شبکه چهار - 25 مرداد 1398

ولایت علی علیه السلام، حکومت سخت، حاکم پاسخگو

به مناسبت "غدیر، عید ولایت" _ جمعی از مدیران استان مازندران _ ۱۳۹۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت عزیزان و سروران سلام عرض می‌کنم و از این فرصت تشکر می‌کنم و خدمت دوستان تبریک عرض می‌کنم که مفتخر به زحمت‌کشی برای خدا و در محضر خلق هستند. چون جمع دوستان، جمع مدیران هستند و عملاً در این منطقه نماد حاکمیت هستند در این دقایقی که مصدع هستم نکاتی را با استناد به مبادی مکتب در باب مسئله‌ی مدیریت اسلامی و حکومت و مسئولیت حاکمیت در برابر خدا و خلق عرض می‌کنم که این بهترین دستاورد و الگو برای ما و شماست. عرضم را با نکته‌ای که ایشان در ختم فرمایشات خود فرمودند شروع می‌کنم و آن سابقه‌ی این منطقه و استان شما در نه فقط ولایت به مفهوم حب اهل بیت بلکه در ولایت به مفهوم تشکیل حاکمیت. طبق اسناد تاریخی اولین حکومت علوی که تشکیل شده، اولین حکومت مستقل از حاکمیت بغداد و خلافت عباسی در مناطق شرق جهان اسلام در این منطقه بوده است. حتی سابقه‌ی آن به دوران حضور معصوم(ع) بر می‌گردد. یعنی در سال 250 زمان هجری زمانی است که هنوز عصر غیبت شروع نشده و در این منطقه‌ی طبرستان و گرگان و دیلم و گیلان فرزندان اهل بیت(ع) با استقبال روبرو می‌شوند و حکومت تشکیل می‌دهند. اگر نه درخشان‌ترین بلکه یکی از درخشان‌ترین مقاطع تاریخ تمدن اسلامی، تمدن قرن چهار و پنج هجری است که شروع آن هم از همین منطقه‌ی شمال و گیلان و دیلم و مازندران و طبرستان و گرگان است و قرن‌ها قبل از صفویه این بوده است. چون می‌گویند ایران در زمان صفویه شیعه شد در حالی که این‌طور نیست. در زمان صفویه تشیع در حاکمیت کلی رسمی شد و الا بذرهای و هم فرهنگ علوی و هم فقه اهل بیت(ع) و هم کلام و اعتقادات و هم نگاه عدالتخواهانه در حکومت چند قرن قبل از صفویه در این منطقه کاشته شد و تا کل ایران و بغداد و عراق در اختیار این تمدن اسلامی شیعی قرار گرفت و این قرن چهار و پنج را درخشان‌ترین قرن تاریخ تمدن اسلامی می‌دانند. در دنیا به عنوان تمدن طلایی اسلام و ایران شمارده می‌شود که در همه‌ی رشته‌ها و علوم بود. بنابراین نطفه‌ی ولایت اهل بیت(ع) در این منطقه در ایران بسته شد. هم به مفهوم محبت به اهل بیت(ع) بود چون معدود بخش‌هایی از مردم ایران که از اساس اسلام اموی و عباسی را نپذیرفتند و مسلمان نشدند مگر به اسلام اهل بیت(ع) مردم همین منطقه هستند. یعنی تا قرن دو و سه هجری در برابر ارتش‌هایی که از بغداد می‌آمدند مقاومت وجود دارد و این منطقه تسلیم نمی‌شود. بخش‌هایی جزیه می‌دهند ولی اسلام را نمی‌پذیرند. اسلام عباسی و اموی را با شمشیر نمی‌پذیرند اما اسلام اهل بیت(ع) را بدون شمشیر می‌پذیرند و این یکی از افتخارات این منطقه است و اولین حکومت مستقل علوی تشکیل می‌شود. وقتی این فکر در این‌جا مستقر شد بقیه‌ی جاها الهام گرفتند و نهضت‌های علوی در نقاط دیگری در ایران و عراق و حجار و حتی شمال مصر تشکیل می‌شود و جرقه‌ی اولیه‌ی آن در این‌جا زده شد و آن‌ها الهام گرفتند که می‌توانند مستقل بشوند و حقوق تشکیل بدهند. بنابراین این منطقه و تاریخ پدران شما در ایجاد حکومت اسلامی علوی با شاخصه‌ی آن یعنی عدالت‌خواهی نقش فوق‌العاده خاصی دارد. یعنی تفاوتی که مردم این منطقه بین اسلام اهل بیت(ع) با اسلام اموی و عباسی قائل بودند این بود که هر دوی از این‌ها از توحید و معاد و نبوت و شرع می‌گویند اما این‌ها می‌گویند همه‌ی این‌ها باید به علاوه‌ی عدالت باشد و آن‌ها می‌گویند منهای عدالت باشد. آن‌ها به دنبال تفوق نژاد عرب بر عجم هستند و این‌ها قائل به برابری نژاد‌ها و قومیت‌ها هستند. آن‌ها از اسلام حکومتی منهای اخلاق حرف می‌زنند و این‌ها از اسلام اخلاقی که به حکومت می‌رسد صحبت می‌کنند. این یک الگوی خوبی پیشاپیش جمهوری اسلامی است. البته من به آسیب‌شناسی آن هم اشاره کردم که بعد به دلیل فسادهای مالی اخلاقی اعتقادی که در بعضی از همین‌ها به وجود آمد و خودشان به جان هم افتادند باعث می‌شد که سقوط کنند. این هم یک هشدار برای امروز ما و شماست. نکته‌ی دوم قبل از این‌که روایت را خدمت شما عرض بکنم این است که امروز آن‌هایی که گوشه چشمی به ایران دارند ولی دلشان نمی‌خواهد اعتراف کنند که ما می‌خواهیم از ایران الهام بگیریم، عملاً الهام می‌گیرند. یعنی در همین چند ماه گذشته بخشی از این‌ها قانون اساسی ما را خواستند که ببینند چطور می‌شود و ما چه کردیم که مفاهیم جمهوریت و مردم‌سالاری و ساختارهای حکومت امروزی را با مطالبات شریعت و اسلام جمع کردیم. با این‌که در فقه سیاسی این‌ها مقولاتی به نام ولایت فقیه و این قبیل مسائل را ندارند و این هم یکی از تفاوت‌هایی است که بوده و خواهد بود. در عین حال این‌ها الگو می‌گیرند و این الگو بیش از حرف‌ها از نحوه‌ی عملکرد حکومت است. یعنی مستقیماً به این‌جا می‌آیند. تا به حال چند هیئت از این‌ها به این‌جا آمده‌اند و رفته‌اند. وقتی با این‌ها می‌نشینیم بیش از این‌که تشنه‌ی شنیدن حرف‌های نظری باشند می‌خواهند ببینند ما در این 30 سال چه کرده‌ایم؟ کجا راست گفته‌ایم و کجا دروغ گفته‌ایم؟ کجا به وظایف اعلام شده و رسمی عمل کرده‌ایم و کجا عمل نکرده‌ایم. می‌خواهند ببینند ما مشکل رشوه و اختلاس و سوء استفاده از منافع و منابع مردمی را به نفع خودمان چطور حل کرده‌ایم؟ می‌خواهند ما رفیق‌بازی و باندبازی و فامیل‌بازی را در حکومت داریم یا نداریم؟ می‌خواهند ببینند در این مدت ما در علم و اقتصاد و صنعت پیشرفت داشته‌ایم یا نداشته‌ایم؟ می‌خواهند ببینند ما به مردم و فقرا توهین می‌کنیم یا آن‌ها و حقوق آن‌ها برای ما محترم هستند؟ می‌خواهند ببینند ما با عقلانیت حکومت می‌کنیم یا می‌زنیم و می‌رویم و می‌گوییم امروز مشکلات را حل کن تا به گردن یک نفر دیگر بیفتد. همه‌ی‌ این‌ها در حرف‌های آنان هست. این قانون اساسی، این فقه، این مسائل هست و آن‌ها می‌گویند بسیار عالی ولی در جامعه چه کار می‌کنید؟ و وقتی آمارهای پیشرفت‌ها و آمار ایجاد عدالت اقتصادی، بیمه، تأمین اجتماعی، آموزش، پژوهش و در کنار این‌ها اگر آمار و تراز اخلاقی یک جامعه درست باشد و قابل افتخار باشد به جای هزار ساعت بحث نظری کار می‌کند. در داخل هم همین‌طور است. لطف فرمودند و در مورد بنده گفتند این بحث نظریه‌سازی و نظریه‌پردازی و دفاع نظری از مفاهیم و این افتخار بزرگی است که کسی داشته باشد و این وظیفه‌ی همه‌ی طلبه‌ها هست اما شما این نکته را بهتر از من می‌دانید که از نظر مردم خود ما هم دو صد گفته چون نیم کردار نیست. یعنی ما و امثال ما بنشینیم و صد ساعت استدلال بکنیم و آیه و حدیث بخوانیم فایده‌ای ندارد اگر طرف وقتی به اداره یا شهرداری یا بانک یا اداره‌های مختلف اعم از دارایی، مالیات، بیمه و از این قبیل برود و ببیند به او توهین می‌شود. ببیند حرف راست می‌زند و باور نمی‌کنند و یک نفر دروغ می‌گوید و باور می‌کنند. ببیند باندبازی و فامیل‌بازی است. ببیند از پایین تلاش می‌کند و مشکل او حل نمی‌شود و یک مرتبه هزار مشکل کسانی از بالا با هم حل می‌شود. حالا شما در کنار این اگر هزار ساعت بحث بکنید مطمئن باشید اثر مثبت که ندارد، بلکه اثر منفی دارد. یک وقتی در یکی از جلسات دانشگاه‌ها صحبت می‌کردم و همین طور سوال می‌کردند و من شبهه‌ها را جواب دادم. هر چه زور زد نتوانست سوالی بکند که جواب نگیرد. بعد که جلسه تمام شد و می‌رفتیم جلو آمد و به او گفتم آقا سوال شما جواب داده شد؟ گفت بله، شما سوالات را جواب دادید و من از حرف‌های شما خوشم می‌آید ولی از خود شما بدم می‌آید. این حرف‌ها خیلی قشنگ است اما ما به ازای این حرف‌ها کجاست؟ بنابراین مسائل یک ملت با نظر و نظریه‌پردازی و سخنرانی حل نمی‌شود. اصل مسئله این‌جا حل می‌شود. همین جایی که شما هستید حل می‌شود. انسان حرف را از این گوش می‌شنود و از آن گوش بیرون می‌کند ولی آن چیزی که با چشم خود می‌بیند را فراموش نمی‌کند. یعنی یک خبر می‌آید که در فلان جا هزار میلیارد تومان رفت ترتیب ده سال بحث نظری را می‌دهد. حالا شما بنشین و عدله‌ی کلامی و نقلی و عقلی بیاور و آیه و حدیث بخوان. می‌گوید این حرف‌ها محترم است ولی من در این جامعه زندگی می‌کنم، من با ادارات دولتی سر و کار دارم. در روایت داریم که حاکمانی اسلامی هستند که بتوانند خودشان را جای مردم بگذارند و اگر مردم مشکل دارند این‌ها خوابشان نبرد. این عین روایت است. مسئول اسلامی کسی است که شب به خاطر مشکلات مردم خوابش نبرد. یعنی اگر یک نفر گرسنه است او احساس کند زن و بچه‌ی خودش گرسنه هستند. ما به لحاظ قانونی می‌توانیم بگوییم این‌ها به ما مربوط نیست ولی به لحاظ شرعی نمی‌توانیم بگوییم. باید یقه‌ی یک نفر را گرفت. حالا هر کسی که باشد. حالا روایتی که من عرض می‌کنم از این قبیل است. البته این را به عنوان مثال و نمونه می‌گویم. حالا ممکن است توضیحاتی داشته باشد که اگر به امثال بنده هم بگویند بگوییم راست می‌گویید و نمی‌توان کاری کرد. جلسه بگذارید و به بنده بگویید که فلانی می‌خواهد برای شما اثبات کند که حکومت دینی، حکومت درست است و حکومت سکولار غلط است. بنده هم بروم و بهترین و قوی‌ترین بحث کلامی و فقهی و روایی را بخوانم. شما فکر می‌کنید یک ذره به ارادت آن‌ها اضافه می‌شود؟ منفی می‌شود. می‌گوید پس معلوم می‌شود بعد از همه‌ی این حرف‌ها در نتیجه یک سال و نیم گرسنگی من و زن و بچه‌ی من است. نمی‌خواهم. من فقط این را به عنوان مثال عرض می‌کنم. یعنی واقعاً گاهی یک نفر به یک اداره‌ی حکومتی می‌آید و عصبانی و ناراحت بیرون می‌رود. این ضربه‌ای می‌زند که اگر ماهواره‌ها و رادیوهای بیگانه هزار ساعت علیه ما و انقلاب ما حرف بزنند این صدمه را نمی‌زند. مگر این همه رادیوها و ماهواره‌ها و اینترنت نبوده است؟ خب باز هم بنا به فرمایش شما 70، 80 درصد مردم آمدند و در انتخابات شرکت کردند. مردم وقتی یک چیزی را قبول کنند مشکلات آن را قبول می‌کنند. به شرطی که بدانند چه کسانی مسئول چه کاری هستند. یکی از دوستان مسئول که همه‌ی شما او را می‌شناسید در یک جلسه‌ای می‌گفت ما خدماتی به مردم می‌دهیم و کارهایی می‌کنیم. شما هم بیا و بعضی از آیات و روایات را بگو تا یک کاور مذهبی و دینی روی آن بکشیم که معلوم بشود اسلام هم این چیزها را دارد. گفتم اصلاً اولین اشتباه جنابعالی این است که فکر می‌کنی مذهب یک کاور و یک پوشش است. فکر کرده‌ای مذهب یک لفافه و یک ادبیات تبلیغاتی است که باید روی کارهای خود بکشیم و نمی‌فهمی که آن چیزی که در مذهب آمده اساس و مبنای کار است. این به ما جهت داده که چه نوع حکومتی مشروع است و چه نوع حکومتی مشروع نیست. از این جهت عرض می‌کنم که بدانید ارزش خدمات شما و امثال شما چقدر بیشتر از وراجی‌های امثال بنده است. خدمات شما و یک روز خدمت شما به مردم صد برابر وراجی‌های من در سه ماه ارزش دارد. چون هر چه بگویی مردم می‌گویند خیلی قشنگ بود و خیلی خوب است ولی حالا چه؟ این‌ حرف‌ها خوب است ولی ما به ازای این‌ها کجاست؟ هر جا ما به ازا دیدند صادقانه تشکر کردند و پای آن ایستادند. هر جا ندیدند عقب می‌روند. یعنی تنها چیزی که مردم را از صحنه خارج می‌کند دیدن بی‌عدالتی و بی‌صداقتی در مسئولین است. آن چیزی که مردم را در صحنه نگه می‌دارد دیدن عدالت و صداقت از مسئولین است. حرف‌های امثال ما نیست. مگر خود ما و شما که به لحاظ سنی نسل اول انقلاب هستیم امام را بر اساس حرف‌های ایشان قضاوت کردیم؟ مگر امام آمد و عدله‌ی ولایت فقیه را سیر تا پیاز برای ما گفت و ما گفتیم بله، عدله درست است؟ اصلاً ما نمی‌دانستیم ولایت فقیه چه هست. نمی‌دانستیم عدله‌ی ولایت فقیه چیست؟ آیه و روایت آن کجاست. کسی می‌دانست؟ ما گفتیم همین آدم هر چه می‌گوید درست است. برای این‌که ایشان به ما راست می‌گوید و دروغ نمی‌گوید. به چیزهایی که می‌گوید معتقد است و برای آن‌ها هزینه پرداخته و هزینه می‌پردازد. وقتی این‌جا مردم نفت ندارند در نوفل‌لوشاتو می‌گوید بخاری را خاموش کنید. این است که او را قبول داریم. گفتیم اسم همین چیست؟ گفتند ولایت فقیه است. گفتیم ما چاکر این ولایت فقیه هستیم و همین را می‌خواهیم. و الا این‌طور نبود که اول ایشان عدله‌ی فقهی و نقلی و کلامی را بگوید تا ما ببینیم ولایت فقیه چه هست و بعد ما به دنبال آن راه بیفتیم. ما نفهمیدیم این‌ها چه بود. اصلاً کسی سوال نکرد. ما این عدله و بحث‌ها را سال‌ها بعد خواندیم و دیدیم و فهمیدیم چه هست. آن چیزی که در آن لحظه ملت دید این بود که یک آدم می‌گوید من حرف می‌زنم و قلبم را برای سرنیزه‌ها آماده‌ کرده‌ام. از این آخوندهای ترسویی نیست که موعظه می‌کنند و بعد هم به چاک می‌زنند. یک آخوند راست است. حرف می‌زند و پای حرفش می‌ایستد. زندگی او از همه ساده‌تر است. این‌جا مردم سرما می‌خورند و آن‌جا می‌گوید بخاری را خاموش کنید. وقتی به ایران می‌آید به او می‌گویند اگر به ایران بروی شما را می‌گیرند و می‌کشند و می‌گوید هر کاری که می‌خواهند بکنند. من می‌روم تا کنار مردم کشته بشوم. این‌ها را که دیدند باور کردند و تمام شد و الا زمان امام سطح زندگی از الان خیلی پایین‌تر بود. دهه‌ی اول انقلاب زندگی مردم مشکل بود. یعنی الان گاهی با خودم تصور می‌کنم که در آن شرایط مردم نمی‌توانند زندگی کنند. برای نفت و بنزین عادی ساعت‌ها در صف می‌ایستادند. از صابون و تاید باید کوپن داشتی و هیچ چیز نبود. در ضمن موشک هم روی سرشان می‌آمد. این‌ها هم منتظر بودند که مردم شورش کنند تا امام سقوط کند ولی دیدند در تشییع جنازه‌ی او جمعیتی آمد که در تاریخ بشر چنین تشییع جنازه‌ای تا امروز اتفاق نیفتاده و بعد از این هم اتفاق نخواهد افتاد. بزرگ‌ترین تشییع جنازه‌ی تاریخ بشر در شرق و غرب عالم بوده است. با آن همه بدبختی‌ها و مشکلاتی که مردم داشته‌اند. مردم ما بنده‌ی شکم نیستند و مشکلات را تحمل می‌کنند اما بنده‌ی صداقت و عدالت هستند. این هم نکته‌ای است. در بخش اصلی عرائض بعضی از روایات را خدمت شما عرض می‌کنم که آیا اسلام و اسلام اهل بیت(ع) فقط یک کاور و پوششی است روی حرف‌هایی که همه جای دنیا می‌زنند یا واقعاً اگر صحبت از پیشرفت و عدالت و رفاه و عقلانیت و تدبیر در اقتصاد و مدیریت می‌شود مبانی شرعی است؟ مثل نماز و روزه که آیه‌ و حدیث داریم در موارد دیگر هم آیه و حدیث هست و راجع به این‌ها از موضع مذهب حرف زده‌اند. حالا من بخشی از این‌ها را عرض می‌کنم. مطالبات اسلامی از مفهوم حاکمیت در جهت تمدن‌ساز چیست و اگر ما در این مسیر هر قدم موفقی که برداریم به سرعت در منطقه و در جهان اسلام به خصوص بعد از این جنبش‌های اعتراضی گسترش پیدا می‌کند و بعد از آن هم جهانی می‌شود. یک وقتی این حرف‌ها را می‌زدند و می‌گفتند چه کسی به ما توجه دارد که حرف‌های ما جهانی بشود؟ دیدیم. من به رفقا عرض کردم که مفهوم غرب‌زدگی از غرب به شرق آمد، مفهوم اسلام‌گرایی از شرق به غرب و بعد به تمام دنیا رفت. بی‌حجابی از اروپا به ترکیه آمد، بعد به ایران آمد. نهضت حجاب از شرق به غرب و از ایران به ترکیه رفت و بعد هم به اروپا رفت. این حزبی که در ترکیه رأی آورد با شعار حجاب رأی آورد. اروپا و اتحادیه‌ی اروپا علیه حجاب قانون گذاشته است. این‌هایی که شعار آزادی لباس و عقیده را داشتند علیه حجاب قانون گذاشته‌اند. این موج از کجا آمد؟ از این‌جا بلند شد. خود اصل این‌که در دوره‌ای که شرق و غرب و کمونیزم و سرمایه‌داری گفتند مذهب به بایگانی تاریخ رفته و در این اجماع داشتند یک مرتبه انقلاب دینی و تشکیل حکومت دینی پیش می‌آید و در تمام جهان اسلام و غیر جهان غیر اسلام دوباره گفتمان حاکم می‌شود. 50 سال پیش در اروپا و آمریکا اگر یک عکسی از رئیس جمهورها گیر می‌آوردند که پای آن‌ها به کلیسا و مسجد رسیده است آبروریزی می‌شد. همه‌ی این‌ها ارتجاع بود. امروز تمام نامزدهای ریاست جمهوری در اروپا و آمریکا در تبلیغات انتخاباتی خود چند عکس در کلیسا و حتی در مسجد می‌اندازند. این‌ها یعنی این‌که ورق برگشته است. در این 30 سال این حرکتی بود که از این‌جا شروع شد. مسیر دنیا عوض شد. گفتمان حاکم عوض شد. جای ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها عوض می‌شود. این‌ها خیلی حرف‌های مهمی است. پس ملت ما یک ملت تمدن‌ساز و تاریخ‌ساز است. این منطقه‌ی شما، منطقه‌ی طبرستان بین ملت ایران یک منطقه‌ی تاریخ‌ساز و تمدن‌ساز است. یک نسل و یک جامعه‌ای است که شروع کننده بوده است. در آن زمان علوی‌ها در خراسان و خوزستان و قم و جاهای مختلف بوده‌اند اما جایی که حکومت تشکیل داده‌اند این‌جا بوده است. آن هم نه یک روز و دو روز، بلکه مجموعاً نزدیک به 7 قرن در کشاکش جنگ‌ها بودند و دیگران نتوانستند ریشه‌ی‌ این تمدن علوی را از این‌جا بزنند. پس این مردم یک مردم تمدن‌ساز هستند. مردم طبرستان، شمال ایران، گیلان، مازندران، گلستان و گرگان این‌طور هستند. ملت ایران در طول تاریخ تمدن‌ساز بوده و به خصوص الان هم خط اول تمدن‌سازی اسلامی است و همه‌ی ملت‌های دنیا به این‌جا نگاه می‌کنند. این را باید از اعتراف دشمن فهمید. همین نخست‌وزیر اسرائیل، نتان یاهو دو، سه روز پیش گفت این بیداری‌ها اتفاق افتاد و دائم به من می‌گویند چیزی نشده و آمریکا و غرب کنترل می‌کنند و عربستان و قطر و ترکیه در کنار ما هستند و با هم این‌ها را کنترل می‌کنیم. ولی در عرض این یک سال آن چیزی که اتفاق افتاده و آن را بیرون می‌بینم این است که به هر طرف نگاه می‌کنم خمینی و خامنه‌ای می‌بینم. دیروز هم اعلام کردند و گفتند چرا غزه را می‌زنید؟ گفت غزه، غزه نیست، غزه پایگاه جمهوری اسلامی است. ایران در غزه یک جمهوری اسلامی درست کرده، در لبنان هم یکی درست کرده، سوریه هم در اختیار ایران است، عراق و کرانه‌ی باختری رود اردن هم همین‌طور است. این افکار در همه جا نفوذ کرده است. در یمن و بقیه‌ی جاها هم هستند و این‌ها ابرقدرت منطقه شده‌اند و الان یکی از قدرت‌های جهانی هستند. آن چیزی که می‌تواند یکی را الگو بکند فقط قدرت نیست. روش حکومت است. حضرت امیر(ع) در آن دورانی که بروکراسی به این معنا نبوده و مراجعات این‌قدر نبوده و ادارت و دیوان‌سالاری تا این حد نبوده است، گرچه پدر نظم اداری در حکومت اسلامی حضرت امیر(ع) هستند ولی با این که به این شکل نبوده امام مأمورانی داشتند که کارشان این بوده که وقتی مردم و ارباب رجوع از دستگاه قضایی و از پیش قاضی بیرون می‌آمدند، یا از پیش مأمورین بیت‌المال که کارهای اداری و اقتصادی و مسائل مالی و مالیات را انجام می‌دادند، بیرون می‌آمدند، به درب خانه‌های مردم یا کوچه‌های اطراف می‌رفتند و از مردم می‌پرسیدند که این مسئولین با شما چگونه برخورد کردند؟ این خیلی چیز عجیبی است. می‌پرسیدند آیا به شما توهین کردند یا نه؟ می‌پرسیدند آیا حرف‌های شما را مؤدبانه و متواضعانه گوش دادند یا نه؟ از آن‌ها می‌پرسیدند آیا حق شما احقاق شد یا نشد؟ آیا کسی از شما طلب رشوه کرد یا نه؟ حتی یک کسی تند صحبت کرده بوده است. دوستان «ابوالاسود» را می‌شناسید که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی(ع) است. کسی است که حضرت امیر(ع) از طریق او خیلی از کارهای خود را انجام می‌دادند. یک آدم بسیار پاکی بوده است. این قاضی نیمه وقت است. حضرت امیر(ع) صبح او را به قضاوت نصب می‌کنند و بعد از ظهر هم عزل می‌کنند. او پیش حضرت امیر(ع) می‌آید و می‌گوید چرا من را عزل کردید؟ «و ما خنت و لا جنیت...» من که نه خیانت کردم و نه جنایت کردم. من چه کار کردم که عزل شدم؟ باید خودم بفهمم. فرمودند بله، شما باید حتماً بفهمی. گفتند «ما خنت و لا جنیت...»، شما نه دزدی کردی، نه خیانت کردی و نه جنایت کردی. پرسید پس چرا عزل شدم؟ فرمودند چون صدای خود را در دادگاه بالا برده‌ای. صدای تو از صدای شاکی و متهم بلند‌تر شده است. در دادگاه ولو این‌که قاضی باشی باید در برابر مردم مؤدب و آرام و متین حرف بزنی اما شما نعره زده‌ای. تو آدم سالم و پاکی هستی. دزد هم نیستی و عادل هم هستی اما حق نداری در دادگاه با مردم این‌طور رفتار کنی. اگر هر جای دنیا این را علم کنی دیگر کسی مخالف حکومت دینی نخواهد بود. از حکومت سکولار چه چیزی می‌خواهی که در حکومت دینی موجود نیست. البته حکومت دینی عباسی و اموی هم داشتیم. دزدی و باندبازی می‌کردند، همه‌ی کثافت‌کاری‌های حکومت‌های سکولار را می‌کردند فقط بالای آن یک بسمه‌تعالی می‌گذاشتند و یک مقدار هم ریش داشتند و موقع اذان هم می‌گفتند به نماز برویم و به حج هم می‌رفتند. در تاریخ دو نوع مدل حکومت دینی داشته‌ایم. یکی نوع اموی و معاویه بوده و یکی هم نوع امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان ایشان بوده است. می‌گویند ظهر تابستان دیدم که حضرت امیر(ع) در کوچه‌های داغ کوفه زیر آفتاب راه می‌روند. گفتم آقا این وقت روز و در این ساعت شما چه کاری دارید؟ فرمودند در کوچه‌ها راه می‌روم تا ببینم آیا کسی هست که مشکلی داشته باشد که خود من باید آن را حل کنم؟ کسی هست که مشکلی داشته باشد و آمده باشد و دستش به من نرسیده باشد؟ این حکومت دینی است. من همین روایت‌ها را برای کفار خوانده‌ام و آن‌ها بلند شده‌اند و کف زده‌اند. برای امیرالمؤمنین علی(ع) کف زده‌اند و گفته‌اند این حکومت دینی است. بلند شده و برای امیرالمؤمنین علی(ع) و پیامبر(ص) کف زده است. من بعضی از این روایات را برای کمونیست‌ها خوانده‌ام و گفته‌اند این‌ها حرف‌های خیلی خوبی است ولی چه ربطی به دین دارد؟ گفتم به دین شما ربطی ندارد ولی به دین ما ربط دارد. اسلام چه حکومت و چه جامعه‌ای را می‌خواهد؟ امت اسلامی چه جامعه‌ای است؟ یک، جامعه و حکومتی که در همه‌ی ابعاد مستقل و عزیز باشد. جامعه‌ی دینی در منطق اهل بیت(ع) و قرآن و پیامبر خدا جامعه‌ای است که در هیچ بعدی وابسته و آسیب‌پذیر نباشد. فرمودند «احتج الی من شئت تکن اسیره...»، اگر جامعه‌ی شما در یک بعدی از ابعاد به دیگران محتاج باشد، احتیاج یعنی اسارت. اگر شما در مسائل صنعتی، کشاورزی، اقتصادی، علمی، نظامی وابسته باشی، به همان میزان که به دیگران وابسته هستی اسیر آن‌ها هستی. تو در مشت آن‌ها هستی و آن‌ها تو را کنترل می‌کنند. جامعه‌ی اسلامی جامعه‌ای است که باید به لحاظ علمی، اقتصادی، صنعتی، رسانه‌ای، سیاسی، نظامی غیر وابسته باشد. البته منظور انزوا نیست که بگوییم منزوی باشد و با هیچ جا ارتباط نداشته باشد. باید با همه جا رابطه داشت اما رابطه باید دوسویه و از موضع اقتدار باشد و نه این‌که یک رابطه‌ی ضعیف و منفعلانه باشد که هر وقت طرف اداره کند تو را فلج کند. حکومت باید جامعه را طوری در جهات مختلف قوی کند که دشمنان از بیرون نتوانند به جامعه آسیب بزنند. وقتی اراده می‌کنند، یک واردات و صادرات را کنترل بکنند و این جامعه را به زانو در بیاورند که این جامعه مجبور بشود بگوید من غلط کردم. «احتج الی من شئت تکن اسیره و استغن عمن شئت تکن امیره...». اگر می‌خواهید امیر باشد و اسیر نباشید، عزت داشته باشید و وابستگی نداشته باشید، باید به دیگران تکیه نداشته باشید. الان کشورهای عربی چطور هستند؟ همین کشورهایی که ظاهراً آباد هستند و همه ما را به آن‌ها ارجاع می‌دهند و می‌گویند از آن‌ها یاد بگیرید. اگر از بیرون یک هفته برای این‌ها آب و غذا نیاید از گشنگی می‌میرند. چیزی ندارند. اصلاً تحریم چرا یک ابزار سیاسی است؟ چون تحریم ابزار تسلیم کردن است. یعنی می‌گوید به تو چیزی نمی‌دهیم تا بگویی غلط کردم. این همان تعبیری است که پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) فرمودند. فرمودند یک کاری کنید که هم خودتان و هم جامعه‌ی شما و امت اسلامی مستغنی بشود تا بتواند در همه‌ی ابعاد عزیز باشد. احتیاجات خود را مهار کنید تا افراطی نباشد و الگوی مصرف خود را اصلاح کنید تا اسراف نباشید و بتوانید نیازهای اصلی خود را تأمین بکنید. به هر کس بی‌نیاز بشود حاکم او شده‌اید. اگر محتاج شدید او حاکم بر شماست. این یک اصل است. این به معنی استقلال اقتصادی، علمی، رسانه‌ای، سیاسی، نظامی، کشاورزی، صنعتی، پزشکی، تجاری است. اگر این وابستگی باشد یعنی سلطه‌ی پنهان است. اصلاً فرق استعمار نو با استعمار کهنه همین است. در استعمار کهنه طرف لکشر می‌آورد و کشور تو را می‌گیرد و هزینه‌ی سنگینی دارد اما در استعمار نو لازم نیست لشکر بیاورد. شما را به لحاظ اقتصادی، علمی، صنعتی،‌ نظامی و رسانه‌ای وابسته می‌کند. آب و نان تو وابسته می‌شود. ارتش طرف این‌جا نیست ولی عملاً خود ما ارتش او می‌شویم. چون وقتی گرسنه هستی، گدای او هستی به او محتاج هستی. پس این احتیاج و وابستگی یا استقلال یک نکته است. البته استقلال به معنی انزوا و قطع رابطه با دیگران نیست. این هم روایاتی دارد که چون الان فرصت نیست صرف نظر می‌کنم. دو، سه روایت در این باب هست که می‌گوید ارتباط با همه و تجارت هست. نکته‌ی بعدی شناخت و علم روش‌های پیروزی در همه‌ی عرصه‌ها است. فرمودند «العز ادراک الانتسار...». فرمودند اگر راه‌های پیروزی و اقتدار را در همه‌ی ابعاد مدیریتی، حکومت، اقتصادی و اجتماعی درست درک کنید و دریابید باعث عزت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شما خواهد شد. شناخت و علم تاکتیک‌ها و تکنیک‌های پیروزی مانع ذلت و حقارت و آسیب‌پذیری شما می‌شود. این‌ها در واقع ترجمه‌هایی در ذیل آیات قرآن کریم است. مثل «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه...» است که تا آن‌جا که می‌توانید قدرت آماده کنید و در همه‌ی ابعاد مقتدر باشید تا دشمنان به شما طمع نکنند و بر شما سوار نشوند. یا آیه‌ی کریمه‌ که می‌فرماید «انتم الاعلوْن اِن کنتُم مؤمنین...»، اگر شما واقعاً مؤمن باشید در همه‌ی ابعاد حقیقتاً برتر هستید. هیچ این‌جا کم نخواهید آورد. هیچ جا ضعیف نخواهید بود ولو در عرصه‌های تمدن‌سازی و ابعاد مادی آن باشد. اصل دیگر این است که فرمودند جامعه‌ی اسلامی جامعه‌ای نیست که بگوید ما نفت نداریم، طلا نداریم، امکانات نداریم و از پا در بیاید و تسلیم بشود، بلکه جامعه‌ای است که هیچ نداشته باشد و فقط آب و خاک داشته باشد و این کافی است. این تعبیر هم تعبیر خیلی عجیب و تکان‌دهنده‌ای است. اصالت کار، همت و تلاش و برنامه‌ریزی برای رسیدن به رفاه بدون بهانه‌گیری را می‌گوید. حالا ما که این همه نفت و امکانات هم داریم. فرمودند «من وجداً ماءً و ترابا...»، هر ملتی که فقط آب و خاک داشته باشد، «ثم افتقر...»، با وجود این فقیر بشود، «فابعد الله...»، از رحمت خدا دور باد. آن جامعه از رحمت خدا به دور است. این تعبیر همه‌ی بهانه‌ها را تعطیل می‌کند. هیچ کس نمی‌تواند بگوید ما امکانات نداریم. فرمود اگر آب و خاک داری نباید دچار فقر بشوی. این به معنی اصالت کار و مدیریت و برنامه است. اگر در یک جامعه‌ای خاک و آب هست و باز گرسنه و فقیر هست این جامعه از رحمت خدا دور است چون اهل کار نیست و مفت‌خور است. این‌ها به دنبال این هستند که کم‌تر کار کنند. برنامه‌ریزی‌های این‌ها غلط است. مدیریت غلط است. فرهنگ کار در مردم نیست. این عین تعبیر ایشان است. حالا این را کجا گفته‌اند؟ در منطقه‌ی جزیره العرب که اصلاً آبی نیست. آن‌جا می‌گویند با یک مقدار آب و خاک نباید گرسنگی و فقر باشد حالا چه برسد به مناطقی که مثل ایران پر از آب و سرسبزی است. این هم یک نکته است. نکته‌ی دیگر در حکومت اسلامی و تمدن‌سازی و مدیریت اسلامی مسئله‌ی برنامه‌ریزی درست عقلانی و برنامه‌ریزی درست مدیریت اقتصادی است. فرمودند «قوام العیش...»، به پا داشتن زندگی به معنی تمدن‌سازی و جامعه‌سازی بر اساس دو چیز است. یک، «حسن التقدیر...»، درست اندازه گرفتن، فهمیدن درست اندازه‌ها و «ملاکه‌ُ حسن التدبیر...»، این حسن تقدیر یک ملاک دارد و ملاک آن هم حسن تقدیر است. یعنی اگر مدیریت‌ها درست مدیریت کنند، هزینه‌ها، تهدیدها، فایده‌ها، فرصت‌ها، امکانات، مشکلات را درست بفهمند و به درستی و به روش عقلانی در کنار هم بچینند قطعاً درست تدبیر می‌کنند. وقتی درست اندازه‌گیری و تقدیر و تدبیر کردند قطعاً زندگی آن جامعه رو به راه می‌شود و هیچ کس فقیر و محتاج نخواهد بود. این هم یک اصل در تمدن‌سازی اسلامی و حکومت دینی است. اسلام طرفدار «قوام العیش» است. بعضی‌ها فکر کرده‌‌اند چون در مسائل اخلاق فردی می‌گویند زاهد باشید، اهل توکل باشید و حرص دنیا نزنید دعوت به فقر است. این فکر اشتباه است. همان دینی که می‌گوید زاهد باش می‌گوید فقر همسایه‌ی دیوار به دیوار کفر است. اسلام با فقر مخالف است و با زهد موافق است. زهد به معنی وارستگی است و به معنی گدایی نیست. به معنی گرسنگی نیست. بگویند اسلام طرفدار جامعه‌ای است که گرسنه‌تر و فقیرتر باشد و می‌گوید این‌ها کم‌تر اهل دنیا هستند. اهل دنیا بودن به معنی زیاد خواستن و خواستن بیش از اندازه است. اهل دنیا بودن به معنای داشتن نیست. همان‌طور که فرمودند زهد به معنای نخواستن است و به معنای نداشتن نیست. امام در صحبت‌های خود می‌گفت یک وقتی ممکن است کسی از مال دنیا چیزی نداشته باشد الا یک تسبیح و به همان تسبیح دل ببندد. او زاهد نیست و اهل دنیاست. ممکن است یک کسی هم یک باغی داشته باشد ولی به آن باغ دل نبسته باشد. حلال و حرام و خدمت به خلق را هم می‌فهمد. این باغدار زاهد است و آن کسی که فقط یک تسبیح در دست دارد زاهد نیست. زهد به معنی وابسته نبودن است و به معنی نداشتن نیست. این که می‌گویند در جامعه‌ی اسلامی سطح زندگی باید در حد حداقل باشد و فقط همین که از گشنگی نمیری کافی است، درست نیست. چنین چیزی نیست. می‌فرماید «قوام العیش...». زندگی یک زندگیِ شرافتمندانه‌ی متوسطِ متعارفی که امکانات اصلی زندگی را داشته باشد. جامعه باید سرپا بایستد. حالا اگر فرصت بکنم روایت آن را می‌خوانم. حق تفریح، امکانات تفریح سالم جزو الگوی زندگی اسلامی است که روایات این را هم آورده‌ام. پس یکی این‌که پایه و پشتوانه‌ی زندگی اندازه فهمیدن است. درست فهمیدن اندازه‌ها است. این یک قدرت عقلانی است. برخورد علمی با اندازه‌‌ها در همه‌ی ابعاد و برنامه‌ریزی خوب و عاقلانه است و معیار آن هم خوب اداره کردن جامعه است. ببینید یک جامعه‌ای خوب اداره می‌شود یا نه. تعبیر حضرت(ع) این است که می‌گویند هر جا «قوام العیش» نیست، یعنی زندگی مردم سرپا نیست و یک عده گرسنه و بدبخت وجود دارند بدانید که در آن جامعه تقدیر و اندازه‌گیری‌ها درست انجام نمی‌شود و تدبیر و مدیریت هم درست نیست. یک جایی اشکال دارد. نه این‌که نمی‌خواهند، ممکن است بخواهند ولی نتوانند. بالاخره یا بی‌عرضگی است یا ندانستن است و یا نتوانستن است. ممکن است در جایی هم نخواستن باشد. چون قحطی که نیست. یک وقتی در جایی قحطی است و گرسنگی مفهوم است. اما در جایی قحطی نیست و یک عده از فرط خوردن در حال ترکیدن هستند، این‌جا پس تدبیر و اخلاق نیست. اگر اخلاق و تدبیر باشد در جامعه‌ای که قحطی نیست نباید گرسنه‌ای باشد. هر جا آب و خاک هست نباید گرسنه وجود داشته باشد. در تعبیر بعدی فرمودند «هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها...». این آیه‌ی کریمه است که در ذیل این آیه روایت می‌فرماید «فاهبطه بعد التوبه لیعمر ارضه بنسله...»، می‌فرماید قرآن فرمود خداوند شما را از زمین و خاک انشا کرد و آفرید و شما را به آباد کردن زمین گماشت. آباد کردن زمین یک رسالت الهی تکوینی است. منتها باید برای خدا باشد و با تفکر سرمایه‌داری غرب نباشد. این یک مأموریت الهی تکوینی است. بعضی از این آیه تفسیر کردند که هیچ نقطه‌ای از زمین نباید خرابه بماند و این مأموریت الهی بشر است. تمام زمین باید آباد بشود. چنان‌که می‌دانید در روایات آخر الزمان داریم که وقتی حضرت می‌آیند یکی از کارهای بزرگی که انجام می‌دهند این است که بعد از تشکیل حکومت ایشان در سراسر جهان یک نقطه‌ی خرابه و ناآباد نمی‌ماند و حتی یک جا در روی زمین برای نشستن پیدا نمی‌کنی الا این‌که سبزه و چمن باشد. یعنی حتی اگر در آفریقا باشد. یعنی اجازه نمی‌دهند بخشی از زمین ناآباد بماند. همه جا باید آباد بشود و خرابه‌ای نباشد. این هم یک مطالبه‌ی اسلامی است منتها باید برای همه باشد. همان‌طور که می‌فرمایند امنیت باید برای همه باشد و فقط برای یک عده خاص نباشد. فرمودند خداوند آدم و حوا را بعد از توبه به زمین هبوط داد تا نسل آن‌ها زمین را آباد کنند. این هزینه‌ای است که باید بپردازیم. آدم و حوا هبوط کردند و حالا ما باید هزینه‌ای بپردازیم که آن آباد کردن زمین است. این یک مأموریت الهی است. حالا سوال این است که آیا آبادی و توسعه با عدالت سازگار است؟ این در حوزه‌ی فلسفه‌ی اقتصاد و تئوری‌های توسعه سوال خیلی مهمی است. شما می‌دانید که اصلاً شعار نظام سرمایه‌داری غرب این بود که اگر بخواهی به عدالت و اخلاق و این چیزها فکر کنی باید قید توسعه را بزنی. اگر بخواهی توسعه و پیشرفت داشته باشی باید بدانی که موتور پیشرفت حرص و ثروت‌طلبی و قدرت‌طلبی است. با اخلاق و عدالت نمی‌توان پیشرفت کرد. اگر بخواهی دائم موعظه کنی که پس فقرا و بیماران چه می‌شوند و باید خمس و زکات بدهی و این‌جا حرام است و آن‌جا حلال است نمی‌توانی پیشرفت کنی. اگر پیشرفت می‌خواهی باید این‌ها را کنار بگذاری. اصلاً این شعار کاپیتالیست‌های بزرگ است. شما بهتر از من آشنا هستید. از آثار امثال «استوارت میل» و دیگران بگیرید تا بزرگان نظریه‌پردازی تفکر سرمایه‌داری لیبرال همین را می‌گویند. خود «آدام اسمیت» و بسیاری از این‌ها همین حرف‌ها را زده‌اند. «فردریش فون هایک» که اصلاً کتاب دارد در باب این‌که عدالت یک اسطوره است و حرف و شعار است. اصلاً شعار آن‌ها این است که با عدالت توسعه محقق نمی‌شود. در ضمن لازم نیست شما در توسعه یک رقابت اخلاقی برقرار بکنی. هر کس می‌تواند لگد بزند و برود. اصل مقدس یکی است و آن مالکیت خصوصی سرمایه‌دار است. دولت هم یک وظیفه دارد و آن هم این‌که برای سرمایه‌داران ژاندارم امنیت باشد. یک چیز مقدس است و آن مالکیت خصوصی است آن هم برای کسانی که می‌توانند. اگر بقیه نمی‌توانند هم به درک که نمی‌توانند. در ضمن این‌ها وقتی دولت رفاه را مطرح کردند و گفتند بیمه‌ی بیکاری و بیمه‌ی رفاه و بیمه‌ی کار برای فقرا و کارگرها می‌گذاریم به دلایل اخلاقی نبود. به دلایل پراگماتیستی و منفعت‌طلبانه بود. گفت اگر یک مقدار به این‌ها نرسیم شورش می‌کنند و ترتیب ما را می‌دهند. فقرا از دیوارهای شما بالا می‌آیند و اجازه نمی‌دهند امنیت داشته باشید. امنیت شما در خطر است لذا یک چیزی جلوی این‌ها بیندازید تا علیه ما شورش نکنند که «مارکس» می‌گوید این بر سر عقل آمدن سرمایه‌داری برای حفظ خودش بود و راست هم می‌گوید. منتها نسخه‌هایی که مارکسیست‌ها برای بشر پیچیدند از اصل درد و بیماری بدتر بود. به اسم برابری آمدند و همان میزان آزادی و رفاه را گرفتند و خودشان به جای سرمایه‌داران نشستند. حالا انقلاب اسلامی آمده و می‌گوید نه شرقی و نه غربی و ما یک الگوی دیگر می‌خواهیم. ما می‌خواهیم در این الگو هم پیشرفت و هم عدالت توأما باشد. این حرف خیلی تازه و ادعای خیلی بزرگی است. با سخنرانی هم حل نمی‌شود و باید محصول آن را در جامعه دید. در تعبیر روایت امام می‌فرماید مخاطب شما انسان است و حیوان نیست. حالا اگر حیوان هم بود و شما می‌خواستی از آن کار بکشی باید حقوق او را رعایت می‌کردی. نمی‌دانم این روایت را شنیده‌اید یا نه. خیلی عجیب است. پیامبر(ص) فرمودند اگر کسی می‌خواهند یگ گوسفند یا گوساله یا اسبی را از درون طویله بیرون بکشد و جلوی دهان حیوان علف بگیرد و به هوای علف آن را بیرون بکشد و وقتی که حیوان بیرون آمد علف را ندهد خائن است. پیامبر(ص) فرمودند به حیوان هم نباید دروغ بگویی. فرمودند اگر کسی در ذهن خود می‌گوید حیوان که بیرون آمد این علوفه را به آن نمی‌دهم خائن است. حق نداری حتی به حیوان وعده‌ی دروغ بدهی چه برسد که مردم و انسان‌ها و مؤمنین باشند. مثلاً به یک جامعه‌ای بگویی من این قضیه را تا فلان تاریخ حل می‌کنم و در دلت هم این باشد که بدانی حل نمی‌شود. این‌ها خیانت است. پیامبر(ص) فرمودند به حیوان هم دروغ نگویید. حالا آیا توسعه ضد است و با عدالت نمی‌توان توسعه تحقق پیدا کند؟ جواب، فرمودند «ما امرة البلدان بمثل العدل...»، سرزمین‌ها با هیچ چیز تعمیر و آباد نمی‌شوند، آن اندازه که با عدالت آباد می‌شود. یعنی اصلاً اگر شما می‌خواهی به توسعه و پیشرفت برسی باید عدالت را رعایت کنی. حتی اگر کسی آخرت و خدا را قبول ندارد بداند که توسعه با عدالت می‌آید. می‌دانید برای چه؟ برای این‌که مردم می‌گویند ما به هر میزانی که تلاش کنیم به سهم و حق خود می‌رسیم. برای کار انگیزه پیدا می‌کنند. اگر احساس کردند این‌ها کار می‌کنند و یک عده‌ی دیگری می‌خورند، یک عده‌ای از راه می‌رسند و این‌ها را می‌چاپند و عدالت و دادگاه و نظارتی هم نیست. دیگر انگیزه ندارد که کار بکند. می‌گوید همان مقداری که در می‌آورم را از این‌جا به جای دیگری ببرم که بتوانم خرج بکنم. چرا من کار کنم و خودم نتوانم بخورم؟ امام(ع) فرمودند هیچ جامعه‌ای آباد نمی‌شود و پیشرفت نمی‌کند به آن اندازه‌ای که با عدالت پیشرفت می‌کند. ممکن است بگویید با ظلم می‌توان پیشرفت کرد. همان‌طور که کاپیتالیست‌ها گفتند. همان‌طور که سوسیالیست‌ها نوع دیگری از ظلم را گفتند. اما ایشان می‌فرمایند نه، شما امتحان بکنید و عدالت را رعایت بکنید. البته باید در کنار عدالت، تدبیر و عقل هم باشد. عدالت را رعایت بکنید و ببینید این جامعه با چه سرعتی جلو می‌رود. اجازه ندهید خوی اشرافی در جامعه حاکم بشود که مردم و مسئولان مسابقه بگذارند که زندگی کدام اشرافی‌تر است. فرمودند اجازه ندهید در جامعه مسابقه بر سر اشرافی‌گری باب بشود. بلکه به عکس باشد. جامعه به لحاظ اخلاقی طوری بار بیاید که همه در دادن به دیگران و نه در گرفتن از دیگران با هم مسابقه بگذارند. مسابقه بر سر این باشد که چه کسی بیشتر انفاق می‌کند و بذل و بخشش می‌کند. این هم یک تعبیر است. مهندسی فرهنگی و مهندسی اخلاق در جامعه این است. عبارت این است که فرمودند «تنافسوا فی بذل الاموال...»، یعنی «لا فی جمع الاموال...»، در سرمایه‌داری مسابقه نگذارید، بلکه در گذشت و انفاق و خدمت به یکدیگر مسابقه بگذارید تا جامعه اخلاقی بشود. ثروتمند باشد اما اخلاقی هم باشد. این‌طور نباشد که یک عده گرگ و سگ مشغول تکالب باشند. می‌گویند وقتی اسب‌ها را به گاری بسته‌اند و در سر بالایی می‌روند همدیگر را گاز می‌گیرند. وقتی خسته می‌شوند همدیگر را گاز می‌گیرند. فرمودند در جامعه یک چنین مسابقه‌ای به راه نیندازید که مردم به همدیگر لگد بزنند و مدام یکدیگر را گاز بگیرند. جامعه باید به سمت یک جامعه‌ی اخلاقی برود. البته نباید به اسم زهد گدا و گشنه و عقب‌مانده باشد و رفاه عمومی داشته باشد اما مسابقه باید بر سر فضیلت‌ها باشد. فرمودند «ان الله سبحانهُ فرض فی الاموال الاغنیا اغواة الفقرا...»، فرمودند هم فقیر داریم و هم متکدی داریم. این‌هایی که می‌توانند کار بکنند و سالم هستند و امکان کار هم دارند و مضطر نیستند ولی از دیگران آویزان می‌شوند تکدی‌ هستند. این فرهنگ نباید در جامعه‌ی اسلامی باشد. اما فقیر، انسان‌های نیازمندی هستند که این شغل آن‌ها نیست ولی واقعاً محتاج می‌شوند. فرمودند این را به جامعه حالی بکنید که بخشی از اموال ثروتمندان مال فقرا است. نه این‌که مال خودشان باشد و بخواهند با منت به فقرا بدهند. بلکه مال آن‌هاست ولی در اموال توست. عین این می‌ماند که شما عینک خود را به من بدهی و بعد بخواهی همان عینک را از من بگیری. من که نمی‌توانم بر سر تو منت بگذارم. مال خودت است. فرمودند این فرهنگ اسلامی و اهل بیتی است که ثروتمندان بفهمند بخشی از اموال آن‌ها مال آن‌ها نیست بلکه مال فقرا است و در بین اموال این‌هاست و باید آن را خارج کنند. فرمودند «اغنیاءهم یسرقون زاد الفقرا...»، ثروتمندان روزی فقرا را بالا می‌کشند و می‌دزدند. «اغنیاءهم یسرقون زاد الفقرا...»، سرمایه‌دارها حق فقرا را بالا می‌کشند. فرمودند حکومت باید مراقب باشد که اموال فقرا را از درون حساب و کتاب اغنیا خارج کند و به فقرا برساند. خود ثروتمندان هم باید بفهمند که این‌ها مال تو نیست. دست تو هست ولی مال تو نیست. در روایتی فرمودند الگوی اصلی این که گفتیم مسابقه‌ی دوستی و اخلاق و محبت در جامعه باشد، مسئولین هستند. این هم نکته‌ی خیلی مهمی است. در زمان انقلاب تظاهر به اشرافی‌گری یک ضد ارزش شد. همه‌ی شما به یاد دارید. زمان انقلاب اگر یک کسی یک ماشین گرانی داشت در خانه پارک می‌کرد و بیرون نمی‌آورد. حالا یک مقدار هم به سمت ریا و تظاهر و گدانمایی رفت. ولی بالاخره داشتن فضیلت نبود. اتفاقاً گاهی نداشتن یک فضیلت بود. ازدواج‌ها ساده شد. مهریه‌ها پایین آمد. تشریفات نبود. گاهی می‌دیدی در مسجد محل یک ازدواجی می‌شود. مهریه‌ی دختر خانم هم مثلاً یک دوره تفسیر المیزان بود. این چیزها باب شد. اما در این یکی، دو دهه دوباره به فضای قبل از انقلاب برگشتیم. رهبری در صحبت خود گفت من باید اعتراف کنم متأسفانه این بازگشت و ارتجاع از درون مسئولین شروع شد. مردم این را شروع نکردند. یک عده از مسئولین این کارها را کردند و مردم گفتند این‌ها به ما یک چیز می‌گویند و خودشان کارهای دیگری می‌کنند. نکند سر ما کلاه برود؟ پس مردم هم سر و ته کردند و گفتند اگر قرار به سر و ته کردن است ما هم بلد هستیم. قرار نیست ما بچه‌های خود را به جبهه بفرستیم و شهید بشوند، اموال خودمان را انفاق کنیم و به دیگران بدهیم و شما بر ما منت بگذارید و ریاست بفرمایید و به سبک قبلی زندگی کنید و ما از شما تشکر هم بکنیم. قرار نیست ما نخوریم که شما بخورید. اگر قرار به خوردن است ما هم بلد هستیم. این اتفاق افتاد. حالا من نمی‌خواهم اسم ببرم که چه زمانی و چه کسی و کجا بود. مسابقه‌ی اشرافی‌گری و تجملات در خود حکومت شروع شد. مردم هم کور نیستند و می‌بینند. این هم در روایات است که می‌فرمایند «الناس علی دین ملوکهم...»، مردم در سبک زندگی به حاکمان و مدیران جامعه نگاه می‌کنند. اگر ببینند این‌ها دروغ می‌گویند، با خود می‌گویند پس دروغ گفتن خوب است و دروغ می‌گویند. اگر ببینند دزدی می‌کنند آن‌ها هم دزدی می‌کنند. اگر بییند اهل رشوه هستند و رشوه می‌گیرند او هم رشوه می‌دهد. اگر ببیند این‌ها اهل تشریفات هستند او هم اهل تشریفات می‌شود. اگر ببیند مثل رجایی ساده است او هم ساده می‌شود. اگر امام و رهبری را ببیند مثل او می‌شود. این هم یک جهت دیگر است. یک تعبیر دیگر باز به حکومت و به نوع مالیات‌ها و نوع خدماتی که حکومت به مردم می‌دهد مربوط می‌شود. حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید حکومت یک دست بده دارد و یک دست بگیر دارد. حکومت‌ها قانوناً باید یک چیزهایی را از مردم بگیرند که مثل مالیات و خراج و زکات است. یک چیزهایی هم باید به مردم بدهند و به آن‌ها خدمات برسانند. این روایت را خوب گوش کنید که خیلی مهم است. «انما یعطا خراب الارض من اعواض اهلها...»، فرمودند اگر دست بگیر حکومت و مدیریتی بلند تر از دست بده باشد آن جامعه خراب می‌شود. اقتصاد آن جامعه خراب می‌شود. یعنی مثلاً اگر آن چیزهایی که به اسم مالیات و بیمه می‌گیری بیشتر از خدماتی است که حکومت به مردم می‌دهد، اقتصاد جامعه خراب می‌شود و آن مردم و جامعه فقیر می‌شوند. دست بده حکومت باید بلندتر و قوی‌تر از دست بگیر آن باشد. مردم هم باید این را متوجه بشوند. فرمودند جامعه به لحاظ اقتصادی و اخلاقی خراب می‌شود و از فقر اهل زمین و مردم سقوط می‌کند و آن وقتی است که خدماتی که حکومت به مردم می‌دهد کم‌تر است از آن چه که از مردم می‌گیرد. مردم باید بفهمند که این مالیاتی که می‌دهند کجا می‌رود و حکومت این را به خودشان بر می‌گرداند. یکی از مشکلات جامعه‌ی ما همین است. مثلاً ما بر سر مالیات مشکل داریم. می‌گویند مردم ایران فرهنگ مالیات دادن ندارند. خیلی خوب، ندارند ولی چرا ندارند؟ می‌گویند مردم در کشورهای غربی خوب مالیات می‌دهند و مالیات را مثل ناموس خودشان می‌دانند. یعنی مالیات برای آن‌ها خیلی طبیعی است و همه چیز آن‌ها هم از همین مالیات تأمین می‌شود. خب چرا مالیات می‌دهد؟ یک علت همین است که در روایت ما فرموده است. حکومت‌ها باید به لحاظ مالی شفاف باشند. من صدها روایت در این باب یادداشت کرده‌ام که حکومت اسلامی به لحاظ مالی باید شفاف و در اتاق شیشه‌ای و پیش چشم مردم باشد. مگر بخش‌هایی باشد که مسائل امنیتی است و دشمن نباید بفهمد. مثلاً این‌که اقتصاد ما کجا آسیب‌پذیر است. و الا مردم باید بفهمند از فلانی چقدر مالیات می‌گیری؟ این مالیات کجا می‌رود و صرف چه چیزی می‌شود. یعنی باید دقیق ببیند که این‌قدر می‌گیری و به جای آن فلان جا آسفالت می‌شود، آب درست می‌شود، برق درست می‌شود، بیمه درست می‌شود. اگر این کار اتفاق افتاد مطمئن باشید خودشان جلوتر می‌آیند و مالیات را می‌دهد. خودش به سراغ تو می‌آید و دیگر دروغ هم نمی‌گوید. حالا اگر بین صد نفر یا هزار نفر چهار نفر دروغ گفتند باید مجازات بشوند. ولی اگر احساس کند مالیات‌ها عادلانه بسته نمی‌شود. به تناسب مقدار واقعی درآمد مالیات گرفته نمی‌شود. مثلاً یک کسی ثروتمند است و از او مالیات کمی می‌گیرند، یک کسی ندارد و از او مالیات بیشتری می‌گیرند. یک، اگر احساس کنند عدالت و عقلانیت در مالیت نیست. دو، نفهمند این مالیاتی که از او می‌گیرند به کجا می‌رود. حالا خدایی نکرده در یک جایی دزدی می‌شود و این دزدی را چهل برابر هم می‌کنند و در آخر هم نتیجه می‌گیرند و می‌گویند پس مالیاتی که ما می‌دهیم را این می‌خورده است. اعتماد مردم باید به حکومت جلب بشود و این اعتماد به دو شکل جلب می‌شود. یکی این‌که ببینند دست بگیر حکومت از دست بده آن کوتاه‌تر است. دوم این که بفهمند مدیران عاقلانه و عادلانه تصمیم می‌گیرند و مثلاً برای مالیت سهمیه‌بندی می‌کنند و سوم این‌که بفهمند این کجا خرج می‌شود. منظور همان شفافیت است. ما برای تک تک این‌ها صدها روایت از زبان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) داریم. «کل مقدرة یحتاج الی بذل...». فرمودند هر جا قدرت هست باید بذل و بخشش به خلق هم در آن‌جا باشد. هر نوع قدرتی برای شکوفایی به توزیع درست قدرت و گشودن دور بسته‌ی قدرت به نفع خلق و در چهارچوب ضوابط الهی نیاز دارد.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha