شبکه یک - 22 فروردین 1399

مهدی(عج) و انقلابی که جهان را متحد خواهد کرد(ترکیب موسی(علیه‌السلام) و عیسی(علیه‌السلام) از نسل محمد(صلی‌الله و علیه و اله و سلم)

احیای شب نیمه شعبان _ میلاد مبارک امام مهدی(عج) _ دانشگاه فردوسی مشهد _ ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شب مبارک نیمه‌ی شعبان را تبریک عرض می‌کنم و به محضر مقدس حضرت صاحب الامر(عج) درود و سلام می‌فرستیم و به برکت ایشان از خداوند طلب تعجیل در نجات بشر و حاکمیت توحید و عدالت در سراسر کره‌ی زمین را داریم. احیای شب نیمه‌ی شعبان یک عبادت بزرگ و دارای آثاری در دنیا و آخرت ماست. من به چند پرسش در حوزه‌ی مسئله‌ی انتظار مهدی(عج) اشاره می‌کنم که پرسش‌هایی است که به طور طبیعی هم قابل طرح است. یک مواردی هم به طور تصنعی است. اولاً‌ در مورد اصل تولد ایشان در چنین شبی از همان آغاز یک خط ویژه‌ی تبلیغاتی و رسانه‌ای از طرف حاکمیت و دستگاه بنی‌عباس شروع شد. پیامبر اکرم(ص) از پیش از تولد مهدی(عج) در مورد ایشان و تولد ایشان و این‌که فرزند کیست به صراحت سخن گفته بودند. روایاتی تحت عنوان خلفای اثنی عشر یعنی دوازده خلیفه‌ی بر حق پیامبر(ص) نه فقط در منابع شیعی بلکه در منابع حدیث برادران اهل سنت هست و لذا بین جریانات اهل سنت از قدیم و بخشی از بزرگان، در عین حال که سنی بودند و امیرالمؤمنین علی(ع) خلیفه‌ی بر حق اما خلیفه‌ی چهارم می‌دانستند، نه فقط حب به اهل بیت(ع) را جزو عقاید خود می‌آوردند بلکه سخن از دوازده خلیفه می‌کردند. ما بعضی از بزرگان اهل سنت را در تاریخ ایران خودمان از قرن‌ها قبل داریم که اصطلاحاً‌ به این‌ها سنی دوازده امامی می‌گفتند. یعنی سنی بودند و پس از پیامبر(ص) صحبت از ابوبکر و عمر و عثمان و علی(ع) و بعد هم حسن(ع) و حسین(ع) و همین‌طور تا امام مهدی(ع) می‌کردند. نگاه خیلی از بزرگان اهل سنت قرن‌ها این بود. بسیاری از بزرگان اهل سنت همیشه زیارت امیرالمؤمنین علی(ع) می‌کردند، در بقیع به زیارت ائمه‌ی بقیع می‌رفتند، در کربلا مکرراً به زیارت امام حسین(ع) می‌آمدند. هنوز هم می‌روند. در همین مشهد به زیارت حضرت رضا(ع) می‌رفتند و هنوز هم می‌آیند ولی قبلاً خیلی عادی و رایج بود. بخش دیگری از اهل سنت که دوازده خلیفه را به دوازده امام ما تطبیق نمی‌دادند مشکلاتی برایشان پیش می‌آمد که این دوازده خلیفه چه کسانی هستند و اشاره به چه کسانی است و تقریباً هیچ وقت نتوانستند درست این را توضیح بدهند که منظور چه کسانی هستند. راجع به حضرت مهدی(عج) نه فقط عقیده‌ی شیعه بلکه جزو ضروریات اسلام است. یعنی تمام مذاهب مختلف سنی و مذاهب مختلفی شیعی همه مسئله‌ی ظهور آخرالزمان و انتظار مهدی(ع) و این‌که مهدی(عج) فرزند پیامبر(ص) است و از نسل علی و فاطمه است، را قبول دارند. حتی وهابی‌ها و بزرگان وهابی‌ها که سنی‌های افراطی تکفیری هستند، مسئله‌ی مهدویت را در منابع خود دارند و بزرگان آن‌ها می‌گویند که به هیچ وجه قابل انکار یا قابل توجیه نیست و هر کس منکر مهدی(عج) باشد مسلمان نیست. در باب این‌که آیا مهدی(عج) فرزند دقیقاً کدام پدر و مادر است و آیا چه وقت به دنیا آمده و آیا به دنیا آمده است یا خیر، بین اهل سنت اختلاف است. نظر شیعه روشن است. بر اساس روایات قطعی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ایشان فرزند امام حسن(ع) هستند که چون در عسگر، در لشکرگاه، در پادگان نظامی زندانی و تحت کنترل بودند عسگری یا لشکری لقب گرفتند. چون سال‌ها در زندان و تحت محاصره و بازداشت خانگی در عسگر، یعنی در لشکرگاه و مرکز نیروهای نظامی و امنیتی حکومت بودند. امام هادی هم به یک معنا عسگری بودند و بازداشت بودند و حضرت مهدی(عج) در واقع در زندان و در بازداشتگاه متولد شدند. در سامرا که هنوز هم سامرا مرکز تحولات بزرگ منطقه و جهان اسلام است. محل تولد ایشان در پادگان نظامی و در منزل پدر که در واقع زندان پدر هم بود می‌باشد و ایشان در آن‌جا به دنیا آمدند. بعضی از اهل سنت مثل شیعه معتقدند که ایشان فرزند امام حسن(ع) هستند. بعضی از بزرگان اهل سنت را داریم که در قرن‌های گذشته‌ کتاب‌هایی در این مورد نوشته‌اند که همین نظر شیعه را دارند. بعضی دیگر از اهل سنت معتقد هستند که ایشان از فرزندان و نسل پیامبر(ص) و علی و فاطمه هستند ولی به دنیا نیامده‌اند. نسبت حکومت بنی‌عباس با قضیه‌ی تولد حضرت مهدی(عج) مثل نسبت حکومت فرعون با تولد حضرت موسی(ع) بود. آن‌جا هم از قبل بشارت‌هایی داده شده بود که در بنی‌اسرائیل فرزندی به دنیا خواهد آمد که او ریشه‌ی حاکمیت جهانی و شاهنشاهی بین‌المللی فرعون که یک ابرقدرت و قدرت اصلی در جهان بود را خواهد زد و بنی‌اسرائیل را نجات خواهد داد و بردگان را آزاد خواهد کرد و یک تمدن الهی خواهد ساخت. حکومت هم طبق اخبار و روایاتی که شنیده بودند و هم طبق پیش‌گویی پیش‌گویان و نیروهای اطلاعاتی حکومت دستور داده بود که همه‌ی خانه‌های بنی‌اسرائیل تحت نظر باشد و هر زنی که مادر می‌شود تحت کنترل باشد و هر کس پسری به دنیا آورد در این فاصله باید کشته بشود. چون ممکن است هر کدام از این‌ها موسی باشد. در قرآن ملاحظه کرده‌اید که خداوند کاری کرد که فرعون به دست خودش موسی را در کاخ خودش بزرگ کند. این هم از هنرنمایی‌های الهی است که فرمود «مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین...»، این‌ها نقشه کشیدند، خداوند هم نقشه و طرح خودش را در انداخت و خداوند از همه‌ی نقشه‌کشان، نقشه‌کش‌تر است و پروژه‌ی خدا پیش می‌رود. به مادر موسی فرمان داد و وحی کرد و الهام کرد که فرزندت را در این روز و در این ساعت در نیل رها کن. به او آرامش داد که نگران نباش که ما او را به تو باز خواهیم گرداند. نترس. چون بچه‌ی کوچک را اگر بخواهد در نیل رها کند تا برود هزار خطر دارد. تمساح و حیوانات خطرناک و خود آب طوفانی و موج و هر کسی که ممکن است در آن‌جا باشد. به ایشان فرمان داده شد که موسی را در آب رها کن و برو. ما او را به تو بر می‌گردانیم. ایشان این کار را کردند و همین اتفاق افتاد. نیل از درون حیاط کاخ عبور می‌کرد. این خانواده‌ی سلطنتی نشسته بودند و تفریح می‌کردند و یک مرتبه دیدند یک چیزی روی آب است و رفتند و آن را گرفتند و گفتند عجب بچه‌ی کوچک و قشنگ و نازی است و این را نگه می‌دارند. حالا این‌ها درب به درب بچه‌کشی و پسرکشی می‌کنند که موسی متولد نشود و خداوند موسی را به کاخ فرعون می‌آورد و می‌گوید خود شما بزرگش کنید و ایشان در کاخ فرعون بزرگ می‌شود و جالب است که یک وقت امتحان می‌گذارند که نکند این، همان موسی الهی باشد و اگر این او باشد یک کودک غیر عادی خواهد بود. در بعضی از روایات هم نقل شده که مثلاً آتش آوردند و جلوی او گذاشتند و گفتند اگر بچه‌ی کوچک و عادی باشد نمی‌فهمد و به آتش دست می‌زند. ولی اگر او پیغمبر و منجی باشد و یک حالت داشته باشد این کار را نخواهد کرد. در یک روایتی دیدم که ایشان کودک بود و دستش را به سمت آتش نبرد و به سمت چیز دیگر برد و جبرئیل به ایشان الهام کرد که ایشان دستش را به طرف آتش برد. آن‌ها چند امتحان به این شکل کردند. بعد دیگر خاطرجمع شدند و گفتند این بچه، یک بچه‌ی معمولی است و از طرف او خطری نیست. خب این قضایا پیش آمد. در مورد حضرت مهدی(عج) عین این قضیه پیش آمد. یعنی بنی‌عباس از قبل و از دو و نیم قرن قبل می‌دانستند چون پیامبر(ص) گفته بودند که مهدی(عج) به دنیا خواهد آمد و اسم او، اسم من است. چون می‌دانید لقب ایشان مهدی(عج) است. مهدی به معنی هدایتگر و نجات‌بخش و راهنمای بشر است. نام شریف ایشان محمد است. پیامبر(ص) فرمودند «اسمه کسمی...»، نام او نام من است. و این قضیه این‌قدر قطعی بود که حتی قبل از تولد حضرت مهدی(عج) حکومت‌ها به دنبال مهدی(عج) می‌گشتند. حتی زمان بنی‌امیه و حتی یک وقت داریم که به سراغ امام صادق(ع) می‌آیند و بعضی از یاران ایشان می‌گویند آقا ایا شما مهدی(عج) نیستید؟‌ می‌فرمایند نه،‌ من مهدی(عج) نیستم. اواخر عمر من است اما مهدی(عج) از نسل من است و خواهد آمد. پس یک مسئله این بود که بنی‌عباس اولاً احادیثی جعل کردند که مهدی(عج) از بنی‌عباس است و از بنی‌هاشم نیست. مهدی(عج) می‌آید ولی از خود ما و از نسل ماست که خب بزرگان اهل سنت هم این را نپذیرفتند. حدیث سیاسی ساختن بود. طبق اخبار و روایاتی که از پیامبر(ص) رسیده بود و از همه‌ی منابع شیعه و سنی نقل شده بود مشخص بود که مهدی(عج) به دنیا خواهد آمد و از نسل ایشان هستند و این‌ها به عنوان یک خطر منتظر تولد ایشان بودند و دقیقاً کاری که فرعون در بنی‌اسرائیل کرد بنی‌عباس بین خاندان اهل بیت(ع) و نزدیکان این‌ها انجام داد. از بنی‌هاشم و به خصوص از نسل اهل بیت(ع) هر پسری به دنیا می‌آمد سریع گزارش می‌شد که مثلاً فلان خانم در حال مادر شدن است یا مثلاً فرزند او به دنیا آمد و پسر هم هست و سریع او را می‌کشتند. حضرت مهدی(عج) درون بازداشتگاه حکومت به دنیا آمد و این‌ها نفهمیدند و خود این قضیه هم غیر عادی بود. یک وقتی ایشان به عمه‌ی خود حکیمه پیغام دادند که فرداشب میهمان ما باشید. گفتند بیایید که باید چیزی را حضوری به شما بگویم. وقتی آمدند گفتند، امشب فرزند ما به دنیا خواهد آمد و این همان کسی است که پیامبران و انبیا و پدران ما و اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) همه از او سخن گفته‌اند و امشب در یک چنین شبی به دنیا خواهد آمد. جناب حکیمه می‌گوید من گفتم علامتی در خانم شما نیست. گفت علائم آبستنی و فرزندآوری در ایشان نیست. ایشان فرمودند بله، نیست. یعنی این هم یکی از کرامات الهی است که ایشان نباید لو می‌رفت که در حال مادر شدن است. قضیه‌ی این خانم را هم حتماً می‌دانید. اسم اصلی ایشان یک اسم دیگری به نام ملیکا یا ملیکه است. ایشان جزو شاهزاده‌های امپراطوری روم بود. یک خانمی از خانواده‌ی مسیحی و اروپایی بود. نسل ایشان از یک طرف به خاندان‌هایی می‌رسید که همیشه جزو امپراطوری روم و مسیحیان حکومت مسیحی بودند و از یک طرف به یکی از حواریون حضرت عیسی(ع) می‌رسید. برای ایشان از خانواده‌های سلطنتی و شاهزاده‌های روم خواستگار پیدا می‌شود و ایشان با کراهت این‌ها را رد می‌کرده تا امپراطور روم در مورد یک موردی می‌گوید این باید انجام بشود. وقتی مجلس عروسی می‌گیرند، قبل از این‌که ازدواج صورت بگیرد زلزله‌ی مختصری اتفاق می‌افتد و مجلس کلاً به هم می‌ریزد و ازدواج صورت نمی‌گیرد. این طبق بعضی از روایات است. ایشان به امپراطور روم می‌گویند که من با این ازدواج موافق نیستم. یک مدتی تأخیر می‌افتد و امپراطور می‌گوید حالا باید ببینیم چه می‌شود. این وسط ایشان شب‌های متوالی خواب می‌بینند. یکی، دو بار خواب می‌بینند که پیامبر اکرم(ص) با اصحاب و فرزندان خود و اهل بیت(ع) پیش حضرت عیسی با حواریون آمدند و این خانم را خواستگاری کردند. یعنی ایشان چند بار این خواب را می‌بیند و می‌گوید من چند بار خواب دیده‌ام که همان پیامبری که عرب‌ها و ایرانی‌ها به او عقیده دارند با اهل بیت(ع) یا همان دوازده نفر به خواستگاری من آمد و من را از حضرت عیسی(ع) و حواریون ایشان خواستگاری کرد. حواریون حضرت عیسی(ع) دوازده نفر هستند و اهل بیت پیامبر(ص) هم دوازده نفر هستند. می‌گوید چند بار به خواستگاری من آمدند و حضرت عیسی(ع) به پیامبر اکرم(ص) جواب مثبت دادند و جالب است که ایشان در خواب چهره و دست‌خطی را می‌بینند که آن موقع هنوز نمی‌دانسته‌اند چه هست. دوباره یک جنگی بین امپراطوری روم و خلافت اسلامی پیش می‌آید که بنی‌عباس بودند. آن جنگ که اتفاق می‌افتد بعضی از خانم‌ها در این اردوکشی‌ها می‌رفتند. هم سفری بود و هم قوت قلبی برای نیروها بود که بگویند مثلاً شاهزاده‌ها هم آمده‌اند. از چند جهت بود. و این‌ها چون مطمئن بودند که ایشان در خط مقدم نمی‌آید، می‌بردند. خود ایشان می‌رود و از امپراطور خواهش می‌کند که اجازه بدهید من و فلانی و فلانی با سپاه امپراطوری روم برویم و در این سفر که این‌ها برای جنگ با مسلمان‌ها می‌روند ما هم باشیم. این هم جزو چیزهایی است که در خواب به ایشان الهام شده بود که فلان وقت سفری پیش خواهد آمد و شما باید در آن سفر باشی. ایشان اصرار می‌کند و امپراطور هم ابتدا مخالفت می‌کنند ولی بالاخره می‌پذیرند. ایشان می‌آید و در همین جنگ امپراطوری روم شکست می‌خورد و فرماندهان و ژنرال‌های بزرگ و چند تن از شاهزاده‌های این‌ها اسیر می‌شوند. منتها ایشان موقع اسارت از اردوگاه فرماندهی بیرون می‌آید و بین سربازها و نیروهای عادی می‌رود. بین کنیزها می‌رود و با قیافه و اسم مستعار شرکت می‌کند. ایشان اسم خودش را به نام نارسیس معرفی می‌کند. نارسیس رومی همین نرگسی است که ما در فارسی می‌گوییم و عرب‌ها نرجس می‌گویند. خود رومی‌ها و یونانی‌ها نارسیس می‌گفتند. ایشان خودش را به نام نارسیس معرفی می‌کند و اسم مستعار می‌گوید. نارسیس اسم طبقات پایین و بردگان بوده است. ایشان خودش را بین آن‌ها جا می‌زند. این طرف قضیه را داشته باشید. همه‌ی این‌ها مقدمات شب نیمه‌ی شعبان است. این طرف قضیه یکی از یاران امام هادی(ع) می‌گویند یک روز امام هادی(ع) من را صدا زدند و یک مقداری پول دادند و یک نامه‌ای نوشتند که من نمی‌توانستم آن را بخوانم. گفتم به چه خطی است؟ امام هادی(ع) فرمودند من این نامه را به خط رومی نوشته‌ام. گفت چه کنم؟ گفتند در مورد این مأموریت با هیچ کس صحبت نمی‌کنی و این پول و نامه را برمی‌داری و می‌بری و غیر از تو نباید هیچ کس دیگری در جریان باشد. خودت را سریع به بغداد برسان که کشتی‌ها از طریق دجله به آن‌جا می‌آیند و چند هزار اسیر می‌آورند. خودت را به فلان کشتی می‌رسانی و بین اسرای زن یک خانمی را با این مشخصات پیدا می‌کنی که بسیار پوشیده و باحیا و باعفت و مجبه است و خیلی حساس است و اجازه نمی‌دهد کسی به او دست بزند و خیلی خانم باشخصیتی است. خودت را به ایشان می‌رسانی. اسم او را از ایشان بپرس و اگر این اسم را گفت نامه‌ی من را به او نشان بده و بعد که نامه را خواند از ایشان بپرس که اگر مایلید من شما را به عنوان اسیر از این‌ها بخرم که با ما بیایید. اگر هم مایل نیستید که هیچ. او می‌گوید من با خودم گفتم ایشان چطور و از کجا می‌داند که یک کشتی می‌آید که این اسم را دارد و یک چنین خصوصیاتی دارد. می‌گوید من با تردید و نگرانی رفتم و دیدم طبق مشخصاتی که امام هادی(ع) دادند یک کشتی آمد و من جلو رفتم و اتفاقاً سریع تشخیص دادم که این خانم کدام است. چون واقعاً در رفتار خود با بقیه تفاوت‌هایی داشت. جلو رفتم و گفتم خانم اسم شما این است؟ ایشان تعجب کرد و گفت بله. شما از کجا می‌دانی؟ گفتم من برای شما یک نامه دارم. نامه را به ایشان نشان دادم. ایشان نامه‌ی امام هادی(ع) که به خط رومی نوشته شده بود را خواند و می‌گوید دیدم به محض این‌که ایشان نامه را نگاه کرد اشک در چشمانش جمع شد و این نامه را بوسید و گفت من این دست خط را در خواب دیده‌ام. قبلا‌ً که در روم بودیم من این دست‌خط را در خواب دیده‌ام. گفت بله، من می‌آیم. به هر قیمتی که از شما می‌خواهند من را از این‌ها جدا بکنید تا به آن‌جا بیایم. کل قضایا این‌قدر غیر عادی است. حالا ایشان را به عنوان همان نامی که خودش را معرفی کرد، یعنی نارسیس یا نرگس یا نرجس ما می‌شناسیم. ایشان می‌آیند. خب ایشان مسیحی است و از یک خانواده‌ی اروپایی است. امام هادی(ع) و امام حسن(ع) به استقبال ایشان می‌روند و بعد پذیرایی می‌کنند و امام هادی(ع) به ایشان می‌گوید من می‌خواستم شما را برای فرزندم حسن خواستگاری کنم. شما به عنوان کنیز و اسیر هستی. من شما را آزاد می‌کنم که اگر می‌خواهید برگردید و اگر نه و مایل هستید با ایشان ازدواج کنید و ایشان فوراً قبول می‌کند و می‌گوید نمی‌خواهم بروم بلکه می‌خواهم ازدواج کنم و آن‌جا اعلام می‌کند که من چهره‌ی این پدر و پسر را در خواب دیده‌ام. این‌ها خیلی مهم است. ایشان هم دست‌خط را دیده و هم این چهره‌ها را دیده است. یعنی نقل شده که ایشان تا امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) را دید شناخت. این ازدواج صورت گرفت و محصول این ازدواج در چنین شبی حضرت مهدی(عج) است. من یک جایی تعبیر کردم مهدی(عج) نیمی شرقی و نیمی غربی است. ایشان از طرف پدر شرقی است و از طرف مادر غربی و اروپایی است. شاید این یکی از حکمت‌هایی باشد که وقتی مهدی(عج) می‌آید شرق و غرب عالم بگویند این از خود ماست. چون پدر او شرقی و مادر او غربی است و شرق و غرب می‌گویند او بچه‌ی خودمان است. ضمن این‌که مادر ایشان جناب ملیکا یا ملیکه خودش از نسل یکی از حواریون حضرت عیسی(ع) بوده و خانم بسیار متدین و مسیحی پاکی بوده است. خب امپراطوری‌ها مثل بنی‌عباس و مثل شاهان ایران اغلب اهل زنا و فحشا و فساد بوده‌اند. همه اهل این‌طور مسائل بودند. شما می‌دانید قبل از اسلام عرب و فارس و روم و غرب و شرق و هند و چین مثل هم بودند. هر کسی هم با اسلام جنگید همان‌طور بود. بعضی‌ها هم به دروغ به نام اسلام جنگیدند که همین‌طور بودند. مثلاً شاه ایران قبل از اسلام سه هزار زن داشت. شاهنشاه ایران قبل از اسلام یا همان شاه ساسانی در یک حرمسرای خود سه هزار زن داشته است که من نمی‌دانم اصلاً این‌ها را می‌شناخته است؟ اصلاً می‌خواسته یک احوالپرسی بکند چقدر طول می‌کشیده است؟ قبل از اسلام در یک حرمسرای شاه ایران سه هزار زن بوده است. اصلاً این حرمسرا فرهنگ ایرانی قبل از اسلام بود. اسلام با فرهنگ حرمسرا مبارزه کرد. عرب‌ها مثل ایرانی‌ها و فارس‌ها بودند. چینی‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، آفریقایی‌ها همگی دچار شرک، ظلم اجتماعی، فسق و فجور، گناه، قمار، شراب، زنا، جنگ، خشونت، وحشی‌گری، غارت و استثمار بودند. حکومت بنی‌عباس به دنبال پسری از اهل بیت(ع) است که در همین سال‌ها به دنیا می‌آید. حکومت پسران متعددی را کشت. بنی‌عباس زنان آبستن متعددی را کشت تا این موسی دوم از جهت آن وضعیت و عیسی دوم از جهت غیبت تاریخی به دنیا نیاید. الان حضرت عیسی(ع) چند سال دارند؟ الان 2017 میلادی هستیم. الان حضرت عیسی(ع) 2017 سال دارند. منتها در روایت داریم وقتی ایشان با حضرت مهدی(عج) می‌آید، همان‌طور که هزار و اندی از سن حضرت مهدی(عج) می‌گذرد به سن جوانان سی یا چهل ساله هستند. عیسی(ع) زنده است. مهدی(عج) زنده است. پیامبر(ص) فرمود مهدی(عج) می‌آید و عیسی(ع) در رکاب مهدی(عج) خواهد بود. شاید آمدن حضرت عیسی(ع) در رکاب حضرت مهدی(عج) و این‌که حضرت مهدی(عج) از طرف مادر غربی است نقش اساسی داشته باشد که غرب و شرق در برابر حضرت مهدی(عج) مقاومت نکنند. این هم شاید بی‌تأثیر نباشد و همه بگویند این از خودمان است. تولد ایشان از طرف حکومت کتمان شد. اولاً خود حکومت نفهمید ایشان چه زمانی به دنیا آمد. جناب حکیمه که خواهر امام هادی(ع) هستند به امام حسن عسگری(ع) می‌گویند که من علائم آبستنی را در ایشان نمی‌بینیم. امام حسن عسگری(ع) فرمودند چرا. این یک پروژه‌ی الهی است و خود از معجزات الهی است که کسی نباید از ظاهر ایشان متوجه می‌شد که ایشان می‌خواهند فرزندی به دنیا بیاورند. حتی حکیمه می‌گوید من شک کردم و گفتم شاید ایشان اشتباه می‌کنند. در عین حال ایشان گفت امشب این‌جا بمانید و من ماندم و تا یکی، دو ساعت از شب گذشته نگاه می‌کردم و می‌دیدم ایشان آرام است و حالت عادی دارد و با خود می‌گفتم این معنی ندارد. مگر می‌شود ایشان امشب فرزندی به دنیا بیاورد؟ می‌گوید ساعتی از شب که گذشت دیدم درد شروع شد و فرزند ایشان به دنیا آمد. تولد مهدی(عج) درست مثل تولد موسی(ع) بود. از یک جهت درست مثل تولد عیسی(ع) بود. قرآن می‌فرماید وقتی حضرت عیسی(ع) به دنیا آمد،‌ سخن گفت و حرف زد و گفت خداوند به من کتاب داده است. بچه‌ای که تازه به دنیا آمده است. قرآن چند جا از سخن گفتن حضرت عیسی(ع) بحث می‌کند. یکی وقتی که حضرت مریم(س) تشریف آوردند و از آن حالت خلوت خود با بچه بیرون آمدند، کسی که ازدواج نکرده رفته است و دختری که مدام در حال ذکر و عبادت بوده و حالا با یک بچه برگشته و خداوند به او فرمان می‌دهد که هر چه از تو پرسیدند و هر چه گفتند تو باید سکوت کنی. هیچ نگو. خیلی سخت است. تهمت بی‌ناموسی و زنا به او می‌زنند. قرآن می‌فرماید وقتی او را دیدند گفتند چه کار کردی؟ تو که پدرت فلانی است و مادرت فلانی است و از یک چنین خانواده‌ای هستی چه کار کردی؟ از طرف خداوند به حضرت مریم وحی شد که نباید جواب بدهی و نباید از خودت دفاع کنی. اشاره کن که من روزه‌ی سکوت گرفتم. این سکوت باعث شد که بیشتر تهمت بزنند و مسخره کنند. قرآن می‌فرماید در آن لحظه که همه توهین و اهانت کردند مریم به فرمان خداوند سکوت کرد و ناگهان عیسی(ع)، کودک نوزاد به سخن در آمد که خداوند به من کتاب داده است و درود بر من آنگاه که زاده شدم و آنگاه که بمیرم و آنگاه که در قیامت دوباره برانگیخته شوم. شبیه این قضیه برای حضرت مهدی(عج) اتفاق افتاده است. در روایات ذکر شده که وقتی این بچه به دنیا آمد او را روی زمین گذاشتند و حضرت مهدی(عج)، این نوزاد کوچک به سجده رفت و در حالی که انگشت کودکانه‌اش به سمت بالا بود سخن گفت. مهدی(عج) در واقع موسی و عیسی دوم و جمع عیسی و موسی است. بعد حکومت اعلام کرد که آن مهدی(عج) که گفته‌اند از بنی‌عباس است یا اصلاً آمده و مرده یا بعدها خواهد آمد و اصلاً متولد نشده است و این تولد را انکار کردند. وقتی انکار کردی که اصلاً چنین کسی متولد شده و بعد گفتی گفته‌اند بعدها می‌آید و معلوم نیست چه زمانی و کجا باشد، تا این‌که بگویی مهدی(عج) به دنیا آمده و هست و به اذن خداوند ناظر به فعل بشریت است و هر جمعه منتظر قیام او باشید که انقلاب بزرگی می‌کند و تمام رژیم‌های فاسد بزرگ را سرنگون خواهد کرد، حکومتی خواهد ساخت که همه‌ی 10 میلیارد بشریت یک خانواده می‌شوند، همه برادر و خواهر می‌شوند، سیاه‌پوست و سفیدپوست و زردپوست و سرخ‌پوست برادر و خواهر می‌شوند، همه یک خانواده می‌شوند، در سراسر جهان یک گرسنه نخواهد ماند، یک فقیر و یک برهنه نخواهد ماند،‌ یک حکومت فاسد نخواهد ماند، امنیت برای همه خواهد بود. در روایت می‌فرماید یک دختر با تمام طلا و جواهر خود به تنهایی نیمه‌شب از هر نقطه‌ی عالم به هر نقطه‌ای از عالم که بخواهد می‌تواند برود. احترام او محفوظ خواهد بود. این یعنی چه؟ دست بر سر عقول بشریت خواهد کشید و ارتقای عقل بشر اتفاق خواهد افتاد. رحمت، اخلاق، برادری، برابری، صلح، احترام به یکدیگر، جهان منهای گرسنه، جهان بدون فقیر و برهنه، جهان منهای حکومت فاسد و ظالم خواهد بود. در روایت داریم که ایشان که می‌آیند هیچ کس از مردم را به زور مجبور به مسلمان شدن نمی‌کنند. با مسیحیان بر اساس انجیل سخن می‌گویند، با یهود بر اساس تورات سخن می‌گویند و با هر دین و آیینی بر اساس آیین خودشان با آن‌ها گفتگو می‌کند و اغلب این‌ها با همین گفتگو مسلمان می‌شوند. با چه کسانی می‌جنگد؟ با همان‌هایی که الان ما به آن‌ها استکبار می‌گوییم. مرگ بر استکبار، مرگ بر شاه، مرگ بر صدام، مرگ بر آمریکا، یعنی حکومت فاسد آمریکا، مرگ بر شوروی کمونیستی، مرگ بر آل سعود، مرگ بر صهیونیزم، با این‌ها می‌جنگیم. آن موقع هم این تیپ‌ها خواهند بود. با ملت‌ها نمی‌جنگیم. ملت‌ها یاران مهدی(عج) هستند. اگر ما معتقد باشیم که مهدی(عج) یک کسی است که معلوم نیست چه زمانی و کجا به دنیا بیاید، تا این‌که بفهمیم به دنیا آمده، مسیح الان هست. مسیح نه در عالم اموات است و نه در عالم ماست. مهدی(عج) در بعضی از قواعد این زندگی مثل زندگی ما بر ایشان حاکم است و در بعضی موارد قواعد دیگری بر زندگی ایشان حاکم است. در روایات ما نگفته‌اند حضرت مهدی(عج) مثل اشباح و روح می‌آید و از درب و دیوار رد می‌شود یا نگفته‌اند که یک نوری است که یک مرتبه می‌آید و می‌رود. این‌طور نگفته‌اند. ما در روایات داریم که ایشان مثل شما و بین شما می‌آیند و ایشان شما را می‌شناسند و شما ایشان را نمی‌شناسید و هر سال در ایام حج در مکه و عرفات و منا هستند. هر سال زیارت هستند. مهدی(عج) به دنیا آمده است. مهدی(عج) منتظر ماست. ما منتظر ما نیستیم. او منتظر ماست. مهدی(عج) شمشیر آماده بالای سر قدرت‌های استکباری است. مهدی(عج) دست نوازشی است که همین الان هست نه این‌که بعداً بیاید. روایات بسیار زیادی داریم که ایشان متولد شده‌اند و ایشان را دیده‌اند. البته امام حسن عسگری(ع) یک مشکلی داشتند و از یک طرف باید تولد ایشان را از همه مخفی می‌کردند، چون هزار نیروی اطلاعاتی و امنیتی به دنبال او بودند که تا خبر برسد بزنند. از یک طرف باید از همه مخفی می‌کردند و از یک طرف باید این را به کسان خاص و خیلی مورد اعتماد نشان می‌دادند که ببینید، به دنیا آمد. این مشکل بزرگی بود که امام حسن عسگری(ع) داشت. امام حسن عسگری(ع) خیلی کار بزرگی کرد. می‌دانید که ایشان در جوانی به شهادت رسیدند. امام جواد(ع) که پدربزرگ ایشان هستند در 25 سالگی شهید شده‌اند. اگر اشتباه نکنم امام حسن عسگری(ع) در 29 سالگی شهید می‌شوند. در روایت داریم که وقتی مسموم می‌شوند حضرت مهدی را صدا می‌زنند که یک کودک چند ساله هستند و به ایشان می‌فرمایند که از این سن، از هم اینک رهبری اهل بیت پیامبر(ص) به دوش شما افتاد. من در حال رفتن هستم. من مسموم شده‌ام. تمام ائمه‌ی ما را کشتند. حالا این‌هایی که می‌گویند امام زمان(عج) را سیاسی نکنید و بگذارید با آقا حال کنیم، آیا امام زمان(عج) سیاسی نیست؟ اصلاً امام زمان(عج) می‌خواهد چه کار کند؟ می‌خواهد تمام حکومت‌های ظالم عالم را سرنگون کند و حکومت عدالت جهانی برقرار کند. این‌ها سیاست نیست؟ این که پدرجد سیاست است. می‌گویند امام حسین ارباب ماست، عاشورا را سیاسی نکنید تا شب عاشورا با ارباب خود حال کنیم. خب ارباب تو بر سر چه چیزی کشته شد؟ برای چه او را کشتند؟ داشت احکام طهارت و نجاست می‌گفت که او را کشتند؟ یا درس اخلاق می‌داد که او را کشتند؟ آمد و گفت مثل من با مثل تو بیعت نمی‌کند. من این حکومت شما را قبول ندارم و آن را به زیر می‌کشم. گفت حکومت اصلاً حق شما نیست. این‌ها سیاسی نیست؟ پس سیاست چیست؟‌ اگر کار حسین سیاست نیست، پس سیاست چیست؟ می‌گویند آقا مولا علی را سیاسی نکنید. 13 رجب، شب بیست و یکم، عرق‌خور، دزد، رباخوار، زناکار، همه علوی می‌شویم و همه هم همین امشب به بهشت می‌رویم. علی چطور کشته شد؟ شب نوزدهم و بیست و یکم چه اتفاقی افتاد؟ ترورش کردند. ترور چیست؟ ترور قتل سیاسی است. وقتی او را زدند چه کاره بود؟ خلیفه‌ی مسلمین بود. برای چه او را زدند؟ برای عدالت زدند. بیش از حدی که این‌ها تصور می‌کردند عادل بود. عدالت و خلافت اگر سیاست نیست پس چیست؟ نیمه‌ی شعبان سیاسی‌ترین شب تاریخ بشر است چون کسی متولد شد که سرنوشت سیاست جهان را تغییر خواهد داد. تمام حکومت‌های جهان و صاحبان قدرت و ثروت اگر اصلاح بشوند، اصلاح می‌کند و الا سرنگون و براندازی می‌کند. این بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ بشر است. این انقلاب سیاسی نیست؟ حکومت جهانی سیاسی نیست؟ چطور دین از سیاست جداست؟ چطور می‌توان شیعه بود و سیاسی نبود. اصلاً تشیع یک مذهب سیاسی است. تشیع از کجا شروع شد؟ بعد از پیامبر(ص) شد. بر سر چه چیزی؟ بر سر این‌که خلیفه چه کسی است و حکومت باید در دست چه کسی باشد؟ اصلاً شروع تشیع سیاسی است. می‌گوید حکومت باید در دست عادل باشد و نباید دست هر کسی باشد. آب خوردن شیعه هم سیاسی است. شما وقتی آب می‌خورید می‌گویید «سلام بر حسین و لعنت بر یزید». آب خوردن ما هم سیاسی است. در روایت می‌فرماید اگر نماز شب بخوانی،‌ مستحبات را انجام بدهی، هر سال به حج بروی، روزه بگیری، اما تکلیف حاکمیت روشن نباشد، مسئله‌ی تو با امامت روشن نباشد تو به مرگ جاهلیت مرده‌ای. تمام عبادات شخصی تو روی هواست. باید نسبت خود را با امام و حاکمیت و رهبری در عصر غیبت و در عصر ظهور معلوم کنی و الا به مرگ جاهلیت مرده‌ای. کسی که بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد، یعنی حکومت صالح و رهبری صالح عصر خودش را نشناسد مثل کافران قبل از اسلام و مثل دوران جاهلیت مرده است چون اگر حکومت درست باشد خیلی چیزها درست می‌شود. نگویید انتخابات مهم نیست. می‌خواهید تصمیم بگیرید هزاران پول این کشور در چهار سال آینده دست چه کسانی باشد. این پول‌ها را کجا صرف کنند؟ آموزش و پرورش دست چه کسانی باشد؟ سیاست خارجی در دست چه کسی باشد؟ اقتصاد در دست چه کسی باشد، اشتغال، تولید، بیت‌المال، مالیات، مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها دست چه کسی باشد؟ داریم تصمیم می‌گیریم چهار سال آینده، سرنوشت 80 میلیون جمعیت دست چه تیم و گروهی باشد. این‌ها به نیمه شعبان مربوط است. کدام بیشتر در جهت توحید و عدالت بیشتر هستند؟ این هم یک مسئله‌ی مهم است که وقتی می‌گوییم مهدی(عج) به دنیا آمد یعنی یک زنگ خطر بیخ گوش همه‌ی نظام‌های فاسد و همه‌ی سرمایه‌داران فاسد جهان و کمپانی‌های سرمایه‌داری و قدرت‌ها و ثروت‌های فاسد در جهان است. باید همه‌ی آن‌ها بدانند آن کسی که قرار است ریشه‌ی آن‌ها را بزند به دنیا آمده و به اذان خدا می‌بیند که چه اتفاقاتی می‌افتد. از تولد او نتوانستید جلوگیری کنید همان‌طوری که نتوانستید از تولد موسی(ع) جلوگیری کنید. امام حسن عسگری(ع) که درود خدا بر او باد خیلی کار بزرگی کرد. یک کار استثنایی کرد که هیچ کدام از اهل بیت(ع) در این موقعیت قرار نگرفتند. ایشان باید امت شیعه را طوری تربیت می‌کرد و عادت می‌داد که از این پس شما با امامی که دیگر او را نخواهید دید باید این مسیر را طی کنید. این خیلی کار مهمی است. با امام‌هایی که می‌دیدند درست همراهی نمی‌کردند، بیعت نمی‌کردند. حالا ایشان طوری می‌خواهد تربیت کند که اولاً اکثر این‌ها نمی‌توانند حضرت مهدی(ع) را ببینند چون به شدت نیروهای اطلاعاتی و حکومت مواظب هستند و هزاران چشم و گوش منتظر هستند و مدام خبرگیری می‌کنند و عده‌ای مدام بازداشت می‌شوند. وسط بازداشتگاه حکومت و در سامرا ایشان به دنیا می‌آید. امام حسن عسگری(ع) کار بزرگی می‌کند. این واقعاً یک معجزه است. امام حسن عسگری(ع) واقعاً کرامت بزرگ الهی است. این بچه به دنیا می‌آید و حکومت به دستش نرسیده و باید از یک طرف مردم را آماده کند که دیگر بعد از من باید با امامی باشید که نخواهید دید و ممکن است هزار یا دو هزار سال دیگر بیاید و مسیح با او خواهد آمد. باید این‌ها را این‌طور آماده کند. خب باور کردن این مسئله مگر آسان است؟ چون شما شیعه و مسلمان هستید و قرآن می‌گوید عیسی(ع) و پیامبر(ص) از مهدی(عج) می‌گوید، باور می‌کنید. مگر باور این‌ها آسان است؟ خب تا حالا ما شما را می‌دیدیم. از حالا به بعد من آخرین امام هستم که می‌بینید. بعد از من فرزند من است. به همه‌ی شما هم نمی‌توانم نشان بدهم و به بعضی از نمایندگان شما در شرایط خاصی که خبرشان می‌کنم باید سریع ببینند و دوباره مخفی بشوند و با ایشان ارتباط مستقیم نخواهید داشت و از طریق چهار نایب خاص دوران زندگی مخفی امام زمان(عج) است و بعد ایشان دوباره خودشان را در مدت کوتاهی نشان می‌دهند و بعد دوباره غایب می‌شوند و می‌فرماید عصر اختفای بزرگ و غیبت کبری آغاز شد. از این پس دیگر من را نخواهید دید اما من شما را خواهم دید و آن گاه که خداوند اراده کند قیام بزرگ آخر الزمان برای حاکمیت توحید و عدالت در سراسر کره‌ی زمین و نجات بشر از ظلم و کفر آغاز خواهد شد. خب امام حسن عسگری(ع) این کار را کردند و مردم را برای یک چنین چیزی آماده کردند. در دوره‌های خاصی هم ایشان را به اشخاص خاصی نشان دادند که یک وقت بعداً نگویند اصلاً کسی دید ایشان به دنیا آمده باشد؟ کسی ندیده است. ایشان هر چند وقت یک بار کسان خاصی را با مخفی‌کاری می‌آوردند و می‌گفتند فلان جا و فلان وقت بیا و نشان می‌دادند که ایشان است و به دنیا آمده است. می‌گفتند علنی پخش نکن ولی برو به تمام شبکه‌های مخفی شیعه و دیگران منتقل کنید که ایشان به دنیا آمده است و سالم است. خب وقتی که ایشان به دنیا می‌آید حکیمه می‌گوید من مشغول نماز شب شدم و گفتم بعید می‌دانم ایشان امشب مادر بشود. مشغول نماز شب شدم و دیدم خود ایشان هم بلند شدند و وضو گرفتند و نماز شب می‌خوانند و اواسط نماز شب درد گرفت و من ناگهان دیدم که امام حسن عسگری(ع) از اتاق دیگر آمدند و فرمودند عمه جان تردید نداشته باشید، تولد ایشان نزدیک شد و تا ساعتی دیگر ایشان به دنیا خواهند آمد. امام حسن عسگری(ع) ایشان را به افرادی مکرر نشان می‌دادند. مثلاً «ابو قانم» خادم خود را آوردند و گفتند اسم ایشان این است. تو دقیقاً این ساعت و این روز را یادت باشد. کس دیگری را نمی‌توانم بیاورم. پس از من، او صاحب و امام شماست و او همان انقلابی و قائم بزرگی است که همه در انتظارش خواهند بود. نمونه‌ی دیگر «حسن بن حسین علوی» است که می‌گوید در سامرا خدمت امام حسن عسگری(ع) رسیدم. تولد فرزند ایشان را تبریک گفتم. ایشان تشکر کردند ولی فرمودند نمی‌توانم الان ایشان را به شما نشان بدهم. «حسن بن منظر» می‌گوید یک روز «حمزه بن ابی فر» پیش من آمد و گفت به همه‌ی یاران و به همه‌ی برادران و خواهران تبریک بگویید که دیشب محمد موعود به دنیا آمد. «احمد بن اسحاق» می‌گوید یک روز خدمت امام حسن عسگری(ع) بودم. تا در ذهنم می‌چرخید که بپرسم بالاخره بعد از شما چه کسی رهبر ماست ایشان که باطن من را می‌شنید، فرمودند که نگران نباش. خداوند از وقتی که پدر ما، آدم(ع) را آفرید تا قیامت زمین را بدون واسطه و حجت الهی خالی نخواهد گذاشت. انسان کامل و الهی است که باعث می‌شود این کره‌ی زمین بر مدار خودش درست بچرخد چون اصلاً اگر این جهان فلسفه و حکمت نداشته باشد، پوچ است و جهان پوچ سرپا نمی‌ماند و متلاشی می‌شود. جهانی که هدف و حکمت ندارد و معلوم نیست برای چه هست. اگر اولیای خدا و انسان‌های کامل نبودند و بعد یک نفر می‌پرسید همین زمین برای چه خلق شده جواب چه بود؟ هیچ. هدف کل این‌ها به وجود آمدن خلیفه‌الله است. این‌ها را امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید. می‌فرماید برکات خدا مربوط به عبد خدا و خلیفه‌ی خدا مربوط است. او می‌گوید پرسیدم یا ابن رسول الله حالا که خود شما فرمودید اتفاقاً در ذهن من بود که بپرسم. بعد از شما چه کسی است؟ ایشان می‌گوید امام حسن عسگری(ع) به من اعتماد داشتند و آرام به من گفتند داخل بیا. داخل خانه رفتم و یک کودک سه ساله‌ای را از اتاق دیگر آوردند که این کودک این‌قدر زیبا و بانمک بود که من قدرت تکلم نداشتم و فقط به این کودک نگاه می‌کردم که چقدر زیبا و چه شکوه معنوی دارد و هر چه می‌خواستم پلک بزنم و چشمم را از ایشان برگردانم واقعاً نمی‌توانستم. حتی نمی‌خواستم یک لحظه‌ی آن را از دست بدهم. دیدم امام حسن عسگری(ع) این بچه‌ی سه ساله را روی دوش خود گذاشته‌اند. از آن اتاق آمدند و فرمودند احمد اگر به تو اعتماد نداشتیم و نزد خدا و نزد ما گرامی و عزیز نبودی ایشان را به شما نشان نمی‌دادم. فرمودند من ایشان را به هر کسی نشان نمی‌د‌هم ولی تو مردی هستی که سال‌هاست در راه خدا جهاد و کمک می‌کنی و اینک بدان و به یاران نزدیک پنهانی بگو که نام و کنیه‌ی او، نام و کنیه‌ی رسول خداست و همان کسی است که همه‌ی انبیا و اولیا وعده‌ی او را داده‌اند و عدالت و حقوق انسان را در سراسر جهان حاکم خواهد کرد. اصالت حقوق است. جالب است بدانید بعضی از بزرگان اهل سنت هم به همین اعتقاد دارند. یعنی نزدیک به 70 نفر از علمای بزرگ اهل سنت و آدم‌هایی که کتاب‌هایشان برای اهل سنت معتبر است، صریحاً اعلام کرده‌اند که آن مهدی به دنیا آمده و فرزند امام حسن عسگری(ع) است و از نسل حسین بن علی(ع) و پیامبر(ص) و فرزند علی و فاطمه است. این‌ها بخشی از نکاتی بود که خواستم بدانید امشب چه شبی است و فردا چه روزی است. وقتی از انتظار مهدی(عج) می‌گویند نگفته‌اند برنامه‌های دنیای خود را بر اساس این‌که ظهور چه زمانی اتفاق می‌افتد تنظیم کنید چون هیچ کدام از شما نمی‌دانید چه زمانی ظهور است. چون من شنیده‌ام بعضی‌ها حتی در مورد برنامه‌های زندگی خود گفته‌اند یک بخشی از آن را انجام می‌دهیم و این بخش را هم هر وقت آقا آمد انجام می‌دهیم. ما اصلاً چنین دستوری نداریم و چنین اجازه‌ای هم نداریم. ما در عصر غیبت هستیم و نمی‌دانیم ظهور چه زمانی خواهد بود و باید برنامه‌ی خود را بر اساس عصر غیبت ببندیم و این را به شما بگویم که پیامبر(ص) یک وقتی با اصحاب خود دور آتش نشسته بودند و فرمودند برادرانم کجایند؟ آن اصحاب گفتند آقا برادران شما مگر ما نیستیم؟ برادران شما چه کسانی هستند؟ فرمودند نه، شما اصحاب من هستید. برادرانم کجایند؟ گفتند برادران شما چه کسانی هستند؟ فرمودند برادران و خواهران من کسانی هستند که ندیده به من ایمان می‌آورند. شما که من را دیده‌اید و ایمان آورده‌اید. آن‌ها ندیده به من ایمان می‌آورند. هزار سال دیگر آن طرف دنیا ایمان می‌آورند و آن‌ها کسانی هستند که مهدی(عج) را ندیده، ایمان دارند و باور دارند که او خواهد آمد و جوری زندگی می‌کنند که انگار هست. یک نفر پیش امام صادق(ع) آمدند. فرمودند ظهور ایشان را قطعی بدانید و همیشه دعا کنید و همیشه متظر باشید و همیشه آماده باشید که بگویند همین جمعه ظهور اتفاق می‌افتد اما برنامه‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی و کار و سیاست و مدیریت خود را مختل نکنید و بنا را بر این نگذارید که بخشی از این کار را آقا انجام بدهد. وقتی ایشان بیایند خودشان می‌دانند چه کار کنند. شما وظیفه‌ی خودتان را انجام بدهید. یک نفر آمد و گفت آقا زمان ظهور که این‌قدر مهم است و این اتفاقات عظیم می‌افتد و این‌قدر پاداش دارد و ما چه تقصیری داریم که آن زمان نباشیم؟ چون مهدی(عج) این‌قدر مهم است که روایت شده امام حسین(ع) فرمودند اگر در زمان مهدی(عج) بودم، خدمتکار ایشان می‌شدم. فرمودند اگر در زمان فرزندم مهدی(عج) بودم به او خدمت می‌کردم. چون کاری که او خواهد کرد کاری است که هیچ کدام از ما امکان آن را نداشتیم. از امام صادق(ع) پرسیدند تقصیر ما چیست که آن زمان نباشیم؟ امام فرمودند هیچ. گفت ما هم پاداش آن زمان را می‌خواهیم. فرمودند در همین زمان می‌توانید پاداش آن زمان را داشته باشید. گفتند چطور؟ گفتند به گونه‌ای زندگی کنید که گویی امام زمان(عج) ظهور کرده‌اند یا اگر ظهور کنند چه اهدافی دارند؟ هدف ایشان گسترش اخلاق و برادری و توحید و عدالت است و شما باید در همان مسیر عمل کنید. هر کس در مسیر مهدی(عج) عمل کند، یعنی در جهت توحید و عدالت زندگی و عمل کند به مرگ طبیعی بمیرد مثل کسی است که در خیمه‌ی فرماندهی حضرت مهدی(عج) و جلوی چشم ایشان شهید شده است. فهمیدید چه شد؟ یعنی اگر زندگی ما همین الان یک زندگی سالم اسلامی باشد. چه زن باشیم و چه مرد باشیم. اسلامی و انسانی زندگی کنیم و به وظایف فردی و اجتماعی و سیاسی خود هم عمل کنیم انگار در رکاب مهدی(عج) بوده‌ایم و به شهادت رسیده‌ایم. یعنی همین الان مهدوی باشی. کسی که الان مهدوی است وقتی امام زمان(عج) بیاید به او ملحق می‌شود. آن‌هایی که این زمان مهدوی نیستند و نبودند مطمئن باشید وقتی که امام زمان(عج) بیاید این‌ها به ایشان ملحق نمی‌شوند. آن‌هایی که در 8 سال جنگ می‌توانستند بیایند و نیامدند به مهدی(عج) هم ملحق نخواهند شد. این‌هایی که با شاه و صدام و آمریکا و اسرائیل و الان در سوریه با داعش و آل سعود می‌توانند مبارزه کنند و نکنند امام زمان(عج) هم که بیاید وارد مبارزه نمی‌شوند. چون آن مبارزه از این مبارزه‌ها سخت‌تر است. ما یک عده مفت‌خور داریم که الان هر وقت به آن‌ها می‌گویند علیه ظلم مبارزه کن می‌گوید نه، آقا باید بیاید و تا آقا نیاید ما هیچ وظیفه‌ای نداریم و اصلاً حرام است. آقا می‌آیند و درست می‌کنند. همین را یادتان باشد. من نیستم و انشاالله شما هستید. آقا می‌آید و بعد به این‌ها می‌گویند آقا آمدند و شما هم بیایید. می‌گویند خب دیگر، حالا که خود آقا آمدند پس ما چه کاره هستیم؟ این‌هایی که در زمان غیبت اهل جهاد و فداکاری و عدالت نیستند در زمان ظهور مهدی(عج) هم اهلش نیستند. آن‌هایی در آن زمان سرباز مهدی(عج) خواهند بود که در این زمان به جنگ 8 ساله رفتند و جنگیدند و شهید و جانباز شدند و یا الان مدافعین حرم هستند و یا با اسرائیل می‌جنگند. مهدی(عج) هم که بیاید این‌ها در صحنه هستند. زمان امام حسین(ع) هم اگر این‌ها بودند، می‌رفتند ولی اگر آن‌ها بودند به خدا به کربلا هم نمی‌رفتند. چون ما در زمان کربلا چند صد هزار شیعه داشتیم. پس برای چه فقط 72 نفر رفتند؟ بقیه کجا بودند؟ بقیه‌ی شیعه‌ها شیعه‌های انگلیسی بودند. آن زمان انگلیس نبود ولی شیعه‌ی انگلیسی بود. امام حسین(ع) می‌گوید «هل من ناصر؟»، می‌گویند یابن رسول الله سلام علیکم. خیلی خوب. بعد یابن رسول الله کمک هم می‌کنی؟ می‌گوید ببخشید الان یک کاری پیش آمده باید بروم و برگردم. شما تشریف ببرید تا من بیایم. شما چه؟ آقا شما 72 نفر با این 30 هزار آدم می‌خواهید چه کار کنید؟ اصلاً درست و شرعی است؟ اگر جد شما بودند این کار درست بود؟ خودکشی نیست؟ به یک عده‌ی دیگر می‌گویند «هل من ناصر ینصرنی؟»، کسی هست به ما کمک کند؟ ما که در هر صورت شهید می‌شویم، خودتان را نجات بدهید. می‌گویند نه آقا، شما بروید و شهید بشوید. انشاالله در محضر جدتان به بهشت می‌روید و ما این‌جا برای شما عزاداری می‌کنیم و شله می‌دهیم و قمه می‌زنیم. ولی به جبهه نمی‌آییم. همین تیپ‌ها اگر الان راه کربلا بسته بشود که نمی‌روند. حالا می‌خواهد صدام ببندد، می‌خواهد آمریکا و انگلیس بندد، می‌خواهد داعش بندد. اگر راه باز بود می‌رود و یک قمه می‌زند. می‌دانید که قمه تاکتیک دارد. اگر خواستید یادتان می‌دهم. یک طور دور می‌چرخاند که می‌گویی الان شقه می‌کند. بعد آرام می‌زند و خون به راه می‌افتد. دیگر این شهید کربلاست. بعد به او می‌گویند خون‌ها را پاک کن و ادا در نیاور. بلند شو به جبهه برویم و با داعش بجنگیم. داعشی‌ها گفته‌اند می‌خواهیم قبر امام حسین(ع) را خراب کنیم. می‌گوید نه، تا آقا نیاید ما تکلیفی نداریم. چطور قمه می‌زنی ولی حاضر نیستی از داعشی‌ها شمشیر بخوری؟ معلوم است که بازی است. تو داری نقش بازی می‌کنی.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha