تمدن سازی جدید اسلامی و ضرورت تقریب مذاهب اسلامی(1) (برادری، گفتگو و رقابت بدون خصومت)
نشست (پیامبری، خاتمیت و وحدت) _ دانشگاه تقریب مذاهب اسلامی _ میلاد مبارک خاتم الانبیا صلی الله علیه وآله و سلم و هفته وحدت _ ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز. بنده تبریک عرض میکنم این ایام را و این موضوع را و این جمع را مغتنم میدانم برای طرح بعضی از مهمترین مسائلی که امروز جهان اسلام به یک معنا و بشریت، جهان بشری به یک معنا، سرنوشت آن به این مباحث گره خورده است. انقلاب اسلامی که امروز پیام آن جهانی شده است و تبدیل به جنبش بیداری اسلامی شده است درست است که خاستگاه آن ایران و تشیّع بود اما شعارهای آن فقط ایرانی و شیعی نیست. پرچم اسلام و توحید را بالا برد. این که در این سی و چند سال، ما و شما چقدر در عمل به کدام دسته از شعارها موفق بودیم، این عملی است که باید رصد بشود و خودمان، خودمان را نقد کنیم. در برابر پیروزیها و موفقیتها به یکدیگر تبریک بگوییم و در مورد ناموفقیتها، شکستها، ضعفها، بیدارباش بدهیم و دسته جمعی تلاش کنیم اشکالاتی را که داریم برطرف کنیم. این انقلاب، یک خطاب به بشریت دارد و یک خطاب خاص به جهان اسلام دارد. خطابی که به جهان اسلام دارد که از جمله به نام بیداری اسلامی، امروزه نامیده میشود بدون تقریب مذاهب و وحدت مذاهب به جایی نخواهد رسید. حالا اینجا که دانشگاه تقریب مذاهب است اجمالاً بدانید این کار، کار معمولی نیست اگر ما در پروژه تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مذاهب اسلامی موفق نشویم نهضت بیداری اسلامی قطعاً شکست خواهد خورد بلکه به ضد خودش تبدیل میشود. چنانکه در یک مواردی شده است یعنی انرژی اولیه این حرکت عظیم در 7- 8 کشور اسلایم و عربی، انرژی اولیه و شعله اصلی، بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی که ملتها عزت اسلامی میخواهند، مردمسالاری دینی و اسلامی میخواهند، آزادی و پیشرفت و عزت را با تعریف اسلامی با هم میخواهند ولی اگر موفق نشویم که هم رهبران مذاهب، و هم بدنه مذاهب اسلامی را در سطح جهان اسلام با یکدیگر مرتبط کنیم و تفاهم بوجود بیاوریم، و متحد کنیم، اگر در این پروژه شکست بخوریم قطعاً هر ملتی از ملتهای مسلمان که بیدار بشوند و به خیابانها بیایند، بعد سلاح دستشان میگیرند به بیابانها میآیند و به جان هم میافتند و یک پروژه مقدس الهی که قرنها منتظر آن بودیم، دستکم 200 سال منتظر آن هستیم یک مرتبه به ضد خودش تبدیل میشود یعنی ملتهای مسلمان نیمهبیدار میشوند و در خواب و بیداری در سروکله همدیگر میزنند به جای اینکه به تجدید تمدن اسلامی در عصر جدید و به بازسازی امت واحده اسلامی بیندیشند انرژی و نیرویشان صرف همدیگر میشود و دشمنان مشترک و دشمنان اسلام و مسلمین، و دشمنان بشریت آن بالا و پشت میایستند و به ریش همه ما و شما میخندند. بنابراین تقریب مذاهب، اگر یک زمانی یک امر مستحبی تلقی میشد امروز واجب، بلکه اوجب واجبات است. امروز مسلمین دارند بیدار میشوند دیگر تحمل حکومتهای فاسدشان را ندارند دنبال آزادی، آگاهی، عدالت، عزت هستند. یک چیز دیگری هست که اگر آن به این بیداری و عزتطلبی ضمیمه نشود همه آنها را نابود میکند و آن وحدت آگاهانه و آزادانه و مسئولانه است.
انقلاب اسلامی از اول، چشماندازی که داشت این بود که همه مذاهب اسلامی برادرند. اختلافات کلامی، فقهی، اختلاف در بعضی از احادیث و تفاسیر و روایات به جای خود. این تفاوتها به روش علمی و اخلاقی باید بین خواص با انصاف و با تأمل حل شود، حل هم نشد مهم نیست. مهم نیست یعنی وقتی حل نشد تبدیل به خصومت نباید بشود. همانطور که فقهای یک مذهب، خودشان درون آن مذهب با همدیگر اختلاف دارند، خب داشته باشند، متکلمین با هم اختلاف دارند. مگر شیمیدان و فیزیکدان با هم اختلاف ندارند؟ بحث علمی میکنند، عرضه میکنند، مسلمین هم انتخاب میکنند. باید به آن مقطع برسیم هنوز نرسیدیم. و به لحاظ عملی هم، هر جامعهی مسلمان طبق مذهب خودش، مذهب اکثریت مردم آن جامعه و آن کشور، قوانین اسلامی را اجرا بکنند. حنفی است؟ شافعی است؟ جعفری است؟ مالکی است؟ زیدی است؟ حنبلی است؟ هرکسی که هست طبق مذهب خودشان. جامعهای که اکثر آن حنفیاند فقه حنفی را اجرا کنند، مالکی همینطور، جعفری همینطور. اقلیتهای مذهبی چه کنند؟ اقلیتهای مذهبی در قوانین عمومی اجتماعی تابع قانون عاماند در مسائل شخصی، در نوع عباداتشان، در فصل خصومات شخصی، طبق مذهب خودشان عمل کنند. و در مشترکات قواعد عمومی غالباً مذاهب اتفاق نظر دارند اختلاف هم باشد عیبی ندارد. مجلس دارند نمایندگان مردم هستند میآیند طبق مذهب خودشان اکثریت خودشان را چطوری تثبیت میکنند و به آن عمل میکنند. اقلیت هستند، در امور شخصی طبق مذهب خودش، در امور اجتماعی و حکومتی طبق مذهب اسلامی اکثریت عمل میکنند. کار دیگری نمیشود کرد راه همین است و این راه مشروع هم است. چطور این را میپذیرید که یک مسلمان به کشور غیر مسلمان میرود تابع قوانین یک کشور غیر دینی میشود حتی اگر در امور شخصیاش به او اختیارات ندهند میگوید من به یک کشور غیر مسلمان آمدم و تابع قوانین آن هستم. چطور آنجا میشود در یک کشور اسلامی نمیشود؟ که همه توحید و نماز و معاد و زکات و روزه و اخلاق، در همه مشترک است. اینها راهحلهای واضحی دارد منتهی ما به رشد و بلوغ فکری بین خواص و عوام در همه جوامع اسلامی احتیاج داریم. این یک خطاب به جهان اسلام است که من در این مورد باز نکاتی عرض میکنم.
اما یک خطاب به بشریت. اگر به ما میگویند پیام اصلی انقلاب اسلامی چیست؟ میشود گفت یادآوری پیمان مقدس فطری که خداوند با همه بشریت در ازل بست، آن میثاق فطری که میثاق فطری است انقلاب اسلامی برای احیای آن میثاق بپا شد. خدای متعال در آیه 60 سوره یس؛ یک سؤال مهمی از همه بشریت میپرسد نه فقط مسلمانها بلکه از کل بشریت از اول تا آخر میپرسد، آن سؤال چیست؟ خداوند از ما و شما میپرسد «أعوذبالله من الشیطان الرجیم ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبد الشیطان؟» خداوند یک سؤالی از همه انسانها میپرسد در 5 قاره عالم، از اول تا آخر، سؤال میکند که ما با شما، با همدیگر یک پیمانی نبستیم؟ من از شما میثاق نگرفتم «یا بنیآدم» همه فرزندان عالم؟ همه بشریت، بدون استثناء. چه پیمانی از ما گرفتی؟ «أن لا تعبد الشیطان» که شیطان را اطاعت نکنید، عبادت نکنید. حالا عبادت شیطان، این شیطانپرستی به مفهوم خاص نیست، چون همیشه در دنیا یک اقلیت غیر متعادلی این حرفها را میزنند که اصلاً پرستش شیطان چه منطقی دارد؟ شیطانپرستی به معنای خاص، تقریباً میشود گفت نبوده و نیست. هم نیست و هم نبوده و هم نخواهد بود. یک عده فرقههایی که عنوان شیطانپرستی دارند اینها معمولاً آدمهای نامتعادلیاند و مشکلات دیگری دارند، اصلاً قابل شمارش نیست. منظور خداوند هم از این «لاتعبد الشیطان» فرقههای شیطانپرستی نیست مخاطب آن ماها هستیم که اغلبمان شیطانپرست هستیم! چون هرکسی شیطان را اطاعت میکند دارد شیطان را عبادت میکند این شیطانپرستی به مفهوم شیطانروشی است. خداوند میفرماید من با همه شما پیمان نبستم که در این مدتی که وارد عالم دنیا و طبیعت میشوید شیطان را با من عوضی نگیرید؟ و راه درست و نادرست را نامساوی نگیرید؟ یعنی چه؟ یعنی من پیمان را از شما گرفتم و همهتان هم میدانید.
انقلاب اسلامی آمده که دوباره این پیمان را به بشریت یادآوری کند. عبادات شیطان را در زندگی شخصی، همین گناهان شخصی است که میکنیم. عبادات شیطان در عرصه اجتماعی، تمدنی، اقتصادی، سیاسی، معصیتهای اجتماعی است که میکنیم. از جمله بیعدالتی. آن پیمان خدا چه بود؟ «توحید» و «عدالت» بود. در آیه دیگری در سورة اعراف، که میفرماید از ذریّة آدم ما پیمان گرفتیم آن پیمان را توضیح میدهند که آن پیمان در نفس تک تک ما مضمر است، یعنی تک تک همه ما میدانیم که خداوند از همه پیمان پیمان گرفته است. قلب و فطرت ما خداوند را میشناسد و از آن پیمان همهمان خبر داریم. هر وقت داریم پیمانشکنی میکنیم همه خودمان متوجه میشویم. اولین ظلم و گناهی که میکنیم، دیدید که شرمندهایم. چرا شرمندهایم؟ برای این که میدانیم یک تعهدی دادیم که وارد این عالم شدیم و داریم آن را زیر پا میگذاریم. البته کمکم تکرار میکنیم و خیانتها و پیمانشکنی کمکم برایمان عادی میشود!
یک درسی که از این آیاتی که مربوط به پیمان الهی از انسان است، میگیریم این است که وقتی خداوند از ما سؤال میکند من با شما پیمان نبستم؟ و معنی این سؤال این است که پیمان بستم و خودتان هم خبر دارید مثل این که دیدید طرف به بچهاش یا معلم به شاگردش میگوید نگفتم این کار را نکن؟ یعنی چه؟ یعنی گفتم خودت هم میدانی که گفتم. این «ألم أعهد إلیکم» خیلی سؤال معنیداری است، برای شرمنده کردن ماست. خدا میخواهد ما به خودمان بیاییم و بگوید خودت بفهم که داری چکار میکنی. آنهایی که از نفسشان غافل نیستند و مراقب هستند آنها این پیمان را کاملاً به یاد میآورند و مراقبت میکنند. اکثر بشر که ماها باشیم امثال ما و شماها، که از خودمان و از خدا غافل هستیم از خودمان میپرسیم کجا؟ کی؟ کدام پیمان؟ بعد میگوید باید تحقیق کنید ببینید پیمانی هست یا نیست؟ دنبال این هستند که از تفسیر دیگران و از جاهای دیگر و از بیرون کشف کنند که آیا چنین پیمانی هست یا نیست؟ در حالی که آدم سالم و سلیمالنفس کاملاً از درون میفهمد که من نباید این کارها را بکنم. همه میفهمیم.
یکی از رفقای ما میگفت رفتیم پیش مرحوم آیتالله بهجت(ره) که دستور ذکر بگیریم، رفتیم به ایشان گفتیم میشود یک دستور ذکری بدهید که ما خیلی صریح و ضربتی وارد عوالم ملکوت و تقرّب الیالله و اولیای خدا بشویم، میشود یک دستوری بدهید؟ ایشان فرمودند، دستور خاص نمیخواهد همین قرآن و دعاها دستور برای همین کار است و برای همین نازل کردند. بعد میگفت گفتم چکار کنم؟ ایشان فرمودند همهاش را خودت میدانی! همه میدانند. خودمان را به آن راه میزنیم، همه میدانند که باید چکار بکنیم و چکار نباید بکنیم، همانهایی را که میدانید بروید عمل کنید دستور جدیدی لازم نیست.
ما یک مانع جهانی داریم که ظاهر آن در برابر اسلام، توحید و عدالت که مقاومت میکند، ظاهر آن نظری است، اداهای استدلالی، روشنفکربازی درمیآورد ولی باطن آن نظری نیست باطن آن میل به همین پیمانشکنی است. خداوند در سورة «قیامت»، آیه 5 میفرماید: انسان قیامت و آخرت را تکذیب میکند یا سؤالاتی طرح میکند که خودش میداند جواب آن چیست؟ هدف آن نظری نیست، هدف آن عملی است.«لِیَفجُرَ أمامه ... وَ لَو ألقی مَعاذیرَه ... إن الإنسان عَلی نفسه بصیره» انسان ولو هزار عذر بیاورد خودتان خودتان را میشناسید، خداوند میفرماید برای من بازی درنیاورید. کلاه همدیگر را برمیدارید کلاه من را برندارید چون خدا کلاه ندارد بخواهد کلاه او را بردارید. خداوند میفرماید «إن الانسان علی نفسه بصیره» همه انسانها خودشان را میشناسند و میدانند دارند چه میکنند؟ «و ألقی معاذیره» ولو شروع کند هزارتا عذر بیاورد که اینطوری بوده، فلانی اینجوری گفت، من منظورم این نبود، من مجبور بودم و... خداوند میگوید برای من چرا میگویی؟ چرا به من توضیح میدهی؟ خودت باید بفهمی. در جای دیگر میفرماید اینها که قیامت را تکذیب میکنند، اغلب اینها هدف اصلیشان این نیست که واقعاً مشکل نظری دارند که مثلاً بگویند قیامت محال است، کجای آن محال است. خداوند میفرماید کجای قیامت محال است؟ شما دفعه اول که آمدید چطوری محال نبود، بار اول چطوری آمدید؟ چه کسی شما را آورد؟ چیزی که یک بار اتفاق افتاده است برای چه بار دوم آن محال است؟ میفرماید به دوروبر خودت نگاه کن، این بهار و زمستان را نمیبینی؟ مرگ، زندگی؟ از چه تعجب میکنی؟ بعد میفرماید میدانید برای چه تکذیب میکنند؟ «لیفجرَ امامه» میخواهد جلوی پای خودش را باز کند، میخواهد ظلم و فساد کند چون نمیتواند بگوید که من هم قیامت را قبول دارم و هم ظلم میکنم! شروع میکند که ادا و اصول درمیآورد که آقا قیامت چطور میشود؟ ممکن است؟ ادله آن چیست؟ و... بازی درمیآورید «لیفجر امامه» میخواهد جلوی پای خودش را باز کند و میخواهد موانع نظری و عملی را از سر راهش بردارد و بعد هر غلطی دلش میخواهد بکند.
خب ببینید ما یکسری مبارزات است و یکسری جبهه کفر و ظلم در برابر اسلام، در دنیا داریم که حتی اگر ظاهر آن نظری است باطن آن نظری نیست. برای باز کردن پیش پاست. این یک مشکل جهانی است. انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی یک مشکل جهانی دارد که تئوریزه شده است، عملی است، فسق است ولی تئوریزه شده است و آن را روشنفکری کردهاند! که حالا میگویم مثلاً چگونه؟
یک مشکل هم درون جهان اسلام داریم این نگاههای لجبازانة تکفیری، حالا به اسم شیعه، سنی یا هر اسم دیگری. همه مذاهب تکفیری دارند. خداوند در قرآن کریم میفرماید که بسیاری از این مخالفتهایی که میشود مثلاً میفهمیم که مسلمین نباید با هم درگیر شوند و اصلاً این درگیریها لازم نیست ولی این کار را میکنید، تکفیر میکنید، درگیری با همدیگر میکنید، مثلاً تو میدانی که صلاحیت حکومت بر این مردم را نداری، به عنوان شاه یا رئیس جمهور یا هر کسی که هستی، شما حق ندارید بر این همه کشورهای اسلامی شما حکومت کنید ولی حکومت میکنید، بعد هم روی آن اسمهای قشنگ میگذارید، یکی دموکراسی، یکی امنیت، یکی آزادی، و... خداوند در قرآن این را هم طرح و پیشبینی کرده است و میگوید بعضی از انسانها – که کم هم نیستند – اول، در عمل گند میزنند، ظلم میکنند، فساد میکنند، بعد شروع میکنند برای آن تئوری میبافند. بعد شروع میکنند ارزشها را مسخره میکنند. این هم راجع به منافقین در قرآن آمده است و هم راجع به کفار که اینها بازی درمیآورند «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ثمّ کان عاقبه الّذین أسائوا السوء أن کذَّبوا بآیاتالله و کان بها یستهزئون» میفرماید یک عده اول شروع میکنند «أسائوا» فساد و کثافتکاری میکنند، ظلم، گناه، دروغ، تهمت، رشوه و هزارتا کار. اول میگوید خدا را قبول دارم قیامت را قبول دارم، شروع میکند به این اعمال. بعد از مدتی شروع میکند به تکذیب کردن آیات الهی، میگوید اصلاً چه کسی گفته عدل خوب است؟ چه کسی گفته این کار بد است فلان کار بد است؟ ارزشها و حدود الهی را زیر سؤال میبرد و مسخره میکند «وکانوا بها یستهزئون» تکذیب میکند و بعد مسخره میکند. میگویند این حکم خداست. میگوید حکم خداست؟ بعد شروع میکند علیه احکام خداوند جوک میسازد. این آیه را بعضی از مفسّرین یک جور دیگر هم خواندهاند، طبق این تفسیر اولی که گفتیم «أن کذَّبوا بآیاتالله و کان بها یستهزئون» اسم کانَ، کان عاقبت الذین اسائوا السوء بعد میشود أن کذّبوا بآیاتالله. مشهور اینطوری تفسیر کردهاند. کلمه «سوء» هم که اینجا میآید مفعول مطلق نوعی میشود برای «اسائوا».
یک وقت هست که یک جور دیگری میخوانیم میگویند ثمّ کان عاقبه الّذین أسائوا... آن «سوء» میشود خبر آن. عاقبت کسانی که اعمال زشت و نادرست را انجام میدهند خود همان زشتی و پلیدی است. «أن کذَّبوا بآیاتالله» علّت آن است. این هم یکجور قرائت و تفسیر شده است. میگوید اینطوری اگر آیه را بخوانید یعنی بگویید «ثمّ کان عاقبه الّذین أسائوا» اینها تمام میشود و بعد «السوء» خبر آن میشود. معنیاش این میشود عاقبت کسانی که زشتی و بدی کردند، بدی است. همان کفری که ورزیدی و گناهی که کردی همان حق توست. این عاقبت توست. چرا؟ «أن کذَّبوا بآیاتالله» بخاطر این که آیات خدا را تکذیب کردی و دروغ میدانی، تکذیب کردی ممکن است به زبان بگویی و ممکن هم هست که نگویی و به دل تکذیب کنی! به اینجا رسیدی که این حرفها دروغ است. بهشت، جهنم و... همه اینها دروغ است. بعد شروع میکنی علناً مسخره میکنی و دست میاندازی! «کان بها یستهزئون» آیات خداوند و آیات قرآن را مسخره میکنی. سنت پیامبر(ص) و اولیاء خدا را مسخره میکنی.
حالا این دوتا، به هر شیوهای که آیه را بخوانید پیام آن یکی است منتهی این شیوه دوم، یک پیام اضافی دارد که دارد خداوند علت آن را هم بیان میفرماید که چرا نتیجة بدی، بدی است؟ بخاطر این که آیات خدا را تکذیب کردید. حالا من نمیخواهم وارد جزئیات آن بشوم، ما یکسری آیاتی در قرآن داریم که ما را لو میدهد! یک مانع بزرگ در برابر اسلام، توحید، عدالت، انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی، چه در داخل کشورهای اسلامی و چه بیرون از آن، این جنایت و دیکتاتوری و خودخواهی و قدرتطلبی و فساد و گناه و ظلم است؛ ولو این که ظاهر آن بُعد نظری است بگویند نخیر، کدام پیمان الهی؟ اصلاً اینها را استهزاء کند، تکذیب کند و بگوید دروغ است. خداوند میفرماید مشکل شما «إخلاد إلی الأرض» است به دنیا چسبیدید و اینجا را ابدی دانستید و آخرت را قبول ندارید شروع میکنید جنایت و کفر و نفاق و ظلم و بعد واقعاً کور میشوید. اول میدانستی، اما حالا دیگر نمیدانی.
از این نمونه ببینید، ما یک موانع نظری داریم که میگویند چه کسی گفته انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی است؟ قرار بود این عصر، عصر بیدینی باشد، حالا اگر نه کفر عریان، کفر پنهان! سکولاریزم کفر پنهان است، تفکیک دین از دولت، تمدن، زندگی، و همه چیز. تفکیک اخلاق و شریعت از اقتصاد، از سیاست، این کفر پنهان است. برای ما کفر نظری نیست کفر عملی است. در نظر، میگویند قبول داریم ولی در عمل کافرند و قبول ندارند و مثل کفّار، موضع میگیریم، زندگی میکنیم، حرف میزنیم، عمل میکنیم، در حوزه سیاست، اقتصاد، جامعه. کفار چکار میکنند؟ ما هم همانطور هستیم فقط اداهای مذهبی ما فرق میکند و الا سبک زندگی، سبک مدیریت، سبک حکومت، در اغلب کشورهای مسلمان عین کفار است! آن وقت جلوههای مختلف روشنفکری به این دادهاند کفر عملی را سعی کردند تئوریزه کنند و بعد کفر نظری بعد از آن درست کنند! از جمله، ما جریانهایی داریم چه به اسم شبهروشنفکری غیر دینی، چه حتی به اسم نواندیشی دینی، نوع غلط آن، که معتقد هستند اصلاً بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی، تمدن دینی، بخصوص در این دوره جدید، این حرفها معنی ندارد چون اصلاً وحی، دین، الهی نیست، بشری است! فراتاریخی نیست تاریخی است و مربوط به زمان و مکان خاص است و تاریخ مصرف داشته است. غیر ابدی است، مشمول زمان و مکان و محبوس در زمان و مکان خاص است. اصلاً بشر جدید، از بند حجّیت و ولایت خدا، ولایت رسول(ص) و ولایت اولیای خدا خلاص شده، ما دیگر ولایت نمیپذیریم. یک دسته از هجومهای ظاهراً نظری به مقوله حکومت الهی اسلامی، تمدن اسلامی، بیداری اسلامی، انقلاب اسلامی به این شکل است. حتی صریح نوشتند که شما ببینید این که میگویید خاتمیت؛ معنای واقعی آن این نیست که شما میگویید. خاتمیتی که قرآن میفرماید چیست؟ این است که هرچه که لازم بود خدا با بشر در میان بگذارد، گذاشت. معنی خاتمیت این است یعنی چیزی دیگر نمانده است که خداوند باید به بشر از طریق انبیاء بگوید و از طریق خاتمالانبیاء نگفته باشد! هرچه خداوند باید به بشر میگفت در قرآن گفت. بقیهاش دیگر چیزی نیست که خدا باید به شما بگوید و نگفته باشد. خاتمیت یعنی این. که البته سنّت پیامبر(ص) و اوصیای خاص و عام، همه جزء همین ولایت حساب میشوند. ولی اینها چه میگویند؟ اینها گفتند که ما دیگر وارد یک عصر و دورانی شدیم که به کوس پیامبری دیگر میدان نمیدهیم! از این به بعد، همه مثل پیامبریم! گفتند خاتمیت به این معناست. یعنی دیگر پیامبر و غیر پیامبر ندارد. یعنی ما اصلاً احتیاجی به پیام پیامبران نداریم. ببینید خاتمیتی که قرآن میفرماید این است که بشر دیگر نیاز به پیامبر جدیدی ندارد نه این که بشر نیاز به پیامبران ندارد یا به پیام پیامبران نیاز دارد، یعنی دیگر به دین نیاز ندارد، خیر. به پیامبر جدیدی دیگر نیاز نیست و هرچه لازم بود خداوند فرمود. از این به بعد فکر کن، جزئیات آن، فروعات آن را، روش آن را، فهم درست آن را، ترویج آن را، تربیت بر این اساس است. اما این دیدگاه میگوید که همین الآن که به آنها پیامبر میگویید اینها شانس آورده بودند، یک زمانی آمدند که بشریت کلاه سرش میرفت! و الا هنوز هم کسانی میتوانند باشند و هستند که مثل موسی و عیسی و انبیاء و ابراهیم(علیهماالسلام) هم حق ادعای پیامبری دارند هم بلد هستند ادعای پیامبر کنند منتهی مشکل آنها این است که دیر رسیدند. خاتمیت را اینطوری معنا میکنند، میگویند اینها دیر رسیدند. بشریت به یک حدی رسیده که کسی میآید میگوید من از طرف خدا پیام آوردم دیگر کسی گوشش بدهکار نیست! خاتمیت را به این معنا گفتهاند. یعنی در واقع همان موقع هم کلاهبرداری بوده است منتهی آن موقع ساده بودند کلاهشان را میشد برداشت ولی دیگر این بشر را نمیشود کلاهش را برداشت! بشریت امروز عاقلتر شده و دیگر ولایتپذیر نیست. تفاوت از این جهت نیست که دیگر پیامبرانی نیستند، خیر؛ عین آنها همین الآن هم هستند تفاوت از این جهت است که دیگر کسی تن به حرف آنها نمیدهد و قبول نمیکند. آن موقع قبول میکردند. پیامبران همچنان هستند دیگر بازارشان گرم نیست و مشتری ندارند، دیگر عصر امر و نهی و تکلیف و ولایت تمام شد و دیگر امروز، هیچ کس را حجّت و نماینده خدا و سخنگوی خدا و واجبالاطاعه نمیپذیریم و برای این مسائل با کسی بیعت نمیکنیم. این پرونده برای همیشه مختومه شده است چون عقلها از بند حجّیت رها شده است و ما دیگر عوامل فوق بشر به اسم نبوت و خدا نمیپذیریم. خلاصه، بشر کودک بوده، بالغ شده است و دیگر نیازی به انبیاء ندارد و گوشش به این حرفها بدهکار نیست. این یک نوع آن که میخواهند اصل خدا و نبوت را با این ادبیات تکذیب کنند.
حالا چندتا سؤال اینجا مطرح میشود که یکی از آنها را ما میپرسیم چون میخواهم به بخش دیگر بحث هم برسم. زمان خود پیامبران که اکثریت نمیپذیرفتند. فرق جنابعالی که امروز به اسم بشر جدید، انبیاء را انکار میکنی، با آن بشر قدیم و جاهلیت اول چیست؟ همان زمان هم که خداوند میفرماید هر پیامبری آمد مسخرهاش کردند الا «کانوا به یستهزئون» خب همان زمان هم که پیامبران را مسخره میکردند. نه! بشر قدیم شعورش کم بوده و نبوت را میپذیرفته است! نخیر آقا! بشر قدیم هم به اندازه بیشعور بوده است. مثل هم بودید! او هم آن موقع نمیپذیرفتند. خود قرآن میفرماید به تمام انبیاء گفتند ساحر، کذّاب، شاعر، به همه انبیاء هم همین را گفتند این بشر قدیم و جدید چیست؟ اصلاً مسئله قدیم و جدید نیست بلکه مسئله، عقلی است. هرچه فهمیدهتر باشید اتفاقاً سریعتر و راحتتر مسئله نبوت را میپذیرید. کاملاً هم مسئله هم معقول است و هم فطری است. پس این پیشفرض که قبلاً حرف پیامبران را میپذیرفتند ولی الآن نمیپذیرند که کسی بگوید من پیامبر هستم، و الا اینطوری نبوده که کسی بگوید من پیامبران بودند و یک زمانی نیستند. خیر، این نیست. ضمن این که مسئله خاتمیت معنیاش این نیست که الهامات الهی و وحی به معنای عام تمام شده است. خداوند حتی به زنبور الهام میکند کلمه «وحی» را بکار میبرد. «أوحینا» خداوند به حیوانات هم وحی میکند. وحی، یعنی الهام پنهانی و درونی. ولی این سطوحی دارد آن وحی و الهامی که رسالت است آن دیگر تکرار نمیشود. آخرین رسولالله خاتم رسُل بود، آخرین کتاب خدا قرآن است و سالمترین کتاب که دست نخورده و تحرف نشده است و کم و زیاد نشده است. اما وحی و الهام به معنای غیر اصطلاحی، به معنای لغوی، چون «نبأ» یعنی خبر، یعنی الهام. آن الهامات ادامه دارد قطع نمیشود، فیض خداوند قطع نمیشود. این که پیامبر(ص) فرمودند «علماءُ امّتی أفضل مِن أنبیاء بنیاسرائیل» خب آنها انبیاء بودند چنان علمای امّت پیامبر(ص) از انبیای بنیاسرائیل بالاترند؟ پس آن الهامات الهی هست، همین الآن هم کسانی به مقامات بسیار بالای معنوی «تقرّب الی الله» میرسند. وحی به معنی عام یعنی الهامات. اما نه این که "رسول" میشوند. این هم که در روایات شیعه دیدید که میگویند جبرئیل(ع) تا چهل روز پس از پیامبر(ص) بر قلب حضرت فاطمه(س) نازل میشد و الهاماتی داشت و ایشان یادداشت میکردند. بعضیها فکر کردند این یعنی این که حضرت زهرا(س) پیامبر بودند یا وحی مثل قرآن بر حضرت فاطمه(س) میشده است! خیر؛ عقیده شیعه این نیست شیعه میگوید با آخرین آیه قرآن، خاتمیت است این آخرین کتاب خداست یعنی دیگر کسی نمیتواند هیچ حکم جدیدی از طرف خدا، به عنوان این که من رسول الله هستم بیاید از خدا نقل قول کند. اما الهامات الهی ادامه دارد حتی مخصوص پیامبران نیست و مخصوص اهل بیت هم نیست، ولی هرچه بالاتر، سطوح آن بالاتر است. یک سطوح پایین پایین پایین آن، که دیگر این وحی اصطلاحی نیست به من و شما هم میشود! در روایت دارد که خواب، یک جزء از چهل جزء یا هشتاد جزء نبوت است. رؤیای صادقه. این "نبوت" به معنی لغوی است، یعنی الهامات الهی است. کشف واقعی است، کشف صادق است. از عالم دیگری دارد میآید شما دیدید که یک خوابی میبینید و عیناً همان اتفاق میافتد؟ برای همه اتفاق افتاده است. یک کسی را برای اولین بار میبینید میگویید من این را دیدم و میشناسم، این صحنه را من یک بار دیدم، من میدانستم که اینطوری میشود، من خواب دیدم که فلان... این خوابها نمونههای کوچکی از این است که میخواهد به ما بفهماند این عالم، همه عالم نیست حواستان باشد، حقایق اصلی در یک عالم دیگری است ما گاهی یک قطرهچکان یک چیزهایی به شما میدهیم. اما آن چیزی که به پیامبران و اولوالعزم دادند اینها نیست، آن چیزی که به پیامبر اکرم(ص) دادند اینها نیست خیلی سطح آن بالاست و لذا مسئله «عصمت» مطرح میشود. الهامات ما و شما خطاپذیر است. الهامات انبیاء و الهی و اولیای معصوم خدا خطا نیست لذا نه خلاف عقل میشود و نه خلاف اخلاق، الهاماتی به آنها میشود و نه تناقض در آنها هست ولی رسالت با پیامبر و با قرآن تمام است. اینها برمیدارند این را اینطوری معنا میکنند.
یا فرض کنید نمونه دیگر؛ میگوید "خاتمیت" باید بیاییم اینطوری معنا کنیم چون اگر شما خاتمیت را قبول نکنید انقلاب اسلامی، تشکیل امت قرآنی الآن معنا دار است؟ کدام قرآن؟ کدام اسلام؟ اینها برای یک زمان خاصی بود تمام شد رفت! 1400 سال پیش تمام شد و رفت. این قرآن برای ما نیست این احکام خطاب به ما نیست، چیه که دائم میگویید حکومت اسلامی؟ تمدن اسلامی؟ تمام شد! اینها میخواهند موانع را از سر راه بردارند «لِیَفجُرُ امامه» شروع میکند آن را تئوریزه میکند که جواب آن روشن است.
یک نتیجه دیگری که گرفتند گفتند خیلی خب، فرض کنیم خود پیامبر، از طرف خدا پیامبر بود، حالا باز یک عدهایتان برای پیامبر، اوصیاء درست میکنید، یک عدهای را میگویید اهل بیت! یک عده را میگویید اصحاب! یک عدهای را میگویید رهبران احزاب اهل سنت، و... اینها چیست؟ یعنی میخواهد بگوید حالا فرضاً خود پیامبر را قبول کردیم، اصل خدا و آخرت را قبول کردیم، دیگر ادامه و تداوم آن که مثلاً شیعه میگوید اهل بیت پیامبر و بعضی از اصحاب پیامبر، و اهل سنت میگویند بعضی دیگر از اصحاب پیامبر، میگوید هردویتان بیخود میگویید! چه برسد به رهبران مذاهب در اهل سنت، و مجتهد در شیعه که شما به چه حقی این حرف را دارید امروز نسبت میدهید به پیامبری که 1400 سال پیش بوده است؟! یعنی چه که الآن میگویید آقا سیاست اسلامی! اقتصاد اسلامی! مبارزات اسلامی! رسانه اسلامی! این حرفها چیست که میزنید؟ مگر زمان پیامبر رادیو و تلویزیون و ماشین و اداره و انتخابات و صندوق آراء بوده است؟ مردم سالاری اسلامی یعنی چه؟ جمهوری اسلامی یعنی چه؟ فرض کنیم که ایشان پیامبر بودند، اما حجیّت اوصیاء پیامبر، اوصیای عام، اوصیای خاص، که شیعه قائل در مورد اوصیای خاص، قائل به عصمت است و در اوصیای غیر خاص، شیعه با اهل سنت همفکر هستند که اوصیای غیر خاص معصوم نیستند یعنی تا 12 امام اختلاف نظر ممکن است باشد از آن به بعد در عصر غیبت مثل الآن دیگر شیعه و سنی تفاوتی ندارند هیچ کدام نمیگویند که علمای دین معصوم هستند، همهشان میگویید اینها ممکن است خطا بکنند ولی باید روشمند نظر بدهند و بشود داوری کرد ما وظیفه عملیمان را بفهمیم. اینها میگویند دیگر اعتقاد به این بقیهاش دیگر جزء اجزای ایمان حساب نمیشود و اینها جزء قرائتهای شخصی فرزندان پیامبر از قرآن بوده، مکاشفات خود آنها بوده یا تعبیرات شخصی فلان اصحاب، فلانی صحابی و... بوده است آنها که برای ما حجّت نیستند، فرضاً خود پیامبر حجت باشد. قرآن چیست؟ قرآن هم میگویند مجازاً کلام خداست نه حقیقتاً. اینها واقعاً کلامالله نیست! حجیّت پیامبر را به عنوان یک کاریزما میپذیریم، این کاریزما را همه دارند، بودا کاریزما داشت، لنین کاریزمان دارد، مائو کاریزما داشت، هیتلر هم کاریزما داشت! برای یک عدهای جادوی کلام و نفوذ و آتوریته ایجاد میشود خب برای پیامبر هم شده است! حالا شما میخواهید آتوریته و کاریزمای یک شخصی به نام پیامبر در 1400 سال پیش را بعد از 1400 الآن میخواهید در دنیا دوباره به آن عنوان با تکیه به آن، میخواهید وضعیت دنیا را عوض کنید؟ بیداری اسلامی؟ انقلاب اسلامی؟ تمدن اسلامی؟ این هم یک نگاه. میگویند اگر کسی هم بود خودش بود دیگر شخصیت حقوقی او به هیچ وجه قابل تعمیم به دیگران نیست حتی اوصیاء او، و اگر ما شخصیت حقوقی و حجیت اوصیای عام و خاص پیامبر و علما و رهبران مذاهب را انکار کنیم، این مشکلی ندارد. که جواب آن این است که شما یک وقتی دارید از خطاپذیری و خطاناپذیری عصمت حرف میزنید این یک بحث است، ممکن است کسانی و بخشی از مسلمانان حتی پیامبر را هم معصوم ندانند ما معصوم میدانیم ولی ممکن است مسلمانانی بودند و هستند که بگویند پیامبر(ص) در سبک زندگی خود معصوم نبوده است مثل بقیه بوده است، ممکن بوده که خطا هم بکند! حالا در هر صورت، شما هر حرفی که درباره حجیّت و اعتبار رسولالله(ص) در 1400 سال پیش میزنید راجع به احکام خدا و رسول هم همین امروز همان حرف را میزنید! مگر ما گفتیم کسانی حق دارند بیایند برخلاف قرآن و سنت رسولالله(ص) حرفی میزنند؟ نه شیعه به چنین حرفی قائل است که ائمه(ع) و ابرار و اهل بیت(ع) خلاف قرآن و سنت پیامبر حرفی زدند یا حق دارند بزنند، نه سنی چنین حقی دارد، این حجیّتی اگر هست تداوم آن حجیّت است اگر هم نیست، نه آن حجّت است و نه این حجّت است. این استدلال دارد.
نکته دیگر؛ چه کسی گفته که "اسلام" کامل است؟ بله اسلام یک دینی است که مزایا و خوبیهایی داشته است. حالا چه کسی گفته بر اساس دین کامل اسلام، خاتمیت، و دین کامل. چون خاتمیت، یعنی اسلام کامل شد و دیگر تمام شد و دیگر چیزی به عنوان دین کم ندارد. میگویند این یک مدعایی است که خود مسلمانها در قرائت سنتی خودشان این را مفروض گرفتهاند! خیلی خوب شما یا اصل وحی و نبوت را قبول دارید یا ندارید. خود قرآن، خود وحی دارد از کمال دین، «أکملت لکم دینکم» دارد از اکمال دین حرف میزند. حالا با قطع نظر از این که مذاهب بگویند این «أکملت لکم دینکم» در مورد چه قضیهای بوده است، حالا من به آن کاری ندارم. ولی بالاخره «اکملت لکم دینکم» این که دیگر مسلّم قرآن است. تو اول بگو قرآن را قبول داری؟ اگر قبول داری که باید کمال دین را پذیرفته باشی، در مبنای آن مشکل داری بحث کنیم. اگر کسی بگوید من قبول ندارم دین و اسلام کامل است، این معنیاش این است که اصل اسلام را قبول ندارد. نمیشود کسی اسلام را قبول داشته باشد ولی در عین حال این را دین ناقص بداند. این نمیشود چون خود اسلام گفت «اکملت لکم دینکم» نمیتوانی. یا باید بگویید اصل قرآن را قبول ندارم یا اگر دارید باید بپذیرید اصل اسلام کامل است. حالا البته ممکن است بگویید خیلی خب ما به عنوان مسلمان پذیرفتیم، حالا بیایید توضیح بدهید این یعنی چه کامل است؟ بسیار خوب آن را باید بحث کنیم.
باز مانع دیگری در برابر بیداری اسلامی و تمدن اسلامی، که ظاهر آن نظری است این است که اصلاً قبول نمیکنند که قرآن کلام خداست یا کلام دست نخورده خداست. میدانید مسیحیها و یهودیها بلایی که سر تورات و انجیل آمد، میخواهند بگویند سر قرآن شما هم آمده است! حالا متأسفانه روایاتی هم در این باب در منابع شیعه و سنی داریم که علمای سنی و نه قاطبه و جمهور علمای شیعه قبول ندارند اینها را قبول ندارند چون خود اینها خلاف قرآن است، خلاف «إنا لَهُ لحافظون» و خلاف دهها آیه و روایات دیگر است. اینها میخواهند جریان اسرائیلیات و جعل حدیث، با فضاسازی بگویند که شما ادعایتان این است که قرآن شما بر خلاف تورات و انجیل دست نخورده است، بنابراین امروز هم شما میخواهید استناد کنید بر اساس تک تک آیات آن، تمدن اسلامی درست کنید. ما مسیحیها و یهودیها میگوییم ما مدعی تمدن مسیحی و یهودی نیستیم چون ما نمیگوییم اینها کلام دست نخورده خداست. میدانید که خودشان چنین ادعایی ندارند. شما چه ادعایی دارید بیشتر از ما؟ وحی بشری است الهی نیست، تاریخی است فراتاریخی نیست، حاوی غلط و کذب و خرافه است! پیامبرتان هم که میگویید الگوی جهانی است و ثابت است خود پیامبرتان هم اشتباهاتی داشته است تفاوتی با بقیه نداشته است! ایشان هم در زندگی شخصیاش اشتباه کرده، خطا کرده، حتی بعضی وقتها گناه کرده است! اما نه در مواضع انتقال به وحی! این هم یکی از خطوطی است که پیش رفتهاند. میدانید چندین فیلم ساختهاند. همین فیلم فتنه، همین فیلم کتاب سلمان رشدی، میدانید که اینها استناد به بعضی از روایات جعلی کردهاند که در منابع اسلامی هم هست! گفتهاند که این روایت را در فلان کتابتان خودتان گفتید که پیامبر اشتباه میکند، خودتان گفتید پیامبر، گناه شخصی میکند، خودتان گفتید معصوم نیست، با چه مخالف هستید؟ که هر کدام از اینها جواب مستقلی دارد.
یکی دیگر این که میگویند اگر فرض کنید ما دین را کامل بدانیم ولی امروز بعد از 1400 سال به حقیقت دین نمیشود رسید! چی میگویید که تمدن اسلامی؟ بیداری اسلامی؟ بله فرض کنید که واقعاً قرآن کلام خداست و ایشان هم پیامبر بوده و یک دین خالصِ کاملِ ابدی دارید ولی خب ارتباط ما با آن قطع است هیچ معرفت و شناخت قطعی نسبت به آیات قرآن نمیشود داشت که مطمئن و محکم بگوییم این محتوای قرآن است! این را خدا گفته است! نه آقا. شما مسلمانها چطور این همه در احکامتان با هم اختلاف دارید؟ خودتان همدیگر را کافر میدانید، چطور خودتان بعضی از اخلافات را دارید که اجازه نمیدهید داوری بشود، هر کدامتان میگویید ما حقیم تو باطل، من مسلمانم و تو کافر! میگویند خب پس ببینید نمیشود یک عقیده و نظر یا یک عملی را بطور قطعی، به دین نسبت داد یا از دین نفی کرد. نمیتوانید بگویید واقعاً چه چیزی صددرصد اسلامی است یا صددرصد اسلامی نیست برای این که خودتان با هم اختلاف دارید. خود مذاهب اسلامی به همدیگر کافر میگویید. همهتان میگویید قرآن را قبول داریم، همهتان هم به هم کافر میگویید! منحرف! خب پس این مشکل در قرآن است. – این حرفها را دقت کنید – مشکل در قرآن است! مشکل این است که یک کتابی است که شما میگویید کتاب خداست، در حالی که در فهم معنای این کتاب، با هم مشکل دارید پس هیچ معنای قطعی ندارد هر کسی یک چیزی میگوید. بنابراین مشکل در خود قرآن است. نمیشود بطور قاطع داوری کرد که چه عقیده و نظری، چه عملی دینی و غیر دینی است، یعنی دین و قرآن کلاً مبهم و مجمل است! امکان داوری بین نظریات مختلف نیست. اشعری میگوید ما قرآنیایم، معتزله میگوید من قرآنیام، عدلیه میگوید من قرآنیام. همهشان این را میگویند. ماتریدی میگوید قرآنیام. خب بالاخره کدامتان قرآنی هستید؟ بعد از موضع ضد قرآن میگویند با هم دیگر بیخود دعوا نکنید، تقصیر شماها نیست تقصیر خود قرآن است! اصلاً این وحی نیست! این کلام خدا نیست. بیخود با همدیگر دعوا نکنید. اصلاً قرآنی و کلام اللهی وجود ندارد! همه چیز مجمل و مبهم است و کاملاً شکاکانه است، کاملاً نسبیگرایانه سراغ قرآن بروید و بطور اجتنابناپذیری این شکاکیت و نسبیت راه بشریت را به سوی حقیقت و به سوی دکترین دین زده است هیچ قدر متقنی از معارف دین وجود ندارد، هیچ ایدهای را نمیشود و نباید قاطع، دینی یا ضد دینی دانست. هیچ عقیده فقهی، کلامی، اخلاقی را نباید به طور قطعی درست یا نادرست بگویید! هرچه میگویید باید بگویید شاید این است، شاید هم این است! شاید هم هیچ کدام! هر کس ادعای دیگری بکند انحصارگراست و لاف عبث زده است! چون قرآن و دین، اسلام یک مذهب و متنی است سیال، بیهویت، مجمل، فاقد پیام روشن و واضع و قاطع، و تحت تأثیر ذهنیات خود بشر است و تحول پیدا میکند. خب وقتی ثبات نبود، دین هیچ معنی ثابتی ندارد، قطعیت نیست، وضوح نیست، واضح نیست، حقانیت ندارد، ابدیت و جاودانگی نه؛ کمال دین زیر سؤال است، پس خاتمیت یعنی چه؟ بنابراین شما امروز به چه حقی میخواهید دوباره تمدن قرآنی بسازید؟ وقتی خودتان هیچ کدام همدیگر را قبول ندارید. خب این هم یک اشکال.
یعنی بطور اتوماتیک خاتمیت دین زیر سؤال رفت و دیگر تمدن قرآنی معنا ندارد که معتقدان به قرآن، به همدیگر ضد قرآن میگویند. بعد از 1400 سال هنوز هم میگویید. که این هم جواب دارد، که جاودانگی احکام و عقاید و اخلاق اسلامی یک ادعاست، اجتهاد هم در احکام هم، مشکل خاتمیت را حل نمیکند این هم یک بحث است. من میترسم این شبهات را میگویم شماها مسئلهدار شوید، همه اینها جواب دارد، هم جواب عقلی و استدلالی دارد و هم جواب قرآنی دارد. کاشکی من اینها را نمیگفتم. این چندتا جواب دارد. آن بقیه را که من اجمالاً جوابش را گفتم. این آخری جوابش این است:
اصلاً قرآن نه؛ شما لیبرالیستی؟ مارکسیستی؟ یک ایدئولوژیای داری، کتاب ایدئولوژیات را وسط بگذار. دوتا نظریهپرداز مارکسیست همفکر پیدا نمیکنی! چرا؟ چون مارکسیزم و لیبرالیزم، همه ایدئولوژیها و مکاتب، اصلاً ایدئولوژیها نه؛ در تمام علوم؛ شما یک رشته به من نشان دهید که اختلاف نظر در آن نباشد. جامعهشناسان و این همه مکاتب روانشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، تعلیم و تربیت چیست؟ حتی خود منطق و معرفتشناسی. که اصلاً چه چیزی معرفت است؟ اختلاف است. اگر شما میخواهید از این نتیجه بگیرید که حقیقتی وجود ندارد هیچ جا حقیقت وجود ندارد، نه این که قرآن حقیقت ندارد. این مشکل قرآن نیست یک مشکلی در حوزه معرفتشناسی و اپیستومولوژی است. شما مشکل منطقی دارید. مشکل قرآنی ندارید، مشکل منطقی دارید. چون شما فرضاً فردا میآیید میگویید که بین شیمیدانان اختلاف است پس اصلاً حقیقت شیمی وجود ندارد. درست است یا نه؟ بین جامعهشناسان صدها نظریه و اختلاف وجود دارد پس اصلاً علمی به نام جامعهشناسی معنا ندارد. امکان شناخت جامعه وجود ندارد! اگر اینطوری حرف بزنید که شما کل معرفت را نفی کردید پس راه حل چیست؟ راه حل این است که هر متنی خود قرآن فرمود بعضیهایش محکمات هستند و بعضیهایش متشابهات. بعضیها صریح و نصّاند، بعضیها نصّ نیست ظاهرند و ظهور دارند. بعضی هم تأویل است. علت اختلاف نظرها یک بخشی از آن نظری است که همه آیات و همه روایات محکم را با هم نمیبینید و الا اگر همه را با هم ببینید خیلی نظرات به هم نزدیک میشود. گزینشی برخورد میکنید. یا تو منابع حدیث آن را قبول نداری، آن حدیثی که در منابع تو هست قبول ندارد خب گاهی دوتا حدیث از پیامبر نقل میشود خلاف هم است. در تفسیر آیه اختلاف میشود. در بحث جبر و اختیار، همینطور در بحثهای مختلف. پس ببینید در آیات محکم و صریح قرآن، مگر مسلمانان اختلاف دارند؟ خیر. مگر ما در مسلمانها کسی را داریم که بگوید روزه واجب نیست، نماز واجب نیست، زنا حلال است؟ حج واجب نیست؟ هیچ مسلمانی نمیگوید هر مسلمانی اینها را بگوید مسلمان نیست. پس ما در قرآن شریف و در منبع دین یک محکمات و قطعیاتی واضح داریم که هرکسی آنها را قبول نکند مسلمان نیست. هرکس بگوید این قرآن، کلامالله نیست مسلمان نیست. هرکس بگوید بهشت و جهنم دروغ است مسلمان نیست. اما از یک سطح وارد میشویم و یکسری آیات و روایات است در قرآن، اجمال داریم. مگر نداریم مجمل و مبیّن و عام و خاص، مطلق و... خب اینها برای همین است. همه آیات قرآن به یک اندازه وضوح ندارند، خب این روشن است. بعضی از آیات را باید با آیات دیگر معنای آن را بفهمیم. بعضی از آیات را باید به کمک حدیث و سنت پیامبر بفهمیم و ما میگوییم و اهل بیت(ع). باز همه این کارها را بکنیم آخرش درون هر مذهب، باز اختلاف است. یعنی فقیه شیعة اثنی عشری خودشان با همدیگر سر حکم بسیاری از مسائل اختلاف میکنند. چرا اختلاف میکنند؟ به دلایل مختلف، دیدگاههای اصولیشان (اصول فقه) با هم همدیگر فرق میکند. در حوزه دقت منطقی با هم فرق میکنند. یک آقایی متخصص منطقی و دقیقتری است و کس دیگر آن قدر دقیق نیست. در این که همه روایات و منابع را دیده یا ندیده فرق میکند. یک کسی تنبل است زود به یقین میرسد، هنوز همه را ندیده زود به یقین میرسد! یکی هم نه. بعضیها عاقلترند، بعضیها کم عقلترند. این دیگر شیعه و سنی نمیشناسد. این دیگر حتی مسلمان و مسیحی نمیشناسد. بعد میرسد به یک جاهایی که در معنی لغت اختلاف میکنند، در عرف اختلاف میکنند، در حجیّت کدام روش اصول فقه، در روش استنباط که کدام حجت است اختلاف میکند. یک مذهب میگوید قیاس بطور عام حجت است. یک مذهب میگوید قیاس بطور عام حجّت نیست، بعضی قیاسها حجت هستند بعضیها نیستند. یک مذهب میگوید اصلاً قیاس چیست! یکی میگوید مصالح مرسله، یکی میگوید منظورت چیست؟ یکی میگوید مصلحت نظام مصالح مرسله است! سد ضرایع و فتح ضرایع، و از این قبیل. خب مذاهب با هم سر این مسائل اختلاف دارند. بنابراین اینطوری نگویید که سر همه چیز اختلاف است. سر مسائلی که اختلاف است برای این که یک مذهب آقای «الف» را حجّت میداند و میگوید حرف او حرف اسلام است. یک مذهب هم یک شخص دیگری را حجّت میداند. مثلاً شیعه میگوید فرزندان پیامبر(ص) حجّت هستند. حنفی میگوید حرف ابوحنیفه برای ما حجّت است. شافعی میگوید امام ابوحنیفه شافعی برای ما حجّت است. خب او هم میگوید امام جعفر صادق(ع). خب طبیعی است که اینجا اختلاف بین ائمه میشود؟ اختلاف علمی میشود؟ اینها پیروانشان با هم اختلاف میکنند. تا اینجایش کاملاً مفهوم است. منتهی این که پس در همه مفاهیم در یک اندازه نیستند، بعضی از مفاهیم اختلافیاند. دوتا پزشک با همدیگر اختلاف میکنند، پس شما میگویید که کلاً پزشکی مزخرف و بیخود است؟ نخیر آقا. پزشکی هزارتا اصل مسلّم دارد، صدتا هم اصل اختلافی دارد، منتهی در اختلافیها نباید این پزشک به آن پزشک بگوید تو اصلاً پزشک نیستی! این میشود تکفیر. اصلاً پزشکی توی سر تو بخورد! تو را باید از پزشکی بیرون کرد! برای چه باید بیرون کرد؟
هشتگهای موضوعی