عباس می‌افتد. بنی‌عباس هم از دو طریق برای خودشان سندسازی کردند که ما وصل به پیامبر و اهل بیت هستیم یکی از طریق عباس عموی پیامبر و یکی هم به محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین(ع) برادر حسین وصل می‌کنند و از طریق ایشان به علی و پیامبر، که بالاخره اهل بیت ما هستیم. ما هی می‌گفتیم اهل بیت اهل بیت. قضیه جالب این است که شرایط بعد از آمدن بنی‌عباس طوری سخت می‌شود که امام صادق(ع) بیتشر در زمان بنی‌عباس مجبور به تقیه سیاسی می‌شوند با این که این‌ها هم با شعار اهل بیت و علوی دادند. اواخر بنی‌امیه ضعیف شده و آنجا صریح‌تر بحث می‌کردند. حکومت، خیلی حواس‌شان به این‌ها نبود فکر می‌کرد همه چیز را کنترل کرده است. حکومت‌هایی که می‌خواهند سقوط کنند یک کمی خرفت می‌شوند. یک کمی قبلاً قوی بودند ضرباتی زدند مست و مغرور می‌شوند بعد کم‌کم خرفت می‌شوند. سؤال‌ها را گوش نمی‌کنند، انتقادها را گوش نمی‌کنند، اتفاقاتی دارد زیر پایشان می‌افتد متوجه نمی‌شوند. بنی‌امیه به این‌جا رسیده بود و الا کسانی که حاکم بودند آدم‌های گردن کلفتی بودند و همچنان آن موقع قدرت اول جهان بودند ولی مثل این که داشتند خرفت می‌شدند نمی‌فهمیدند که امام صادق(ع) و شیعه دارد چه کار می‌کند و چقدر قدرت مردمی و معنوی پیدا کرده است. و نمی‌فهمیدند که این‌ها چقدر نفوذ دارند و حتی تشکیلات دارند. اما خب بنی‌عباس، اول کارشان آمدند کودتا کردند از فرصت استفاده کردند خیلی هوشیار، ضمن این که خودشان با شعارهای علوی و انقلابی آمدند. مثل این که انگار یک حکومت انقلابی سر کار آمده، این‌طوری آمدند و اتفاقاً در زمان آن‌هاست بعد از مدتی که این‌ها مستقر شدند امام صادق(ع) مجبور می‌شوند یک مقدار فتیله مبارزه صریح سیاسی را پایین بکشند ولی خب می‌بینیم که بنی‌عباس با این که شعار اهل بیتی داده و اول هم که چقدر به امام صادق(ع) نامه نوشتند که آقا ما با شما هستیم شما بیایید،‌ همین نیرویی که از خراسان رفت، خراسانی‌ها رفتند بنی‌امیه را سرنگون کردند. از توی همین‌ها نامه به امام صادق(ع) نوشتند که ما می‌خواهیم با شما بیعت کنیم امام صادق(ع) بازی این‌ها را نخوردند چون می‌دانستند که این‌ها به تشکیلات بنی‌عباس وصل هستند حزب رقیب، و این بازی است و مردمی که قیام کردند به عشق اهل بیت(ع) بوده اما کسانی که دارند رهبری‌شان می‌کنند سوار کار شدند آن‌ها در این مسیر نیستند. و آن نقطه تأسف‌انگیز همین قضیه بود که چگونه یک انقلاب عظیم دزدیده شد و رشد فکری در مردم در این حد بود که با بنی‌امیه دربیفتند اما در این حد نبود که فریب بنی‌عباس را نخورند.

امام صادق(ع) بیش از ده سال زمان بنی‌امیه با آن‌ها مبارزه کردند تا آن رژیم افتاد و بعد هم سال‌ها با زمان بنی‌عباس، ایشان با تاکتیک‌های مختلف رفتار کردند.

اولاً تلاش امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) را از قبل عرض کردیم که بذری را که حکومت سقوط کرد را امام حسن(ع) کاشتند گفتند بروید در سطح جهان اسلام شروع به شبکه‌سازی کنید هم دین را معرفی کنید که فکر نکنند اسلام این است که رژیم می‌‌گوید و این‌ها می‌گویند، هم ما دیگر آن هسته شیعی‌مان را که در زمان امیرالمؤمنین(ع) بود، دیگر مأموریت آن نسل تمام شد یک عده‌شان شهید شدند، یک عده‌ای مردند، یک عده‌ای غیر سیاسی شدند، ‌ترسیدند آن تمام شد مثل نسل اول انقلاب می‌شود دیگر باید به فکر نسل بعدی بود و در نسل بعد یارگیری و کادرسازی کنیم. این کار عظیم را امام حسن(ع) بلافاصله بعد از سقوط حکومت شروع کردند و در زمان امام صادق(ع) این به اوج قدرت و پیچیدگی رسید. وقتی امام باقر(ع) از دنیا رفتند محصولی که امام سجاد(ع) گرفتند و به امام صادق(ع) تحویل دادند خیلی با قضایای بعد از کربلا فرق کرده بود. این‌ها محبوبیت پیدا کرده بودند و دیگر علنی این‌طرف و آن طرف حرف‌هایشان را می‌زدند و گاهی حرف‌های سیاسی می‌زدند آن دوران سخت تقیه، تقیه یعنی مبارزه مخفی، یعنی رازداری، یعنی طوری به دشمن ضربه بزن که نفهمه از کجا خورده! یعنی شرایط طوری است که جنگ رودرو نمی‌شود باید جنگ چریکی کنی. در واقع یک جنگ چریکی و پارتیزانی یک جور تقیه است. چون تقیه یعنی مبارزه را ادامه بده اما غیر علنی و به شیوه‌ای که شناسایی نشوی و ضربه نخوری. ضربه بزن و ضربه نخور. بعضی‌ها فکر کردند تقیه یعنی دیگه ضربه نزن تا ضربه نخوری. تقیه، یعنی ضربه بزن طوری که ضربه نخوری و نفهمند که از کجا خوردند و این کار بسیار مهمی بود که امام صادق(ع) انجام دادند. این تعبیر که «التقیه دینی و دین آبائی» تقیه راه من، روش من و روش پدران من است که بعضی تنبل‌ها و مسئولیت‌گریزها و سازشکاران سال‌ها این را عَلَم کردند قبل از انقلاب،‌ و الآن هم به شکل دیگر، که تشیع یعنی تقیه! و تقیه هم یعنی ترک مبارزه چون خطر دارد. اصلاً معنی تقیه این نیست که چون خطر دارد مبارزه نکن، تقیه یعنی معنی‌اش این است چون خطر دارد مبارزه‌ات را پیچیده‌تر کن و حساب شده‌تر مبارزه کن. غیرعلنی‌اش کن، آتو دست دشمن نده، بهانه که تو را سرکوب کند دست دشمن نده، کاری که امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) کردند و امام صادق(ع) در واقع میوه آن را چیدند و ایشان کار فوق‌العاده عظیمی کردند.

