شبکه چهار - 6 آبان 1395

توضیح المسائل برای سبک زندگی (2)

مدرسه معصومیه قم – 91

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یک بخش از سبک زندگی مباحث معرفتی است و سبک تفکر است. سبک نگاه به زندگی است که یک اصلاحاتی باید در آن‌جا صورت بگیرد. بعد دوم آن مسئله‌ی ارزش‌ها و اخلاق است. خوب و بد کردن مفاهیم، معیارهایی که بر اساس آن‌ها می‌گوییم چه کاری خوب است و چه کاری بد است، چه نوع زندگی خوب است و چه نوع زندگی بد است و بخش سوم رفتار اجتماعی است که بعضی‌ها معمولاً در حوزه‌ی سبک زندگی غالباً به این بخش رفتار و اخلاق توجه می‌کنند که این‌ها محسوس است و وقتی از سبک زندگی می‌گویی از هنر و معماری و سینما بگیر تا خانواده و بازار و محله و آپارتمان و رانندگی و ازدواج و نظام آموزشی و پژوهشی و رسانه تا الگوی تفریح سالم را شامل می‌شود. ما در باب الگوی تفریح روایات متعددی داریم ولی راجع به این‌ها بحث نمی‌شود. من نمی‌دانم چطور است که در مورد یک جزء کوچکی از یک عبادت که تقریباً هم قطعی است و بین علما اختلاف زیادی نیست و قرآن و حدیث در مورد آن واضح بحث کرده و مثلاً راجع به این‌که طواف بین رکن و مقام باشد یا نباشد، راجع به بعضی از مطهرات، راجع به نجاسات، ارزش دارد که چند سال بحث خارج بکنیم و بشنویم که البته ارزش هم دارد ولی سوال من در بخش دوم است که چطور است که ده‌ها هزار آیه و حدیث که راجع به همه‌ی ابعاد زندگی است ارزش این را ندارد که در قالب 5 درس به سبک خارج فقه بیاید و بنشینند و در مورد آن بحث دقیق خارج فقهی بکنند؟ این ارزش ندارد که ما ده کرسی داشته باشیم که آیات و روایات را عاقلانه بررسی بکنیم و بگوییم با توجه به مشکلاتی که در جامعه‌ی ما هست، با توجه به این‌که یک پنجم ازدواج‌ها در تهران به طلاق منجر می‌شود، با توجه به این‌که اعتیاد به مواد مخدر زیاد می‌شود، با توجه به این‌که چرا قانون ترافیک و رانندگی و قوانین اداری را رعایت نمی‌کنیم، با توجه به این همه مشکلات واقعی، با توجه به این‌که این همه تناقض بین شعارهای ما و سبک زندگی اسلامی هست 5 کرسی فقه و تعلیم و تربیت و سبک زندگی لازم نیست در قم و در حوزه تشکیل بشود که این آیات و روایات را دسته‌بندی کنند و در مورد آن بحث کنند و با همان دقتی که در فقه اصول بحث می‌شود، با همان دقتی که راجع به استحساب بحث می‌شود روی آن کار بکنند؟ ما راجع به استحساب یک حدیث داریم «ابقاء ما کان علی ما کان...» راجع به این دو سال می‌توان بحث کرد و می‌کنند و این نشان می‌دهد که چقدر دقیق است و نشان می‌دهد در حوزه‌ی شیعه چقدر ظرفیت وجود دارد ولی با این ظرفیت چرا راجع به هزاران آیه و حدیث که امروز مشکلات واقعی همه‌ی بشریت از جمله‌ی خود ماست بحث نمی‌کنیم؟ اصلاً آسیب‌شناسی این طلاق‌ها به سبک زندگی اسلامی ربطی ندارد؟‌ نحوه‌ی تعلیم و تربیت، رسانه به این‌ها احتیاج ندارد؟ چقدر رسانه می‌تواند روی سبک زندگی تأثیر داشته باشد؟ البته ما در آیات و روایات کلمه‌ی سینما و تلویزیون نداریم ولی بعضی‌ها خیلی آدم‌های عوامی هستند که به دنبال این کلمات می‌گردند. تمام مناتات و ملاکات تأثیرگذاری در آیات و روایات بحث شده است. این‌ها اجتهاد می‌خواهد همان‌طور که مباحث عبادی اجتهاد می‌خواهد. این‌ها هزار بار اجتهادهای بیشتر می‌خواهد. اگر حوزه با فقه و اخلاق سبک زندگی اسلامی امروز را تبیین نکند و درست اجتهادی نکند به جای ما و شما علوم انسانی غرب و ایدئولوژی‌ها و مکاتب آن‌ها این کارها را کرده‌اند و حاضر و آماده می‌دهند. آن‌ها همه چیز را آماده دارند چون زندگی مادی آماده است. معنوی کردن زندگی سخت است. معنوی کردن سخت است که هم دنیا را داشته باشی و هم تمدن باشد و هم دینی باشد. باید وارد جزئیات شد و باید از کلیات عبور کرد. باید اجتهادی برخورد کرد و الا به جای ما رسانه‌های غرب، سینمای غرب و رسانه‌های غرب و از این قبیل برای جامعه‌ی ما و حتی برای خود من و شما و بچه‌های من و شما عملاً سبک ساخته‌اند و سبک زندگی می‌سازند. الان ادبیات حرف زدن بچه‌ها با پدر و مادرها تغییر پیدا کرده است. یک زمانی ما به خواب شب خود نمی‌دیدیم کسی اسم کوچک پدر خود را صدا بزند یا اسم کوچک مادر خود را صدا بزند ولی الان این اتفاق خیلی راحت می‌افتد و این تحت تأثیر همین فیلم‌ها است. طرز صحبت کردن زن و شوهرها عوض شده است. طرز حرف زدن خریدار و فروشنده تغییر کرده است. بعضی از جمله‌ها را قبلاً در فیلم‌ها می‌دیدی و الان از زبان مردم در خیابان‌ها می‌شنوی. مثلاً این جمله که در جواب فردی که می‌گوید من گرفتاری دارم می‌گویند این مشکل خودت است. اصلاً ما در اسلام چنین جمله‌ای نداریم که بگویند این مشکل تو هست. در اسلام عکس این است و می‌گوید مشکل تو مشکل من و مشکل همه است. ولی الان مکرر این را می‌بینیم که فرد به اداره یا پیش دکتر می‌رود و او می‌گوید این مشکل خود شماست. خب این را از فیلم‌ها یاد گرفته‌اند. این اصلاً جمله‌ی یک آدم مسلمان نیست. اگر ما و شما که منظور من حوزه است کار عقلانی اجتهادی با آیات و روایات نکنیم دیگران به جای من و شما این کار می‌کنند و کرده‌اند. یک بعد مهم تمدن‌سازی همین است. پس ما برای سبک زندگی اسلامی باید به سه رکن توجه داشته باشیم. این تمدن‌سازی به سه رکن احتیاج دارد. یک، عقلانی اسلامی است. دو، اخلاق و ارزش‌های اسلامی است. سوم، رفتارسازی در سبک زندگی فردی و اجتماعی است. یک اتفاقی قبل از مشروطه و در صد سال گذشته افتاد که برای اولین بار جامعه‌ی اسلامی از جمله کشور ما به پایین‌ترین درجات انحطاط رسید و تمدن اسلامی فرو پاشید و جهان اسلام تحت سلطه‌ی غرب قرار گرفت. این بین 100 تا 150 سال پیش و در اواخر قاجار و دوران پهلوی در ایران اتفاق افتاد. تقریباً در همین دوران همین بلا بر سر کل کشورهای اسلامی آمده است. حالا بعضی‌ها چند دهه جلوتر و بعضی‌ها دیرتر بودند. در این 100، 150 سال جهان اسلام از هم پاشید. حالا با این بیداری اسلامی و حرکت امام اگر بتوانیم تا آخر موفق برویم دوباره ورق می‌گردد. آن زمان که این اتفاق افتاد یک فرهنگی در جامعه حاکم شد که می‌خواست بگوید سبک زندگی اسلامی نداریم و دوران این گذشته است و این سبک زندگی برای همان دوران بوده است و امروز یک سبک زندگی داریم که به اسم مدرنیته و غرب مطرح می‌شود. چون بعضی‌ها فکر می‌کنند جامعه‌ی ایران چون سنتی‌تر بوده‌اند مذهبی‌تر بوده‌اند. این خبرها نبوده است. این تصور که شما فکر می‌کنید جامعه‌ها هر چه جلوتر آمده‌اند بی‌دین‌تر شده‌اند درست نیست. بروید و بخوانید. من خاطرات کسانی که به ایران آمده‌اند و 100 سال پیش ایران را در سفرنامه‌ی خود نوشته‌اند را خوانده‌ام. ببینید چه بوده است. اصلاً این تصور که مثلاً در زمان قاجار مردم ما مذهبی‌تر بودند و تقوای بیشتری داشتند و عبادت بیشتری می‌کردند و یا گناه کم‌تر بوده درست نیست. این حرف‌ها دروغ است. الان مردم ما از زمان قاجار خیلی متدین‌تر هستند. این تصور که هر چه زمان جلو می‌رود بی‌دینی بیشتر می‌شود درست نیست. همه چیز به این بستگی دارد که مؤلفه‌های اجتماعی چه کار انجام می‌دهند. اتفاقاً این‌ها صد سال پیش می‌گفتند آخر قرن بیستم دیگر دین حضور اجتماعی ندارد. بروید و آثار جامعه‌شناسان دین را ببینید. الان می‌گویند شدت حضور دین در عرصه‌ی اجتماعی بشر در کم‌تر دوره‌ی تاریخ به این اندازه شدید بوده است. الان ما با بنیادگرایی و فوندامنتالیزم دینی مواجه هستیم. این‌ها گفتند بعد از رنسانس تمام شد. این هم یک نگاه است. حوزه باید کنار برود تا بتوانند سبک زندگی وابسته‌ی درجه‌ی سه‌ی غربی را وارد کشور بکنند و بتوانند لباس مردم را تغییر بدهند، اخلاق آن‌ها را تغییر بدهند، الگوی مصرف آن‌ها را تغییر بدهند و این کارها را تا حدود زیادی انجام دادند. منشأ این حرف‌ها چه بود؟ من یک عبارت از آخوند خراسانی عرض بکنم که متأسفانه آخرین حضور حوزه قبل از انقلاب امام در سطح بالای مرجعیت در صحنه‌ی سیاسی برای تبیین و دفاع از سبک زندگی اسلامی و اجتهادی اسلامی در برابر سبک زندگی و تفکر و اخلاق غربی بود و متأسفانه این نهضت شکست خورد و این خیلی نقش داشت در این که حوزه‌های ما از مشروطه به بعد تا وقتی که امام دوباره آمد و اوضاع را برگرداند. حوزه بعد از مشروطیت ترسید و خودش را از صحنه‌ی سیاست کنار کشید و گفت ما در آخرین آزمونی که در سطح مرجعیت حوزه‌ی قم و نجف و غیره وارد عرصه شدیم هزینه دادیم و ملت به نام ما به میدان آمدند و شعار دینی دادند و اولین شهید مشروطه یک طلبه در کوچه و خیابان‌های تهران بود ولی بعد دیگران آمدند و آن را بردند و عدالت‌خواهی اسلامی با رهبری مرجعیت به مشروطه‌خواهی و انگلیسی و فرانسوی و سکولار تبدیل شد و نتیجه‌ی آن هم تبدیل قاجار به پهلوی شد. مرحوم ملا عبدالله مازندرانی که با مرحوم آخوند خراسانی در حوزه‌ی نجف جزو قهرمانان مشروطه بودند بعد از این که این قضایا گذشت می‌گوید کار ما به جایی رسیده که نه فقط به اهداف خود نرسیدیم و کلاه ما را برداشتند و انقلاب را دزدیدند بلکه امروز از جان خودمان هم خائف هستیم و باید به عوض اشک خون گریه کرد که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم؟ و آخر کار به واسطه‌ی چند نفر خیانتکار دشمن به چه نتیجه‌ی ضد مقصود رسید که آن‌ها هم بین ما بودند و مثل ما شعار مشروطه می‌دادند ولی کار خودشان را کردند. منظور آن‌ها حاکمیت سبک زندگی غربی در کشور بود و منظور ما مبارزه با استبداد و احیای سبک زندگی اسلامی بود. هزینه را ما دادیم ولی نتیجه را آن‌ها بردند. این را ملا عبدالله مازندرانی می‌گوید که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم. تعارض سکولاریسم غربی و استعماری با سنت مذهبی که حوزه و علما و مجتهدین پرچم آن را بالا برده بودند. کسانی مثل آخوند خراسانی، مرحوم نایینی، مراجع نجف از مشروطه حرف می‌زدند منتها از مشروطه با موازین دینی و مبتنی با شریعت و در چهارچوب شریعت حرف می‌زدند. جریان سکولاریست از مشروطه منهای شریعت حرف می‌زد و می‌گفت سبک حکومت و مدیریت و تفکر و زندگی ربطی به شریعت ندارد و دوران شریعت گذشته است. همین‌ حرف‌های آخوندزاده است. می‌گوید آن دوران گذشت و این دوران دوره‌ی سبک زندگی جدید به این مفهوم فردگرا و سکولار و بدون ماهیت دینی است و نتیجه‌ی آن عملاً تجربه‌ی شکست‌خورده مشروطه شد که تجربه‌ی‌ تلخی هم شد و بعد از آن علمای درجه اول و مراجع ما اغلب می‌ترسیدند دخالت بکنند. در خیلی از قضایا شما می‌بینید مراجع درجه اول ما بعد از مشروطه در مسائل سیاسی صریح وارد نشده‌اند که این به خاطر ترس مشروطه بود. آن‌ها مار گزیده بودند. حتی من شنیدم یک جایی به مرحوم آقای بروجردی همین حرف را زدند که چرا شما علیه شاه صریح موضع نمی‌گیرید؟ خب آقای کاشانی مجتهد است و به میدان آمده است، نواب صفوی را می‌خواهند اعدام بکنند. من این را به نقل قول از یکی از فضلایی که در قم بود و از آقای بروجردی شنیده بود شنیده‌ام. ایشان می‌گفت آقای بروجردی گفتند تضمین می‌کنید که ما وارد این صحنه بشویم و دوباره بلای مشروطه به سر ما نیاید؟ و بعد یک اعتراف تلخی هم در این حرف هست و آن این است که شما تضمین می‌کنید ما حکومت را از شاه بگیریم و بعد خودمان بتوانیم جامعه را اسلامی اداره بکنیم؟ یعنی سبک زندگی اسلامی و اجتهادی و نظام‌سازی دینی به قدر کافی کرده‌ایم؟ این نگرانی آقای بروجردی بود و لذا گفت من وارد نشوم و در حد ضروریات و الفبا دخالت کنم بهتر است و بیش از این وظیفه‌ای ندارم و الا می‌ترسم خود حوزه را هم از دست ما بگیرند و حوزه‌ی قم را نابود کنند. چون تجربه‌های دوران رضا خان بود. خب حکومت مشروطه ناکارآمد شد و هرج و مرج و ناامنی شد و فقر و مشکلات اقتصادی به وجود آمد و حزب‌بازی و انجمن‌بازی درست شد و در روزنامه‌ها به اسلام فحش دادند و گروه‌های ترور به راه افتاد. این‌ها با شعار مبارزه با فقر و بی‌عدالتی آمدند که عدالت و آزادی و امنیت اسلامی بیاید اما فقط همین کارها اتفاق افتاد و کم‌کم مشروطه در ذهن مردم تبدیل به هرج و مرج شد. حتی بعضی از رهبران مشروطه در مطالب خود نوشته‌اند که کاش وبا می‌آمد و ما می‌مردیم قبل از این‌که مشروطه پیروز بشود و در حالی که این همه هزینه دادیم این چیزها را نمی‌دیدیم که از چاله درآمدیم و به چاه افتادیم. بعد از آن هم کشور از هم پاشید. یعنی روس‌ها آمدند و کشور را اشغال کردند و از یک طرف انگلیس‌ها آمدند و بعد قرارداد 1907 را بستند و ایران را بین خودشان تقسیم کردند. هر کدام از این‌ها خودشان را مالک این‌جا می‌دانستند. مثلاً اگر می‌خواستند یک مستشار آمریکایی به نام «مورگان شوستر» را بیاورند روس‌ها و انگلیس‌ها می‌گفتند ما ارباب شما هستیم و لازم نیست ارباب تازه بیاورید و باز اولتیماتوم می‌دادند. مثل این می‌ماند که بر سر یک نوکر سه ارباب دعوا بکنند. ایران این‌طور شده بود. می‌گفتند از من اجازه گرفته‌ای که از آن‌جا این را می‌آوری؟ من ارباب تو هستم. کار به این‌جا رسید. بعد هم اشغال کردند و آمدند شهر تبریز را تخریب کردند و مرحوم سقه الاسلام مجاهد مشروطه را به دار کشیدند و جالب است بدانید که در محرم و روز عاشورا این کار را کردند و جالب است بدانید نقل شده در تبریز در همان روز چند هزار نفر قمه می‌زدند. سقه الاسلام را به دار می‌کشیدند. یکی از اطراف ایشان آمد و گفت آقا می‌خواهند مجتهد شهر را به دار بکشند. لااقل بیایید این قمه‌ها را به روس‌ها نشان بدهید که یک مرتبه ببینند چند هزار نفر با قمه آمده‌اند و شاید بترسند و او را رها کنند. آن‌ها گفتند آقا امام حسین را وارد کارهای سیاسی نکنید. امام حسین را برای مسائل معنوی بگذار و بعد آن روز هزاران نفر در تبریز قمه زدند و مرحوم سقه الاسلام را در همان روز به دار کشیدند و هیچ کس چیزی نگفت. یعنی عاشورا که سیاسی‌ترین و انقلابی‌ترین حرکت سیاسی تاریخ شیعه است تبدیل به مخدر و تریاک شد. بعضی از روشنفکران مسلمان می‌گفتند دین را تبدیل به تریاک کرده‌اند و دقیقاً همین بود. از خون تریاک ساختند. این تشیع انحرافی و اسلام قلابی بود که به نام حسین جلوی ظلم نمی‌ایستد ولی به نام حسین قمه می‌زند. می‌گوید قمه بزن و جلوی ظلم نایست چون حسین سیاسی نیست. اگر حسین سیاسی نبود که در کربلا شهید نمی‌شد. چون حسین سیاسی بود او را کشتند. چون او مزاحم قدرت بود او را کشتند. اگر امام حسین(ع) در مکه می‌نشست و مسئله می‌گفت کسی او را می‌کشت؟ امام(ره) خطاب به بعضی از همین علمای عافیت‌طلب یا کم‌عقل و کم‌خرد که می‌گویند تا ظهور امام زمان(عج) ما هیچ تکلیفی نداریم می‌گفت اگر حضرت ابراهیم(ع) در گوشه‌ای می‌نشست و احکام شخصی می‌گفت که مثلاً وضو این‌طور است و طهارت این‌طور است و نجاست این‌طور است او را به آتش می‌انداختند؟ ابراهیم برای نمرود خطرناک بود و آمد کاسه و کوزه‌ی این‌ها را به هم ریخت. آمد و گفت سبک حکومت و سبک فکر و سبک زندگی شما آشغال است و به درد نمی‌خورد و باید آن را تغییر بدهیم. امام می‌گفت اگر پیامبر اکرم(ص) سیاسی نبود و به تغییر معادله‌ی ثروت و قدرت کاری نداشت 70، 80 جنگ را به او تحمیل می‌کردند؟ امام می‌گفت یک زمانی می‌گفتند اگر آخوند لباس رزم بپوشد خلاف مروت است. امام گفت مگر پیامبر(ص) و حضرت امیر لباس جندی به تن نداشتند؟ آن‌ها که یکسره در خط مقدم بوده‌اند. به هر صورت این اتفاق در آن‌جا افتاد و بعد هم مرحوم خراسانی و بقیه خواستند هجرت کنند و بیایند و علیه شاه و علیه روس‌ها و انگلیس‌ها حکم جهاد بدهند که وقتی می‌خواستند به ایران بیایند و کار را یکسره کنند ایشان را مسموم کنند و شهید شدند و این اعدام شیخ فضل‌الله و ترور بهبهانی و مرگ مشکوک و مرموز مرحوم آخوند خراسانی که مرجع بزرگ نجف بود باعث شد که یک مرتبه همه مأیوس شدند و کشور هم اشغال شد و یک مرتبه مشروطه یک نوستالوژی تلخ و یک خاطره‌ی سیاه شد و این اولین نمونه‌ای بوده که برای تلاش حوزه برای اصلاح سبک زندگی در جامعه‌ی ایران بوده است و این‌قدر هم تلخ تمام می‌شود. مرحوم نایینی کتاب «تنبیه الامه» را نقل کردند و خودش از ناراحتی راه افتاد و نسخه‌های باقیمانده‌ی آن را از کتابخانه‌های نجف جمع کرد و همه را به دریا ریخت. مرحوم طباطبایی که بعداً به دست همین‌ها ترور شد. با این‌که ایشان در تهران جلوی شیخ فضل‌الله ایستاد و گفت شما نمی‌فهمید که این‌ها به نفع اسلام است. شیخ‌ فضل‌الله می‌گفت شما نمی‌فهمی که اتفاق‌های دیگری می‌افتد. بعد از آن شیخ فضل‌الله را به دار کشیدند و مرحوم آیت‌الله طباطبایی را هم کشتند. آقای طباطبایی بعد از این‌که شیخ فضل‌الله به دار کشیده شد و مشروطه به دست دیگران افتاد تعبیری داشت که گفت سرکه ریختیم و شراب شد. ما چه می‌خواستیم و چه در آمد. بانی‌های اصلی مشروطه به این سبک از صحنه خارج شدند. مسئولیت حوزه در باب سبک زندگی معلوم می‌شود. فقط یک نکته در باب روایات بگویم. توجه به این‌که هر روایتی در هر جایی قابل طرح نیست و باید معلوم بشود این روایت برای کدام بخش از زندگی و سبک زندگی است. ضمن این‌که روایت‌های جعلی داریم که بعضی‌ها آن را روی منبرها می‌خوانند. بعد هم که می‌گویی این چیست که می‌گویی می‌گوید شما یا ولد الزنا هستی یا لقمه‌ی حرام خورده‌ای و الا نباید در اهل بیت(ع) شک بکنی. جوابی که باید به این‌ها داد این است که بگویی بحث در این است که اهل بیت(ع) این‌ها را گفته‌اند یا نگفته‌اند و بحث در این نیست که اهل بیت(ع) این‌ها را گفته باشند و کسی نپذیرفته باشد. در منابع شیعه و سنی ما روایاتی داریم که باید حواس ما به آن‌ها باشد. حالا من یکی، دو نمونه از این‌ها می‌گویم تا بعد به سراغ روایات سبک زندگی برویم. به عنوان مثال می‌گویم. این را مرحوم شوشتری سندشناس و حدیث‌شناس بزرگ معاصر ما به این مورد متعرض شده و برای همین من آن را به عنوان مثال عرض می‌کنم. هم از منبع شیعه و هم از منبع سنی روایاتی به این شکل داریم. در تفسیر «در المنصور» از «ابو حریره» و از «سعلبی» در تفسیر خودش و همین‌طور در «البداعه و النهایه» و در «صحیح بخاری» و در «صحیح مسلم» در تفسیر آیه‌ی 137 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره نقل می‌شود که پیامبر فرمودند وقتی آدم از بهشت به زمین آمد قد او چنان بلند بود که سرش به آسمان‌ها می‌خورد و به همین دلیل موهایش ریخت و تاس شد. اولاً سرش به آسمان می‌خورده است. آسمان چیست که سرش به آسمان می‌خورد؟ قد او در بهشت بلند بود و وقتی به زمین آمد آن‌قدر بلند بود که سرش به آسمان می‌خورد و برای همین موهای او ریخت و تاس شد و این تاسی و کچلی به فرزندانش به ارث رسید. حالا آن‌هایی از شما که کچل نیستید بنابراین فرزند آدم نیستید. بعد می‌گوید از بلندای قد آدم جنبندگان زمین می‌رمیدند و برای این بود که حیوانات وحشی شدند. یعنی از بس آدم وحشتناک بود حیوانات وحشی شدند. بعد از آن مرحوم شوشتری می‌گوید پس این‌که خداوند بعد از آفرینش انسان به خودش تبریک گفته به چه چیزی تبریک گفته است؟ به چنین موجود وحشتناکی که حیوانات از او فرار می‌کنند؟ از آن زمان بود که حیوانات وحشی شدند. آدم با قد بلندش گفته‌های تقدیس فرشتگان به آسمان‌ها را می‌شنید اما فرشتگان هم از او ترسیدند. ببینید چه جانوری بوده که فرشتگان هم از او ترسیدند و از او به درگاه خدا شکایت کردند که خدایا شر او را از ما کوتاه کند. قد این خیلی بلند است و قیافه‌ی او هم ترسناک است. بنابراین خدای متعال انسان را کوتاه کرد. تا این‌که به 60 زراع رسید. یعنی وقتی کوتاه شده به حدود 30 متر رسیده است. از سوی دیگر آدم دیگر نمی‌توانست به سخنان فرشتگان گوش کند و با آنان انس بگیرد چون خدا قد او را کوتاه کرده بوده و لذا آدم هم وحشت کرد و به درگاه خدا شکایت کرد تا این‌که خدای متعال خانه‌ای را فرستاد که یاقوت‌های آن از بهشت بود و دو در از زمرد سبز داشت. امثال این‌ها چه چیزهایی است؟ این‌ها اسرائیلیاتی است که معمولاً یهودی‌ها و مسیحی‌های نصرانی و زرتشتی یا زنادقه‌ای که به نفاق تظاهر به اسلام می‌کردند و این‌ها را به نام تفسیر قرآن بین مسلمان‌ها رایج می‌کردند. بعضی از این‌ها به نام قصاصین مشهور هستند. این‌ها قصه‌گو هستند. یعنی همین‌طور داستان می‌ساختند. یک روز حضرت امیر به مسجد آمدند و دیدند مردم به دور یکی از این‌ها جمع شده‌اند. پرسیدند او چه کسی است؟ گفتند او قصص انبیای پیش را می‌گوید. حضرت امیر یک مقدار گوش دادند و گفتند این چرندیات چیست که می‌گویی؟ فرمودند دیگر او را در مسجد راه ندهید. بعضی از همین چرندیات به نام متن مقدس به دست و بال مردم افتاد. می‌گوید خدا حجرالاسود را برای بشر فرستاد چون خیلی گریه می‌کرد که چرا قد من کوتاه شد و می‌خواست اشک‌هایش را با آن پاک کند. این سنگ ابتدا سفید بود و در اثر گریه‌های آدم سیاه شد. یک نمونه هم از منابع شیعه بگویم. این در «روضه کافی» در باب کوتاه شدن قد انسان در تفسیر «عیاشی» هم هست. می‌خواهم بگویم در منابع شیعه و سنی از این‌طور چیزها هست. چون خدای عزوجل حضرت آدم و همسرش حوا را به زمین فرستاد دو پای آدم روی بلندی کوه صفا بود و سرش زیر افق آسمان بود. یعنی پاهای او روی صفا و مروه بود و سرش به آسمان چسبیده بود. حالا این‌که سقف آسمان کجاست که سر این به آن چسبیده را نمی‌فهمیم. آدم از آزار گرمای آفتاب به خدا شکایت کرد و گفت قد من خیلی بلند است و سر من کنار خورشید است و از گرمای آن می‌پزم. خدای عزوجل به جبرئیل وحی کرد که آدم از شدت آفتاب شکایت دارد. جبرئیل جلو آمد و آدم را بغل کرد و یک فشار داد و قامت او 70 زراع شد و عرض او 35 زراع شد. خب اگر کسی این‌ها را بردارد و بگوید اگر دین داری و حرامزاده نیستی این‌ها را باور کن. برای چه باید باور کنم؟‌ اگر حرامزاده باشم باور می‌کنم. چون نه سند دارد، نه معنی روایت با بسیاری از روایات دیگر سازگار است، نه با قرآن سازگار است، نه هیچ دلیلی برای آن داریم و بلکه دلیل عکس آن را داریم که امثال شما با هدف برای تخریب دین آمده‌اید. عبارت علامه توستری را هم می‌خوانم. مرحوم علامه توستری می‌گویند اولاً لازمه‌ی 60 زراع بودن انسان این است که به تناسب اندام باشد. چون خدا گفت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم...» خدا در قرآن صریح می‌فرماید ما به زیباترین نوع انسان را جسماً و روحاً آفریدیم. خب به این معنی است که اگر قد او 60 زراع بوده عرض او 17 زراع باشد نه این‌که 7 زراع باشد. چون معمولاً عرض آدم دو هفتم طول قد اوست و اگر نه یک چیز مربع‌شکلی می‌شد و لازمه‌ی این آن است که طول قامت او 24.5 زراع باشد و 60 زراع نباشد. مرحوم علامه توستری می‌فرمایند سوال من از کسی که این روایت را می‌خواند و آن کسی که می‌شنود این است که خلقتی از این نامتناسب‌تر و زشت‌تر ممکن است؟ آیا خدا چنین چیزی را آفرید و بعد فرمود «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» و بعد هم به خودش تبریک گفت؟ «فتبارک الله احسن الخالقین...» آقای جوادی یک تعبیر خوبی می‌کردند و می‌گفتند «تبارک الله احسن الخالقین...» در موقع خلق انسان به این معنی است که انسان احسن المخلوقین است چون در این‌جا احسن الخالقین را گفته است. علامه‌ی توستری کتابی تحت عنوان «الاخبار دخیله» یعنی عبارات جعلی دارد که طلبه‌ها باید این کتاب را ببینند. می‌گوید خدای حکیمی که هر چیزی را به زیبایی تمام آفرید و فرمود «احسن کل شیٍ...» و خدای رحمانی که در خلقت او هیچ دگرگونی و بی‌نظمی و اختلاف نیست «ما تَری فی خلقِ الرحمانِ مِنْ تفاوتٍ فارجعِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُظور...» اما این‌جا طبق این روایت خدا سه، چهار بار تجدید نظر کرده است و در مهندسی اشتباه کرده است. مثلاً اول نمی‌دانسته که اگر کله‌ی این نزدیک خورشید قرار بگیرد داغ می‌کند و ممکن است همه چیز را به هم بریزد. می‌فرماید مگر قرآن نمی‌فرماید «ما تَری فی خلقِ الرحمانِ مِنْ تفاوتٍ»؟ خدای متعال نسبت به هر جنبده یا پرنده آن‌چه که به آن نیاز داشته را ارزانی داشت و آن‌چه طبق مصالح آن موجود نبوده از او دور و دریغ داشت. چگونه خلیفه و جانشین خدا روی زمین که مقامش را با صدور فرمان سجده‌ی فرشتگان گرامی داشته طبق چنین حدیثی این‌قدر ناموزون آفریده است؟ و البته با فشردن وی و تبدیل او به موجودی 7 زراعی که لابد هر زراع آن به اندازه‌ی دوران ما بوده باز هم اشکال باقی است چرا که با این چنین قدی هم باز از آزار خورشید در امان نیست. راوی این حدیث کیست؟ «مغاطل بن سلیمان» است. او کیست؟ عامی مذهب و یک انسان منحرف العقیده است. این خبر و امثال این خبر جعلی است و او می‌آمد این اخبار را از قول پیامبر(ص) نقل می‌کرد و در کتب روایی شیعه و سنی از این دست خبرها وجود دارد. والسلام علیکم و رحمت‌الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha