استبداد، مشارکت، مشاورت(وکالت؛ لیبرال یا اسلامی؟)
به مناسبت افتتاح مجلس شورای اسلامی _نشست (پیام به نمایندگان مجلس) _ گردهمایی سالانه انجمنهای اسلامی دانشجویان سراسر کشور (دفترتحکیم وحدت) _ ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
راجع به مجلس تراز انقلاب، مفهوم انتخابات، مفهوم مشارکت، مشاورت خدمت شما عرض میکنم. اصل اول این است که پارلمان در نظامهای اروپایی و غربی به یک دلایلی تشکیل شده است. در نظام جمهوری اسلامی هم به یک دلایلی مفهومی به نام مجلس شورا تکشیل شد. آیا مبنای نظری این دوتا عیناً یکی است؟ خیر. آیا مبنای نظری پارلمان غربی و مجلس شورای اسلامی صددرصد متعارض و متفاوت است؟ خیر. پس چه؟ از داخل دوتا خیر چه در میآید؟ یک آری بیرون میآید. و آن این است که تئوری مجلس شورای اسلامی شبهاتها و تفاوتهایی با نظام پارلمانی در لیبرال دموکراسی دارد. شبهات در مواردی از این قبیل است که اینها رویکردهای اسلامی است. قبل از این که به این شکل مفهوم رأیگیری و این سبک انتخابات و پارلمانتاریزم پیدا شود از صدر اسلام جزو تعالیم قطعی اسلامی در قرآن و سنت است. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) همه جا که حکومت اولاً دوتا شرط دارد دوتا شرط عام دارد یکی این که «لاحکم الا لله» جز الله کسی و چیزی حق حاکمیت و تصمیم گیری در مورد بشر ندارد هیچ کس نمیتواند برای من و شما تصمیم بگیرد. «لاحکم الا لله» یعنی انسان آزاد است. «لاحکم الا لله» یعنی هیچ کس جز الله حق حکم و حکومت بر شما ندارد. «لاحکم الا لله» شعار آزادی و رهایی انسان و کرامت انسان است. ما از هیچ کس جز خدا و حق اطاعت نمیکنیم. ما تن به هیچ قانونی در این عالم نمیدهیم که کسانی مثل خودمان بنشینند قانون بنویسند. به چه حقی تو برای من قانون مینویسی؟ تو که هستی که من نیستم؟! دفاع از آزادی بشر، دفاع از حقوق انسانی و الا لله این است. منتهی از این قانون استفادة خوارجی نباید بکنیم. چون خوارج هم شعارشان همین آیه قرآن بود و با همین شعار امیرالمؤمنین(ع) را ترور کردند! حضرت امیر(ع) میگفت که خب این حکم الا لله معنیاش چیست و برداشتی که شما میکنید چیست؟ معنایش این است که هیچ حکومتی جز با اذن خدا و برای اجرای احکام و قوانین خدا نباید بر بشر حکومت کند. یعنی چه؟ یعنی بشر مجبور نیست از هیچ بشر دیگری اطاعت کند. یعنی هیچ بشری رئیس هیچ بشر دیگری نیست. هیچ کس رئیس ما نیست. یعنی ولیّ فقیه هم رئیس ما نیست؟ خیر. ذاتاً نه. به عنوان شخص نه. خب ببخشید امام معصوم چی؟ خیر، امام معصوم هم به عنوان خودش نه. پیامبر(ص) چه؟ پیامبر هم نه. پس چی؟ الله. «لا حکم الا لله» فقط الله. منتهی الله که مستقیم نمیآید اینجا شهرداری و مجلس و برق و آب را برای ما مدیریت کند. فرشتههایش که نمیآیند کابینه فرشتهها تشکیل بدهند. وزراء فرشتهها کابینه مجلس فرشتهها، بهبه چه مجلس و چه دولتی میشود؟ قوه قضائیه و دادگاههایش، قاضیهایش همه فرشتههایش، رئیس اداره برق، رئیس اداره سد و انرژی، وزیر امور خارجه هم که علی برکت الله! – من قصد متلک ندارم ولی این دستهایی که شما زدید تبدیل به متلک میکند! کلاً منظورم این بود که همه ملائکه الله میشدند!- حضرت امیر(ع) مچ این خوارج را گرفتند و گفتند نادانها «لاحکم الا لله» معنیاش این است که هیچ کس خارج از ضوابط الهی حق ندارد بر هیچ کس دیگری حکومت کند. کسی حق ندارد بر کس دیگری قانون و برنامه بنویسد که بنده تصمیم گرفتیم شما این کار را بکنید و این کار را نکنید! شما که هستید! اصلاً بگو نماینده اکثریت هستم 50 نفر میگویند الف، 49 نفر میگویند ب، برای چه ما 49 نفر باید تابع 51 نفر باشیم. مثلاً آن یک نفری که از این طرف بود رفت آن طرف، بخاطر این که یک کسی آنجا بود یک چشمکی به او زد رفت آن طرف، این چه جوری شد که قانون و حق همهاش عوض شد؟ اگر یک کسی از آن طرف بیاید این طرف، یک اشارهای بکنم بیاید، بعد دوباره جای حق و باطل عوض میشود؟ یعنی دو دوتا گاهی چهارتاست، گاهی پنج تاست، گاهی سه تاست؟ حق و عدل چه میشود؟ اصلاً 51 نفر به چه حقی برای 49 نفر تصمیم میگیرند. یک مقدار بالاتر برویم. 99 نفر به چه حقی برای یک نفر تصمیم میگیرند؟ چنین حقی نداریم. مثل این که 99 نفر بگویند که آقا ما تصمیم گرفتیم که جنابعالی خودکشی کنید. میگویم شما غلط کردی چنین تصمیمی گرفتید؟ مگر دست شماست. اکثریت مطلقیم! یک قدم باز جلوتر. یعنی خودش هم بگوید یعنی 100 نفری بگویند که این باید خودکشی کند. باز هم چنین حقی ایجاد نمیشود. یعنی هر صدنفری از جمله خود فرد بگوید که ما رأی دادیم و خودم هم موافقم که خودکشی کنم! چنین حقی ایجاد نمیشود. تو حق نداری خودکشی کنی مگر تو مالک خودت هستی؟ پس ببینید «لاحکم الا لله» یعنی اصالت حق؛ یعنی اصالت عدل؛ اتفاقاً یعنی اصالت حقوق بشر؛ حقوق بشر هم با رأیگیری جابجا نمیشود. داشتم میگفتم «لاحکم الا لله» که مبنای یکی از آیات الهی است که به مفهوم مجلس و قانونگذاری مربوط است این چه معانیای دارد؟ اصالت حقوق بشر. اصالت آزادی بشر. اصالت رهایی او. کرامت بشر. معنی «لاحکم الا لله» یعنی به هیچ کس اجازه نمیدهم برای من تصمیم بگیرد. هیچ کس حق ندارد برای من قانون بنویسد تو کی هستی که برای من قانون بنویسی. فوقش شما هم 10 تا مثل من هستید، 99 نفرید ولی مثل من هستید چه کسی گفته که چون 99 نفر هستید زورتان بیشتر است حق دارید برای من تصمیم بگیرید؟ من خودم هم نمیتوانم هر تصمیمی را برای خودم و علیه خودم بگیرم. اکثریت نمیتواند یک حقی را از کسی سلب کند و بگوید آقا فلانی کرامت ندارد و همه به او توهین کنید. حق ندارید. «لاحکم الا لله» فقط همین یک آیه قرآن پیامش این است. منتهی اگر این آیه خوارجی و احمقانه فهمیده شد نتیجهاش این است که، خوارج گفتند معنی این آیه این است که ما اصلاً احتیاج به حکومت نداریم «لاحکم الا لله» یعنی حکومت نمیخواهیم. میگفتند تمام اختلافات و دعواها سر مسئله حکومت پیش میآید ما اصلاً حکومت نمیخواهیم. حضرت امیر(ع) گفت که یعنی چه حکومت نمیخواهید؟ اصلاً هیچ جامعهای بدون حکومت امکان ندارد. خود جمع شما بدون حکومت امکان ندارد. خود شما یک رئیس و مرئوس دارید، یک طبقهبندی مدیریتی دارید. اسم آن را حکومت نمیگذارید نگذارید! حضرت امیر(ع) فرمود که در خوارج چه کسانی دارند به شما خط میدهند؟ سخنگوی شما کیست؟ فلانی. فلانی. چه کسی برای شما تصمیم میگیرد که کجا بروید کجا بروید جنگ کنید و نجنگید؟ گفتند فلانی و فلانی. حضرت امیر(ع) فرمودند پس شما حکومت را قبول دارید اما حاکمان شما کسان دیگری هستند. شما هم ولایت را قبول دارید والیان تان کسان دیگری هستند. ببینید تمام دنیا ولایت دارند ما هیچ جامعهای بدون ولایت نداریم. ولایت، یعنی انسجام، سرپرستی، مدیریت. زعامت، رهبری. بنابراین اصلاً در تمام شرق و غرب عالم ما جامعه بیولایت نداریم. همه اهل ولایت هستند. منتهی ولایت چه کسی؟ دعوا سر این است. او میگوید ولایت بوش و کلینتون و اوباما، او میگوید ولایت کری و... این میگوید ولایت آل سعود، آن میگوید ولایت صدام، یکی هم میگوید ولایت فقیه عادلِ منتخب مردم. پس ولایت داریم. خداوند میفرماید اصلاً بیولایتی نیست یک عده «أولیائهم الطاغوت» یک عده هم «ولیّهم الله» همه با ولایت هستید. یک عده ولیّشان خدا و رسول است «والذین آمنوا» یک عده ولیّشان طاغوتهای عالم هستند و ولیّعصرتان هم شیطان است! پس همه ولایتپذیرند منتهی دعوا سر ولایت و عدم ولایت نیست که دو نوع نظام حکومتی داریم یک نظام طرفدار ولایت است و یک عده مخالف ولایت است! نخیر، همه طرفدار ولایت هستند اصلاً طرفدار هم نباشند مجبور هستند چون اصلاً بیولایت معنی ندارد. ولایت یعنی زعامت، رهبری، خط و ربط. بحث این است که کدام ولایت؟ ولایت الله یا طاغوت؟ قرآن میفرماید آنهایی که ولیّشان خداست «یُخرجهم الظلمات الی النور» آنهایی که اولیاءشان شیطان است طاغوتها هستند «یخرجونهم من النور الی الظلمات» آنها شما را به ظلمات و تاریکیها میبرند و اینها در نور میبرند. آنها میبرند به سمت یک سبک زندگی و حکومت و خانوادهای که همیشه در تاریکی و ظلمات، کورمال کورمال زندگی کنید تا عمرتان تمام شود. نمیبینید و زندگی میکنید با چشم بسته. نمیدانی که چکار داری میکنی، آدم در تاریکی چطوری زندگی میکند، چیزی را نمیبیند نه جهت را میفهمد نه میفهمد که چقدر با هدف فاصله دارد نه میفهمد کجا هست؟ خدا میفرماید ما میخواهیم شما در نور زندگی کنید نه در تاریکی. ببینید، مسائل برایتان روشن باشد. اگر ولایت الله را پذیرفتید برایتان روشن است اگر نیست در تاریکی هستید. خب پس همه ولایت دارند. دوتا اینجا سر قضیه تشریع، قانونگذاری، «لاحکم الا لله»، دوتا خطا و انحراف ممکن است پیش بیاید که یکی آن همین بود که عرض کردم که خوارج اولین نمونه آن در تاریخ اسلام بودند که گفتند ما فقط «لاحکم الا لله» به حکومت خدا تن میدهیم فقط خداست که میتواند برای ما امر و نهی بفرستد ولو ما را خلق کرده، زندگی ما، لحظه به لحظهاش دست اوست، همه چیز دست اوست، مرگ، وظیفه، او فقط میتواند برای ما حقوق و وظیفه تعریف کند نه کس دیگری! بله درست است. پس ما اصلاً احتیاج به حکومت نداریم و هیچ کس حق ندارد برود مجلس قانون بنویسد! کسی حق ندارد حاکم بشود، رئیس دولت بشود، استاندار بشود، شهردار بشود، وکیل بشود، وزیر، قاضی بشود! یعنی چه؟ یعنی خدا و فرشتگان خودشان بیایند این کارها را بکنند؟! حضرت امیر(ع) به خوارج همینها را گفت. گفت شما مثل این که دوتا مفهوم را با هم قاطی کردید یکی مفهوم حاکمیت و حکم است یکی مفهوم امارت و مدیریت است. «لا امارتاً حکم الا لله » درست نیست «لاحکم الا لله» درست است. قرآن گفته «لاحکم الا لله»، یعنی فقط طبق حکم و ضوابط الهی میتوانید حکومت کنید. قرآن نگفته که حاکم و امیر و مسئولی جز خدا برای مدیریت نیست، مدیر و مسئولی جز خدا در جامعه نیست. خدا که قرار نیست بیاید اینجا برای ما مدیریت کند در شهرداری و پارلمان و مجلس.
شبهه دوم که مطرح میشود این است که وقتی میگویند فقط خدا قانونگذار است دیگر این قوانینی که مجلس میفرستیم و اینها مینویسند و آییننامههای دولتی چیست؟ جواب این است که اینها به معنای دقیق کلمه، تشریع، یعنی شریعتنویسی و قانون در عرض قانون خدا نیست. اگر کسی مثلاً تمام 7 میلیارد بشر رأی دادند یعنی بروند در یک مجلسی بنشینند حتی یک قانون خلاف قانون خدا نمیتوانند بنویسند. نمیتوانند که یعنی به لحاظ منطقی نمیتوانند بنویسند و الا به لحاظ عملی چرا هزاران گفتند و نوشتند، گفت گفتیم شد! نوشتیم شد! مدام مشغول هستند! اما به لحاظ منطقی چنین حقی ندارند که خلاف فرمان خداوند حکمی بدهند و حلال خداوند را حرام کنند، حرام خدا را حلال کنند. حق ندارند. اما در مسیر اجرای قوانین الهی باید قانون بنویسیم. اسم این تشریع نیست. قانونگذاری در ذیل قانون الله، قوانین الهی، قانونگذاری در عرض قانون خدا نیست،بدعت نیست، اتفاقاً سنت است و در ذیل سنت عمل کردن است. چون خداوند برای جزئیات من و شما که دستور صادر نکرده، خدای متعال یک ارزشهایی را معین کرده، میفرماید اینها ارزش و عدل است، اینها ظلم است. ته این مسیر بهشت است ته این مسیر جهنم است. اینها واجب مستحب است، اینها حرام و مکروه است، اینها هم حلال است، میخواهید انجام دهید میخواهید ندهید بستگی به نیت و هدف شما دارد، بستگی به اثر آن کار در آن شرایط دارد. خودتان تصمیم بگیرید ولی بر اساس اهداف و ضوابط درست تصمیم بگیرید ولی خودتان تصمیم بگیرید که اغلب کارها همینطوری است، نه واجب است نه حرام است. اغلب تصمیمهای حکومتی نه واجب است نه حرام. خودش به عنوان خاص. حلال است، مشروع است، منتهی باید دید که در مسیر یک واجب دارد قرار میگیرد یا در مسیر یک حرام. قانونگذاری که امروزه در مجلسها میشود در واقع این یک برنامهریزی است نه قانونگذاری. برنامهریزی است یا قوانین جزئی اجرایی است در ذیل قوانین کلی الهی. قوانین کلی الهی چیست؟ از این جا به بعد ببینید تفاوت مجلس شورای اسلامی با پارلمانهای غیر اسلامی کمکم روشن میشود. شبهاتهای زیادی دارد. در هر دو مجلس، وکالت است. منتهی وکالت، یک تعبیر اسلامی دارد، وکالت یک تعبیر لیبرال دارد اینها با هم قاطی نشود. وکالت در مفهوم اومانیستی معنیاش این است که هرکسی بطور مطلق مالک سرنوشت خودش است و هر کاری که دلش میخواهد و لذت میبرد میتواند بکند! اگر دلش بخواهد میتواند خودکشی کند، یا دلش میخواهد ... دیگر حلال و حرامی ندارد، اصالت لذت، اصالت سود. آن وقت این مبنا برای وکالت میشود. من تو را وکیل میکنم که تمایلات من را از طریق قانون پیگیری و ارضاء کنی. این وکالت سکولار و مادی میشود.
وکالت اسلامی چیست؟ وکالت اسلامی این است که من بنده خدا هستم و آزاد از همه خلق، هیچ کدام حق ندارید مستقلاً برای من تصمیم بگیرید نه به عنوان فرد و نه به عنوان شهروند این جامعه. خداوند مسیر تکامل من و شما را در ساحت فردی، جمعی، ملی و حکومتی اصول آن را تعیین کرده است. شما نماینده من و ما میشوید به مجلس و دولت میروید از این اختیارات حکومتی که امانت خدا در دست شما و من است و امانت ماست در دست شماها، در مسیر مصالح ما، مصالح دنیوی و اخروی، مصالح مادی و معنوی، فردی و اجتماعی ما، از این وکالت استفاده کنید، این وکالت را اِعمال کنید، برنامهریزی و قانونگذاری بکنید تا فرد و جامعه را هرچه بیشتر و سریعتر به سوی ارزشها و آرمانهای الهی که یکی از آن رفاه است، یکی هم بهداشت است، یکی هم امنیت است، که اینها ارزشهای الهیاند اما فقط اینها نیست، یکی هم رشد فرهنگی، اخلاقی و معنوی جامعه است، آمادگی برای لقاءالله است، عدالت اجتماعی است، تقوای اخلاقی است، اینها را فراهم کنید. «و لاحکم الا لله» خلاف حکم خدا حق ندارید یک قانون بگذارید. یک تصمیم حکومتی حق ندارید بگیرید. پس این قوانین که مینویسید چیست؟ لایحهها، قانون، دولتها و مجلسها چیست؟ هیچی، اینها باید در چارچوب و راستای ارزشهای الهی و احکام الهی باشد چون فرق اسلام با سایر ادیان و مسیحیت کنونی هم در همین جاهاست که یک معنای غربی از دین اینها در ذهنشان دارند که میگویند حداکثر عقاید شخصی خودت است که اینها قابل اثبات و رد نیست، بیشتر سلیقه شخصی است و از آن بالاتر در حد سفارشهایی در حد حوزه اخلاق فردی است دیگر بالاتر از این نباید باشد مزاحم هم نباید بشود، امر به معروف و نهی از منکر ما نداریم، امر و نهی حق ندارید، امر معروف و نهی از منکر هرکس برای خودش است. ولی اخلاقیات عمومی چرا.
اسلام میگوید علاوه بر عقاید شخصی و علاوه بر اخلاق فردی، دین، به تکامل اجتماعی هم کار دارد و تکامل اجتماعی را نمیشود از تکامل فردی تفکیک کرد. یکسری معروف و منکرهای مهمی هم در حوزه تعامل در دایره ثروت و اقتصاد داریم. در دایره قدرت، سیاست. در دایره رسانه و تعلیم و تربیت. در دایره روابط بینالملل. در حوزه تجارت، در حوزه قضاوت، اینها هم اصول الهی است. حکومت باید تشکیل بدهیم، حکومتهای فاسد را باید اصلاح یا سرنگون کنیم، حکومت صالح تشکیل بدهیم. صالح یعنی مردمی در خدمت خلق؛ و مجری ضوابط و ارزشهای الهی. این حکومت صالح میشود. و نسبی هم هست، میتواند سالم و صالحتر بشود باید مدام صالحتر بشود. حکومت اینطوری نیست که بگوییم یا اسلامی است یا غیر اسلامی است. حکومت اسلامی هم اسلامیتر و اسلامیتر و اسلامیتر دارد، غیر اسلامی هم غیر اسلامیتر و غیر اسلامیتر دارد. در اجرا کاملاً نسبی است. در تئوری چرا، حد و مرزها مشخص است. خیلی نسبی نیست مگر در یک موارد خاصی که تابع عرف و زمان و مکان و اجتهادپذیر باشد وگرنه نه. خیلی مطلق و ثابت ممکن است متشابه نیست. اما در اجرا چرا. مثل حوزه شخصی است. اصلاً حکومت را ولش کنید مثلاً به لحاظ شخص، من و شما مگر نمیدانیم که چه کارهایی خوب است و چه کارهایی بد است؟ مطمئن هستیم که پشت سر همدیگر حرف میزنیم بد است، همدیگر را لت و پار میکنیم، همهمان میدانیم خیلی بد است. دروغ را همه میدانیم بد است، کسی نیست که از دروغ دفاع کند ولی همه این کارها را میکنیم! همینهایی که میگوییم بد است انجام میدهیم. میدانید چه زمانی ناراحت میشویم؟ وقتی که دیگران در مورد ما اِعمال میکنند ناراحت میشویم وقتی خودمان در مورد دیگران اِعمال میکنیم خوشحال هستیم. خب با این که به لحاظ نظری میدانیم چه حق است و چه باطل است؟ اما به لحاظ عملی ملتزم نیستیم. در حوزه حکومتی هم همینطور است. خیلی چیزها را مسئولان ما میدانند که درست است یا درست نیست ولی انجام میدهند. بعضی از درستها را انجام نمیدهند و بعضی از نادرستها را انجام میدهند! مثل شخص، در حوزه فرد همین است، در حوزه اجتماعی همین است، در حوزه حکومتی هم همین است. بنابراین در حوزه اجرا باید اسلامیتر بشود؟ آیا حکومت الآن اسلامی است؟ غیر اسلامی است؟ این حکومت الآن در یک جهانی اسلامی است و در یک جهاتی غیر اسلامی است. آن جهاتی هم که اسلامی است میتواند و باید اسلامیتر شود. آن جاهایی که غیر اسلامی است باید نگذاریم که غیر اسلامیتر شود. خب اسلام یک اصول کلی را میگوید. مثلاً میفرماید وفای به عهد، التزام به قراردادهای اجتماعی، «أفوا بالعقود» پروتکلهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، ازدواج، خانوادگی، روابط خارجی، بانکی، اینها را که اقدام میکنید اولاً مشروع باشد و بعد عادلانه باشد و بعد به آن وفا کنید. این موعظه است اما در حوزه حقالناس باید بتوانی این را به قانون تبدیل کنی. یک بخشیاش اخلاق است، تربیت است، آنها قانونی نیست نمیشود. مثل این است که بگوییم قانون گذراندیم که هیچ کس حسودی نکند. خب بگذارید! مگر با قانون میشود جلوی حسودی را گرفت؟ حسادت را با تعلیم و تربیت میشود جلوی آن را گرفت نه با قانون. اما بخشی از این مسائل اخلاقی است که در حوزه حقالناس و قانونی وارد میشود، دیگر آنجا نباید به موعظه اکتفا کنیم. باید موعظهتان را بکنید اما باید درست هم قانون بنویسید که از حقالناس حفاظت کنیم. از حقوق زن در داخل خانواده و بیرون خانواده حمایت کن. از حقوق مرد و کودک داخل خانواده و بیرون خانواده حمایت کن. از حقوق فروشنده و خریدار، هم موعظهاش کن و هم با قانون او را کنترل کن. از درون و بیرون باید فرد و جامعه را مهندسی کنید. اصلاً شما برای این حکومت تشکیل میدهید و الا که حکومت دست شاه باشد ما هم جداگانه بنشینیم و همدیگر را موعظه کنیم. باید ساختار اصلاح شود. مثلاً میگوید بیمه تأمین اجتماعی، قرآن میفرماید «ابنسبیل» در راه ماندهها را نباید بگذارید نابود شوند، نباید بگذارید یتیم و کسی که بیسرپرست است ضایع بشود و... ازدواج باید بهنگام انجام شود، آمار طلاق باید پایین بیاید. خب کلیات اینها را میگوید اما این که چطوری؟ اینها را در قرآن و روایات که نباید به ما بگویند یک عقلی هم به ما دادند، اعتماد کردند گفتند حتماً اینها خودشان فهمیدند که عقل هم به آنها دادیم! نمیدانند که ما تا آخر این را متوجه نمیشویم. عقل را میگیریم آکبند، و دوباره آخر تحویل میدهیم و رسید میگیریم! خداوند میفرماید من به شما عقل دادم دارم به شما میگویم خط درست این است. وفای به عهد، دروغ نگویید، چک بیمحل نکشید، به همدیگر خیانت نکنید، امانتداری. اما حالا این امانتداری یک بُعد تربیتی دارد باید از مدرسه، خانواده، رسانه، فیلم، انیمیشن، بازیهای کامپیوتری، اینها همه میتوانند دو جور باشد این بازی کامپیوتری میتواند روح امانتداری را در بچه تقویت کند، میتواند روح خیانت را در او تقویت کند. به نظر شما نمیتواند؟ دو جور میشود. قبلترها یک بازی کامپیوتری آمده بود بچههای ما بازی میکردند باید میرفت خانه همسایه را خراب میکرد و بهم ریخت. میرفت از پنجره داخل خانه، صاحبخانه بدبخت میرفت توی هال در را باز کند این از پنجره داخل میآمد و کل آشپزخانه او را بهم میریخت بعد میآمد بیرون، بعد تا او میآمد توی آشپزخانه این میرفت هالش را بهم میریخت در میرفت امتیاز میگرفت! که من خودم هم بارها نشستم بازی کردم و خیلی هم امتیاز گرفتم! در حالی که همین بازی را یک آدم باشعوری اگر پیدا شود و یک آدم اخلاقی پیدا بشود میتواند همین بازی را با همین هیجان، عکس این باشد مثلاً بگوید رفتم خانه فامیلمان خانهاش خراب بوده، این مریض بوده، بدون این که مطلع شود میخواستم خانهاش را تعمیر کنم. مثلاً دارم آشپزخانهاش را درست میکنم تا میآید میپرم میروم دم در، پنجرهاش را درست میکنم، خب چرا خرابکاری میکنی؟ درستکاری یاد بده. یا مثلاً در روایت میگویند ائمه(ع) یواشکی میرفتند دم در خانه فقرا، بدون این که بشناسند غذا و خرما کمک میکردند که اصلاً طرف نبیند این چه کسی بود. در روایت داریم که وقتی ائمه(ع) شهید میشدند بعد از چند روز فقرا و خیلیها میفهمیدند که ایشان بوده چون از 5 روز پیش که ایشان شهید شده دیگر در این 5 شب هیچ کس نیامده است. همین را میشود به یک بازی هیجانانگیز تبدیل کرد. برود در خانه، زنگ بزند جنس را بگذارد فرار کند برود. هیجان هم در آن هست، تفریح هم هست و برای یک عمل صالح امتیاز میگیری. در حالی که یک بازی اینجوری بود که من دیدم زنگ میزد در خانهها فرار میکرد. زمان بچگی ما امکانات نبود تفریحات ما همین چیزها بود! ما حق داشتیم این کارها را بکنیم چون وسیله بازی دیگری نبود! ولی حالا که دارند با بازیهای کامپیوتری این کارها را دارند یاد میدهند. ببینید شما از همین انیمیشن میشود در آن قانون گذاشت. شما در همین بازیهای کامپیوتری میشود فسق و فحشا را آموزش داد که اینها آموزش میدهند. دقیقاً یک گناهی است که آن را انجام بدهی امتیاز میگیری. یک عمل صالحی هست که اگر آن را انجام بدهی پخمهای و امتیاز از دست میدهی! درست عکس آن میشود کرد. خب اسلام و خدا و پیامبر(ص) کلیات آن را میگویند بقیهاش را دست ما و شما سپردند و گفتند حتماً این مسلمانها یک عقل و شعوری دارند و این کفار که اینقدر برای ضربه زدن به ارزشها دارند باهوش عمل میکنند، احتمالاً مسلمانها نصف شعور کفار را دارند که از آن طرف عمل کنند، روی ما خیلی حساب کردند! ا مدام باید فیلمهای جذاب بسازد منکر را به ارزش تبدیل میکند و ارزش را ضدارزش نشان میدهد تقریباً تمام فیلمهای سینمایی که خود من هم برای تفریح نگاه میکنم که خستگیام در برود فیلم هم باید هیجان داشته باشد که تقریباً توی همه اینها قهرمانش یک دزد است، یا بانک میزند، یا رئیس یک باند قاچاق است یا آدمکش است، یا اهل تجاوز است، یا رباخوار است، یا یک دزد است که با دزدهای دیگر درافتاده، یا دزد با پلیسها درافتاده که همیشه هم میگوییم خدا کند دست پلیسها نیفتاد، یعنی از اول تا آخر فیلم باید چندبار متوسل بشویم که یک وقت این گیر نیفتد یک بانک دیگر هم انشاءالله تا آخر فیلم بزند! ببینید قهرمان و آرتیست فیلم همجنسباز است، از روی کارها و حرفهایش معلوم است حالا اینها دیالوگ آن را عوض میکند ولی معلوم است این تیپ از این اواخواهریهاست! قهرمان فیلم، شکنجهگر سازمان سیا و پنتاگون است. قهرمان آن فیلم 24 کیست؟ همین جنایتکارانی هستند که ما همیشه در انقلابها میگوییم عوامل سیا، عوامل پنتاگون، عوامل کثیف، امپریالیستها. یک قهرمان! چقدر آدم خوبی است. عاقل، شجاع، اخلاقی، انسان، بامعرفت، لوطی، اصلاً همه حرفهایش درست است. میگوید چرا شکنجه میکنی؟ میگوید اگر شکنجه نکنم نمیدانی که آثار بعدیاش چقدر بدتر است. اگر این را شکنجه بکنی این را لو میدهد اگر این را شکنجه نکنی ممکن است صد نفر کشته بشوند. اگر یک نفر کشته بشود بهتر است یا صدنفر کشته شود؟ میگویی درست میگویی یک نفر کشته بشود بهتر است شکنجه کن! انشاءالله خدا اجرت بدهد! خب این است. فیلمی که آدم میبیند ته آن آدم سمپات شکنجهگر سازمان سیا میشود که آقا این پدرسوختهها انقلابیون عالم چه موجودات کثیفی هستند این حشرات موذی! چقدر خوب است که آمریکاییها همهجا اینها را از سر راه برمیدارند! یعنی به انقلابیون عالم به چشم سوسک و شپش نگاه کنی! بله اگر نکشیم فلان! اصلاً کودتای 28 مرداد کودتا نبود نجات ملت ایران بود. دانشگاه توکیو رفته بودم موضوع بحث من یک چیز دیگری بود ولی سالگرد این بمب اتمی بود اینها عادت دارند سر سالگرد به یاد قربانیان سکوت میکنند بعد سکوت کردیم بعد من گفتم تسلیت عرض میکنیم. ولی چطوری است که شما به یاد قربانیان همیشه سکوت میکنید چرا به یاد قربانیان حرف نمیزنید؟ یک سال هم به یاد قربانیان فریاد بزنید چرا همهاش سکوت میکنید؟ سؤال دوم این است که چرا از قربانیان حرف میزنید از قربانی کنندگان حرف نمیزنید. بمب اتم که خودش نترکیده یک کسی این بمب را منفجر کرده چرا اسم آمریکا را نمیآورید؟ چرا یک بار آمریکا را محکوم نمیکنید؟ همه، رئیس دانشگاه توکیو، رئیس دانشکده، همه به هم نگاه میکنند یکی سرش را پایین میاندازد میترسند، یکی رنگش عوض شده، یکی میخنده، بعد مجری او یک دانشجوی دکترا بود، سؤال کردم گفتم سوال من را جواب بدهید من نمیدانم چرا اینطوری است؟ گفت بله درست است خیلی حادثه تلخی بود اما حتماً لازم بوده آمریکا این کار را بکند! من گفتم این فکر تو از بمب اتم خطرناکتر است که زدند پدر و مادر تو را سوزاندند بعد میگویی لازم بوده که آمریکا این کار را بکند! بعد آمدیم بیرون، رئیس دانشگاه گفت آقا هم ما فهمیدیم شما چه میگویی،درست هم میگویی، ولی ما اینجا جرأت نمیکنیم این حرفها را بزنیم ما اگر این حرف شما را تأیید کنیم فردا ما را از اینجا برمیدارند و برای ما مشکلات بوجود میآید! آمریکاییها بر اینجا مسلط هستند. رئیس ما را اینها تعیین میکنند نمیگذارند حرف بزنیم. گفت ملت ما ملت شما نیستند میترسند.
میخواهم بگویم که اصول کلی را به قانون تبدیل کنید. کسی که به مجلس میرود باید این ارزشهای الهی را به قانون تبدیل کند. یک بخشی از حقالناس تربیتی است ولی یک بخشی از آن باید به قانون تبدیل شود. مصلحت خاص افراد دو طرف هر پیمان و پروتکل اجتماعی، مسائل عام اجتماعی، اختیارات حاکم، اختیارات مردم باید در قانونگذاری و مجلس درست طراحی شود و آنهایی که آنجا هستند باید هم مصالح مردم را بشناسند هم ضوابط الهی را بشناسند هم شجاع باشند هم دقیق باشند بتوانند این کارها را بکنند هم متخصص باشند و مشکلات مختلف مردم را بفهمند که چیست. یک مشکل اعتیاد، طلاق، بیکاری، مسئول اینها هستید، اینها سهتا منکر است که باید با آن مبارزه کنی. تو که میروی در دولت و مجلس و دستگاه قضائی، تو که نباید مثل ما که حرف میزنیم تو هم فقط حرف بزنی! تو دیگر اختیارات داری، تصمیمگیری و باید برنامه داشته باشی. برنامهات برای این قضایا چیست؟ اینها حکمالله است. حکم خداست که جامعه نباید بیکار باشد، حکم خداست که اعتیاد نباید باشد، حکم خداست که طلاق نباید باشد، مگر حداقلی در حد اجبار و مجبوری. تو باید برای اینها قانون بگذاری و برنامه اجرایی داشته باشی.
خداوند متعال میآید هویت و سبک زندگی اجتماعی را تبیین میکند مخصوصاً در قرآن که در سوره توبه/آیه 71 میفرماید: مردان و زنان مؤمن، در جامعه اسلامی از این جهت مرد و زن نداریم و مرد و زن همه باید بهم کمک کنند «بعضهم اولیاء بعض» همه نسبت به همدیگر ولایت دارند. «المؤمن و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» مردان و زنان مسلمان و مؤمن، همه نسبت به هم ولایت دارند. در امور اجتماعی همه، همه باید دخالت کنند، همه مراقب هم باشند. همه مثل خواهر و برادر به فکر هم باشند، نگران هم باشند، همدیگر را راهنمایی کنند، نسبت به هم ولایت دارند. از همدیگر مشکلاتشان را بپرسند و مرد و زن به همدیگر کمک کنند. خداوند در سوره توبه، میفرماید به کار نیک و عمل صالح دستور میدهد و نهی میکند تمام مردان و زنان مسلمان در جامعه وظیفه دارند که به ارزشها دعوت کنید و امر به معروف کنید و با ضدارزشها مبارزه کنید و نهی از منکر کنید. نظارت اجتماعی،انتقاد اجتماعی و حضور اجتماعی. و نماز بپا دارند و رابطهشان را با خداوند تحکیم کنند نگذارند که رابطه قطع شود، نه رابطه فرد با خدا، نه جامعه با خدا، نه حکومت با خدا، نگذارید رابطه قطع شود. نباید بگذارید رابطه دولت و مجلس و دادگاهها با خدا قطع شود. نباید بگذارید رابطه شهرداریها با خداوند قطع شود. هم اقامه نماز؛ بعد زکات، یعنی ثروت از قلهها به سمت دامنهها بیاید و شکاف طبقاتی پر شود. نباید بگذارید در تهران خانههایی باشند که رهنشان چند میلیارد است! من شنیدم حتی چند ده میلیارد! خانههایی در تهران باشند، کاخهایی باشند که اجاره ماهانهشان چندین میلیارد است باید بروید جلوی آن خانهها تحصن کنید بگویید ما همینجا مینشینیم بلند نمیشویم بگویید این خانهها از کجا آمده و چرا هست؟ یک بار بگویید شهدایی را که میآورند این طرف و آن طرف دفن میکنند کار خوبی میکنند یک بار هم بگویید بعضی از این شهدا را بالا شهر ببرید جلوی در خانه این کاخهای میلیاردی شهید دفن کنید. که وقتی از خانه بیرون میآید مجبور شود دور بزند. جلوی در پارکینگ او شهید دفن کنید. نماز، رابطه با خدا، زکات؛ رابطه اقتصادی سالم با خلق. امر به معروف؛ دعوت به ارزشها توحید و عدالت. نهی از منکر؛ مبارزه با بیعدالتی و فحشا و ظلم. اینها وظیفه است. قرآن میفرماید مرد و زن ندارد همه شما چنین وظایفی دارید. «بعضهم اولیاء بعض» ولایت دارید خداوند به شما ولایت داده است. ولایت یعنی حقِ دخالت. خداوند عزیز است هم حکیم. میفرماید روی این فرمان الهی میفرماید هم منشأ این حکمت عزت است یعنی هم درست است و هم از موضع حق و موضع عزت است. همه آیات قرآن اینطور است. منتهی باید اینها را به قانون تبدیل کنی. باید مجلسی تشکیل شود که بتواند این ارزشهای الهی را به قانون تبدیل کند. یعنی مصداق آن را پیدا کند و بگوید آن بخشی که مربوط به تعلیم و تربیت جدا، تازه آن هم قانون باید آن را حمایت کند. لذا اینها که فکر میکنند عرصه فرهنگ و سینما و رسانه عرصه خودنمایی و جلوهگری است اینها خلاف فرمان الهی است. همین عرصه هنر و سینما و رسانه آنها هم عرصه تعلیم و تربیت است. منتهی تعلیم و تربیت خشک نه، تعلیم و تربیت هنرمندانه. برای من تئاتر و فیلم بازی میکند... اگر به من بگویند که یک تئاتری هست که میخواهیم شما را تربیت کنیم بیا بنشین آنجا تئاتر نگاه کن یا یک فیلم آموزشی عمیقی است میخواهد تو را تربیت کند، من اصلاً حوصله ندارم آن فیلم را نگاه کنم! نباید به من بگویی که میخواهی من را تربیت کنی ولی در عمل باید من را تربیت کنی. تا به من بگویی این فیلم خیلی از نظر هنری جذاب نیست ولی عوضش حرفهای خیلی عمیقی در آن هست، خب من اگر حرفهای عمیق بخواهم میروم کتاب میخوانم برای چه بیایم فیلم نگاه کنم. من سینما میآیم که تفریح هم بکنم تو اگر راست میگویی و هنرمندی یک جوری چیز به من یاد بده که من خیلی نفهمم چیزی به من یاد دادی و احساس نکنم پای درس آخوند آمدم نشستم. آمدم اینجا تفریح کنم. خب دانشکده هنر، وقتی واقعاً دانشکده هنر است که بتواند ارزشهای الهی را با هنرمندانهترین و جذابترین وجه در همه عرصههای هنری بتواند به جامعه ارائه بدهد. نه این که فساد جذاب ارائه شود و از غرب در جامعه پمپاژ شود ولی صلاح و حق بدون جذابیت ارائه شود و یا ارائه درست نشود. عرصه وزارت ارشاد و صدا و سیما همه اینها به این مسئله امر به معروف و نهی از منکر مربوط است منتهی به شیوه خودش.
ارزش در روابط اجتماعی، اخلاص، ایمان، ایمان مثل روزنهای در دیوار جامعه است که هرکس ایمان داشته باشد میتواند به این جامعه نظر کند و به این جامعه نفوذ کند و آنهایی که ندارند نتوانند و راه بر آنها بسته باشد. چه کسی میتواند در یک جامعه در نظام سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، فرهنگی نفوذ کند و چه کسانی نتواند نفوذ کند. خداوند در همین سوره توبه آیه 23 میفرماید شما که مؤمن هستید «یا ایها الذین آمنوا» شما که مؤمن هستید و این حرفها را قبول دارید پدران و حتی برادرانتان اگر مسیر باطل و کفر را پیش گرفتند به دوستی نگیرید. هرکس از شما که با دشمنان و با خط باطل دوستی کند به آنها ملحق نشوید او هم ستمگر است یعنی تعصبات را کنار بگذار. اهل حق باش نه اهل تعصب. ممکن است نزدیکترین فرد به شما پشت کرده باشد و شما تا میتوانی او را جذب کن و حقوق او را رعایت کن. اما ولایت او را نپذیر. ولی احترام او را نگه دارد. حتی میدانید که خداوند میفرماید پدر و مادر شما مشرک هستند دستور باطل و گناه به تو میدهند اطاعت نکن اما حق نداری توهین کنی. مثلاً پدر و مادرت فاسد، مشرک و بیدین هستند قرآن میفرماید توهین نکن. اما اگر فرمان به خلاف میدهند «لاتطعهما» اطاعت نکن. حتی به تو میگوید باید بروی این کار را بکنی بگو چشم ولی انجام نده، ولی حرمت او را نگه دار چون پدر و مادرت هستند. هرکس را میتوانی جذب کن. جاذبه حداکثری و دفع حداقلی. اما تو نباید مسیرت را با آنها هماهنگ کنی. ببینید همه این آیات الهی، یک وجهیاش به قانون و قانونگذاری مربوط میشود. استقلال جامعه اسلامی. خب بله، چطوری؟ برای حفظ استقلال و عزیت یک جامعه، باید ارتباط با دیگران باشد نه انزوا، اما استقلال باشد نه وابستگی! تفکیک این دوتا از هم. حالا همین را بیایید ریز کنید در عرصه آموزش، علم، رسانه، تجارت، اقتصاد، در همه اینها آن وقت دیگر اینها وجوهی پیدا میکند.
و نکته آخر؛ در این مباحث تفاوت و شباهتهای پارلمان و مجلس یک مفهوم اسلامی هم ما داریم تحت عنوان «مشارکت» و یکی هم تحت عنوان «مشاورت». اینها دوتا اصلی اسلامی هستند کسی فکر نکند که این حرفها را از دموکراسی غربی یاد گرفتیم. اینها هزار و اندی سال پیش که این حرفها و تئوریها مطرح نبوده مسئله مشاورت و مشارکت دوتا اصل اصیل اسلامی در مدیریت جامعه بوده است. قرآن، اسلام، منطق ضد استبداد است. منطق ضد تعصب است، ضد استبداد، ضد تعصب، و ضد سنتهای غلط. یکسری آیات در قرآن میفرماید که پیامبران به بعضیها میگویند چرا اینطوری رفتار میکنید این سبک زندگی و این دیدگاه غلط است. میگویند چی؟ «وجدنا آبائنا» کل سنت ما و پدران و مادران ما این بوده! از قبل اینطوری بوده ما که این کار را نکردیم همیشه در جامعه ما اینطوری بوده در خانواده، در محله ما اینطوری بوده است. قرآن این را نهی میکند. قرآن سنتشکن است و این سنتها را قبول ندارد و میگوید مگر هرچه سنت است و از قبل عادت بوده و پدران و مادرانتان کردند شما هم باید از قبل ادامه بدهید؟ ولو این که پدران و مادرانتان در تاریکی و گمراهی بودند. شاید نسلهای قبل از شما همه با سر توی چاه میرفتند شما هم دارید همان مسیر را میروید؟ قرآن میفرماید هیچ چیز را نپذیرید به این عنوان که پدر و مادرمان گفتند. حتی اسلام هم میخواهید بشناسید دوباره باید خودتان شروع به مطالعه کنید و این سؤالات را جواب بدهید. نگفت «وجدنا علیه آبائنا» پدران و مادرانمان این مسیر را رفتند و ما هم داریم ادامه میدهیم. قرآن میفرماید این که حجت نشد، منطق نشد، شاید آنها اشتباه کردند. پس قرآن ضد سنتزدگی است. که هرچه از گذشته هست درست است! نخیر. چه کسی گفته هرچه از گذشته هست درست است؟ این یک.
دوم؛ ضد تعصب است. میفرماید اینها که میگویند بستگانمان، قبیلهمان چون این را گفتند ما قبول داریم! چون این حرف را من زدم پای آن میایستم! این تعصب است، کفر است، استکبار است. تعصب، استکبار است. تعصب میگوید ما این حرف را میزنیم چون ما گفتیم. ما پای آن میایستیم چون ما گفتیم. این تعصب است. اما ایمان چیست؟ ایمان میگوید ما پای این حرف میایستیم چون دلیل و منطق و برهان برای آن داریم این حق است. ببینید خیلیها مؤمن را با متعصب اشتباه میگیرند. فکر میکنند متعصبها مؤمن هستند. بعضیها هم فکر میکنند مؤمنها متعصباند. متعصب، می گوید چون این حرف را ما گفتیم قبیله ما گفتند ملت ایران گفته، کی گفته، چون ماییم ما پای آن میایستیم پس حق است! این تعصب است. اما اگر گفتید چون حق است ما پای آن میایستیم این ایمان است. یک وقت میگویید چون ما گفتیم حق است این تعصب است، چون ما ایرانیها! ما شیعهها! محله ما! مردم ما! چون ما میگوییم و ما میکنیم این کار حق است! کی گفته؟ خیلی کارها را ما داریم میکنیم که حق نیست غلط است. اما اگر گفتید چون حق است ما میگوییم و پای آن میایستیم. این فرق ایمان و تعصب است. تعصب خودخواهی و خودمحوری است و ایمان، حقمحوری است. خدامحوری است. این هم منطق دوم قرآن. پس یکی مبارزه با سنتهای غلط و سنتزدگی. دوم؛ مبارزه با تعصب، دعوت به ایمان. سوم؛ مبارزه با استبداد. من محور عالمم، من مرکز عالم. اصلاً قرآن چرا اینقدر فرعون را میکوبد؟ چون میگوید منطق فرعون این بود «قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ» فرعون به مردم میگفت: ای مردم، بشریت، جامعه! «مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَه غَیْرِی » من برای شما جز خودم معشوق و معبود و قطبی نمیشناسم. من اینم. اصلاً قرآن میفرماید این استبداد؛ تکبر؛ این عین کفر و تفرعون است. محال است یک فرد یا یک جامعهای دینی باشد یک فرد با مردم اینطوری حرف بزند یا یک جامعه اجازه بدهد یک کسی با او به عنوان شاه و رئیس اینطوری حرف بزند. «ما علمت من اله غیری» من برای شما جز خودم که صاحب اختیاری نمیشناسم. شما هستید و اراده من. قرآن میفرماید هرکس با شما اینطوری حرف میزند میگوید شمایید و من، قرآن میفرماید او طاغوت است این استبداد و دیکتاتوری است با او درگیر شوید. حرام است تبعیت و اطاعت از او. آیه 38/ سوره قصص.
یا این تعبیر دیگر؛ استبداد و دیکتاتوری چه زمانی درست میشود؟ وقتی که یکی خودش شخص بیمار روانی است و خودش را مرکز عالم میداند. دانای کل! قبله عالم! عُجب! خودمحوری و خودبینی. این آدم موحد نیست. خدا را حذف کرده و خودش را به جای خدا نشانده. خودپرست به جای خداپرست. عامل دوم آن این است که جامعه به یک چنین افرادی تن بدهد. مدام چاپلوسی کند، تملق کند، قبله عالم! شما هرچه میفرمایید درست است! اصلاً درست آن چیزی است که شما میفرمایید! جدا از آن چیزی که شما میفرمایید چیزی به عنوان درست و غلط وجود ندارد! قرآن میفرماید اینهایی که از بیرون تملق و چاپلوسی میکنند و به یک چنین استبدادی تن میدهند شریک ظلم هستند و جامعهای که تن به ظلم بدهد مستحق ظلم است. جامعهای که چاپلوسی و تملق میکند مستحق دیکتاتور است. البته اسم احترام و اطاعت و تبعیت از حق، چاپلوسی و تملق نیست. ولایت، قانونپذیری، آن تملق نیست. حق سؤال داری، امر به معروف و نهی از منکر داری. استقلالت، حقوقت، خط قرمز ولیّ فقیه و حکومت اسلامی حقوق مردم است. اگر حکومت از خط قرمز یعنی حق خدا و حق مردم دیگر مشروع نیست طاغوت است، فرعون است. باید نهی از منکر بشود و باید به آن اعتراض کنی و جلوی آن بایستی. اگر ادامه داد بیعت با او حرام است، اعتراض به او واجب است چون میشود حکومت غیر الهی و غیر الله. چون «لاحکم الا لله» این شد حکم الا الله غیر خدایی شد. تعریف هم از حد نباید بگذرد. خیلی جالب است در روایت هم آمده، اینها مباحث روانشناسی و تربیتی خیلی مهم است.
حضرت امیر(ع) اگر از یک کسی یا جامعهای یا حکومتی یا افرادی در مسائل شخصی چه مسائل سیاسی و اجتماعی، اگر میبینید که سناگویی دارد میشود از فلان وزیر و وکیل و فلان استاندار و قاضی بیش از حد، یک کلماتی است که خود آن طرف هم میفهمد لایق اینها نیست ولی خوشش میآید. امام(ع) فرمودند «کَثْرَةالثَّنَاءِ مَلَقٌ» زیاد تعریف کردن از شخصی یا مسئولینی این تملق است. از شما تشکر میکنیم خدمت کردید لطف کردید ما قدردانی میکنیم ای که دیگر مثل تو در تاریخ نیامده است! ای که از نگاهت نمیدانم نور چی میتابد! اینجوری دیگر با وزیر و وکیل و قاضی و استاندار... دیروز دیدم در یکی از سایتها به یکی نمایندگیاش را تبریک گفتند هنوز انتخابات نشده گفته ما مطمئن هستیم شما رأی میآورید ما تبریک میگوییم! دیگر تا این حد چاپلوسی. بگذار نماینده بشود بعد. «کَثْرَة الثَّنَاءِ مَلَقٌ». ملق؛ یعنی تملق. فرمود اینهایی که زیادی ور ور و تملق میکنند اینها چاپلوس هستند این خطرناک است. آن وقت نتیجهاش در طرف چیست؟ خودت که فاسدی چون متملق خودش آدم زبون و بیشخصیتی است بعد طرفت را هم فاسد میکنی. «یُحْدِثُ الزَّهْوَ» باعث میشوی که آن شخص متکبرتر بشود و به خودش بگیرد. میگوید ای استاد کل! ای نظریه پرداز آسمان و زمین و هفت آسمان! ای روشنفکر فلان! «یُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ یُدْنِی مِنَ الْغِرَّةِ» همینطور الکی الکی یک آدم معمولی را بت میکنی و او متکبر میشود و باورش میآید حضرت امیر(ع) کمکم بعضیها باورشان میآید و خیال میکنند یک تحفهای هستند از آسمان افتادند. حد تعریف را نگه دار. اگر تعریف هم نکنی معلوم میشود مریض و حسودی. این هم در روایت هست. میفرماید دو طرفش غلط است. یک کسی خدماتی کرده شایستگیهایی کرده خب شایستگیهایش را بگو. اگر آنها را انکار کنی و نگویی مریض و عقدهای هستی. بگو جنابعالی در این قضیه از ما قویتر و موفقتر هستید خیلی خدمات کردید ما تشکر میکنیم. این را بگو. اگر بیشتر از حد بگویی چاپلوسی. خب این الآن یک اصل اسلامی. چاپلوسی، دیکتاتوری و استبداد را در جامعه تقویت میکند. دیکتاتور و فرعون کیست؟ خداوند در قرآن در سوره غافر/ آیه 29 میفرماید دیکتاتور و فرعون اینطوری با مردم حرف میزند میگوید «ما أریکم الا ما أری» به شما جز آنچه که به خودم میبینم چیزی را نشان نمیدهم یعنی فقط از منظر من فقط باید به قضایا نگاه کنید. این جمله فرعونی است. قرآن میفرماید «قالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى...» جز از منظر من اجازه ندارید به چیزی نگاه کنید حتی فرعون به ساحرانش که ایمان آوردند هی شعبده بازی کردند بعد دیدند کار موسی(ع) شعبده نیست معجزه است گفتند ما خودمان ختم این کارها هستید ولی این کارهایی که موسی میکند اصلاً از سنخ کارهای ما نیست. ما داریم کلاهبرداری شعبده میکنیم و داریم کلاه شما را برمیداریم ولی این نه شعبده است نه سحر است این اعجاز است ما میفهمیم این یک سنخ دیگر است و به موسی(ع) ایمان آوردند. فرعون چه گفت؟ سوره اعراف/ آیه 123: قبل از این که به شما اجازه بدهم قبول کردید و باور کردید و ایمان آوردید؟ بدون اجازه من ایمان آوردید؟ «قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ...» قبل از این که من به شما اجازه بدهم به او ایمان آوردید؟ این فکر میکند ایمان آوردن مردم هم به اجازه این است که ما یک چیزی را قبول کنیم یا قبول نکنیم اینها باید اجازه بدهند که ما یک چیزی را قبول داریم یا نداریم. این هم علامت فرعون است. بعد هم تهدید کرد گفت میگویم شما را به درختهای نخل به صلیب بکشند. گفتند هرکاری میخواهی بکن! ما حقیقت را دانستیم. خب این که این مسئله رأیگیری و انتخابات مصداق امروزی بیعت مثلاً در چارچوب اسلام شاید باشد همانطور که آن زمان بیعت با یزید میکردند بیعت با حسین هم میکردند، بیعت حق و باطل مشروع و نامشروع بود الآن هم رأیگیریهای مشروع و نامشروع هست. از این جهت فرقی نمیکند. رأیگیری و انتخابات مشروع در چارچوب ارزشها داریم. نامشروع خلاف ارزشهاست. بیعت هم همینطور بود. بیعت مشروع و بیعت نامشروع. این مصداق امروزی بیعت، به جای این که آن موقع دستهجمعی از طریق رئیس قبیله میرفتند بیعت میکردند حالا میآیند از طریق صندوق رأی بیعت میکنند. به جای این که دست روی دست بگذارند بیعت کنند حالا در صندوق رأی میریزند یک شکل دیگری از بیعت است. عیبی ندارد. ولی همانطور که آن زمان نمیشد با یزید و معاویه بیعت کرد الآن هم نمیشود با این تیپها رأی داد شرعاً درست نیست. حق نداری اگر مسلمان هستی نباید به اینها رأی بدهی برای این که یک کسانی صالح نیستند برای این کار. قرآن میفرماید تعبیر متکبّر، جبّار، اینها تعابیر قرآنی است و همهاش راجع به دیکتاتور و مستبد است. کسانی که میگویند من مرکز عالم هستم و من به شما اجازه میدهم که چکار کنید و به چه ایمان بیاورید و به چه ایمان نیاورید؟ من اله هستم. میدانید فرعون که میگوید «أنا ربّکم الأعلی» معنیاش این نیست که من شما را خلق کردم. ربّ من یا خالق نیست. هیچ کس معتقد نبوده که فرعون کسی را خلق کرده، خودش هم چنین حرفی را نزده است. میگوید ربّ شما هستم. ربّ یعنی من تصمیم میگیرم چه باشد یا نباشد؟ من برای شما قانون میگذارم. من راهتان میبرم. سرنوشتتان دست من است. قرآن میگوید این دیکتاتور است و جلوی اینها باید بایستید. یکی از راههایی که جلوی دیکتاتوری بایستیم هم مشارکت اجتماعی باشد و هم مشاوره «شاورهم فی الامر» که هر دو اصل قرآنی است همین انتخاباتهاست. یک روش امروزیاش انتخابات است. جلوی چاپلوسی مطلق، شما به عنوان شخص به مجلس یا دولت یا فلان جا آمدیددیگر تا آخر شما ارباب ما هستید! نخیر اصلاً چنین چیزی نیست. فرمودند «الثنا من الاستحقاق ملق حسد » همان که عرض کردم. ثنا گفتن کسانی بیش از استحقاقشان تملق است کمتر از استحقاقشان هم حسادت است یا از روی ضعف و عجز است. کسانی که عاجزند نمیخواهند خوبیهای دیگران را بپذیرند نقاط مثبت دیگران را اعتراف نمیکنند فرمود اینها بیمارند. دوطرفش بیماری است. ببینید یکی از دلایل مشروعیت اسلامی مجلس شورای اسلامی و انتخابات این است که باید فضای انتقاد باز باشد ما باید بتوانیم تصمیم بگیریم که چه کسانی برای ما تصمیم بگیرند ما باید رأی بدهیم که چه کسانی به مجلس بروند چه کسانی به دولت بروند، چه کسانی به مجلس خبرگان بروند که بعد اینها برای ما رهبر تعیین کنند اینها برای ما قانون بنویسند، که اینها برای ما تصمیمگیری اجرایی و مدیریتی بکنند و همه اینها باید در معرض انتقاد و سؤال ما باشد اگر دموکراسی به این مفهوم نظارت و انتقاد و انتقادپذیری است این از اصل اسلام بوده و ربطی به دموکراسی غربی ندارد ما به اسمش کاری نداریم. اصل این قضیه که در روایات ما میفرماید «إنما یحب من لایتملقک» میدانید چه کسی شما را دوست دارد کسی که تملق شما را نمیگوید. او شما را دوست دارد. آنهایی که تملق شما را میگویند شما را دوست ندارند خودشان را دوست دارند. میخواهند از شما سواری بگیرند. اجازه ندهید تملقتان را بگویند. فرمود: «اخوک من صدقک لا من صدَّقَک» اینها روایت اسلامی است. فرمودند میدانی واقعاً چه کسی برادر توست؟ خواهر توست؟ کسی که به تو راست می گوید عیبهایت را میگوید انتقاد میکند، نه کسی که تورا تصدیق میکند و هرچه تو میگویی میگوید بله قربان درست میگویید! این برادر تو نیست. این جمله را حفظ کنید «أخوک» برادرت، «من صدقک لا من صدَّقَک» کسی که به تو راست میگوید ولو عیبهایت را میگوید نه آن کسی که هرچه تو میگویی تصدیق میکند و میگوید بله بله درست میگویی! میفرماید «أجهل الناس» میدانید احمقترین مردم کیست؟ «المختر مادح متملق» کسی که جلویش تملقش را میگویند خوشش میآید! این از همه احمقتر است. دیکتاتورها، اجازه میدهند که مدام جلویشان از آنها تعریف کنند «یحسن له القبیح نصیح» آخه میدانید اینها چکار میکنند؟ زشت را جلوی شما زیبا نشان میدهند. میخواهند تو خوشت بیاید. طرف گفت ما نوکر بادمجان که نیستیم نوکر شماییم! اول گفت که فکر کرد بادمجان را دوست دارم گفت بادمجان خیلی چیز خوبی است بعد گفت بد است، بعد شروع کرد در مضرات بادمجان حرف زدن، همان آدم اول داشت فواید بادمجان را میگفت بعد شروع کرد ضررهایش را گفت. گفت بالاخره ما نفهمیدیم که بادمجان خوب است یا بد است؟ گفت من که نوکر بادمجان نیستم من نوکر شما هستم. اول فکر کردم شما بادمجان دوست دارید نکات مثبت آن را گفتم. حالا فهمیدم بدتان میآید دارم ضررهای آن را میگویم. تشیع و حکومت دینی باید اینطوری باشد. اجازه ندهید چاپلوسیتان را بکنند. رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر، وکیل، قاضی، قوه قضائیه، استاندار، هرکی که هستی، اجازه ندهید. برای این که جاهل کسی است که اجازه بدهد جلوی او تملق بگویند «یحسن من القبیح» چیزهای زشت را پیش شما خوب جلوه میدهند بعد نمیفهمی که جامعه در چه حالی است «و یبغض علیه نصیح» و «نصیح» یعنی منتقد و خیرخواه. منتقد را پیش شما یک انسان خطرناک مبغوض و منفور نشان میدهند. این حکومت اسلامی است نباید اجازه بدهید که منتقد مبغوض و منفور بشود و متملق محبوب شود. میفرماید حکومتی که اجازه بدهد چاپلوسها مدیریتی، دولتی و حکومتی که اجازه بدهد آدمهای چاپلوس وراجی بکنند و خوشخوشانشان بیاید اینها احمق و جاهل هستند. چون زشت را پیش چشم اینها درست نشان میدهد خوب نشان میدهد و عیبهای جامعه را متوجه نمیشوند و میگویند همه چیز خوب است، همه چیز روبهراه است! آرام بخواب که هیچ مشکلاتی هیچ جا نیست. این هم میگوید ما که مشغول خواب بودیم چرا بیدارمان کردی! بگذار بقیهاش را هم بخوابی. خطر بعدی چاپلوسی این است که «یبغض علیه نصیر» این چاپلوسها یک کاری میکنند که وقتی یک آدم سالم منتقدی میآید امر به معروف و نهی از منکر کند یک کاری میکند او منفور بشود همه از او بترسند بخواهند او را سرکوب کنند. به او میگویند افراطی، به او میگویند خطرناک. در حالی که فرمود دوست واقعی حکومتها آنهایی هستند که صادقانه به شما راست میگویند و شما را نقد میکنند نه آنهایی که هرچه شما میگویید تصدیق میکنند. تعبیر امام این بود میگویند یکی از شاخصهای کسانی که میروند مجلس باید اینطوری باشد میگفت ما میخواهیم امروز همه ملت را وارد دولت کنیم. ما میخواهیم ملت و دولت یکی باشند جدا نباشند معاون هم باشند عاشق هم باشند. حکومت اسلامی و امت اسلامی وقتی است که مردم از حکومت نترسند. حکومت هم از مردم نترسد. این یک شاخصه است. امام(ره) میگفت هرجا میبینید مسئولین از مردم میترسند یا مردم از مسئولین حکومت میترسند بفهمید آنجا اسلامی نیست باید اسلامیاش کنید نباید بترسند. خلافت امیرالمؤمنین(ع) که نصف عالم بود از عراق و حجاز و ایران و کجا و کجا که الآن این 50 و چند کشور اسلامی، آن موقع کل اینها یک کشور بود علی(ع) خلیفه اینها بود. یعنی آن زمانی که امیرالمؤمنین(ع) در آن 4 سال حکومتشان قدرت اول جهان بود. بزرگترین قدرت و امپراطوری جهان بود. بعد زندگی و غذایش را دیدید که چطوری بوده. یک کسی آمد گفت آقا این کیسه چیست؟ امیرالمؤمنین(ع) در مسجد مشغول عبادت بودند رئیس کل این امت بود بعد گفت توی این یک نان خشکی است که غذای علی است این نان اینقدر خشک است باید با زانون آن را بشکند. میگذارد توی آب که خیس بخورد، این کل غذای خلیفه است! گفتند چرا در آن را بستید؟ ما فکر کردیم داخل این یک چیز گرانی است که کسی ندزدد. گفت نه، در آن را میبندد چون گاهی حسن و حسین(ع) یواشکی میآیند یک روغنی به این نان میمالند که علی نان خالی نخورد. امیرالمؤمنین(ع) خلیفه مسلمین در آن را بسته که نیایند این نان را چرب کنند! بعد رابطهشان با مردم میرود خانه فقرا و ضعفاه، علاوه بر این که کمکهای حکومتی میکند به خانههای آنها هم میرود بعد یک آدمی که ماوراءالطبیعی مطلق است، اصلاً ماوراءالطبیعی است و در این عالم نیست ولی برای بچهها رفته توی خانهها و دارد برای بچهها صدای گوسفند و شتر درمیآورد. قنبر میگوید آقا ببخشید معذرت میخواهم این کارها در شأن خلیفه مسلمین نیست. شما این همه دارید کمک میکنید این صداها دیگر چیست که از خودتان درمیآورید؟! با بچهها صدای گوسفند و پرونده درمیآورید و بچههای روی کولتان میپرند. فرمودند که این بچهها را دیدی که دارند گریه میکنند من نمیتوانم از این خانه بیرون بروم در حالی که بچهها دارند گریه میکنند. بچه هم شکم دارد هم احساس. هم باید شکم او را سیر میکردم این بچه گرسنه بود، هم باید بخندند بچهها نباید گریه کنند. صدای گریه بچهها ملکوت آسمان را میلرزاند. گریه بچه خیلی چیز است. چندتا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) پاهایش میلرزد کسی که گفت من یک تنه در برابر کل عرب میایستم والله وحشت نمیکنم از هیچ کس نمیترسم. حضرت علی(ع) دوجا میترسد و گریه میکند یکی شب در نماز شبش آنقدر بلند گریه میکرد که از حال میرفت و بیهوش میشد. از عشق خدا و خوف خدا. یکی هم وقتی که صدای ناله و گریه مظلوم را میشنود. یک خانواده فقیری، یتیمی، گرفتاری، این صدا را که علی میشنید بدنش میلرزید میگفت مگر نمیبینید که بچه دارد گریه میکند؟ گریه کودک را نمیتوانست تحمل کند. پیامبر(ص) یک روز اینقدر نمازشان را سریع خواندند که مسلمانها ترسیدند آمدند گفتند چه شد؟ حالتان بد شده؟ چرا اینقدر سریع نماز خواندید؟ فرمودند مگر صدای گریه بچه را نمیشنوید؟ نگذارید گریه کنند.
امام(ره) میگفت ما میخواهیم حاکمان و مسئولین را از بالا تا پایین اینطوری باشند از مردم نترسند. مردم از آنها نترسند. عاشق مردم باشند، مردم عاشق آنها باشند. بهم کمک کنند. فرمودند مثل معاویه نباشند. معاویه نماز میآمد چون میخواست بگوید خلیفه مسلمان است. میدانید معاویه یک چیزی درست کرده بود مثل زندان آن جلو، نماز جماعت که میخواند، معاویه بین مردم که اصلاً نمیآمد میرفت توی آن در را قفل میکردند و با فاصله زیاد در صف اول نمازش را میخواند بعد هم میرفت. امام(ره) میگفت خب این یک جور نماز بود، یک جور هم علی(ع) نماز میخواند. پیامبر(ص) نماز میخواند. بله از تروریستها باید بترسید و ملاحظات امنیتی بکنید ولی از مردم که نباید بترسید بعد هم نشست بین مردم.
این تعبیر هم، پس نمایندههایی را سر قدرت بفرستید که کاری کند که بچههای کوچک هم وقتی اینها را میبینند لبخند بزنند. نه کسی که از سایهاش بترسیم. اینها حرفهای امام(ره) است. ما حاکمانی میخواهیم که مسجد بیایند بین مردم بنشینند مردم عاشقشان باشند، دورشان بنشینند، با آنها حرف بزنند، اشکال کنند، انتقاد کنند، با اینها حرف بزنند مثل سایر مردم باشند. چون کسی که به مردم ظلم میکند از مردم میترسد. کسی که به مردم ظلم نمیکند به مردم خدمت میکند از مردم نمیترسد و فاصله نمیگیرد. همه اینهایی که از مردم فاصله میگیرند یک ریگی در کفششان است. بله، یک وقت بحث امنیت و تروریسم است بحث آن جداست. ولی با مردم باید همیشه لابلای مردم بود. کسی که خلاف نکرده چرا از مر دم بترسد؟ شهربانی رعایت حقوق و امنیت مردم را میکند چرا از مردم بترسد یا مردم از او بترسند. ارتش، سپاه، اینها در خدمت امنیت مردم هستند و دوستشان دارند اگر از آنها میترسند معلوم میشود آنجا نیستند اگر یک جایی هست باید آن را اصلاح کنند. میگوید ما حکومتی میخواهیم که رئیس آنها توی جمعیت بیایند و باکی ندارند که مردم چه میکنند چون با مردم خوبی کردند و مردم هم با آنها خوبی میکنند. نه آنهایی که یک روز و یک ساعت نمیتوانستند بین مردم بیایند مثل شاه، و مثل حاکمان کشورهای اسلامی، الآن، همهشان اغلب، که وقتی میخواهند یک خیابان بروند تمام خانهها و کوچهها باید بازبینی بشود همه را بیرون بکنند همه را به زور برای پیشواز بیاورند. نخیر، اینها در سنت اسلامی نیست. میگوید باید در صدر اسلام چنین بود بساط معاویه بود که امت را از اسلام و حکومت اسلامی خارج کرد. میآمد نماز، برایش یک محفظهای درست کردند درش را قفل میکردند آنجا نماز میخواند مردم با فاصله از بیرون اقتدا میکردند و نمیتوانست در صوف آنها بیاید. بعد هم توی سوراخ میکردنش نمازش را در درِ بسته میخواند بعد هم درش را باز میکردند از آن پشت باید میرفت. او از مردم میترسید مردم از او! اسمش هم حکومت دینی بود. ما چنین حکومت اسلامی را قبول نداریم.
خب من چندتا از محورهایی که عرض کردم مربوط به این مسئله است. هم راجع به شباهت و تفاوت ملاک مشروعیت مجلس اسلامی با پارلمان غربی، یک جاهایی شباهت دارند یک جاهایی تفاوت دارند. مفهوم وکالت در این دوتا کجاها شبیه هم است و کجاها متفاوت است؟ شاخصهای حاکمان چه شاخصهایی باشد؟ از این قبیل که عرض کردیم. قانون که میگذاریم به چه معنا قانون میگذاریم؟ نسبت آن با «لاحکم الا لله» چیست؟ «لاحکم الا لله» یعنی من آزاد هستم از هر نوع دستوری از هر کسی. هیچ کس حق ندارد به من دستور بدهد من انسانم. بله، هیچ انسانی حق ندارد ذاتاً به انسان دیگری دستور بدهد حتی من نمیتوانم خودم به یک کسی وکالت بدهم که تو رئیس من باش و هر کاری دلت میخواهد با من و با حقوق من انجام بده. چنین حقی را نه من دارم و نه او.
وکالت اسلامی چیست؟ ما به تو وکالت بدهیم در چارچوب حکم خدا و رعایت حقوق و مصالح ما، تصمیم بگیری و تو باید با ما اینطوری باشی. نه ما از تو بترسیم و نه ما از تو. یک چنین کسانی را باید به مجلس بفرستیم. با یک چنین مبانیای باید بفرستیم. یک چنین کسانی باید وکیل و وزیر و قاضی و استاندار بشوند. این ملاکها را شما بشناسید و سعی کنید در حد خودتان و در توان خودتان اینها را تعمیم و گسترش بدهید و از این ارزشها دفاع کنید.
هشتگهای موضوعی