در این متن، می‌خواهیم یک نقشه سرّی امام صادق(ع) را افشا کنیم که زمان خود ایشان افشای آن حرام بود ولی الآن افشای آن واجب است. واجب است چون خیلی‌ها الآن هم نمی‌دانند که چنین پروژه‌ای ایشان دارد. آن زمان حرام بود که می‌گفتند لعنت خدا بر کسی که اسرار ما را منتشر کند برای این بود که آن موقع پروژه هنوز اجرا نشده بود داشت اجرا می‌شد. آن وقت مختصاتی برای این قضیه می‌آید که چگونه تشکیلات امام صادق(ع) از خراسان و اصفهان و ری، عراق، حجاز، مصر، مراکش، از همه جا، یک سازماندهی بسیار قوی به‌روز، پیچیده که هم کار فرهنگی و تبلیغی و تئوریک و علمی می‌کرد و هم مبارزه سیاسی، آگاهی سیاسی، هم سازماندهی تشکیلاتی مخفی می‌کرد. امام صادق(ع) داشتند این‌ها را آماده می‌کردند برای قیام مسلحانه بزرگ علنی، کاری که بعدها بنی‌عباس کردند. امام صادق(ع) داشتند جداگانه یک حرکت خالص علوی ایجاد می‌کردند که حرکت کنند آن‌ها هم با شعار علوی و اهل بیتی آمدند ولی عرض کردم با کلاهبرداری. خب برنامه‌شان این بود که امام صادق(ع) با این تشکیلات و سازماندهی تمام شیعه را، شیعه یعنی نیروهای انقلابی و سیاسی که زیر پرچم اهل بیت(ع) ایستادند و آماده فداکاری بودند همه را مخفی، بی‌سروصدا، گروه گروه مدینه بیایند و آنجا ناگهان سازماندهی بشوند با یک عملیات صریح مدینه، و بلافاصله حرکت به سمت دمشق که مرکز حاکمیت و خلافت بنی‌امیه را سرنگون کنند و بعد حکومت اسلامی، خالص بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) تشکیل شود و مرکز آن هم مدینه است. مرکز از دمشق مدینه بیاید. این پروژه امام صادق(ع) است. آن وقت این‌جا آن روایاتی که یک جاهایی صحبت از این است که مهدی، همان امام صادق(ع) است اینجا فلسفه‌اش روشن می‌شود. یک زمانی کاملاً بین شیعه منتشر شد که قائم آل محمد(عج) امام صادق(ع) است. حتی امام باقر(ع) به بعضی از اصحاب و شیعیان و یاران خاص‌شان علامت می‌دادند که قائم، ایشان است. قائم آل محمد که فقط حضرت مهدی(ع) نیستند حضرت حجّت(عج) ایشان آخرین و بزرگترین قائم آل محمد است. وگرنه قائم، یعنی قیام‌کننده و انقلابی. قائم آل محمد، یعنی تمام کسانی که از اهل بیت(ع) بودند و قیام کردند. همین انقلاب اسلامی ما هم، امام(ره) به یک معنا قائم متعلق به آل محمد بود، سید اهل سادات اهل بیت(ع) بود به نام اهل بیت(ع) قیام کرد همین هم می‌شد قائم آل محمد. مهدی، اگر به معنای لغوی‌اش بگوییم یعنی کسی که راهش را پیدا کرده هدایت‌یافته‌ای که می‌خواهد بقیه را هدایت کند. اما ما صحبت از مهدی خاص و قائم خاص داریم که حضرت حجّت هستند. ولی قائمان اهل بیت(ع) زیاد بودند یکی از این کسانی که به نام قائم آل محمد همان زمان حیات‌شان معرفی شده بودند پچ پچ پخش شده امام صادق(ع) بود به حدی که یک روایتی دیدم که یکی از شیعیان می‌آید می‌گوید شما قائل آل محمد خواهید بود که امام باقر(ع) و دیگران می‌فرمایند و دارند به خواص می‌گویند همان مهدی آخرالزمان شمایید؟ پچ پچ شده که شما مهدی هستید، امام(ع) می‌فرمایند که نه، من مهدی نیستم یعنی قائم آل محمد هستم اما آن قائم آخری و نهایی نیستم. این نشان می‌داد که امام باقر(ع) دارند نیروهای اطراف را آماده می‌کنند که قیام و ابراندازی نزدیک است. شرایط ما و موقعیت رژیم عوض شده است. روایتی که نقل شده می‌گوید کسی از اصحاب اهل بیت(ع) خدمت امام باقر(ع) بودم اواخر عمر شریف‌شان بود و از ایشان پرسیدم که قائم آل محمد کیست؟ امام باقر(ع) نگاهی به سمت امام صادق(ع) کردند فرمودند که گویا که ایشان است. بله، یعنی به این معنی قائم آل محمد بودند.

این پروژه مهمی است که تا حالا کسی به آن توجه نکرده که چرا امام باقر(ع) می‌گوید امام صادق(ع) قائم آل محمد است؟ و چرا حکومت در زمان امام صادق(ع) سقوط می‌کند؟ و چرا ایشان یک تشکیلات عظیمی از خراسان تا مراکش دارند؟ یک بُعد ایشان را همه فهمیدند که ایشان مرد علم است و مفاهیم قرآنی که در طول بیش از یک قرن، در زمان بنی‌امیه بلکه بعد از پیامبر(ص) به تدریج تحریف شده بود بیایند و مفاهیم اصیل قرآن و اسلام و سنت را بگویند و در برابر مغرضین و مفسدین و در برابر جاهلان و عوام آن خط اسلام اصیل را جا بیندازند و معرفی کنند و این کار را کردند و اجازه ندادند اسلام، اسلام بنی‌امیه بشود. حتی وقتی که فقه می‌گفتند یک بُعد سیاسی هم داشت برای این که حکومت بنی‌عباس، که خودشان عالم و فقیه نبودند می‌گشتند ملا و آخوند پیدا کنند که برای حکومت‌شان مذهب کلامی و مذهب فقهی درست کنند ولو با آن‌ها هم مشکل داشتند آن‌ها رهبران این مذاهب هم تسلیم این‌ها کامل نبودند اما فقط برای این که مکتب اهل بیت و فقه اهل بیت و کلام و عقاید اهل بیت، و تفسیر قرآن به دست اهل بیت(ع) حاکم نشود آن وقت وقتی که این آمد مردم می‌گویند خب اگر قرار است ما قرآن و دین و فقه و اخلاق را از این‌ها بگیریم برای چه شما بر ما حکومت کنید؟ خب همین‌ها بیایند حکومت کنند. لذا رفتند مذاهب دیگری را ساختند. شما می‌دانید تا حدود 160 مذهب فقهی ساخته شد که اغلب برادران اهل سنت بودند، بعداً بنی‌عباس دید که کل این‌ها از بس زیاد شده و همین‌طور انشعاب، انشعاب سر همه چیز اختلاف است اصلاً ممکن است از بین بروند و فقط آن‌ها بمانند و لذا محدود کردند گفتند کل مذاهب دیگر ممنوع و ما فقط چهار مذهب را قبول می‌کنیم. نه این که خودشان تابع این مذاهب بودند از این مذاهب و از این اشخاص علیه اهل بیت(ع) استفاده ابزاری می‌کردند مثلاً فقیه عراق را بیاورند مثلاً ابوحنیفه را بیاورند، فقیه حجاز را بیاورند، مالک و... که خاکریز بزنند که بگویند ما حکومت اسلامی هستیم، علوی هم هستیم، ولی نه سیاست را دست اهل بیت می‌دهیم، اهل بیت هم خودمان هستیم نه این‌ها، اگر این‌ها هستند ما هم هستیم! از آن طرف هم، این مذهب کلامی، این هم مذهب فقهی، مشکلی در این مورد ندارید که چه مکتبی داشته باشد ما به لحاظ مذهبی هم مشکلی نداریم.

خب حالا این‌جا یک توضیحاتی راجع به آن تشکیلات که من دیگر وارد نمی‌شوم خود دوستان مطالعه کنند، بُعد سوم امام صادق(ع) که مرد تشکیلات هستند و از ماوراءالنهر تا شمال آفریقا یک حکومت مخفی تشکیل داده بود انگاری یک دولتی در دولتی بود، انگار یک قرارگاه عظیم جهانی بود که قرار بود این‌ها از مرکز – مدینه به سمت شام برای براندازی بروند همزمان آن هسته‌های دیگر هم در کل جهان اسلام باید همان روز قیام مسلحانه می‌کردند و شهرها یکی یکی آزاد می‌شد یک چنین پروژه عظیمی را امام صادق(ع) رساندند تا لحظه اجرا، که ایشان ولی عصر به این معنا نبود امام زمان آخرالزمان، اما قائم بزرگ آل محمد در آن دوران است و به مردم تکلیف سیاسی و تکلیف دینی و معرفتی، همه را با هم آموزش داد، کادرسازی کرد و این که هرکس در مباحث فقهی از ما اطاعت می‌کند در مباحث سیاسی هم باید اطاعت کند. هرکس در مسائل سیاسی مطیع ماست در مسائل فقهی هم باید مطیع باشد. نه این که فقه را از یک جا بگیری و سیاست را از یک جای دیگر! نمی‌توانید شیعه ما باشید ولی تابع حکومت باشید و رسید وقتی که آن ده سال، امام(ع) می‌خواهند میوه آن را بچینند. حالا راجع به این قضیه، باز برمی‌گردیم بحث می‌کنیم. دو – سه تا چشمه از فعالیت‌های کاملاً تشکیلاتی امام صادق(ع) در روز عرفه، در عرفات و در ایام منی و حج، اشاره بکنم. یکی‌اش شبیه آن موردی بود که در زمان امام باقر(ع) هم بود که فرمودند من که رفتم هر سال در منی، در ایام حج، بیایید ده روز، بخصوص روزهای متعدد که مردم آنجا هستند، آنجا منبر خطبه و عزاداری برای من بگذارید. می‌آمدند در منا، میزهای مختلف می‌گذاشتند آن ایامی که مردم اعمال انجام دادند و دو سه روز آنجا خیلی وقتش بیکار هستند دور هم می‌نشینند همان روزها را مدام شروع کنید راجع به من صحبت کنید.

یکی از کارهایی که امام صادق(ع) سازماندهی کردند چون بزرگترین منبر جهان بود. هیچ جای جهان، نبود که جمعیت عظیم از تمام جهان بیایند دو – سه روز بیایند و همه در یک نقطه باشند. هیچ جای جهان نظیر نداشت. بزرگترین رسانه جهان، طوری سازماندهی می‌کردند که امام صادق(ع) می‌فرمودند یکسری از نیروهای خاص‌شان که قدرت بیان و بحث دارند و شجاع هم هستند این‌ها از مدینه، از حجاز، از کوفه، عراق بیایند به مکه برای این ایام، به عنوان عزاداری، بعد مردم می‌گویند ایشان کیست؟ می‌گوییم فرزند پیامبر است. مگر چه شده؟ او را کشتند. چرا؟ چون... و در همین ایام حج، هرسال عده زیادی چندصد نیرو را جذب می‌کردند و با این‌ها ارتباط می‌گرفتند کانال می‌زدند و این‌ها را وارد یک شبکه‌ای می‌کردند. طرف از آن طرف دنیا آمده بود ارتباطش برقرار می‌شد. در واقع این ایام تبلیغ و مبارزه در ایام حج، بخصوص در منا یک شبکه قوی تبلیغی، مبارزاتی و ارتباط بین‌الملل، امام صادق(ع) آنجا سازماندهی کردند.

تاریخ طبری، نمونه‌های متعددی ذکر می‌کند که اصلاً امام صادق(ع) به کلی تقیه را کنار گذاشته بودند خطر بود ولی دیگر نباید تقیه می‌شد. همین امام صادق(ع) که فرمودند تقیه، روش دین من و پدران من است، روایت است امام صادق(ع) به بعضی از شیعیان می‌گفتند که خیلی خب، الآن دیگر تقیه نکنید علنی‌اش کنید می‌گفتند نه آقا تقیه! امام صادق(ع) می‌فرماید ما به شما گفتیم تقیه کنید حالا من دارم به شما می‌گویم تقیه نکنید و مبارزه را علنی کنید. می‌فرمودند به آن‌‌ها گفتیم که تقیه نکنید مبارزه را علنی کنید دیگر وقت آن رسیده که به خیابان‌ها بریزید و تظاهرات کنید، جلسات علنی بگذاریم. می‌گفتند نه «إنا کنا نتقی» نه، روش ما تقیه بوده است! این شیعه‌های قلابی و قالتاق این‌ها هستند. وقتی امام می‌گوید تقیه، می‌گوید باشد! وقتی می‌گوید تقیه نکن، می‌گوید نه. این روایت از خود امام صادق(ع) است. خب این همه نیروها آمدند پخش شدند یک دفعه پچ پچ این که این حکومت مشروع نیست برود چه کسی باید بیاید؟ پچ پچ نام جعفربن‌محمد امام صادق(ع) همه جا مطرح شد. یعنی به قول امروزی آنترناتیو مطرح شده که اگر این‌ها نباشند چه کسی رهبر جنبش مخالف است؟ این شبکه همه جا اسم ایشان را می‌آورد که پسر پیامبر است این الگوی علمی است، این الگوی اخلاقی و این الگوی رهبری آن است، این هوشمندی سیاسی آن است، حکومت حق اوست و حاکم بر حق جعفربن‌محمد است نه بنی‌امیه، این هم ادله کلامی آن، این هم تاریخش، این هم سندش، این هم حدیثش، این هم صلاحیت‌ها و لیاقت ایشان، این هم که شما می‌بینید که گاهی اهل بیت(ع) می‌گویند منم فلانی، پسر فلانی، تا برسد به امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر(ص)، گاهی می‌گوییم مگر مردم نمی‌دانستند که این‌ها پسر پیامبرند مثلا دارند پز می‌دهند یا نسب‌نامه‌شان را به رخ می‌کشند که مثلاً ما کسی هستیم شما کسی نیستید نه هیچ کدام از این‌ها نیست. یک علت اصلی آن در زمان بنی امیه این بود که این‌ها بچه‌های پیامبر را می‌کشتند می‌گفتند این دین پیامبر است. سیدالشهداء(ع) آنجا می‌گفت می‌دانید من کی هستم که دارید من را می‌کشید؟ من حسین پسر علی و فاطمه و پسر پیامبرم که فردا کسی نگوید ما نمی‌دانستیم که چه کسانی بودند یا یک عده‌ای وجدان‌شان تکان بخورد. در زمان بنی‌عباس چرا می‌گفتند؟ امام صادق(ع) چندجا خودشان را معرفی می‌کنند حتی وسط حج – این خیلی جالب است فکر کنم یک بار آن در روز عرفه است – یک مرتبه می‌ایستند با صدای بلند با داد، سه مرتبه از این طرف، سه مرتبه از آن طرف، سه مرتبه از آن طرف و سه مرتبه از این طرف از چهار طرف، 12 بار این جمله را با صدای بلند تکرار می‌کنند که خلافت پس از پیامبر حق علی است. یعنی ریشه را به آن زمان برمی‌گردانند و بعد حسن، و بعد حسین، و پدرم، این‌ها همه حق رهبری و خلافت بوده است. پدرم امام باقر(ع) پدرم بزرگ من امام سجاد(ع)، و امام حسین که در کربلا شهید شد این‌ها باید رهبران این امت بودند نه این‌ها. بعد به خودشان که می‌رسند یک لحظه سکوت می‌کنند و می‌گویند مگر این خط تمام شده است؟ مگر قطع شده و مگر ادامه ندارد؟ مگر ما نیستیم؟ چطور این‌ها باید بر شما حکومت کنند؟ بدون تقیه و علنی با صدای بلند. چرا این‌ها می‌گفتند ما فرزند کی و فرزند کی هستیم؟ برای این که بنی‌عباس کلاه مردم را به عنوان اهل بیت برداشته بود. این هم یک علت بود. یعنی دوتا سلسله نَسَب درست کرده بودند که بگویند ما اهل بیت پیامبریم. خب یکی که عباس عموی پیامبر است و ما همه پسرعموی پیامبریم و اهل بیت هستیم و بعد از پیامبر از همه مسن‌تر عمویشان عباس بوده و خلافت حق عباس بوده نه حق ابوبکر و عمر چون مسن‌ترین شخص و بزرگ بنی‌هاشم بوده است. آن‌ها می‌گفتند ابوبکر وعمر نباید می‌بودند باید عباس می‌بود. علی هم نه. ما هم فرزندان عباس هستیم حالا به ما می‌رسد.

سلسله نَسَب دومی هم که درست کرده بودند که اگر آن کار نکرد که گفتند عموی پیامبر که جزو اهل بیت می‌شود اهل بیت باید بعد از چی باشد گفتند خب علی نوة عباس پسر عبدالله‌بن‌عباس است ما فرزندان ایشان هستیم. ایشان شاگر خاص محمد حنیفه بوده و مخالف حکومت بنی‌امیه هم بوده است. محمد حنفیه هم که فرزند علی است و ایشان هم داماد پیامبر است که باز به ما رسید!‌ لذا امام صادق(ع) می‌گفتند اگر قرار است این‌طوری بیایید چرا ویراژ و کج و کوله می‌روید! به ما مستقیم رسیده من فرزند پیامبرم. اگر این‌طوری می‌خواهی بازی دربیاوری که چه کسی با پیامبر قوم و خویش‌تر است اگر این ملاک است که ما که قوم و خویش‌تر هستیم همان حرفی که در صدر اسلام امیرالمؤمنین(ع) گفت. گفت حکومت را از انصار و دیگران و بقیه قبائل قریش گرفتند گفتند ما، برای این که قبیله ما و تیره ما نزدیک‌تر به پیامبر است. امیرالمؤمنین(ع) گفت اگر این دور و نزدیکی ایل و تباری و قبیله‌ای معیار است خب من که از همه شما به پیامبر نزدیک‌ترم. من نزدیک‌ترم یا شماها. بچه‌های من بچه‌های پیامبر حساب می‌شوند یا بچه‌های شما؟ ولی معیار قوم و خویشی نیست. رسول خدا(ص) فرمود پس از من علی، چون اعلم و اعدال است نه چون داماد یا فامیل من است! نه چون پسر من و اهل بیت من است، چون اصلح است و صالح‌ترین شخص است. امام صادق(ع) همین کار را با بنی‌عباس کردند که شما دوتا سلسله سند درست کردید که به دو دلیل شما اهل بیت پیامبرید. اولاً قوم و خویشی و اهل بیت بودن معیار اهل حکومت نیست؛ درست است که حکومت حق بخشی از اهل بیت است اما نه بخاطر این که اهل بیت بودند، بخاطر این که این‌ها می‌توانند امت پیامبر را در مسیر رسول خدا امامت کنند شماها نمی‌توانید نه این‌قدر علم دارید و نه این‌قدر عادل هستید تازه آن‌هایی که عدالت داشتند. ولی این که بخواهید با قوم و خویشی بخواهید بگویید ما خلیفه‌ایم خب ما قوم و خویش‌تریم.

منتهی این را بدانید جامعه این را می‌پذیرفت. اگر کسی می‌آمد می‌گفت ما از طریق کی و کی به محمد حنفیه رسیدیم که ایشان پسر علی است و علی هم داماد پیامبر است پس ما اهل بیت هستیم می‌گفتند بله دیگر! فامیل‌های پیامبر هستند! حتی در بعضی از نقل‌ها نقل می‌شود که بنی‌عباس سر کار آمدند سی سال هم گذشته، هنوز خیلی از مردم پراکنده در نقاط کشورهای اسلامی نمی‌دانستند که این‌ها با اهل بیت مخالف هستند فکر میکردند همین‌ها اهل بیت(ع) هستند. فضای مجازی و تلویزیون و رسانه هم که نبوده کسی بیاید بگوید، همه جا هم به شدت کنترل پلیسی بوده، تا مدت‌ها مخصوصاً نقاط دورافتاده فکر می‌کردند که اهل بیت(ع) آمدند حاکم شدند بنی‌امیه رفت و بنی‌عباس آمد که همان اهل بیت هستند.

یکی از کارهایی که امام صادق(ع) با این جامعه که سطح فکرش این‌طوری است و بازی می‌کند این است که وسط جمعیت‌های بزرگ در همین ایام حج، در عرفات، در منا، در جاهای مختلف، ایشان داد می‌زد که «ایها الناس إن رسول‌الله کان الامام» مردم رسول‌الله فقط رسول‌الله نبود که پیام خدا را رساند ایشان رهبر و حاکم شما هم بود باید آن را اجرا هم می‌کرد نمی‌توانید حکومت را از نبوت جدا و تفکیک کنید که اصلاً شروع سکولاریزم همین است. پیام از طرف خدا آوردی و دین را گفتی، خب خیلی ممنون برو! تشکر! ولی ما حکومت می‌کنیم. امام صادق(ع) می‌گویند نگذارید امامت را از رسالت و نبوت تفکیک کنید. «أیها الناس إن رسول الله کان الامام» امام صادق(ع) داد می‌زد و می‌گفت رسول خدا، امام هم بود منطق شیعه این است و پس از او علی و پس از او حسن و حسین و علی‌بن‌حسین و محمدبن‌علی و اینک من، حق حکومت دارم. این خیلی مهم است یعنی اعلام جنگ علیه حکومت. یک کسی بگوید من الآن حق حکومت دارم یعنی چه؟ یعنی این حکومت مشروع نیست آن را براندازی کنیم این اعلان جنگ با حکومت است. اعلام مخالفت‌های علنی و بعد فشار زیاد شد فضا سنگین شد بنی‌عباس مستقر شدند و به عنوان یک حکومت انقلابی و عدالتخواهی که بنی‌امیه را رژیم قبل پایین کشیدند. حالا اتفاقاً در این رژیم حرف از عدالت و علوی زدن، سخت‌تر شد چون این‌ها خودشان مدعی همین بودند نمی‌گذاشتند نفس بکشند. بنی‌امیه رسماً درمنبرهای حکومتی به امیرالمؤمنین(ع) فحش می‌دادند. بنی‌عباس می‌گفتند ما پیروان علی هستیم. اصلاً شما می‌دانید همین مأمون می‌گفت من شیعه علی هستم حتی بعضی از علما بازی خوردند و می‌گویند مأمون شیعه بوده، امام رضا(ع) را هم مسموم نکرده، منتهی شیعه خالص نبوده ولی شیعه بوده و حکومت شیعه را برقرار کرده است این‌طوری این‌ها فریبکارانه می‌آمدند صورت، صورت آل علی ولی عمل، عمل بنی امیه. لذا امام صادق(ع) بعد از یک مدتی مجبور شدند با این‌ها به روش خیلی پیچیده‌تری مبارزه را ادامه بدهند. این‌ها کسانی بودند که انقلاب را دزدیدند بنی‌عباس از بنی‌امیه خیلی قوی‌تر و پیچیده‌تر بودند لذا شما می‌بینید بنی‌امیه یک قرن سر کار است اما بنی‌عباس 5- 6 قرن به نام اسلام، خیلی قوی و وسیع حکومت کرده است. اما یک اتفاق دیگری که این‌جا می‌افتد و امام صادق(ع) باید افشا کنند این است که انقلاب دزدیده شد. نمونه‌های کوچک زمان خودمان مثل زمان مشروطه، چطوری بود؟ قضیه مشروطه چطوری بود؟ علما و مراجع جلو بودند متدینین آمدند در صحنه علیه شاه و روس‌ها و انگلیسی‌ها، ولی نتیجه‌اش چه شد؟ یک مشروطه انگلیسی شد و پهلوی سر کار آمد. 10- 15 سال یک رژیم پهلوی از دل مشروطه، به اسم مشروطه آمد که از قاجار کثیف‌تر و مستبدتر و خائن‌تر و ظالم‌تر بود. یک چیزی شبیه این در آن وضعیت در سطح کل جهان اسلام پیش آمده، مردم حواس‌شان جمع نبود و خیلی جزئیات را تشخیص نمی‌دادند می‌فهمیدند که فرق بنی‌امیه و ضد بنی‌امیه را؛ اما نمی‌فهمیدند فرق بنی‌عباس را با اهل بیت(ع) را, این را نمی‌فهمیدند چون آن‌ها هم با همین شعارها به صحنه آمدند ولی بعد انقلاب را دزدیدند. امام صادق(ع) در اواخر بنی‌امیه و تا اوایل بنی‌عباس تا زمانی که منصور عباسی می‌آید فضا باز است هنوز درگیری‌های طلیعه اول بنی‌عباس با عقبة بنی‌امیه ادامه دارد، جنگ داخلی در حکومت است یعنی هنوز حکومت مستقر کامل نشده، آنجاست که امام صادق(ع) از این فرصت خیلی استفاده می‌کنند. این فرصتی بود که بعد از حکومت امام حسن(ع) دیگر از دست رفته بود زمان امام باقر(ع) هم نبود، زمان امام صادق(ع) و اوایل بنی‌عباس هم نبود اما حالا این فضا ایجاد شده، اما در زمانی که بنی‌عباس می‌آیند و مستقر و مسلط می‌شوند دیگر اختلاف داخلی ندارند کاملاً مسلط شدند قدرت را در اختیار گرفتند از منصور به بعد، بنی‌عباس می فهمد که بنی‌امیه تمام شد ولی خطر اصلی همچنان اهل بیت و علوی‌ها هستند این‌ها تمام نمی‌شوند و این‌ها ما را قبول ندارند ما هم هرچه می‌گوییم علی و انتقام کربلا، چون بنی‌عباس حتی انتقام کربلا را هم گفتند و همین‌طور بود که مردم ایران و خراسان را به صحنه آوردند گفتند ما هر که را فریب بدهیم این‌ها را نمی‌توانیم فریب دهیم کم‌کم دعوت بنی‌عباس که حاکم می‌شوند دعوت شیعه علوی در سطح جهان اسلام در این فرصت فضای باز کاملاً گسترش پید می‌کند اما وقتی که منصور می‌آید می‌فهمد که اگر الآن با امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) برخورد نکند این موج می‌آید و این‌ها را هم سرنگون می‌کند و باز حکومت دست این‌ها می‌رود. لذا شروع می‌کند می‌گوید خطر و تهدید اول، امام صادق(ع) و شیعه است شروع به برخورد و سرکوب این‌ها بکنید. چندین بار امام صادق(ع) بازدداشت می‌شوند چندین بار امام صادق(ع) تبعید شدند تبعیدهای محلی، مثلاً به حیره تبعید شدند به رُملیه تبعید شدند و چندین تبعید کوچک چند ماهه، چند هفته‌ای بیشتر، کمتر، شدند. بارها و بارها چندین بازدداشت اتفاق می‌افتد حتی یک بار منصور، ایشان را تقریباً بازدداشت می‌کنند و صریح به امام صادق می‌گوید که مثل آب خوردن تو را می‌کشم فکر نکنی که ما نگرانی یا ترسی داریم و می‌گوید خدا من را بکشد اگر تو را نکشم «قتل الله إن لااقتلک» اگر تو را نکشم خدا من را بکشد. یک بار هم پیام در منزل او فرستاد که دستور به مسئول شهر داد که بریزید توی خانه او وخانه‌اش را آتش بزند و این کار را هم کردند. آنجا هم یک ماجرای عجیبی است که امام صادق(ع) فریاد می‌زدند که منم فرزند ابراهیم، ابراهیم را در آتش انداختید و نتیجه آن را دیدید. رسماً به خانه امام صادق(ع) حمله کردند و خانه ایشان را آتش زدند. شخص خلیفه، شخص اول حکومت به مأمورش در آنجا دستور داد که «أن أحرق جعفربن‌محمد داره» خانه‌اش را آتش بزن و روی سرش خراب کن تا بمیرد. دستور داد خانه را روی سر امام صادق(ع) آتش بزنند و خراب کنند. کسی از آن خانه زنده بیرون نیاید که آنجا امام صادق(ع) با این‌ها درگیر می‌شوند و بیرون می‌آیند «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ(ع)» و تعابیری که آنجا دارند که در روایت در اصول کافی، جلد 1 هست که نقل می‌شود منصور خلیفه، حسن‌بن‌زید حاکم حرمین یعنی حاکم مکه و مدینه را از طرف خودش فرستاد گفت می‌روی مدینه «أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ...» خانه جعفربن‌محمد را آتش می‌زنی در حالی که خودش در خانه است و روی سرش خراب می‌کنی «فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ» نیروها آمدند خانه امام صادق(ع) را محاصره کردند و نگذاشتند ایشان و کسی از خانه بیرون بیاید خانه را به آتش کشیدند « فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ» در خانه آتش گرفت، راهروی خانه آتش گرفت و آتش آمد وارد اتاق‌ها بشود در حالی که امام صادق(ع) آن‌جا هستند و ایشان آن‌جا با مأمورها درگیر می‌شوند «یَتَخَطَّى النَّارَ...» یک مرتبه امام صادق(ع) از درون آتش به خانه آمد «وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ» در آتش دارد قدم می‌زند و بیرون می‌آید و فریاد زد «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى» من فرزند رگ‌های تپنده زمین هستم. عِرق= رگ. ثری= عمق زمین؛ ما ریشه در عمق زمین داریم ما در عمق خاک هستیم ما رگ‌های زمین هستیم که به زمین داریم خون و حیات می‌دهیم و بعد آنجا فرمودند که «أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ» منم فرزند ابراهیم دوست خدا خلیل‌الله. ابراهیم را در آتش انداختید و حالا نوبت ماست؟ می‌گویند یک کاری کردند که آن مأمورهایی که به قصد کشت ایشان رفته بودند همه منفعل شدند و مجبور به عقب‌نشینی شدند. چندتا گفتگوی صریح و محکم امام صادق(ع) با منصور دارند که امام محکم توی دهن او می‌زنند حالا این‌جا یک بحثی است چندتا روایت هست که حکومت علیه امام صادق(ع) جعل کرد که ایشان در برابر منصور تسلیم شده است. خب برخورد امام صادق(ع) را با منصور می‌بینید که چطوری است حتی می‌گوید بمیرم اگر تو را نکشم خانه‌اش را آتش بزنید و خودش هم باید در آتش از بین برود. چند بار حضوری تهدید می‌کند و احضار می‌کند بعد می‌بینند امام صادق(ع) محکم ایستاده و نه بهانه‌ای به این‌ها داده و نه ضعف و تزلزلی نشان داده است. این‌جا اشاره می‌شود که چندتا روایت نقل شده که انگار امام صادق(ع) جلوی منصور ضعف نشان داده! بعضی‌ها هم فکر کردند همین است بعضی‌ها گفتند تقیه بوده و بعضی‌ها هم گفتند شاید منصور و بنی‌عباس آمدند بد نبودند، یا شاید وظیفه‌مان است که وقتی جان‌مان در خطر است برویم دست و پای شاه را هم ببوسیم! اما واقعیت چه بود؟ یک بررسی سندی که این‌جا می‌شود می‌گوید چندتا روایت است که همه‌اش به یک نفر برمی‌گردد راوی آن یک نفر است آن شخص ربیع است، ربیع، وزیر دربار منصور است، حاجب دربار است، همه را این گفته و کس دیگری چنین صحنه‌ای را ندیده است. این گفته که امام صادق(ع) آمد گفت ای پسر عمو, قربانت بروم! ما در خدمتیم!‌ چندتا حدیث است که همه به این برمی‌گردد. بعد جالب است نقل کردند که این آدم که از نزدیکان منصور است شیعه بوده چون خیلی به امام صادق(ع) اظهار ادب می‌کرده، در حالی که یک آدم فاسد و فاسق است، آدم جزء حکومت غاصب است، آدم حکومت است، به هیچ وجه شیعه نبوده، این خانه‌زاد در دستگاه بنی‌عباس بزرگ شد و نوکر اینها بود و بزرگترین خدمات را به بنی‌عباس کرده و وقتی منصور می‌میرد برای این که خلافت عباسی از دست بچه‌های منصور دست بچه‌های شاخه‌های دیگر بنی‌عباس نیفتد این آنجا یک طراحی می‌کند و یک وصیتنامه جعلی به اسم منصور می‌نویسد که من پسرم مهدی را خلیفه کردم در حالی که اصلاً وصیتنامه‌ای در کار نبوده، و این که خلافت به جای پسر منصور به دیگران نرسد. یک چنین کسی که جزو طراحان پیچیده اندرونی سیستم بنی‌عباس است این آدم – این تنها راوی است که گفته بله، امام صادق(ع) هم پیش منصور آمد منصور هم گفت شما بیا بیعت کن ما شما را هم قبول داریم و ادعای تشیع می‌کرد. این ربیع، پدر فضل‌بن‌ربیع است. فضل‌بن‌ربیع جزء وفادارترین و مخلص‌ترین آدم‌های بنی‌عباس است یعنی این آدم و پسرش جزو اصلی‌ترین ارکان رژیم هستند و طبیعتاً این دروغ‌ها را جعل می‌کردند که در افکار عمومی پخش بشود که این‌ها دشمن نیستند، بنی‌عباس مشروع هستند ما واقعاً اهل بیت هستیم ببینید این شاخه دیگر اهل بیت، امام صادق(ع) است که آمده و با خلیفه با هم دوستی کردند و محبت کردند.

در زمان منصور، برخورد امام(ع) با منصور خیلی تند شده بود برخورد حکومت با امام(ع) خیلی تند شده و تا شهادت امام صادق(ع) رفته است یعنی بالاخره امام صادق(ع) را شهید می‌کنند. در این فاصله امام صادق(ع) کار خودشان را کردند. شیعه از تشکیلات زیرزمینی به روی زمین آمد منسجم شد دوباره رفت زیر زمین! بعد از شهادت امام صادق(ع) دوباره مبارزه مخفی شروع می‌شود، که انشاءالله بعد به موسی‌بن‌جعفر برسیم که چه شرایط سختی را با بنی‌عباس شروع می‌کنند و سال‌ها زندان موسی‌بن‌جعفر. و بعدها ببینیم که امام رضا(ع) چگونه بچه همین‌ها را پسر هارون را وادار می‌کند که بیا خلافت دست شما! شما این‌قدر در مردم عمق پیدا کردید که بیا حکومت برای شما! یعنی این وسط، موسی‌بن‌جعفر(ع) و هارون، یک درگیری شدید و فشار سنگین روی شیعه می‌آید ولی بعد فضا باز می‌شود و حکومت عقب‌نشینی می‌کند که مأمون به امام رضا(ع) می‌گوید آقا خلافت برای شماست و مردم شما را قبول دارند ما کجا و شما کجا؟ در این زمان، کادرسازی و تشکیلات شده است. تقریباً یک دولت آماده، به قول امروزی‌ها یک دولت آنترناتیو آماده کرده است یک نیروی تشکیلاتی عملیاتی رزمنده مخفی همه جا آماده کرده، فرهنگ‌سازی کرده، مسئله امامت را به جای خلافت اموی و خلافت عباسی جا انداخته، احکام دین را به فقه شیعه تبیین کرده، تفسیر قرآن به سبک اهل بیت نه تفسیرهای من‌درآوردی و تفسیرهای غلط و نادرست از قرآن، مجموعاً این کارها را کرده و دعوت به امامت خودش کرده، و آن را ارتباط به امامت ائمه قبل داده است و آن را اماده می‌کند برای امامت ائمه بعد. ولی نکته این است حکومت که قرار بود در زمان امام صادق(ع) سقوط کند، سقوط کرد و این سقوط کار امام صادق(ع) و شیعه بود. این مهم است. پروژه براندازی بنی‌امیه به نتیجه رسید و انقلاب شد. آن مسئله دوم، مسئله دیگری بود که مبارزه با او به شکل دیگری شروع شد که عرض کردم آن هم در زمان امام رضا(ع) و مأمون پیروز شد که عملاً حکومت را در ظاهر دودستی تحویل داد و می‌خواست یک‌طوری برنامه‌ریزی کند نگهش دارد چون اگر به امام رضا(ع) تعارف نمی‌زد و به زور می‌آورد همه جا قیام شده بود و سقوط کرده بود، همه جا انقلاب شده بود و بنی‌عباس داشت سقوط می‌کرد. یک نفس‌کشی آن‌جا ایجاد می‌شود و امام رضا(ع) از این فرصت استفاده می‌کنند و به این‌ها مشروعیت نمی‌دهند شیعه یک مرتبه کاملاً از زیرزمین بیرون می‌آید علنی می‌شود به عنوان جزئی از حکومت شروع می‌کند از امکانات حکومت بنی‌عباس استفاده کردن، که آن‌ها می‌بینند باز حکومت دارد از دست‌شان می‌رود طرح شهادت امام رضا(ع) را می‌کشند دوباره خشونت سنگین علیه اهل بیت(ع) می‌شود، در زمان حضرت جواد(ع) حضرت هادی(ع) و بعد امام حسن عسگری(ع) که بعد بحث غیبت پیش می‌آید. زندگی مخفی حضرت ولیعصر(عج) چند دهه مخفیانه زندگی زیرزمینی، مبارزه را ادامه می‌دهند و تشکیلات را ادامه می‌دهند بعد هم که غیبت کبری شروع می‌شود. به هر صورت، سؤال برای این که بفهمیم ایشان چه کار عظیمی کردند و قبل از ایشان کردند و ایشان چگونه به نتیجه رساند این است که چطوری می‌شود یک نفر بیاید وسط جمعیت و می‌گوید حکومت حق من است و رژیم هم هنوز سر پاست. آیا هر کسی در هر شرایطی می‌تواند چنین حرفی را بزند؟ تا مردم آماده نشده باشند تا زمینه تشکیلاتی‌اش را آماده نکرده باشی، تا گفتمان جدید را نساخته باشی، تا کادرسازی نکرده باشی، معنی ندارد که اسم یک کسی بیاید به عنوان رهبر مطرح شود، یک کار عجولانه بی‌فایده است که در نطفه خفه می‌شود. چه زمینه‌ای ایجاد شد که به مردم گفتند این قضیه از قبل شروع شده و ادامه خط پیامبر(ص) و علی(ع) است. این قضیه زمان کی بود کی بود، این‌ها امامان حق بودند. جهاد شیعه، یک زنجیره پیوسته است. یک مرتبه خودرو من از زیر زمین نیامدم بیرون بگویم حکومت اهل بیت(ع). از اول این قضیه این بوده، مردم آن زمان که این چیزها را نمی‌دانستند. مردم زمان امام صادق(ع) صد و خرده‌ای سال از زمان پیامبر(ص) گذشته است. می‌دانید مثل چه زمانی می‌شود؟ ما هنوز 40 سال گذشته، انگار 60 سال دیگر. یعنی این نسل جدید نه، نسل بعدش. اصلاً آن‌ها نمی‌دانند قضیه پیامبر، علی، ابوبکر و عمر چه بوده؟ شنیدند. اما فکر می‌کنند بنی‌عباس ادامه اهل بیت(ع) هستند بنی‌امیه بد بودند. امام صادق(ع) اگر زمینه را نساخته و نگوید که این ادامه خط پیوسته شیعه است، بی‌ریشه نیست، و این را نتواند روشن و اثبات کند نمی‌تواند بیاید یک دفعه وسط خیابان داد بزند. این که می‌گویند ایشان آمد وسط عرفه، آن روایت "عمرو بن ‌ابی المقدام" که یک منظره عجیبی است. روز عرفات مردم از همه جای جهان آمدند از مدیترانه تا مرز چین، مسلمین آن‌جا حج آمدند و یک شبکه قوی ارتباطات اجتماعی است. این جمله‌ای که عرض کردم ایشان 12 طرف داد می‌زند به چهار طرف که «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع ثُمَّ من...» حالا اگر یک کسی بدون مقدمه این حرف را بزند می‌گویند این کیست وسط خیابان چه می‌گوید؟ ولی وقتی که امام صادق(ع) این حرف را می‌زند چهارستون بدن رژیم می‌لرزد میگوید این اعلام براندازی کرد. باز حدیثی که این‌جا نقل می‌شود ابوصباح کنعانی، امام صادق(ع) می‌فرمایند ماییم کسانی که اطاعت آن‌ها را خدا بر شما الزام کرد شما وظیفه و حق ندارید از این‌ها اطاعت کنید. مسیر این طرف است حق حاکمیت این‌جاست نه آنجا. مدیریت «انفال و صف المال» با ماست. انفال و صف‌المال یعنی بیت‌المال که خیلی هم خوشمزه است! از همان موقع خوشمزه بوده تا همین الآن! می‌فرماید صف‌المال یعنی اموال عمومی که حکومتی‌ها و فامیل‌هایشان به اموال خصوصی تبدیل می‌کنند. صف‌المال یک چیزی شبیه رانت‌های الآن است. امام صادق(ع) می‌فرماید این رانت‌هایی که این‌ها دارند می‌خورند این بیت‌المال، این انفال و این صف‌المال، این‌ها اموال عمومی است و حق این‌ها نیست این‌ها نباید دست این‌ها باشد. مدیریت این‌ها باید دست ما باشد این‌ها طاغوت‌اند، این‌ها اموال عمومی‌اند و دست یک شخص خاص تقسیم نمی‌شوند که دست عده‌ای خاص باشد. این‌ها دست حکومت می‌مانند برای این که برای همه مردم باید مصرف بشوند بخصوص فقرا و محرومین. از این موضع‌گیری امام صادق(ع) موارد متعددی است که سریع اعلام حاکمیت کرده است کاری که زمان امام باقر(ع) محال بود. کاری که زمان امام سجاد(ع) محال اندر محال بود. حالا زمان امام صادق(ع) علنی می‌شود و جالب است اسم اهل بیت قبل را می‌گویند وقتی می‌گویند «ثم» بعد از امام باقر(ع) خودشان، آنجا سکوت می‌کنند ولی همه می‌فهمند که یعنی من. یعنی سخنگوی علم رسول‌الله و اهل بیت تا امام باقر(ع)، تا امروز ایشان است. آن خلوص و اخلاق و معنویت و عرفان و تعالی مظهرش آن نورانیتش این است. حق حاکمیت و مدیریت کل بشر و جهان اسلام و حق خلافت و رهبری با ایشان است. یک جاهایی صریح اسم خودشان را می‌برند و یک جاهایی هم با کنایه که مخاطب بفهمد. بسیاری از تحلیل تاریخ براندازی بنی‌امیه و این که امام صادق(ع) در کنار فعالیت‌های علمی‌شان چه کار عظیمی کردند یعنی آن همه محدّث و راوی، خراسانی، کوفی، بصری، اهل یمن، مصر، این همه نیرو تربیت کردند. شیعه و سنی. می‌دانید این که می‌گویند 4 هزار شاگرد امام صادق(ع) دارند اکثرشان اهل سنت بودند. یعنی شیعه کلامی نبودند اما خیلی‌هایشان شیعه سیاسی بودند ولی به لحاظ کلامی اهل سنت بودند. خود امام صادق(ع) یک جا نقل می‌کنند که یک جایی در حضور ایشان می‌خواهند دعوای ابوبکر و... راه بیندازند امام صادق(ع) مانع می‌شوند و می‌گویند این دعوا الآن مسئله اصلی نیست. این دعوایی که دارند سر مسئله خلافت درست می‌کنند خلافت علی حق است و ما پای آن ایستادیم اما الآن این‌هایی که می‌آیند این بحث‌ها را راه می‌اندازند فقط بازی است. دیدید می‌خواهند یک کار دیگری بشود می‌آیند وسط آن یک بازی راه می‌اندازند نمونه‌اش همین اخیراً در قضایای ما. ما اصلاً یک چیز دیگری می‌گویم یک مطلب دیگری از توی آن درمی‌آورند. این‌ها آدم‌های توطئه‌گر خیلی قوی‌ای هستند و اصلاً به کلی معنا، هدف، و... 180 درجه تغییر می‌دهند و یک چیز دیگری می‌شود. خب این بازی خیلی وقت‌ها شده است. من خیلی وقت‌ها باور نمی‌کردم بتوانند یک بازی‌های این‌طوری انجام بدهند ولی در مورد خودم دیدم. قبلاً هم انجام داده بودند اما نه این‌طوری. یک کسی آمد به امام صادق(ع) گفتند رفته دوتا کوچه آن طرف‌تر جلوی مرقد رسول خدا ایستاده می‌گوید سلام بر رسول‌الله بعد به آن دوتا فحش می‌دهد. با صدای بلند علنی لعن می‌کند. امام صادق(ع) فرمودند خدا لعنتش کند. چه کسی را؟ آن کسی را که رفته دارد علنی لعن می‌کند خدا لعنتش کند کاری کرد که دیگر ما نتوانیم حرف بزنیم نتوانیم مکتب را بگوییم نتوانیم تربیت کنیم، و... خدا لعنتش کند. بگو احمق الآن بحث آن حرف‌هاست؟ اصلاً مگر این‌ها خودشان ابوبکر و عمر را قبول دارند؟ بنی‌امیه مگر ابوبکر وعمر را قبول دارند؟ این‌ها فقط ابوسفیان و معاویه و خودشان را قبول دارند. دارند سوء استفاده می‌کنند مشکل ما با ابوبکر و عمر سر جایش؛ اما الآن مسئله ابوبکر و عمر نیست. بعد امام صادق(ع) فرمودند من خودم پسر ابوبکرم! می‌دانید که امام صادق(ع) از طریق مادر، نسل‌شان به ابوبکر می‌رسد. محمدبن‌ابی‌بکر پسر ابوبکر که پسرخوانده علی و شیعه خاص علی و شهید راه علی است و به دست همین معاویه و عمروعاص در مصر شهید شد پسر ابوبکر است. مادر امام صادق(ع) همسر امام باقر(ع) از نسل ابوبکر است. از طریق محمدبن‌ابی بکر. یعنی از امام صادق(ع) به بعد، ائمه ما فرزند ابوبکر هم هستند. خب آن‌جا امام صادق(ع) فرمودند من اجازه نمی‌دهم این برخوردها را بکنید. همین امام صادق(ع) در مواردی قضیه علی و ابوبکر و عمر و ثقیفه را صریح می‌گویند اما نمی‌گذارند که این مسئله فرعی، مسئله اصلی بشود ولی بعضی‌ها به این فکر افتادند که بررسی کنیم چطوری است که – دقت کنید همین الآن هم این قضیه بعد از هزار و خورده‌ای سال برای ما هم جدید است که شیعه جعفربن‌محمد هم نمی‌داند علاوه بر آن کارهای عظیم علمی و فرهنگی یک چنین تشکیلات عظیم سیاسی و حتی چریکی نظامی داشته است. – چون سند واضح رسمی خیلی جایی نگذاشتند. به نظر شما چرا این مخفی مانده و هنوز هم بعضی از ماها درست توجه نداریم؟ برای این که مخفیانه، تقیه به روش مخفی عمل می‌کردند و هیچ سندی را بجا نگذاشتند که حکومت گیر بیاورد و سرکوب کند. یعنی شما ببینید یک گروه براندازی چند ده هزار نفره سازمان دادی و یک برگ سند دست رژیم نیفتاده است و لذا در تاریخ نمانده. این ادعایی که این‌جا ایشان در این متن می‌کند می‌گوید ما هیچ سند قطعی که بگوید بله امام صادق(ع) یک لشکر چند ده هزار نفری داشته، چنین سندی وجود نداد ولی با قرائن متعدد از روایات و کارکردها و شرایط، به جایی می‌رسد که اصلاً مگر می‌شود بدون چنین تشکیلاتی چنین کارهایی را کردن و این حرف را زدن. مگر بگوییم یک سپاهی از فرشتگان و نیروهای غیبی این طرف و آن طرف می‌فرستادند! امکان ندارد یک کار به آن بزرگی، این که این‌قدر محبوب بشوند و پر جاذبه بشوند، یک شبکه تبلیغاتی قوی علیرغم آن سیستم سرکوب‌گر بنی امیه و بعد بنی‌عباس، این که شیعه بگوید حکومت و سیاست و دیانت و فقاهت همه با هم یکپارچه باید دیده بشود در عین حال، هیچ جا صریحاً رد پای این تشکیلات با سند دست کسی نیفتاده باشد این است. تقیه را تعریف می‌کنند می‌گویند «التقیه تُرس المؤمن». تُرس یعنی سپر. سپر کجا بکار می‌آید در صلح یا جنگ؟ در جنگ. پس تقیه در مبارزه است شما در مبارزه سپر می‌خواهید وقتی صلح است که سپر نمی‌خواهید پس تقیه، فرار از مبارزه نیست تقیه صلح و سازش نیست. «التقیه تُرس المؤمن» تقیه سپر مؤمن است و آن مؤمن مجاهد است که سپر می‌خواهد. پس تقیه یک روش مبارزه است همان که عرض کردم. روش مبارزه، حرز، سنگر که چگونه شمشیر را به دشمن بزن که نفهمد شمشیر خورده و نفهمدن که تو شمشیر زدی . بالا رفتن و پایین آمدن شمشیر تو را نبیند، لحظه خوردن ضربه را نفهمد اما ضربه به او بخورد یک مرتبه ببیند از بس دارد خونریزی می‌کند دارد می‌افتد ولی نفهمد چه کسی و چه زمانی زد؟ این می‌شود تقیه. و هرچه می‌خواهد ضربه بزند به تو نخورد «تُرس» تو سپر باشی. خلاصه تقیه این است که ضربه بزن ولی ضربه نخور. نه این که ضربه نزن تا ضربه نخوری. و مسئله‌ای که شیعه را به نام امام جعفر(ع) می‌شناسد شیعه جعفری. فقه جعفری. این هم کار فوق‌العاده مؤمنی است که وسیع‌ترین دانشگاه علمی – فقهی آن زمان را در همان فاصله تشکیل می‌دهند. ایشان می‌گویند در موازات کار سیاسی و حتی نظامی برای مبارزه و تشکیل حکومت اسلامی ما باید کار کادرسازی و کار علمی و فقهی‌مان را هم بکنیم فرهنگ‌سازی‌مان را هم بکنیم که اگر آن به نتیجه نرسید این اقلاً یک در زیرزمین یک منابع انسانی غنی‌ای را ایجاد کرده باشد و این کار را هم کرد. حتی منابع اهل سنت را به یک معنا باید گفت امام صادق(ع) پایه‌گذاری کرده‌اند. چون این چهار مذهبی که حکومت بنی‌عباس قبول کرد و بقیه آن را، یعنی صدوخورده‌ای مذهب سنی را ممنوع اعلام کرد چون گفت اگرنه این‌ها این‌قدر زیاد می‌شوند که از بین می‌روند فقط این چهارتا را ما قبول داریم خب این چهارتا شاگردان مستقیم امام صادق(ع) هستند ابوحنیفه و مالک‌بن‌انس، رهبر حنفی‌ها و مالکی‌ها، مستقیم شاگرد ایشان هستند جزو شاگردان ایشان هستند. ابوحنیفه می‌گوید من دو سال یکسره در خدمت ایشان بودم ابوحنیفه خودش فقیه بزرگ عراق بود. این‌ها کسانی هستند که بنی‌عباس می‌گوید ما نظر این‌ها را و اسلام اینها را به عنوان فقه سنی و فقه جهان اسلام می‌گوییم و این‌ها را بر جهان اسلام حاکم کرد در حالی که این‌ها خودشان می‌گویند ما از شاگردان جعفربن‌محمد هستیم. این ابوحنیفه که می‌گوید اگر آن دو سالی که من مطالبی از ایشان آموختم نبود که از بین رفته بودم من چیزی و حرفی نداشتم. حتی می‌گویند کل مسلمین احکام حج را دوباره از امام صادق(ع) آموختند چون زمان بنی‌امیه این‌قدر دستکاری کرده بودند که یک عالمه بدعت در احکام حج بود که هرکسی حج را یک جور ادا می‌کرد امام صادق(ع) گفت باید حج این‌طوری باشد و مذاهب اهل سنت هم می‌گویند ما از امام صادق(ع) بخش مهمی را آموختیم. آن دوتا مذهب دیگر، شاگردان باواسطة امام صادق(ع) هستند یعنی جناب شافعی، باز شاگردِ شاگرد امام صادق(ع) است احمدبن‌حنبل هم شاگردِ شاگرد امام صادق(ع) است بنابراین هر 4 مذهب اهل سنت در حوزه مباحث فقهی و بخشی از مباحث حدیث و تفسیر قرآن، این‌ها همه تحت تأثیر امام صادق(ع) بودند و هیچ کدام از این 4 نفر یک کلمه علیه امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) نگفتند و هر چهارتایی‌شان در مدح اهل بیت(ع) و امام صادق(ع) حرف زدند. یعنی شما از ابوحنیفه، از مالک‌بن‌انس، از امام شافعی، از همه این‌ها مکرر دارید که می‌گویند بهترین و پاک‌ترین و عالم‌ترین و اخلاقی‌ترین آدمی که در عمرمان دیدیم امام صادق(ع) بوده است و از این قبیل تعابیر زیاد است.

امام صادق(ع) همین‌ها را نقد می‌کردند و می‌گفتند این جای حرف‌هایشان درست نیست در عین حال خیلی باادب به این‌ها برخورد می‌کرد. ابوحنیفه و مالک نقل می‌کنند که امام صادق(ع) چقدر با ما مهربان و باادب بود. یک وقت ابوحنیفه می‌گوید خلیفه (منصور) من را خواست و گفت می‌خواهم امام صادق(ع) را دعوت کنم می‌خواهم او را بپیچونی حالش را بگیری! سؤالات سخت فقهی و مسائل را بیا طرح کن بچلون و بپیچونش می‌خواهم یک کاری بکنی که جلوی همه خراب بشود و همه بروند بیرون بگویند بابا این‌ها کجایند! ابوحنیفه می‌گوید من به دستور خلیفه رفتم 40 تا مسئله بسیار سخت فقهی که جواب بعضی از آن‌ها را هیچ کس نمی‌دانست من مطمئن بودم ایشان نمی‌تواند این‌ها را جواب بدهد. آوردم کنار خلیفه منصور که تو عالم آل محمدی که علم پیش شماست، حکمت پیش شماست، دین پیش شماست، خود ابوحنیفه می‌گوید من هر سؤالی را مطرح کردم ایشان پاسخ آن را بر اساس مذاهب مختلف گفت. فرمودند این پرسش، پاسخ آن طبق مکتب حلقه فقهی عراق، طبق مثلاً نظر شما این است. طبق نظر حلقه حجاز این است، حلقه شام این است، حلقه یمن است، طبق مذاهب و جریان‌های مختلف گفت این است نظر من هم این است این هم دلیلش. در عین حال می‌گوید وقتی من داخل شدم امام صادق(ع) با خلیفه منصور نشسته بودند منصور رو کرد به امام صادق(ع) گفت ایشان را می‌شناسید؟ ایشان یک سری تکان داد که بله ایشان آقای فلانی‌اند. بعد ابوحنیفه گفت ایشان می‌دانست که من آمدم به دستور حکومت که علیه ایشان طرح مسئله کنم ولی با چنان ادب و محبتی با من برخورد کرد. بلند شد روبوسی کرد متکا را گذاشت گفت بفرمایید تکیه بدهید و خیلی هم مؤدبانه جواب داد. قضیه امام صادق(ع) در حوزه‌های مختلف مفصل است و بسیار عجیب و زیباست که ما چون نمی‌خواهیم زیاد ادامه پیدا کند، و الا چندین جلسه فقط باید به امام صادق(ع) اختصاص بدهیم که فرصت نیست. این سلسله بحث‌ها تمام شود یک وقت دیگری یک جای دیگری و یک جور دیگری باید برگردیم دوباره اهل بیت(ع) را آموزه‌ها و بیانات‌شان را و بحث‌هایشان را بگوییم. مثلاً نقشی که امام صادق(ع) در آغاز علوم جدید و علوم تجربی و علوم ریاضی و صنعت در جهان اسلام و کل جهان داشتند. جهان اسلام که می‌گوییم یعنی کل جهان، چون در زمان بنی‌عباس حکومت اسلامی 500- 600 سال هم از لحاظ نظامی، سیاسی، اقتصادی و علمی قدرت اول جهان بود. بخش مهمی از همین‌ها تعالیم امام صادق(ع) بود. چون مذهب حکومتی‌ها را که شاگردان امام صادق(ع) بودند. در حوزه رشته‌های فیزیک، شیمی، ستاره‌شناسی، بحث‌های فلسفی، حقوق، جراحی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، همه این‌ها را امام صادق(ع) شاگرد داشتند و کلاس‌های دانشگاهی داشتند. یک نمونه‌اش همین مفضل است که مانده؛ که هنوز تا این لحظه بعد از هزارواندی سال توحید مفضل درست توضیح داده نشده است. هنوز تئوری‌هایی در این بحث هست در رشته‌های مختلف علوم تجربی هنوز روی آن بحث نشده که بسا من معتقد هستم اگر متخصص روی این قضایا درست کار کند و روایات را هم درست بفهمد الهامات بسیاری برای کشفیات جدید در آن هست. فیزیک جدید، شیمی جدید، مکانیک، زمین‌شناسی، جانورشناسی، همه در زمان امام صادق(ع) و به دست ایشان رشد می‌کند و بعد در زمان بنی‌عباس این‌ها از طرف حکومت برای این که خودش مطرح شود و تمدن‌سازی و قدرت‌سازی، برجسته می‌شود. در حوزه تقوا و اخلاق، روایات عرفانی امام صادق(ع) که مردم به ظاهر دین اکتفا نکنید به ساحت باطن دین بیایید، خبر اصلی اینجاست. ابعاد مختلف ایشان. شریعت حکومتی را افشا کردن که این‌ها استنباط و اجتهاد نیست. خیلی از این فتواهایی که حکومت به عنوان فقه و اسلام می‌دهد به خاطر منافع و قدرت‌شان است، هیچ سند و مدرکی در قرآن و سنت ندارد،‌ یک اسلام قلابی و شریعت قلابی درست کردند. فقه که آن اوایل به این شکل نبود، حدیث و روایت بین سنی و شعیه بود، اواخر بنی‌امیه و اوایل بنی‌عباس، یک عالمه فقیه و فقیه‌نما راه افتاده بود که هرکسی هر چیزی دلش می‌خواست می‌گفت به اسم این که ما اصلاحات کردیم. انواع قیاس‌ها، انواع استحسان‌ها، احکام اسلامی همین‌طوری طبق نظر شخصی من‌درآوردی و طبق منافع و دستور حکومت با بخشنامه، تفسیر بخشنامه‌ای قرآن!‌ صدور بخشنامه‌ای احکام فقهی و شریعت! و دین را عوض کردن. این‌جاست که امام صادق(ع) یک جبهه عظیمی را در این جبهه تشکیل می‌دهند که فقه را آموزش می‌دهند که از فقه عبادت و طهارت و نجاست بگیر تا فقه خانواده، ما همه بحث داریم این‌ها حساب و کتاب دارد، چارچوب دارد، مبانی دارد، روش دارد، چرت و پرت نیست که هرکسی هرطوری دلش بخواهد بگوید و طبق منافع هرکسی دستور بدهند، فقیه بسازند، فقیه‌های درباری، و آخوندهای درباری و حقیقت را فدای مصلحت کنند. حکم خدا را تحریف کنند، مفت بفروشند. به تعبیر قرآن یک چیزهایی را بگویند به دست خودشان بنویسند بعد بگویند این‌ها حرف‌های خداست و از این قبیل.

در برابر این‌ها هم، این جبهه مهم را امام صادق(ع) تشکیل دادند و هم ثابت کنند این حکومت اصلاً سواد دینی ندارد و این‌ها فقیه نیستند. می‌گویند حکومت دینی هستند ولی این‌ها دین ندارند به غیر از این که در عمل دین ندارند و دروغگو و فاسد هستند اصلاً دین‌شناس هم نیستند و سواد دینی هم ندارند. دین این‌هایی است که ما داریم می‌گوییم. این خلیفه شما که خلیفه شده، سواد دینی او کجاست! امام صادق(ع) دارند همه این‌ها را جهت‌دهی می‌کنند. مصلحت‌اندیشی‌ها و ملاحظه‌کاری‌هایشان در برابر قدرت حاکم، دین‌سازی و جعل شرع و جعل فقه می‌کنند. امام(ع) آمدند بساط علمی و فقه و معارف و تفسیر و... یک جنبش عظیم که هم به مردم آگاهی بدهد به نسل‌های جدید که می‌خواهند اسلام را از حکومت یاد بگیرند بگوید این را ولش کنید اسلام این است و هم حکومت را بی‌آبرو کنند که اسلام این‌ها من‌درآوردی است با آنچه که ما می‌گوییم مقایسه کنید. این فقه‌شان است این اخلاق‌شان است، و در واقع دست‌شان را از آن بُعد مشروعیت مذهبی تهی می‌کردند. هم می‌فرمودند این‌ها دینی نیستند، دین است. و هم به مردم و جوانان و کسانی که دنبال دین بودند می‌گفتند دین را درست یاد بگیرید. از نماز و روزه و حج‌تان تا بازار اسلامی‌تان، تا سیاست و تا ابعاد مختلف. این هم تعابیری که داشتند که در واقع فقهای بزرگ حجاز و عراق را به این شکل، مؤدبانه زیر سؤال می‌بردند و نشان می‌دادند که حکومت نه سهم علمی از دین دارد، نه سهم عملی دارد و بعد این تعبیر امام صادق(ع) که فرمودند ماییم کسانی که «نحن قوم فرض الله طاعتنا» اگر دیدید که خداوند خواسته کسانی را اطاع کنید آن کسان این‌ها نیستند ماییم. بله خداوند اطاعت را واجب کرده اما نه اطاعت از اینها و امثال این‌ها را. «انتم تتموا» شما مأموم کسانی شدید و اقتدا به کسانی می‌کنید که «بمن لایعذر الناس بجهاله» فردا معذور نیستید که بگویید ما فکر می‌کردیم این‌ها صلاحیت دارید کلاه سرمان رفت. فردا شما دیگر معذور نخواهید بود و نمی‌توانید بگویید ما نمی‌دانستیم من دارم به شما می‌گویم. از این به بعد دیگر همه‌تان می‌دانید اگر تا به حال نمی‌دانستید. حق ندارید از این‌ها اطاعت کنید و دنبال این‌ها راه بیفتید. حق ندارید فردا بگویید رهبران ما جاهل بودند یا به ما نگفتند من به شما گفتم. رهبری سیاسی را از رهبری دینی، از رهبری علمی، فقهی، ایدئولوژیک، از رهبری انقلابی نباید تفکیک کنید همه این‌ها با هم است. سکولاریزم یعنی تفکیک این‌ها از هم. این‌ها رهبر فکری باشند، آن‌ها رهبر دینی باشند، آن‌ها رهبر طهارت و نجاست باشند، آن‌ها رهبر سیاسی باشند و آن‌ها هم رهبر علمی باشند! نه؛ همه این‌ها یکی است. همه باید در همه زمینه‌ها کار کنند. امام صادق(ع) می‌گوید این‌طوری نیست که من بنشینم فقه بگویم، بنی‌عباس حکومت کند. این‌طوری نمی‌شود. این‌ها نه فقه را می‌دانند و نه فقه را عمل می‌کنند. فقه این است، فقه‌هایی که این‌ها می‌گویند دارند فقه‌سازی می‌کنند. بیشترین روایت بین اهل بیت(ع) از امام صادق(ع) نقل شده است و بیشترین سهم در ساختن تشیع امروزی را امام صادق(ع) ایفا کردند.

لذا در جلسه آینده انشاءا... یک مقدار بیشتر به این بُعد می‌پردازیم.

والسلام علیکم و رحمه الله



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha