چرا سانسور شدیم؟ (تاریخ علم را دوباره باید نوشت)
در جمع دانشجویان نخبه علمی – نشست "تاریخ تمدن اسلامی – ایرانی"-88
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم به محضر برادران و خواهران عزیز. این فرصتی که قرار شد خدمت شما باشم، صرف بازخوانی قطعاتی از تاریخ علم و تمدن و نقش دانشمندان و متفکران مسلمان و از جمله ایرانی در رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی خواهد شد، یعنی عمداً به فراموشی سپرده شده که پدران علم جدید، علوم تجربی، علوم طبیعی، علوم ریاضی و در واقع پدران تمدن جدید به مفهوم علمی و تکنولوژیک آن صنعت جدید، متفکران و دانشمندان مسلمان و از جمله ایرانی بودند و این تاریخی که برای علم نوشته شده، تاریخ تمدن، و در سطح دنیا، در سطح مدارس و دانشگاههای دنیا در سطوح آکادمیک تدریس میشود، یک تاریخ جعلی و دروغین است. اینکه توضیح خواهیم داد و نمونههایی را با استناد به تاریخ علم عرض خواهم کرد، نمونههای سانسور شده، به حاشیه رانده شده که نه علم شیمی، شیمی جدید و آزمایشگاهی در قرن هجده به دست امثال لاوازیه متولد شده نه فیزیک و مکانیک مدرن در قرن هفده و هجده به دست نیوتن و گالیله و اینهاست، نه نجوم جدید به دست اینها ابداع شده، نه پزشکی جدید و کشف مثلا گردش خون در بدن و امثال اینها، بافتشناسی، ستارهشناسی هم همینطور، در ستارهشناسی نظریات جدیدی که جهان را وارد دوره تازهای کرد، نه علوم آزمایشگاهی و شیمی آزمایشگاهی، اینها هیچکدام آنگونه که آموزش میدهند و در ذهنها کردهاند و حتی در کتابهای درسی خود ما هم متأسفانه اینها را گاهی مینویسند، اینها هیچکدام واقعیت ندارد. همه علوم ریاضی و تجربی جدید و صنعت جدید، جرقههای اولیه و اصلی و شروع آن که بخشی از آن را اینجا عرض میکنم و این نمونه بسیار مختصری است که عمده آن را باید خودتان مطالعه کنید، بین شش تا هشت قرن، نه قرن قبل از اینکه اینها در اروپا مطرح شود، بعضی از چهار قرن قبل، از چهار تا هشت قرن قبل، عمدتاً اینها در آثار دانشمندان مسلمان و از جمله ایرانی هست. وقتی روی این قضیه تکیه میکنیم قصد ما انکار تلاشهای سایر تمدنها و ملتها در طول تاریخ یا انکار دستاوردهای علمی تکنولوژیک بهخصوص دهههای اخیر و قرن اخیر نیست، هدف انکار دیگران نیست، هدف اثبات خودتان است، و این حالت حقارت، حس حقارت، و تحریف تاریخ که دستهای وابسته و فاسد در جهان اسلام، در تاریخ ایران، با الهام از خط تلقین «شما نمیتوانید» که از طرف استعمارگران غرب، ابتدا اروپاییها و بعد آمریکا، به کشورهای دیگر گفته شد، آنها به نام جهان سوم و جهان سومی خوانده شدند و سعی شد این نسل به نسل به اینها بهخصوص در صد یا صد و پنجاه سال اخیر به شما القا شود که شما کسی نبودید، کسی نیستید، کاری نمیتوانید بکنید، مختان عیب دارد، شما به لحاظ شعور علمی و تاریخی، مشکل ژنتیک دارید، شما تمدنساز نیستید، شما هیچید، ما همه، اگر میخواهدی پیشرفت و رشد کنید باید بهلحاظ فرهنگی و ایدئولوژِیک هم باید تسلیم ما باشید، بهلحاظ علمی هم صد در صد از ما آیزان شوید آن وقت شاید شما را بهعنوان حاشیه خودمان زیر سایه خودمان جزو اموال و املاک تاریخی خودمان، شماره شما را ثبت کنیم. این عقده حقارت و خود کمبینی یک منشاء آن قطعاً ندانستن تاریخ واقعی علم و تمدن است. تقریباً اکثر قریب به اتفاق آن چیزی که بهعنوان جرقه اولیه علم جدید در تاریخ خوانده شده، تاریخ تولد و محل تولدی که برای آن در عرصه تاریخ علم و تاریخ تمدن مینویسند در یک قرن اخیر و آن را تحویل میدهند، حقیقی نیست. این تاریخنویسیها عمدتاً در قرن نوزده میلادی شروع شد، یعنی آنچه که امروز بهنام تاریخ جهان، تاریخ علم، تاریخ تمدن، در دنیا و در رسانهها مطرح و در دانشگاههای دنیا تدریس میشود، این نوع تاریخنویسی برای نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد است یعنی حدود صد سال یا صد بیست و سی سال است که این تاریخنویسی شروع شد و تاریخ دیگری خلاف آنچه که درواقع بود، نوشته شد؛ امروز در ذهن خودِ شماها هم همین است، توی ذهن استادهای شما هم همین است چون چیز دیگری به ما گفته نشده است. جاذبه زمین را چه کسی کشف کرد؟ چه کسی کشف کرد زمین دور خورشید میچرخد نه بهعکس؟ چه کسی کشف کرد خون در بدن در رگها چگونه حرکت میکند؟ اصلاً حرکت میکند یا نمیکند و چگونه حرکت میکند؟ اتاق تاریک، عدسی های مقعر و محدب که پدر هم تلسکوپ و هم میکروسکوپ شد، اینها کجا اختراع و ابداع شده، اولین نمونههای اینها کجا ساخته شده؟ شیمی آزمایشگاهی، این لولههای آزمایش به همین سبک امروز کی و کجا اینها تولید و ساخته شده است؟ راجع به همه اینها به ما و به شما دروغ گفتهاند. تاریخ تولد اینها را چند قرن جلو آوردهاند، مثلاً قرن یازده، دوازده، سیزده میلادی را گفتهاند قرن هفده، هجده و نوزده میلادی اینها ابداع و کشف شده است، محل تولدشان را هم تغییر دادهاند، از جهان اسلام و کشورهای اسلامی و از جمله ایران گفتهاند نه، اینها در سه یا چهار کشور از کشورهای اروپای غربی این اتفاقات افتاده است. بنابراین بازخوانی تاریخ درست و صحیح علم و تمدن، دوباره تکرار میکنم، نه برای انکار زحمات و تلاشهای دیگران و بهخصوص پیشرفتهای علمی تکنولوژیک این صد سال اخیر و دهههای اخیر است، نه برای توجیه تنبلیها و عقبافتادگیهای امروز مسلمین است، که خب چون حالا ما چند قرن پیش رهبران و پدران علم و تکنولوژی و تمدن و اینها بودهایم پس حق داریم تنبل باشیم و عقب بیفتیم، میتوانیم آن را توجیه کنیم. نه، هیچکدام از اینها نیست. همینطور به دو منشاء این عقبافتادگی باید توجه داشت. یکی منشاء داخلی است، منشاء داخلی یعنی افول و سقوط خود ما بهتدریج، چرا ساقط شدیم؟ چرا از ملتهای مقتدر و پیشرفته به ملتهای درجه دو تبدیل شدیم، بهخصوص در این صد و پنجاه یا دویست سال اخیر؟ چون اصلاً سقوط تمدن جهان اسلام، سقوط نهایی آن که دیگر برخی کشورهای اسلامی متلاشی شدند، تجزیه شدند و در اختیار قدرتهای استعماری اروپایی و بعد آمریکا قرار گرفتند، اینها به همین تقریباً صد و پنجاه سال، دویست سال اخیر مربوط میشود. آخرین نمونه تمدن اسلامی که در آسیا و اروپا متمرکز بوده، حدود نود یا صد سال پیش فرو پاشیده است. این وابستگیها، این تجزیهها، این نوکر شدنها، عقب ماندنهای افراطی عمدتاً برای این صد، صد و بیست سال اخیر رسیدیم به حضیض و در اواخر قاجار و دوره پهلوی، ایران بهشدت سقوط کرد، یعنی از همه جهات وابسته و عقبمانده و درجه دو و سه شد، مصرفکنند، ترجمهکننده، واردکننده در علم، در اقتصاد و در فرهنگ شد و این افول که تدریجی هم رخ داد، البته شروع شده بود در یکی دو سه قرن اما در زمان اوخر قاجار و دوره پهلوی به بدترین نقطه خود رسید یعنی دیگر در دوره قاجار بهاندازه ایران فعلی، از ایران فقط سرزمین جدا شد. این افغانستان، پاکستان و چهار، پنج جمهوریهای آسیای میانه اینها همه جزوی از ایران بودند. در زمان پهلوی که خود ایران دیگر رسماً فروخته و تسلیم شد، نظام آموزشی و رسانهای و فرهنگیای که انگلیسیها و بعد آمریکاییها آوردند و اینجا مستقر کردند و اسرائیلیها، بهکلی حس اینکه ما کسی بودیم و کسی میتوانیم باشیم، در این دو، سه، چهار نسل گذشته را کشتند و اولین باری که این مسیر اصلاح شد، تغییر کرد و شعار ما میتوانیم مطرح شد، توسط امام بود و با انقلاب. خب امروز داریم اولین آثار آن را میبینیم، تقریباً در همه رشتههای مهم بچههای ما بهعنوان نمایندگان تمدن اسلامی – ایرانی دارند خود را بهتدریج نشان میدهند. و اگر این مسیر را ما برویم و از جمله به تاریخ علم و تمدن واقف و آگاه باشیم، یعنی هم خودآگاهی داشته باشیم و هم خودباوری، چون اگر خودآگاهی نباشد، خودباوری نمیآید دیگر، اگر اینها باشد، مکتبی و ایدئولوژیک، فکر کنیم و جهانی بیندیشیم، با هویت وارد عرصه علم شویم نه بیهویت، آن وقت خواهید دید که با یکمقدار برنامهریزی و نظم و تلاش، ظرف پنجاه، شصت سال اخیر، ایران، ایران اسلامی، ایران بعد از انقلاب، قطعاً بهعنوان یک نمونه برجسته علمی تمدنی در سطح جهان خواهد درخشید و برای بقیه الگو خواهد شد. این آرزو که زبان فارسی زبان علم شود، یکی از زبانهای مرجع در دنیا شود، این تحقق خواهد یافت اگر شما و امثال شما تلاش کنید و زحمت بکشید، با انگیزه درست. این اتفاق میافتد تا چهل، پنجاه سال دیگر، همانطور که امروز شما مجبور میشوید انگلیسی و فرانسه بخوانید که بگویید زبان علم و بین المللی اینهاست، اگر تلاش کنید این اتفاق خواهد افتاد که تا پنجاه سال دیگر، شصت، هفتاد سال دیگر، اگر درست کار کنید خواهید دید که جوانها از شرق و غرب عالم، اروپایی، آمریکایی، آسیایی، آفریقایی، مجبور میشوند فارسی بخوانند تا بیایند با آخرین دستاوردهای رشتههای مختلف علمی آشنا بشوند. این اتفاق، قبلاً افتاده است. چند قرن، زبان علم و زبان مرجع در دنیا، زبان اسلامی بوده است، یعنی اول عربی و بعد فارسی. زبان عربی و فارسی، زبان علم و دین بودند. دوباره این اتفاق باید بیفتد و میافتد. آن خودآگاهی که شرط خودباوری است، بخشی از آن، همین باور دانستن تاریخ واقعی علم و تمدن است که من در این فرصتی که در خدمتتان هستم به چند نمونه اشاره میکنم.
دو نکته هم راجع به خود شما بگویم، بالاخره عنوان نخبه و نخبگی را روی افراد گذاشتن، عنوان مهمی است، اینکه مسئولین و مدیریتها چه وظیفهای دارند، آن روشن است و آن را باید جداگانه صحبت کرد که شما برای تلاش، کشف و رسیدگی به استعدادها مسئولیت دارید، این همه استعداد در کشور است که شما بخش بسیار کوچکی از آنها هستید، کسانی که در المپیاد یا در دانشگاهها در رشتههای خاصی در کنکور نمرههای خوبی آوردهاند، یک بخش بسیار بسیار کوچک هستید، ایران، بهخصوص ایران بعد از انقلاب فوقالعاده نخبهخیز است و اصلاً یکی از تلاشهایی که انقلاب کرد این بود که استعدادها را از مراکز فشحا و فساد به سطح دانشگاهها و آزمایشگاهها و کارگاه کشاند و به عرصه مسجد و جبهه و جهاد کشاند، یعنی آن انرژی عظیم نسل جوان و آن استعدادها را که صرف نابودی خود فرد و کشور میشد و اگر طرف میخواست کاری کند و نجات پیدا کند، فقط گلیم خودش را میخواست از آب بکشد و یکجوری فرار کند و برود و امکانات رفاهی و شخصی برای خودش درست کند و برود، یکمرتبه این برگشت سر مسیر، نه در مورد همه، اما در مورد بسیاری، اینها به جایی برگشتند که بهجای اینکه فقط به خودشان و منافع شخصی خودشان فکر کنند، شروع کردند به فکر کردن به ایران و به ملتشان، به امتشان، به اسلام، به مسلمین و بعد به کل بشریت و اینکه من این توان و انرژی و داناییهای خودم را چرا فقط باید در خدمت خودم بگیرم؟ چرا خودخواهانه مصرف کنم؟ من یک مسئولیت تاریخی دارم، یک مسئولیت ملی، یک مسئولیت اسلامی، یک مسئولیت انسانی در مورد مردم خودم و جامعه خود دارم، چرا سر خود را پایین بیندازم و دنبال پیدا کردن یک امکانات شخصی باشم؟ اصلاً ببینید، آدمها دو تیپ هستند، یک عده مثل انسانهای بزرگ و متعالی، سرشان را بالا میگیرند، هر کس در هر رشتهای که هست، سرش را بالا میگیرد و خودش را میبیند اما خودش را مبدأ و معاد، اول و آخر عالم و تاریخ حساب نمیکند و به مسئولیت خود میاندیشد، یک دایرهای رسم میکند که فقط خودش در آن جا نشود، کل ملتش، امت اسلام، کل مستضفین عالم و بشریت درون آن جا بگیرند، خودش را بهعنوان یک مسئول تعریف میکند، سرش را بالا میگیرد. یک موجوداتی هم داریم که سرشان را پایین میگیرند، دایره خیلی کوچکی رسم میکنند که خودشان هم مرکز آن هستند و هم محیط آن! تمام دغدغهشان خودشان هستند. اینها موجودات حقیری هستند. اصلاً کسی که سرش را پایین میگیرد، میدانید فرق انسان با حیوانات این است دیگر، تمام حیوانات سرشان به پایین خم است، چهارپاها که واضح است، سرشان به پایین خم است، موجود مستول القائمی که میتواند عمودی بایستد و مدام به بالا نگاه کند و جلوی خود را ببیند، انسان است. انسانها دو دسته هستند، یک دسته سرشان را پایین میاندازند مثل حیوانات و مثل چهارپاها، فقط زمین و ماده و طبیعت و خودشان را میبینند، یکعده سرشان را بالا میگیرند، هم آسمان را میبینند، هم زمین را میبینند هم خودشان را میبینند و هم دیگران را. بنابراین نکته اول این است که نخبگی آیا حقوق اضافه میآورد یا مسئولیت اضافه؟ دو پاسخ دارد. عدهای میگویند حقوق اضافه. اما کسانی که حقیقتاً نخبه هستند میگویند نه، نخبگی مسئولیت اضافه برای من میآورد هم نسبت به خودم هم خانوادهام، بعد ملتم، بعد کل امت اسلام و کل مستضعفین و محرومین جهان، باید به آنها خدمت کرد و خدمت به آنها، خدمت به خودم است. بعضی میگویند نه، خدمت به خودم، خدمت به آنهاست، خودت را باش. یکی میگوید نه، خدمت به آنها، خدمت به خودم است. شما بدانید این انقلاب این همه موانع را از سر راه گذراند، به برکت همین بچههای نخبهای بود که تعهد انقلابی – مکتبی داشتند و انرژی خود و استعداد و دانش خود را فقط صرف خود نکردند، این بچههایی که در دوران جنگ، از زیر صفر و امکانات زیر صفر شروع کردند و امروز همان بچهها به جایی رسیدند که وارد باشگاه فضایی شدند، حالا نمیخواهم بگویم عیناً همان بچهها، آن مدیریتی که آنجا پایهگذاری شد، آن فرهنگ، آن طرز تفکر، آن سازماندهی که در آن زمان ایجاد شد، امروز نتیجهاش را میبینید و الّا بعضی از این بچهها که آنجا هستند، سنهایشان آنقدر نیست و جدید هستند ولی بنیان این سازماندهی و جهت، آنجا ریخته شد، دورانی که سیم خاردار در جبهه به ما نمیدادند، تمام شرق و غرب به صدام پیشرفتهترین سلاحها را میدادند ولی به ما هیچ نمیدادند، حتی سیم خاردار. دورانی که به دشمن ما زیردریایی میدادند و کشتی و ناو میدادند، اینجا بچهها دو تا بشکه را از طول بریدند و کنار هم گذاشتند تا بتوانند با دو تا بشکه زیردریایی درست کنند. لباس غواصی برای عملیات نبود، من یادم هست، من عملیات والفجر 8، عبور از اروند خودم در عملیات والفجر 8، فاو، غواص بودم، ما وقتی میخواستیم وارد آب شویم، مسئول ما که بعداً شهید شد، به شوخی و جدی، هر دو، گفت برادرها! امشب دارید میروید خب ممکن است بعضی شهید شوید، دوستان دقت کنند جوری تیر بخورند که این لباسها سوراخ نشود، مثلاً به صورتی جایی بخورد، این لباسها لازم است، شهید میشوید، از تن شما دربیاورند، بچههای دیگر بپوشند تا بتوانند عملیات را ادامه دهند در جاهای دیگر. خب ما از اینجاها شروع کردیم، لباس غواصی نمیدادند، اولین باری که بچهها شروع به ساختن لباس غواصی کردند، همین بچههای نخبه خود ما، یک چیز مسخره خندهداری از آب درآمده بود که خود بچهها میپوشیدند میرفتند توی آب، خودشان میخندیدند، میگفتند اگر کسی الان فیلم ما را بردارد فکر میکنند فیلم کمدی است. با بشکه اول شروع کردن زیردریایی درست کردن و لباس غواصی درست کردن. بعد همان خط امروز وارد باشگاه فضایی شده، امروز صحبت از موشکهای دوربُرد دوهزار، سههزار کیلومتری است، امروز بحث هستهای است، امروز بحث نانو تکنولوژی و سلولهای بنیادین و هزاران مورد دیگر است که یکی مثل شما و امثال شما باید این خط را ادامه دهد، شما وارث آن بچه ها هستید، بچههایی که از همین دانشگاهها و دانشکدههای شما بیرون میآمدند و به منطقه می آمدند و زندگی آینده خود را داخل این مکتب و ایدئولوژی خود تعریف میکردند و ذهن و نبوغ خود را در خدمت اسلام و انقلاب و کشورشان صرف میکردند، هرچه هست الان محصول اخلاص آن بچههاست، همهچیز را با آزمایش و خطا شروع کردند، حالا الان مسئولین صحبت میکنند که اگر ما درست عمل کنیم، برنامهریزیهایمان پیش برود، تا کمتر از ده سال دیگر اولین فضانورد ایرانی و مسلمان را با تکنولوژی خود به فضا بفرستیم. اینها از همان وقتی که میخواستیم با بشکه زیردریایی درست کنیم از آنجا شروع شد و به اینجا رسید و اگر این مسیر ادامه پیدا کند، شما ببینید بیست سال دیگر، چهل سال دیگر، چه اتفاقاتی خواهد افتاد. فکر میکنید چرا الان راه افتادهاند دانشجوی فیزیک و اینها را ترور میکنند؟ زمانی اول انقلاب، مطهری و بهشتی و اینها را ترور میکردند میگفتند اینها ایدئولوگهای انقلاب هستند، ایدئولوژی انقلاب را تعقیب میکنند و از نظر فرهنگی و مکتبی و سیاسی خطرناک هستند، امروز همان ترسی که دهه اول از آنها داشتند، الان همان ترس را از بچههای نخبه ما دارند. میگویند یا اینها را میخریم، فروشی هستند، قیمتهایشان فرق میکند، آنها را میخریم و میبریم در پروژههای خود بهکار میگیریم، او میخواهد زندگی خود را داشته باشد، سرش را پایین میاندازد و یک پولی، یک زندگی، یک امکاناتی، تابعیتی، حقوقی داشته باشد، ولی ما کارمان بهدست همینها میکند، کار ما بهدست اینها میکند و از طریق اینها بدون اینکه خود بدانند بر جهان اعمال سلطه میکنیم، الان شما میدانید بخش مهمی از دانشمندان ناسا و جاهای مختلف، همه بچههای ایرانی هستند دیگر، اصلاً الان تکنولوژی و تمدن غرب، شاید بالای شصت، هفتاد درصد ذهنها و مغزهای فعالش، جوانان شرقی هستند، از کشورهای مختلف آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین، جاهای مختلف، بدنهی اصلی نیروهای علمی و فکری که دارند پروژههای جهانی اینها را پیش میبرند، اینها هستند، منتها آنها برنامهریزی میکنند و نانش را میخورند. این یک مسئله. خیلی نخبه داریم که اینجا نیستند، اینکه وقتی بنیاد و تشکیلاتی بهنام نخبگان تشکیل میشود و یک عدهای را تحت پوشش میگیرد، معنایش این نیست که ما دیگر نخبه نداریم، همینقدر هستند، نه خیر، شهرستانها و روستاهای ما پر از بچههای بااستعداد فوقالعاده و نخبه هستند، بعضی به فعلیت میرسند و بعضی نمیرسند، بعضی درست بهکار گرفته میشوند، خیلیها نمیشوند، اینها را باید بهتدریج اصلاح کرد، سازماندهی اینها خیلی مهم است. پس مسئله اول اینکه نخبگی، یک پز و یک ادا نیست، یک نوع طلبکاری برای حقوق و امکانات اضافه نیست، یک مسئولیت است، یک نوع بدهکاری است. در فرهنگ انسانی و در فرهنگ توحیدی، هر کس امکانی بیشتر دارد، مسئولیت بیشتری دارد، یعنی مسئولیت کسانی که قدرت دارند یا کسی که ثروت دارد از کسی که ندارد، بیشتر است، در عرصه علمی و فنی هم اگر کسی توانایی بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری دارد، البته در تفکر توحیدی – انسانی، و الّا در تفکری که سرها پایین است و انسان دو پا است که ماهیتاً باید همان چهارپا باشد، نه، آنجا در آن فرهنگ اینطور نیست.
من در این فرصت دو تا دروغ بزرگ که در علم و تکنولوژی گفته شده و باور شده است را مقداری میشکافم و دروغگو را رسوا کنیم، نه بهخاطر اینکه به دیگران بخواهیم بحثی بکنیم، بیشتر برای اینکه خوشباوری و سادهلوحی و بیاطلاعی خودمان را زیر سئوال ببریم، این ناخود آگاهی که به ناخود باوری یا خود ناباوری منجر شده، این اگر اصلاح شود آن وقت آن انرژی تولید و متمرکز میشود و با تعهد همراه میشود و آن وقت معجزات بزرگ اتفاق خواهد افتاد، معجزات بزرگ. دو دروغی که در حوزه فلسفه علم و تاریخ علم گفته شده است که بحث حرف من، این است، یک دروغ این است که تا قرن، هفده، هجده، نوزده میلادی اصلاً در دنیا علمی نبوده است، لذا اسم آن را هم علم جدید گذاشتهاند، همه میگویند علوم جدید. کدام علوم جدید؟ برای تاریخ اروپا و غرب بله، اینها علوم جدید بود، چون تا قرن هفده یا هجده میلادی، فیزیک و مکانیک و بیمارستانهای پیشرفته اینها هرگز در تاریخشان نبوده است، بروید تاریخ اینها را بخوانید، اولین بیمارستانهای پیشرفته اینها در قرن نوزده درست شده است. بعد بروید تاریخ بیمارستانهای تمدن اسلامی، ایرانی را ببینید که هشتصد سال پیش، هزار سال پیش چه خبر بوده است. من در این فرصت یک نمونههایی در عرصه فیزیک، ریاضیات و علوم ریاضی را عرض میکنم، یک مثال هم در عرصه علوم طبیعی و بهطور خاص در مورد پزشکی میگویم که ببینید اینها که میگوییم اینها شعار نیست، این یک بخش کوچک از آن است، بخش اعظمش را باید بخوانید، اینها سانسور شده است. یک تاریخ و شناسنامه قلابی برای علم و تمدن ساختهاند و به ما گفتهاند. این اتفاقی که در این صد سال اخیر افتاده است، اینها طوری وانمود کردهاند که در کل جهان و تاریخ و در عمر بشر، اینطوری بوده است. این صد سال اخیر که اینها ارباب علم و اقتصاد و نظامیگری و مسلط بر دنیا هستند و ملتهای مسلمان در نقطه ضعف و وابستگی و شکست هستند و کشورهایشان اشغال شود، حکومتهایشان دستنشانده غربیها باشد، الان تمام این شاهها و رئیسجمهورهای قلابی که دارند سقوط میکنند، همه نوکرهای غرب هستند دیگر، بعد کشورها و ملتهای اسلامی دارند حکومت میکنند. همه دستنشانده هستند مثل شاه خود ما. دروغ اول این است که اینها علوم جدید هستند و اصلاً هیچ سابقهای نداشتهاند، در قرن هفده و هجده و در اروپا متولد شدهاند. دروغ دوم اینکه تا این زمان، تا زمانی که ما آمدیم، بشریت به تجربه و آزمایشگاه و مشاهده و استقرا و اینها کاری نداشته، اینها در عالم هپروت بودهاند، همینطوری در ذهنیات، چیزهایی میبافتهاند، ما آمدیم و گفتیم آقا! ببین، در دنیا، در طبیعت، در بدن انسان و در چه بیایید مطالعه دقیق بکنید، مشاهده، ارزیابی، نمونهبرداری، این کارها را انجام دهید، این روش استقرا و مشاهده و آزمایش که نقش اساسی در پیشرفت علوم جدید و تکنولوژی داشته است، اینها اصلاً قبلاً نبوده است، هم این روش جدید است و برای ماست و هم این علوم جدید است. یک دروغ دیگر که در دل این دروغ است و آن هم خیلی مهم است این است که چون ما قبلاً مسیحی بودهایم و عقبافتاده بودیم، بعد مسیحیت را گذاشتیم کنار و غیر دینی فکر کردیم و به عالم نگاه کردیم، پیشرفتها از آنجا شروع شد، بنابراین علم و تکنولوژی و پیشرفت، مادی و تمدنسازی، باید یک امر و مقوله غیر دینی باشد، باید سکولار باشد، با دین نمیشود، با تفکر دینی و نگاه دینی به عالم دیگر نمیشود نگاه علمی به عالم داشت، اینها با هم منافات دارد. اینها دو، سه دروغ بزرگ است که متأسفانه توانستهاند مسلط کنند. حالا من نمونههایی را عرض میکنم، نمونههای دیگر را خود شما باید بروید تحقیق کنید، من فقط سرنخهایی به شما میدهم، همه هم مستند و نقل قول از دانشمندان غیر مسلمان است و کسانی که اتفاقاً خودشان در آثاری که در حوزه تاریخ علم و تمدن نوشتهاند، خیلی سانسور کردهاند و دروغهای زیادی گفتهاند ولی در این حال یک جاهایی هم اعتراف کردهاند از جمله مستشرقین، چون اصلاً این مستشرقین و شرقشناسان با اهداف سیاسی تربیت شدهاند، میدانید اولین مراکز مستشرق و اولین مستشرقان برجسته، اساساً در وزارت مستعمرات، مثلاً این انگلستان وزارت مستعمرات داشت دیگر، ازبس کشورها را اشغال کرده بود، یک وزارتخانه داشت فقط برای اداره و چپاول مستعمرات خود در قرن نوزده، مثل آمریکای فعلی بود آنموقع. اولین مستشرقین که شروع کردند راجع به شرق مطالعه و بحث کردن، کارمندان وزارت مستعمرات اینها بودند، یعنی هدف آنها هم این نبود که تمدن و تاریخ شرق و جهان را بشناسیم، به تلاشهای آنها احترام بگذاریم و تشکر کنیم! این حرفها نبود. بحث این بود که چگونه اینها را بشناسیم تا بتوانیم سریع، راحت و ارزانتر به اینها مسلط شویم، نقاط ضعفشان را پیدا کنیم و نقاط قوتشان را مهار کنیم. هدف، این بود اصلاً. و بخشی از این مسائل شرق را هم آگاهانه تحریف کردند، اما یک جاهایی هم بالاخره لابلای حرفهایشان اعترافاتشان را هم کردهاند و گفتهاند. من بعضی از این اعترافات را برای شما میخوانم. یک نمونه، شرقشناس اروپایی است، آلبرت دیتریش، کتابی دارد بهنام «نقش مسلمین در علوم طبیعی و تحول علوم طبیعی». میگوید ما مدام در مباحثی که راجع به تاریخ علم بحث میکنیم، در اروپا به شرقیها و به بقیه ملتها تلقین میکنیم و بعد خودمان هم باورمان آمده که رابطه بین جهان اسلام و اروپا، همیشه همین رابطهای بوده که الان هست که ما تولیدکنندهایم و اینها مصرفکننده، ترجمهکننده، واردکننده، ما قویتریم و اینها ضعیفتر بودند و دستنشاندهی ما بودند، در حالی که همه این اتفاقات مربوط به این یک و نیم قرن اخیر است، تا قبل از این همهچیز به عکس بوده است. جهان اسلام تأثیرگذار بوده و ما در اروپا و غرب، تأثیرپذیر بودیم، بهلحاظ علمی و اقتصادی و نظامی و تمدنی و انسانی، آنها حرف اول را میزدند و ما همیشه یا تحت سلطه و حکومت مسلمین بودیم و یا از آنها تقلید و کپیبرداری کردهایم. حتی بهلحاظ نظامی هم شما میدانید تا همین دویست سال، صد و پنجاه سال پیش، نیم اروپا، یعنی بیش از نصف اروپا، شاید شصت درصد اروپا در اختیار مسلمین بود دیگر، عثمانیها کل شرق اروپا تا آلمان و وین، اتریش، اینها همه در اختیار عثمانیها بود، مثل همین یونان و بسیاری از این کشورها، سیصد، سیصد و پنجاه سال، حکومتشان حکومتهای اسلامی بود و مردم را هم به مسلمانی مجبور نمیکردند، کلیساها هم سر جایش بود، ولی حکومت و قدرت دست مسلمین بوده است، همین الان هنوز پایگاههای مسلمین و ارتشهای مسلمان در اتریش و وین هست، من دیدهام، اطراف شهر وین، ارتفاعات بالای وین، هنوز آن پادگانهای نظامی که مال عثمانیها بوده، همین الان هم هست، یعنی اینها یک خیز دیگر که برمیداشتند به سواحل فرانسه میرسیدند، چنانچه که یک بار هم در زمان آندلس از جنوب اروپا و از شمال آفریقا آمدند، ششصد سال، جنوب اروپا، اسپانیا، پرتقال، ایتالیا و سیسیل، اینها حکومت اسلامی داشتند، ششصد سال و بزرگترین تمدن علمی برقرار بوده است، قرن پانزده میلادی که تمدن اسلامی آندلس در اسپانیا که تا نیمی از فرانسه هم در اختیارشان بود، در جنوب، که سقوط کرد، کتابخانههایی با دو میلیون کتاب در آندلس اسلامی بود، در تمام اروپا بزرگترین کتابخانه، هفتصد، هشتصد کتاب داشت، کتابهای کلیسا و کشیشها و اینها، بزرگترین بیمارستانها، کارگاههای نساجی در آندلس، در جنوب اروپا، اروپای اسلامی بود که این کارخانهها تا یازده هزار کارگر داشته، یعنی اصلاً انقلاب تکنولوژی، یعنی رنسانس علمی، یعنی صنعت، کارخانهای با یازده هزار نیرو در حوزه نساجی و بافندگی یعنی چه؟ بیمارستانهای عظیم و منظم که حالا بخشی از آن را برایتان میخوانم. میگوید حقیقت این است که شرق اسلامی در تمام قرون، اثرگذار بود و غرب اثرپذیر، تا صلیبیان با چشمهایشان همواره با حسرت نظارهگر برتری تمدن اسلامی در همه سطوح بودند. قلمرو تمدن اسلامی بعد از فتوحات دو قرن اول هجری، گسترش پیدا کرد و به اوج عظمت رسید، از جنوب اروپا، آندلس، و سواحل اقیانوس آتلانتیک تا هند و شرق و غرب چین تا آسیای میانه، کوههای قفقاز تا سودان و شمال آفریقا، همه اینها یک ملت بودند و حتی بعد از تقسیم کشورهای اسلامی به امارات و اجزای کوچکتر امنیت ارتباطات و انتقالات داشتند و باز فرهنگشان را تا همین صد سال پیش کاملاً حفظ کرده بودند، برتری مسلمانها بر تاریخ تفکر و علم بشر، میگوید این بود که اینها میراث علمی فرهنگی قبل از خود را از ایران و چین و هند و یونان هرچه بود دور نینداختند، حفظ کردند، ترجمه کردند، نگه داشتند و بعد به بقیه بشریت منتقل کردند اما روی آن کار کردند، پنج را به صد رساندند، انقلاب علمی و صنعتی کردند. دیتریش میگوید کسانی که معتقدند مسلمانان صرفاً میراث تمدن یونان و دیگران را گرفتند، ایران و یونان و اینها را گرفتند و حفظ کردند بعد به غرب جدید پس دادند و تحویل دادند، خودشان میدانند که دروغ بزرگ میگویند، مرتکب دروغ بزرگ شدهاند، مسلمانان از ثمرات تخصص خودشان بر این میراث چند برابر آن افزودند، البته کسب علم از دیگران منافاتی با کرامت ندارد اما آن چیزی که مهم بود این بود که اینها فقط کسب و تجربه، ترجمه نکردند، بلکه تعقل و تجربه کردند و آنچه از دیگران گرفتند با تغییرات عظیم به بشر امروز تحویل دادند. بعد میگوید اگر ریاضیدانان و فیزیکدانان، پزشکان، شیمیدانان و ستارهشناسان مسلمان نبودند، قطعاً خبری از تمدن کنونی در جهان نبود. آنها در مراحل متعدد همیشه بر ما اروپاییها تفوق و برتری داشتند، آنان بهلحاظ علمی، اقتصادی و نظامی سیاسی، قرنها و قرنها حرف نخست را در جهان زدهاند و ما نیز در تاریخ خود آثار آن را میبینیم. آنها امانتدارانه علوم قبل از خود را حفظ کردند ولی به آن اکتفا نکردند و تکمیل کردند. یک مستشرق آلمانی دیگر هست بهنام ایلهارد ویدمن، میگوید مسلمانان نظریات علمی شرق و غرب عالم را گرفتند، با دقت خواندند و بررسی کردند، به حالات متعدد و متبین تطبیق دادند و بعد شروع کردند به نقد همه آنها، در فیزیک، فلسفه، حقوق و همه رشتههای علمی، تمام دستاوردهای غرب و شرق عالم را نقد کردند. ببینید، این آن کاری است که الان باید کرد، ترجمه بکن، درس بخوان، چیزهای دیگر را هم بخوان اما فقط حفظ نکن، شروع به نقد کن. شروع تمدنسازی، نهضت انتقادی است، آنچه که خواندی باید نقد کنی و با نیازهای خودت و با مبانی فکری خود تطبیق دهی. این، شروع تمدنسازی است. صرف ترجمه، تمدنسازی نمیکند. کپیبرداری، تمدنسازی نمیکند. کافی نیست. میتواند شروع باشد اما نباید به اینجا تمام شود. باید تصمیم بگیری آنچه که میخوانی رد کنی. آنها توانستند به استنباط نظریاتی نوین و مباحث ابتکاری نائل بشوند و خدماتی که به جهان علم کردند، همان چیزهایی است (این را گوش کنید، به این دقت کنید) همان چیزهایی است که ما امروز به نیوتن، فارادی و رنت گن نسبت میدهیم. میگوید آنچه که ما داریم به اینها نسبت میدهیم، اینها همه را ما از دانشمندان مسلمان آموختهایم. بسیاری علما در رشتههای مختلف طبیعی و ریاضی، مسلمانان ابتدا به نقد علم یونانی و هندی و ایرانی پرداختند. خود ایرانیهای مسلمان آن را نقد کردند در همه علوم، عصر نقد سازنده شروع شد. نمونه دیگر کتاب «تاریخ فیزیک» فلورین کاجوری، میگوید بعد از فتوحات اسلامی مرحله تولید علم توسط مسلمانان و دانشمندان بهخصوص ایرانی در حوزههای شیمی، فضاشناسی، ریاضیات و جغرافی و پزشکی آغاز شد. مسلمین ظرف مدت کوتاهی در همه علوم طبیعی و ریاضی به خط اول علم در جها ن رسیدند، از جمله مباحثی که امروز منشاء تکنولوژی جدید شده است مثل بحث راجع به نور، نورشناسی، بحث راجع به شناخت ماده، جانورشناسی، گیاهشناسی، فضاشناسی، ریاضیات و مکانیک و فیزیک که درواقع بستر اصلی علم و تکنولوژی امروز جهان است، تماماً در این تمدن متولد شد. نمونه دیگر خانم دکتر زیگرید هومکی، میگوید در مورد علوم جدید که امروز تمدن بشر به آنها تکیه داده، اگر تحقیقات علمی کاملاً نوآورانه و ابداعی و ابتکاری و نبوغ دانشمندان مسلمان نبود، امروز نه اروپا و نه جهان در موقعیت کنونی قرار نمیگرفت. اعداد، نظام عددی و ریاضیاتی که امروز بر دنیا حاکم است، کار ریاضیدانان مسلمان و ایران است. شما میدانید یک نظام عددی و ریاضیاتی بود نظام اعداد رومی، که مثلاً صفر نداشت، عدد صفر نداشت، محاسباتشان در حد چرتکهاندازی و محاسبات ساده بود، کار پیچیدهای نمیکرد، او بر غرب کلاً حاکم بود، این ریاضیاتی که الان بر غرب و دنیا حاکم است، این ریاضیات، ریاضیاتی است که ابداع ریاضیدانان مسلمان ایرانی از جمله خوارزمی است. حالا بعضی علوم مثل جبر و مثلثات و مثلثات کروی و اینها که اصلاً تا قبل از تمدن اسلامی ایرانی وجود نداشته، این علوم اصلاً ابداع اسلامی ایرانی است و این الگوریتمی که میگویند، همان الخوارزمی است دیگر، اصلاً این نام، نامی است که خوارزمی روی کتاب خود گذاشته است. این نظام عددی دهدهی که الان مبنای ریاضیات جهان است، این نظام ساخت ایرانی اسلامی است. و یک چیز جالبتر به شما بگویم چون اصلاً نظام ریاضیاتی که در غرب امروز، ریشه ایرانی دارد، ریشه ایرانی اسلامی دارد، حتی این اعداد انگلیسی، one، two، three، four، شکل اینها ابداع خوارزمی است. One یک زاویه؛ two دو تا زاویه دارد، یک زاویه این طرف است، یک زاویه آن طرف؛ three دوتا زاویه این طرف است یک زاویه آن طرف، میشود سه تا زاویه؛ four چهارتا زاویه. این اشکال ریاضیات انگلیسی، این اصلاً ابداع خوارزمی است، ابدای ایرانی است. گامهای موسیقی غرب، حالا من کاری به بقیه ندارم، دارم راجع به ایران و غرب صحبت میکنم، گامهای موسیقی و نتهای اصلی موسیقی فعلی غرب، شاید نزدیک یکچهارم یا یکسوم آنها ابداع فارابی است. فارابی برای چه زمان است؟ هزار سال پیش، دانشمند مسلمان شیعی ایرانی. میگوید اعداد نظام اعداد و ریاضیات، علم جبر، علم طبیعت و اسطرلابهایی که ساخته شد و بشر جدید و علوم جدید را ساخت، همه ریشههای اسلامی یعنی عربی و ایرانی دارد. همه اینها که دارم میگویم همه اعترافات غیر مسلمان است. ببینید مستشرق آلمانی است، ایشان میگوید چه کسی میتواند پیشرفتهای علمی و تمدنی و تکنولوژی امروز بشر را، چه کسی شجاعت آن را دارد که آنها را به منبع واقعی آن برگرداند و شناسنامه واقعی آنها را بگوید؟ غالب اکتشافات و ابداعات و اختراعات مسلمین از گذشته تا به حال امروز با نامهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی در دانشگاههای دنیا تدریس میشود. میگوید غالب آنچیزی که بهعنوان نماد تکنولوژی جدید میشناسیم که اینها جرقههای اولیهای بودند که باعث پیشرفتهای قرن بیستم شدند، غالب اینها اسمهای عربی و ایرانی داشتند، اسمهایشان را عوض کردیم، امروز با نامهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی حتی در دانشگاههای شرق و غرب عالم داریم تدریس میکنیم. بر خلاف ادعای غرضورزان بررسی ماده، نور، زمان، فضا و سرعت برای اولین بار توسط دانشمندان مسلمان ایجاد و ابداع شد و سپس به اروپا رسید. همه مطالعات ما در عرصه فیزیک، ریاضیات، مکانیک، شیمی و پزشکی، بنیانش بر کتابهای و تحقیقات مسلمانها بوده است، ما بدون کتاب و تحقیقات آنها به هیچجا نمیرسیدیم، ما از آنجا شروع کردهایم. دیوید یوگن اسمیت میگوید که قانون آونگ را به گالیله نسبت میدهیم، این هم یکی از دروغهایی است که به خود و دیگران گفتهایم، ابتکار استفاده از آونگ، دستکم چند قرن قبل در آثار ابن یونس دانشمند مسلمان دیده میشود. دیوید یوگن اسمیت کتابی بهنام «تاریخ ریاضیات» دارد، جلد دوم این کتاب این عبارت خود را آورده است، میگوید ادعا کردهایم که قانون آونگ را گالیله بهدست آورد، چند قرن قبل آثار ابن یونس را ببینید، که متن کامل قانون آونگ متعلق به اوست که آن را نه فقط تئوریزه کرد بلکه مورد استفاده قرار داد. دانشمندان مسلمان اولین کسانی بودند که اولین بار در علم نجوم از آونگ برای اندازهگیری فاصلههای زمانی سیارات و ستارهها و در خلال رصدبندی استفاده کردهاند. جورج سارتون «کتاب مقدمه تاریخ علم»: بیشک کسان بسیاری مثل ابن یونس بودند، نوابغ بزرگ مسلمان که از قرن ده و یازده میلادی، اولین بنیان مطالعات فضایی و ستارهشناسی را گذاشتند. مطالعات آنها با آنچه قبلاً در مصر و هند و اینها شده بود، بهکلی تفاوت میکرد، تا قبل از مسلمین این مسائل آمیخته با خرافات بود ولی آنها اولین بار این مطالعات را کاملاً علمی کردند، بعد میگوید از جمله کاشف آونگ. بامات کتاب «سهم مسلمانان در تمدن»: دانشمندان مسلمان و در رأس آنها کسانی چون ابو علی، حسن بن حیثم، ابوریحان بیرونی حالا میگوید دانشمندان عرب، ببینید هرجا میگویند عرب، منظور اسلام است، چون بسیاری از اینها که بهعنوان دانشمندان عرب میگویند، ایرانی هستند مثل همین ابوریحان که عرب نیست، ولی چون زبان علم همان بان دین بوده در زمان اسلام بر خلاف جاهای دیگر که زبان علم در برابر زبان دین بود، در جهان اسلام زبان علم همان زبان دین بود، چون زبان قرآن به عربی بود، زبان علم هم به عربی بود، لذا دانشمندان مسلمان همه کتابهای خود را به عربی مینوشتند مثل الان که همه به انگلیسی مینویسند، آن زمان آخرین آثار علمی، پیچیدهترین کشفیات به زبان عربی در دنیا نوشته میشد، حتی دانشجوهایی که از اروپا میآمدند در دانشگاههای اسلامی درس میخواندند، پایاننامه خود را به عربی مینوشتند و بعد که میرفتند آنجا پز میدادند که فلان استاد، فلان عالم، فلان مولای شرقی پای پایاننامه من را در فیزیک در شیمی یا چی امضا کرده، ابا و عمامه میپوشید، با لباسهای اسلامی به اروپا میرفتند، مثل الان که کراوات میزنیم که وقتی برمی گردیم بگوییم ما چیز شدهایم، آن زمان عکسش بود، آن زمان میآمدند کشورهای اسلامی فیزیک و پزشکی میخواندند بعد ابا و عمامه میپوشیدند، یعنی لباسهای عربی میپوشیدند به دانشگاههای سوربون و اینها میرفتند استاد میشدند و تدریس میکردند، پایاننامهشان را هم از عربی به زبانهای خودشان ترجمه میکردند، عکس اتفاقاتی که الان دارد میافتد. همهچیز به زبان عربی بود، لذا وقتی میگویند دانشمندان عرب، تمدن عرب، منظور اسلامی است، حالا البته تعصب ناسیونالیستی نیست، امت اسلام، امت اسلام است، اما میخواهم عرض کنم میگویند عرب، مثلاً مثال میزند ابوریحان، ابن سینا، رازی، اینها عرب نبودند، اینها همه ایرانی هستند، میگوید دانشمندان عرب، یعنی مسلمان را باید بنیانگزاران فیزیک و مکانیک جدید دانست. نمونه دیگر آلبرت دیتریش میگوید علامت صفر در ریاضیات را هندیها به آن رسیده بودند اما نظام دهدهی که مبنای ریاضیات امروز در جهان است، این نظام دهدهی را ریاضیدانان مسلمان و ایرانی ابداع کردهاند و آن را تکمیل کردند و به مرحلهای رساندند، میشود گفت که بنیانگزار نه فقط هندسه تحلیلی، جبر، مثلثات، مثلثات کروی بلکه بنیانگزار علم حسابی که امروز در دنیا حاکم است، ریاضیدانان و دانشمندان مسلمان و ایرانی بودند. چنانکه آنان پیشگامان هندسه تحلیلی و مثلثات کروی هستد. در پزشکی اولین بار دانشجویان و دانشمندان مسلمان بودند که به جهانیان آموختند داروشناسی، علم تغذیه، ابزارهای طبی و فیزیوتراپی چگونه انجام شود. آن وقت کتابهایی را نام میبرد که چطوری با ورزش و فیزیوتراپی چه نوع بیماریهایی را میشود علاج کرد. با داروهای غیر صنعتی یعنی داروهای طبیعی و گیاهی که برای بدن صدمه نداشته باشد، چگونه میشود اکثر قریب به اتفاق بیماریها را علاج کرد. و میگوید برای اولین بار داروهای صنعتی در جهان اسلام ساخته شد، داروهای شیمیایی. اولین بار در آزمایشگاههای شیمیدانان و پزشکان مسلمان و ایرانی بود که ترکیب و تجزیه و تقطیر و تبخیر و فعالیتهای صنعتی بر روی مواد طبیعی شروع شد و داروهای ترکیبی و اختراعی ایجاد شد. باید گفت از قرن پنجم هجری که میشود قرن یازده میلادی، میگوید در قرن ده و یازده میلادی یا چهار و پنج هجری که ما در اروپا در هیج رشته علمی حرفی برای گفتن نداشتیم و به روشهای بسیار ابتدایی و با خرافات مشکلات خود را حل میکردیم دانشمندان اسلام و ایران بر سر معادلات درجه دو و سه با همدیگر مناظره میکردند، نه فقط قرآن و تفسیر و حدیث و فقه و کلامشان به زبان عرب بود، ریاضیات و فیزیک و شیمی آنها هم به زبان دین نوشته میشد و بحث میکردند. دانشمندان مسلمان تمام تألیفات همه ملتها از ارشمیدس تو هیرون اسکندری تا هند و چین و ایران و مصر قبل از اسلام را گرفتند و همه آنها را از اساس تغییر دادند. رونالد یک مهندس انگلیسی کتاب نوشت راجع به بدیع الزمان جزری، بدیع الزمان که دانشمند بزرگ مسلمان است، میگوید بسیاری از آنچه که ما به امثال نیوتن نسبت میدهیم در قرن هفده و هجده میلادی، شما بروید در کتاب او که در قرن سیزده میلادی یا هفت هجری زندگی میکرد، بخوانید. مهندسان مکانیک همه مدیون او امثال او هستند. مباحث مربوط به حرکت را دانشمندان مسلمان ابتدا در موردش بحث فلسفی میکردند و بعد بحث فیزیکی، بین فیزیک و فلسفهشان جدایی نمیافتاد، بحث فیزیک و متافیزیکشان را در رابطه با هم در جهانبینی توحیدی انجام میدادند، و لدت بعضی از آنچه که امروز بهعنوان اولین سنگ بنای مکانیک و فیزیک جدید است، شما میبینید در آثار فیلسوفان مسلمان حتی ذکر شده و بعد وارد مطالعات فیزیکشان شده. بسیاری از اندیشههای مکانیکی که اسحاق نیوتن در خلال سالهای 1642 تا 1727 که زندگی میکدره یعنی از نیمه قرن هفدهم میلادی تا اوایل قرن هجده میلادی بسیاری از چیزهایی که منسوب به اوست، و میگویند او پدر آنهاست، افکاری است که در ساحت اندیشه اسلامی در فلسفه، مکانیک و فیزیک در آثار دانشمندان مسلمان از قرنها قبل موجود است، همانطور که ابن سینا وقتی تألیفات ارسطو را نقد میکرد، از علم صوت در مباحث فلسفیاش بحث کرد و قرنها قبل از ما نوشت که میدانید چرا بینایی سریعتر از شنوایی عمل میکند؟ و بعد برهان آورد که ما در شنوایی نیازمند امواج هوا هستیم و اصلاً اصل اینکه یک حرکت بزرگ... میگویند اواخر قرن هجده در فیزیک اینها کشف شد، بحث امواج و اینها، می گوید هزار سال پیش ابن سینا چطور دارد از این موارد بحث میکند که مسئله شنیدن بدون هوا نمیشود. بعد از او یونس مصری ابداعاتی که در فیزیک و ستارهشناسی دارد در زمان حکومت فاطمی شیعی در مصر و شمال آفریقا که همین الازهر و قاهره اصلاً ساختههای فاطمیون در آنجاست، رصدخانه عظیمی که در کوه مقتم نزدیک قاهره ساختهاند و ابن یونس در قرن ده میلادی راجع به کسوف خورشید و خسوف ماه بحثهایی میکند، شما ببیند بحثهایی که الان در دانشگاهها میشود چقدر با آنچه که در قرن ده میلادی او نوشته است، تفاوت دارد. آنچه که به گالیله ایتالیایی نسبت میدهیم، میگوید من برای شما استخراج کردهام بیایید ببینید اینها در آثار چه کسانی از ابن یونس و دیگران وجود دارد. دانشمندان مسلمان نخستین کسانی بودند که بحث سوزن مغناطیسی را مطرح کردند و به اهمیت آن در صنعت پی بردند، آن را در جعبهای نصب کردند و بوسله یعنی قطبنما نامیدند و در دریانوردی استفاده کردند و این یک انقلاب عظیم در دریانوردی و کشف جهان جدید بود. البته چینیها سوزن مغناطیسی را کشف کرده بودند ولی از آن بهعنوان یک اسباببازی استفاد ه میکردند، اینکه بیاورند و استفادههای علمی از آن بکنید و از آن برای حل مشکلات و استفادههای دیگری از جلمه قطبنما از آن بکنید، این کار دانشمندان مسلمان بود.
خب حالا سئوالی که عرض کردیم، آیا روش استقرا، آزمایش و تجربه چیزی است که در هفده یا هجده یا این حول و حوش بحث شده؟ شما خواندهاید که بگویند روش بیکنی، فرانسس بیکن و قبل از او راجر بیکن میگویند اینها پدران علوم تجربی هستند که میگویند برویم کشف کنیم، آزمایش کنیم، استقرا کنیم، مطالعه کنیم، واقعبین باشیم، این حرفهایی که مربوط به این سه، چهار قرن است که زده شده، حالا ببینیم دانشمندان ایرانی کی با این ادبیات حرف زدهاند. جابر بن حیان که از مکتب امام صادق (ع) بحث را شروع کرد، هم بحث اسلامشناسی و هم بحث شیمی را و درواقع پدر علم شیمی جدید است، کتابی دارد بهنام «الصنعت الالهیه و الحکمت الفلسفیه»، صنعت الهی و حکمت فلسفی، پدر شیمی جدید است، چند جمله او را میخوانم ببینید که این حرفهایی که میگویند برای فرانسیس بیکن است، درواقع برای کیست و چه مدت قبل از او. میگوید یک دانشمند باید روشهای تجربی را خوب فهمیده باشد، هر فنی روشهای حرفهای خود را دارد، چنین کسی از هر فعالیتی جهت انجام محالات و امور بیفایده باید پرهیز کند. میگوید ما اگر بهلحاظ فلسفی فهمیدیم یک چیزی محال است یا فایدهای برای بشر ندارد، وقتمان را در آزمایشگاهها خیلی صرف آن نکنیم، اصلاً این مفهوم فایدهگرایی، مفهوم بدی نیست اما در راستای حقیقتگرایی باید باشد نه در برابر حقیقتگرایی. جابر میگوید کسی که شیمی کار میکند باید بداند که هر فعالیتی که انجام میدهد باید روشهای تجربی را در آن خوب فهمیده باشد، هر فنی روش حرفهای خودش را دارد، اینهایی که میگویم عین عبارات جابر است، میگوید در تمام علوم باید کاملاً تخصصی وارد شد. متدولوژی و روش هر علمی را باید با دقت رعایت کرد. من در آزمایشگاه شیمی میگوید افق ذهنی بازی دارم، هر احتمالی را روی آن فکر میکنیم و رویش کار میکنم اما در امور بیفایده یا امری که محال است و ذهنزدگی اکتفا نمیکنم. همچنین در این کار به دوستان و همکاران و شاگردان باوفایی احتیاج دارم که در آزمایشگاه صبور باشند و زود خسته نشوند تا بتوانم به آنها تکیه کنم، کسی که کار علمی و آزمایشگاهی میکند باید صبور و مقاوم و دقیق باشد و نباید اجازه دهد ظواهر اشیا او را فریب دهد و در نتیجهگیری شتابزده باشد. این از شاگردان امام صادق (ع) است، هزار و اندی سال پیش دارد راجع به شیمی آزمایگاهی و تجربی اینطوری بحث میکند، همان چیزی که میگویند روش مدرن در علم است و در قرن هفده یا هجده این بحثها در اروپا مطرح شد. کتاب دیگری ایشان دارد میگوید افتخار یک پزشک به تجویز داروی زیاد نیست بلکه به درست اندیشیدن در درد و درمان است. به شاگردان خود میگوید بر شما باد درنگ و حوصله و ترک شتابزدگی در پزشکی و شیمی. این جمله را گوش کنید، سعی کنید آثار طبیعت را در هر شی طبیعی که مطالعه میکنید تا آخرین مرحله پیگیری کنید. اینها جملات کلیدی در حوزهی روششناسی علم است. تعبیر دیگر جابر بن حیان: اولین کار ضروری آن است که به تجربهها و آزمایشهای مختلف در ابعاد مختلف روی موضوع بپردازید. در هیچ تجربه و تفکری را روی خود نبند، همهچیز را تا میتوانی آزمایش کن و سپس جمعبندی. کسی که تجربه و عمل و آزمایش نمیکند، به پایینترین درجات شناخت علمی در عرصه علوم تجربی یعنی علم حسی نائل نخواهد شد، پس ای فرزند! (به شاگردانش میگوید) بر تو باد تجربه و آزمایش برای کسب معرفت در عرصه شیمی و پزشکی. ببینید اینها قرن هشت میلادی است. قرن هفت و هشت میلادی است که این حرفها دارد زده میشود. اینها میگویند قرن هفده یا هجده میلادی، هزار سال دیر جنبیدهاند و آموختهاند و بعد اینها تکرار میشود. درواقع اینکه بگوییم این روشی که ما مثلاً به رابرت گوستس در قرن سیزده میلادی نسبت میدهیم یا به راجر بیکن، اینها روشهایی است که امثال حسن بن حیثم، امثال جابر و دیگران قرنها قبل اینها را هم نوشتهاند هم عمل کردهاند هم آن را مبنای کار علمی خود قرار دادهاند، مشاهده و آزمون بهعنوان دو قاعده اساسی و بعد تعبیر میکند که یکی از دانشمندان بهنام شیخ عز الدین ابن علی جلدکی در قرن چهارده میلادی، هشت هجری، ایشان یک مطلبی راجع به یکی از دانشمندان ایرانی به نام موید الدین حسین علی اصفهانی نوشته است که دارد او را نقد میکند، مشهور به طقرایی، آن دانشمند اصفهانی مال قرن پنج هجری است، یعنی قرن یازده، دوازده میلادی، میگوید طقرایی یک نابغه جهانی است، بیشک، منتها من یکی از تئوریهای او را مورد نقد و بحث قرار دادهام و بهنظرم این نظریه که ایشان در این باب خاص داده است، مقداری در حوزه تجربه و آزمایش کم گذاشته، باید مقداری بیشتر آزمایش میکرد و بعد نتیجهگیری میکرد، این نظر خاص او را من قبول ندارم، چون آزمایشاتش بهقدر کافی نبوده است. نگاه را عرض میکنم. کمال الدین فارسی راجع به نظریهای که در علم مناظر و در علم نورشناسی ابن حیثم دارد، میگوید من در این کتاب طعم خوش یقین علمی را همراه نکتههای مهم و لطیف و اعجابانگیز که قابل شمارش نیست، یافتم، همه مبتنی بر تجربهها و آزمایشهای صحیح، با کاربرد مهندسی و رصدی و استدلالهای قیاسی و فلسفی، یعنی هم مباحث عقلی فلسفی، استدلال و برهان در آن میبینم، هم آزمایش و تجربه و استقرا میبینم و هم کارآمدی که مشکلات ما را حل کند. یک نمونه دیگر در فیزیک بخوانم و بعد به سراغ پزشکی بروم. حالا دوستمان بحث ابن سینا را مطرح کردهاند، شیخ الرئیس بوعلی در شفا حرکت را دارد، در کتاب شفا دارد حرکت را تعریف میکند میگوید حرکت مکانی شش عنصر دارد، جسم متحرک، عامل حرکت، محرک، بستر حرکت، مبدأ حرکت، مقصد حرکت و زمان حرکت که اساساً زمان جدا از حرکت قابل تعریف نیست. فلاسفه مسلمان حرکت را به دو قسم انتقالی و وضعی تقسیم کردهاند. حرکت انتقالی اینکه متحرک از جایگاه خود تا جایگاه یا مکان دیگری منتقل شود، حرکت وضعی متحرکی است که وضعیت اجزای آن نسبت به هم تغییر میکند بدون آنکه اجزا به مکان دیگری منتقل شوند مثل چرخ ارابه و چرخ چاه آب و بعد میگوید نمونهای از چرخهای آب که اخیراً طراحی شده و دارد ساخته میشود که نیروی کار را به یکسوم تقلیل میدهد و محصول یعنی آبیاری زمین را سه برابر میکند، نمونهای از این چرخ آبی را میدهد و شکلش را نقاشی میکند و میگوید این روش از قانون اهرم استفاده میکنیم، نسبت به موارد قبل این نکات مثبت را دارد. اینها نقاط شروع مکانیک و فیزیک جدید است. قوانین حرکت برای کیست؟ نیوتن. همه میگویند نیوتن، اسحاق نیوتن، قرن هفده، کتابش به نام اصول ریاضی فلسفه طبیعی قرن هفده و هجده که اصلاً علم دینامیک، بر پایه چند قانون اصلی است از جمله این قوانین. نیوتن تنها کاری که کرده این قوانین را از منابع اسلامی گردآوری کرده، حالا آیا خودش کرده یا مثلاً استادی کسی داشته که از روی آثار آنها را کپی برداشته این را نمیدانم، و اقدام دیگری که کرد این است که قانون دوم را در قالب ریاضی صورتبندی کرد و الّا این قوانین همه در آثار دانشمندان مسلمان از قرنها قبل هست، نمونهاش اشارات التنبیهات ابن سینا، عین عبارتش را میخوانم شما با این قوانین حرکت و این قوانین نیوتن مقایسه کنید ببینید اصلاً عبارت هم همان است، میدانیم که هر جسم به خودی خود بدون تأثیر نیروی خارجی از مکان معین و شکل معین برخوردار است و پذیرش این خصوصیات در طبیعت آن وجود دارد. مقاله چهارم از طبیعیات، تمایل به ماندن خصوصیت ذاتی جسم نیست، ناشی از حالتی از آن است که بقای وضعیت فعلی را اقتضا میکند. قانون اول حرکت میگوید هر جسمی حالت سکون یا حرکت مستقیم الخط یکنواخت خود را ادامه میدهد مگر اینکه نیرویی از خارج بر آن اثر کند حالت سکون یا حرکتش را تغییر دهد. قانون دوم حرکت، نیوتن میگوید نیروی لازم برای حرکت با جرم جسم و شتاب آن نسبت مستقیم دارد، شتاب عبارت است از متوسط تغییر تندی در واحد زمان، با عبارت دیگر، نیروی لازم برای حرکت با متوسط تغییر اندازه حرکت نسبت به زمان تغییر زمان حرکت برابری است، نیروی لازم برای حرکت مساوی است با تغییر اندازه حرکت در واحد زمان که بعد به شکل ریاضی هم بیان میکند. حالا میرویم کتاب حبط الله بغدادی کتاب «المعتبر فی الحکمه»، عین عبارتش را من میخوانم، قرنها قبل، میگوید هر حرکتی در زمان واقع است، شدت بیشتر نیرو باعث سرعت بیشتر در زمان کمتر است، هرچه نیروی وارد بر جسم شدیدتر باشد سرعت بیشتر و زمان انتقال کوتاهتر است، اگر نیروی وارد بر جسم را حدی نباشد، یعنی بتوانی یک نیروی نامحدود بر جسم وارد کنی، سرعت آن نیز نامحدود خواهد شد، وقوع چنین حرکتی را در غیر زمان دانستن نیز محتمل میشود. یعنی اگر بتوانی یک نیروی فوقالعاده ایجاد کنی و یک سرعت فوقالعاده، حتی میتوانی حرکت بدون زمان تولید کنی. اینها تئوریهایی است که الان دارد بهعنوان آخرین بحثها مطرح میشود، حتی دارند در موردش فیلم میسازند، یعنی بر این اساس دارند فیلمهای تخیلی میسازند. میگوید من ثابت میکنم هم بهلحاظ فلسفی هم فیزیک و مکانیک که میشود با سرعت زیاد، وقتی که سرعت را بتوانیم بیشتر کنیم، میگوید من دارم دنبال مبدآ تولید چنین سرعتی میگردم که چطور چنین نیرو و انرژی و چنین سرعتی را ایجاد کرد. در این مورد نفی زمان در سرعت بهمعنای نهایت شدت و حرکت است. اصلاً دارد صحبت از نفی زمان سرعت میکند بهعنوان افزایش شدت نیرو، نمیگوید نفی زمان در پیمودن مسافت، میگوید نفی زمان سرعت، یعنی همان شتاب، همان چیزی که ذر فیزیک امروز با عنوان شتاب مطرح است، تغییر سرعت در واحد زمان، ایشان در چه زمانی زندگی میکند؟ ششصد و پنجاه سال قبل از نیوتن، یعنی این کتاب ششصد سال قبل از نیوتن نوشته شده است. قانون سوم حرکت، هر عمل دارای عکسالعملی مساوی با آن است و در خلاف جهت آن. این را میگویند در قرن هجده فهمیده شده است. ابو البرکات بغدادی در کتاب «المعتبر»، عین عبارتش را میخوانم، هنگامی که یک حلقه میان دو قوه جاذبه قرار دارد و توسط آنها جذب میشود، هر یک از دو نیروی جاذبه نسبت به دیگری مقاومت نشان میدهد، اما وقتی یکی از آن دو بر دیگری غلبه کند، حلقه را بهسوی خود بکشد، درواقع اینطور نیست که دیگری نیروی خود را از دست داده است، بلکه نیروی او حفظ شده است، گرچه مقهور واقع شده، چراکه اگر این نیرو نبود، قوه غالب نیاز به نیروی زیاد برای جذب حقله نداشت. بعد میگوید من دارم محاسبه میکنم که چطور میشود دو نیروی معارض را همجهت کرد و یک انرژی مضاعف برای کارهای صنعتی تولید کرد. نمونه دیگر کتاب «المباحث المشرقیه فی العلم الاهیات و طبیعیات» جناب فخر رازی، قرن سیزده میلادی، هفتصد، هشتصد سال پیش، حالا فخر رازی مفسر قرآن است، متکلم است، فقیه است، یک متفکر دینی است، یکی از نکات هم این است که در غرب کسانی که در حوزه علوم جدید کار میکردند یک طرف بودند، کشیشها و مذهب هم در یک طرف، دعوای اینها بوده با هم، در جهان اسلام دقیقاً عکس است، شیمیدان، فیزیکدان، ریاضیدان، فیلسوف مال در عین حال مفسر، فقیه، محدث، متکلم است، دعوای علم و دین اینجا نبود، اینها مفاهیم غربی است. عبارت فخر رازی قرن سیزده میلادی: در حالتی که یک حلقه توسط دو قوه جذب شود و بهخاطر تساوی دو قوه میان آنها توقف کند، بیشک هر یک از دو قوه دارای نیرویی است که از تأثیر قوه دیگر در کشیدن حلقه مانع میشود، من شک ندارم که اگر نیروی معارضی نبود، هر یک از این دو قوه حلقه را بهسوی خود میکشید و این را اثبات کردهام، (یعنی با فرمول روی کاغذ)، جدای از آزمایش، به این ترتیب ثابت کردهام که در هر یک از این دو خصوصیتی است که اگر مانع خارجی نباشد، موجب دفع شیء و حرکت به مسیر خاص میشود. این هم قانون سوم نیوتن. اولین نمونههای... حالا ایشان گفت که من حتی آخرین بحثهایی که الان دارد میشود از 1970، 80 میلادی تازه دارد مطرح میشود به تئوری، من در آثار متفکران مسلمان در 1200، 1100 سال پیش دیدهام، ایشان میگفت من خودم دیدم، میگوید که اگر محاسبات ریاضیات و جبری دانشمندان مسلمان در قرنها قبل نبود ما امروز نه کامپیوتر داشتیم و نه میتوانستیم موشکی به فضا بفرستیم، اگر مکانیک و فیزیک اینها نبود، و بعد تاریخ اولین موشکهایی که فرستاده شده، نه به کرات دیگر، اولین موشکهایی که تولید شده و شلیک شده، ششصد، هفتصد سال پیش توسط دانشمندان مسلمان، همانطور که اولین توپخانه و سلاح گرم توسط مسلمانها در جنگهای صلیبی بهکار گرفته شد تفنگ و توپ و استفاده از این انرژی برای اولین بار توسط دانشمندان مسلمان اتفاق افتاد. قطبنما و چه و چه و چه و موارد زیادی که حالا من چون وقتم تمام میشود، چند نمونه هم از پزشکی عرض بکنم.
هشتگهای موضوعی