بسیج در علوم انسانی (2) (مغالطه ها: علم و ایدئولوژی، حقانیت و کارآمدی ...)
در جمع بسیج دانشجویی _ نشست(علوم انسانی: خط تولید، خط ترجمه)_ ۱۳۹۳
بسمالله الرحمن الرحیم
اول باید نسبت خود را با منابع معرفت در علوم انسانی روشن بکنیم تا در چاه و چاله نیفتیم. وحی منبع معرفت است. منبع خالص خطاناپذیر معرفت است اگر درست فهمیده بشود. ممکن است در تفسیر اشتباه بکنیم ولی در اصل آن اشتباهی نیست. این را چطور ثابت بکنیم؟ مگر این تعبدی است. مگر شما به یک ملحدی که در علوم انسانی نظریهپردازی میکند میتوانی این را حقنه کنی؟ نه، باید به او با عقل اثبات کنی. چطور؟ همان بحثی است که در فلسفه و کلام و الهیات انجام میشود. حالا ما با عقل وحی اثبات میکنیم که منبع اصلی معرفت است. آیا علوم انسانی اسلامی و دینی فقط بر نقل و وحی تکیه دارد؟ هرگز. فهم نقل بدون عقل امکان ندارد، دوم اینکه جدا از نقل خود عقل در حوزهی به خصوص مستقلات عقلیه و همینطور حجیت استدلال، حجیت ذاتی و مشروعیت الهی دارد. علوم انسانی اسلامی با چهار منبع میرود تا انسان را بشناسد و در ساحت فردی و جمعی درست توصیف و توصیه کند. وحی، عقل، تجربه و شهود. هر کدام در حد خودشان هستند و اعتبار اینها به یک اندازه نیست. حتی وقتی از عقل میگوییم باید بدانید عقل ریاضی با عقل تجربی یکی نیست، عقل عرفی با عقل فلسفی یکی نیست. خود عقلانیت هم سطوحی دارد که اعتبار آنها با همدیگر فرق میکند و به یک اندازه نیست. این جدا از قطع روانی است. یک قطع روانی داریم و یک قطع معرفتی داریم. شما اگر برای یک مسئله یک برهان قطعی داشته باشی کافی است. اما اگر برای همان مسئله نه برهان دیگر بیاورند یقین شما بیشتر میشود. این یقین در حوزهی یقین روانشناختی شما تأثیر گذاشته است اما در حوزهی یقینی که حق و باطل را اثبات میکند تأثیر نداشت. اگر این را بر عکس کنید راحتتر معلوم میشود. شما برای یک حقیقتی اول ده دلیل بیاور. بعد یکی بیاید و نه دلیل آن را رد کند. ولی باز یک دلیل رد نشود. در این صورت یقین شما به لحاظ روانشناختی یک مقدار متزلزل شد در حالی که به لحاظ معرفتی هیچ اتفاقی نیفتاده و همان یک برهان کافی است. گزارهی عقلی گزارهی غیر دینی نیست، گزارهی تجربی، گزارهی سکولار نیست. به این نکته خیلی دقت کنید. من دیدهام که بعضی از دوستان خیال میکنند اگر برای هر چیزی آیه و حدیث صریح در همان مورد مصداقی خاص نیاوری آن دینی نیست و سکولار است. این اشتباه است. یک جریان نو اخباری داریم که همینطور نگاه میکنند. مثلاً میگویند کدام روایت گفته سوار هواپیما بشوید؟ این پنکه و کولر کجای روایت آمده است؟ اگر اینها لازم بود باید در روایت میآمد. پس چون در روایات از وسائل سرمازا نگفتهاند به این معنی است که تحمل گرما و عرق ریختن یک سبک زندگی دینی است و سرد کردن اتاق در زمان گرما سبک زندگی سکولار است. این از لوازم مدرنیته است. بعضی از دوستان و آقایان گفتند اگر سینما یک مفهوم دینی بود چرا در یک آیه و حدیث به آن اشارهای نشده است. این را گفتند که آدم واقعاً تعجب میکند. نگاه تو غلط است. اینها نگاههای اسلامی نیست. معمولاً دوستانی که این حرفها را میزنند درس حوزه هم نخواندهاند و نه با تفسیر آشنا هستند و نه با حدیث آشنا هستند و نه با فقه و اصول و کلام و فلسفه آشنا هستند. این خیلی جالب است. اینها بچههای بسیار خوبی هستند و حسن نیت دارند ولی در این افراد ندیدهام کسی با معارف اسلامی تخصصی کار کرده باشد. اتفاقاً از موضع نقد غرب به غرب نگاه میکنند و چهار آیه و حدیث هم میآورند. این چه حرفی است؟ اگر سینما مشروع بود باید در آیه و حدیث به آن اشارهای میشد. چون در سینما و هنر قوهی خیال دخالت میکند پس سکولار است. مگر قوهی خیال شیطانی است؟ قوهی خیال یک نازلهی رحمانی و یک هدیهی رحمانی است. قوهی خیال را چطور مدیریت میکنی مهم است. اصلاً خیال عالم برزخ بین عقل و حس است. اگر تو قوهی خیال نداشته باشی هیچ نوع کنش و واکنشی و ارتباط بین نظر و عمل برقرار نمیشود. مگر هر خیالی شیطانی است. یکی از مشکلات ما این است. بعضی از دوستان نه فلسفه خواندهاند، نه کلام خواندهاند، نه قرآن و حدیث را درست آشنا هستند و این حرف را میزنند. مثلاً در آیهی قرآن آمده که در خلق خدا تبدیل و تغییر نیست. از این نتیجه میگیرند که هر نوع دست بردن در عالم تبدیل در خلق الهی است و حرام است. اصلاً معنی این آیه این نیست. روایات معنی این آیه را توضیح دادهاند، عقل هم توضیح میدهد. بعد این آیه را کنار بیست آیهی دیگر بگذار. پس آن آیهها چه میگویند؟ برخوردها گزینشی است. به سند روایت کاری ندارند، به روایات دیگر کاری ندارند، بدون عقل به سراغ روایات میروند، به معنای ظاهری لفظ کار دارند، به قرآن هم کاری ندارند، به عقل هم کاری ندارند، به سند هم کاری ندارند. در شیعه جریان اخباری همین است و در سنیها هم همین وهابیها همین نگاه را دارند. بعد از نماز در مسجد النبی سر جلسهی فقه آن رفته بودم. گفت مولودی گرفتن برای پیغمبر حرام است برای اینکه ما در روایات چنین چیزی را نداریم. یعنی چرا پیغمبر برای خودش جشن تولد نگرفته است؟ پس حرام و بدعت است. گفتم شما همین الان در روز روشن دو بدعت میگذاری. گفت چطور؟ گفتم عینک زدی که در سنت پیغمبر عینک نیست. دوم اینکه از میکروفون استفاده میکنی که این هم در سنت پیغمبر نیست. این دو بدعت است. این به جای اینکه جواب بدهد فریاد زد و گفت او ناصبی است و صب اصحاب کرد. پدرسوخته صب اصحاب کجا بود؟ من زود بلند شدم و فرار کردم. گفتم الان شرطهها میآیند و من را میگیرند. میگویند هر چه در سنت نیست بدعت است. بعضی از دوستان به مدرنیته اینطور نگاه میکنند. اصلاً این خلاف اولیات مباحث اصول فقه و منطق است. یعنی اگر کسی دو، سه سال اول اصول فقه و منطق را درست بخواند این حرف را نمیزند. هر چه که در سنت نیست بدعت است؟ آنچه که سنت را تغییر دهد بدعت است. بدعت تغییر سنت است. یعنی اگر کسی آمد تعریف دین را عوض کرد. یک چیزی که مشروع است را گفت نامشروع است. یک چیزی که نامشروع است را گفت مشروع است. اگر کسی تعریف دین را عوض کرد بدعت گذاشته است. اگر کسی یک عملی را انجام داد و گفت این حکم و حکم الله است در حالی که حکم الله نیست یا بر عکس، این بدعت است. میگویند علوم انسانی یا دینی هستند یا عقلی هستند یا تجربی هستند. یعنی چه؟ دینی یعنی وحیانی و عقلی و تجربی و شهودی است. همهی اینها با هم و هر کدام در جای خود است. همهی اینها روی هم دینی میشود. نه اینکه ما بگوییم نظریهپردازی یا دینی است، یا عقلی است، یا تجربی است. این حرفها غلط است. مغالطهی بعدی مغالطهی زود باش، نشان بده است. دیدی خارجیها برای هر چیزی یک اسمی میگذارند. همان لحظه به ذهنشان میرسد و میگویند مثلاً تئوری زود باش، نشان بده. مغالطهی بعدی این است. میگویند اگر علوم انسانی اسلامی داریم پس کجاست؟ زود باش نشان بده. چه چیزی را نشان بدهیم؟ مگر علوم انسانی در غرب اینطور درست شده است؟ 400، 500 سال همینطور آمدند و یک وجدان جمعیِ عقلیِ نسبیِ متشتتی به تدریج شکل دادند. میگویند آقا شما سی سال است که از علوم انسانی حرف میزنید، پس کجاست؟ این آدمی که میگوید پس کجاست؟ خیلی آدم احمقی است. چون اصلاً نمیفهمد ماهیت علوم انسانی و نظریهپردازی چیست. خیال میکند خم رنگرزی است. تازه اگر نظام و نهادهای حاکمیتی حمایت بکنند کم کم جریانی شکل میگیرد و از بین هر هزار نفر سه، چهار نفر نظریهپرداز پیدا میشود و بقیه آنها را شرح میدهند و حاشیه میزنند. واحد زمانی برای تولید علم در عرصهی علوم انسانی که نگاه به مسائل و سبک زندگی است فرق میکند. دقیقهی این واحد زمانی یک دهه است. تازه اگر حمایت کنند. ما که تا حالا از نظام و از مقامات رسمی نظام بیشتر مبارزه دیدیم تا اینکه حمایت بکنند. حالا بعضی از آنها نمیفهمند و سواد ندارند، بعضی هم میفهمند و مبارزه میکنند. بعضی هم که میفهمند و قبول دارند متأسفانه بیعرضه هستند. ما از اول این بدشانسی را داشتهایم. هر کس با ماست بیعرضه است و هر کس که با مخالف است باعرضه است. نمیدانم این را چطور در روز عزل قسمت کردهاند. طرف گفت مردم دو دسته هستند، یا عقل دارند یا دین دارند. شما این مغالطه را درست توجیه کنید که «پس کجاست؟» چیست؟ ضمن اینکه اختلاف نظر در یک بستری شکل میگیرد. شما فقهای اسلامی و فقه اسلامی دارید. فقهای ما در خیلی از مسائل اختلاف دارند. نکتهی بعدی این است که بعضیها فکر میکنند علوم انسانی اسلامی یعنی در هر موضوع یک نظر باشد. این هم نیست. مگر در فقه اینطور است. فقهای ما اختلاف نظر دارند. فیلسوفان ما مگر اختلاف نظر ندارند؟ اختلاف نظر که هیچ بلکه اختلاف مشرب دارند. اشراقی و مشایی و صدرایی در بعضی از مبانی همدیگر را قبول ندارند. شما به همهی اینها هم فلسفهی اسلامی میگویید. فقهای ما در بعضی از جهات از بیخ حرفهای همدیگر را قبول ندارند. یک آزاداندیشی واقعاً متدلوژیک منطقی است. بحث مقدس و نامقدس نیست. بحث عقل و استدلال است. «نحن ابناء الدلیل...»، گفت ما نوکر دلیل هستیم. این افتخار حوزههای تشیع است. خب وقتی در فقه و فلسفه که باید کماختلافترین مسائل باشد، چون برهانیترین علم است، این همه اختلاف است طبیعی است که اگر ما گفتیم علوم انسانی اسلامی و اقتصاد اسلامی و جامعهشناسی اسلامی اختلاف نظر داشته باشیم. ما که نمیگوییم در انتها یک نظر در میآید. نهخیر، یک بستری برای نظریهپردازی است. شما اینجا بحث و نظریهپردازی میکنی ولی در این زمینه بازی میکنی. در زمین مارکسیزم و لیبرالیزم که بازی نمیکنی. شما در زمین تفکر اسلامی اندیشهورزی و بحث میکنی. اختلافات تو در این حوزه است. یعنی اختلافات مبنایی و اصولی نداری، بلکه اختلافات در جزئیات است. مغالطهی بعدی، مغالطهی علم و ایدئولوژی است که اگر بتوانید این را ثابت بکنید خیلی واضح است. من خیلی در این قضیه یادداشت دارم ولی وقت ندارم بنشیتم و به اینها نظم بدهم. آخر هم میمیرم و این کار را نمیکنم. یادداشتهای من هم طوری است که به درد هیچ کس جز خود نمیخورد. حتی کرام الکاتبین دچار مشکل خواهند شد. چون از هر طرف بخواند نمیفهمد معنی این چیست. ولی اگر یک وقت یک کسی یک کاری کرد که نشان داد آنچه به عنوان علوم انسانی غرب مطرح شده ترکیبی از چند ایدئولوژی است، مهم است. اینها ایدئولوژیک هستند. کاملاً ایدئولوژیک هستند. ایدئولوژی به چه معنا؟ به همان معنایی که خود اینها میگویند. میگویند ایدئولوژی در برابر علم است. مفهوم مکاتب علوم انسانی و اجتماعی همین است. چقدر نظریات در همین علوم انسانی و اجتماعی آمد که در واقع یک نظریهی کمونیستی و فاشیستی بود و نه برهان داشت و نه تأیید تجربی داشت. هیچ چیز نبود. ولی جو کمونیزم یا جو لیبرال یا جو فاشیستی گفت جا بینداز و جلو برو. اینها به هیمن شکل این کار را میکردند. برای این مسائل کجا و چقدر دلیل و استدلال کردید؟ من سریع عبور میکنم. برای هر کدام از اینها توضیحات زیادی داشتم ولی چون وقت کم است مجبور هستم عبور کنم. اجمالاً آنچه که تحت عنوان علوم انسانی غربی مطرح شد پس از عبور از مسیحیت و با حذف برخی از منافع معرفت و مبالغه در بخش دیگری از منابع معرفت بود. یعنی بیش از ظرفیت آن به آن قائل شدند و علوم انسانی اسلامی از منظر اسلامی، یعنی عقلی و تجربی و شهودی زیر سایهی وحی است. جمع و ترکیب همهی منابع معرفت هر کدام به روش خود و در حد اعتبار خود است. نسبت علوم انسانی ما، بعضییهای ما با جریانهای سکولار اگر گزارهای نگاه کنید عموم و خصوص من وجه است. بسیاری از گزارههایی که اینها دارند اسلامی است. خلاف اسلام و خلاف وحی نیست و دلیل عقلی هم دارد. خب این اسلامی است ولو یک غیر مسلمان گفته باشد. من بارها عرض میکنم، چه در حوزهی ارزشی، چه در حوزهی ابزاری و چه در حوزهی افکار ما مستقلاً به منابع خودمان نگاه میکنیم و داوری میکنیم. کاری نداریم چه کسی اینها را قبول دارد و چه کسی اینها را قبول ندارد. نه با کسی لجبازی میکنیم و نه تأیید میکنیم. مثلاً میگویند اخلاق سکولار اخلاق ماقبل اسلامی است. من این را بارها عرض کردهام. دختر حاتم طاعی اسیر شده است. جزو قبایل مشرک بوده و اسیر مسلمین شده است. به پیامبر(ص) خبر میرسد. پیامبر(ص) فوری بلند میشوند و به ایشان سر میزنند. به همهی اسرا سر میزدند ولی به ایشان به طور ویژه سر میزنند. عبای خود را پهن میکنند و با احترام میگویند بنشینید. بعد میگویند ایشان هر وقت خواستند بروند همراهی کنید تا به قبیلهی خود برگردند. برای چه؟ به خاطر پدر که او داشته است. پیامبر(ص) یک جملهای به ایشان میگوید و میفرمایند این خصلتی که پدر شما داشت را دوست داریم و میخواهیم همه داشته باشند. این یک خصلت اسلامی است. اگر پدر تو مشرک نبود برای او طلب رحمت هم میکردم. یعنی بین شرک و سخاوت او جدایی انداخت. گفت این سخاوت چیز خوبی است. ما با شرک تو مشکل داریم و با سخاوت تو مشکلی نداریم. اینجا بحث خود را ناقص میگذارم چون وقت نیست. اصل بعدی این است که بدون نگاه انتقادی و اسلامی، تمدنسازی شعار است. کاری که شروع کردهاید یک ضرورت تاریخی است. یک کار تشریفاتی و یک کار فوق برنامه نیست. بقیهی اصول شهید میشود. اجازه بدهید تا همینجا بماند. اگر باز جلسهای گذاشتید من بقیه را برای شما میگویم. حالا دوستان اگر سوال یا اشکالی دارند بفرمایند.
به نظر میرسد ما دچار یک دوگانگی و یک بحران هستیم. نهایتاً مشخص نیست که آیا چیزی تحت عنوان علم دینی، فلسفهی دینی و در مقابل آن علم سکولار و فلسفهی سکولار داریم یا نه؟ چون در دستگاه فکری شما فلسفه و علم محصول عقل و تجربه هستند و ما نمیتوانیم به عقل و تجربه صفت دینی یا سکولار بدهیم. بنابراین ما چیزی تحت عنوان علم دینی و علم سکولار نداریم. شما در بعضی جاهای دیگر میفرمایید ما یا علم داریم یا جهل داریم. ما راجع به غرب در نهایت دستمان خالی است. چرا؟ در واقع محصولات تفکر و اندیشه و تجربهی غرب یا علم و فلسفه و عقل است که آنها را قبول داریم، یا جهل است که اگر جهل باشد باید کل آن را کنار بگذاریم. بنابراین در اندیشهی شما صفت سکولار نمیتواند تأمین بشود.
احسنت.
اجازه بدهید در ادامهی همین مسئله به چند نکته اشاره کنم. شما در طول صحبتهای خود چند واژه به کار بردید که فکر میکنم اگر مقداری توصیف کنید این مشکل حل بشود. یک بحث ایدئولوژی را به کار بردید و گفتید آنها هم ایدئولوژی دارند. این ایدئولوژی یعنی چه؟ یک واژهای به کار بردید و گفتید آنجا عقل حول نفسانیت میگردد و اینجا عقل حول وحی میگردد. این کلمهی حول را که استفاده میکنید دو عقل میسازد یا منظور شما یک عقل است.
بسیار خوب.
شما گفتید مشکل ما با غرب این است که یکی از چهار منبع معرفت را برداشته است. در حالی که قرار نبود نقل در علم و تجربه دخالت بکند. یعنی ما پایهی نقل را که برداریم به قول خود شما عقل مستقل و تجربهی مستقل باید جوابگو باشد. اینکه شما نقل را بردارید و سکولار بشود با نظام فکری شما تناسب ندارد. چون یادم هست خود شما یک بار در دانشگاه شریف گفتید فلسفه دینی و غیر دینی ندارید. جای دیگر شنیدم که گفتید علم، دینی و غیر دینی ندارد. پس اگر غرب پایهی نقل را بردارد مشکلی پیش نمیآید چون اصلاً قرار نبود در فلسفه و علم دخالت کند.
سوالهای بسیار خوبی بود. سوال این است که آیا علم و فلسفه بالاخره دینی و غیر دینی دارد یا ندارد؟ من در همان بحثها که شما اشاره کردید در دانشگاه شریف این توضیح را دادم ولی اینجا فرصت نشد. ما یک وقتی از علم میگوییم و به مفهوم لغوی علم کار داریم و یک وقت از علم میگوییم و به مفهوم اصطلاحی و رشتهی علمی بحث میکنیم. یا بحث نقل هم همینطور است. آیا بالاخره در کنار عقل احتیاجی به نقل هست یا نیست؟ ببینید، نقل عبارت است از کشف حقایقی که برای کشف آنها عقل بشر به تنهایی کافی نیست اما اعتبار آن کشف عقلانی است. دقت کنید. نقل به چه معنا عقلانی است و به چه معنا فرا عقل است. البته همهی نقل فرا عقل نیست. من عرض کردم که 90 درصد و بیش از 90 درصد آیات و روایات قابل بحث عقلی و تجربی هم هستند. کسانی میگویند نیستند که به قرآن و حدیث مراجعه ندارند. خیال میکنند همهی اینها راجع به اسرار فرا عقل آدم است. بسیاری از اینها راجع به همین مسائل زندگی است که حتی نظریهپردازهای مادی بسیاری از آن را قبول دارند. اما در آن مباحثی که فرا مادی است و دست عقل و تجربهی بشر به تنهایی به آنها نمیرسد، یعنی نقلی که به اصطلاح در حوزهی فرا عقل عمل میکند، مثلاً راجع به جزئیات آخرت و معاد حرف میزند، راجع به نسبت اعمال ما در دنیا با صفاتی که در هر یک از ما در ساحت فردی و جمعی در دنیا یا آخرت ایجاد میکنند.
ببخشید این درست نیست که قرآن یا عقل است یا خبر است. چون خیلی از عقلا قرآن را قبول ندارند. اینکه شما میگویید همهی عقلا قبول دارند، درست نیست. مثلاً ماتریالیستها قبول دارند؟
ببینید من خواهش میکنم اینبار که قرآن میخوانید به قصد ثواب نخوانید. یک بار به لحاظ معرفتشناختی آیات قرآن را بخوانید. ببینید بخش مهمی از این آیات و روایات ما در حوزهی سبک زندگی آیات و روایاتی است که بسیاری از کسانی که اصلاً ایمانی به مبدأ و معاد ندارند به فواید دنیوی آنها و این که اینها طبق مصلحت بشر است کاملاً اعتراف میکنند و آن را قبول دارند.
اگر ربا را برداریم چه؟
من گفتم 90 درصد، نگفتم ربا. شما به سراغ همان چیزی رفتید که اختلافی است. یک جلسه بگذارید تا من برای شما هزاران روایت بیاورم که ملحدین آن را قبول دارند. طرف ملحد محض است ولی قبول دارد. میگوید صداقت در جامعه این آثار را دارد و اعتماد ایجاد میکند. امانتداری همین است. احترام به حقوق دیگران همین است. سوء ظن به دیگران نداشتن همین است. خدمت به خلق همین است. در رأس توحید خدمت به خلق همین است. عشقورزی به مردم، کمک به مردم، حل مشکلات مردم، اسرار مردم را برملا نکردن همین است. ما اینقدر آیات و روایت داریم که همینطور است. من یک وقتی عرض کردم همین آیات و روایات در جلسات مختلف پیش بودایی و بتپرست خواندهام و بلند شد و گفت این محمد و علی جزو خدایان هستند. پیش کمونیست و در جمع حزب کمونیزم آمریکای لاتین خواندم که عکس «لنین» و «مارکس» روی در دیوار بود و اصل مبدأ و معاد را قبول ندارند. من برای اینها کل جلسه آیه و حدیث خواندم. اینها ده بار بلند شدند و ایستاده کف زدند. برای روایت کف میزدند. نه روایاتی که راجع به مدارج بهشت و جهنم صحبت میکند که او اصل آن را قبول ندارد. آیات و روایاتی که راجع به عدالت اقتصادی و حقوق محرومین و مناسبات اجتماعی و حقوق سیاسی بحث میکند. شما برو و مسئلهی نقد و امر به معروف و نهی از منکر را بگو. هیچ دانشگاهی در عالم رد نمیکند. همه میگویند این ارزش مهمی است. مسئلهی نظارت، مسئلهی پرسش آزاد مسئولانه، پاسخگویی مسئولین همین است.
اینها اشتراک لفظی است.
چطور اشتراک لفظی است؟ آنها بعد اخروی و الهیاتی آن را قبول ندارند.
پس تمام شد. تفاوت ماهوی داریم.
نهخیر ماهوی نداریم. احکام شرع هم به دنیا و هم به آخرت ناظر است. به این دقت کنید. احکام شرع فقط برای آخرت نیست. اصلاً فرق ما این است. نظریهی شیعه این است که امامت شیعی در سطح معصوم و در سطح نائب معصوم به امر دین و دنیا مربوط است. یعنی چه؟ یعنی ما معتقد هستیم تمام احکام شریعت هم بعد دنیوی دارند و هم بعد اخروی دارند. جریانهای مادی بعد دنیوی آن را به اقتضاعات جریانات مختلف قبول دارند. مثلاً تجربیها به آن آیات و روایاتی که به بعد تجربه اشاره میکند قبول دارد. منتها این همهی آن چیزی نیست که ما از آنها میخواهیم. ما میگوییم حتی اگر شما به شتر و دیوار و صحرا و ماهیها و سیارات نگاه تجربی میکنی، البته قرآن به تفکر حسی در اینها دعوت میکند ولی این یک بعد است. قرآن میگوید هم فایدهی حسی ببرید. چه کسی گفته لذت نبرید؟ چه کسی گفته حرام است؟ چه کسی گفته نگاه نکن؟ مطالعه و بررسی کن. فرق علوم تجربی که امام صادق(ع) میگویند با علوم تجربی که پوزیتیویست میگوید در این نیست که هر دو موشکافی در عالم طبیعت را توصیه میکنند. هر دو این کار را میکنند. منتها فرق در این است که او میگوید برای بهرهوری در عالم طبیعت موشکافی در طبیعت بکن و امام صادق(ع) میگوید برای بهرهوری از طبیعت و توجه به مبدأ و معاد این کار را بکن. ما هر دو را میگوییم و او یکی را میگوید. یکی از اشتباهاتی که ما میکنیم همین است. اینکه من میگفتم به من بگویید فرق گزارهی علمی و سکولار چیست همین است. هندسهی فکری که در چهارچوب وحی و عقل و تجربه و شهود شکل میگیرد، یعنی تناقضی در آن به وجود نیاید، یک گزارهی دینی است. لازم نیست یک گزاره صد درصد و عیناً در آیه و حدیث آمده باشد تا دینی باشد. اشتراک علوم انسانی دینی و سکولار در این است که اگر یک گزارهای با برهان عقلی اثبات شد، ولو سکولاریست بگوید دینی است و سکولار نیست. اگر تو بگویی اصلاً بنیاداً عقلانیت دینی و عقلانیت غیر دینی فرق میکند این ورود به عرصهی نسبیانگاری است. اصلاً معنی این آن است که عقل کاملاً نسبی است، حقیقت نسبی است، عقل دینی داریم و عقل غیر دینی داریم.
پس عقل حول نفس با عقل حول وحی یک عقل است؟
ببینید فرق عقل ابزاری با عقل توحیدی چیست؟ اگر همین را روشن کنی جواب خودت را دادهای. فرق ما با آنهایی که از عقل ابزاری میگویند چیست؟ شباهت ما چیست؟
آنها به معاد و غیب ایمان نیاوردهاند و ما آوردهایم.
برای چه ایمان نیاوردهاند؟ خواهش میکنم دقت کنید. اگر کسی گفت فرق ما با یک جریان سکولاریست در حوزهی مدیریت جامعه و سبک زندگی این است که او به عقل ابزاری اکتفا میکند یعنی بخشی از عقلانیت را حذف کرده است. این به معنی عقلانیت در حوزهی اهداف است. اشتباه او در حوزهی عقلانیت این است که میگوید ما با عقل نمیتوانیم حسن و قبح اهداف را تشخیص بدهیم. ما با عقل نمیتوانیم بفهمیم و تشخیص بدهیم که کل این ماجرای این انسان و کیهان و جهان چیست و از کجا آمده و به کجا میرود؟ ما نمیتوانیم این را بفهمیم. اینکه بگوییم همهی اهداف به یک اندازه عقلانی هستند یعنی در واقع همه به یک اندازه غیر عقلانی هستند. اصلاً نمیتوانند عقلانی باشند. ما نمیتوانیم در حوزهی اهداف داوری عقلی بکنیم. مشکل او این است. مشکل او این نیست که بگید ما در حوزهی ابزار میتوانیم داوری عقلی بکنیم. بعضی دوستان فکر کردهاند ما در این حوزه که عقل در حوزهی ابزار داوری میکند با آنها مشکل داریم. نهخیر، اختلاف ما در حوزهی عقل ابزاری استفاده از عقل ابزاری نیست.
فقط «وبر» این را گفته است.
شما فقط وبر را خواندهای. از «کانت» به بعد شما در حوزهی اهداف، امکان داوری نداری. جریانهای نو کانتی و دیگران و حتی جریانهای نو توماسی که آمدند نوعی عقلانیت را در حوزهی اهداف تعریف مسیحی بکنند نتوانستند به طور کامل این کار را بکنند. در یک حوزههایی رفتند و در یک حوزههایی متوقف شدند و آن هم به خاطر اشکال معرفتشناختی که در اصل مسیحیت بود. مسیحیت کلیسا را عرض میکنم. اختلاف ما با آنهایی که میگویند عقل در حول وحی و تکامل در حول نفس این است که عقل اگر فقط ابزاری شد، یعنی گفت ما عقل ابزاری را میفهمیم و قبول داریم اما عقل را در حوزهی اهداف قبول نداریم، یعنی عقل در خدمت نفس است. یعنی عقل هست اما باید فقط نگاه کنی که چطور میتوانی بیشتر لذت ببری و راحت باشی و دنیا به تو خوش بگذرد. این طواف عقل در حول نفس میشود. اصلاً «هیوم» چه میگوید؟ این جمله برای چه کسی است که میگوید عقل کنیز نفس است؟ این که حتی قبل از کانت است. اصلاً وبر کجا و هیوم کجا؟ اصلاً وقتی هژمونی غالب در حوزهی فلسفهی غرب این بحث را میکنند که اولاً احکام حقیقی و اعتباری با هم ارتباطی ندارند، این که چه هست و چه نیست، هستیشناسی و انسانشناسی هیچ ربطی به سبک زندگی تو ندارد. هیچ ربطی ندارد. یعنی تو هیچ نتیجهی اخلاقی و حقوق بشری و سیاسی و اقتصادی نمیتوانی بگیری. واقعیت هر چه که باشد توصیههای تو در علوم اجتماعی و انسانی هر چیز دیگری میتواند باشد و اصلاً بین اینها نسبتی نیست. این یک سقوط و شکاف بزرگ بین نظر و عمل است. بعد گفتند ما در حوزهی نظر هم نمیتوانیم چیزی را بفهمیم. اصلاً قطع نظر و عمل جداست. و الا کانت که آدم بی اخلاقی نبود. کانت بزرگترین فیلسوف اخلاق غرب است. ولی میگوید برای اخلاق هیچ استدلالی نمیتوان کرد. به حوزهی وجدان و حکمت عملی آمد و از آنجا شروع کرد. گفت یک بایدهای نخستین اعتباری عملی است که نمیتوانی زیر آن بزنی. برای چه نمیتوانی زیر آن بزنی؟ اگر گفتی در حوزهی هستیشناسی متافیزیک قابل اثبات و قابل رد نیست و اگر پذیرفتی شکاف بین نظر و عمل بین هست و باید هست نمیتوانی در حوزهی اهداف عقلورزی کنی. این برای ماکس وبر نیست. وبر یکی از کسانی بوده که اواخر آمده و از این نتیجهای گرفته است. این حرف برای او نیست. این حرف الان گفتمان غالب در فلسفهی غرب است. در همهی علوم انسانی غرب هم سایهی خود را انداخته است که ارزشها قابل داوری عقلانی نیستند. با برهان عقلی نمیتوانی بگویی چه چیزی واقعاً حق یا باطل است. حتی در حوزهی عدل و ظلم کم کم گسترش پیدا کرد که مفهوم عدالت یعنی چه؟ در حوزهی مبانی فلسفهی حقوق بشر مطرح شد. حالا اجازه بدهید خیلی کوتاه جواب این سه سوال را بدهم. یک، گفت بالاخره علم دینی و غیر دینی دارد یا ندارد؟ یک جا گفتید دارد و یک جا گفتید ندارد. بله. علم به مفهوم لغوی دینی و غیر دینی ندارد. آن چیزی که سکولار و غیر دینی است جهل و خطاست. چون از نظر ما معرفت الهی کاگنیتیو هستند. اصلاً اگر عقیده نداشته باشی که اعتقادات اسلامی نداری. کاگنیتیو هستند یعنی چه؟ یعنی ما معتقد نیستیم که مبدأ و معاد هست. واقعاً مبدأ و معاد وجود دارد. واقعاً مبدأ و معاد وجود دارد. من علم به اینها پیدا میکنم نه ایمان به اینکه مبدأ و معاد وجود دارد. یعنی چون وجود دارد من آن را قبول دارم. نه اینکه ما مؤمنین قبول داریم و شما کافران قبول ندارید پس ما در ایمان با هم اختلاف داریم. نهخیر، ما در عقل با هم اختلاف داریم و در ایمان با هم اختلاف نداریم. ایمان نتیجهی این عقل است. شما دقت کنید. بعضی از شما دوستان توجه ندارید ولی پیشفرضهای ذهن شما سکولاریستی است. اتفاقاً من در دانشگاه شریف همین را گفتم. گفتم مقام ثبوت و اثبات را از هم تفکیک کنید. بعضیها اینها را از هم تفکیک نمیکنند. در مقام ثبوت یعنی آنچه در واقع هست ایمان تداوم منطقی عقل است. همان عقل است. تجسم عقلانیت است. یعنی عقل نظری وقتی به نتایج عملی خود میاندیشد ایمان میشود. این توضیح ثبوت است که در واقع چه میگذرد. اما در حوزهی اثبات چه؟ اگر اصلاً کسی بپذیرد که یک چیزی هست که علم است و مطابق با واقع است و واقعیت دارد ولی دینی نیست در واقع چه را پذیرفته است؟ این مغالطه نیست. در ذهن شما مغالطه است. بعضی از دوستان دقیق گوش نمیکنید و حرفهای خود را به اسم من به خودتان میگویید و بعد اشکال میکنید. اگر کسی گفت به معنای لغوی علم تقسیم به علم سکولار و علم دینی میشود دست کم دو حرف غلط زده است. یک، اساساً علم یک مفهوم نسبی است. علم و جهل واقعیت ندارد. دو، یک چیزهایی هست که علم است ولی دین قبول ندارد. واقعیت دارد، در این عالم هست ولی دین گفته نیست. این که دقیق سکولاریزم است. اگر کسی پذیرفت چیزی به نام علم سکولار وجود دارد خودش دقیقاً سکولاریست است. منتها این علم به مفهوم لغوی است. اما علم به مفهوم رشتههای علمی و اصطلاحی چه؟ آنچه که در دانشگاههای غرب ترجمه و تدریس میشود، همه دینی است؟ نه. این علم به مفهوم سازمان علمی است. مجموع مباحث علمی است. بخشی از اینها دینی هست و بخشی نیست. بخشی دینی هست و بخشی دینی نیست یعنی چه؟ یعنی بخشی از آن نقلی هست و بخشی از آن نقلی نیست؟ نه. چون حتی همهی گزارههای علوم انسانی اسلامی هم فقط نقلی نیست. بخش مهمی از آن عقلی است. پس به چه معنی است؟ به این معنی است که اتفاقاً آن گزارهها نه تنها نقلی نیست بلکه عقلی هم نیست. اصلاً عقلی نیست که بخواهد نقلی باشد. محال است چیزی عقلی باشد و ضد نقل باشد. در اسلام اینطور است اما در مسیحیت میشود، در بودیزم میشود. متن مقدسی دارند که با عقل تناقض دارد. اشکالی هم نمیبینند. میگویند این حرفها چیست؟ ما اینجا به دنبال این حرفها نیستیم. به دنبال معرفت یا حکایت واقع نداریم. مسئله انگیزش است و دانش نیست. اما ما دانش را از انگیزش جدا نمیکنیم. پس اگر گزارهای باشد که شما بگویی این گزاره علمی و معقول است ولی دینی نیست، خود شما به علم نگاه سکولاریستی میکنی. شما پذیرفتهای که یک چیزی جهل است و اسلامی است. یک چیزی علم است و غیر اسلامی است. این تفکیک حقیقت از شریعت است. ببینید عقل مراتب دارد و ما سطوح عقلورزی داریم. از بدیهیات شروع میشود، برهانیات طبقهبندی دارد، تا مباحثی که مستقلات عقلیه هستند و غیر عقلی هستند. قدرت عقل در همهی این عرصهها به یک اندازه نیست. عقل یک جایی چهار موتوره کار میکند. همهی بشرها از مؤمن و کافر بر یک مقداری از عقلانیت اجماع دارند. آنهایی هم که میگویند بدیهیات را قبول نداریم، اگر قبول نداشتند این حرفها را نمیزدند. یعنی کسی که میگوید من علیت یا بدیهیت را قبول ندارم اصلاً نباید حرف بزند. اگر کسی گفت من بدیهیات و علیت را قبول ندارم بگویید شما همین الان از 4، 5 مورد بدیهی استفاده کردی و 4، 5 قانون علیت را پیشفرض گرفتی که چه چیزی علت چه چیزی است. همین الان تو با استفاده از چهار مصداق اصل علیت و با استفاده از چند اصل بدیهی مثل تناقض محال است این جمله را گفتی که بنده بدیهیات را قبول ندارم. این دروغ است. از یک جایی به بعد هر چه شما جلوتر میآیی، هر چه به حوزهی مصادیق و تجربیات میآیی، عقل از خلوص خود خارج میشود، از مسائل اصلی خارج میشود، چه در حوزهی نظر و چه در حوزهی عمل یعنی حسن و قبح اخلاقی عقل لرزانتر، خطاپذیرتر و ضعیفتر میشود. در حوزهی عقل افراط و تفریط نکنید. یکی میگوید هیچ اصلی در تاریخ وجود ندارد که همهی عقلا بر آن توافق کرده باشند. اگر این حرف بود این همه نقاط مشترک، بحث مشترک، ذهن مشترک، مسئلهی مشترک، برهانهای مشترک چه بود؟ این چطور انسانشناسی دینی است که شما فکر میکنی خداوند اینقدر در قرآن و روایات بحث از عقل و حجت عقل میکند و دعوت به تعقل میکند از این طرف بگوید اصلاً تعقل واقعی قابل داوری امکان ندارد؟ این نه با انسانشناسی دینی میسازد، نه با خود عقل میسازد و نه با تجربهی تاریخی میسازد. پس روشن شد علم به چه معنا دینی و به چه معنا غیر دینی است؟ ببینید علم غیر دینی یا سکولار به چه معنا محال است و به چه معنا معنادار است. این سوال که فرمودند عقل حول نفس یعنی چه؟ مشکل ما با جریانات تکنیکزده بر سر عقل ابزاری و استفاده از عقل ابزاری نیست. مشکل بر سر اکتفا به عقل ابزاری است. ما به آنها اشکال میکنیم که چرا به عقل ابزاری کتفا میکنید؟ چرا فقط عقل معاش دارید؟ عقل معاش باید در ذیل عقل معاد باشد. شما عقل معاد را حذف کردهاید و فقط به عقل معاش چسبیدهاید. اما عقل معاش باید در ذیل عقل معاد باشد. مشکل ما با شما در این است که چرا عقل معاد را تعطیل کردهاید. دعوا با اینها بر سر این نیست که چرا از عقل ابزاری استفاده میکنید؟ بعضیها ضد عقل ابزاری هستند و خیال میکنند هر چیزی که کار را آسان کند سکولار است و زندگی هر چه نامعقولتر و سختتر باشد دینیتر است. ما نمیفهمیم این را از کجا آوردهاند. این همه آیات و روایات داریم. مگر با قرآن و حدیث آشنا نیستید. یکی هم فرمودید که اگر به این معنا باشد که دیگر به نقل احتیاجی نیست. گفتید اگر میگویید عقل کافی است پس کجا به نقل احتیاج است؟ یعنی میگویید فقط نقل است که فرق اسلامی و غیر اسلامی را تعیین میکنید. از دو طرف به قضیه نگاه کنید. از یک طرف شما عقلانیت را از میزان مصداقیت برای اسلامی بودن یا نبودن حذف کردهای. یعنی گفتی عقل سهمی در دینی بودن یا نبودن سبک زندگی و تمدنسازی ندارد. این اولاً خلاف خود نقل است. خلاف بسیاری از روایات ماست. نکتهی دوم این که اصل اشکالی که اینها کردند، یعنی تفکیک تقابلی بین نقل و عقل را پذیرفتی. من جواب این سوال را چه زمانی دادم؟ وقتی که منابع مغالطهی معرفت را مطرح کردم. تا شما از علمی انسانی اسلامی میگویی آنها میگویند شما میخواهید نقلیات را جای عقلیات بنشانید. میخواهید نقل را جای عقل بنشانید. من توضیح دادم و گفتم ما حجیت نقل خود را با عقل اثبات میکنیم. تفسیر نقل را با چه چیزی انجام میدهیم؟ با عقل انجام میدهیم. یعنی شما نه در حجیت نقل و نه در تفسیر نقل از عقل بینیاز نیستی و با عقل خود سراغ اینها میروی و باید بروی. سوم اینکه خود نقل میگوید عقل حجت است. خود نقل ما هم در قرآن و هم در روایات میفرماید اولین مخلوق الهی عقل است. عقل مقدس است. خداوند انسان را با عقل در دنیا و آخرت مسئول میداند. عقل را برای داوری به تو داده است. این پیامبری است که از درون با تو سخن میگوید. همان چیزی است که انبیا از بیرون به تو میگویند. این حجت باطنی است. همین نقل مداوم دعوت به عقل میکند. پس ما در اصل حجیت نقل عقلی هستیم. در نحوهی طبقهبندی و تفسیر نقل عقلی و عقلگرا هستیم. در محتوای نقلی ما خود نقل دعوت به عقل میکند بنابراین عقلگرایی عمل به نقل است. منتها شاید همان عقل خنثی که گفتید اینجا باشد. عقل یک نقاط خطاپذیر و آسیبپذیری دارد. عقل بشر مطلق نیست. وقتی شما با این عقل اصل حجیت وحی را کشف کردی از این به بعد تعامل عقل و وحی شروع میشود. تعامل عقل و نقل شروع میشود. یعنی شما نه بدون عقل به سراغ نقل میروی و نه بدون نقل راجع به همه چیز نظر میدهی و فقط به عقل تجربی بشری اکتفا میکنی. علوم انسانی اسلامی به معنی تعامل عقل و نقل است. منتها نقل آن بدیل و قسیم عقل نیست. بلکه هم اعتبار این نقل معقول و عقلانی است و هم تفسیر آن عقلانی است و هم مفاد آن دعوت به عقلورزی است. دقت کردید؟ این جواب سه سوال شما بود. من جداً تشکر میکنم و از خدا میخواهم انشاالله در این مسیری که حرکت کردید موفق باشید. اجازه بدهید من عرضم را با یک جمله که آورده بودم تمام کنم. چون سالگرد دفاع مقدس هم هست من چند خط از وصیت یکی دوستان خود که دانشگاهی و مجاهد بود و شهید و مفقود شد را بخوانم. این وصیت را شب عملیات نوشته است. میخواهم شما یک حس شب عملیاتی داشته باشید. یعنی با این حس به سراغ کارهای علوم انسانی بروید. ایشان شب عملیات این وصیت را نوشت و فردای آن روز مفقود شد و سالها بعد استخوانهای او را آوردند. شهید مهدی فرودی در کربلای 4 این را نوشته است. ایشان مسئول پادگان غواصها بود و مدیر بچههای غواص بود. این خطاب به شما هم هست. منتها برای شما در عرصهی کارهای علمی و فرهنگی و برای آنها در جنگ است. شما در عرصهی نبرد نرمافزاری و آنها در عرصهی نبرد سختافزاری باید این را رعایت کند. شب عملیات این را نوشته است. چند ساعت بع هم ایشان شهید شد. میگوید راستی بچهها دو راه بیشتر نداریم و ما مختار هستیم که برگزینیم. شهادت را یا اسارت را. حالا اسارت در کار شما همین ترجمهزدگی است. مبارزه را یا سازش را. ماندن را یا رفتن را. اگر فرزند اسلام نیستیم، اگر به پوچی رضایت دادهایم، اگر بدبختی را تقدیر خود میدانیم راه باز است، مسیر هم امن و امان است چون اکثریت این مسیر را میروند. لکن اگر بر پیمان خود هستیم که تا پایان این راه را برویم و من در این لحظه برای خود شهادت میدهم که بر این پیمان استوار هستم بگذار که گلولهها امشب بر ما فرود آیند. امشب دستان ما قطع شود. چشمان ما از حدقه بیرون بزند. پاهایمان جدا بشود. قلبها از کار بیفتند. سرمان مثل حجت زرینی و مهدی میرزایی که همه سوگند خورده بودند چون حسین بمیرند و ذلت زندگی زیر سایهی یزید را به خود نپسندند از تن جدا کنند ولی تن به توجیه و سازش نخواهیم داد که هرگز نباید و نشاید. چرا که پذیرفتیم شیعهی علی و حسین باشیم، بندهی خدا و لشکر روحالله باشیم. این را چند ساعت قبل از شهادت نوشته است. یادداشت را گذاشت و جلو رفت و شهید شد. شما یک چنین نگاهی به کار خود داشته باشید. اگر دوستان مایل باشند جلسهی دیگر به یک شکل دیگری و با همین سوالات و جوابها ادامه بدهیم. چون بالاخره باز هم سوالات بود و یا شاید بعضیها با همین توضیحاتی که دادیم قانع نشدند. من آمادگی دارم. این جلسات را به هر شکلی از راه دور و نزدیک بگذارید که پرسش و پاسخ داشته باشیم تا انشاالله این مباحث روشنتر بشود.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی