عشایر و اقوام، دژهای کشور (توطئه تبدیل "مقاومت ملی" به "تجزیه طلبی")
در جمع جوانان بسیج عشایری کشور – روز روستا و عشایر – مهر 92
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا را سپاسگزاریم که توفیق حاصل شد محضر شما شرفیاب بشویم. در فرصتی که خدمت شما هستیم، بخش اول نکاتی را بهلحاظ تاریخی و فرهنگی در حوزه بحث عشایر عرض میکنم با ذکر برخی اسناد تاریخی، بعد هم در بخش دوم اگر دوستان فرمایشی داشتند، بفرمایند که هم بنده استفاده کنم هم بقیه.
چند سند تاریخی که دشمن و دوست از چه زاویه و چه نگاهی به عشیرهها و ایلات در تاریخ سیاسی اقتصادی و فرهنگی ایران توجه کردهاند، چه پروژهها و توطئههایی در جریان بوده بهخصوص در صد سال گذشته، و پدیده خاصی که در حوزه ایلی و عشیرهای در ایران بعد از انقلاب اتفاق افتاده، چه پدیده استثنائیای است و چه آسیبها پدیدههایی متوجه آن است، این چند نکته را به ذهنم آمد خدمت شما عرض کنم. در این صد، صد و پنجاه سال گذشته که بهطور خاص استعمار در قالب ابتدا انگلیس و روسیه و بعد آمریکا و اسرائیل نفوذ سیاسی اقتصادی و حاکمیتی در ایران پیدا کردند، برای همه اقشار ملت طرح و برنامه داشتند. اگر جامعه را بهلحاظ ساختار زندگی به شهرنشین و روستانشین و عشیرهای و روستا تقسیم کنیم، اینها برای هر سه سبک زندگی برنامه داشتند که من به چندتا از اینها اشاره میکنم، شما البته خودتان مطلع هستید که چطور بعد اقتصادی عشیرهنشینی هدف قرار میگیرد، چطور بعد هویتی و فرهنگی هدف قرار میگیرد و بهلحاظ سیاسی و نظامی چه پروژهای روی عشیره پیاده شود. خب در حوزه شهری پروژههایی داشتند و اجرا کردند و رفتند و میدانید که مثلاً صد سال پیش، خب شاید هفتاد، هشتاد درصد مردم اصلاً عشیره بودند، عشیرهای بودند، کمکم عشیرهها وقتی ساکن شدند، روستا میشود و روستا هم بعد از مدتی شهر شده است، عملاً سه سبک، سه سنخ رفتار و درآمد و زندگی اقتصادی در تمامی جوامع دنیا هم این وضعیت هست، یعنی همهجای دنیا عشایر و قبایل و ایلات هستند، روستاها هستند، شهرها هم هستند، زمانی که رژِیم پهلوی آمد حدود چهل یا چهل و پنج درصد مردم ایران عشیرهنشین بودند، ایلاتی بودند و شاید تا قبل از آن اصلاً تمام حکومتها در ایران همه حکومتهای ایلی و عشیرهای بوده، یعنی این سلسلههایی که در تاریخ ایران میشمارند، همه اینها سلسلههای عشیرهای بودند، یعنی یک ایل یا آل، خاندان، یا یک عشیره خاص، قبیله خاصی قدرت را بهدست گرفته، صفوی، افشار، قاجار، زندیه، همینطور بروید قبل تا هخامنشی، مادها همه عشایر و ایلات هستند. از زمان پهلوی سیستم حکومت عشیرهای با یک هدف خاصی از هم پاشیده شد و آن هدف حاکمیت مسقتیم استعمار در داخل کشور بود، البته نمیخواهم بگویم در دوران قبل از پهلوی که عشایر مختلف در حال درگیری با هم بودند برای اینکه هر کدام به قدرتی برسند، زمانی با کمک خارجیها و گاهی با ائتلافهای داخلی، با همدیگر عادلانه برخورد میکردند، نه، گاهی این عشیره میآمده حساب بقیه عشایر را میرسیده، زمین، مراتع، دام و همهچیزش را برای عشیره خودش برمیداشته، بنابراین ما با استبداد عشیرهای مواجه بودهایم، مثل تمامی ملتها. با نفوذ استعماری در عشایر هم مواجه بودهایم. از آن طرف چهره دوم عشایر با مقاومت عشیرهای و قهرمانیهای عشایر که همواره یک دژ مقاومت بودند هم در برابر استعمار و اشغالگر خارجی هم در برابر استبداد و حکومت داخلی و چون یک سکه بوده است که دو رو داشته است یعنی یک آسیبهایی متوجه زندگیهای ایلاتی و عشایری بوده و یک نقاط مثبت و امتیازاتی بوده بنابراین دوست و دشمن به این دو بعد در زندگی عشیرهای توجه داشتهاند و ما هم باید به آن توجه داشته باشیم. دشمن وقتی کشور را بهطور کامل در اختیار گرفت و از اواخر و اواسط قاجار و بعد در دوران پهلوی دیگر بهطور کامل کل کشور در اختیار انگلیس و آمریکا و اینها قرار گرفت، برای جامعه شهری یک طرح و برنامهای داشتند که چطور شهر که بیشتر محل صنعت و تجارت است، چطور صنعت و تجارت تولید داخلی نابود شود و شهرنشین به مصرفکننده تبدیل شود، بازار خارجی، اینها هم دلالی. برای روستاها هم برنامهای داشتند که چون معمولاً مرکز تولید کشاورزی و دامداری بود، چطور اینها از بین بروند و روستاهای ما مخروبه شوند بهجای تولید، آنها هم خصلتهای بد شهری و شهرنشینی یعنی مفتخوری، انگلی، مصرفزدگی را پیدا کنند، چون شهرنشینی هم یک خصلتهای خوب دارد و یک خصلتهای بد دارد، خصلت بد آن، مصرفزدگی و تنپروری، فرار از کار و تولید، سایهنشینی، پشت میز نشینی است، یک خصلتهای خوبی هم دارد. خواستند خصلتهای بد شهری بر روستاها حاکم شود ولی خصلتهای مثبت نباشد و خصلتهای مثبت روستایی را هم از دست بدهند، آن صفا و صمیمیت و زحمتکشی و تولید کشاورزی و دام را از آنها بگیرند و اینها را و نسل جدیدشان، نوجوانها، دختر و پسر را به مصرفکننده تبدیل کنند، و اهل مد و اداهای قرتیبازی شهری شوند، نه نقاط مثبت، بالاخره در زندگی شهری هم نقاط مثبتی هست، آنها نه، قرتیبازی و مفتخوری. در عشایر هم که بهلحاظ اقتصادی در تولید دام و دامداری، تولید گوشت و غذای مهم کشور و مسائلی از این قبیل مثل نساجی و بافندگی و مسائلی از این قبیل یک نقش مهمی در اقتصاد ایران داشته، الان ممکن است نقش کمتری داشته باشد ولی شما بدانید در صد سال پیش که ایران بهدست دشمن افتاد، اواخر قاجار تا حدودی و زمان پهلوی بهطور کامل، بخش مهم و بخش اعظم تولید کشور، تولید عشایری بوده، تولید عشایری و روستایی بوده و این ظرف یک پروژهی چندده سال کاری کردند که این بازوی قوی تولید اقتصادی در کشور را فلج کنند، اینها برنامههای اقتصادیشان بود. بهلحاظ فرهنگی، بهلحاظ سیاسی و نظامی پروژه در شهر و روستا و عشیره اجرا شد. خصلتهای مثبت ایلیاتی و عشایری، یکی پرتلاش بودن، پرکار بودن، عادت به سختی، بالاخره عشیره مثل شهرنشین نیست که زیر سایه در خانهاش نشسته باشد، صبح سر کار برود و برگردد، این در کوه و بیابان، در برف و گرما، با گلهها باید به این طرف و آن طرف حرکت کند و برای تأمین معاش و زندگیاش زحمت بکشد، عرق جبین و زور بازو، این خصلت جوانمردی، پرتلاشی، زحمتکشی، عادت نداشتن به مفتخوری، سایهنشین نبودن و بعد علقه و عصبیت به مفهوم مثبتش، علقه و خویشاوندی بین یک ایل یعنی صله رحم در اوجش که ما نسبت به فامیل و خویشاوند و رحم خودمان بیتفاوت نیستیم، شما ببینید در زندگیهای شهری، مثلاً هرچه به شهرهای بزرگ نزدیک میشویم، این خصلت صله رحم و خویشاوندی و همه به فکر هم باشیم و اینها کمتر و ضعیفتر میشود، الان کمکم در تهران میبینی بعضی فامیلها هستند که ننه و بابا و بچهها، برادر و خواهر همدیگر را هفتهای یک بار، دو هفته یک بار اگر ببینند، فامیل که تقریباً رابطهها قطع شده است. البته خیلی از شما هم دیگر خودتان شهرنشین هستید، عشیره حساب نمیشوید، بعضی به مفتخوری شهری عادت کردهاید، اسمتان عشیرهای است، شما میبینید الان در یک آپارتمان طرف زندگی میکند، 5 سال در یک آپارتمان زندگی میکند، همدیگر را نمیشناسند، در خیابان همدیگر را میبینند میگوید میدانی ما با هم در یک ساختمان هستیم؟ این حالت بیتفاوتی، سردی را کنار خونگرمی عشیرهای بگذار که اگر یک نفر از عشیره یک کاری کرد، همه پشت او هستند، از او حمایت کنند، او را تنها نگذارند، اگر جرمی مرتکب شد و باید دیه بدهد، عشیره بیایند و دیه را بدهند، در اصطلاح داریم که دیه برای عاقل است، یعنی چه؟ یعنی یک نفر از یک قبیله یا عشیرهای اگر خطایی کرد، خدای نکرده در دعوایی اشتباهی زد یکی را کشت و باید دیه بدهند، نگویند خودش تنها بدهد، کل عشیره، کل فامیل، همه باید کنارش بایستند، این خصلت که همدیگر را تنها نگذاریم، فردگرایی افراطی که هر کسی احساس غربت و تنهایی کند، این بیماریهای روانی و عصبی و افسردگیهایی که در شهر و شهرنشینی وجود دارد و هر چه شهرها بزرگتر هستند، مردم هم بهلحاظ اعصاب و روان درگیرترند و برای اینکه بخوابند باید قرص اعصاب و روان بخورند، خب این خصلتهای منفی در زندگیهای عشیرهای ما نبوده و نیست. خونگرمی، تلاش، فداکاری، همبستگی، انسجام، اینها نقاط بسیار مثبتی است، کاملاً اسلامی است و بسیار بسیار مفید است، هم برای اقتصاد هم برای سیاست هم برای سرنوشت خود عشیره و ایل. میخواهم بگویم چگونه هر کدام از نقاط مثبت را خواستند به نقاط منفی تبدیل کنند، همین حالت همبستگی را به بُعد تعصب ایلی و عشیرهای تبدیل کنند، بعد منفی آن را بگیرند. به این معنا که فقط آنهایی که در ایل و عشیره ما هستند، آدم هستند، آن ایل و عشیره دیگر، مهم نیستند، آنها آدم نیستند. اگر بحث زمین و چراگاه و مرتع و آب و امنیت و اینها هم هست، مال ما مهم است، برای آنها مهم نیست، و این همبستگی درون عشیرهای به نفرت بین عشیرهها تبدیل شود، یعنی این عشیره و ایل به فکر خودش باشد با آن یکی دیگر دشمن باشد. ایجاد دشمنی و نفرت و رقابت منفی تا جنگ بین ایلات و عشایر، این بعد مثبت را عدهای پروژه و برنامه اجرا کردند و این همیشه جزو برنامههایشان بوده است، میخواستند آن را به بعد منفی تبدیل کنند. یک قسمت مثبت دیگر خصلت جنگاوری در عشایر بودهاند، اهل درگیری و مقاومت بودهاند، روحیه تسلیمپذیری نداشتند، شما نگاه کنید در تمام انقلابهایی که در تاریخ ایران و حتی غیر ایران و کشورهای اسلامی هرجا شده، انقلاب خط مقدم مقاومت و مبارزه مسلحانه علیه استعمارگر و اشغالگر، عشایر بودهاند یعنی وقتی انگلیس عراق را اشغال کرد، عشایر عراق بودند که میجنگیدند، وقتی وارد ایران میشدند، هرجا هر کس میخواست وارد کشور شود و اشغال کند، عشایر آن منطقه در خط مقدم با او درگیر میشدند. این خصلت مثبت جنگاوری، سلحشوری که ما اوج آن را در 8 سال جنگ تحمیلی دیدیم، حالا بعضی به اسم بسیج عشایری میآمدند، خیلیها هم اسمشان بسیج عشایری نبود ولی بچههای ایلات و عشایر بودند و ما بهتر میدانیم، حالا شما اکثرتان جوان هستید و شاید زمان جنگ خیلی از شما نبودید، ولی آنها که بودند میدانند که بدنه اصلی مقاومت در جنگ، در خط مقدم، در این 8 سال، بچههای روستایی، عشایر و بچههای طبقات مستقیم به پایین در شهر بودند، اشراف در جبهه نبودند که، اگر هم یک بچه از خانه سرمایهدار و پولدار و بالاشهری میآمد، این از خانواده خودش و طبقه خودش کنده بود، به لحاظ هویتی پابرهنه بود. امام میگفت تمام جبههها را بگردی یک بچه سرمایهدار پیدا نمیکنی و میگفت ما یک موی کوخنشینها را به تمام کاخنشینها ترجیح میدهیم، یک تار موی کوخنشینها را. برای اینکه اصلاً واقعیت تاریخ در زمان انبیا هم همینطور بود، آنهایی که همیشه در کنار انبیا مبارزه کردهاند، طبقات پایین جامعه بودند، نه طبقات برخوردار، از بین طبقات برخورداران استثنائاً کسانی در این صفوف میآمدند. خب این نقطه مثبت عشایر بود که بهلحاظ سیاسی و نظامی که هر کس به کشورهای اسلامی، حالا ما داریم در مورد ایران و عشایر ایران داریم صحبت میکنیم، چشم طمع میدوخت که بیاید و اشغال کند، یکی از محاسبات قطعیای که میکرد این بود که ما با عشایر چه کنیم؟ چون هم مسلح هستند هم از بچگی اسبسواری و در کوه و بیابان و برف و یخ و گرما و سرما اینها بودهاند، با بچهای که در کوه و بیابان با سختی بزرگ شده است، نمیشود راحت مبارزه کرد. بچه سوسولی که در آب نمک او را خواباندهاند و زیر کولر و کنار بخاری بوده، به او دو فشار بیاوری وا میدهد ولی کسی که در کوه و بیابان و اینها بزرگ شده، خیلی زور بزنی آخرش میخواهد به او غذا نرسد که خب نرسد، یک تکه نان خشک برمیدارد میخورد. یکی از مشکلاتی که در افغانستان در روستا داشتند این بود که سربازهای روسی و آمریکایی و اینها هر کدام باید شش تن جیره جنگی و شکلات و کولر در لباس و اینها داشتند ولی آن طرف در کوه و بیابان دارد میجنگد و اصلاً اگر هیچی هم به او ندهی، 48 ساعت در کوه است، تو با چه کسی میخواهی میخواهی بجنگی؟ اینها همیشه میترسیدند، من بعضی اسناد را آوردهام، در اسناد وزارت مستعمرات انگلیس هست، در نامههای سفرای انگلیس که ایران را اشغال میکردند، هست، روسها در این قضیه محاسبات میکردند، اسنادی هست که آمریکاییها دقیقاً مسائل عشیرهای را در ایران از زمان رضا خان، رضا شاه تعقیب میکردند که چطور عشایر را کنترل کنند، چطور متلاشی کنند، چطور اینها را با هم به جنگ بیندازند و چطور از عشایر برای تسلط بر دولت مرکزی، استفاده کنند، اینها همه جزو پروژههایشان بوده است و خیلی از اینها را اجرا کردهاند. خیلی از چیزهایی که به شما توصیه میکنم بخوانید اسناد لانه جاسوسی آمریکاست و آن چیزی که مربوط به عشایر است که سازمان سیا پرونده تشکیل میداده، intelligent service انگلیس، سیستم جاسوسی انگلیس پرونده تشکیل میداد، ساواک در مورد عشایر پرونده ویژه داشت که سران عشایر را و بچههای آنها، نزدیکان آنها را چطور از اول فاسد کنند یا جیرهخوار انگلیس و دیگران کنند، اینها را بخرند و چطور از طریق ایشان عشایر و ایلات را یا نابود کنند یا در مسیر کار خودشان استفاده کنند. بروید اسناد لانه جاسوسی را بخوانید و توانستند در بعضی عشایر این کار را بکنند، تازه برخی از اینها سابقه مبارزات انقلابی داشتند، یعنی علیه دستگاه مبارزه کرده بودند، توانستند بعضی از اینها را تا حد جاسوس سازمان سیا اینها را بهکار بگیرند، مثلاً به آنها میگفت بلند شو برویم تو را به لندن، واشنگتن یا اینجور جاها ببرم کمی حال کن، او هم خب از آن سختی زندگی عشیرهای یکمرتبه او را به لندن و پاریس و واشنگتن ببرند و به او بگویند حال کن، برو اینجا دیسکو عرق بخور و برقص و خانمبازی کن و اینها، یک جیره و حقوقی هم به تو میدهیم، بعد اینها را آموزش بدهند و آنها را آنجا نگه دارند، در فلان دانشگاه و فلان دانشگاه کادرسازی کنند و بعد او را بفرستند و بگویند عشایر خود را و بعد از طریق شما کل کشور در خدمت ما دربیاید. این کارها را کردهاند، یعنی بهطور ویژه روی سران عشایر و بچههای آنها برنامهریزی کردهاند که او را به آقازادهای تبدیل کنند که چه شهری چه روستایی چه عشیرهای که چطور اینها را فاسد کنیم، چطور اینها را وابسته کنیم، چطور افکار اینها را تغییر دهیم و توجه داشته باشید که این کار با عشایر ایران، عراق، ترکیه، عثمانی، جزیره العرب، افغانستان، پاکستان و آسیای میانه، در مناطق مختلف صورت گرفته و فقط مخصوص اینجا نبوده، همین بارزانی بین کردهای عراق، بخشی از قضایای کردستان عراق در اوایل انقلاب بر خلاف بقیه عشایر شریف کرد که ضد استعمار مبارزه میکردند، اینها وابسته بودند، همین اخیراً عکسهایی که چهل، پنجاه سال قبل بارزانی در دوران نوجوانی با صهیونیستها و افسران اطلاعاتی رژیم اسرائیل داشته که در کردستان عراق لباس کردی پوشیدهاند، در اینترنت منتشر شده است، الان در اینرنت هست، سرچ کنید، چهل سال پیش با این آدم کار میکردند، از همان موقع اسرائیل داشته روی این منطقه کار میکرده برای روزهایی مثل الان. اینها را بخوانید، اینها اسناد مهمی است. در دوران مشروطه با همین کارها خیلی کارها انجام شد. شما میدانید عشایر ما در دوران مشروطه خیلی نقش داشتند، اصلاً انقلاب مشروطه بدون عشایر امکان نداشت. از بختیاری و لرها و آذربایجان، شیراز و جاهای مختلف، اصلاً انقلاب مشروطه بدون نیروهای عشایری پیروز نمیشد، عشایر در فتح تهران و سقوط محمدعلی شاه نقش اصلی داشتند ولی بعد وقتی که حکومت استبداد محمدعلی شاه سقوط میکند، سرویسهای جاسوسی از طربق بعضی افراد نفوذی در عشایر، همینطور که بین احزاب و روشنفکران و در دربار حکومت داشتند، انقلاب مشروطه منحرف شد و استبداد قاجار شد استبداد پهلوی، این شد نتیجه انقلاب مشروطه، یک استبداد بدتر، یک رژیم وابستهتر سر کار آمد، یعنی هزینهاش را مردم شهر و روستا و از جمله عشایر پرداختند ولی نانش دوباره در سفره انگلیس و آمریکا و استبداد شاه افتاد. باید کاملاً به این مسائل حساس بود که یکی از پروژههایی که بارها اجرا کردند و این جزو اسناد انگلیس، آمریکا، سفارتخانههای لانه جاسوسی است، جزو اسنادی که خود وزارت مستعمرات انگلیس یعنی وزارت خارجهاش که بعداً کلمه مستعمرات رفت و فقط خارجه ماند، اسنادی که منتشر کردهاند، هست، کتابی هم اخیراً چاپ شد بهنام رضاشاه و بریتانیا، کتابهایی که مربوط به فراماسونری است، شما بروید ببینید، فراماسونری تشکیلاتی بود با ظاهر روشنفکری، کلوپ روشنفکری، حرفهای روشنفکری و آزادی و حقوق بشر میزدند، ولی شعبههایی که زدند، شعبههای انلگیسی داشت، فرانسوی داشت، آلمانی داشت، بعد شعبههای آمریکایی داشت، اسمش کلوپ روشنفکری بود که میگفتند بیاید بحثهای حقوق بشیری برای پیشرفت و تمدن بزنیم، با مسائل سنتی و عقبماندگیها هم مخالفت میکنیم، با آنها مبارزه کنیم و پیشرفت و تمدن و مدنیت را ترویج دهیم، حرفهای قشنگی بود ظاهرشان ولی عملاً فراماسونری در کشورهای اسلامی از جمله ایران شبکه جاسوسپروری بود و اینها سراغ روحانیت میرفتند، سراغ هنرمندان میرفتند، سراغ دربار میرفتند، سراغ همه میرفتند یا خودشان یا اطرافیان اینها را در این شبکه وارد کنند، سراغ عشایر و سرعشیرهها هم آمدند. بزرگترین انقلابیونی که در جنبش تنباکو نقش بسیار داشتند، عشایر و سران عشای بودند و ضربه محکمی به انگلیس زدند در اطاعت از فتوای مرجعیت. در تمام نهضتها و انقلابها اگر شما این سیر را پیگیری کنید، اینها هستند. بزرگترین انقلابیون و خادمان نهضتهای مردمی و عدالتخواه و ضد استعمار و ضد استبداد با ماهیت اسلامی، عشایر هستند، در عین حال بعضی از بزرگترین خائنین هم از درون همین عشایر چیده و تربیت شدند و از اینها استفاده شد. سر قضیه نهضت نفت هم در جبهه ملیون، جبهه مصدق و کاشانی و اینها عشایر و سرعشیرهها نقش مهمی علیه شاه و انگلیس دارند و هم در کنار شاه و دربار و علیه نهضت، باز میبینید بعضی از سرعشیرهها و خانها و بچههایشان حضور دارد، یعنی قضیه کاملاً دو پهلو دارد. بزرگترین خدمتها شده، بزرگترین خیانتها هم شده است. برای هر دو طرح و پروژه بوده. از روح عشیرهای، صلابت و قدرت عشیرهای چطور برنامهریزی کنند که این را به کینه عشایر علیه هم و جنگ عشایر تبدیل کنند. اینکه چگونه زحمتکشی و پرتلاشی را مهار کنند و از طریق آن قدرت تولید اقتصادی کشور را نابود کنند، عشایر باید وابسته شود، نباید صادرات داشت، تولید نباید داشته باشیم، باید واردات داشته باشیم. یک سندی آوردهام که الان برای شما میخوانم که چطور برنامهریزی کردند که زمینهای کشاورزی و دامداریها از بین برود و بهجای آن تولید تریاک در ایران چقدر حمایت شد. مسابقه تولید تریاک بین زمینها و روستاها و عشایر گذاشتند، حالا عشایر که بیشتر در حرکت بودند ولی در حد قاچاق، خرید و فروش و تجارت تریاک را بهعهده عشایر میگذاشتند، تولیدش بهعهده روستاها و تجارتش را بهعهده عشایر میگذاشتند. اینها جزو اسناد رسمی سفارت انگلیس است که کاری کنیم اینها دامداری و کشاورزی و اینها را رها کنند، روستایی و عشیرهای در خدمت این کمپانیهای سرمایهداری اینها قرار بگیرند. شما میدانید انگلیس و غرب اصلاً اول که به ایران و هند و کشورهای اسلامی آمدند، اول که ارتشهایشان نیامد، سرشان را پایین نینداختند که لشکر بیاید، اول کمپانی آمد، کمپانی هند شرقی آمد، یعنی گفتند ما آمدهایم تجارت کنیم، وقتی انگلیسیها و غربیها به جنوب میخواستند وارد شوند، برای اینکه عشایر در تنگستان و دشتستان جلوی اینها نایستند، اول نگفتند که ما آمدهایم اینجا را اشغال کنیم که، اولین حرفی که زدند گفتند برای تجارت آمدهایم، ما میخواهیم با کشتی تجاری بیاییم، میآییم و میرویم. بعد آمدند شروع کردند شناسایی، ارتباط، نفوذ، از نزدیک به عشایر، به روستاها و به شهرها رفتن، بشناسند چه کسانی چهکاره هستند، قدرت دست چه کسانی است، ثروت کجاست، نقاط اختلاف کجاست، کجا میشود اینها را به جان هم انداخت، کجا نفوذ کنیم، چه کسانی را میشود خرید، چه کسانی را میشود فروخت. طرح دومشان این بود که گفتند ما میخواهیم آموزش کشاورزی به شما بدهیم، بروید بخوانید، نخسلتانهای شما در استان فارس، به شما کمک میکنیم که این نخلستانها بیشتر میوه و خرما بدهد، روش جدید کشاورزی به شما یاد میدهیم، بعد هم اینها کردند دیدند راست میگویند، کشاورزی کاری میکند که محصول دوبرابر میشود. از اینجا شروع شد. بعد شروع شد نفوذ سیاسی و فرهنگی و کاری کردند که تا وقتی انگلیس بود و دشتسانی و تنگستانی، آنها شکست میخوردند، شما میدانید که چندهزار سرباز انگلیسی بهدست عشایر و ایلات جنوب کشته شدند، انگلیس اول خیلی تلفات داد، بعد دید انگلیس نمیتواند با عشایر غیرتمند بجنگد، رئیس علی دلواری را بهدست یکی از خودشان کشت، از خود ایلیاتیها و عشایر جنوب آدم پیدا کردند گفتند شما رئیس علی و آن دو، سه نفری که رهبران نهضت بودند را بکشید، امثال رئیس علی دلواری که بهدست انگلیسها کشته نشدند، بهدست یک دشتستانی و تنگستانی کشته شده که یک خائن بود. اینها گفتند ما نفوذ میکنیم، اینها را باید با دست خودشان از بین برد. بعد شروع کرد برای اینکه بر دولت مرکزی مسلط شوند و امتیاز بگیرند، شروع کردند یکی یکی با ایلات و عشایر تماس گرفتن، این کار را انگلیسها کردند، مقدار کمتری فرانسویها و آلمانیها کردند، بعد هم که آمریکاییها آمدند مسلط شدند، اصلاً آمریکایی داریم که در خاطراتی که نوشته، با بعضی از ایلات و عشایر ما راه افتاده، به اسم پزشک، به اسم دکتر، که 8 ماه با بعضی ایلات و عشایر کوه به کوه رفته، از این کوه به آن کوه، از این بیابان به آن بیابان رفته، برای چه؟ گفته برویم اینها را بشناسیم، نقاط ضعف و نقاط قوتشان را بشناسیم، کجا میشود به اینها ضربه زد، کجا میشود اینها را کنترل کرد، اگر بخواهی یک ایلی را ببینی، چگونه یک سر ایلی را ببینی، میگویند کدخدا را ببین ده را بچاپ، چگونه آن سر ایل و آن آدمهای نافذ و موثرشان را ببینی، با اینها ببندیم، به چه کسی رشوه دهیم، چه کسی را با زن و شهوت و اینها خراب کنیم، چه کسی را بخریم، به کدام ایل کمک کنیم تا کدام ایل و عشیره از بین برود، آنها خطرناکترند، آنها هم قویتر هستند هم ضد ما هستند، با کمک این ایل آن ایل را بزنیم، بعد با کمک این ایلات و عشایر، جدا جدا بر اینها مسلط شو، علیه دولت مرکزی که به رژیم قاجار بگوید حواست باشد اگر از نوکری برای ما کم بگذاری ما از طریق این ایل و آن عشیره حسابت را میرسیم. این کارها را کردهاند. بعد که از طریق فلان ایل و فلان عشیره دولت مرکزی را تحت فشار میگذاشتند، دولت تسلیم میشد، وقتی بر حکومت کاملاً مسلط شدند، رضاخان را آوردند، خودشان نوکر خودشان را آوردند، رضاخان میدانید که در اسطبل مسئول طویله بود، چنین کسی را شاه ایران کردند، بیسواد، تریاکی، یک بیسواد تریاکی که در طویله پِهِن اسبهای خارجی را جمع میکرد، شاه ایران کردند. وقتی که از طریق فلان ایل و فلان عشیره اینها را به جان همدیگر انداختند، اقتصاد کشور را نابود کردند، بعضی از دامداریها و کشاورزیها را به تجارت تریاک و تولید تریاک تبدیل کردند، بعد اینها را به خودشان وابسته کردند، گاهی بین سرانشان نفوذ کردند، نه در همه، در بعضی ایلات و عشایر، بعد آمدند از طریق اینها علیه قدرت مرکزی قاجار تهدید کردند که الان این تکه از کشور را هم میکنیم، با آن ایلات و عشایر بستهایم، آنها دیگر به فکر اینها نیستند، به فکر کشور نیستند، به فکر اسلام و مسلمین نیستند، به فکر خودشان هستند. به هر ایل و عشیرهای گفتند به فکر منافع خودت باش، ایران و اسلام و این حرفها را رها کن، آیا میخواهی چهار مرتع دیگر در اختیارت بگذاریم؟ میخواهی آب را از آن ایل و عشیره بگیریم و به تو بدهیم؟ میخواهی فلانجا دیگر نگذاریم حکومت مرکزی با تو برخورد کند؟ از این کارها کردند، در بعضی ایلها و عشایر از طریق سرانشان نفود کردند، از طریق آنها اهرم فشار درست کردند علیه دولت مرکزی، حالا جالب است با دولت قاجار معامله میکردند فلان عشیره را میفروختند به دولت قاجار، یعنی با حکومت همکاری میکردند آن ایل سرکوب شود. باز میرفتند با یک ایل معامله میکردند به حکومت مرکزی فشار میآوردند، یعنی مدام با اینها بازی میکردند، معادله قدرت درست کرده بودند، بعد که توانستند بهطور کامل بر کشور مسلط شوند، نوکر خودشان را آوردند یک رژیم جدید درست شد که اصلاً از بیخ خودشان آورده بودند، وقتی که بهطور صد درصد بر کشور مسلط شدند، یکمرتبه سیاستهایشان عوض شد، سیاستهایشان شد سرکوب عشایر، همه عشایر، و خلع سلاح آنها. رضاخان یکی از جنایتهایی که از اول دوره رضاخان شده، در حد قتلعام بعضی از عشایر بوده، کوچهای اجباری، سرکوب، کشتار، مسموم کردن سران بعضی قبایل، عشایر و قبایلی که مستقل بودند، شخصیت داشتند، متدین بودند، دیندار بودند، شریف بودند، اینها را مسموم کنند و بکشند، قتلعام کنند، اینها کارهایشان بود، کوچ اجباری، نابود کردن مراتعشان، از بین بردن گلههایشان، متفرق کردن اینها، شما خود بهتر از من میدانید بعضی از ایلات را از این طرف کشور بهزور به آن طرف کشور بردند، پیاده و با فشار و با تهدید، بعضی ایلها و عشایر را صد تکه کردند که اصلاً اینها از بین بروند، آنها را پخش کردند، و بعضی از ایلات و عشایر ما اصلاً از بین رفتند، با زور نظامی. حالا خود آن انگلیس و فرانسه که یک زمانی از بعضی ایلات و عشایر علیه دولت مرکزی کشور حمایت میکردند تا دولت تجزیه شود، مثلاً با یک عشیرهای انگلیس رفته جداگانه معامله کرده که شما لولههای نفت و پالایشگاههای نفت که برای انگلیس است را شما مواظب باشید، امنیت آن را تضمین کنید ما هم به شما اینقدر پول میدهیم، آن عشیره هم اصلاً با خودش فکر نکرده که این نفت مگر برای انگلیس است؟ این نفت برای ملت ماست. به فکر خودش بوده گفته حالا یک پولی هم گیر ما میآید، چه فرق دارد خارجی باشد یا داخلی، نفت به ما چه؟ ما اقلاً زندگی ایل خودمان تأمین شود، نفت چی؟ استعمار چی؟ استبداد چی؟ به ما چه؟ اینها سر منافع خود عرض کردم گاهی به خدمت میگرفتند، سعی میکردند بعضی از عشایر و ایلات را به خدمت بگیرند وقتی نمیشد یا منافعشان اقتضای دیگری میکرد، شروع میکردند سرکوب و نابود کردن عشایر و ایلات، خلع سلاحشان کنند، آنها را به جان هم بیندازند، نگذارند آب داشته باشند، نگذارند مرتع داشته باشند، دامشان را از بین ببرند، به اسم راهزن و به اسم دزد و به اسم شورشی و اینها به آنها حمله کنند، به ناموسشان تجاوز کنند، اگر شد برای تجزیه کشور و جنگ داخلی از آنها استفاده شود که چه بهتر، اگر نشد، بر کشور مسلط شدند، اگر بشود که از اینها برای منافع کشور و استعمار و استبداد استفاده میکنیم اگر نشد آنها را از بین ببر، آنها را نابود کن، به هر شکلی، این سیاست صد سال گذشته بوده است، از اواخر قاجار و دوران پهلوی به دست اسبتداد و بهدست نیروهای استعمار خارج از کشور و بهطور خاص انگلیس که هنوز هم بین شما در بعضی جاها نفوذ دارد، در عشایر عراق، همین نهضتهای بیداری اسلامی که در کشورهای عربی اتفاق افتاد، همین نهضتها جز شهرهای مرکزی و اصلی، در بقیه شهرها ایلات و عشایر و قبایل هستند، مثلاً یمنیها که آمده بودند تظاهرات میکردند، دقیقاً نوشته بود عشیره چی، عشیره چی، عشیرهای انقلاب کردند. نظام عشیرهای یک نظام کاملاً انقلابی، مردمی، ضد استعمار و ضد استبداد در جهان اسلام، در ایران، در عراق عشایر عراق تا همین الان یکی از قویترین نظامهای عشیرهای است، در یمن، در لیبی هم همینطور، همه نظامها، عشیرهای است و بسیاری از اینها در برابر اشغالگران غربی مقاومت کردند و جنگیدند، پرچم اسلام را اینها بالا بردند، پرچم مبارزه را اینها بالا بردند. چند نمونه برای شما عرض کنم، چند تحلیل است که راجع به مسائل فرهنگی اقتصادی ایلات کردهاند، بعضی تحت عنوان بحثهای آکادمیک و علمی و این حرفها و بعضی هم اسناد جاسوسی هستند، سیاستهای رسمی دربار بوده و سیاستهای رسمی سفارتهای خارجی بوده است. در تحلیلها اینجوری میشود که یکی از چیزهایی که در عشایر روی آن تأکید میشود این است که عشایر مهارتهای جنگی و سوارکاری دارند، برای اولین بار که نبوده، اما یکی از نمونههای بسیار کمنظیر در دنیا که عشایر ما مجاهدانه جنگیدند، بدون تعصب عشیرهای، یعنی نقاط مثبت عشیرهای به صحنه آمده ولی نقاط منفی آن نیامده، نقطه منفی به این معنی که بگوید اصلاً گرو بابای دنیا، فقط ایل خود ما آدم هستند، این بعد منفی است که به آن تعصب عشیرهای میگویند، این تعصب بد است، این میخواهد عشیره قومی باشد، میخواهد ایل و تباری باشد، میخواهد خانواده باشد، میخواهد ملی باشد، مثل اینکه بگوید ملت ایران راحت باشند، گور بابای بقیه ملتها، خب اینها حرفهای انسانی نیست، همه بشریت، انسان هستند، از هر ایل و تبار. خدای متعال در قرآن میفرماید که ما شما را عشیره عشیره کردیم، ما شما را از قبیله، عشایر مختلف، نژادها، قومیتها، زبانهای مختلف، یکی سیاه است، یکی سفید است، یکی این زبان را دارد، یکی اینگونه است، یکی لر است، یکی ترک است، یکی فارس است، یکی عرب است، بلوچ است، هرچه، خدای متعال میفرماید این رگهها، این تیرهها، گونههای مختلف عشیرهای، قبیلهای، زبانهای مختلف، چهرههای مختلف، فیزیک مختلف، تفاوت روحیات، آداب، رسوم، اینها نعمت الهی است، اگر همه مثل هم باشند که یک چیز خنکی میشود، همین تفاوتهاست که تنوع میدهد، منتها خدای متعال در قرآن میفرماید با این تفاوتها، الهی و انسانی مواجه شوید. إنّا جَعَلناکُم شَعوباً و قبائل لَتَعارَفوا، ما شما را عشیره عشیره قبائل مختلف، نژادهای مختلف درست کردیم، به شرق دنیا میروی میبینی همه چشمها بادامی، قدهای کوتاه، به آفریقا میروی میبینی یک جور دیگر هستند، به آمریکا و اروپا میروی میبینی یک تیپ دیگر هستند، شمال یک جور است، جنوب یک جور است، بعد میفرماید لِتَعارَفوا، همدیگر را درست بشناسید، با همدیگر رابطه معرفتی، برادری و دوستی برقرار کنید، بعد برای اینکه کسی نگوید عشیره ما، نژاد ما، مثلاً نژاد آریایی، در ضمن به شما بگویم الان تقریباً ما نژاد خالصی در دنیا نداریم، همه نژادها با هم مخلوط شدهاند، نمیخواهم بگویم هیچ تفاوتی وجود ندارد اما اصلاً هر کدام از شما اگر تا هفت جد و آبادتان را بروید عقب، خودتان نمیدانید که آباء و اجداد شما برای کجا بودهاند، از کجا آمدهاند، چه هستند، اینقدر مخلوط شدهاند، اینقدر رفتهاند و آمدهاند، زبانها، این تفاوتهای زبانی و نژادی، قوی، ایلی، عشیرهای، قرآن کریم میفرماید لِتَعارَفوا، همدیگر را بشناسید، معارفه، ببنید یک انسان دیگر با یک زبان دیگر دارد حرف میزند، نگفته لِتَفاخَروا، برای فخرفروشی و تکبر، نگفته برای تکبر این کار را کردیم، نگفته لِتَخاصَموا، برای اینکه با هم دشمن باشید و بجنگید، فرموده لِتَعارَفوا، بعد کسی توهم نکند نژاد من، عشیره من، زبان من، قوم من، چیز خاصی است و بقیه نیستند. خداوند فرمود یک جواب به همه شما میدهم، إنَّ أکرَمَکُم عِندَالله أتقاکُم، مال هر عشیره و نژاد و قوم و زبانی که میخواهی باش، اسلا و ژرمن و فارس و ترک و بلوچ و هر کسی که میخواهی باش، عرب و کرد، إنَّ أکرَمَکُم عِندَالله أتقاکُم، فقط یک چیز به شما ارزش میدهد و آن اینکه چقدر بر شخصیت و رفتار خودتان مسلط هستی، چقدر انسان هستی، چقدر الهی هستی، تقوا تنها ملاکی است که چه کسی بهتر است و چه کسی بدتر. قرآن کریم صریح میفرماید، عبارت صریح قرآن است که هیچ قومی هیچ قوم دیگری را مسخره نکند، به شما بگویم این یک الهی در قرآن است، آیهای که خیلی صریح میفرماید هیچ قومی حق ندارد هیچ قوم دیگری را مسخره کند. این را صریح میفرماید. این مسخره کردن اقوام، مسخره کردن زبان، مسخره کردن یک عشیره توسط عشیره دیگر، برای هم جوک درست کردن، ما بدانیم یا ندانیم، اینها جزو توطئههاست، این علیه ترک جوک درست کند، او علیه کرد، او علیه لر، اصلاً این عمد نیست به نظر شما؟ من نمیخواهم بگویم هر کسی که این کار را میکند عمدی این کار را میکند، این جوکهایی که میفرستند ما هم میخواهیم بفرستیم برای دوستمان، همینجور او هم میفرستد برای این و آن، من معمولاً البته سعی میکنم آن کلمه اولش که میگوید یک فارسی، کردی، ترکی، لری، چکار کرد، آن را برمیدارم، ولی اصلاً چرا اول این جوکها کلمه فارس و ترک و کرد و اینها چرا میگذاری؟ اصلاً چه ربطی دارد؟ خب این معلوم است که اینها با برنامه است، کسانی با برنامه کار میکنند من و شما هم که توجهی به آن نداریم، اینها میخواهند کینه بین قومیتها ایجاد کنند، وقتی یکی یک ترک را یا یک لر را یک کرد را مسخره میکند، یا برای شهرها، مثلاً برای یک شهری جوکهای جنسی درست کردن، جوکهای ناموسی درست کردن، خب اینها خیانت است، اسم شهرها یکی یکی گفته میشود تا اسم فلان شهر میآید فلان مسئله به ذهنت میآید، اینها خیانت است، مطمئن باشید اینها پروژههایی است برای اینکه قومیتها و زبانهای مختلف را مسخره کنند، تهمتهای ناموسی که به مردم یک شهر زدن، اینها همه با برنامه است، البته من میگویم بعضی ماها توجه نداریم، مثلاً یکی میفرستند برای من من میفرستم برای برادرم، حوصله هم نداریم اولش را درست کنیم، ولی نمیفهمیم که ما هم در این بازی قرار گرفتهایم، قرآن صریح میفرماید هیچ قومی جق ندارد قوم دیگری را مسخره کند، میفرماید این شعوب و قبائل و زبانها مختلف، اینها آیات الهی است، هیچ قومی از هیچ قوم دیگری برتر نیست و هیچ قومی از هیچ قومی بدتر نیست، فقط ملاک، تقوا است. این را باید توجه کنیم. اما دشمن میخواهد این عِرق غیرت عشیرهای را که چیز بسیار خوبی است و تعصب عشیرهای که از این جهت چیز بسیار خوبی است که یک عشیره همدیگر را رها نکند، واقعاً هیچ عشیرهای هست که وقتی دارد کوچ میکند، دارد ییلاق و قشلاق میکند، وسط راه یکی از اعضای عشیره یا کاروان یا قافلهاش از گرسنگی یا تشنگی وسط بیابان بیفتد و بقیه بگویند به ما چه، به درک که افتادی، و بروند؟ اصلاً چنین چیزی ممکن است. این بعد مثبت غیرت عشیرهای است که یک کسی مشکل پیدا کرد همه باید به کمک او بیایند، کاش این خصلت در همه جوامع ما حاکم باشد، کاش در شهر باشد، الان شما ببینید در شهرهای بزرگ، دیدهاید حتماً، گاهی من دیدهام در تهران کسی کنار خیابان افتاده بود، خیابان مرکز شهر، داشت میمرد، نمیدانم تریاکی بود، معتاد بود، چی بود، افتاده بود گرسنه و تشنه، مردم همینطور از کنار این رد میشدند، بعضی میایستادند یک نگاهی میکردند میگفتند طفلک، بعد پولی سکهای چیزی میانداختند طرفش، اینقدر احمق، یک نفر در این جمع ما ندیدیم، مثلاً صد نفر رد شدند یک نفر گفت خب بابا این دارد میمیرد، ما یکا کاری بکنیم، خب در عشیره چنین اتفاقی محال است مگر عشیره نباشد، نامش عشیره باشد، مگر میشود در عشیره کسی بگوید این که دارد میمیرد، ولش کن، به درک که دارد میمیرد، خب این خصلت مثبت عشیرهای است، این خصلت کاش در شهرها و در همهجا حاکم بود، آدم کنار خیابان بمیرد همه رد شوند و نگاه کنند. ولی بعد منفی آن را هم عرض کردم. یکی اینها تأکید کردند که مهارت جنگاوری و سوارکاری در عشایر برای لشکرکشی ایلی، این روحیه جنگاوری هم میتواند جنبه امنیتی و هم جنبی ضد امنیتی پیدا کند. یکی از پروژهها این بوده. من دارم تیتر ها را برای شما عرض میکنم که در اسناد لانه جاسوسی آمریکا و سفارت انگلیس و اسناد دربار و ساواک روی این قضایا کار شد که چطور از این خصلت به نفع استعمار و استبداد استفاده شود ولی نگذاریم به ما صدمه بزنند. این را عرض میکردم، برجستهترین نمونهای که از این سلحشوری و اثر مثبت عشیرهای که دیدیم، در جنگ بود، در انقلاب بود، معمولاً به جبهه هم که میآمدند، عشیرهای هم میآمدند، فرق داشت، در شهر معمولاً تکی تکی میآیند، آنجا یکمرتبه میدیدی فامیلی میآمدند، من یادم هست در یکی از عملیاتها یکی از گردانهای عشیرهای بود، تقریباً از این گردان نیمی با هم قوم و خویش بودند، نزدیک نیمی از گردان را میگفتم شما چگونه آمدهاید؟ میگفتند ما همه با هم فامیلی آمدهایم، بعد میگفت ما در هر عملیات همه با هم میآییم، در هر عملیات یکی دو تا شهید و چهار، پنجتا مجروح میدهیم بعد برمیگردیم به ایلمان همانجا هستیم تا عملیات بعدی دوباره سی، چهل، پنجاه نفری، صد نفری با همدیگر میآییم. این نمونهها بود. بعد آنجا همه در کنار هم، خون این عشیره با آن عشیره مخلوط شود در راه یک هدف، هدف اسلامی، هدف مقدس، دفاع از عدالت، دفاع از اصالت و استقلال یک کشور. یک تحلیلی که در اسناد اینها همیشه راجع به عشایر هست این است که خدمت شما عرض میکنم، میگوید یک نکته منفی میتوان در بخشی از تاریخ عشیره ایران پیدا کرد، هر ایل و عشیرهای که به قدرت رسیده به فکر سرکوب عشایر دیگر افتاده است انگار، گفته بقیه را از بین ببرم تا خودش یک حکومت مقتدری در منطقه و اگر توانسته در کل ایران ایجاد کرده، چون حکومتهایی در ایران هست که هر کدام عشیرهای بودهاند، آل و عشیرهای بودند که بر کشور حاکم شدند که آخرین آن قجر و قاجار بود، بعد دیگر شد خانوادگی، تا زمان قاجار، ایلیاتی بود، حکومت ایران ایلی و عشایری بود، افشار، زندیه، صفویه، همینطور برو تا سلجوقیها، اینها همه عشایر بودند، خوارزمشاهیان حتی، از زمان پهلوی دیگر انگلیس و غرب گفتند عشایر را کنار میگذاریم و فرد را میآوریم و سلطنت را خانوادگی و موروثی میکنیم، میگوید روی این مسائل باید کار کرد، سرپیچی بعضی خانها از عوامل حکومت مرکزی، بهخاطر اینکه اینها توان نظامی بالقوه یا بالفعل دارند، گاهی بعضی از ایلات و عشایر آمادگی دارند که با قدرتهای خارجی علیه حکومت مرکزی ائتلاف کنند، دوره اواخر قاجار و اوایل پهلوی این بحثها شده است، از این خصلت باید چطور استفاده شود. عشایر توان دفاع محلی دارند، جلوی اشغالگر خارجی سر مرزها میایستند، چکار کنیم که بهجای اینکه در برابر ارتش اشغالگر بیرونی سدی شوند، کمکی بشوند در کنار خارجی علیه کشور خودشان، یعنی یک ایل را چطور میشود خرید، اینکه بگوییم به فکر عشیره خودت باش، با ما همکاری کن، سه برابر آنچه داری را به تو میدهیم، الان چقدر مشکلات داری، ما مشکلات تو را حل میکنیم، برای تو چه فرقی میکند؟ تو که به ملت و مذهب و مکتب و اینها که کاری نداری، تو فقط به فکر ایل خودت هستی، خیلی خوب، ما منافع ایل تو را تأمین میکنیم، خودت را هم کاری میکنیم که به تو خوش بگذرد طوری که تا هفت جدت هم چنین کیفهایی نکردهاند و چنین پولهایی در جیبشان نرفته است. روش مطیع کردن یک ایل یا خان ایل با اهداف جمعی و مذاکره سیاسی، کجا میشود و از کجا به بعد باید اینها را سرکوب کرد؟ عشایر برای دفاع از موجودیت و حیثیت عشیرهای خود چطور از قدرت نظامی محلی استفاده میکنند؟ همانطور که میدانید اینها با بعضی از عشایر بودند، بعضی از عشایر و سران عشایر هم بودند که اینها وابسته و نوکر نبودند، اینها از ظلم دربار با دربار درگیر میشدند، از آن طرف قدرت خارجی میآمده میخواسته وارد شود با او هم درگیر میشدند، بعد نمیشده که در آن واحد با هر دو درگیر بود، باید با یکی بسازی وگرنه باید بمیری، بعد دیگر مجبور میشدند و در دستانداز معامله میافتادند، چک و چانه که آیا دربار بیشتر میدهد یا این قدرت خارجی؟ این کار هم میشده. گاهی هم میگفتند از بس از دربار ظلم میکند اصلاً ما این تکه را از کشور جدا کنیم، آن وقت قدرتهای خارجی هم میآمدند میگفتند بله، جدا کنیم، راست میگویند، خوب است، شما اگر نگاه کنید نمونههایی از اینکه بعضی از این افراد در حرفهای خود هم حرفهای خوب دارند هم حرفهای بد دارند، هم اقدامات مثبت داشتند هم اقدامات منفی در بعضی عشایر، بروید ببینید، قضیه قوام الملک شیرازی، مسئله شیخ خزعل، مسئله ذل السلطان و ماجرهایی که اینها داشتند که یکمرتبه چگونه با انگلیسیها زمانی درگیر میشدند و زمانی هم اعتراف کردند که ساخت و پاخت کردهاند و رفت. تهدید حکومت مرکزی محور دیگری است که اینها روی آن کار کردهاند و به آن اندیشیدهاند که هر ایلی که حاکم شده وضعه ایلات دیگر را تغییر داده، گاهی محل سکونت آن ایلها را تغییر داده حتی برای اینکه از خطر آنها در امان باشد، چنانچه در زمان صفوی بعضی از عشایر کردستان را به شمال خراسان کوچ اجباری دادند، همینطور عشایر بختیاری را زمان نادرشاه از اصفهان به سمت خراسان راندند، بخشی از عشایر گرجستان را که آنموقع گرجستان و گرجیها بخشی از ایران بودند، مسیحی و مسلمان آنان، آنها را به منطقه ییلاقی بختیاریها کوچاندند در زمان صفویه، البته بخشی از اینها برای دفاع مرزی بود، یعنی میدیدند یک مرزی ضعیف است و نمیتواند از خودش دفاع کند، بعضی ایلات و عشایر جاهای دیگر قوی هستند و خوب میتوانند مبارزه کنند، حکومت مرکزی مثلاً صفویه مییا زمان افشار گفت شما یا بخشی از ایل شما به آنجا لب آن مرز بیایید ما به شما زمین و مراتع و آب میدهیم همانجا زندگی کنید هم امکانات هست هم آن منطقه مرز را شما در اختیار بگیرید ما نمیتوانیم بجنگیم، بخشی از آن اینطوری بوده است که بخش مثبت آن است ولی بخشی از آن دعوای ایل و عشایر با هم بوده است، یک ایل حاکم میشده بعد میترسیده آن ایل و عشیره دیگر بیاید قدرت را از او بگیرد میگفته بیاییم آنها را تار و مار کنیم، میگفته باید از اینجا به فلانجا بروید و آنها را تقسیم میکرده یا ایل حاکم امتیازاتی به بعضی ایلها میداده که آنها را طرف خودش بکشد ولی این حمایت ناپایدار و موقتی بوده است، ائتلافها سر منافع بود، مثلاً نقل میشود بعضی از بختیاریها که خب اینها برای آزاد کردن قندهار جنگیدند، یعنی ایل بختیاری از غرب ایران آمد با ارتش نادرشاه که ایل افشار بودند و اینها هم ایل بخیتاری اینها رفتند با چند ایل دیگر که درواقع ارتشهای ایلی و عشایری بودند که جنگیدند و در افغانستان ب انگلیسیها درگیر بودند، بعد از یک مدتی مستقر میشود بعد یکمرتبه میبیند که بختیاری، علی مردان خان بختیاری و زندیها، کریم خان و ابوالفتح قاجار یعنی ایل زند و ایل قاجار و ایل بختیاری علیه ایل افشار با هم متحد میشوند، یعنی اینکه کدام ایل با کدام ایل کی ببندند علیه ایل دیگر، برای اینکه آن ایلی که حاکم میشد، خیلی وقتها عدالت را برقرار نمیکرد، نمیگفت خب ما قوی شدیم و رئیس شدیم بقیه ایلات هم انسان هستند، برادران و خواهران ما هستند، به حقوقشان برسند، نه دیگر، میگفت محاسبه کنید که کدام ایل ضعیف بماند و کدام عشیره قوی باشد. این حالت که امروز اسم را ماکیابلیزم میگذارند که ماکیابل در غرب سیاست سکولار را اینگونه تعریف کرد که ببنید چه کسانی را چه موقع به جان هم بیندازیم و کی از آنها استفاده کنیم، میگویند تفرقه بینداز و حکومت کن، سیاست انگلیس بوده و هست، این کارها را هم میکردند. یا فرض کنید بحث وعده خودمختاری و اقتدار ایلی به یکی دادن و به یکی ندادن که از او کی و چگونه و تا چه اندازهای استفاده شود. منظورم این است که ائتلاف استعمار خارجی و استبداد داخلی، مدیریت میکردند، بعد از اینکه زمان رضا خان ارتش رسمی درست شد، که دیگر انگلیس گفت با این عشایر خیلی نمیشود کاری کرد و باید خودمان یک ارتش غیر عشیرهای مستقل حکومتی درست کنیم که کمک کرد رضاخان یک ارتش چهلهزار نفری تشکیل داد و با این ارتش با کمک و هدایت مستقیم خارجی، تمام عشایر را سرکوب کردند و خلع سلاح کردند، بسیاری را کشتند، غارت کردند، اسنادی هست که ارتش شاه به یک ایلی حمله میکردند و رضاخان به آنها گفته بود که زنان آنها برای شما، شما این ایل را سرکوب کنید، زنان و دخترانشان برای شما، و این کار را اینها کردهاند، به بعضی ایل و عشایر رفتند که تمام آن عشیره را بیناموس کردند، تمام اموال و دامهایشان را بردند و سرانشان را تیرباران کردند و کشتند. یا فرض بفرمایید یک تفاوت دیگر بین وضعیت عشایر بعد از انقلاب اسلامی زیر پرچم امام با دوران قبل، مثلاً در جنگ ایران و روس، مثالی که الان یادم آمد، وقتی روسها به ایران حمله کردند، چند جنگ کردند که چند تکه از ایران را گرفتند، شما میدانید که بهاندازه ایران فعلی بلکه بیشتر در زمان آخر قاجار از ایران جدا شد، یک بخش مهمی از آن دست روسیه افتاد که الان آنها خودشان هفت یا هشت کشور هستند، در شرق هم افغانستان و پاکسنان و بلوچستان و بخشی از هند و اینها همه برای ایران بود، اینها هم دست انگلیسها افتاد و در هر دو قضیه توطئههایی روی ایلات و عشایر اینها اجرا شده است، هم بخشی از عشایر که خیانت کردند و با روسها و انگلیسها ساختند و کشور را فروختند برای اینکه خودشان به منافع برسند و هم بسیاری از عشایر و ایلات که جزو مجاهدین در خط مقدم جبهه داشتند میجنگیدند، اصلاً خطوط مقاومت اصلی در مقابل انگلیسها و روسها در بلوچستان، عشایر بلوچ، سنی و شیعه، و در عشایر خراسان در مرز افغانستان و عشایر شمال ایران یعنی از گیلان و مازندران که حالا بعضی جاها هم عشایرشان کمتر هستند، شمال خراسان چه کرد چه ترک، چون در شمال خراسان هم ترک هم کرد هست، و در آذربایجان در خط مقدم مبارزه عشایر بودند، با روسها و انگلیسها میجنگیدند، از آن طرف جزو دشمن هم کسانی که با آنها ساختند باز جزو عشایر و ایلات بودند، بعد یک اتفاقی که میافتد زمانی که عباس میرزا ارتش رسمی حکومت به جنگ روسها میرود و شکست میخورد، ارتش حکومتی شکست میخورد، مرجعیت مراجع شیعی در عراق و ایران فتوای جهاد میدهند، چه کسی پرچم جهاد را برمیدارد؟ عشایر. عشایر در خط مقدم پرچم جهاد را برمیدارند میگویند مرجعیت فتوا داد ما دیگر به ارتش رسمی ایل حاکم که قاجار هستند ما کاری نداریم، اینجا بحث اسلام و کشور است، بلند میشدند از دورترین نقاط چندهزار کیلومتر آنطرفتر عشایر زن و بچه خود را در کوه و بیابان رها میکردند و میآمدند اینجا که با روسها و انگلیسها بجنگند. خب البته چون سازماندهی درست نبود و هر ایلی خودش جداگانه میجنگید، مثلاً میگفتند اینجا ایل ما میجنگد شما برو جای دیگری بجنگ، چون این اشتباهات بود از هم پاشیدند و شکست خوردند، ولی در جنگ دفاع مقدس ما این مسئله را نداشتیم، ما یکی از درخشانترین دوران تاریخ جهاد عشایری ما بوده در طول تاریخ و شاید اولین جنگی که بهطور کامل در آن پیروزی بود نه پیروزیهای پراکنده و شکستهای پراکنده. علاوه بر اینکه من عرض کردم اصلاً نظام سیاسی ایران بهلحاظ تاریخی درواقع بدون عشیرهشناسی امکان ندارد. حالا ببینید اینکه گفتم آنها میگفتند که روی نقاط منفی کار کنیم، میگفتند در زندگی عشیرهای باید روی این نکات و محورها و نقاط ضعف کار کنیم، یک: عشایر نسبت به هم بیاعتماد هستند، دو: هویت ملی در بعضی عشایر نیست، یعنی این به فکر عشیره و قبیله خودش است نه به فکر کشور، سه: بیقانونی، هر کسی هر کسی است، چهار: ناامنی، پنج: خویشاوندگرایی و قوم و خویش بازی، شش: نبود اجماع نظر و توافق قلبی، این یعنی هر کسی گردنش کلفتتر است و زورش بیشتر است آن حاکم عشیرهای است، خان و خان بازی، این موارد را آنها آمدند از نزدیک مطالعه کردند، میگوید این مواردی است که باید روی آن کار کنیم، از این طریق میتوان در عشایر نفوذ کرد و بر آنها مسلط شد. مثلاً حالا نمونهای عرض میکنم، میگوید ببینید ایل قاجار سر کار آمده است، خودش یک ایل و عشیرهای بوده دیگر، سر کار آمده بعد یکمرتبه شروع میکند کوچاندن سایر ایلها، ایل افشار را از خراسان را بهزور به آذربایجان میفرستد، بخشی از ایل افشار را بهزور به کهکیلویه و خوزستان بفرستد، وقتی قاجارها ایالت فارس را میگیرند، دوازدههزار خانوار از ایلات الوار که ضرر مالی برای قاجار داشتند از اطراف شیراز کوچاند، یعنی خود عشایر و ایلات به همدیگر ظلم کنند، هر کدام زورش میرسد به آن یکی ظلم کند، آنها را حوالی سکنی داد، ناصر الدین شاه ایل هزاره را به خراسان آورد بعد دید باز هم از دست اینها امنیت ندارد، اینها را پرکنده و دسته دسته کرد هر چند خانواده را به گوشهای از کشور فرستاد تا کلاً این از بین برود. سپاهیان کشور معمولاً جنگجوهای عشایری بودند. چگونه میشود فرهنگ عشیرهای ناشی از اسلام را در اینها از بین برد، برادری، اخوت، فداکاری، غیرت، غیرت عشیرهای، چطور میشود عشیرهای را بیغیرت کرد؟ هم غیرت ناموسی را از اینها گرفت هم غیرت ملی هم غیرت مذهبی و دینی را چطور میشود از اینها گرفت؟ روی اینها پروژه و برنامه داشتند و اجرا کردند. آخرین مثالی هم که عرض میکنم راجع به همین بحث عشایر است، میگوید که سفارتخانه انگلستان برای حفظ قدرت خود در ایران با برخی از عشایر مستقیم رابطه معامله مالی، سیاسی و نظامی شد تا نفوذ خود را حفظ کند، قراردهایی را امضا و اجرا کرد و از طریق برخی ایلات دیگر دولت مرکزی را تحت فشار گذاشت و سالها به کمک بعضی از عشایر انگلستان بر ایران مسلط شد و بعد حساب آن عشایر را رسید و خود آنها را دچار تسویههای خونین کرد. سال 1905 بعضی از خانهای ایلهای بختیاری و قشقایی که در برابر انگلیس مقاومت میکردند، انگلستان از درون ایلها افرادی را پیدا کرد گفت ما با شما معامله میکنیم تا حساب آنها را برسیم، و خودشان از داخل حساب آنها را رسیدند. یعنی بختیاری، بختیاری را و قشقایی، قشقایی را، ایل عرب، خودش را، و کردها خودشان خودشان را و ترکها خودشان خودشان را، انگلیسها اینها را به جان هم انداختند. حالا گوش کنید میگوید ما (سفارت انگلیس) چند تن از سران عشایر بختیاری را سالانه به ازای سههزار پوند استرلینگ خریدند گفتند شما منابع نفتی و لولههای نفت ما را در جنوب حفظ کنید ما به شما کمک میکنیم تا رقبای شما داخل ایل بختیاری را از بین ببریم و آنها را مسموم کردند. سه درصد سهام شرکت نفت را به شما میدهیم (انگلیسها گفتند) بهشرطی که شما منافع ما را کاملاً تأمین کنید، بعد که مسلط شدند، آن سه درصد را هم ندادند، کلاهشان را برداشتند. در دوران مشروطه هم همینطور، سران ایلها در نهضت نقش مهمی داشتند ولی بعد انگلیسیها و غربیها به این ها خیانت کردند و استفادههای خودشان را کردند.
سئوال: ضمن تشکر از جنابعالی، عشایر آن زمان با توجه به نبود امکانات ارتباطی و اطلاعی هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت کشور و سایر اقوام نداشتند و به همین خاطر فقط به حفظ منافع ایل و عشیره خود تلاش داشتهاند.
این بسیار حرف درستی است. یکی از علتهایش حتماً همین است، یعنی یک ایل و عشیره فقط خودش را میدید، بقیه را اصلاً نمیدانست چه کسی در چه حالی است. میخواهند بفرمایند که آن زمان یک مقداری هم طبیعی بوده که هر ایلی فقط به فکر خودش باشد. من این را قبول دارم، نکته بسیار درستی است اما فقط این نبوده. گاهی هم بوده خب یک ایل از ایل بغلش خبر داشته که، گاهی اینجوری هم بوده و نگاه میکرده که مثلاً چه کند که به نفع خودش باشد و به ضرر آن دیگری، البته این را توجه داشته باشید من نگفتم همیشه اینطور بوده، بنده عرض کردم این هم بوده، یک نقطه ضعفی بوده که دشمن از آن هم استفاده کرده، اما از آن طرف نقاط مثبت بسیاری بهخاطر غیرت مسلمانی، بسیاری از ایلات و عشایر در کنار هم بودند و همیشه مبارزه کردهاند. من دیگر فرصت نشد بقیه اسناد را بخوانم، نهضت جنگل، میرزا کوچک خان، خب ایلات عشایر گیلان با عشایر آذربایجان با عشایر کرد و بختیاری اینها ظاهراً از هم خیلی دور بودند، آن زمان وسایل ارتباطی هم که نبود، درست میگویید، ولی اینها کنار هم با دشمن جنگیدهاند، اینها هم با رضاخان جنگیدند هم با انگلیسها جنگیدند هم یک زمان با روسها جنگیدهاند، در جنگ خودمان هم که روشن است. در قضیهی خیابانی، آذربایجان، فقط عشایر ایلات ترک نبودند که پرچم اسلام را بالا بردند، در کنارشان قبائل ایلات دیگر هم بودند، حتی به شما بگویم سنی و شیعه در کنار هم با استعمار و استبداد میجنگیدند، اینجا بحث سنی و شیعه هم نبود خیلی وقتها. ما نمونههای زیادی داریم از نهضت نفت، نهضت مشروطه، نهضت جنگل، نهضت تنباکو که عشایر و ایلات همه در کنار هم جبهه متحد تشکیل دادم، اینها را عرض کردم. داشتم میگفتم در اسناد دشمن میگوید چه راههایی برای نفوذ هست، این را دارم میگویم والّا ما بخشهای هم مثتب هم منفی در تاریخ چه عشایر چه عشایر همهجا دیدهایم.
فرمودهاید بنابراین قضاوت سخت میشود. درسته حتماً قضاوت سخت است.
سئوال: مگر اینطور نیست که فرهنگ پایه حکومت اسلامی است چرا با مقابله با کار ضد فرهنگی کار خاص و مدونی در ایران نیست؟ در شهرهای ما ماهواره دارند و در عشایر هم نفوذ کرده و تفکر مادی و غربی بیش از تفکر اسلامی تبلیغ میشود، آیا این یک معضل نیست؟
چرا حتماً این یک معضل است و این مشکل مخصوص شهر و روستا و عشایر و اینها نیست. اینکه چرا برای مقابله کاری نمیشود، کاری نمیشود، یک بخشی از کار را شما باید بکنید، یعنی در حوزه ایلات و عشایر، شما مجاهدین سربازان خط مقدم هستید، شما پرچمداران عزت و استقلال و شرف و اسلامگرایی در ایلات و عشایر هستید، در ایل، این وظیفه شماست، یک کسی از بیرون بیاید از عشیره بگوید این تأثیرش چیست؟ شما که خودتان در عشیره هستید چقدر حرفتان تأثیر دارد؟ شما باید مراقب عشایر و ایلات باشید بهلحاظ فرهنگی، البته خیلی جاها باید کار کنند، من قبول دارم سستیهایی میشود و ضعفهایی وجود دارد.
سئوال: سئوال بنده این است که برای نفوذ و حکومت بر کشورها برای زنان آن جامعه برنامهریزی میشود ولی در کشورهای غربی که غیرت و ناموس برایشان مهم نیست، حکومتها ثابتاند.
آخر حکومتهایی که آنجا سر کار آمدهاند همان حکومتهایی هستند که ایدئولوژی آنها، بیناموسی است، من دارم عرض میکنم در کشورهای اسلامی که زنان و مردانشان شریف هستند و ناموس سرشان میشود، البته گفتم تعصب ناموسی نه، تعصب ناموسی نه، یکی از مشکلاتی که در بعضی مناطق هست که در بعضی عشایر و روستاهای ما هست که سر مسائلی که شرع اجازه داده، غیرتهای بیجا در حد کشتن قتل ناموسی وجود دارد، اینها خلاف شرع است، یا خشونت علیه زنان و دختران خلاف شرع است، شما میدانید در اسلام پیامبر فرمودند یک سیلی کسی به همسرش، زنش، بزند، هفتاد سیلی آتشین از نوع جهنمیاش در انتظار اوست. پیامبر فرمودند مردی که به زنش ستم کند و او را کتک بزند، روی بهشت را نخواهد دید. اینها روایات اهل بیت است. فرمودند من تعجب میکنم از مردی که همسرش را میزند در حالی که با او همآغوش میشود. اینها هست. یعنی خشونت و ظلم نباید باشد. ولی از آن طرف هم بیناموسی، گسترش فساد درست نیست. برای نفوذ در کشورهای اسلامی یک طرح، گسترش فساد اخلاقی و بیغیرتی و بیناموسی است، اما شما میگویید در خود غرب که بیناموس هستند، چیست؟ خب در خود غرب آن ایدئولوژی دیگر حاکم شده است، اما برای اینکه آنها حاکم بر کشورهای اسلامی بشوند، طرحشان این است.
سئوال: روند تاریخی از صد سال پیش تا کنون فرهنگ عشایری رو به نابودی بوده است، آیا این امکان دارد این روند را متوقف کرد؟
یک بخشی به تغییر سبک زندگی و نوع اقتصاد مربوط میشود. یک وقتی اقتصاد صد درصد مبتنی بر دامداری و کشاورزی بوده، یک وقتی به سمت صنعتی و تجاری میرود، بنابراین یک دلیلی که عشایر مدام کمتر شدند، روستاها مدام کمتر میشوند، اول انقلاب نصف کشور روستایی بودند، اصلاً نزدیک پنجاه درصد روستایی بودند، دنبال امکانات نبودند، امکانات هم نبود که دنبال آن باشند، زمان اولی که رضاخان آمده، چهل درصد ملت ایران عشایری بودهاند، زمانی که انقلاب شروع شد، سی و چند سال پیش، نزدیک چهل و چند درصد از مردم ایران، روستایی بودند، الان بالای هشتاد، هشتاد و پنج درصد مردم ایران، شهرنشین هستند، یک بحث آن تغییر سبک زندگی و امکانات است، الان شما آمدهای در دانشگاه تحصیلات کردهاید، اکثر شما دانشگاهی هستید دیگر، به دانشگاه رفتهاید درس خواندهاید، لیسانس، فوق لیسانس گرفتهاید، دیگر شما حاضر نمیشوید بروید در ایل خود از این کوه به آن کوه و بیابان بروی، گاهی سر میزنی، و الّا دارید در شهر زندگی میکنید، بهنظرم بعضی از شما اینجوری هستید، بوی شهری به مشامم میخورد بیشتر از عشایری.
- همه عشایر هستیم.
همه عشایر هستید یعنی 24 ساعت توی عشیره خود هستید؟
- بله.
خب شما چهار، پنجتا اینجوری هستید، من آن عقب یک آدمهایی میبینم که بیشترتیپهایشان به آدمهای شهری میخورد. خیلی خب، کسی که به شهر میآید و به او میگویند آقای دکتر یا آقای مهندس، بعد زیر کولر و آپارتمان جلوی تلویزیون لنگش را دراز میکند و چلوکباب میخورد، این دوباره آدمی نیست که بلند شود سوار اسب شود از این کوه به آن کوه و بیابان دنبال چراگاه بگردد. خب صلوات بفرستید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
هشتگهای موضوعی