شبکه افق - 21 فروردین 1399

ایدئولوژی‌ها، پشت ماسک سینما(هنر، بی‌هدف؟ کدام هدف؟)

روز هنر انقلاب اسلامی و شهادت مرتضی آوینی- نشست "هنر، ارزش و ضد ارزش"- فروردین ۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

بین فیلمسازی ادعا می کند که من اصلاً به ارزش ها کاری ندارم و من ارزشی نیستم. مکتبی، ایدئولوژیک من به حق و باطل کاری ندارم من می‌خواهم واقعیت را در هنرم نشان بدهم. سؤال من این است که آیا تو واقعاً بدون هیچ پیشفرضی به لحاظ ارزشی، بدون هیچ انتخاب و گزینشی به کل واقعیت نگاه کردی و مراجعه کردی و بعد آن را همانگونه که است تماماً به منِ مخاطب عرضه کردی؟ واقعاً چنین چیزی ممکن است؟ این کار را کردی؟ یعنی تو آمدی گفتی واقعیت صد تکه دارد این کل صد تکه آن! من آن را جلوی تو آوردم من اصلاً قضاوت و داوری نمی‌کنم کل آن در اختیار توست و شما تصمیم بگیر و گزینش کن. واقعاً این اتفاق می‌افتد؟ یا تو هم بین واقعیات گزینش کردی و انتخاب کردی؟ اصلاً صدتا تکه واقعیت را نمی‌توانی در فیلم و اثر هنری‌ات بیاوری. تو یک موادی را بر مواد دیگر ترجیح دادی. تو برای مصرف کننده غذا که چه بخورد تصمیم گرفتی. هنرمند دارد برای من و شما تصمیم می‌گیرد. هرگز واقعیت صد تکه و همه صدتکه را در سینی به من تعارف نمی‌کند. اصلاً فرض کنید صد تکه را بتواند نوع چینش این صد تکه کنار هم باز کار توست. بنابراین بین آن واقعیت طبیعی که بیرون اتفاق افتاد ما می‌گوییم زیبایی‌های معقول و اخلاق به کنار،‌ همین زیبایی‌های حسی و محسوس، یک فیلم مادی زیبا که اصلاً ادعای آن این است که من به هیچ ایدئولوژی، مکتب، حق، باطل، عدل، ظلم، اخلاق، ارزش و ضد اخلاق من به هیچ چیز کاری ندارم من می‌خواهم یک طبیعت را در بیابان و جنگل به شما نشان بدهم. یک حیوانی آمده می‌خواهد یک حیوان دیگر را شکار کند من می‌خواهم این واقعیت را نشان شما بدهم. همین صحنه واقعیت طبیعی را صد جور می‌شود فیلم برداشت و صد جور می‌شود نشان داد. می‌شود از یک زاویه‌ای فیلم را برداری که آن یوزپلنگی که دارد یک آهو را شکار می‌کند شما با همان یوزپلنگ همزادپنداری کنی که این می‌شود آرتیست و قهرمان اصلی! و شما می‌گویی خب الحمدلله داشت از گرسنگی می‌مرد ببین 48 ساعت است این در کوه و بیابان گرسنه است همسرش این طرف، بچه‌اش آن طرف، شکارچی‌ها می‌خواستند او را بزنند، در هوای سرد! چقدر عالی شد که این شکار الآ گیر آمد! خوشحال می‌شوی که توانست آن آهو را بگیرد. حالا زاویه دوربین را عوض کن، دوربین با آن آهو راه بیفتد بیاید همان صحنه عیناً اتفاق بیفتد. تف و لعنت می‌کنی به این یوزپلنگ و خرس، که دیدی بیشرف چطور آمد آهو را خورد!

بنابراین همین واقعیت طبیعی و بخواهی در آن جاذبه‌ها را بگویی در آن فلسفه هست، اخلاق هست، جانبداری هست، احساس و عاطفه هست، تفسیر عالم طبیعت هست. کدام هنرمند است که بگوید من بدون هیچ گرایشی عین واقعیت محسوس را با یک انتقال با شیوه متد پوزیتیویستی به شما عرضه کردم؟ ارزش‌گذاری با خودتان. نخیر آقاجان؛ بین طبیعی‌ترین واقعیت حسی با آنچه که می‌آید روی پرده ظاهر می‌شود اختلاف بسیار مهمی است و این اختلاف،‌ممکن است اصلاً فیزیکی نباشد یک اختلاف روانشناختی است یک اختلاف ارزشی – معرفتی است حتی اگر نگویید. تا وقتی من و شما مصرف کننده هنر هستیم و تماشاگر هستیم – این چیزهایی که من می‌گویم مسائلی نیست که من دارم از خودم ابداع می‌کنم بلکه این بحث‌ها در عالم شده است حتی کسانی هم که دینی هم نگاه نکردند گفتند هنرمندی که ادعا می‌کند من هیچ کاری با مکتب و ایدئولوژی و حق و باطل ندارم آن هم دروغ می‌گوید دروغ هم نگوید دارد پنهان‌کاری می‌کند یا ممکن است خودآگاهی ندارد و شعورش نمی‌رسد که دارد با معنا و پیشفرض حرف می‌زنی، اصلاً اسمی که روی اثر خود گذاشتی، راز بقا! من گفتم راز بقا که دیگر کسی نگوید این اثر مکتبی است، ضد مکتبی است؟ چپ است؟ راست است؟ ایدئولوژیک است؟ هیچی. اسمی که می‌گذاری معنادار است. یک فلسفه‌ای در باب فنا و بقا، قانونی در عالم طبیعت و یک معنایی از بقا را پیشفرضی گرفتی. نامگذاری که می‌کنی. تیتربندی، شروع تو و پایان تو در همه آثار هنری، تو داری یک عمل آگاهانه روی مخاطب انجام می‌دهی، تو داری ذهن مخاطب را تصرف می‌کنی، تو داری در قلب او تصرف می‌کنی. وقتی می‌خواهی روی ماشین او تصرف کنی باید از او اجازه بگیری. می‌شود یکی بیاید ماشین شما را بدون اجازه شما بردارد بگوید من می‌خواهم روی موتور آن کار کنم، از تو اجازه می‌گیرد، چطور توی هنرمند داری روی ذهن و قلب جماعت کثیری از انسان‌ها داری دخل و تصرف می‌کنی، بعد به آن‌ها دروغ بگویی، یک کار دیگری داری می‌کنی یک چیز دیگری به آن‌ها بگویی؟ حتی باید اجازه بگیری، منتهی اجازه هر جایی یک معنا و روش خاص خودش را دارد. این تفاوت هست. می‌گوید تا زمانی که اطلاع داریم از تفاوت بین فیلم یا هر هنر دیگری با واقعیت، تا آن لحظه ما تماشاگر و مصرف کننده هنر هستیم شرکت کننده و شریک نیستیم و تا این لحظه، و بُعد بیانی و تبیینی آن اثر هنری یا فیلم، هنوز زنده نیست مثل یک شیء مرده‌ای است که پیش تو گذاشتند و هنوز به تو تعارف نشده است، هنوز نمی‌توانی یک شکل داستانی مشخصی را در آن فیلم ارائه بده و یک چنین تلقی‌ای از آن داشته باشی. بعضی‌ها می‌گویند آقا تکنولوژی پیشرفت کرده است؛ تکنولوژی هرچه زور بزند و جلو بیاید ممکن است در دقت یک فیلم در عرصه بازسازی واقعیتی که او ادعا می‌کند تکامل و پیشرفت ایجاد کرده است اما هرگز یک نسخه‌ای متعاقب با واقع، عیناً نیست. هیچ فیلمی نیست حتی فیلم مستند. نمی‌تواند ادراکی که خود هنرمند از آن واقعیت داشته و هدفی که او داشته آن را مستقیم و کلاً از اثر هنری‌اش تفکیک کند. این که تو چرا در این لحظه دوربین را آن طرف چرخاندی؟ چرا زوم کردی؟ یا دلیلی داشته و یا تو دیوانه‌ای و بی‌دلیل یک کاری کردی. اگر دیوانه‌ای که خب هنرمند دیوانه مثل سایر دیوانه‌گان حکم اوست! اگر هدف داشتی و عاقلانه این تکنیک را به کار بردی خب این هدف داشتن تو یعنی دخالت عقاید و عواطف و منافع شما در کوچکترین چرخش دوربین، چه برسد به هر کار دیگری. همه کارها این است حالا چون بحث سینماست من این مثال را عرض می‌کنم. تو هیچ چیزی را مستقیم بازسازی نکردی و نمی‌توانی بکنی، چیزهایی که در سینما و اثر هنری‌ات به ما نشان می‌دهی و می‌گویی من عیناً جامعه و دنیای بیرونی را دارم منعکس می‌کنم من به ایدئولوژی حق و باطل کاری ندارم بیش از آنچه که ما داریم در پرده و اثر هنری‌ات می‌بینیم این‌ها ساخته و پرداخته خود توست، گزینش‌ها و ترجیحات توست، تفسیر توست. تو اولویت‌بندی کردی که چه را به من نشان بدهی، و کی نشان بدهی و چگونه نشان بدهی؟ تو داری برای من تصمیم می‌گیری. توی هنرمندی که می‌گویی بی‌طرفی داری برای ما تصمیم می‌گیری. مثل یک پزشکی شما بدنت را در اتاق عمل به او سپردی تو را بیهوش کرده و دارد قلب تو را جراحی می‌کند تو داری در سالن سینما مغز و قلب و روح من را جراحی می‌کنی، چه کار داری با زندگی و حیات انسانی و اخلاقی ما؟ با حیات عقلی و جامعه ما، دارید چه بلایی سر ما می‌آورید و چه می‌گویید؟ قشنگ می‌گویید اما چه می‌گویید؟ مثل این است که کسی بیاید هنرمندانه به شما فحش بدهد و توهین کند. بعد بگوید ببین چقدر قشنگ به تو فحش دادم، خیلی قشنگ فحش دادم درست از نظر هنری و ادبی ببین چقدر زیباست. بعد بگویی بله درست است خوشم آمد ولی بدم آمد! کار بدی کردی ولی آن کار بد را خوب انجام دادی. از یک چیز آن خوشم می‌آید که خوب متلک گفتی، از یک چیزی‌اش بدم می‌آید که تو داری به من و مخاطب توهین می‌کنی. داری به من سفارش می‌کنی. چه چیزی را به من سفارش می‌کنی و چرا؟ تو یک دیدگاهی را انتخاب کردی و در این اثر هنری آزادی عادی ما را به عنوان مخاطب از ما سلب کردی. من دیگر با چشم‌انداز خودم با تصمیم خودم یک واقعیت را بررسی نمی‌کنم بلکه از چشم‌انداز تو. بعد به من می‌گویی بی‌طرفی و ایدئولوژی نداری؟ فقط هنرمندی؟! دروغگو. تو فقط هنرمندی یا تو داری نگاه خودت را به من هنرمندانه به من تحمیل می‌کنی. یک باطلی را داری ترویج می‌کنی بعد می‌گویی نه به باطل کاری دارم نه به حق! تو توجه ما را به یک چیزهای خاصی جلب کردی. توجه ما را از یک چیزهای دیگری منصرف کردی. تو داری با ذهن من کار می‌کنی. تو داری روی مخ ما کار می‌کنی. داری مخ من را می‌زنی وقتی نشستم کتاب تو را می‌خوانم، نقاشی تو را می‌بینم، فیلم تو را می‌بینم، موسیقی تو را گوش می‌کنم داری مخ من را می‌زنی. ممکن است در این مخ‌زنی یک چیز مثبت به من می‌دهی یا منفی، مسئولیت آن را بپذیر. یک نقاشی کشیدی مسئولیت آن را بپذیر. چطور اگر بخواهند جایزه بدهند امتیاز هنری آن برای توست پای آن را امضاء می‌کنی ولی اگر بخواهند به محتوای آن نمره بدهند امضایت را یک مرتبه پاک می‌کنی؟ باید پای امضایت بایستی. تو با این تابلویی که کشیدی یک مفهوم نادرستی را داری به من منتقل می‌کنی. داری من را به شک می‌اندازی که این فیلم تو را دیدم این کتاب تو را خواندم داری من را به شک می‌اندازی که آیا باید به همسرم وفادار باشم یا می‌توانم به او خیانت کنم! تو داری من را به تردید می‌اندازی.

این فیلم‌هایی که می‌سازند، فیلم‌های مزخرف، عشق چهارضلعی، پنج ضلعی. اغلب فیلم‌هایی که می‌سازند خانواده‌ها به هم فحش، توهین، می‌کنند. انگار اغلب این‌ها در یک چنین خانواده‌هایی بار آمدند. اصلاً نمی‌دانند یک خانواده خوب، چطوری است. بلد نیستند. به نظر من، نمی‌خواهم حمل بر همه کنم ولی فکر می‌کنم اکثر فیلمها یا آهنگ‌هایی را که می‌سازند که لجن است ولو جذاب است آدم دوست دارد گوش کند و دوست دارد ببیند و میل و لذت هنری آدم را ارضاع می‌کند اما حال آدم را هم به هم می‌زند. مفهوم بدی را دارد منتقل می‌کند. من در ذهنم این است که این‌ها لابد تجربه‌های شخصی زندگی‌های خودشان را تبدیل به اثر هنری می‌کنند و به بقیه منتقل می‌کنند شما همین الآن چندتا فیلم در همین کشور، در سینما و تلویزیون دیدید که یک خانواده موفق خوب را، یک خانواده مسلمان عاقل و اخلاقی و متعادل را درست نشان بدهند که سبک زندگی درست چطوری است و جذاب و هنرمندانه هم باشد. حتی من یادم هست سریال‌هایی در همین غرب ساخته می‌شد که اتفاقاً در این قضایا، حالا با حذف مشروب و دوست دختر و دوست پسر، در این جهات از بعضی از کارهای ما خیلی موفق‌تر بود. یعنی نشان می‌داد یک خانواده سالم موفق می‌توانند به هم احترام بگذارند، همکاری کنند، حقوق هم را رعایت کنند به هم خیانت نکنند، ‌دروغ نگویند، خشونت نکنند و همه هم به وظایف‌شان عمل کنند. شما چندتا فیلم در ایران دیدید که هنرمندانه و جذاب باشد و یک سریالی درست کنند که همه هر هفته بگویند منتظر باشیم که آن فیلم بیاید و بیاید یک خانواده مسلمان را یا یک بازاری مسلمان را که درست کار می‌کند هنرمندانه نشان بدهیم که وقتی فیلم تمام می‌شود همه بگویند کاش ما به جای این‌ها بودیم کاش من چنین خانواده‌ای داشتم، کاش من در بازار، در عرصه سیاست، اقتصاد، دانشگاه، کاش من مثل این بودم، الگوسازی این‌طوری بشود. بعد به آن‌ها می‌گوییم چرا این چیزها را می‌سازید؟ می‌گویند ما می‌خواهیم بگوییم بدی‌ها را ببینید از بی‌ادبان یاد بگیر، ادب از که آموختی از بی‌ادبان! بله گاهی گفته‌اند ولی نگفتند که کل ادب را از بی‌ادبان بیاموز. حالا یک آدم بی‌ادب هم نشان بده که بفهمیم. بی‌ادبی را فهمیدیم با‌ادبی را نمی‌فهمیم چطوری است؟ یکی دو نمونه باادبی هم نشان بده بفهمیم یک خانواده باادب، یک مسئول و مدیر باادب و یک بازاری باادب این‌ها چطوری است؟

پس عرض کردیم تو داری در اثر هنری‌ات یک نقطه نظری که خودت داری، گاهی به من تعارف می‌کنی و گاهی تحمیل می‌کنی. این نقطه نظر تو به لحاظ اخلاقی، معرفت‌شناسی، حقوقی، قابل ارزیابی است جهت دارد و بی‌جهت نیست. هر عاقلی هر کاری می‌کند آن کارش معنا و پیام دارد. این کتاب‌های مربوط به زبان بدن را حتماً دیدید یا اگر ندیدید حتماً شنیدید زبان بدن. زبان بدن یعنی این که شما لازم نیست کسی حرف بزند از نوع نشستنش در جلسه هم می‌توانی تا حدودی شخصیت او را تا حدودی بشناسی هم حال فعلی او را بشناسی. این به لحاظ روانشناختی و رفتاری خیلی چیز مهمی است. لذا دیدید این‌هایی که عکس می‌گیرند می‌گوید اگر دستش را اینجا بگذارد یعنی این آقا خیلی اهل تفکر است، اگر اینجا بگذارد معنی‌اش این است، اگر آرنج خود را بگذارد یعنی فلان، اگر با کت بیاید و آستینش را بالا بزند توی جلسه بیاید یعنی فلان، همه این‌ها معنا دارد. این نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، چون هنرشان بازی با افکار عمومی است این‌ها برای هر کارشان تیم مشاور دارند. مثلاً می‌گوید این جلسه کراواتت را خیلی محکم و رسمی بزن. این جلسه کراواتت را دربیاور و... یادم هست این بوش همان لحظاتی که این آدم رذل پلید و عروسک سرمایه‌داری غرب، جرج بوش، جنایت و بمباران در عراق و افغانستان می‌کردند چند میلیون انسان را آواره کرده بودند جلوی دوربین به این‌ها یاد می‌دهند که چطوری جفتک بیندازند همه را بخندانند. یادم می‌آید در یک لحظه سختی که آن روز چند هزار آدم را لت و پار کرده بودند و بمباران‌های سنگین کرده بودند آمد مصاحبه کرد، بعد از مصاحبه برگشت مستقیم رفت طرف یک دری. محکم به در خورد که همه‌اش ادا بود. یک فیلم کمدی ده ثانیه‌ای بازی کرد که مخاطب فکر کرد واقعی است. بعد خورد به در، جلوی همه دوربین‌ها برگشت سرش را تکان داد و... همه خندیدند، ببین چه رئیس جمهور ملوسی. حالا درست است که چند صدهزار آدم را کشتند آن به جای خود، ولی ملوس است چقدر قشنگ کار خنده‌داری کرد! چقدر ادب! چقدر تواضع!  اصلاً ‌دیدید آمریکا و اسرائیل، وزارت جنگ‌هایشان که جنایتکارترین وزارتخانه‌های دنیا هستند سخنگوهایشان را یک خانم جوان مؤدب دانشگاهی می‌گذارند که وقتی می‌آید صحبت می‌کند آدم می‌گوید وزارت جنگ آمریکا این‌ها هستند این وزارت جنگ است؟ این بنده خدا به جنگ چه ربطی دارد این وزیر رزم است یا وزیر بزم است؟ خب این کارها را می‌کند برای این که می‌داند وقتی یک خانم جوانِ آرایش کردة آرام هم صحبت می‌کند دانشگاهی و خیلی منطقی و مؤدب، عینکش را هم گذاشته، این دیگر هرچه بگوید قبول است! چی می‌گوید؟ می‌گوید حقوق بشر خیلی مهم است، تروریزم این‌طوری شده، ما در بعضی از مسائل باید واکنش نشان بدهیم و... تمام شد رفت! او می‌فهمد که اگر این‌جا یک نره خر را بردارد بیاورد یک کماندو با سبیل‌های تابیده گردن کلفت به اندازه خوک بیاید آنجا جلوی دوربین با صدای کلفت بگوید بله ما اینیم، دنیا عصبانی می‌شود و افکار عمومی ناراحت می‌شود. می‌گوید یک کسی بیاید این‌جا آرام، مؤدب، منطقی حرف بزند بگویند ما این‌طوری هستیم ما با کسی دعوا نداریم. این زبان بدن است. این که شما چطوری بنشنید و چطوری کار کنید، آن‌ها می‌نشینند روی این چیزها کار می‌کنند ما اصلاً این چیزها را نمی‌فهمیم و کاری به آن نداریم، آن‌ها روی جزئیات کار می‌کنند و می‌دانند باید روی مخاطب اثر بگذارند.

حالا وقتی که بدن زبان دارد، شما به یک کسی بگو از این در بیا این‌جا بنشین 30 ثانیه و بعد هم برو بیرون، ما فقط این 30 ثانیه از تو فیلم برمی‌داریم. با یک فیلم 30 ثانیه‌ای این‌طوری می‌شود صدتا پیام متفاوت بلکه متناقض منتقل کرد که چطوری بیایی، چطوری بنشینی و چطوری بیرون بروی. اصلاً چرا مسابقه می‌گذارند و فیلم‌های صدثانیه‌ای. برای این که در صدثانیه شما نه سناریو، نه متن، نه صدا، این حرف‌ها نیست برای این که شما در آن صد ثانیه چکار می‌کنی که مسابقه می‌گذاری؟ صدثانیه صدتا یک ثانیه است با هر یک ثانیه، هر اقدامی، هر نگاهی پیام دارد. ده جور می‌شود به یک کسی نگاه کرد. مگر ما یک نوع نگاه داریم؟ ما 10- 20 جور نگاه داریم. نگاه متنفرانه،‌ نگاه تحقیرآمیز، نگاه عاشقانه، نگاه خائنانه، نگاه خشن، این‌ها همه نگاه است. پس همه این‌ها را از این جهت گفتم که کسانی که می‌گویند ما هنرمندیم یا دانشمندیم و ما بی‌طرفیم، حق و باطل و ایدئولوژی کاری نداریم، ما اصلاً پیامی به کسی نداریم هنر ما شعاری نیست ما شعار نمیدهیم ما داریم عین واقعیت را منتقل می‌کنیم! امکان ندارد. دروغ می‌گویی. ما متعهد به هیچ چیز نیستیم. چرا متعهدی. تو به شهرت خودت متعهدی. می‌خواهی مشهور بشوی و جایزه بگیری. تو هنرمند مکتبی به حقیقت متعهد است، به خدا و خلق متعهد است. تو به خودت متعهدی. غیر متعهدی وجود ندارد. تو برای خودت دلبربایی می‌کنی. هنرمند مکتبی دلربایی می‌کند برای حق. هنرمند مکتبی، دانشمند مکتبی خلق را به سوی خدا و به سوی حق می‌برد. هنرمند و دانشمند غیر مکتبی خلق را به سوی خودش فرا می‌خواند دنبال برده و کنیز می‌گردد و می‌خواهد از تو سواری بگیرد. می‌خواهد ارزش خودش را کلاهبردارانه به تو قالب کند. آن چیزی را که خودش ارزش می‌داند و منافع خودش است. غیر ارزشی نیست ارزش‌های مادی را قبول دارد. ما به عنوان مصرف کننده فعالیت‌مان محدود است ما فقط مصرف می‌کنیم می‌توانیم فقط بنشینیم فیلم را نگاه کنیم. شعر را گوش کنیم، کتاب را بخوانیم، موسیقی را گوش کنیم، ما تصمیم نمی‌گیریم بقیه اتفاقات در ذهن ما می‌افتد چنانکه یکسری اتفاقات در ذهن تو به عنوان هنرمند افتاد آن وقت این محصول را ارائه دادی. به من نمی‌گویی در ذهن تو چه بود؟ ولی داری روی ذهن من کار می‌کنی. خب حالا تویی و ذهنت، منشأ این اثر هنری شد حالا منم و ذهنم به عنوان مصرف کننده سراغ این اثر می‌روم. من که نمی‌توانم از وسط پرده رد بشوم بیایم آن طرف ببینم تو چکار کردی و چرا این کارها را کردی؟ ولی پیام تو به من منتقل می‌شود. در مورد تصویر و صدایی که تو تولید کردی من کم‌توان و ناتوانم. تو فاعلی و مخاطب تو منفعل است یک ماجراهایی اتفاق افتاده، ما نبودیم. تو بودی. یا نبودی از دیگران شنیدی، گرفتی و بعد آن را در ذهن خودت آن‌طور که خواستی شکل دادی. معنا کردی. حالا آن را به من تقدیم و هدیه می‌کنی. تو که به من حق انتخاب ندادی. من مصرف کننده‌ام. موسیقی تو را گوش می‌کنم می‌بینم این موسیقی آدم را روانی می‌کند. دیدید موسیقی‌ها چرا حلال و حرام می‌شوند؟ برای این که بعضی از موسیقی‌ها آدم‌ها را مالیخولیایی می‌کند. یک موسیقی‌هایی هست آدم را افسرده می‌کند یک موسیقی‌هایی هست آدم را خشن و وحشی و عصبی می‌کند. یک موسیقی‌هایی هست آدم را شهوتی می‌کند، یک موسیقی‌هایی هست که انسان را به تعادل و آرامش نزدیک‌تر می‌کند یا شجاعت و حماسه در آدم ایجاد می‌کند با هر موسیقی‌ای هر حرفی را که نمی‌شود زد. موسیقی اثر دارد. هم موزیک آن و هم محتوا و ترانه آن. تو که به من حق انتخاب ندادی، من که الآن روی آن نفوذی ندارم، من که امکان مداخله و اعتراض ندارم، تأثیر گذاشتن روی واقعیت که دیگر در اختیار من نیست. من اینجا بی‌قدرتم بنابراین بی‌مسئولیت هستم! تو که قدرت داشتی به اندازه قدرتت مسئول هستی. بله، من در مقام مصرف کننده تا آنجایی که می‌توانم تصمیم بگیرم مسئول هستم من می‌توانم تصمیم بگیرم که چه فیلمی را نبینم، سینما نروم و نخرم. چه موسیقی‌ای را گوش نکنم. من چون این‌جا می‌توانم تصمیم بگیرم مسئول هستم. اما از آنجا به بعد که من تصمیم‌گیر نیستم مثلاً شما یک اسم خوبی در اثر خود گذاشتی من هم آمدم توی سالن سینما حالا دیگر دست من نیست من دارم مصرف می‌کنم تو باید پاسخگو باشی. بیرون ماندن من از دنیایی که تو ساختی تا وقتی معنا دارد که من بتوانم واکنش فعالی در برابر این اثر تو نشان بدهم پس وقتی که نمی‌توانم تو باید پای مسئولیت خود بایستی. البته من هم در حد مصرفم که مختارم مسئول هستم. این که می‌گویم مثلاً شما در فیلم می‌بینید یک جایی آتش گرفت ما در برابر آن آتش‌سوزی که مسئول نیستم که بگویم بلند شویم آتش را خاموش کنیم! حتی من لازم نیست که فرار کنم که آتش نگیریم از آن طرف پرده این‌طرف بیاید. من مسئول نیستم با داستانی که تو برای من ساختی درگیر شوم یا از آن فرار کنم تا این حد توی هنرمند مسئول هستی باید جواب بدهی. چرا این شعر را گفتی؟ من دیدم آهنگش قشنگ است نشستم! دیدم موسیقی‌اش جذاب است نشستم گوش کردم تو چرا با این موسیقی این مزخرفات را وارد ذهن من کردی؟ چرا با این حرکات نمایشی قشنگ این کار را کردی؟ ببینید می‌گویند کسی که اثرش را می‌سازد و بین مخاطب پرتاب می‌کند او می‌بیند بدون این که دیده شود. حرف‌های خودش را دارد به شما قالب می‌کند اما نه علنی. او دارد می‌بیند که دارد روی تو چه فعلی انجام می‌دهد. اما تو خودش را نمی‌بینی چون پشت تکنیک خودش را قایم کرده است. شما با اثرت به خصوصی‌ترین رفتارهای مخاطب می‌توانی تجاوز کنی. در عالم هنر این کار را می‌توانی بکنی بیرون که نمی‌توانی انجام بدهی. بیرون مثلاً الآن شما این‌جا نشستی هیچ کدام‌تان می‌توانید به حریم خصوصی یکی دیگر دخالت کنی، فضولی کنی و تجاوز کنی؟ نمی‌توانی. واکنش نشان می‌دهد. ولی در اثر هنری می‌شود این کار را کرد. یعنی یک کار می‌کند که همه‌تان بروید بلیت بخرید پول بدهید، توی صف هم بایستی. بیایید این‌جا بنشینید من با تکبّر از طریق اثر هنری‌ام روی تو کار می‌کنم. به تو هم می‌گویم من اصلاً روی تو کاری نمی‌کنم من دارم به تو سرویس می‌دهم در حالی که دارد ذهن تو را سرویس می‌کند. تو دو ساعت وقتت را دادی، احساسات و ذهنیاتت را همه را در اختیار گذاشتی به هوای این که بیایی لذت ببری. می‌گویی من لذت خریدم من آرامش خریدم ولی آن چیزی که من به تو فروختم چیست؟ تو از من لذت خریدی، من به تو غفلت فروختم! کلاهت را برداشتم. تو خواستی لذات بخری من به تو غفلت فروختم. تو از من آمدی آگاهی طلب کنی من تو را تحمیق کردم و کلاهت را برداشتم. تو آمدی که سالن بنشینی، موسیقی، سینما، یا کتاب،‌ به تو نشاط بدهم اما من تو را افسرده کردم. من تو را مأیوس کردم. تو با خانواده‌ات آمدی در سالن نشستی که خانواده شاد بشود و ارتباطات انسجام پیدا کند و عاطفه‌ها قوی‌تر شود ولی وقتی فیلم تو را دید و از سالن بیرون رفت می‌بیند خانواده به همدیگر بدبین‌تر شدند و تردید کردند که آیا باید به همدیگر اعتماد کنند یا باید همدیگر را دوست داشته باشند و برای هم فداکاری بکنند یا نکنند.

ببینید این مثال‌های متعددی که عرض کردم از این جهت بود که خواستم توضیح بدهم در عرصه همه هنرها هنرمند چه کارهایی می‌تواند با مخاطب بکند و منّت هم سر او بگذارد بدون این که خود مخاطب هم متوجه شود. اگر این هنرمند متعهد به حقیقت، فضیلت و عدالت است دارد به بشر خدمت می‌کند و محبوب خدا می‌شود و محبوب خداوند هم حتی در زمان حیاتش اگر او را اذیت کنند بعد از مرگ محترم می‌شود. ضمن این که این دنیا نیست بلکه اصل عالم بعد است. این‌جا همه دارند رد می‌شوند و از این‌جا عبور می‌کنیم. و اگر در مسیر خودخواهی‌ها و باطل باشد می‌گویی واکنش‌های آزاد بی‌دغدغه، کنش و واکنش‌ها آزاد و بی‌دغدغه و خودمحورانه باشد و یک پرده بین تو و منِ مصرف کننده در سینما حائل است و از پشت آن پرده تو هر کاری را می‌توانی با ذهن و احساسات من به عنوان مخاطب و مصرف کننده انجام بدهی آن وقت مسئولیت هنرمند کجا می‌رود؟ چیزی که تو را مسئول می‌کند تو را محدود می‌کند. چیزی که دارد از تو حفاظت می‌کند و به عنوان هنرمند اعتبار توست، از تو حفاظت می‌کند و برای تو احترام می‌آورد در عین حال باید تو را محدود هم بکند تو به شرطی محترم هستی که به منِ مخاطب و به جامعه خودت احترام بگذاری، احترام یکطرفه و بی‌قید و شرط اصلاً منطقی نیست، اخلاقی هم نیست. گفت ما فیلمبرداریم این عدسی دوربین فیلمبرداری و عکاسی من،‌ عدسی‌اش بی‌طرف است. بله عدسی بی‌طرف است ولی آن دستی که دارد عدسی را تنظیم می‌کند آن دست عامل اجرایی یک چشم و یک مغزی است که دارد فرمان می‌دهد دوربین را کجا زوم کن، چرا زوم کن؟ چقدر نگه دار؟ عکس رنگی باشد یا سیاه و سفید؟ در این سالن چه چیزی را نشان بدهد؟ آن دیگر بی‌طرف نیست هم تو بی‌طرف نیستی. چشم تو بی‌طرف نیست. عدسی بی‌طرف، ابزار است ولی چشم تو که بی‌طرف نیست. چشم منِ مخاطب هم که دارم عکسی که تو تهیه کردی، فیلمی که تو ساختی دارم نگاه می‌کنم چشم من هم بی‌طرف نیست این‌جا بحث اثر و مؤثر است مثل هر تأثیرگذاری دیگری که حد دارد، پیام دارد، ‌آثار خارجی دارد، آثار درونی دارد، پیش‌داوری‌ها و ذهنیاتت را وقتی داشتی عکس می‌گرفتی کجا حذف کردی؟ می‌دانید فیلم که هیچی حتی عکاسی و عکس، یک لحظه، الآن فلسفه عکاسی مطرح است و مقدار زیادی کتاب در این باب نوشته شده است. از همین جلسه‌ای که ما نشستیم 50 تا عکس می‌شود درآورد که هر کدام از این‌ها در رسانه برود پیام و معنای کاملاً‌ متفاوت دارد. 50 تا عکس می‌شود. من با این که عکاس نیستم خود من اگر دوربین داشته باشم شما اینجا بنشینید 20تا عکس می‌گیرم که 20تا پیام دارد.

سؤال: فرمودند که عدم تقسیم‌بندی هنرمندان به ارزشی و غیر ارزشی توسط آقای – یکی از آقایان را اسم بردند – موضع ما نسبت به این عدم تفاوت‌ها چیست؟

جواب: عدم تقسیم‌بندی یک وقت می‌خواهیم تقسیم کنیم به این معنا که خودمان بخواهیم بگوییم یک کسی ارزشی است یا غیر ارزشی است، جناح‌بازی و باندبازی‌های سیاسی، این که غلط است. با یک کسی خورده حساب داریم بگوییم این بد است این خوب است. این بد است. اما این که هنر و هنرمند را می‌شود به ارزشی و غیرارزشی تقسیم کرد به نظر من، این نه احتیاج به سؤال دارد نه احتیاج به فکر دارد. یک لحظه فقط یک ثانیه از خودتان این سؤال را بکنید جوابش را خودتان به خودتان بدهید. یعنی چه؟ یعنی آثار هنری هیچ نسبتی با حق، باطل، عدل، ظلم ندارد؟ یعنی همه فیلم‌هایی که می‌بینید مثل هم است و یک اثر دارد؟ همه موسیقی‌ها یک جور است و یک اثر دارد؟ خب این به نظر من مشخص است. آن وقت آیا این‌ها در مسیر ارزش‌ها هستند؟ آیا ما ارزش و ضدارزش در این عرصه داریم؟ اصلاً معروف و باطل، حق و باطل در عرصه هنر معنادار است یا نیست؟ اگر نیست که خب بله،‌ تقسیم هنر و هنرمند به ارزشی و غیر ارزشی معنی ندارد.

سؤال: فرمودند مرگ آقای سلحشور در سکوت خبرگزاری‌ها و عدم عیادت مسئولین در دوران بیماری ایشان در بیمارستان، در صورتی که – حالا دوتا سؤال در این رابطه این‌جا هست – می‌گوید در صورتی که قبل از ایشان از کسانی چون... عیادت کردند؟ آیا این موارد را می‌شود به حساب بی‌توجهی گذاشت؟ یا برخوردهای گزینشی؟

و در یک سؤال دیگر گفتند که یک آقای خواننده را اسم بردند که ایشان، طرفدار رژیم شاه بوده و اصلاً انقلاب را قبول نداشت و در بی.بی.سی هم خودش مصاحبه کرده که من دنبال چیزهای انقلابی نبودیم و اول انقلاب هم همین‌طوری آمدیم دو – سه تا شعر انقلابی خواندیم من به این چیزها اصلاً عقیده‌ای ندارم. می‌گویند چرا مسئولین به آن‌ها محلی نمی‌گذارند ولی سراغ این‌ها می‌روند و رسانه‌ای می‌کنند؟

جواب: خب این سؤال مهمی است و فکر می‌کنم جواب این را هم خودتان می‌دانید. اگر نمی‌دانید از خودشان بپرسید.

سؤال: بعضی‌ها عقیده دارند هر پدیداری متأثر از مبانی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی تمدنی است که در آن شکل گرفته است. بر این اساس، تکنولوژی غرب هم حامل اقتضائات خود و متأخر از مبانی فلسفی تمدن غرب است آیا با این تکنولوژی می‌شود هنر اصیل اسلامی آفرید؟

جواب: من این را بارها عرض کردم. این گسست‌ناپذیری ابزار با محتوا و هدف، این را باید یک مقداری توضیح بدهیم. یک وقت می‌گوییم تکنولوژی، که منظورمان ابزار است. این که آیا با هر ابزاری هر کاری می‌شود کرد؟ خب معلوم است با هر ابزاری هرکاری نمی‌شود کرد. مثلاً با این میکروفون می‌شود آبگوشت که درست کردیم گوشت کوبیده‌اش را با این بکوبیم؟! ممکن است بگویی شکلش بد نیست می‌خورد ولی این برای این کار نیست. بعد بیایید ارزشگذاری، کار مشروع و نامشروع بگوییم. آقا با میکروفن می‌شود هم کار مشروع انجام داد هم کار نامشروع؟ خب به عقل‌تان رجوع کنید. هر دویش شده، از چه دارید سؤال می‌پرسید! یک وقت منظورتان از تکنیک ابزار است خب اگر ابزاری هست که فقط به کار باطل می‌آید آن ابزار حرام است،‌ خرید و فروش آن، ساخت و مصرف آن حرام است. حالا بگو چه ابزاری است که این‌طوری است؟ اگر هست بله. اما اگر ابزاری دوکاره است، چندکاره و چندمنظوره است، نوع رجوع شما به آن، و کاربرد شماست که به آن هویت اخلاق ارزشی و ضدارزشی می‌دهد؛ یا خود آن شیء. اگر منظور از تکنولوژی ابزار است. اگر منظور از تکنولوژی تکنیک است، تکنیک را درست معنا بکنیم و بگوییم که هر تکنیکی را درست دسته‌بندی کنیم و بگوییم که هر تکنیکی چه اثری دارد؟ انسان که دینی است و اسلام می‌خواهد چه انسانی است؟ هر تکنیکی که به تربیت و ساختن چنین انسانی کمک کند آن تکنیک دینی است. هر تکنیکی که مانع شود و یا ضد آن کارکرد داشته باشد آن خلاف دین است. این هم تجربه شده، اگر مصداقی ثابت کردی حکمش این است. و از این قبیل.

یک وقت می‌گویید در ذهن دانشمندی که نشسته یک ابزاری را اختراع کرده ممکن است آن دانشمند لائیک و لامذهب است و به نیت باطلی این ابزار را ساخته است که باز این را باید توضیح بدهید که آیا آن نیت و فکر در این ابزار و در این تکنیک حلول کرده است و از آن جدایی ناپذیر است و آن باعث می‌شود که شما هم وقتی این ابزار را بکار می‌برید به گسترش همان فرهنگ و همان تفکر منجر شود، اگر واقعاً این‌طوری است اگر می‌توانی این را ثابت کنید خب بله، حکم این باز روشن است و سؤال ندارد. اگر نه؛ یک چیزی است که ممکن است سازنده یک ابزاری یا تکنیکی یا تکنولوژیستی یک آدم مادی باشد با یک هدف مادی این را ساخته است ولی به کار درست هم می‌آید. این‌جا فرمودند به لحاظ فقهی می‌گویند آلات مشترک، ابزار و تکنیک‌هایی که هم به کار حق می‌آید و هم باطل، بسته به نوع مصرف آن است که مشروع یا نامشروع می‌شود. ما اصلاً می‌گوییم مصداقی بحث کنید چرا کلی بحث می‌کنید؟ اگر در مصداقی توانستید اثبات کنید که این مصداق، جز با مبانی مادی و اومانیستی سازگار نیست و جز به این کار نمی‌آید، بله، خیلی خب این ابزار و یا آن تکنیک به آن شکل حرام است. اما اگر نتوانستید اثبات کنید هر دو شق آن مصرف شده، آن وقت بستگی به مصرف کننده دارد.

سؤال: در مورد خانش‌های دوگانه یا چندگانه از شهید آوینی بحث داغ شده است، غرب‌ستیز یا غرب‌گزین، رابطه هنر انقلاب اسلامی با غرب چیست؟

جواب: ببینید یکی از مصیبت‌ها این است که یک افرادی می‌آیند یک راهی را باز می‌کنند یک جبهه‌ای را باز می‌کنند یک گام به جلو می‌روند و بعد بقیه می‌آیند به جای آن مسیر را بشناسند و این مسیر جهاد را ادامه بدهند شروع می‌کنند یک دکانی باز می‌کنند! یک فیلمی بود به نام «مرتاض» یک کسی بود این در کمپانی‌های سرمایه‌داری کارمند بود بعد به بن‌بست رسید یک سفری به هند و شرق رفته بود دیده بود این‌ها اصلاً یک فرهنگ دیگری هم هست که می‌گوید کل آن را ول کن! ما این‌قدر برای خودمان صبح و شب دردسر درست کردیم، این که زندگی برای ماست یا ما برای زندگی؟ این به این نتیجه رسید که اصلاً ول کند و مرتاض شرقی شود و آزاد و رها شود و اصلاً به هیچ چیز محل نگذارد. بعد یک عالمه مشکل سر راهش بود، آخرش کارش گل کرد. وقتی که مُرد. بعد یک عالمه میراث‌خوار پیدا شد و همان کمپانی‌های سرمایه‌داری می‌آمدند کالاهای – اصلاً کار او ضد آن‌ها بود می‌خواست این فرهنگ سرمایه‌داری را زیر سؤال برود – بعد که رفته بود همان کمپانی‌ها آمدند مارک و برچسب مرتاض را برداشتند، بعد این برچسب یک کاسبی شد باز همان کارها را به اسم او کردند! این یک مصیبتی است. این‌ها آدم مصلحی هستند می‌آیند یک حرفی را می‌زنند مشکلاتی را می‌گویند بحثی را می‌کنند، معصوم هم نیستند ممکن است یک جایی تناقض هم بگوید، یک عالمه حرف حساب زده، یک عالمه کار مهم کرده است خب بیایید همان مسیر را ادامه بدهید کار کنید. حالا هی بیاییم بحث کنیم که کفشش را واکس زده بود یا نزده بود؟! بحث‌های شخصی کار غلطی است. بحث فکری باید کرد.

سؤال: متأسفانه بعضی مذبذب با طرح برخی مضامین مذهبی حتی انقلابی و ملی به کسب اعتبار می‌پردازند در حالی که شخصیت معتمدی نیستند و در آینده آسیب می‌زنند و سوء استفاده می‌کنند هنوز نمی‌دانیم آیا صرفاً با طرح بعضی مضامین عالی می‌شود از هر نوع آهنگی استفاده کرد یا خیر؟

جواب: راجع به آهنگ، هم بحث فقهی و هم بحث اخلاقی شده است من به یک بخشی هم اشاره کردم. بخشی از آهنگ‌ها را همه حرام کردند آن‌هایی که مناسب فسق و فجور و مجالس لهو و لعب است به این معنا که نوعاً هر کسی این آهنگ را با این محتوا و آ‌هنگ گوش کند یا به سمت مسائل جنسی می‌رود یا خشونت یا افسردگی یا... می‌رود، خب این‌ها حرام می‌شود بخاطر آثاری که می‌گذارد. اصلاً بخاطر آثار موسیقی است که حلال و حرام می‌شود. اگر آثار نوعی دارد حکم نوعی دارد، اگر آثار شخصی دارد، حکم شخصی دارد. ممکن است یک موسیقی برای شما حرام باشد برای من حرام نباشد چون اثری که در تو می‌گذارد تو را به سمت یک گناهی یا مشکل روحی و روانی می‌برد و عصبی‌ات می‌کند و من را نه. پس بعضی از موسیقی‌ها حکم نوعی دارند برای همه حلال‌اند، برای همه حرام‌اند. بعضی‌ها حکم شخصی دارند بستگی به تو و اثر تو دارد. بعضی‌ها هستند که با صدای آهنگ مؤذن هم ممکن است یک جوری‌شان بشود بعضی‌ها ممکن است یک آهنگی می‌شنود می‌بیند همه این‌طور نیستند می‌گوید روی من اثری ندارد. مثل این که راجع به کتب ضلال و منحرف کننده می‌گویند ممکن است یک کتابی برای بنده منحرف کننده باشد چون اصلاً سواد داوری در آن مورد را ندارم و هرچه نوشته همان را قبول می‌کنم و نمی فهمم که در آن 10تا مغالطه است. همین، بدون مشورت استاد مصرف این کالای فرهنگی و محصول فرهنگی برای من غیرجائز می‌شود و برای شما که وارد هستید جائز می‌شود و برای یکی دیگر واجب می‌شود چون او مسلط است و باید مطلع شود تا به فکر پاسخ آن باشد.

سؤال: آیا جبهه فرهنگی انقلاب ضعیف عمل کرده است؟

جواب: یک جاهایی قوی و یک جاهایی ضعیف بوده است. جبهه انقلاب را شما فکر کردید یک جایی است که آن جا جبهه انقلاب است! اصلاً جبهه انقلاب شماها هستید، جبهه انقلاب کجاست؟ دیدید بعضی‌ها می‌گویند در این مورد نظام جمهوری اسلامی فلان! نظام جمهوری اسلامی کیست؟ نظام جمهوری اسلامی همین کسانی است که رأی می‌دهید توی حکومت می‌روند. آدم خوب دارد آدم بد دارد، آدم متوسط دارد، آدم حکیم دارد، آدم احمق هست که همه توی نظام می‌روند. انقلاب در این موارد چه کار کرده است؟ انقلاب چیه؟ ما نه خانم انقلاب می‌شناسیم نه آقای انقلاب! انقلاب، یک اسم است. انقلاب یعنی همین کارهایی که انقلابیون کردند خوب و بدش. خاکریزهای انقلاب! بعضی‌ها فکر کردند جبهه فرهنگی یک جایی است که آنجا خاکریز زدند یک عده دارند پاس می‌دهند نگهبانی می‌دهند پاس‌بخش می‌گوید حالا بیا نوبت توست ! اصلاً چیزی نیست هرچه هست شمایید. شما جبهه انقلاب هستید.

سؤال: جامعه و هنر مانا و ماندگار هنری است بر پایه روابط انسانی – اجتماعی، و هرچه این اجتماع بزرگ‌تر هنر ماندگارتر و زنده‌تر است. سؤال من این است که چرا به این معنا هنر،‌ کمرنگ‌تر شده است مگر نه این که از شکستن ساختارهای اجتماعی این شرایط پیش می‌آید؟

جواب: خب این سؤال‌ها را نباید از من بکنید این سؤال‌ها را باید از خودتان بکنید. من نمی‌دانم چرا همیشه در پرسش و پاسخ‌ها آن‌هایی که سؤال می‌کنند طلبکارند آن کسی که این‌جا نشسته بدهکار است! من نوعی در حد خودم هر کاری از دستم برآمده کردم. ما اصلاً وظیفه‌ای نداریم؟ خب تو چه کار کردی مثلاً؟ یک روزی داشتم توی خیابان می‌رفتم یک ماشینی پنچر کرده بود این جک ماشینش را نیاورده بود توی دردسر افتاده بود ما را هم کنار خیابان دید. گفت خب این حرف‌هایش در تلویزیون پخش می‌شود یه کاره‌ای هست! گفت آقا این چه وضعیه؟! به من گفت. موجود جالبی بود. ماشینش پنچر شده، لاستیک زاپاس ندارد من باید جواب بدهم که چرا این‌طوری است؟ برای چه؟ برای این که توی تلویزیون حرف زدم. توی تلویزیون هم نبوده توی دانشگاه پخش شده، ولی من مسئول لاستیک زاپاس او هستم.

سؤال: در پاسخ به هنرمندان یا طرفدارانی که عدم توانایی یک اثر در تغییر شرایط ظالمان حاکم بر مظلومین جهان را علت عدم پرداخت هنر به این موضوعات می‌داند چه می‌توان گفت؟

جواب: اگر منظور این است که ما که نمی‌توانیم دنیا را درست کنیم بنابراین فیلم‌مان هم لازم نیست فیلم درستی باشد! مثل این است که طرف در بازار باشد بگوید من توی بازارم من که نمی‌توانم جلوی گرانفروشی و کلاهبرداری را بگیرم خب پس خودم هم کلاهبرداری کنم! این حرف است؟ من که نمی‌توانم جلوی فلان چیز را بگیرم پس خودم هم فلان کار را بکنم! یا کل آن را رها کنم. یادتان هست امام(ره) می‌گفت مشکل ما این است که همه می‌خواهند جاهای دیگر را درست کنند اگر هرکس هرجا هست همان مسئولیت خودش را درست انجام بدهد این مملکت و جامعه همه چیزش درست می‌شود. همه هرجا هستند پاسخگوی جای خودشان نیستند. هی می‌گوید آنجا خراب است! در دانشگاه حرف می‌زنی می‌گویند آقا فلان جا در فلان نهادها مشکل است. می‌روی آنجا آن می‌گوید حوزه باید فلان کند. می‌روی حوزه آن‌ها می‌گویند ما که امکانات نداریم همه دست دیگران است آن‌ها هیچ کاری نمی‌کنند! اصلاً شما مسئول چه هستید؟ ما مسئول نق زدن هستیم! خب امام(ره) می‌گفت هرکسی هر جا هست با هر توانی که دارد کارش را درست انجام بدهد. خب تو چه کاره‌ای؟ همان کار خودت را درست انجام بده. اگر هرکسی هرجا هست درست وظیفه خودش را درست عمل کند 90 درصد مشکلات حل است. می‌روی نانوایی می‌گویند آقا تاکسی‌ها این‌طوری کردند. می‌روی توی تاکسی، می‌گوید شهرداری این‌جوری کرده، می‌روی شهرداری می‌گوید آقا نانوایی‌ها چه کار کردند! می‌روی بیمارستان آن می‌گوید که قوه قضائیه فلان کرده، می‌روی قوه قضائیه می‌گوید هنر و سینما مشکل دارد باید آن را درست کنید، می‌رویم پیش هنرمند و سینما می‌گوید آقا این... این است که مشکل درست می‌کند این که هیچ کس کار خودش را درست انجام نده و منتظر باشند بقیه درست کار کنند و از همه طلبکار است.

سؤال: آیا اسلام به اقسام هنر نگاه فعالانه هم دارد یا صرفاً تعیین حدود و ثغور حرمت و حلیّت است؟ از جمله موسیقی.

جواب: ببینید هنرسازی و هنرورزی یک فعل انسانی است شریعت که نمی‌آید دین که خودش آدم نیست بگوید من می‌آیم هنر تولید می‌کنم! دین، راهنما و نسخه عمل است. انسانِ فاعلِ مختار، اگر این مبانی را قبول دارد این ارزش‌ها را قبول کرد این احکام را قبول کرد آن وقت در این راستا شروع به هنرورزی می‌کند اگر دانشمند است دانش‌ورزی، اگر سیاست‌مدار است سیاست‌ورزی، اگر فعال اقتصادی است اقتصادورزی است. اگر منظورتان این است که مثلاً خود دین می‌آید مشکلات اقتصادی ما را در بیرون و کف خیابان حل می‌کند نخیر آن وظیفه آن نیست بلکه کار تو وظیفه توست، به تو عقل دادند، تجربه دادند، نظم دادند. این به تو گفته که به کدام سمت برو به لحاظ روحی، اخلاقی، چه حقوقی و چه حدودی را رعایت کن که دنیا و ابدیت تو همه با هم تأمین شود. اگر منظورتان این است که دین منتظر می‌ماند بقیه کار را تولید کند بعد او بیاید بگوید که حلال است یا حرام؟ نه؛ فقط این نیست. اتفاقاً تمدن‌سازی با این حال انفعالی نمی‌شود. جامعه منفعل، تمدن‌ساز نیست. مدام کپی‌برداری و تقلید از شرق و غرب بکند و فقط ببیند کجاهایش خیلی واضح حرام است بگوییم این تیکه‌اش را حذف کنید. این اشکالی ندارد مشروع است اما تمدن‌سازی نیست. تمدن‌سازی این است که شما، مثلاً شما دانشکده مهندسی،‌ می‌گویید آقا اسلام در رابطه با جامعه دینی چه می‌گوید؟ می‌گوید جامعه‌ای فقیر یا رفاه‌زده یا متعادل. یکی از این سه‌تا کدام است؟ خب هر کدام هست حالا این را به ابعاد مختلف تقسیم می‌کنید و بعد می‌گویید حالا سهم مهندسی این وسط چیست؟ تو به عنوان مهندس،‌ او به عنوان معمار، او به عنوان تکنولوژیست، حالا شما برای نزدیک شدن به چنین جامعه‌ای چه وظیفه‌ای داری؟ ارزش‌های اسلامی را درست بشناسید و درست به شما منتقل شود هدف‌گیری کن و جلو برو. حالا خودت شروع کن ساختارسازی کن، نظام‌سازی کن، نه این که فقط تقلید و واردات، آن وقت می‌شود تمدن‌سازی. البته از دیگران از شرق و غرب عالم هم بگیری عیبی ندارد. بله، آنجا باید ببینی کجایش حرام است و کجایش حلال است؟ برخورد جزئی می‌کنی. اما تمدن‌سازی نمی‌توانی بکنی و همیشه دنباله‌رو هستی. تمدن‌سازی بخواهی بکنی باید این اصول را بشناسی و شروع به ابتکار بکنی.

سؤال: به نظر شما چرا اینگونه در نظر نگیریم که همه دنبال حقیقت‌اند اما عده‌ای فقط از مسیر اصلی منحرف می‌شوند؟

جواب: اتفاقاً به یک معنا این فرمایش شما درست است. امام(ره) یک بحثی می‌کرد البته در عرفان نظری مطرح است که همه بشریت دنبال کمال هستند. امام(ره) در سخنرانی‌شان می‌گفتند حتی همین صدام هم دنبال کمال است! می‌گفت کارتر رئیس جمهور آمریکا هم دنبال کمال است! همه دنبال کمال هستند منتهی یکی در تعریف کمال دچار انحراف می‌شود یکی در تشخیص مصداق کمال دچار انحراف می‌شود. پول‌پرست فکر می‌کند کمال انسان در پول‌پرستی به هر قیمت است. قدرت‌پرست فکر می‌کند کمال در قدرت به هر قیمت است. فکر می‌کند رئیس بشود به کمال می‌رسد. فکر می‌کند اگر خیلی پولدار بشود این عمل را می‌کند. همه دنبال کمال هستند هیچ کس دنبال نابودی خودش نیست هرکس کسی که خودکشی می‌کند هم دنبال نابودی خودش نیست! دنبال نجات خودش است. اشتباه می‌کند فکر می‌کند با کشتن و قتل خودش نجات پیدا می‌کند، او هم دنبال نجات است! منتهی در تعریف نجات به لحاظ مفهومی، و در تشخیص نجات به لحاظ مصداقی است که این اشتباهات بوجود می‌آید که بخشی از این اشتباهات غیر عمدی است، محصول جهل و محیط است اما یک بخش مهمی هم عمدی است یعنی گاهی اوقات خودمان، خودمان را به اشتباه می‌اندازیم.

سؤال: با توجه به این که، هنری که دارای ظرف مناسب باشد می‌تواند مظروف محتوای خود را که آلوده است به نوعی در خود حل کند، راه این که تحت تأثیر ظرف قرار نگرفته و توجه به مظروف داشته باشیم چیست؟ بویژه در سینما.

جواب: این مهارت می‌خواهد هرکسی نمی‌تواند. بله، افرادی که یک مقداری ذهن‌شان تربیت شده و آموزش دیده، چشم‌شان آموزش دیده و چشم او به نظریه و ذهن درست مسلّح است او می‌تواند یک فیلم خیلی بد، فیلم کاملاً ملحدانه را هم ببیند اما از همان فیلم، چهارتا نکته مثبت استنتاج کند و آن نقاط منفی‌اش را تجزیه کند و تحلیل کند. یا یک فیلم خیلی خوب از جهات محتوا ببیند اما دوتا نکته نادرست آن را هم تفکیک کند. این کار را افراد مختلف در حدود مختلف می‌توانند انجام بدهند همه مثل هم نیستند بستگی به توان و ضریب هوشی و اطلاعات و شخصیت و مهارت و آموزش و... دارد و کسانی هستند که اگر تمام کتاب‌های عالم را با هر محتوایی دست‌شان بدهی از توی همان کتاب برای شما معرفت منتقل می‌کنند. کسانی هم هستند که قرآن را دست آن‌ها بدهی از توی قرآن ضلالت بیرون می‌آورد و با قرآن منحرف می‌شود. این بستگی به ظرفیت و توان افراد دارد.

سؤال: برخی فیلم‌ها زندگی‌هایی را نشان می‌دهد با این هدف که ما بگوییم کاش جای آنها نباشیم.

جواب: همان که گفتم، ادب از که آموختی از بی‌ادبی. حتماً باید باشد اما همه‌اش شده همین. هرکی هرچه فیلم می‌سازد آدم بدها را نشان می‌دهد که ما هی بگوییم کاش جای این‌ها نباشیم. من می‌گویم این وسط‌ها دوتا فیلم هم درست کنیم و بگوییم کاش جای این‌ها باشیم. یک بُعد ایجابی هم باشد. مشکل این است.

سؤال: اگر ممکن است تفاوت نقد اجتماعی و فیلم هنر سیاه را شرح دهید.

جواب: تفاوت نقد ادبی و نقد اجتماعی را می‌شود شرح داد اما تفاوت نقد ادبی – اجتماعی با هنر سیاه را نمی‌دانم چطوری باید توضیح داد. خود نقد ادبی روشی است برای کشف و حلاجی هنر سیاه و هنر سفید.

سؤال: آیا ما هر نوعی هنری را مناسب برای تبلیغ حق می‌دانیم؟ یعنی اگر به هر نوع هنر یک چارچوب مناسب بزنیم می‌توان از استفاده ابزاری کرد؟ از موسیقی و سینما گرفته تا شعر و داستان، به عبارت دیگر هر هنری را می‌شود با اسلام تطبیق داد؟ آیا در هنر، هدف، وسیله را توجیه می‌کند؟ برای هر تبلیغ حق از هر فورمی استفاده می‌شود کرد؟

جواب: ببینید دقیق صحبت کنید. دوست‌مان که این را نوشتند از ایشان می‌خواهم اگر مایل هستند وقتی می‌گویند هر نوع هنری، بگویند مثلاً چه نوع هنری؟ تا من جواب بگویم. چهارتا مثال زدید، موسیقی، سینما، شعر، داستان. بله از هر چهارتای این‌ها می‌شود در مسیر حق استفاده کرد. این چهارتایی را که مثال زدید بله می‌شود، اما معنی این‌ها این نیست که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. هیچ ربطی به آن ندارد. این‌ها می‌توانند وسیله‌ای مشروع باشند یا نامشروع. بسته به نوع استفاده از این‌ها و این که شما را به سمت چه هدفی می‌برند. می‌شود شعری خواند که فساد است، توهین است، آبروریزی است، تشویش اذهان است، تحریک است. فیلم و داستان را می‌شود این‌طوری ساخت. همین الآن می‌شود در مسیر خلاف آن عمل کرد اگر نمی‌شد چرا پیامبر(ص) فرمودند که شعراء دو دسته‌اند. چرا قرآن فرمود، چرا رسول‌الله(ص) فرمودند؟ هم دارد که «إنّ مِنَ الشعر لَحکمه» پیامبر(ص) فرمودند که بعضی شعرها هستند که عین حکمت هستند هم از آن طرف می‌فرماید «ما هو بشاعر» پیامبر(ص) می‌فرماید یک وقت به من نگویید شاعر، من شاعر نیستم. چون شاعر به این معنا یعنی آدمی که می‌نشیند خیالبافی می‌کند و اصلاً نه به واقعیت کاری دارد نه به حقیقت. فقط به الفاظ و تناسب الفاظ کار دارد. معنا باید دنبال لفظ بدود. نه آقا، لفظ باید تابع معنا باشد. اصلاً معنی‌اش این نیست که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. می‌فرماید آیا با هر هنری مناسب برای تبلیغ حق است؟ یک نوع هنر مثال بزنید که بگوییم نیست. بعد کسی بگوید مثلاً رقاصی! فرض کنیم یک هنر به نام رقاصی داریم، خب رقاصی هنر است می‌شود این‌قدر قشنگ برقصی، حرکات هرچه موزون‌تر؛ می‌توانی هم بد برقصی، هر وقت برقصی همه خنده‌شان بگیرد. پس به یک معنا بله، رقص هنر است. آیا با رقص هم می‌شود؟ نه. بله اگر منظورتان این است که هنرهایی هست که با این هنر نمی‌شود خلاف آن است. ضمن این که بعضی‌ها می‌گویند با رقص هم می‌شود شرایطی دارد مثلاً رقص زن پیش شوهرش، محدود کردنی که هم آثار مثبت دارد و هم آثار منفی. بُعد منفی آن را مهار کن و بُعد مثبت آن را رشد بده بستگی به اثر آن دارد. ببینید یک وقت یک کسی می‌رقصد و اثر این رقص، مثلاً تحریک شهوت است روابط شهوتی بین مردان و زنان ایجاد می‌کند، تمایل به این که بروند سراغ همدیگر بدون رعایت حدود و اخلاق و ضوابط، که این حرام می‌شود. البته من نمی‌خواهم راجع به رقص صحبت کنم فردا بگویند فلانی فتوا داده رقص کی حلال است و رقص کی حرام است. می‌خواهم بگویم چیزی که الآن به ذهنم آمد همین است. حالا شما یک مثال بزنید. مجسمه‌سازی. مجسمه، وقتی که همه جا بت بود مجسمه را از بت و پرستش نمی‌شد تفکیک کرد حرام بود. الآن مجسمه، وقتی در خانه‌ای مجسمه است کسی نمی‌گوید این بت‌پرست است اصلاً الآن کسی در خانه‌اش جلوی مجسمه‌اش سجده نمی‌کند مگر این مشکل عقلی داشته باشد آن معنا را ندارد. شطرنج یک زمانی ابزار قمار بود حرام بود، الآن دیگر نیست شده یک مسابقه ورزشی المپیک. دیگر حلال است. قمار نزن حلال می‌شود. حالا شما یک نوع هنر را مثال بزن که برای تبلیغ حق مناسب نیست تا من نظرم را بگویم. دوستی که این را نوشتند می‌توانند یک مثال بزنند؟

مثلاً شعبده باشد.

جواب: خب حتی شعبده‌، الآن تلویزیون شعبده‌بازی نشان می‌دهد. معنا و کارکرد شعبده هم فرق می‌کند. یک وقت یک کسی شعبده بازی می‌کند که در ذهن مخاطب، مخاطب او را با نیروهای ماوراءالطبیعی اشتباه می‌گیرد. دقت می‌کنید؟ با آن اشتباه می‌گیرد و این باعث دامن زدن به یک انحراف اجتماعی می‌شود. بله این حرام است. اما الآن این است؟ این کسی که می‌آید جلوی دوربین آتش چی می‌کند از توی کلاهش خرگوش بیرون می‌آورد و یا از توی آستینش دستمال بیرون می‌آورد، توی گوش طرف سیگار یا تخم مرغ درمی‌آورد این الآن دارد انحرافات الهیاتی ایجاد می‌کند؟ نه این سرگرمی است و همه می‌فهمند که دارد مسخره‌بازی درمی‌آورد. همه می‌دانند این دارد چشم‌بندی می‌کند. سریع یک کاری انجام می‌دهد و سرگرمی ایجاد می‌کند. وقتی سرگرمی شد حرام نیست. مگر از باب لغو باشد. در ضمن به شما بگویم لهو و لعب محتواست نه ظاهر؛ بعضی‌ها فکر کردند که قرآن می‌فرماید لعو و لعب حرام است یعنی هر نوع بازی و سرگرمی حرام است! نه آقاجان! آن لهو و لعبی که قرآن می‌فرماید یعنی غفلت از حق. و الا اگر شما در مسیر حق هستید بعد هم دست خانواده‌تان را می‌گیرید به شهربازی می‌روید این که لهو و لعب نیست. یکی از دوستان می‌گفت ما داریم یک شهر بازی اسلامی درست می‌کنیم که وسط‌هایش چیزی هم یاد بدهیم مثلاً به روش جذاب. گفتم به شرط این که واقعاً جذاب باشد نه این که بگویی به شرطی می‌گذارم سوار این چرخه بشوی که اول یک جزء قرآن را حفظ کنی! بله اگر واقعاً می‌توانی بازی و نشاط را با آموزش، معقول درست ترکیب کنید این چیز خوبی است. گفت نه، همه این‌ها را حساب کردیم و دارد خیلی شلوغ می‌شود. گفت در قم یک شهربازی اسلامی درست کردیم. بعد می‌گفت با یکی از آقایان صحبت کردیم که اسم آن را چی بگذاریم؟ ایشان گفت اسم آن را بازی نگذارید چون بازی می‌شود لهو و لعب، که درست نیست! نه آقاجان! اشتباه می‌کنید در روایات ما می‌گوید یک بخشی از زندگی‌ات «ساعتاً لِلَذّه» یک بخشی از زندگی‌ات را برای تفریح و لذت باید برنامه‌ریزی کنی. جزء سبک زندگی دینی یک بخشی تفریح و شادی و سرگرمی و بازی است. اما چه زمانی لهو و لعب و لغو می‌شود؟ وقتی که خود این را هدف بگیری. و الا اگر هدفتان در مسیر درست است خودت و خانواده‌ات احتیاج به سینما و نقاشی و پارک داری، این‌ها که لهو و لعب نیست. بعضی‌ها لفظ و محتوا را اشتباه می‌گیرند. اگر یک نوع هنری را، یک فرمی را، یک قالبی را دوستان سراغ دارند چون شعبده‌بازی را گفتید عرض کردم، اگر یک چیزی را سراغ دارید که منظورتان تکنیک است بگویید یک تکنیک حرام بگویید. یک تکنیک در سینما، در نقاشی، در معماری بگویید، و بگویید یک تکنیکی هست که این کافرانه است. بگویید. من نمی‌گویم نیست، نمی‌گویم هست. بیاورید تا بنده هم بتوانم بفهمم چیست، که بتوانم نظر خودم را بگویم شما هم نظر خودتان را بگویید. من سراغ ندارم. نوع هنر، این‌ها بستگی دارد اگر موردی را آوردید که این را ثابت کند بله. و الا معنی‌اش این نیست که آیا هر نوع هنری برای هر تبلیغ حق مناسب است؟ نه همه مساوی نیست. در بعضی هنرها بیشتر و راحت‌تر می‌شود کرد و در بعضی هنرها تبلیغ حق سخت‌تر است. و الا با خط خوشنویسی هم می‌شود حق و باطل معنا دارد.

سؤال: با توجه به مباحثی که در خصوص ارتباط هنر و زیبایی با ذات خداند فرمودید، آیا نیازی هست که در خصوص فلسفه هنر تحقیق کرد؟ اگر جواب مثبت است چه منابعی منظور است؟

جواب:‌ حتماً نیاز است. منتهی باید اطلاعات جامعی داشته باشید و بحث کنید. منابع متعددی است باید یک مقداری بحث‌های از منطق و فلسفه تا قرآن و حدیث، کلام، تفسیر، این‌ها را باید آشنا باشید همین‌طور با فلسفه هنرهایی که در این صدسال اخیر از طرف مؤمنین نوشته شده و در شرق و غرب از طرف جریان‌های غیر دینی نوشته شده است.

سؤال: در خصوص فقه هنر، چه اقداماتی انجام شده و چه اقداماتی باید انجام داد؟

جواب: طبیعتاً یک کار فقیهانه است. فقه هنر، یعنی بررسی حقوقی – فقهی با انواع و اقسام هنرها. اخلاق هنر هم داریم. تأثیرات اخلاقی اقسام و انواع هنرها باید بحث علمی شده، این‌ها شده ولی اصلاً کافی نیست. ببینید حتی می‌توانیم کلام هنر بگوییم، نسبت هنر با الهیات. مبادی الهیاتی هنر. هنر دینی و هنر سکولار از همین جاها شروع می‌شود. فلسفه هنر می‌شود. فقه هنر می‌شود، اخلاق هنر می‌شود تا برسیم به اقتصاد هنر. همه این‌ها احتیاج به کار دارد.

سؤال: آخرین سؤال فرمودند، برخی نوحه‌ها و مداحی‌ها بیشتر از آن که حاوی معنا و مفهوم اثرگذار باشد شکل و فرم هیجان‌آور سرگرم‌کننده دارد. فرق این نوحه‌سرایی‌ها با موسیقی و آهنگ معمولی چیست؟

جواب: این نوعی که شما می‌فرمایید فرقی ندارد. یکی از بستگان ما یک وقت یک نواری آورد از همین مداحی‌ها و عزاداری‌ها. من آن اتاق بودم صدای آن بلند بود من فکر کردم از این آهنگ‌های جاز و پاپ گذاشته! آمدم دیدم که این دارد نوحه می‌خواند! آن وقت وسط‌هایش حسین حسین که می‌گوید سِنج نه، آن‌ها که برای هیئت‌هاست، همین‌ها که کار آن مدرن‌ها را می‌کند، همین لوازمی که سروصدا می‌کند. یعنی واقعاً من از توی آن اتاق فکر کردم که این آهنگ گذاشته آمدم که اگر بشود رقصی هست مشارکت کنیم چون برای رقص خوب بود! بعد آمدم دیدم مداحی است. نخیر، اصلاً فرقی ندارد. منتهی این حرف‌ها را که می‌زنیم زودی می‌گویند این‌ها مخالف عزاداری هستند. مرحوم آقاشیخ عباس قمی، آخوند سنتی است که ایشان صاحب مفاتیح است که روشنفکر و نواندیش و بدعت‌گزار نیست، آقا ایشان تحت تأثیر مدرنیته و.. است. قبل از انقلاب، تازه نه این‌قدر بزن و بکوب در بعضی از هیئت‌ها بود نه این مسائل بود. می‌گوید هیئت‌های عزاداری و محافل عزاداری ما سه تا آفت دارند که این مجلس ثواب و عبادت را به مجلس گناه در خیلی از موارد تبدیل کرده است. آن سه‌تا آفت این است: - تازه آن زمان – 1) موزیک‌های غلط و نامشروع. موسیقی غنا را مخلوط عزاداری کردند. 2) ریا. مدام می‌گوید هیئت شما بیشتر بود یا هیئت ما! شما چندتا دیگ زدید ما چندتا دیگ زدیم؟ جلسه شما کَنده شد یا جلسه ما خوب کَنده شد؟ سروصدا آنجا بیشتر بود یا این‌جا؟ آن‌جا چند نفر غش کردند این‌جا چند نفر غش کردند؟ اصلاً مسئله امام حسین(ع) نیست مسئله ما هستیم! هیئت ماست! می‌گوید یکی ریا در هیئت‌های عزاداری زیاد شده است. یکی غنا و همین موسیقی‌های از نوع غلط و سوم هم خیلی مهم است نبوده الآن را ببیند 3) نوع روضه‌خوانی‌هایی و عباراتی که بهانه به دست ناصبی‌ها بدهند! ناصبی‌ها همین تکفیری‌ها هستند. تازه خدا رحمت کند شیخ عباس قمی را، آن زمان را می‌گفته الآن را ندیده که چه خبر است؟ که این‌جا یک کسی در یک هیئتی یک چیزی می‌گوید نوارش را می‌برند توی ده تا کشور نشان می‌دهند که ببینید این‌ها چه گفته‌اند! آن موقع ایشان می‌گوید. با این که می‌دانید آقاشیخ‌عباس نه مرجع تقلید است نه عالم متفکر درجه یک دینی است اما یک انسان خالص مخلص سنتی است که چقدر زحمت کشیده است. الآن «مفتایح» او، کنار همه قرآن‌ها در خانه‌هاست. «منتهی‌الآمال» او هست. این همه کارش برکت کرده است بدون اسم هم می‌داد. می‌دانید که پدر ایشان کتاب ایشان را دست علما دیده بود پیش بزرگانی که قبول‌شان داشت گفته بودند این چه کتابی است و... بعد ایشان دیده بود آمده بود با حسرت، به پسرش (آقاشیخ عباس) می‌گفت ببین این کار است، حالا خود پسرش نوشته بود، می‌گفت ببین پسرجان کار این است، اگر توانستی به این‌جا برسی عمرت هدر نرفته است! ایشان به پدرش هم نگفته بود که این را من نوشتم خب این اخلاص است. خب این آدم که فقه پویا و مدرنیته و نواندیشی و این حرف‌ها و تهمت‌ها به او نمی‌چسبد، ایشان دارد می‌گوید عزاداری‌هایی نکنید و چیزهایی در این مجالس نگویید که وقتی ناصبی‌ها، تکفیری‌ها، دشمنان اهل بیت(ع)، نه سنی‌ها بلکه تکفیری‌ها، دست این‌ها بیفتد آن‌ها بهانه پیدا کنند بگویند دیدید شیعه، کافر است! ایشان می‌گوید ریا در عزاداری و در عبادت، مثل ربا در معاملات است حرام است. می‌گوید بسیاری از جلسات عزاداری ما ریاکارانه شده است. به فکر این هستند که مجلس‌شان گل کند! می‌گوید تو خواننده و مداح چه کسی را آوردی؟ فلانی. می‌گوید اوه ما فلانی را آوردیم. تو چند دادی؟ ما این‌قدر. چقدر دیگ زدی؟

یک وقتی در مشهد، هیئت‌ها می‌خواستند توی حرم بروند – اکثر هیئت‌ها این‌طوری نیستند ولی بعضی‌هایشان هستند – دوتا هیئت می‌خواستند بروند حرم، اولاً با هم پز می‌دادند که عَلَم و کُتل کی بزرگ‌تر و سنگین‌تر است؟ بعد هم سر این که کدام‌شان بروند اول وارد صحن بشوند دعوایشان شد و فحش‌های ناموسی بهم می‌دادند که من اول باید توی حرم بروم یا تو باید بروی؟ اصلاً تو با امام حسین(ع) و امام رضا(ع) کار داری یا دکان بازی کردی؟! آقاشیخ عباس می‌گوید که ریا، دوم غنا، همین موزیک‌هایی که می‌گویید و سوم نوع روضه‌خوانی‌ها.

چند سال پیش همین هیئت‌های خاص دوست پسر و دوست دخترها با هم بود که شنیدم هیئت‌های خاص هم داشتند هیئت متوسلین ... هیئت دیوانگان دوست پسر و دوست دختر! این‌ها با همدیگر لباس سیاه می‌پوشند او حجاب درست رعایت نمی‌کند آن مرد هم تیپش فلان است با همدیگر شمع دست‌شان می‌گیرند از این کارها هم می‌کنند. این می‌شود دکان و مغازه.

خیلی حرف زدیم.

والسلام علیکم و رحمه الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha