شبکه یک - 20 دی 1398

با همه ملت‌ها، گسترش جهاد به همه جهان(قاسم سلیمانی، سمبل چریک‌های آزادی‌بخش بین‌الملل

نشست (شهدای صدور انقلاب) در جمع فعالان و راویان عرصه جهاد و شهادت _موزه دفاع مقدس _ ۱۴دی ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

راجع به قاسم سلیمانی صحبت نکنیم. راجع به خودمان صحبت کنیم. من اولاً نمی‌دانستم که این‌قدر ضعیف هستند. از دو ساعت پیش که از هواپیما پایین آمدم و شنیدم تمام ذهنم به هم ریخت و پاهایم سست شده است. من شهادت خیلی از بچه‌ها را دیده‌ام. شما هم در عملیات‌های مختلف دیده‌اید. خون آن‌ها به سر و صورت ما پاشید و بغل ما جان دادند. ولی دو، سه بار یادم هست که این حالت به من دست داده است. من می‌خواستم بالا نیایم چون احساس کردم نیازی به صحبت نیست و حال خودم هم اصلاً مساعد نیست. آخرین باری که ایشان را دیدم چند ماه پیش در یک جلسه بود که یک گزارش تحلیلی از وضعیت نهضت اسلامی در منطقه و در جهان اسلام می‌داد که همه‌ی اخبار دال بر پیروزی اسلام و پیشروی جبهه‌ی متحد انقلاب و تحقق پروژه‌ی توحیدی و انبیایی و صدور انقلاب و دفاع از مستضعفین و قدرت پایگاه‌های انقلابی و جهادی بود و این‌که یک بلوک قدرت جدیدی در منطقه و در جهان به نام خدا و به نام انقلاب اسلامی تشکیل شده است. به اعتراف دشمنان به بلوک دومی در جهان تبدیل شد و جهانی که دو قطبی بود و بعد از انقلاب سه قطبی شد بعد از فروپاشی کمونیزم دوباره جهان دوقطبی شد ولی این‌بار دوقطبی استکبار و اسلام بود و شرق و غرب نبود. الان چند وقت است که شما از مقامات درجه یک آمریکایی و انگلیسی و صهیونیست و رژیم‌های فاسد منطقه می‌شنوید که اسم سپاه قدس و گروه‌های جهادی را با نفرت و کینه و عصبانیت و در عین حال با حسادت می‌برند. چندین بار شنیدیم که این‌ها می‌گویند امثال سلیمانی دشمنان ما هستند ولی ما به آن‌ها احترام می‌گذاریم. این را مقامات درجه یک دشمن گفته‌اند که ما با این‌ها باید بجنگیم و این‌ها دارند ریشه‌ی ما را می‌زنند اما باید به این قدرت روحی و صلابت و صداقت این‌ها احترام بگذاریم. این خیلی مهم است که دشمن شما را به صداقت و صلابت بشناسد. این‌ها به سیم آخر زدند و این کار را کردند. این یعنی همه چیز را از دست رفته دیده‌اند و الا این کار هیچ منطقی ندارد. این‌ها پیش‌بینی می‌کردند. امروز دیدم ترامپ پرچم آمریکا را در توییت خود گذاشته است و هیچ چیز دیگری هم نگذاشته است. رئیس پنتاگون گفت به دستور شخص ترامپ سلیمانی را کشتیم. این‌ها افتخار بزرگی است که سران کفر و استکبار بگویند دشمنان درجه یک ما چه کسانی هستند. شهید قاسم سلیمانی که از اول هم شهید بود. یادم هست که در آن جلسه ایشان نزدیک به یک ساعت تحلیل داد. یک جلسه‌ی محدودی بود و چند نفری بودند و چنان زیبا و دقیق و چنان علمی و دقیق و در عین حال چنان ایدئولوژیک و انقلابی بحث کرد که آن جمع که همگی اهل فن و علم و تحقیق بودند محصور این قدرت تبیین و ادبیات او شدند. شهید قاسم سلیمانی یک متفکر بود. د کم‌تر این بعد ایشان را می‌دانند. د این بعد جهادی ایشان را شنیده‌اند ولی ایشان یک متفکر بزرگ بود. یک تحلیل‌گر بزرگ و عمیق بود. کسی که از قبل از انقلاب در جریان مبارزات دینی و فکری حضور داشت. در انقلاب فعالیت داشت. از وقتی که یک نوجوان بود در جبهه بود تا وقتی که تصویر بدن تکه تکه‌ی او را امروز در رسانه‌ها دیدیم. این‌ها افتخار بزرگی است. همان‌طور که رهبری گفتند باید به خود ایشان تبریک گفت. اصلاً کسی تصور نمی‌کرد این آدم‌ها زنده بمانند. اصلاً برای این‌ها ننگ است با مرگ طبیعی مردن و هیچ آینده‌ی دیگری برای این‌ها قابل تصور نیست. حالا باید به فکر بیچاره‌هایی باشیم که در داخل کشور و خارج کشور افکار پست و قلب‌های فاسد و عقل‌های ضعیف دارند که نقاط قوت این انقلاب را تبدیل به نقاط ضعف در رسانه‌ها کرده‌اند و می‌کنند. یعنی این عقبه‌ی عظیم انقلابی که کل این منطقه و جهان را فرا گرفته است و می‌دانید که امروز 5 کشور وارد الگوی انقلاب اسلامی شده‌اند، انقلابی که در دهه‌ی 50 آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را از ایران بیرون کرد و در دهه‌ی 90 آن‌ها را از کل منطقه بیرون کرد و این‌ها بزرگ‌ترین پیروزی‌هاست. ایران در طول تاریخ خود این همه قدرت و عزت و پیروزی نداشته است. اسلام این‌قدر قدرت و عزت نداشته است. این قدرت و عزت بعد از قرن‌ها آمده و از سربازان خط مقدم آن این دوستان و برادران هستند. رضوان الله علیهم. ولی نگران ادامه‌ی این خط در حکومت هستیم و باید مراقب این بود. حرکتی که توانست اسلام را تبدیل به یک ابرقدرت بکند،‌ با عقلانیت و پیچیدگی و محاسبه هم این کار را بکند. شما مدل قلابی تفکر جهادی را دیدید. جهاد وهابی را دیدید. سراسر حماقت و خشونت بود که این‌ها محصول وهابیت بود و دقیقاً این ورژن از تفکر جهادی را درست کردند تا روح جهاد و شهادت را تخریب کنند و از بیداری اسلامی جلوگیری کنند. صدمه هم زیاد دادند ولی دنیا امروز بین دو تعریف از اسلام و جهاد مقایسه می‌کند. یک تعریف عقلانی و اخلاقی از مجاهد و یک تعریفی که مفهوم جهاد و اسلام معادل با حماقت شده است. عملیات‌های استشهادی که حزب‌الله و جهاد اسلامی و نیروهای انقلاب اسلامی می‌کردند و در آن یک نفر آدم می‌رفت 100 یا 200 نفر کماندوی آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و صهیونیستی را می‌زد و باعث می‌شد برای اولین بار یک کشور عربی که لبنان بود و اشغال شده بود رها بشود. هیچ کشور دیگری رها نشده بود. هر جا این‌ها جلو آمدند دیگر عقب نرفتند و ماندند. همین الگوی جهاد محصول همین شهدای ما بود. بچه‌های ما در جبهه‌ها سبک جنگیدن و سبک شهادت را تعریف کردند که بعد در لبنان حزب‌الله را ساخت، در فلسطین جهاد اسلامی و حماس را ساخت، در یمن انصارالله را ساخت،‌ در عراق حشدالشعبی را ساخت، فاطمیون و زینبیون و علویون را ساخت. این همان فکر جهادی است. یعنی آن بچه‌هایی که در قله‌های پربرف کردستان یخ می‌زدند و جنازه‌های آن‌ها زیر برف می‌ماند، آن بچه‌هایی که در فکه و در محاصره از تشنگی شهید می‌شدند و عقب نمی‌آمدند، آن بچه‌های غواصی که در کربلای 4 تیربار مستقیم به صورت آن‌ها می‌زد و نفر جلویی می‌افتاد و نفر پشت سری می‌رفت، آن فداکاری‌ها جواب داد. خیلی از آن‌ها در تاریخ ثبت نشده و شما هم نمی‌توانید بسیاری از آن‌ها را روایت کنید ولی خدا دید و روایت کرد و به قلب‌ها متقل کرد و این الگو جهانی شد. امروز این الگو کل منطقه را آزاد کرده است. حالا خدا به کسانی مثل سلیمانی و بچه‌های سپاه قدس این توفیق را داده که با ملت‌های دیگر گره خورده‌اند و هم‌آغوش با هم به شهادت می‌رسند. همین فرمانده‌ی حشدالشعبی، ابو مهدی که با سردار سلیمانی شهید شد را امسال در زیارت اربعین دیدم. امسال اربعین نزدیک کربلا که بودیم یک موکبی برای شهدای حشدالشعبی بود که من در آن‌جا جلسه‌ای داشتم. آخر شب بود که ایشان به آن‌جا آمد و ده دقیقه‌ای در خدمت ایشان بودیم و با هم صحبت کردیم. دقیقاً صفای یک بسیجی مؤمن و فداکار را در این مرد شریف دیدیم و او هم لایق شهادت بود که این شهادت گوارای ایشان باشد. یادم می‌آید که بعد از صحبت من در نماز جمعه‌ی تهران که مناقشات و تحریف‌ها و سر و صدایی شروع شده بود آقای قاسم سلیمانی آمد و ما را در آغوش گرفت و بوسید و گفت همین خطی که می‌روی را تا آخر برو. همین حرف‌ها را باید بگوییم و انقلاب همین‌طور می‌مامند. این‌ها تصویر جدیدی از مجاهد و رزمنده ارائه دادند. در دنیا ژنرال و نظامی یک تعریف دیگری دارد. این یک تعریف دیگر است. اوج احساس است. من متأسفانه زیاد با ایشان محشور نبودم ولی چندین جلسه که با ایشان ساعت‌هایی نشستم دیدم اوج احساس و عاطفه و محبت و اخلاق است. مظهر اخلاق اسلامی بود. تواضع، ادب، محبت داشت. همیشه لبخند بر لب داشت. نماد عشق و عاطفه بود. مثل یک دختر حساس و عاطفی بود. همیشه آماده‌ی گریه‌ در مسائل انسانی بود و در عین حال یقین مطلق داشت. تقریباً جلسه‌ای نبود که بحث شهادت را مطرح نکند. حالا از سلیمانی بگذریم چون سلیمانی و امثال سلیمانی‌ها از ما گذشتند و رفتند. این عالم تمام شد و چیزی نبود. ما که تجربه کردیم و احساس می‌کنیم همه‌ی این عالم توهم و دروغ بود. عالم اصلی عالم بعدی است. این‌جا هیچ خبری نیست. همه‌ی خبرها بعد است. من از همین‌جا می‌خواهم وارد بحث بشوم. البته کل مطلب در ذهن من از هم پاشید و احتمالاً نمی‌توانم به آن نظم بدهم ولی سعی می‌کنم دو، سه نکته را به احترام جمع شریف عرض بکنم که برای مسئله‌ی روایت جهاد و شهادت جمع شده‌اند. ببینید ما از تمام مسائلی که در جنگ گذشت، این جهاد هنوز ادامه دارد. یعنی شهدا هنوز می‌آیند و می‌روند. نبرد تمام نشده است. از این واضح‌تر نمی‌شود که بخواهیم این شعار نهضت ادامه دارد محقق بشود و خودش را نشان بدهد. ما چه چیزی را و چگونه گزارش بدهیم؟‌ آن عنوانی که من می‌خواستم به آن بپردازم و تا یک حدی به آن اشاره می‌کنم این است. جنگ یک فیزیک و یک متافیزیک داشت. کل جهان و زندگی همین است و یک فیزیک و یک متافیزیک دارد. مبارزه و انقلاب هم همین است. فیزیک جنگ در همه‌ی جنگ‌ها هست. خشونت، ظلم و جنایت محصول جنگ است. جنگ دو چهره دارد. یک چهره‌ی سیاه و یک چهره‌ی نورانی دارد. چهره‌ی بد جنگ همین چهره‌ی واقعی و فیزیکی جنگ است. جنگ بدترین پدیده در تاریخ بشر است. قتل نفس است، تخریب است، به تعبیر قرآن کریم نابودی نسل است. جنگ به معنی خشونت و فساد است. جنگ در رأس محرمات است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید هر کس یک تن را بکشد گویی کل این 7 میلیارد را کشته است. جنگ با انسان اعلام جنگ با خداست. قتل نفس از گناهانی است که بخشیده نمی‌شود. به این راحتی نیست. این چهره‌ی بد جنگ و فیزیک جنگ است. این محصول متجاوز است. آن‌هایی که جنگ‌افروز هستند و تحمیل‌کنندگان جنگ هستند. اولین نکته باید یاد ما باشد که ما مداح جنگ نیستیم. ما طرفدار جنگ نیستیم. از جنگ استقبال نمی‌کنیم. ما ضد جنگ هستیم. وقتی از جهاد و شهادت صحبت می‌کنیم ضد جنگ هستیم. قرآن ضد جنگ‌ترین کتاب در عالم است. جنگ روی بد انسان است. خداوند وقتی انسان را می‌آفرید فرشتگان چه گفتند؟ قرآن می‌فرماید گفتند این چه جانوری است که خلق می‌کنی؟ این خون می‌ریزد. این‌ها وحشی هستند و همدیگر را می‌کشند و جنگ به راه می‌اندازند. «و یفسد فی الارض...»، زمین را به گند می‌کشند. یک چنین موجود خطرناک و جنگ‌افروز و خشن و فاسدی چرا باید آفریده بشود؟ این در جهت فلسفه‌ی خلقت نیست. یعنی نه این‌که نیست، بلکه آیا هست؟ این اعتراض نیست، سوال است. خداوند فرمود یک روی این سکه را دیده‌اید. آن بعدی که شما دیده‌اید بعد غریزی و جسمانی و حیوانی و خودخواهانه و مادی انسان است. اما یک روی دیگر هم دارد که شما آن را نمی‌بینید. «انی اعلم ما لا تعلمون...»، یک چیزی در این هست که من می‌دانم و شما نمی‌دانید. به خاطر بعد دوم او به او سجده کنید. اسما و حقایق عالم را به خاطر بعد دوم به او آموزش می‌دهم و او باید به شما آموزش بدهد. این معلم شماست. پاکی را او به شما آموزش می‌دهد. خب یک مرتبه چهره‌ی دوم بالا می‌آید. ما در گزارش و روایت اسلام و شهدای صدر اسلام و هم انقلاب و هم جنگ به این روی دوم کار داریم. باید به این نکته بپردازیم. همان جنگی که سیاه‌ترین و پلیدترین پدیده‌ی بشری است، یک بعد دومی هم دارد که مربوط به متافیزیک آن و بعد غیر مادی و بعد عقلانی و معنوی و بعد اخلاقی آن مربوط می‌شود. یک طرف جنگ تجاوز و جنایت و نابودی نسل و خیانت به خدا و بشر و تحقیر و ظلم و قتل نفس و غارت و یتیم کردن بچه‌ها و خراب کردن خانه‌ها و نابود کردن امید به زندگی است. جهاد در اسلام مبارزه با این‌هاست. بدانید که جهاد اساساً ضد جنگ است. جهاد برای سرکوب جنگ‌افروزان و جنایتکاران است. جهاد ضد جنایت است. جهادی که قرآن و اسلام می‌گوید، جهادی که اهل بیت(ع) می‌گویند این است. جهاد وهابی این‌طور نیست. جهاد وهابی همیشه جهاد مسلمان علیه مسلمان است. جهاد امثال قاسم سلیمانی‌ها جهاد اسلام علیه استکبار است. در آن جهاد سر مسلمان را می‌برند و مسجد مسلمان شیعه و سنی را خراب می‌کنند و منفجر می‌کنند و به ناموس مسلمان‌ها تجاوز می‌کنند و سرزمین‌های اسلامی را نابود و تخریب می‌کنند و در این جهاد اسلامی از عزت و آزادی و هویت و کرامت و استقلال و جان انسان‌های مظلوم حمایت می‌کنند. اصلاً صدور انقلاب همین است. صدور انقلاب جنگ‌افروزی نیست. صدور انقلاب دفاع از انسان‌های مظلوم است. صدور انقلاب امر به معروف و نهی از منکر جهانی است. امر به معروف و نهی از منکر مرز ندارد. اگر این‌جا واجب است همه جا واجب است. دفاع از انسان مظلوم چه ایرانی باشد و چه غیر ایرانی باشد همه جا در حد توان واجب است. کار انبیا این بود. به این نکته دقت کنید چون این یک شبهه‌ی خیلی فراگیر است و تعداد زیادی فیلم برای آن ساختند. این‌ها چقدر فیلم و خبر و تحلیل و شارلاتان‌بازی در می‌آورند در مورد این‌که بگویند اسلام جنگ و جهاد و شمشیر است و این‌ها مدام به دنبال جنگ و انقلاب هستند و انقلاب یعنی خشونت و ایدئولوژی به معنی جنگ است. می‌گویند این‌ها با افتخار از جنگ لذت می‌برند و این‌که گزارش بدهند استخوان‌ها چطور می‌شکند و چشم‌ها چطور در می‌آید و مثل این‌که سادیسم و مازوخیسم دارند. این خط دشمن است. کسانی که منشأ همه‌ی جنگ‌های دنیا هستند. هر جا جنگ و تجاوز و تروریزم است این‌ها هستند. آخرین نمونه‌ی آن هم همین اتفاقی که چند ساعت پیش افتاده است. طوری باید مسائل شهادت و جهاد و شهدا و جنگ را گزارش و روایت بکنیم که روشن باشد ما از چه موضوعی بحث می‌کنیم. شهدا برای دفاع از انسان مظلوم و انسان آسیب‌پذیر شهید می‌شوند. برای این شهید می‌شوند. دفاع از عزت انسان و کرامت و حقوق و سلامت انسان شهید می‌شوند. برای دفاع از صلح و دفاع از آرامش مردم و دفاع از امنیت شهید می‌شود و این خیلی مهم است و آیات متعددی در این باب هست. این آیه در شأن امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده است. خداوند متعال می‌فرماید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. و من الناس من یشری نفسه...»، یک عده‌ای از د پیدا می‌شوند که خودشان را به خدا می‌فروشند. «ابتغاء مرضات الله...»، هدف آن‌ها هم فقط الله است. به دنبال کاسبی و شهرت و قدرت و ریاست و محبوبیت نیست. خداوند می‌فرماید یک عده‌ای هستند که جان خود را در کف دست گذاشته‌اند و خودشان را به خدا فروخته و معامله کرده‌اند. می‌دانید که ریشه‌ی بیعت بیع است. کسی که با خدا و رسول بیعت کند یعنی خودش را فروخته است. می‌گوید خدایا خواب و بیداری و آبرو و جان و مال و جنگ و صلح من برای توست. در فیلم‌هایی که غرب و شرق می‌سازند و قهرمان قلابی درست می‌کنند چنین چیزهایی ندارند که قهرمانان واقعی ما می‌گفتند. گاهی از دو طرف افراط و تفریط می‌شود ولی اجمالاً می‌خواهم این را عرض کنم که جنگ را طوری روایت کنیم و خاطراتی نقل و بحث بشود که در انتها فقط فیزیک جنگ نباشد. اصل متافیزیک جنگ است و این‌ها باید به هم گره بخورد. مفاهیم قرآنی و توحیدی و جهادی و ارزش شهادت و فداکاری مطرح بشود و به همه‌ی شبهاتی که دشمن درست می‌کند جواب بدهیم. مثلاً می‌گویند در جنگ عقلانیت و حساب و کتاب نبوده و این‌ها سرخ‌پوستی حمله می‌کردند. چنین چیزی نیست. این کسی نیست. خیلی بزرگ‌ترها بودند که آن‌ها هم کسی نبودند. زینب(س) که دیروز روز میلاد مبارکش بود، وقتی که کربلا تمام می‌شود و همه را قتل عام کردند و کشتند و اسرا را به زنجیر کشیدند می‌گویند برویم این اسرا را از جلوی شهدا رد کنیم تا بدن‌های تکه تکه‌ی آن‌ها را ببینند. می‌خواهم ذلت و گریه‌ی بچه‌های علی و فاطمه را ببینیم. دیده‌اید جمله‌ای که از حضرت زینب(س) نقل شده چقدر زیباست؟ او را جلوی بدن بی‌سر حسین و بدن پاره پاره و تکه تکه‌ی حسین آوردند. روی بدن اسب دوانده‌اند و آن را خرد کرده‌اند. حالا همه‌ی آن‌ها به زینب نگاه می‌کنند که در زنجیر است و شلاق خورده است تا ضعف نشان بدهد. ایشان چه گفت؟ اصلاً با این‌ها که حرف نزد. گفت «اللهم تقبل منا هذا القلیل من القرآن...»، خیلی عجیب است. با آن‌ها حرف نزد. با خدا حرف زد. در ضمن طلبکار نبود بلکه گفت ما بدهکار هستیم. گفت خدایا می‌توانم یک خواهش بکنم؟ می‌گوید می‌توانی این قربانی کوچک را از ما بپذیری؟ یعنی حسین کوچک است؟ بدن بی‌سر حسین کوچک است؟ چرا زینب می‌گوید این قربانی کوچک را می‌پذیری؟ می‌گوید «تقبل منا...»، خدایا از ما قبول می‌کنی؟ این قربانی کوچک که در محضر تو هیچ است از ما می‌پذیری؟ این است. و الا کربلا که یک جنگ صد درصد شکست خورده است. جنگی سخت‌تر و بدتر از کربلا که جنگی نبوده است. اصلاً جنگ نبوده، قتل عام بوده است. 70 نفر به 30 هزار نفر جنگ است؟ جنگی نبود، قتل عام بود. ولی راویان نور که در رأس آن‌ها زینب و امام سجاد(ع) بودند زیبا و قشنگ روایت کردند که حالا 1400 سال گذشته و هنوز اسم این‌ها جهان را می‌لرزاند و قلب‌ها را تکان می‌دهد و رژیم‌های فاسد و دیکتاتور را در دنیا می‌ترساند. هنوز حسین(ع) و زینب(س) رژیم سرنگون می‌کنند. حسین(ع) و زینب(س) صدام را پایین کشیدند. شاه را حسین(ع) پایین کشید. بزرگ‌ترین راهپیمایی سال 57، راهپیمایی عاشورا و اربعین بود. کاروان اسرای کربلا رژیم پهلوی را سرنگون کردند. آن‌ها صدام را پایین کشیدند. آن‌ها اسرائیل را از لبنان بیرون کردند. حسین(ع) و زینب(س) عراق را نجات دادند. فتنه‌ی شام را زینب(س) سرکوب کرد. این قدرت است. دیگر از زینب(س) شکست‌خورده‌تر در تاریخ داریم. شکست از این واضح‌تر داریم که همه را کشته‌اند و سرها روی نیزه است و شلاق می‌زنند و توهین می‌کنند و به زنجیر می‌کشند و گرسنه و تشنه نگه می‌دارند که امام سجاد(ع) می‌گویند همین سهم کمی آب و نانی که برای لیل و یومی به هر کسی می‌دادند نمی‌خوردم و همان را به بچه‌ها می‌داد و از شدت ضعف و گرسنگی و تشنگی غیر از آن غم‌ها و مصیبت‌ها و شلاق‌ها ایشان نمی‌توانست سرپا بایستد و دیگر نماز شب را هم نشسته می‌خواند. بدن که ضعیف است، روح قوی است. بدن شکست خورده و خرد شده است. این روح است که به قدری قدرت دارد که به یزید می‌گوید ای مردک تو در حدی نیستی که من با تو صحبت بکنم. مخاطبه‌ی با تو در شأن من نیست. این زنجیرها من را وادار کرده که جلوی تو بایستم. اما برای کوبیدن تو آمده‌ام و برای تو آبرو نخواهیم گذاشت. این‌ها خیلی مهم است. «من الناس من یشری نفسه...»، بعضی هستند که همه چیز خودشان را به خداوند می‌فروشند و می‌گویند خدایا من هر چه دارم و ندارم برای توست و تو به من داده‌ای و من جز در راه تو مصرف نمی‌کنم و می‌خواهم فدای تو بشوم. یک نمونه‌ی آن همین آقاست که امروز شهید شد و از این بچه‌ها خیلی هستند که گمنام مانده‌اند و کسی اسم آن‌ها را نشنیده است. ما اسم آن‌ها را نشنیده‌ایم. چون دشمن روی این‌ها حساس شد اسم این‌ها مطرح شد و الا خود این‌ها گمنام بودند و کسی این‌ها را مطرح نمی‌کرد. رئیس جمهورها و نخست‌وزیرها و معاون رئیس جمهورهای اروپایی و آمریکایی گفته بودند ما التماس می‌کردیم می‌توان با این یک مذاکره‌ای داشته باشیم و او قبول نمی‌کرده است. برای او در عراق نامه فرستاده بودند و ایشان اصلاً نامه‌ی آن‌ها را باز نکرده بوده که بخواهد جواب بدهد و سربسته برگردانده و گفته ما با شما بحثی نداریم. ما با شما سازش نداریم. آن‌ها کسان دیگری هستند که هر چه به سرشان می‌زنی باز هم می‌گویند مذاکره کنیم و به دنبال شما راه می‌افتند. آن‌ها کسان دیگری هستند و ما نیستیم. هر چه به صورت آن‌ها تف می‌کنی باز می‌گویند نه هنوز این‌ها چشمک می‌زنند و منظورشان هم خیلی خوب است. آن‌ها کسان دیگری هستند. ایرانی‌‌ها همه مثل هم نیستند. ببینید آخر این آیه خداوند چه می‌فرماید. در ابتدا می‌فرماید یک عده این‌طور هستند و برای خدا فداکاری می‌کنند و بعد می‌فرماید «و الله رئوف بالعباد...»، این آیه‌ی 27 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره است. نمی‌گوید رئوف به این مجاهدین و شهدا چون این واضح است. می‌گوید رئوف بالعباد است. یعنی خداوند می‌فرماید این که بین شما یک عده‌ای هستند که برای بقیه فدا می‌شوند، و در حالی که بقیه زندگی خودشان را می‌کنند و به دنبال منافع خودشان هستند، یک عده هستند که به خود و منافع خود نمی‌اندیشند و راه می‌افتند و می‌دانند ممکن است جانباز یا اسیر بشود، شکنجه بشود، کور بشود، فلج بشود، کشته بشود، بچه‌های او یتیم بشود، همه‌ی این‌ها را می‌داند و آگاهانه نه یک بار و ده بار بلکه صد بار می‌رود تا شهید بشود. خداوند می‌فرماید این تیپ آدم‌ها که بین شما هستند می‌دانید چرا هستند؟ برای این‌که من نسبت به شما د مهربان هستم. دقت کرده‌اید که معنی این آیه چیست؟ «الله رئوف بالعباد...»، برای این‌که یک عده‌ای هستند که خودشان را با خدا معامله کرده‌اند و هر روز آماده‌ی شهادت هستند. به این معنی است. این «رئوف بالعباد» بحث بهشت نیست. به د است. یعنی مثلاً خداوند به د ما می‌گوید من با شما مهربان هستم که بین شما امثال قاسم سلیمانی‌ها را تربیت کرده‌ام. چون به شما محبت دارم چنین کسانی را بین شما پرورش می‌دهم. چون خدا به بندگان خود رحمت می‌کند. چون اگر این تیپ‌ها نباشند، این شهدا و مجاهدین نباشند، یک عده فاسد و مفسد، داخلی و خارجی هستند که مدام مثل سگ به دنبال قدرت و ثروت و تسلط بر دیگران و اشغال کشورهای دیگر و نفوذ در حکومت‌ها هستند و مصالح د را تباه می‌کنند، امنیت جوامع بشری را مختل می‌کنند و خدا می‌گوید من چون به شما رحم می‌کنم کسانی را بین شما آدم‌ها می‌آفرینم که این‌ها فدای شما بشوند. دقت کرده‌اید معنی این آیه چیست؟ «ان الله رئوف بالعباد...»، خدا می‌گوید چون حواس من به ملت‌ها و جوامع هست و می‌دانم اکثر شما تنبل و خودخواه و راحت‌طلب و عافیت‌طلب هستید، ولی چون نگران شما هستم بین شما مجاهدین و شهدا را تربیت می‌کنیم و این‌ها را رشد می‌دهم. کسانی را تربیت می‌کنم که جان خود را فدا بکنند و از دین و کرامت و عزت و حیثیت شما دفاع بکنند. این مظهر رحم خدا به جامعه و مردم است. خدا به جامعه‌ی بشری رحم می‌کند. فقط به شهیدان رحم نمی‌کند. این معنی آیه‌ی قرآن است. یعنی اگر شهدا، اسرا، مفقودین، جانبازان هستند برای این است. آن روز دیدم مادری با 9 شهید و جانباز هست. اگر این‌ها نبودند و اگر این‌ها نباشند این مستکبرین و مستبدین عالم تمام جوامع بشری را به لجن می‌کشند و غارت می‌کنند و ناموس و جان و مال همه را از بین می‌برند و نه برای آن‌ها ملیت می‌گذارند و نه قومیت می‌گذارند و نه مالکیت و امنیت می‌گذارند. خدای متعال می‌گوید فرعون با شما چه کار کرد؟ «یذبحون ابنائکم...»، مردان شما را به وحشیانه‌ترین و خشن‌ترین روش‌ها می‌کشند، «و یستحیون نساءکم...»، زنان شما را هم به کنیزی می‌گیرند و برای لذت و منافع خودشان به کار می‌گیرند. اگر مجاهدین نباشند، اگر رزمنده و مجاهده و شهادت‌طلب نباشد این بلا را بر سر شما می‌آورند. فرعون‌های هر دوران این بلا را بر سر شما می‌آورند. مگر در این 7، 8 سال ندیدیم که امریکایی‌ها و انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها و قبل از آن روس‌ها و کمونیست‌ها و صهیونیست‌ها با ملت‌ها چه کار کردند؟ همین الان پیش چشم ما 7، 8 ملت را به خاک و خون کشیدند و میلیون‌ها معلول و مفقود و آواره و کشته و خانه‌های نابود به جا گذاشتند. نه امنیت،‌نه رفاه، نه ناموس، نه آب، نه برق، نه زندگی باقی نگذاشتند. اصلاً بحث آخرت به کنار باشد، برای کسی دنیا هم نمی‌گذارند. این تعبیر «یسومونکم سوء العذاب» خیلی تعبیر عجیبی است. سائمه به معنی گوسفندی است که می‌چرد. «یسومونکم سوء الغذاب» یعنی اگر مجاهدین و شهیدان و رزمنده‌ها نباشند، مستکبرین و مستبدین یک کاری می‌‌کنند که همان‌طور که گوسفندها علف می‌چرند، شما عذاب می‌چرید. این خیلی تعبیر عجیبی است. چرا قرآن تعبیر چریدن آورده است؟ یعنی همان‌طور که می‌چرید عذاب قورت می‌دهید. اگر این رزمنده‌ها و مجاهدان و فدایی‌ها نباشند که جلوی ظلم و ستم و اشغالگری و دیکتاتوری نایستند، «یسومونکم سوء الغذاب...»، شما را به چرا می‌برند و به جای علف ظلم و تحقیر می‌چرید. همین است. این‌جا است که خداوند می‌فرمایند مردان شما را می‌کشند و زنان شما را استثمار می‌کنند و عذاب می‌چرید. زندگی شما توأم با عذاب است. هر چه می‌خوری از دماغ تو بیرون می‌آید. آرامش و لذت ندارید. این‌ها فدای آرامش و لذت شما شدند. یعنی خداوند به د رحم می‌کند و تجلی رحمت خدا در این رزمنده‌ها و مجاهدین و شهداست. این تعبیر خداوند در قرآن است. باید بفهمند که مدیون این‌ها هستند. یعنی خداوند کسانی را خلق می‌کند که جان خود را به او می‌فروشند تا برای شما فدا بشوند و شما هم ایستاده‌اید و بر و بر نگاه می‌کنید و گاهی هم متلک می‌گویید. این رأفت خداست که برای اصلاح جامعه و برای حفظ آرامش همان‌هایی که گاهی غر می‌زنند، فدا می‌شوند. فقط شهدای کربلا نه بلکه همه‌ی‌ شهدا مظهر رحمت خدا هستند و علیه جهل و ظلم و فقر و محرومیت و ذلت و برای دفاع از سیاست و اقتصاد و امنیت و رفاه و دنیا و آخرت د شهید می‌شوند. این رحمت ویژه‌ی خداست. خدا می‌گوید هر کسی نمی‌تواند این کار را بکنند. کسانی می‌توانند این کار را بکنند که با خدا تجارت می‌کنند. با خدا یک معامله‌ی خاصی دارند و آن این است که خودشان را می‌فروشند. کسی که خودش را فروخت دیگر برای خودش نیست. می‌دانید چرا امثال این سلیمانی این‌قدر دوست‌داشتنی بودند؟ ما حتی در ضد انقلاب هم کسانی داریم که این را قبول دارند. می‌گفتند برای این‌که یک کسانی این ملت ما را ذلیل می‌کنند و این بچه‌هایی که در دفاع از مظلومین خارج از کشور شهید می‌شوند به این امت و به این ملت عزت می‌دهند. آدم این‌ها را که می‌بیند غرور می‌گیرد و سرش را بالا می‌گیرد. وقتی آدم شما را می‌بیند حالت تهوع می‌گیرد و شرمنده می‌شود. این دوگانه‌ی ذلت و عزت، دوگانه‌ی اخلاص و ریا، دوگانه‌ی راست و دروغ است. چرا این‌ها دوست‌داشتنی هستند؟ برای این‌که این آدم‌ها و این شهدا و رزمنده‌ها و فداکاران تا همین شهید حشدالشعبی عراق و این شهید سپاه قدس ما بچه‌هایی هستند که خودشان را صد درصد معامله کرده‌اند. یعنی واقعاً تز این‌ها این است که جان و مال و آبرو و وقت و خواب و بیداری من دیگر برای خودم نیست. همه را به نام خدا فدای مردم و ملت‌ها می‌کنم. این‌ها چریک‌های مجاهد، چریک‌های آزادی‌بخش، آزادی‌بخش ملت‌ها هستند. این‌ قیام بین‌الملل، انقلاب جهانی، صدور انقلاب، دفاع از ملت‌های مظلوم بی‌دفاع در برابر گرگ‌های وحشی و کفتارهایی است که زنده زنده ملت‌ها را می‌خورند و به ناموس آن‌ها اهانت می‌کنند. یک جوانمردان و عیارانی پیدا می‌شوند که همه چیز را می‌دهند و با خدا پیمان می‌بندند و فداکاری می‌کنند و به دنیا تفهیم می‌کنند که حق چیست و باطل چیست. اگر این خون‌ها نباشد حق و باطل مخلوط می‌شود. این خون مرز حق و باطل است. در دنیایی که هر کسی به فکر بیشتر خوردن است کسانی هستند که به فکر بیشتر نخوردن هستند. این‌ها به فکر بیشتر خوراندن هستند. حضرت امیر(ع) فرمود طعام جسم خوردن است و طعام روح خوراندن است. یک عده از ما بیشتر به فکر بیشتر خوردن هستیم و یک عده هم مثل این‌ها بیشتر به فکر خوراندن هستند. ما می‌خواهیم دیگران فدای ما بشوند و این‌ها می‌خواهند خودشان فدای دیگران بشوند. ولی با خدا معامله کردند. این‌ها با صحبت و سخنرانی و بخشنامه و بودجه و قانون درست نمی‌شود. عشق به شهادت یک مبنا و معنای دیگری دارد و آن را باید دقیق شناخت. به نظر من در این گزارش‌هایی که از جبهه می‌دهید باید به این ابعاد توجه کنید. اجازه ندهید در یک روایتی که می‌کنید شنونده احساس به شهید احساس ترحم کند. من دیدم بعضی‌ها برای این‌که گریه‌ی طرف را در بیاورند یک کاری می‌کنند که او رحم کند. مثلاً می‌گوید بچه‌ی کوچک داشت، این‌طور شد، شهید شد. مثل این‌که برای یک بیچاره‌ای گریه می‌کند. اصلاً گریه‌ی بر شهید و مجاهد، گریه‌ی بر مظلوم بیچاره نیست. بعضی‌ها حتی راجع به سیدالشهدا(ع) و حضرت زینب(س) به شکلی بحث می‌کنند و این‌ها را مثل خودشان فرض می‌کنند و خیال می‌کنند برای آن‌ها هم این مسائل مهم بوده است. اشک بر حسین(ع) اشک ذلت نیست بلکه اشک عزت است. امام می‌گفت گریه بر حسین(ع) گریه‌ی سیاسی عقیدتی است. گریه‌ی بر حسین(ع) گریه‌ی عبادی سیاسی است چون خون حسین(ع) گریه‌ی سیاسی عبادی است. اصلاً کربلا سیاسی است. کربلا دعوای حکومت است. سیاسی است. نه این‌که من با تو بیعت نمی‌کنم، مسئله‌ی شخصی حسین(ع) و یزید نیست، مثل من هم با مثل تویی بیعت نمی‌کند. بحث شخصی نیست. این‌که سیدالشهدا(ع) صریح می‌فرمایند می‌دانم در کدام سرزمین کشته خواهم شد، چیست؟ این‌هایی که می‌آمدند و نصیحت می‌کردند و می‌گفتند کجا می‌روی؟ یک به هزار هستید. اصلاً این کار شما درست است؟ ما فقهی پیدا کردیم که با زبان فقهی و شرعی گفتند کار امام حسین(ع) حرام است. آمدند و برای او آیه‌ی قرآن خواندند. مگر قرآن نمی‌گوید خودتان را به کشتن ندهید؟ شما چکار می‌کنید؟ این کار خلاف شرع است. ولی امام حسین(ع) قرآن را طور دیگری می‌خواند و می‌فهمد. ما دو فقه داریم. فقهی که می‌گفت کربلا خلاف شرع است و به امام حسین(ع) گفتند. این عملیات انتحاری است و خودکشی است. یکی هم فقه امام حسین(ع) است. به ایشان گفتند می‌دانید چه می‌شود؟ این‌طور می‌شود و آن‌طور می‌شود. امام حسین(ع) گفت مگر من نمی‌دانم؟ خیال می‌کنید چیزی می‌گویید که من نمی‌دانم؟ ببینید سیدالشهدا(ع) چه می‌گویند. محصول کل روایات جبهه و جنگ باید این باشد و خلاف این نباشد. مگر ما باید کاری کنیم که دل د به حال اهل بیت(ع) بسوزد؟ تعبیر سیدالشهدا(ع) این است. می‌دانم در کدام سرزمین کشته خواهم شد. می‌دانم قبر من کجاست. نقطه‌ای که پاره‌هایی از بدن من در آن‌جا دفن خواهم شد را می‌شناسم. به من اخطار می‌کنی که چه می‌شود؟ این بدن من، این اعضا و جوارح من به دست گرگانی در کربلا قطعه قطعه خواهد شد. می‌دانم. قطعه‌ای از این بدن به کوفه و شام خواهند برد. پاره‌ای دیگر به دست ساربان می‌سپارند. این سینه کوبیده و خرد خواهد شد. این‌ها جمله‌های امام حسین(ع) است. عضو سالمی در من نخواهد ماند. خون‌آشامان کربلا شکم‌های خالی خود را با گوشت بدن من پر خواهند کرد. با گوشت بدن من سیر خواهند شد ولی خدا می‌خواهد، خدا فرموده است که من باید کشته بشود. دختران پیامبر اکرم(ص) باید شلاق بخورند. دیگر با حرف درست نمی‌شود. دیگر با سخنرانی درست نمی‌شود. هر سخنرانی که می‌کنم آن طرف ده برابر بهتر سخنرانی می‌کند. آیه‌ی قرآنی می‌خوانی او هم می‌خواند. حدیث پیامبر اکرم(ص) می‌گویی او هم می‌گوید. از شریعت می‌گویی و او هم می‌گوید. استدلال می‌کنی و او هم استدلال می‌کند. دیگر فقط یک کار هست که باید کرد که آن‌ها نمی‌توانند این کار را بکنند. وقتی حجاب از سر دخترهای پیامبر اکرم(ص) بر می‌داری چطور می‌خواهی توجیه کنی؟ فقط خون می‌خواهد. این‌ها کار مهمی است. دین از دست رفته را با خون می‌تواند برگرداند. راه دیگری ندارد. من اصلاً احتمال بقا نمی‌دهم. من اصلاً احتمال نمی‌دهم در مسیر کربلا زنده بمانم ولی زندگی حقیقی تعریف دیگری دارد. گزارش‌هایی که ما می‌کنیم باید این‌ها باشد. یعنی وقتی جلسه تمام شد بچه‌های نسل جدید باید بگویند «یا لیتنا کنا معهم...»، نه این‌که ته دل خود بگوید عجب شانسی آوردیم و خدا رحم کرد که ما نبودیم. نباید این را بگویند. یا بگویند حالا چیز خیلی مهمی نبوده و بود و نبود آن تفاوتی ندارد. اگر توانستیم به طور واقعی گزارش بکنیم که بعد معنوی و متافیزیک آن را بگوییم که وقتی جلسه تمام شد بچه‌ها بگویند «یا لیتنا کنا معهم...»، کاش آن دوران بودیم و جزو این بچه‌ها می‌آمدیم، یک گزارش موفق بوده است. شهادت شکست نیست. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «اکرم الموت القتل...»، باشکوه‌ترین مرگ کشته شدن است. مرگ‌های دیگر، مرگ‌های بی‌ارزشی هستند. بعضی‌ها خیال می‌کنند این‌هایی که شهید شده‌اند رفته‌اند و بقیه قرار است این‌جا بمانند. نه. او رفته و تو هم بعد از او می‌روی. او در خون غلتید و رفت و مرگ سرخ داشت و بقیه مرگ زرد است. با اسهال و سرطان و آمپول و سرم می‌میرند. کسی این‌جا نمی‌ماند. اصلاً خیلی از آن‌هایی که در زمان جنگ در عملیات بودند و برگشتند الان رفته‌اند و ما هم که می‌رویم و آخرهای کار هستیم. رفتند. دیگر کسی نمی‌ماند. خیال می‌کنند این‌ها می‌مانند. به قول یکی از دوستان که می‌گفت یک شاهی به دیدن یک عارف رفت. آن فرد از این عارف‌های واقعی بوده و از این عارف‌های قلابی نبوده است. چون به تعبیر بوعلی «العارف شجاع...»، کسی که شجاع نیست و می‌ترسد عارف نیست. عارف امام است. امام گفت والله تا به حال نترسیده‌ام و با همه هم درگیر می‌شد. آن عرفان است. عرفان فرار که عرفان نیست. عرفان حضور عرفان است. عرفان جهاد عرفان است. آن شاه به عارف گفت که به این‌جا بیا. عارف گفت من با شما کاری ندارم که به آن‌جا بیایم. اگر شما کاری داری به این‌جا بیا. شاه بلند شده و به آن‌جا رفته تا نمایش بدهد که مثلاً ما هم یک آدم معنوی هستیم. آخر جلسه که می‌خواهد خداحافظی بکند به آن شخص اهل معنا می‌گوید واقعاً شما خیلی فداکاری بزرگی کردید که از دنیا گذشتید. آن شخص به شاه می‌گوید که واقعیت این است که شما فداکار بزرگی هستید که از ابدیت گذشته‌اید. شما از ابد گذشته‌ای. واقعاً خیلی شجاع هستی. جهنم را به جان خود خریده‌ای و بهشت و ابدیت را رها کرده‌ای و به همین چند سال دل خوش کرده‌ای. تو فداکار هستی. فداکاری بزرگ را تو کرده‌ای. ما عاقلانه رفتار می‌کنیم. من یک چیز کوچکی می‌دهم و ابدیت را می‌گیرم. تو که ابدیت را برای این چند ماه و چند سال می‌دهی خیلی فداکار هستی. باید به تو تبریک بگویم. این همه شجاعت را از کجا آورده‌ای؟ چه چیزی را با چه چیزی معامله می‌کنی؟ پس ما نگران این‌ها نیستیم. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود «اکرم الموت القتل...»، یعنی باید آرزوی شهادت خروجی گزارش‌ها باشد. هر گزارشی که از جنگ می‌دهید باید این خروجی را داشته باشد که بگویند کاش ما هم آن‌جا بودیم و کاش دوباره آن فرصت پیش بیاید که ما حاضر بشویم. یعنی باید رزمنده درست کنید. اصلاً عزاداری و روضه‌خوانی امام حسین(ع) که از درون آن مجاهد بیرون نیاید عزای امام حسین(ع) نیست. این مجلس عزایی است که یزید برای امام حسین(ع) گرفت. می‌دانید که اولین جلسه‌ی رسمی عزاداری و روضه‌ی امام حسین(ع) را یزید گرفت. بعد از این‌که حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) افشاگری کردند و اوضاع در شام به هم ریخت یک مرتبه یزید خط را عوض کرد. کسی که اول چوب به دندان سیدالشهدا می‌زد و افتخار می‌کرد یک مرتبه گفت من اصلاً نگفتم چنین کاری بکنند. من گفتم بروید و کلاه بیاورید ولی این‌ها رفته‌اند سر آورده‌اند. من گفتم جلوی شورش و فتنه را بگیرید ولی این‌ها سر امام حسین(ع) را آوردند. می‌دانید که آمدن اسرای کربلا به اسارت بود. برگشتن آن‌ها با احترام بود. با امکانات و احترامات رسمی حکومتی برگشتند. یزید برای امام حسین(ع) مجلس عزا گرفت. فقط مجلس این‌طور بود که دستور داد در مساجد جمع بشوند و عزای حسین(ع) بگیرند ولی فقط قرآن بخوانند و ثواب آن را به روح حسین(ع) بدهند. نباید کسی راجع به بحث‌های سیاسی حرفی بزند. راجع به این‌که چه بود و چرا این‌طور شد باید سکوت شود. «اذا قرأ القرآن وانصتوا...»، وقتی قرآن می‌خوانند سکوت کنید. خود یزید صاحب عزا شد و دستور داد در جلسات عزای امام حسین(ع) فقط قرآن بخوانید و ذکر بگویید و عبادت بکنید و برای روح حسین(ع) طلب رحمت کنید. اصلاً بحث سیاسی نکنید. پس یزید جلودار این‌طور عزاست. دو عزا و دو عزاداری و دو نوع روایت جنگ و شهادت داریم. یک روایتی بود که دستگاه یزید از عاشورا و کربلا کرد که گفتند «حسین قتل بالسیف جدٍ...»، حسین خلاف کرد و برای براندازی قیام کرد و با شمشیر جدش کشته شد. شمشیر جد حسین در دست ماست. او کشته شد چون اشتباه کرد. خلاف قانون عمل کرد. این گزارش حکومتی بود. در عزای حکومتی هم یزید گفت قرآن بخوانید. بحث نکنید که چه شد و چه نشد. هر چه شد حالا گذشته است. بر گذشته‌ها صلوات بفرستید و دیگر چیزی نگویید. یک روایت از کربلا را هم زینب(س) می‌گوید. کربلا دو راوی داشت. دو روایت داشت. دو نوع عزا هم بود. یکی عزای زینبی و امام سجاد(ع) بود و یکی هم عزای یزیدی بود. سیدالشهدا(ع) که معلم شهادت بوده و هست و برای همیشه خواهد بود می‌فرمودند شهادت مثل گردنبند بر گردن دختر جوان است و باعث زیبایی او می‌شود. به تعبیر بعضی اساتید که می‌گفتند مرگ برای ما گردن‌گیر است. برای این شهدا و رزمنده‌ها مرگ گردنبند است. فرق گردنبند و گردن‌گیر این است. گردن‌گیر خر تو را گرفته است. ما می‌خواهیم از مرگ فرار کنیم ولی مرگ می‌آید و حساب ما را می‌رسد ولی این‌ها مثل همین قاسم سلیمانی می‌روند و به دنبال مرگ می‌گردند. شهادت از دست این‌ها فرار نمی‌کند. 40 سال پیش سر شوخی را با شهادت باز کرده‌اند و 40 سال است که به دنبال شهادت می‌دوند. هر روز هم می‌گویند امروز روز آخر ماست. این‌ها بشر را نجات می‌دهند. مرگ برای اغلب د گردن‌گیر است و برای ما تحمیلی است اما برای این‌ها گردنبند است. تحمل نیست بلکه تجمل و زیبایی است. مرگ در اختیار این‌هاست و این‌ها در اختیار مرگ نیستند. این‌ها مرگ را می‌میرانند و مرگ این‌ها را نمی‌میراند. این‌ها با مرگ ابدی می‌شوند. این‌ها نمی‌میرند و الا همه باید بمیرند و کسی این‌جا نمی‌ماند. مرگ کسی را رها نمی‌کند. مرگ اغلب د را از بین می‌برد اما این شهیدان هستند که مرگ را از بین می‌برند. برای این‌که خدا حی لا یموت است و او می‌گوید شهدا احیا هستند. می‌گوید شهدا هم حی لا یموت می‌شوند. «لا تحسبن امواتا...»، این‌ها میت نیستند این ما و شما هستیم که میت هستیم. این‌ها احیا هستند. خدایی که حی لا یموت است می‌گوید شهید حی است. این حیات یک معنای دیگری دارد. معنی این حیات خوردن و دستشویی رفتن و خوابیدن نیست. این که حیات نیست. حیوانات هم این حیات را دارند. خوک و کرم هم این حیات را دارند. گیاهان هم این حیات را دارند. این تعبیر که می‌گوید این‌ها لسان صدق دارند یعنی تا ابد می‌مانند. ما و شما می‌میریم و تمام می‌شویم. یادتان باشد که امام می‌گفت صد سال دیگر این 7، 8 میلیارد آدمی که روی کره‌ی زمین هستند همگی زیر خاک هستند. یک نفر آن‌ها زنده نیست. باز چند میلیارد آدم دیگر می‌آیند و این‌ها کلاً فراموش می‌شوند. ما و شما 50 سال دیگر کلاً فراموش‌شده هستیم. بچه‌های ما 4، 5 روز مجلس می‌گیرند و تمام می‌شود. بچه‌های آن‌ها هم می‌گویند ما یک پدربزرگ و مادربزرگی داشتیم و بچه‌های آن‌ها دیگر اصلاً نمی‌دانند ما بوده‌ایم. دلم می‌خواهد یکی از شما که این‌جا هستید صد سال دیگر زنده بمانید و به ما که رفته‌ایم خبر بدهید که این‌جا چه خبر است. چه کسانی به این‌جا می‌آیند و اصلاً می‌دانند که این‌جا چه بوده و چه کسانی بوده‌اند؟ همه چیز باد هواست. این‌که خدا در قرآن می‌فرماید همه فانی هستند، فقط او باقی است، همین است. حالا او که باقیست می‌گوید هر کس برای من فدا بشود باقی می‌ماند. حتی در دنیا هم باقی است. یادتان باشد که ما فراموش می‌شویم ولی امثال این قاسم سلیمانی‌ها همین‌جا هستند و تا ابد ذکر آن‌ها می‌ماند. ضمن این‌که دنیا اصلاً جای مهمی نیست. این تعبیر که سیدالشهدا(ع) می‌فرماید که مردان و زنان حق مرگ را تعقیب می‌کنند،‌ مرگ را تصاحب می‌کنند، همین است. شهید کسی است که خودش به دنبال مرگ رفته است. تحت تعقیب مرگ نبوده بلکه خودش مرگ را تعقیب می‌کرده است. شهید کسی است که یقه‌ی مرگ را گرفته و زیر گوش مرگ زده است. این‌ها با ما فرق می‌کنند. این‌ها به مرگ مزین می‌شوند چون مرگ گردنبند و زینت می‌شود. این‌ها با مرگ زیبا می‌شوند. ما با مرگ زشت می‌شویم ولی این‌ها با مرگ زیبا می‌شوند. این‌ها ادبیات امام حسین(ع) است. می‌گوید این‌ها تا ابد می‌مانند. کسی که اثرش تا ابد می‌ماند معلوم می‌شود مؤثر هم می‌ماند. اثر غیر مؤثر که نمی‌شود. وقتی اثرش تا ابد هست مؤثر هم تا ابد هست. پیامبر اکرم(ص) فرمودند شهید از این عالم که می‌رود عملش بعد از خودش در حال نمو و رشد است. این امثال قاسم سلیمانی‌ها در ثواب رهایی ملت‌ها و درگیری با ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها تا ابد شریک هستند. حالا ایشان شناخته شده است. صدها و هزاران کسانی امثال او هستند که قاسم سلیمانی‌های ناشناس و گمنام هستند. نکته این است. محصول گزارش ما باید ایجاد اشتیاق و ولع به جهاد و شهادت در نسل جدید باشد. چون وقتی به خود سیدالشهدا(ع) گفتند خطرناک است و شما را می‌کشند، گفت چه می‌گویید؟ «ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...». سیدالشهدا(ع) فرمودند مثل این‌که من را با خودتان اشتباه گرفته‌اید. «وله» به معنی بی‌تابی و بی‌قراری است. امام حسین(ع) می‌گوید من بی‌قرار شهادت هستم. من ثانیه‌ها را می‌شمارم که چه زمانی شهید می‌شوم. حالا تو به من اخطار می‌کنی؟ من مشتاق هستم. عاشق هستم. شیدای شهادت هستم. همان‌طور که یعقوب منتظر یوسف خود بود. یوسف من خون سر من است. یوسف من مرگ من است. ما اگر بتوانیم این نگاه و این فرهنگ را جا بیندازیم کار درستی کرده‌ایم. این متافیزیک جنگ ماست. هر چه می‌گوییم باید در انتها این خروجی را داشته باشد. نه این‌که به جهاد و جنگ بی‌تفاوت بشوند و یا بگویند خوب شد که نبودیم و یا بگویند حالا که چه؟ یا بگویند در همه‌ی جنگ‌ها این اتفاقات می‌افتد و در همه‌ی جنگ‌ها آدم‌ها کشته می‌شوند و عده‌ای یتیم می‌شوند و خانه‌ها خراب می‌شود. باید فرق این جنگ‌ها با آن‌ جنگ‌ها را بفهمند. باید اهمیت جهاد را بفهمند. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «افضل ما توسل به المتوسلون...»، آیا بگویم بالاترین چیزی که باید به آن توسل کنید، چیست؟ «الایمان بالله و رسوله و الجهاد فی سبیل الله...»، بالاترین دستگیره‌ای که باید به آن متوسل بشوید یکی این است که خدا را باور کنید، پیام رسول او را بپذیرید و نتیجه‌ی همه‌ی این‌ها هم جهاد است. منتها جهاد فقط برای خدا باشد نه برای قدرت و سیاست و شهرت و ریاست باشد. باید برای حق باشد. این تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع) است. بالاترین چیزی که می‌توانید به آن متوسل بشوید و باید به آن متوسل بشوید جهاد است. این‌ها متافیزیک جهاد و شهادت می‌شود. انشاالله خداوند از همه‌ی شما این جلسات و تلاش‌هایی که می‌کنید را قبول کنید. از خدا بخواهیم که همه‌ی شهدا را از کربلای سیدالشهدا(ع) تا آخرین شهیدی که امروز شهید شد و هر ده نفری که امروز شهید شدند که همگی از اولیای خدا بودند رحمت کند و انشاالله خداوند توفیق شهادت را از آن‌هایی که در این مسیر هستند بعد از این سلب نکند. امیدوار هستیم که این‌ها با ابراهیم خلیل‌الله و با انبیا و رسولان بزرگ و با شهدایی که در رکاب انبیا جنگیدند انشاالله محشور بشوند.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha