شبکه چهار - 11 بهمن 1398

چرا انقلاب اسلامی، ظرفیت تمدن‌سازی جدید دارد؟

نشست (انقلاب و علم، تبیین نسبت قدرت و حقیقت) _ پزشکان و اساتید دانشگاه علوم پزشکی مشهد _ دهه فجر ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر اساتید محترم، برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم و تشکر می‌کنم از دوستان که مرحمت فرمودند و بنده را به این جمع شریف دعوت کردند. به دوستان عرض کردم یک بدعتی هست که بین ما و در تمام جلسات سنت شده است. از جلسات گفتگو تا جلسات میهمانی هم هست و باید یک وقتی ببینیم چطور می‌شود خاتمه داد. معمولاً شروع رسمی جلسات را معطل می‌کنند تا آن‌هایی که دیرتر می‌آیند برسند و بعد به احترام آن‌ها جلسه را شروع می‌کنند در حالی که باید به احترام کسانی که سر وقت آمده‌اند جلسه را شروع کرد. ما معمولاً آن‌هایی که تأخیر می‌کنند را تشویق می‌کنیم. طرف اول وقت می‌آید و باید یکی، دو ساعت بنشیند تا آن‌هایی که دیر می‌آیند برسند و بعد به احترام آن‌ها جلسه را شروع می‌کنند. بعضی از کشورها در این قضیه از ما بدتر هستند و بعضی‌ها هم خیلی دقیق هستند. من در بعضی سمینارها بوده‌ام که یک ربع یا بیست دقیقه تأخیر داشته‌ام و وقتی رفته‌ام این‌قدر شرمنده شده‌ام که انگار یک جنایتی مرتکب شده باشم و دیدم همه به آدم چپ چپ نگاه می‌کنند که 20 دقیقه تأخیر داشته‌ای؟ بعضی از کشورها هم رفته‌ایم که گفته‌اند صبح جلسه است و نزدیک به ظهر تشکیل شده است. لذا آداب و رسوم ملت‌ها در این قضیه عجیب و غریب است و ما تقریباً به لحاظ معدل به نظرم در دنیا 8 یا 9 می‌گیریم. گفتم اول از نقطه ضعف‌های خودمان شروع بکنیم تا به نقطه ضعف‌های انقلاب برسد. انقلاب اسلامی هم نقاط قوت زیاد و هم نقاط ضعفی دارد. اگر نقاط ضعف نمی‌داشت ما با هزینه‌ای که پرداختیم فتوحات بیشتری داشتیم. ولی اگر نقاط قوت آن بر نقاط ضعف آن نمی‌چربید امروز ملت ایران نمی‌توانست یک ملت پیشگام باشد و در سرنوشت کل جهان اسلام و بلکه جهان امروز تأثیرگذاری داشته باشد و این حرفی است که موافق و مخالف راجع به انقلاب می‌گویند که انقلاب اسلامی مسیر تاریخ را علی رغم نقاط ضعفی که داشت تغییر داد. من این‌جا به بعد سیاسی انقلاب و نقاط قوت و ضعف سیاسی انقلاب نمی‌خواهم بپردازم. بیشتر از نگاه تمدنی و نقش تمدن‌ساز انقلاب اسلامی که شروع ایرانی داشت ولی نباید حد ایرانی داشته باشد و یک گستره‌ی جهانی را می‌تواند تأمین بکند و باید تأمین بکند. می‌خواهم از منظر تمدنی به بعضی از نقاط قوت و ضعف اشاره بکنم و از جمله آن نقاط قوتی که مخالفان از بیرون گفته‌اند و می‌گویند. نه مخالفان سیاسی قدرت‌طلب بلکه مخالفانی که به لحاظ فکری و تئوریک از منظر تمدن‌سازی به انقلاب اسلامی نگاه می‌کنند و به این جریان بیداری اسلامی نگاه می‌کنند و حساس هستند. آن‌ها هم نقاط قوت و نقاط ضعفی را از بیرون تشخیص می‌دهند. من می‌خواهم به سه، چهار مورد از این‌ها اشاره بکنم که ببینیم دیگران و حتی مخالفان چگونه از منظر تمدن‌سازی و نظام‌سازی به نقاط قوت ما رشک می‌برند و به نقاط ضعف ما امید بسته‌اند. مقدمه‌ی دوم این است که بزرگ‌ترین نقطه قوت یک انقلاب و یک ملت این است که نقاط ضعف خودش را بشناسد و بزرگ‌ترین نقطه ضعف یک ملت این است که نقاط قوت خودش را نشناسد. اگر نقاط قوت خودمان را نشناسیم دچار انفعال و شرمندگی می‌شویم و یک ملت شرمنده نمی‌تواند تمدن‌سازی بکند. ملتی که سرش پایین است و متأسف است از خودش و مواضع خودش و امید به آینده و پروژه‌ای برای آینده ندارد هر چه هم نقاط قوت منفعل به شکل پتانسیل در کمون آن جامعه باشد باز نمی‌تواند آن‌ها را بارور کند. یعنی با یک سرمایه‌ی غنی ممکن است از گرسنگی بمیرد. چرا بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوت این است که نقاط ضعف خودمان را بشناسیم؟ به دلیل این که اگر ما قبل از دشمن نتوانیم نقاط ضعف خودمان را بشناسیم از پا در می‌آییم. چون آن‌ها روی این نقاط ضعف کار می‌کنند و حساس هستند و در عین حال مقدمه‌ی سوم این است که هر نقطه قوت بالقوه‌ی ما یک نقطه ضعف بالفعل برای ماست. برای این که وقتی یک ملتی استعداد خودش را در حل مشکلات نظری و عملی نشناسد و یک مدت زمان با شعار دادن و امید بستن بگذرد، این امید تبدیل به امید کاذب می‌شود و می‌دانید وقتی امید کاذب شد و واقع‌بینانه نبود به یک یأس خیلی خطرناک تبدیل می‌شود. مثل یک آدم تنبلی که نشسته و به او گفته‌اند تو این‌قدر توان داری و خودش هم می‌داند که این توان‌ها را دارد ولی نمی‌فهمد که باید روی این سرمایه کار بشود. سرمایه‌ی کار نشده وبال گردن است. مثل یک بچه حاجی یا یک بچه پولدار یا بچه سرمایه‌دار است که مقدار زیادی پول به دستش رسیده و این اساساً عرضه و لیاقت کار با این پول را ندارد. توهم غنا می‌کند و در واقع فقیر است و سرمایه‌ی او وبال او می‌شود و مشکل او را حل نمی‌کند. حالا از این‌جا وارد این بحث بشویم که در چه محورهایی در عرصه‌ی تمدن‌سازی ما باید به این نقاط قوت و ضعف توجه بکنیم. ما این‌جا دو پیش‌فرض را در نظر می‌گیریم. البته هر دوی این‌ها قابل بحث است. ولی الان بحث ما اثبات این دو نیست. این‌ها را برای بحث خودمان مبنا و مفروض می‌گیریم. حالا چون دوستان دانشگاهی هستند و مخاطب دانشگاه است از این جهت عرض می‌کنم. آن دو، یکی سهم علم در تکوین قدرت است. یعنی چگونه علم قدرت می‌آورد و این پرسش که آیا قدرت‌آور بودن علم یک پوئن منفی برای علم است یا یک پوئن مثبت است. چون بارها شنیده‌ایم که بعضی‌ها می‌گویند در گفتمان سکولار و گفتمان رنسانس در باب علم، دیگر ارتباط علم با حقیقت قطع شد و کسی از آن کاشفیت نمی‌خواهد و آن جمله‌ی مشهور «فرانسیس بیکن» که او را به لحاظ گفتمانی پدر تفسیر جدید علم در غرب می‌دانند که گفت تا کنون به دنبال حقیقت بودند و از این پس ما به دنبال قدرت هستیم. دیگر مهم نیست که حقیقت چیست و مهم نیست که ما با علم بشری قادر به کشف حقیقت و همه‌ی حقیقت نیستیم و حتی مهم نیست که ما معتقد هستیم به این که راهی برای کشف حقیقت جز علم بشری و علم عادی بشری وجود ندارد به این معنا که علم وحیانی موقوف و بلکه محمل و بی‌معنی است. بعد بعضی‌ها نتیجه گرفتند که اگر نگاه به اصطلاح غربی سکولار و نگاه مدرن به علم این است که علم نباید به دنبال حقیقت باشد و نیست و در واقع نمی‌تواند باشد و چنین ظرفیتی ندارد و ما علم را صرفاً برای کارآمدی دنیوی و مادی و قدرت‌بخش بودن و ثروت‌آور بودن نگاه می‌کنیم آیا این با نگاه اسلامی ما به علم نسبتی دارد یا نه و اگر ما این تفکر را قبول نداریم چطور می‌خواهیم تمدن‌سازی اسلامی بکنیم؟ بالاخره یک محور تمدن‌سازی چه از نوع دینی و چه از نوع غیر دینی آن روش تولید قدرت و تولید ثروت است. تولید قدرت و ثروت با این بینش بیکنی بیشتر جور در می‌آید تا به قول این‌ها با بینش ارسطویی یا سنت کلیسا و ماقبل از آن. این یک نکته است که نگاه انقلاب اسلامی به این مسئله چیست؟ البته عرض کردم که این‌جا نمی‌خواهیم راجع به این بحث بکنیم و فقط پاسخ اجمالی این است که نه نگاه شرقی شبه عرفانی به علم و نه نگاه مادی سرمایه‌داری به علم هیچ کدام نگاه اسلامی نیست. در معرفت‌شناسی انقلاب اسلامی این‌طور نیست که ما به حقیقت منهای قدرت بیندیشیم یا صرفاً به قدرت منهای حقیقت بیندیشیم. بلکه به قدرت و حقیقت می‌اندیشیم و اساساً قدرت را از حقیقت نباید تفکیک کرد. اصلاً شروع سکولاریزم تفکیک حقیقت از قدرت است. این که بگوییم یک عده حقیقت‌گرا هستند و یک عده فایده‌گرا هستند. حقیقت‌گرایان مذهبی و سنتی و معنوی هستند و قدرت تمدن‌سازی ندارند. فایده‌گرایان قدرت‌طلب و ثروت‌طلب و سکولار هستند و کاری به حقیقت ندارند. تفکیک حقیقت از قدرت نقطه شروع معرفت‌شناسی سکولار است. آثار زیادی هم دارد. شما دیده‌اید و می‌بینید کسانی که از یک طرف می‌گویند بدون قدرت و ثروت، توسعه و پیشرفت نمی‌آید و اگر قدرت و ثروت بخواهد بیاید دیگر موعظه‌ی اخلاقی و قیامت و مبدأ و معاد و شریعت را باید کنار بگذاری. ثروت و قدرت فرمول دارد و یک اخلاقیات خاصی هم می‌طلبد. حرص و دروغ و حسد در حریم خصوصی و اخلاق خصوصی رذیلت است. در عرصه‌ی عمومی این‌ها فضیلت است. بدون دروغ و حرص و رقابت سگی و تکالب نمی‌توانی تجمیع ثروت و قدرت بکنی و بدون تجمیع ثروت و قدرت نمی‌توانی به تمدن‌سازی و پیشرفت برسی. یک عده از آن طرف این حرف‌ها را زدند و یک عده هم از این طرف به عنوان گفتمان به اصطلاح مذهبی یا معنوی همین سخن را تکرار کردند که آقا این که گفته‌اند دنیا نجس است مراد همین طبیعت است. عالم طبیعت نجس است. جسم نجس است و حیطه‌ی مذهب صرفاً حیطه‌ی روحانی و آسمانی است. زمین و جسمانیت و هر چه که به ثروت و قدرت مربوط می‌شود امور شیطانی است و بنابراین ما در این دنیا گیر افتاده‌ایم و در قفس هستیم و مجبور هستیم پاورچین پاورچین از لابلای این منجلاب طبیعت و قدرت و ثروت و جسمانیت عبور کنیم و به حداقل اکتفا می‌کنیم. بنابراین به نام دین نباید تمدن‌سازی کرد بلکه ما صرفاً به یک رژیم ریاضتی حداقلی در عرصه‌ی علم و قدرت و ثروت می‌توانیم بیندیشیم و فراتر از این اساساً دینی نیست. در برابر این دو نگاه، نگاه انقلاب اسلامی است که از یک طرف می‌گوید ولایت معنوی و دینی درست است که به حقیقت گره خورده و کار دارد اما شما این ولایت و حقیقت را از فایده و منفعت تفکیک نکن بلکه دایره‌ی تعریف فایده را گسترش بده. فایده منحصر به فواید جسمانی و دنیوی نیست. مراد از دنیا و آخرت طبیعت و جسم و روح نیست که بگویی آن‌چه به امور جسمانی مربوط می‌شود دین نیست. با این حساب کار شما یعنی پزشکی و مهندسی امور صرفاً جسمانی می‌شود چون شما صرفاً با جسم بشر سر و کار دارید. این حوزه‌ی مطالعات اساساً آن‌چه که به قدرت، ثروت و جسمانیت مربوط می‌شود طبق این دو منطق عرصه‌ی سکولار است. اما در منطق انقلاب اسلامی این‌ها عین عرصه‌ی معنویت است. یعنی بیمارستان، مزرعه، کارگاه، آزمایشگاه، جبهه‌ی نبرد، عالم سیاست، پارلمان، دپارتمان علمی می‌توانند مسجد باشند. به دلیل این که آن تفکیک جسم از روح و ماده از معنا که نگاه بودایی، مسیحی و نگاه سکولار در غرب است نگاه اسلامی و به خصوص اسلامی شیعی نیست و بنابراین با این مبناست که می‌توان تمدن‌سازی دینی کرد و باید کرد. دنیا مزرعه‌ی آخرت است یعنی تفکیک این دو از هم امکان ندارد و شما باید دنیا را اخروی کنید و نه آخرت را دنیوی و نه دنیا را صرفاً دنیوی و آخرت‌زدایی بکنید. من در این باب فقط به یکی، دو روایت اشاره می‌کنم. یکی تعبیری از امام باقر(ع) است که فرمودند مکتب ما علاوه بر صحت و حقانیت به فایده و کارآمدی ملتزم است. عبارت امام باقر(ع) این است که آن‌هایی که این مسیر را آن‌طور که ما می‌گوییم طی کنند، یعنی سبک زندگی فردی و جمعی آن‌ها این‌طور باشد ولایت ما برای آن‌ها مفید است. یعنی اشاره به مفید بودن و نوعی فایده‌گرایی دینی می‌کند که بر خلاف فایده‌گرایی سکولار است. فایده‌گرایی سکولار یوتیلیتاریانیزم یعنی اصالت سودی مادی دنیوی هر چه شخصی‌تر و هر چه فوری‌تر و هر چه مادی‌تر. اما سودگرایی اسلامی و فایده‌گرایی اسلامی این‌طور نیست. فایده و سود اعم است از دنیوی و اخروی، فردی و جمعی، مادی و معنوی و همه‌ی این‌ها را باید با هم دید. اهل سود باشید. چه کسی گفته سودطلب نباش. اصلاً قرآن می‌فرماید «هل عدلکم علی تجارتة...»، آیا به شما یک سبکی از تجارت را نشان بدهم که تمام آن سود باشد؟ یعنی انعزال از دنیا و ماده و قدرت و ثروت و شهوت و تکنولوژی و علم نیست. انعزال و گریز نیست. بلکه مدیریت کردن آن‌ها به سمت اهداف الهی و توحیدی است و آغاز آن‌ها از مبادی توحیدی است. این تعبیر امام باقر(ع) که می‌گوید آن‌هایی که خط و ربط ما را درست بشناسند و آن‌طور که ما گفتیم و پیشنهاد دادیم و ارائه‌ دادیم بیندیشند و اخلاق بورزند و زندگی کنند، این اطاعت و ولایت و این مسیر برای آن‌ها مفید است. یعنی مکتب انقلاب صحت و حقانیت را از فایده و کارآمدی تفکیک نمی‌کند. دوم این روایت امیرالمؤمنین علی(ع) است. البته از این نمونه‌ها زیاد است و من فقط اشاره می‌کنم. نشان می‌دهد دیدگاه اسلامی در باب علم یک دیدگاه صد درصد ضد بیکنی نیست. تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع) این است که فرمودند علم قدرت است. سلطه به معنی قدرت است. علم قدرت است. قدرت می‌آورد. هر که به علم دست یابد غلبه می‌کند و پیروز می‌شود و هر کس نیابد تحت سلطه قرار می‌گیرد. این نگاه امیرالمؤمنین علی(ع) یعنی این که درست است که تفکر پوزیتیویستی و نگاه پوزیتیویستی و مادی صرف به علم و دانش و تکنولوژی نگاه اسلامی نیست. نگاه سرمایه‌داری لاییک است اما آن نگاهی که به نام نگاه شرقی و شبه عرفانی هم مطرح می‌شود و می‌گوید ما با قدرت کاری نداریم، ما با کارآمدی و فایده‌گرایی کاری نداریم و ما فقط به حقانیت کار داریم، این طور نیست و مکتب انقلاب و مکتب اسلام این‌ها را تفکیک نمی‌کند و این‌ها را مرتبط، منسجم و در یک راستا می‌بیند و لذا روایات زیادی از حضرت امیر(ع) در باب این هست که خود علم فضیلت است و از آن طرف روایات زیادی داریم که می‌گویند علم مطلق نه دست‌یافتنی است و نه مفید است. یعنی علم مطلق به این معنا که هر کسی همه چیز را باید بداند و باید بتواند بداند. ما یک تعبیری در روایات داریم و حتی گفته‌اند در دعاها این را بگویید. این تعبیر چیست؟ علم نافع است. علم نافع یعنی علم بودنش لازم است و کافی نیست. یک قیدی به نام نفع و سود بشر دارد. یک نوع فایده‌گرایی در آن لحاظ می‌شود. تفاوت این با فایده‌گرایی سکولار و دنیوی این است که محدود به فواید سکولار و فواید محض دنیوی و شخصی و مادی نیست و فراتر از آن است. اما آن را هم می‌بیند و نه این که آن را نفی کند. نکته‌ی دیگر در این باب ارتباط صداقت با شجاعت و انقلابی‌گری است. باز در این مورد هم به یک تعبیر دیگر و یک روایت دیگری از حضرت امیر(ع) اشاره بکنم که فرمودند اگر خصلت‌های فردی و اجتماعی را به لحاظ فرهنگی تفکیک بکنیم خصلت‌ها دوتا دوتا با هم هستند و خصلت‌های دوقلویی داریم که از همدیگر تفکیک نمی‌شوند. فرمودند یکی صداقت و شجاعت است که این‌ها تفکیک نمی‌شوند. آدم‌های صادق شجاع هستند. ملت‌هایی شجاع هستند که صادق هستند و دوم فرمودند بزدلی و دروغ است. آن‌هایی که شرمنده هستند ولو یک زمانی مسلمان بوده‌اند، انقلابیون شرمنده‌ی فرسوده‌ی مستعفی معمولاً چون صداقت خود را از دست داده‌اند دیگر شجاع نیستند و شرمنده و منفعل هستند. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود هر جا ترس و بزدلی می‌بینید بدانید که یک دروغی آن‌جا گفته شده است. حرکت مبتنی بر یک دروغ پیش می‌رود و کلاهبرداری است. هر جا شجاعت می‌بینید بدانید که صداقت وجود دارد. صداقت و شجاعت همیشه با هم هستند. بزدلی و دروغ هم با هم هستند. این هم نکته‌ی سوم در این باب بود که بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوت یک انقلاب، انقلاب بودن است. انقلاب اگر از ماهیت انقلابی خود فاصله بگیرد دیگر انقلاب نیست. بلکه ضد انقلاب است. چون غیر انقلاب در پوشش انقلاب عین ضد انقلاب است. خطرش از ضد انقلاب بیشتر است. یعنی ادا و شعائر و مناسک ظاهری انقلاب را به کار ببری اما خبری از آن صداقت و شجاعت نباشد. حرف‌های خودت را غیر صریح پس گرفته باشی. تا این‌جا سه نکته عرض کردیم که این‌ها سه نقطه قدرت انقلاب هستند و در عین حال می‌توانند سه نقطه ضعف در مسیر تمدن‌سازی باشند اگر درست درک نشوند. نکته‌ی اول نسبت علم و قدرت است. گفتیم در برابر دو دیدگاه افراط و تفریط که یکی علم را کلاً در نقطه‌ی تقابل با قدرت می‌نشاند و یکی علم را صرفاً در قدرت مادی می‌بیند تفکر انقلاب اسلامی در دوره‌ی جدید به عنوان مبنای تمدنی این است که علم حقیقت و قدرت را از هم تفکیک نکند و بین آن‌ها تقابل ایجاد نکند. اصلاً اگر چیزی حقیقت نباشد قدرت هم ندارد. چون حقیقت و قدرت در حاق این عالم یک چیز هستند. منشأ تمام فضائل و تمام صفات ایجابی یک چیز است و آن هم خداست. به اطلاق این صفات در خداوند بر می‌گردد و باز به اعتقاد ما تمام صفات خداوند با همدیگر متحد و یکی هستند و باز این صفات با ذات یکی است. یعنی هیچ نوع تکسر چه برسد به تقابل بین این صفات وجود ندارد. این بدان معناست که در نگاه اسلامی شیعی و اسلام اهل بیتی شما هیچ ارزشی را در نقطه‌ی مقابل ارزش دیگر نمی‌توانی بنشانی و تعریف کنی. یعنی مثلاً دعوای عدالت و آگاهی را نمی‌توانی ایجاد کنی. هر جا می‌بینی دعوا بین عدالت و علم است بدان یک مغالطه و یا یک کلاهبرداری شده است. دعوا بین جمال و کمال نمی‌توانی ایجاد بکنی. یعنی بگویی یک طرف شعار زیبایی و یک طرف شعار تکامل باشد. این نمی‌شود. چون جمال و کمال هر دو صفت خداوند است و منشأ این‌ها خداوند است و این‌ها نه تضاد بلکه تغایر با هم ندارند. چون خداوند متکسر نیست و مرکب هم نیست. یعنی همه‌ی این صفات در حاق نهایتاً یکی هستند. منتها ما از هر طرف نگاه می‌کنیم یک چیزی می‌بینیم. یعنی شما یک وقت از این طرف نگاه می‌کنی و آن کمال مطلق را به شکل علم می‌بینی. از یک طرف دیگر نگاه می‌کنی و آن را قدرت می‌بینی. از یک طرف دیگر نگاه می‌کنی و آن را سخاوت می‌بینی. البته در مورد خداوند سخاوت نمی‌گویند و جود می‌گویند. در مورد ما و شما تعبیر به سخاوت می‌شود. از یک طرف نگاه می‌کنی و کبریا می‌بینی. از یک طرف نگاه می‌کنی و قهر می‌بینی. از یک طرف قدرت و غلبه می‌بینی. از یک طرف رحمت می‌بینی. ولی این بدان معنا نیست که خداوند چند ضلعی است. بدان معنی نیست که خداوند مرکب از اجزایی است. بدان معنی نیست که بین این صفات در حاق این عالم تعارض و تضادی وجود دارد. اصلاً تغایری هم نیست. همه‌ی این‌ها یکی هستند. از هر منظری که نگاه می‌کنی یک صفتی از آن حقیقت واحد به چشم تو می‌آید. این‌هایی که می‌گویم بحث عرفانی نیست. چون بنده عارف نیستم و این‌جا هم به این قصد نیامده‌ام. می‌خواهم این را عرض کنم که از منظر عرفان نظری و فلسفی با مبادی قرآن و روایات و نه آن‌هایی که از جاهای دیگر من‌درآوردی می‌سازند، از این منظر که نگاه کنی در باطن و ظاهر این عالم دعوای ارزش‌ها با هم معنا و امکان ندارد. بنابراین هیچ کس نمی‌تواند میان ارزش‌ها با هم جبهه‌بندی بکنند و باید مراقب هم بود که این‌ها گاهی در یک مصداق واحد، چند صفت رذیلت و فضیلت با هم مخلوط می‌شود فکر نکنیم که این‌جا فضیلت نسبی شد و رذیلت نسبی شد یا تقابل دو فضیلت شد. مثلاً ممکن است در یک عمل واحد از یک کسی هم شجاعت ببینی و هم از یک بعد دیگری رذالت ببینی. یک کسی یک کاری کرده و یا یک حرفی زده که هم از این کار خوشت می‌آید و هم بدت می‌آید. بعد می‌گویی پس خوشامد و بدآمد معیار ارزش‌گذاری‌هاست و این هم چون نسبی و شخصی است بنابراین از آن تضاد ارزش‌ها با همدیگر و تنازع ارزش‌ها بیرون می‌آید و هم نسبیت ارزش‌گذاری بیرون می‌آید. در حالی که این‌طور نیست. این حادثه‌ی دو بعد داشته است. یک بعد آن مثلاً شجاعت بوده و یک بعد آن مثلاً یک رذالت اخلاقی هم داشته است. یعنی شجاعت در یک مسیر بدی به کار رفته است. شما از آن رذالت بدت می‌آید. آن رذالت نادرست است و آن فضیلت درست است. معنی این نسبیت فضیلت و رذیلت نیست. معنی آن در دعوای دو فضیلت با هم نیست. این یک مبنای خیلی مهمی در حوزه‌ی معرفت‌شناسی و خداشناسی است ولی آثار مهمی در عرصه‌ی انسان‌شناسی و تمدن‌سازی دارد. یکی از آثار آن این است که ما به نام هیچ ارزشی در برابر هیچ ارزش دیگری نمی‌ایستیم و نباید بایستیم. فایده‌ی دیگر آن این است که اگر یک ارزشی در دیگران دیدیم تصدیق می‌کنیم. چون مبدأ آن ارزش هم الهی است. فایده‌ی سوم این است که خودانتقادی می‌کنیم. یعنی نقاط ضعف خودمان را می‌بینیم. یعنی اگر یک ضد ارزشی در خودمان دیدیم به آن اعتراف می‌کنیم و سعی می‌کنیم آن را حل کنیم. این‌ها بعضی از فواید عملی این نگاه و این سبک نگاه به مسئله است. پس نسبت علم و قدرت چیست؟ دوم، ولایت و فایده چطور؟ در ذهن کسانی این هست که ما متدین هستیم و این فایده‌ای ندارد ولی بالاخره روی دست ما مانده است. نکند این خدا و پیغمبر و بهشت و جهنم راست باشد؟ از ترس این مسائل ما از فایده گذر می‌کنیم و صرف نظر می‌کنیم به خاطر ولایت. اصلاً عقلانیت یعنی چه؟ عقلانیت یعنی کاری که فایده‌اش بر ضررش می‌چربد را انجام بدهی و کاری که نمی‌چربد را انجام ندهی و الا عاقل نیستی. حالا کسانی می‌گویند مکتبی بودن و انقلابی بودن و ولایت انگار این معنی را دارد که عقلانیت را تعطیل کن و به فایده کاری نداشته باش. این یک سوء تفاهم بزرگ است. اگر معنا و دایره‌ی فایده و مفید بودن درست تعریف بشود خواهیم دید که اصلاً این‌طور نیست و لذا آن حرفی که امام زد و گفت ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه باید درست فهمیده بشود. اگر غلط فهمیده بشود این جمله‌ی امام یک جمله‌ی غیر عاقلانه است. ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه. یعنی ما به نتیجه کاری نداریم. کسی که به نتیجه کاری ندارد که عاقل نیست. متدین هم نیست. اما منظور امام چیست که ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه؟ این بحث به تمدن‌سازی خیلی مربوط است و در تمدن‌سازی خیلی نقش دارد و در حفظ هویت انقلاب هم این عبارت امام خیلی نقش دارد چون مبنای قرآنی هم دارد. به این معنا نیست که حساب و کتاب عقلانی نمی‌کنیم و کاری نداریم که در انتها چه می‌شود. این نیست که چشمانت را ببندی و با کله جلو بروی. بلکه به این معنی است که وقتی تفکر و تعقل فایده‌گرا شد و محاسبه را انجام دادی و فهمیدی الان وظیفه این است و با این روش می‌توان به وظیفه رسید دیگر ما حق نداریم به عنوان یک انقلابی و به عنوان یک جامعه‌ی شرافتمند که شرافتش را بر شکمش ترجیح می‌دهد اهداف شریف را فدای منافع کوتاه‌مدت دنیوی و مادی بکنیم. در واقع آن نتیجه نتیجه‌ی مادی است. ما به تکلیف می‌اندیشیم و نه صرفاً به نتیجه‌ی مادی. یعنی مدام چرتکه‌ی مادی نمی‌اندازیم. اگر فهمیدی یک کار درست است انجام می‌دهی و اگر لازم شد هزینه‌ای بدهی هم می‌دهی. این عبارت درست باید معنی بشود. این‌هایی که می‌گویم انتزاعی نیست و همین الان کسانی این‌ها را می‌گویند که آقا این همه مقاومت و تحریم و فشارها و مشکلات واقعاً ارزش دارد؟ به این سوال چطور می‌توان جواب داد که ارزش دارد یا ندارد؟ آقا این چهار شعار را داده‌ایم و ارزش آن را داشته که ما 30 سال این فشارها و تحریم‌ها و تهدیدها و 8 سال جنگ را تحمل بکنیم؟ من از شما سوال می‌کنم. یعنی شما از آن‌ها سوال کنید. بگویید از کجا بفهمیم که چه چیزی به چه چیزی می‌ارزد؟ چطور می‌شود فهمید؟ ملاک چیست؟ یعنی شما با کدام چرتکه می‌توانی بفهمی و محاسبه کنی که چه کاری به چه چیزی می‌ارزد یا نمی‌ارزد؟ اول به لحاظ روشی بحث بکنیم. روش تشخیص چیست؟ متدلوژی داوری در این مورد چیست؟ شما چه زمانی می‌توانی بگویی چه چیزی به چه چیزی می‌ارزد؟ وقتی قبلاً اهداف را ارزش‌گذاری کرده باشی. یعنی بگویی شرافت این‌قدر می‌ارزد، عزت این‌قدر می‌ارزد، استقلال این‌قدر می‌ارزد. چرتکه می‌اندازیم. رفاه کوتاه مدت سریع این‌قدر می‌ارزد. وابستگی این‌طور است. استقلال این‌طور است. تولید علم سخت است. مخصوصاً در تحریم و محاصره هزینه دارد اما آثارش هم این است. آن طرف دنیا در دانشگاه‌ها از شرق آسیا تا آمریکا من این واکنش را دیده‌ام. با این‌ها که بحث می‌کنی در حوزه‌ی مباحث نظری اتفاقاً اصلاً وارد نیستند. یعنی خیلی زود می‌برند. واقعاً کشش ندارند. حتی من با خیلی از این‌ها جلسات داشته‌ام. بحث‌ها یک مقداری از حالت ژورنالیزم خارج بشود و یک مقدار که عمیق‌تر وارد بشوی چشم‌های آن‌ها تاب می‌خورد. ولی یک چیزی که زود می‌فهمند و تشویق می‌کنند نتیجه‌ی کار است. یعنی وقتی به آن‌ها می‌گویی بچه‌های دانشگاه‌های ما در تحریم این کارها را کرده‌اند و ماهواره به فضا فرستاده‌اند و در مباحث پزشکی این کارها را کرده‌اند و در شیمی و فیزیک این اتفاق‌ها افتاد همه بلند می‌شوند و تمام قامت می‌ایستند و کف می‌زنند. برای این که می‌گویند تا حالا به ما این‌طور حالی کرده بودند که جز زیر بار آمریکا و غرب و جهان سرمایه‌داری نمی‌توان اصلاً پیشرفت علمی کرد. شما می‌گویید کردیم و شد. چرا بقیه نشود و این دیگر احتیاج به استدلال کلامی و فلسفی ندارد. می‌بینی. این هم از نکاتی است که نقش دانشگاه‌های ما را خیلی توضیح می‌دهد و روشن می‌کند. پس نسبت علم و قدرت، ولایت و فایده، صداقت و شجاعت و نقش خاص ایران و دانشگاه‌های ایران در این عرصه‌ی تمدن‌سازی و بیداری اسلامی خیلی نقش مهمی است. امروز به شما بگویم یک زمانی ادعا می‌کردید و امروز این‌قدر دلایل برای این قضیه زیاد است و اعتراف می‌کنند. گفت چشم عالمی نگران شماست. دوست و دشمن نگاه می‌کنند. مردم ما، دانشگاه‌های ما، انقلاب ما الهام‌بخش است. شما هم به جاهایی رفته‌اید و دیده‌اید ولی چون مخاطب من همین تیپ آدم‌ها هستند هر جای دنیا رفته‌ام این قضیه را دیده‌ام. حتی مخالف می‌گوید. همین تعبیر پیچ تاریخ و یا نقش خاص ملت ایران در این صحنه‌ی جهانی امروز که رهبری گفت واقعاً سرنوشت‌ساز است. هر کاری که می‌کنیم مثل شب قدر است و هزار برابر تأثیر دارد. من این گرایش‌های ناسیونالیستی و شوونیستی که هنر نزد ایرانیان است و بس را قبول ندارم. چون آن‌هایی که این حرف‌ها را می‌زنند ظاهراً جای دیگر را نرفته‌اند و ندیده‌اند که می‌گویند هنر نزد ایرانیان است و بس. نه. هنر نزد ایرانیان است و نه بس. نزد غیر ایرانیان هم هست. یک نقاط ضعفی هم نزد ایرانیان هست که آن هم از خدا پنهان نیست و نباید از ما و شما هم پنهان باشد و باید آن‌ها را علاج کنیم. اما تاریخ ایران نشان می‌دهد که ایرانی‌ها چه نقشی در تمدن‌سازی اسلامی داشته‌اند و این تمدن اسلامی که می‌گویند را اگر بررسی کنید می‌بینید بیش از 80 درصد متفکران آن ایرانی بوده‌اند. رسول خدا فرمودند خوشبخت‌ترین ملت غیر عرب به واسطه‌ی اسلام ایرانی‌ها هستند و بیشترین استفاده را در حل مشکلات بشر به یک معنا این‌ها خواهند کرد. البته معنی این‌ها ایران‌گرایی و این حرف‌ها نیست ولی در عین حال توجه به این مسئولیت خاص ما هست به شرطی که جویده جویده فکر نکنیم و حرف نزنیم. به شرط این که احساسات ما بر حکمت ما سبقت نگیرد. امام حسن عسگری(ع) یک تعبیری دارند که می‌فرمایند قلب احمق در دهان اوست و دهان حکیم و یک جامعه‌ی عقلانی در قلب اوست. قلب احمق در دهان اوست یعنی شعارهایش صرفاً بر مبنای احساسات است و هر چه که هست و نیست بدون تأمل و حکمت می‌پراند. این یعنی قلب احمق در دهان اوست. حالا چه فرد احمق باشد و چه یک جامعه‌ی احمق باشد. و دهان و زبان حکیم در قلب اوست یعنی تا درست مفاهیم را نسنجیده و درک نکرده نمی‌تواند این مسائل را درست حل بکند. وقتی از تمدن‌سازی اسلامی در این عصر صحبت می‌کنیم و مأموریت انقلاب اسلامی در این باب به عنوان پیشگام ملت‌ها و دانشگاه‌های ما به عنوان پیشگام دانشگاه‌ها و روحانیت ما به عنوان پیشگام روحانیت‌ها باید باشند و این مسئولیت را بشناسند به معنی دشمنی با دیگران نیست. یعنی اصل و بنا بر دشمنی نیست. دشمنی تحمیل می‌شود. این تعبیر جنگ تحمیلی که می‌گویند همین است. واقعاً همه‌ی جنگ‌هایی که به دست انبیا و اولیا انجام شده تحمیلی بوده است. اصلاً جنگ غیر تحمیلی وجود نداشته است. تمام 70، 80 جنگی که در زمان پیامبر اکرم(ص) انجام شد جنگ تحمیلی بود. تمام سه جنگی که در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) اتفاق افتاد جنگ تحمیلی بود. امروز در دوران انقلاب هم همین‌طور است. واقعاً در تمام این 33 سال هیچ گلوله‌ای از طرف امام و انقلاب شلیک نشد. هیچ وقت اولین گلوله پرتاب نشد. در روایت داریم که هم پیامبر اکرم(ص) و هم حضرت امیر(ع) در جنگ‌ها می‌فرمودند حتی اگر دشمن قطعی ماست اولین تیر را ما شلیک نخواهیم کرد. بگذارید اولین کشته را ما بدهیم. این اصلاً روش این‌ها بود. بگذارید آن‌ها خون ما را بریزند و بعد ما دفاع می‌کنیم. ما فقط اول حرف می‌زنیم. امروز تمام این مسائل از آن طرف شروع و تحمیل شد و باید به این قضیه توجه داشت. این تعبیر که باز این هم روایت از اهل بیت(ع) و از امام حسن عسگری(ع) است که مؤمن برای مؤمن برکت است و به یک معنا برای کافر هم برکت است. یک انقلاب دینی برای مؤمن برکت است که خب روشن است. برای کافر هم حجت است. برای مخالف حجت است. حجت را بر او تمام می‌کند و برای مؤمن برکت است. وضع موجود جهان به لحاظ حقوق بشر یک نکته‌ی دیگری است که باید به آن توجه داشت که بالاخره تمدن بشر بعد از هزاران سال که می‌گویند سنت و مدرنیته و پست‌مدرن و پیشرفت را که گفتی در انتها چه شد؟ بالاخره یک جریان را از روی ادعاهای آن که نباید قضاوت کرد. بلکه باید از روی کارنامه هم قضاوت کرد. امروز می‌خواهیم کارنامه‌خوانی بکنیم. برای تمدن‌های غرب و شرق جهان کارنامه‌خوانی بکنیم. تکنولوژی، تمدن‌های بشر، پیشرفت‌های علمی، علوم اجتماعی و انسانی، همه‌ی این‌ کارها شد ولی در انتها جامعه‌ی جهانی الان چه وضعی دارد؟ در انتها این است که خشونت و جنگ و آدم‌کشی و خونریزی بالاترین رکوردش را در تاریخ بشر در این دوران زده است. یعنی در همین قرن بیست میلادی و آغاز قرن بیست و یک میلادی خشن‌ترین دوران تاریخ بشر است. در تمام تاریخ بشر این‌قدر آدم کشته نشده است و این‌قدر وحشیانه کشته نشده است. این چنگیز و نرون و کسانی که اسم می‌برند همه روی همدیگر شاگرد وردست این‌ها هستند. چون این‌ها با یک شاسی یک مرتبه چند صد هزار نفر آدم را از بین می‌برند. این از نظر امنیت و خشونت است. به لحاظ اقتصاد جهان در چه وضعی است. ببینید «آکسفام» یک گزارش سالانه‌ی جهانی دارد که هر سال گزارش می‌دهد و برای این گزارش علمی معیارهایی دارد. در 2012 یعنی آخر سال پیش، یعنی همین چند ماه پیش آخرین گزارش را از وضعیت اقتصاد جهان داده است. آن از لحاظ خشونت و امنیت و این هم از لحاظ اقتصاد است. همان چیزی که این‌ها 200 سال شعارش را دادند که دوره‌ی ایدئولوژی و اخلاق و مذهب گذشته و فقط ثروت و رفاه و اقتصاد مهم است. خیلی خوب. آماری که در پایان 2012 یعنی چند ماه پیش داده‌اند این است. این معدل کل تمام تلاش‌های نظری و عملی همه‌ی مکاتب شرق و غرب و تمدن‌های به اصطلاح جدید در باب مسئله‌ی گرسنگی انسان‌ها است. به این آمار گوش کنید چون خیلی مهم و خیلی معنادار است. در تاریخ کجا این‌طور نابرابری بوده است؟ درآمد سالانه‌ی صد ثروتمند جهان 240 میلیارد دلار است که برای رفع فقر کل جهان کافی است. یعنی الان شما می‌دانید که یک میلیارد آدم شب‌ها گرسنه می‌خوابند. این آمار حداقلی است که اعلام کرده‌اند. گرسنه به معنای واقعی نه گرسنه‌ی فانتزی، گشنه‌ای که شب خوابش نمی‌برد. از این گشنگی‌ها که ما و شما نکشیده‌ایم که شب خوابت نمی‌برد. الان یک میلیارد آدم گرسنه به معنی دقیق ابتدایی کلمه هستند. به معنای شاعرانه‌ی کلمه را نمی‌گویم. یعنی از گشنگی می‌میرند. از 7 میلیارد یک میلیارد گرسنه هستند. یعنی از هر 7 نفر یک نفر از گرسنگی می‌میرد و از آن 6 نفر باقی‌مانده 4 نفر گرسنه هستند ولی در حد مرگ نیستند. دو نفر می‌ماند. از این دو نفر 9/1 نفر دست و پا می‌زنند که زندگی آن‌ها تأمین بشود و یک حد متوسط به بالا هستند و یک جمعیت بسیار قلیل باقی می‌ماند. همین که می‌گویند 99 درصد و 1 درصد که این از 1 درصد هم کم‌تر است. این آماری که آکسفام اعلام می‌کند می‌گوید علی‌رغم همه‌ی شعارهای پیشرفت و حقوق بشر نابرابری در جهان بالاترین رکورد را در تاریخ بشر زده است. اقتصاد جهانی چه زمانی این‌طور بود؟ درآمد بیش از یک و نیم میلیارد انسان در روز یک دلار و 250 سنت بیشتر نیست. این یعنی مرگ. یعنی در خط فقر نیست، در خط مرگ است. درآمد سالانه‌ی یک درصد ثروتمند جهان در دو دهه‌ی گذشته 60 درصد اضافه شد. یعنی جهان به لحاظ اقتصادی به سرعت رو به نابرابری وحشیانه می‌رود. این اقتصاد است، آن امنیت است و آن هم اخلاق است. این دستاورد بشر مدرن و پست‌مدرن شده است. این‌ها که گفتند دین و مذهب را کنار بگذارید و ما سکولار و مدرن می‌شویم. خرافات را کنار بگذاریم که پیشرفت کنیم. این پیشرفت مادی توست. حالا دیگر به لحاظ اخلاق و خانواده و احساسات که دیگر نمی‌توان بحثی کرد. امروز شما می‌دانید که بسیاری از کشورها در دنیا جمعیت بچه‌های بی‌پدر به 60 درصد و 70 درصد رسیده است. می‌دانید که در بعضی از کشورها 70 درصد زنان مادران مجرد هستند. 70 درصد مادران مجرد یعنی چه؟ یعنی 70 درصد بچه‌ها نمی‌دانند پدرشان کیست؟ یا پدرشان را ندیده‌اند یا پدر بچه درست کرده و رفته است. این قابل توجه آن‌هایی است که می‌گویند حق حزانت که در واقع مسئولیت مرد است به نفع مرد است. می‌دانید که مردها از خدا می‌خواهند حق حزانت را به زن‌ها بدهند. اصلاً یک چیزهایی به نام وظیفه‌ی زن شمرده شده که این‌ها بالاترین حقوق زن است و صد درصد منافع زن است. منتها این‌طور جا افتاده که این‌ها وظیفه‌ی زن است و خلاف حقوق زن است. این‌ها را باید یک کسی حالی کند به مخاطبی که شعور درک مفاهیم را ندارد. مثلاً حزانت یعنی این که مرد نتواند بچه پس بیندازد و به دنبال کار خودش برود. چون مادر که نمی‌تواند از بچه بگذرد. بچه با بدن مادر یکی است. بچه را که نمی‌توان از مادر جدا و تفکیک کرد. مادر بچه را رها نمی‌کند. ولی پدر رها می‌کند. پدر معمولی و عرفی را می‌گویم نه آدمی که دین و تقوا داشته باشد و خدا و آخرت سرش بشود. کسی و جامعه‌ای که غریزی و مادی است به محض این که رابطه‌ی حقوقی پدر از فرزند را قطع کنی بزرگ‌ترین خیانت به مادر است و لذا اغلب این بچه‌ها پیش مادران‌شان هستند. مادر دارند ولی پدر به چاک زده و رفته است. اسلام می‌گوید حق حزانت و مسئولیت با مرد است. یعنی یقه‌ی مرد را بگیری و بگویی تو تا آخر مسئول تأمین این بچه‌ها هستی. این‌ها بیخ ریش تو هستند. این‌ها حق زن است. همه‌ی این چیزهایی که می‌گویند این‌طور است و بعضی‌ها هم می‌خواهند دفاع بکنند. مثلاً حجاب را بگویم. این‌جا مرد و زن مؤمن و باتقوا را نمی‌گویم. مرد و زن‌های معمولی را می‌گویم. فکر می‌کنید بی‌حجابی و برهنگی جزو حقوق زن است یا جزو مطالبات مرد است؟ بزرگ‌ترین خدمت به مردان هرزه مبارزه با حجاب است. برهنگی زن است. اصلاً بی‌حجابی خدمت به مرد است و خدمت به زن نیست. بی‌حجابی و برهنگی زن را در دسترس مرد قرار می‌دهد. مردی که می‌خواهد بدون هزینه لذت ببرد. یک مرتبه می‌گویند حجاب مخالف حقوق زن است. چیزی بالاتر از حقوق زن و دفاع از حریم زن هست؟ تمام این‌ها اعم از حجاب و حزانت همین است. حالا بحث ما منحرف نشود. به یک مناسبت دیگری این را عرض کردم. عرض می‌کردم که وضعیت اخلاقی و فرهنگی و معنوی هم به این حد رسیده است. پس این که دائم می‌گویند بشر جدید و بشر مدرن در انتها این شده است. همواره در خطر جنگ است. در خطر جنگ شیمیایی و اتمی و هسته‌ای و هجوم و اشغال است. تروریزم جهانی هیچ وقت این‌قدر قوی نبوده است. خشونت و تلفات این‌قدر بالا نبوده است. فاصله‌های طبقاتی و گرسنگی این‌قدر نبوده است. فروپاشی اخلاق و عاطفه و احساس و خانواده هیچ وقت در این حد نبوده است. این هم یک نکته که پس ما با یک چنین جهانی روبرو هستیم و آن هم سهم ایران در نجات خودش و بشر و آن هم این که علم علاوه بر کاشفیت جنبه‌ی قدرت دارد و حالا با توجه به همه‌ی این مسائل ما باید بدانیم که سهم دانشگاه‌های ما در جهت‌گیری تمدن جهانی در دوره‌ی جدید چیست و این نقش را شجاعانه ایفا کنیم. از ولایت مفید، مادی و معنوی و از توزیع صحیح زندگی و ثروت و از استفاده‌ی درست علم و تکنولوژی در مسیر قدرت تعالی‌بخش استفاده کنیم. نه علم نفی قدرت کند و نه قدرت نفی علم کند و نه هر دو نفی حق و حقانیت کنند. نکته‌ی چهارم در باب یک محور مهم جبهه‌ی جهانی که مسئولیت مهمی برای انقلاب اسلامی در برابر استعمار کهنه و نو هست امروز این است که باز دانشگاه‌های ما در این قضیه خیلی باید نقش ایفا کنند. شما نگویید حالا ما پزشک هستیم و پزشکی مستقیماً در این حوزه‌ها مسئولیت ندارد. اتفاقاً مسئولیت دارد. یک نکته‌ای را به شما بگویم. بیشترین کار در تثبیت فرهنگ‌های مهاجم و اشغالگر از دو طریق صورت می‌گرفت. اصلاً استعمار چطور بود؟ قبل از این که ارتش‌ها به کشورها وارد بشوند دو گروه تحت عنوان خدمت و معنویت وارد می‌شدند. این کار آن‌ها بود. جایی که می‌توانستند و زورشان می‌رسید بدون مقدمه و با ارتش‌ها می‌آمدند و اشغال می‌کردند. از قرن 17 و 18 تا الان این‌طور بوده است. جاهایی که احساس می‌کردند مقاومت سنگین است اول دو پیش‌قراول می‌فرستادند. یکی کشیش و یکی پزشک بود. بروید و تاریخ استعمار را بخوانید. کشیش می‌آمد و می‌گفت من به منافع و دنیای شما چشم ندارم. آمده‌ام شما را هدایت کنم و رستگاری و نجات شما را می‌خواهم. نتیجه این بود که «امس ازر» روشنفکر آفریقایی ضد استعمار می‌گوید وقتی که اول اروپایی‌ها در قرن 16 و 17 به اروپا آمدند آن‌ها انجیل داشتند و ما زمین داشتیم، بعد یک مرتبه در قرن 19 و 20 دیدیم که انجیل‌ها را به دست ما داده‌اند و زمین‌ها را از ما گرفته‌اند. حالا آن‌ها زمین دارند و ما انجیل داریم. این نقش کشیش و مسیونرها تحت عنوان تبلیغ مذهب بود. یکی هم تحت عنوان پزشکی و خدمت‌های پزشکی و زدن بیمارستان بود. یادتان هست در همین ایران و در همین مشهد بیمارستان آمریکایی بود. سن من کم بود ولی می‌دیدم همه می‌گویند بیمارستان آمریکایی خوب است. اکثر جاهایی که این‌ها رفتند بیمارستان می‌زدند تحت عنوان این که ما نیامده‌ایم این‌جا کاری کنیم. سوم هم کمپانی بود. می‌دانید اشغال هند توسط انگلیس در آغاز چطور بود؟ کمپانی هند شرقی انگلیس و هند شرقی هلند بود. اصلاً این‌ها که اول نیامدند بگویند ما می‌خواهیم شما را بگیریم و فرهنگ و اقتصاد شما را از بین ببریم و بر شما مسلط بشویم. گفتند می‌خواهیم تجارت بکنیم و به شما روش تجارت یاد بدهیم. می‌دانید وقتی ارتش انگلیس‌ها در بوشهر و در جنوب ایران پیاده شدند این «رئیسعلی دلواری» با آن‌ها درگیر شدند. می‌دانید اولین هیئت انگلیسی به چه عنوان آمد؟ گفتند نخلستان‌های شما علمی نیست و ما می‌خواهیم به شما آموزش نخل‌داری بدهیم. اولین هیئت انگلیسی که به دلوار و بوشهر آمد به این عنوان آمد. یعنی چه؟ یعنی تکنولوژی، مهندسی، پزشکی، معنویت و کشیش همه بازی است برای این که خط‌شکنی کنند. این‌ها مثل نیروهای اطلاعات عملیات و تخریب آن‌ها بودند که سیم‌چین می‌آوردند تا میدان مین را خنثی کنند و راه را باز کنند و داخل می‌آمدند و شناسایی می‌کردند و بعد از 50 یا 100 می‌گفتند حالا همه چیز آماده است و بعد لشکر می‌آمد. وقتی که همه چیز روشن شده بود. حالا برای این که این هم روشن بشود من یکی، دو سند برای شما آورده‌ام که بخوانم. عنایت بفرمایید. این مسئولیت انقلاب اسلامی در برابر سلطه‌ی نوع جدید غرب بر شرق و بر جهان اسلام است که سلطه‌ی فرهنگی و علمی و اقتصادی است. سلطه‌ی بدوی و قدیمی، سلطه‌ی نظامی و سیاسی است. امروز سلطه‌ی نظامی و سیاسی بدون این‌ها کارآمد نیست و هزینه‌ی بالایی دارد. لذا فرهنگ‌سازی می‌کنند. دانشگاهی و روشنفکر ما، جوانان ما، دختران ما، حاکمیت، نخبگان و الیت را متقاعد کنند که سبک زندگی درست این سبکی است که ما می‌گوییم. دوران این حرف‌ها و خرافات گذشته است. اگر پیشرفت می‌خواهید باید به سلطه و آتوریته‌ی ما تن بدهید. منافع ما را به رسمیت بشناسید و مقدم بر منافع خودتان بدانید. ارزش‌های خودتان را هم با ارزش‌های ما تطبیق بدهید اگر پیشرفت می‌خواهید. حالا پزشک که به جایی در آفریقا می‌آمد و پزشکی می‌کرد، گاهی هم خودشان نمی‌دانستند ولی پروژه‌ای که این پزشک در آن تعریف می‌شد در این راستا بود. یک نکته هم باز این‌جا بگویم. بسیاری از داروها اولین بار در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا روی ملت‌های بیچاره‌ی این‌ها آزمایش شد. هنوز هم این کار اتفاق می‌افتد. همین الان که ما با شما صحبت می‌کنیم هیچ داروی جدیدی نیست که اول روی آفریقایی‌ها و آمریکای لاتین و آسیایی‌ها امتحان نشود. این‌ها موش آزمایشگاهی هستند. این‌ها خوکچه‌ی هندی هستند. ما خوکچه‌ی هندی این‌ها هستیم و این‌ها پنهان می‌شود. یک موردی که همین اواخر لو رفت پارسال من در آمریکای لاتین بودم. در دانشگاه‌های کلمبیا و ونزوئلا بودم و یک آماری اعلام کردند که الان در آمریکا هم در بعضی از رسانه‌ها هم درز کرد. غیر از این که این‌ها زباله‌های هسته‌ای خودشان را هنوز در کشورهای دیگر دفع می‌کنند. آخرین مورد همین ماه قبل انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها زباله‌های هسته‌ای خود را به لیبی بردند. چون لیبی الان دیگر صاحب نبردند. زباله‌های هسته‌ای خودشان را به لیبی بردند و دفع کردند. این‌طور هستند. داروهای خود را اول روی این‌ها امتحان می‌کنند. در آمریکای لاتین که بودم آمار دادند که این‌ها در دهه‌ی 60 میلادی یعنی از 1957 تا نزدیک 1970 این‌ها 60 هزار نفر را در کشورهای آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین در زیر آزمایش‌های پزشکی و دارویی و اشعه کشته‌اند. 60 هزار نفر ظرف 10، 20 سال مرده‌اند و هیچ جا صدایش در نیامد. از آن طرف هم پزشک‌ها می‌توانند به جاهایی بروند و کارهای خیلی عظیم بکنند. تبلیغ معنوی و تبلیغ تربیتی بکنند. ما یک وقتی به نظرم باید پروژه‌ای برای صدور پزشکان به عنوان نه فقط اشتغال و اقتصادی بلکه به عنوان هیئت‌های تبلیغی داشته باشیم. همان طور که آن‌ها هیئت‌های تبشیری و موسیونر برای شناخت این قضایا می‌فرستادند از این طرف هم این‌ها برای گسترش مفاهیم انسانی و انقلابی و خدمت به بشر بروند. چون این بزرگ‌ترین عبادت است. منتها آن‌ها یک فرقی با ما دارند و یک مقدار هزینه می‌دهند ولی ما نه. بروید و زندگی‌های این پزشکانی که از اروپا به آفریقا رفتند را بخوانید. طرف از وسط لندن و پاریس و آلمان در قرن 19 بلند شده و به کویرها و بیابان‌های آفریقا یا در جنگل‌های بسیار خطرناک دور رفته و 20 سال آن‌جا بین مردم فقیر و بیمار بوده و چند صد نفر را معالجه کرده است و او قوی‌ترین پایگاه فرهنگی را در آن‌جا ایجاد کرده و بعد در گزارش دانشگاه خود آن‌ها که می‌خوانید می‌گوید بعد از این که 20 سال آن کارها را کرد، شاید نیتش هم خیر بوده باشد، ولی بعد می‌گوید اولین پایگاه سیاسی که در آن بخش افریقا پیدا کردیم همین‌جا بود و از این‌جا شروع کردیم. از بین همان بچه‌ها رفتیم و جاسوس درست کردیم و بر آن کشورها مسلط شدیم. این کارها را می‌کنند.

مردانی که زنان و فرزندان خود را رها می‌کنند آیا توبیخ و جریمه می‌شوند؟

اگر در مورد بحث حزانت می‌فرمایید باید بگویم آن‌جا ما یک بحث حقوقی داریم و یک بحث اجتماعی داریم. عرض کردم این که تعبیر حق حزانت برای مرد به کار می‌رود و بعضی‌ها می‌گویند آقا چرا حق حزانت را به مرد دادی و به زن نمی‌دهی توجه ندارند که این حق حزانت یعنی بچه بیخ گوش پدرش است و اجازه ندهی پدر در برود. چون پدر که بند بچه نیست. مادر را با بچه می‌گذارد و می‌رود و در اکثر دنیا این اتفاق افتاده است. در اکثر دنیا بچه‌ها یکی از والدین خود را دارند و 90 درصد هم مادران‌شان هستند. پدر پی کار خود رفته است. یک وقتی در یکی از این کشورها رفته بودیم و یک خانمی را دیدم. نشسته بودیم و منتظر بودیم که دوستان بیایند و به جایی برویم. یک خانمی بود و دیدم که چهار، پنج بچه با او هستند. یکی سیاه است، یکی مثل مکزیکی‌ها است، یکی سفید و چشم‌سبز است. من فکر کردم این دایه و محافظ این‌هاست و پول می‌گیرد. فکر کردم پرستار بچه است. شروع کردم و با او صحبت کردم و گفتم شما هر روز این بچه‌ها را بیرون می‌آوری؟ چقدر پول می‌گیری؟ گفت این‌ها بچه‌های خودم هستند. هر کدام از یک پدر هستند. گفتم پدران‌شان کجا هستند؟ گفت من نمی‌دانم. این بیچاره را با 4 بچه رها کرده بودند. باور کنید یکی سیاه، یکی مکزیکی، یکی تیپ اروپایی داشت و هر کدام به یکی رفته بودند. پدران این‌ها نبودند. این مظلومیت این زن است. یک جایی رفتم و گفتند آقا این هم تبعیض است. چرا اسم پدر را روی فرزند می‌گذارند؟ چرا فامیل پدر را روی فرزند می‌گذارند؟ چرا فامیل مادر را نمی‌گذارند؟ مادر زحمت می‌کشد و بچه را به دنیا می‌آورد. گفتم شما همه‌ی مسائل را ناقص می‌بینید و اصلاً توجه ندارید که معنی فامیل چیست. اولاً که در غرب فامیل زن همین الان در بسیاری از کشورها فامیل شوهرش است. یعنی زنان فامیل خودشان را ندارند. مثلاً الان می‌گویند آقای کلینتون و خانم کلینتون. آقای اوباما و خانم اوباما. خودش فامیل ندارد. مادر کسی است که گم نمی‌شود. معلوم است او را چه کسی به دنیا آورده است. کسی در این که مادر یک نفر کیست که دچار اشتباه نمی‌شود. همه می‌دانند چه کسی بچه را به دنیا آورده است. پدر است که معلوم نیست کیست. چون پدر که در قضیه‌ی تولید فرزند خلاصه سهمی ندارد و هزینه‌ای نمی‌گذارد و وقتی نمی‌گذارد. مادر است که نه ماه این بچه را تحمل می‌کند و از وجود او بیرون می‌آید. این که فامیل پدر را در شناسنامه روی بچه می‌گذارند برای این است که معلوم باشد مسئولیت حقوقی و مسئولیت زندگی این بچه با پدر است و تو حق نداری او را بگذاری و بروی. در زبان عرب هم به نام مادر نمی‌گویند و به نام مادر می‌گویند. این روشن است. برای این که این مسئله‌ی حقوقی است و مسئولیت اقتصادی است و باید شبکه‌ای ایجاد کنی که این پدر فرار نکند یا گم نشود. چون پدر زود گم می‌شود و این مادر است که گم نمی‌شود. اما این که در کشور ما چه اتفاق‌هایی می‌افتد خیلی غلط‌های زیاد دارد اتفاق می‌افتد و باید آن‌ها برخورد کرد. ما یک وقت راجع به نظام حقوقی اسلام صحبت می‌کنیم و یک وقت راجع به خودمان صحبت می‌کنیم. وقتی راجع به اسلام صحبت می‌کنیم مثلاً از نظم می‌گوییم و وقتی راجع به خودمان صحبت می‌کنیم یعنی بی‌نظمی. وقتی راجع به اسلام حرف می‌زنیم یعنی مدارا و وقتی راجع به خودمان حرف می‌زنیم یعنی استرس و اضطراب و اهانت و خشونت. وقتی راجع به اسلام حرف می‌زنیم یعنی انفاق، وقتی راجع به خودمان حرف می‌زنیم یعنی کلاهبرداری. این‌ها باید روشن بشود که با هم قاطی نشود.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha