اسلام آوردن ایرانیان (2) (از ایمان تا مناسک: چهارشنبه سوری، نوروز و...)
از جناب زرتشت(ع) تا حضرت محمد(ص) -در آستانه تحویل سال- اسفند ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
اسلام آیینهای قبل از اسلام را، آنهایی که جنبههای انسانی و مثبت داشته است را همه را تأیید کرده است و جنبههایی که خرافات و شرک یا ظلم بود با آنها مبارزه کرد. آن وقت ما اینجا دو سه تا دیدگاه داریم که باید به آن توجه کنیم. یکی از اسلام، اسلامی دین ضد ایرانی است یکی جریان به اصطلاح ایرانی ضد اسلامی است. یک جریان اسلام ایرانی، یک جریان، ایران اسلامی. مرز اینها روشن شود. آنهایی که از اسلام ضد ایران حرف زدند نژادپرستان عرب بودند که در رأس آنها بنیامیه بودند. اینها نژاد خودشان را بالاترین نژاد میدانستند در عربها هم میگفتند قریش، و در قریش و عربها هم بنیامیه میگفتند ما. بقیه عربها هم مثل ما نیستند. ما حاکم عربها هستیم و عربها حاکم جهان. و اینها هرجا را که گرفتند، آخر وقتی که ما میگوییم اسلام، زمان عمر و عثمان یک وجه داشت، بعداً زمان معاویه و بنیامیه وجه دیگری داشت که بیشتر این ظلمها و جنایتها زمان بنیامیه صورت گرفت که واقعاً علیه ملت ایران در یک مواردی واقعاً جنایت کردند. این بخشهایی از تاریخ است که جنایات عرب علیه ایران، یک بخشهایی از آن دروغ و تحریف است و یک بخشهایی اش راست است. آنها بخصوص به دست بخشی از قبائل، نژادپرست عرب بودند که به عرب و عجم رحم نمیکردند. بنیامیه همان کسانی هستند که اهل بیت را کشتند. اینها در ایران و غیر ایران، جاهای مختلف دنیا قدرت دست اینها رسید و بزرگترین امپراطوری قدرت جهان دست بنیامیه رسید. زمان خلفا بخصوص زمان خلفای دوم تشکیل شد بعد که دست معاویه و بنیامیه افتاد یک چیزی دست اینها آمد که ابرقدرت جهان به لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی، ثروتمندترین و قدرتمندترین قدرت جهان بود. شاهنشاهی ایران کلاً نابود شد امپراطوری روم هم متلاشی شد یک بخش کوچکی آن عق ماند و مدام هم زیر ضربه این مسلمانها بود. یک دفعه اینها شدند قدرتمند، ابرقدرت و بروبیایی و... و اهل بیت را کشتند و قضیه کربلا و بعد از آن اتفاقاتی که افتاد تا این که بالاخره ایرانیها حکومت بنیامیه را سرنگون کردند و بنیعباس سر کار آمد. بنیامیه نژادپرستی قبیلهای عربی داشتند بله، آنها به ایرانیها خیلی توهین کردند، عربها را هم خیلی اذیت کردند. بنیعباس در واقع حکومت عربی ایرانی بود، بلکه از یک جهاتی ایران عربی بود، مثلاً مأمون که آمده خلیفه شده مادر او ایرانی است و بافت اصلی حکومت و مدیریت دیوانسالاری و مغز تفکر بنیعباس ایرانیها بودند و در واقع حکومت اینها بود. تا بعد که ترکها آمدند؛ غلامان ترک که نظامی بودند، آنها کمکم قوی شدند و کودتا کردند، بنیعباس از دست ایرانیها به دست قبائل ترک افتاد که تا زمان عثمانیها ادامه پیدا کرد که آنها خودشان را خلیفه مینامیدند. این جریان نژادپرستی اموی – عربی میگفت که اسلام به مفهوم حاکمیت عرب است. درست خلاف حرفهای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) که پیامبر میفرمودند «لافضل لعربی و لاعجمی ولا عجمی و لاعربی الا بتقوی الله» ما عرب و عجم نداریم. ما انسانیت داریم و نوع نسبت آن با خداوند. ما عرب و عجم نداریم، مرد و زن نداریم. خداوند میفرماید مرد و زن شما، اگر حیات طیبه میخواهید ایمان و عمل صالح داشته باشید اما اینها آمدند از اسم اسلام سوء استفاده کردند و به نام اسلام حکومت قبیلهای پولپرست جاهلی عرب قبل از اسلام را به اسم اسلام حاکم کرد از یک طرف اهل بیت(ع) را قلع و قمع کردند و از یک طرف بقیه ملتها را تحقیر میکردند و قیامهای اعراب شیعه و عربی علیه خودشان قتل عام میکردند. اینها به ایرانیها از جمله خیلی توهین کردند. مثلاً اگر یک وقتی ما داریم از یک خیابانی یا یک عجم دارد رد میشود و قد او بلندتر است باید بنشیند! یا باید خودش را کوتاه کند و قدش کوتاهتر شود! یا اگر یک عربی دارد رد میشود و یک عجمی آن طرف سوار اسب است باید از اسب خود پایین بیاید و اسبش را به این بدهد و خودش پیاده برود! از این کارها میکردند. یک وقتی شما داری با یک دشمن جنگی داری رفتار میکنی زدی کشتی حالا باید تمکین کنی. یک وقت نه، با مردم عادی این رفتارها را داشتند. منظور این است که جنایات عرب علیه عجم داشتیم، قبل از آن، جنایت عجم علیه عرب خیلی زمان ساسانیان داشتیم. زمان ساسانیان، ارتش شاهنشاهی ایران خیلی اذیت میکرد. این کشورهای ضعیف اطراف از جمله اعراب آن مناطق را که یا نوکر خودش کرده بود یا هر چند وقت الکی، اصلاً دستور شاه این بود که هر چند وقت یک بار همینطور الکی یک بهانهای بیخودی بگیرید و بروید بعضی از این قبایل عرب را بزنید لت و پارشان کنید و اینها بترسند و ترس همیشه در جانشان باشد. مثلاً میگفتند یک مگسی رد شد و این طور شد! بهانه میگرفتند. ما ظلم عجم بر عرب داشتیم، ظلم عرب علیه عجم هم بعد از اسلام داشتیم، اما ربطی به اسلام نداشته است. آنها اتهام میکنند میگویند ایرانیها شیعه را درست کردند به عنوان اسلام ایرانی. برداشتند یک چیزهایی از ایران قبل از اسلامشان، با تشیّعی که ساختند، قاطی کردند، برای انتقام گرفتن از اسلام و عرب. اسم آن را اسلام ایرانی گذاشتند. اسلام ایرانی به عبارت دیگر یک ترکیبی از تشیّع، یعنی از امامت و شاهنشاهی. گفتند این را ایرانیها درست کردند برای انتقام این که ایران به دست اینها و عربها افتاده است این یک خط توطئه است که این وهابیها این خط را ادامه میدهند. صدام همینها را میگفت. صدام به ایران که مرکز اسلام است مجوس میگفت. به مردم ایران که تمام شعار و چیزشان اسلام بود میگفت آتشپرست! مجوس! کسی میگفت که اصلاً خودش بویی از اسلام نبرده بود، صدام و بعثیها اصلاً مسلمان نبودند. این خط ایرانی – اسلامی.
یک خط دیگر بود که اسلام منهای ایران. گفتم این خط از امویها شروع شد تا آل سعود، ادامه دارد. میگوید اصلاً ایرانیها مسلمان نیستند چرا؟ چون مثل این افراد فاسق فاجر نیستند و یا چون وهابی نیستند، یا چون نوکر آمریکا و انگلیس نیستند. این خط آل سعود میرفت و صدا هم میگفتند. اینها که میگویند ایران قوی شده، هلال شیعه درست شده، امپراطوری شیعه درست شد، ایران بر 5 – 6 کشور عرب مسلط شده، همسایه اسرائیل شده است، ایران امپراطوری فارس درست کرده، این همان خط است. یک خط هم ایران منهای اسلام و ضد اسلام است. این خطی بود که فراماسونری و صهیونیستها در ایران شکل دادند، بهاییها و یهودیها از اواخر قاجار شروع شد، تئورسینهای اصلی آن مستشاران انگلیسی بودند و گاهی هم غیر انگلیسیهایی هم بودند، گاهی فرانسوی و آمریکایی. خط، خط انگلستان بود و وقتی رژیم پهلوی را سر کار آوردند برای این که یک ایدئولوژیای برای آن درست کنند در جهان اسلام کشورهایی که یکی یکی پشت سر هم بود دوران گرفتند با آنها یکی یکی این کارها را کردند. آن موقعی است که همزمان در جنگ جهانی اول و دوم، کمکم قدرت مسلمانها درهم میشکند، بعد از این دوتا جنگ تقریباً با فاصلههایی دوتا کودتا هم در ایران میشود که پهلوی اول و پهلوی دوم، این پدر و پسر را آمریکاییها و انگلیسیها سر کار میآورند. اولی را بطور خاص انگلیسیها و دومی را انگلیسیها و آمریکاییها با هم. و ایدئولوژیای که ساختند این جالب است ترکیه را که گرفتند بعد از فروپاشی عثمانی، غربیها و انگلیسیها گفتند پانترکیسم، عثمانی نه. ترک اسلامی نه، عثمانی ششصد سال یک قدرت جهانی و یک امپراطوری بزرگ مسلمان بود. حالا گاهی اسلام آن قلابی بود کاری ندارم، ولی بزرگترین قدرت بود که شش قرن حکومت کرد که 3- 4 قرن نصف اروپا حکومت اسلامی داشت که تا مرزهای اتریش دست عثمانیها بود. قدرت دیگر صفویه بود که زودتر از عثمانی شکست خورد و در ایران و این مناطق فروپاشید و سومین قدرت، قدرت مسلمانان به اصطلاح میگویند مغولیان ایران، به اصطلاح گورکانیان. که اینها مسلمانان سنتی متمدنی بودند که یک تمدن قوی در هند ساختند آن هم ریشههای ایرانی اسلامی داشت و آن هم نزدیک پانصد سال بود. به ترتیب، اول در هند سقوط کردند که دست انگلیسیها افتاد، اول صفویه در ایران سقوط کرد و به تدریج، وقتی که ضعیف و ضعیفتر شد تا به قاجار رسید و انگلیسیها به ایران مسلط شد، اواخر قاجار و پهلوی را آوردند. عثمانیها سقوط کرد باز غربیها و انگلیسیها آمدند. در کشورهای عربی، و ترکی و ایرانی گفتند، با ما گفتند بگویید پان ایرانیزم، شما فارس و ایران قبل از اسلام هستید. به ترکیه و عثمانیها گفتند پانترکیسم، شما اول ترک هستید بعد مسلمان. مسلمان مهم نیست، ترک مهم است. به عربها هم گفتند پان عربیسم. شما عرب هستید. بله اسم پیامبر هم میآورید بگویید چون عرب بود افتخار است نه این که چون پیغمبر بود. آفریقاییها را هم پانآفریکانیسم معرفی کردند که شما آفریقاییها شما که زبان عربی نداشتید زبانتان را اینها به شما تحمیل کردند قبل از این که مسلمان باشید شما آفریقایی هستید، همه جا همین کار را کردند که آن وحدت اسلامی و آن امت اسلامی را از هم پاشوندند که اینها را تجزیه کنند و جدا جدا بر اینها حکومت کنند که دیگر نتوانی بگویی کل مسلمانها. فقط بگو ایرانیها، ترکیها، افغانستانیها، عربها، آفریقاییها، تیکه تیکه.
این خط در ایران، ایدئولوژی که برای آن تعریف کردند ایدئولوژی ایران قبل از اسلام بود. قبل از اسلام هم ایران سلسلههای متعددی است، کل آنها را کنار گذاشتند، هخامنشی به ساسانیان پریدند و ساسانیان هم به پهلوی پریدند. انگلیسیها داشتند رضاخان را برای کودتا تربیت میکردند بعد میگوید گفتیم حالا میخواهیم رژیم و سلطنت پهلوی بسازیم، میگوید برگشت به من گفت معنی این "پهلوی" چیست؟ سواد هم که نداشت، میدانید که رضاخان اصلاً سواد خواندن و نوشتن نداشت. معتاد، تریاکی، بیسواد، چاقوکش لات، این نگهبان در سفارت بلژیک و سفارت آلمان و دو- سهتا سفارتخانه بود. یعنی نگهبان دم در سفارتخانهها بود یعنی خرید آنها را انجام میداد و یک مدتی هم مسئول اسطبل قزاقخانه بود. منتهی لات و گردن کلفت و نترس بود و تیراندازیاش هم خوب بود. در مورد او ثبت شده که پنچ تا زن داشته، چهارتا یا پنج تا زن داشته، و شراب و مواد مصرف میکرده، اما در عین حال، در برابر اربابان قویاش به شدت ترسو بوده است. به این یاد دادند که رژیم جدید بعد از سلطنت قاجار هستید میخواهیم اسم آن را بگذاریم پهلوی. این نمیدانست پهلوی چیست؟ میگفت پهلوی یعنی چه؟ بعد به او گفتند که اینجوری است شما از این به بعد پهلوی میشوید. زنش که مادر شاه بود میگفت آخرین باری که کودتا شد حاکم شد بعد از یک مدتی هم به او گفتند قرار شد شاه هم بشوی و سلطنتی به تو برسد، میگوید آمد خانه، گفت که نمیدانستم به این کشکی میشود شاه شد! خودش هم باور نمیکرد که دارند او را شاه میکنند. از زمان این آدم است که فراماسونریها، صهیونیستها، و انگلستان در ایران شروع میکنند ایدئولوژیسازی. ایدئولوژی قبل از اسلام. بعد تحریف. چیزهایی که اصلاً نبوده ساختند، چیزهایی که بهم نبوده به هم مربوط کردند. حرفهای مندرآوردی! الآن همین قبر کوروش که میگویند، اصلاً نه آنجا قبر است، نه کوروش آنجا هست نه آن روز در تاریخ، اصلاً هیچ جای تاریخ ثبت نشده است همهاش مندرآوردی است. اصلاً در دوره هخامنشی ایران قبل از اسلام، مرده دفن نمیکردند. مرده را یا میسوزاندند یا طبق آیین زرتشت میگذاشتند در یک محوطهای، الآن اطراف یزد یک جایی هست من رفتم آن را دیدم، مشهور است، اسم آن را فراموش کردم همه میروند، یک ارتفاعی است، مثل یک قلعهای است دیوار آن هست، وسط آن خالی است، آنجا مردههایشان را میگذاشتند به حالت نشسته، همانجا تا بپوسند. مثلاً کلاغ، پرندهها بیایند چشمشان را دربیاورند کرم بیفتد تا بپوسد تمام شود. اصلاً دفن نبوده است. این دفن در آیین زرتشتیگری، تا همین صد سال پیش هم مردههایشان را همینطوری میگذاشتند. بعد دیگر از نظر بهداشت، دولت و حکومت آمد گفت اینطوری غیر بهداشتی است و آن زمان، قبل از انقلاب گفتند باید دفن کنید. این جایی که در پاسارگاد است تنها سند تاریخی که در مورد آن است و آن هم محکم نیست میگویند اینجا قبر مادر حضرت سلیمان بوده است که آن هم قطعی نیست. این روز خاص هم هیچ روز خاصی در تاریخ وجود ندارد. ولی وقتی میخواهی ایدئولوژی درست کنی باید همه اینها را بگویی! الآن در سایتها دیدید که میگویند کوروش گفت فلان؟ اینها هیچ کدامش سند ندارد، سه چهار بار دیدم که به کوروش نسبت دادند که روایت حضرت امیر(ع) است. در نهجالبلاغه است. برمیدارند میگویند کوروش اینها را گفت. راجع به کوروش هم اختلاف است بعضیها مثل علامه طباطبایی(ره) میگویند ایشان همن ذوالقرنین بوده از اولیاء خدا بوده و حکومت او، اولین حکومت بزرگ جهانی بوده و اینها توحیدی بودند، بعضیها معتقدند که نه، ایشان نبوده، ما یک کوروش کلدانی داشتیم که حاکم یک منطقه کوچک مختصری بوده و نه این حرفها را زده، چیزی از او نمانده، اینها را برداشتند ساختند برای این که از آن یک ایدئولوژی ایرانی غیر اسلامی بیرون بیاورند. من هیچ کدام از این دوتا روایات را نه رد میکنم نه تأیید، برای این که هر کدامش که باشد برای ما مشگلی ایجاد نمیکند در داوری، اگر اولیاش باشد خیلی واضح است و افتخار میکنیم که این ذوالقرنین یک بزرگ و مفاخر ایرانی بوده است اگر هم نباشد، باز هم مشگلی نیست ما مثل هر شاه و سلطه دیگری، نقاط مثبتشان را قبول داریم، و نقاط منفیشان را اگر سلطه بوده، استکبار بوده، جنایت بوده قبول نداریم، برای ما فرقی نمیکند. ما به آدمها تعهدی نداریم به رفتار میاندیشیم نه به اسم آنها. ولی دارم میگویم اینها چه ساختهاند؟ اسلام کلاً هرجا میرسد. اسلام و اهل بیت(ع) به هر چیزی که میرسند زود و دقیق آن را تجزیه میکنند. میگویند شما فلان ایسم هستی یا فلان ایسم؟ میگوییم هیچ ایسم. حقیقت آن را بشکاف ببینم چیست؟ ببینیم از نظر عقلی، از نظر اخلاقی، از نظر حقوقی، نسبت آن با توحید، با عدالت، با انسانیت، معلوم بشود آن نسبت، بعد میگوییم به نظر ما اینهایش درست است و اینهایش غلط است. خیلیها این حالت را بلد نیستند یا غیر منصفانه خوبیهایش را هم نمیبینند یا غیر منصفانه بدیهایش را هم خوب جلوه میدهم. من گاهی به بچهها و رفقا میگویم یک فیلم خوب میبینید، یک رمان قشنگ، یک متن زیبا، یک شعر قشنگ، خیلی راحت آن را از جهات مختلف تجزیهاش کنید. از نظر هم محتوا و هم فرم. من خیلی راحت میتوانم بگویم این فیلم به لحاظ تکنیک و فورم و جذابیت نمرهاش 18 است، به لحاظ محتوا نمرهاش 3 است. سه – چهارتا ارزش بزرگ اخلاقی را زد. برای مخاطب خود افسردگی، یأس و شک ایجاد کرد، یک فساد را توجیه کرد. این دوتا ارزش را مسخره کرد یا عکس آن. یک فیلمی است بگوییم این فیلم از نظر تکنیک 11، از نظر محتوا 18. یا هر دوی آن تجدید. اسلام و ایران چیست؟
راجع به آیینها و مکتبها هم همینطور است. با کمونیزم مخالف هستید یا موافق؟ با چه چیزی؟ با کدام حرفش؟ با مبنای ماتریالیستی آن مخالف هستیم. اما معنیاش این نیست که هرچه در کمونیسم هست باطل است. با لیبرالیزم، لیبرالیزم مبنایش و جهتگیریاش به این دلایل غلط است. اما آیا هر جملهای در جمله متفکرین لیبرال است اینها همهاش غلط و مزخرف است؟ خیر. اصلاً یزید و شیطان هم همه حرفهایش غلط نیست. سه تا چهارتا نقل قول از شیطان در قرآن شده است به غیر از یک مورد همهاش درست است. اصلاً شیطان همهاش میگوید خدایا تویی، تو شایسته عبادتی، این را برای چه سجده کنم؟ من آتش هستم این خاک است. خب تیکه اول آن درست است تیکه دوم آن مغالطه است. اسلام و ایران، اسلام و ایران چیست؟ اسلام یک مکتب است و ایران یک کشور است. این چطور مقایسهای است؟ منظورتان خاک ایران است، منظورتان فرهنگ ایرانی است؟ فرهنگ ایرانی یک دست و یکپارچه نیست. در طول هزارهها چیزهای مختلفی از شرق و غرب داخل آن شده، معنایش عوض شده، یکی یکی بگو تا بگویم چیست؟ این یک بخش از فرهنگ اسلام توحیدی است، این بخش آن اخلاقی است، این بخش آن انسانی است و با مفاهیم انسانی سازگار است. این بخش آن هم نیست. چنانکه با عرب جاهلی هم همین حرف را زدند. پس ایران منهای اسلام. سؤال: آیا ایران منهای اسلام، شما که هرچه مفاخر و افتخارات در طول تاریخ ایران دارید اینها که همه برای ایران پس از اسلام است این همه دانشمندان، ریاضیدانان، فیلسوفان، پزشکان بزرگ، جراحان بزرگ، ستارهشناسان، اینها بیشترین سهم را در تمدن اسلامی داشتند اینها که همه برای ایران پس از اسلام است خدمتی که ایران به گسترش فرهنگ اسلامی و تعمیق آن کرد، خدمتی که اسلام به ایران کرد، اصلاً استعدادهای ایرانی را شکوفا کرد، فضا را باز کرد، ما طرفداران ایران اسلامی هستیم، نه اسلام ایرانی، نه اسلام منهای ایران که تعریف اموی بود، یعنی اسلام ضد ایران، نژادپرستی عربی، نه ایران منهای اسلام که نژادپرستی ایرانی است، هر دویش شرک است. نژادپرستی چه عرب، چه ایرانی، هردویش شرک است، چه غرب و چه شرق. ما نژادپرست نیستیم خداپرست هستیم. و این که اینها کجایش را میگویند، من فقط چند نمونه که با سند برای شما آوردم که میگویند ایران قبل از اسلام آریایی! خب نقاط مثبت آن مثل هر قوم و نژاد دیگری محترم است. اما لابلای آن حرفهای حساب و ناحساب، همه چیز هست. ببینید آریاییها قبل از این که به هند و ایران مهاجرت کنند که جای دیگری بودند که اصطلاحاً این آریاییها هند و ایرانی به نام هند اروپایی خوانده میشوند اولاً هیچ مدرکی در تاریخ اصلاً نمانده که دقیقاً اینها چطوری زندگی میکردند و به لحاظ مادی و معنوی، هیچ اثری از آن تمدن نمانده است. ضمن این که ما و شما، معلوم نیست که برای کدام نژاد هستیم؟ بعضیها خیال میکنند هرکس الآن در ایران است این آریایی بوده؟ نخیر، این قدر نژادها و قومیتها آمدند و قاطی شده، که معلوم نیست کی به کی هست. یک روز یکی آمده بود از آریاییها حرف میزد، من خوب دقت کردم دیدم یک مقدار قیافهاش شبیه به مغولیها هم میزند! گفتم شما داری از نژاد ماها دفاع میکنی، چون باز احتمال آریایی بودن ما بیشتر است تا تو، مدام آریایی میگویی به تو تهش چیزی نمیرسد حواست باشد باز اگر چیزی برسد به ما میرسد! این آریایی بازی که آی آریاییها چیزی بودند بقیه کسی نبودند و... اینها باید اولاً اثبات شود بعد اثبات شود چه کسی آریایی هست چه کسی نیست، بعد ثابت بشود که اصلاً آریایی بودن یک ارزش است به انتخاب ما بوده یا نبوده؟ بقیه نژادها بیارزش هستند؟ نسبت این با نژادپرستی چیست؟ بعد از قوم آریایی چیز زیادی نمانده، اما آن مقداری که میگویند مانده، میخواهد آریایی یا غیر آریایی باشد ما تفکیک میکنیم. ما با عقل و وحی میسنجیم. در آریاییها هم، هم چیزهای مثبتی دارند، معنویت بوده، فرهنگسازی بوده، هم نقاط منفی است. مثل هر قوم و نژاد دیگری. ما انسانها را به نژاد تقسیم نمیکنیم انسانها را به ایمان و عمل باید تقسیم کرد، نه به نژادشان و طبقهشان، که شما بچه سرمایهداری هستی یا بچه فقیری؟ خب اولاً اثر تاریخی زیادی نمانده است، یک پیماننامهای در یک منطقهای بین دوتا حاکم مانده است آنجا نام خدایانی که آمده، یکی میتره، که مهر است و آیین مهرپرستی میترائیسم، و یکی ایمبراه، که از خدایان هندوئیزم است و اسم نَستیا، اسم سه خدا در آن متن برده میشود. اینها خدایان هستند. گفتند همین آیین هند و اروپایی هستند و قدیمیترین اثری که اجمالاً از اینها مانده است آثار دعاها و سرودهایی است که به نام ریگودا شناخته میشود که جزو مبانی جریانهای هندوئیزم است و بین اینها هم حرفهای توحیدی است و هم حرفهای خرافات و مشرکانه است در اینها هم سخنان بسیار عمیق و معقول است و هم سخنان بسیار چرت و مزخرف است همین حرفهایی که آدم عاقل هم نمیگوید مگر این که بگوییم تحریف شده است ولی آنچه که از اینها مانده است.
بخش مهم آن آریاییها ساکن شده بودند و زندگی چادرنشینی را تبدیل به آبادیگزینی و شروع شهرنشینی در شمال شرق هند کردند که این سرودهایی که آدم الآن میبیند که یک مقدار آن هست و الآن به زبان روز ترجمه شده است اینها حرفهای تازهای نبوده که آنجا ابداع شده باشد احتمالاً میگویند اینها از اقوام آریاییهایی بود که مهاجرت کردند و با خودشان به آنجا آوردند. از توی آن، دوتا دین بیرون آمده است اینهایی که من می گویم دارم از کتابهای خودشان میگویم از کتاب «اساطیر ایران باستان» و از روی کتاب «آیین زرتشت» که روشن بشود، اینها نسبتهایی نیست که من بخواهم بگویم اینها عیناً شناسنامهاش را عرض میکنم که دوتا دین، یکی برهمایی در هند و یکی هم این آیین مزدایی در ایران. این دوتا در واقع از یک جایگاه بیرون آمدند. دیدگاه ایرانی و هندی. قدیمیترین نژاد آریا وقتی بوده که، از قدیمیترین دورهای که نگاه میکنی میبینی اینها معنویت را قبول داشتهاند. هیچ وقت ایرانیها و آریاییها مادی به مفهوم ماتریالیست که عالم چیزی جز ماده نیست هیچ وقت چنین عقایدی نداشتهاند ولی خب این خیلی مهم است که هرگز شما در نژاد آریایی و ایرانی هیچ سندی پیدا نشده است که اینها گفته باشند که فقط دنیا و همین ماده و بخور و بخواب است! این در آن پیدا شده مثل جاهای دیگر، مثل عربستان، حجاز، مثل یونان، مثل چین، شرق و غرب عالم، در ایران آریاییها هم قوای طبیعت را میپرستیدند که عرب حجاز هم همینطور بوده است. میدانید که اینها ملحد نبودند میگفتند خدا هست خدایان هم هستند! آن خدای خدایان است، او خدا خلق کرده ولی این خدایان دارند همه چیز را اداره میکنند. آن بتپرستان و مشرکان همیشه عقایدشان همین بوده، همین الآن شما به هند بروید هندوئیزم و بوداییها عقایدشان از یک جهاتی متفاوت است و از یک جهاتی شبیه هم است و همینها را میگویند. آن موقع هم آریاییها و ایران قبل از اسلام هم همین بوده که خدای آفتاب، خدای آسمان، خدای آتش، اینها را میپرستیدند، در برابر اینها کرنش میکردند، قربانی میدادند که این نعمتها به اینها برسد، نیروهای مضر و خطرناک طبیعت را که میگفتند مثل خشکی، زلزله، بیبارانی مربوط به خدای دومی! که کمکم در آیین زرتشت به یک شکل دیگری آمد اصلاح شود و بازدوباره به همین شکل دوگانهپرستی درآمد که میگفتند اینها قوای اهریمن داریم، ارواح مضرّ، که ما از این ارواح متنفریم، و قوا و نیروهای اهورایی داریم که خالق و فرمانده آن اهورامزداست. دوتا جبهه هستند دارند با هم میجنگند و این فکر، تقریباً در ایران قبل از اسلام، همه جا به شکلهای مختلف حاکم بوده است از آریاییهای قدیم تا بعدها که زرتشت آمد و در این دیدگاههای غلط اصلاحاتی کرد هم در جریانهای مترائیزم، و هم در جریانهای تفکر آریایی، اصلاحاتی کرد و به سمت توحید آورد طبق یک نظری که خیلیها از آن دفاع میکنند که خود من هم به نظرم میرسد این نظر درست است گرچه بعضیها با این هم مخالف هستند. جنگ باران با خشکی، جنگ روشنایی با تاریکی، و... حتی ابرها را تقسیم میکردند، ابری که باران میآید با ابری که باران نمیآید. این ابر اهورایی است آن ابر شیطانی است. آنها فرشتهها هستند و اینها شیاطین هستند. قدیمیترین خدای آریاییها آسمان بوده که در زبان ساسنکریت و در ریگودا به آن دیائو گفته میشود و بعدها وارون و وارونا شد. دیائو آسمان مخصوصی که دارید میبینید، وارونا در غرب به آن اورانوس میگفتند، در اساطیر یونان و روم، در زبان یونانی آن هم آسمان است منتهی یک سطح دیگری از آسمان است. هندوها و ایرانیها یعنی آریاییها مشرک بودند، خدایان متعددی را قبول داشتند مثل بتبرستان حجاز. میگفتند خدای خدایان همه چیز را خلق کرده، اما الآن جهان دوقطبی است و ما باید از انشاسپندان و فرشتگان و نیروهای اهریمنی دارند کارها را انجام میدهند. آفتاب، خورشید، چشم وارونا هست. چشم آن خدای آسمان است از آنجا از خورشید دارد ما را میبیند، و بعد آسمان مقام بالاتری داشت، آتش وقتی به شکل برق، صاعقه میشود، میشد پسر او، پسر خدا. آسمانی که ستارگان آن را میبینید و با کل آن ستارگان میشد لباس شوکت خدای آسمان، انحراف از وارونه گناه بود، بزرگترین گناه دروغ بود، در زبان سانسکریت دیائو و وارونا را به نام آسوره میگفتند که در زبان آسوره میشد اهورا. و بنیان زرتشتیگری دین باستان قبل از اسلام این بود که از قبل اینها بود. بعد وارونا با یک خدای دیگری که اسم آن میترا یا مهر بود، به آن بستگی دارد به شکل وارونه میتره، با هم میآید. در زبان سانسکریت میتره یا میترا مظهر روز و نور است. در اوستا همین اهوره یا اهورا به آن میتره گفته میشود که اینجا ارتباط جریان دیدگاه آریایی، تفکر آریایی، آیین آریایی، زرتشتیگری و میترائیزم یکی شد. که میترائیزم را کسانی به خورشیدپرستی، نورپرستی، تفسیر کردند. حالا این پرستش، آیا پرستاری است؟ یا به معنای عبادت یا نیایش است؟ اینها بحثهای متعددی است که من نمیخواهم وارد آن بشوم. فقط میخواهم بگویم که این دوتا یعنی اهورا و میترا مثل دو روح در یک بدن، در بعضی از منابع تفسیر شدهاند. آریاییها از همان اول معتقد شده بودند که خوبی و بدی دوتا خدا دارد و از دو مبدأ است. مبدأ خیر و شر دوتاست. جهان، صحنه جنگ این دو خداست و اهریمن و اهریمنیئو یک طرف و آن هم یک طرف است، جهان دو قطبی است و اعتقاد به ثنویت و دوگانهانگاری داشتند که زمین و آسمان صحنه جنگ اینهاست. این یک بخش از عقاید باستانی ایران قبل از اسلام بوده است که حالا آن بخش که مرز بین خیر و شر میکشد، خوبی و بدی میکشد این بحث خوبی است این با توحید سازگار است. اما این که جهان را دوقطبی میبیند و بعد برای هر چیزی خدایی قرار میدهد آیا مراد از این خدای آسمان و خدای زمین، همان فرشته موکِل بر آنهاست؟ اگر این باشد باز یک تحریفی در دیدگاههای توحیدی بوده است. اصل آن درست است. اما اگر بحث از خدایان و تقسیم قدرت بین آنهاست شرک میشود. یا مثلاً یک مبارزه میگویند راجع به آبهای آسمانی است مربوط به افسانههای رعد بین آریاییها است،. اساطیر زیادی در قبل از اسلام است همانطور که در عرب قبل از اسلام است، همانطور که در یونان و روم بود. مثل زئوست، اورانوس، خدایان یونان و روم، عین همین در اینجا بود، این همین در شرق بود، عین همین در عربها بود لات، منی، عزّی، سه بت اصلی و خدایان اصلی، هبل و... آنها هم همین بود مثل خدای جنگ، خدای عشق. این در تمام جهان این حالت نگاه توحیدی انبیائی تبدیل به شرک و تقسیم قدرت بین خدایان شده بود. بعد فرشتهها را خدا مینامیدند، بعضی از اجنه را خدا میدانستند و به سمت خرافات و شرک رفته بود. نمونه دیگرش از اساطیر قبل از اسلام، میگفتند این ابرها، چند جور هستند. ابرهای سفید مثل گله گاوهایی هستند که در چراگاه حرکت میکنند و باران اینها مثل آن شیری است که پستان آن گاو دارد دوشیده میشود. ابرهایی که آب داشتند و تشبیه میکردند و میگفتند اینها زن هستند! این ابرها خانم هستند و حامله به آب مقدس هستند. مادر برق هستند که برق آتش آسمانی و صاعقه است، این ابر مادر آن برق است که بچههایش یا آب است مثل شیر گاو، یا برق است. ببینید اینها تفسیرهایی است که بوده است. میگفتند ارواح پلید و خدایان شوم، مانع ریزش باران میشوند و گرسنگی و خشکی میآورند. به آنها میگفتند گاودزد چون گاو مقدس بود، و زن دزد، ایران قبل از اسلام - توجه داشته باشید که جهان را چگونه تفسیر میکردند – بعد میگفتند که اینها میروند آب ابرها را میبرند به غارهای تاریکی که حبس میکنند که نبارد و در اساطیر آریایی و ایران قبل از اسلام ابرهای سیاه مثل زندان و برجهایی بودند که ابرهای بارانی را آنجا میبردند و زندانی میکردند. ارواح خبیث و خدایان بد. و ایندره یا آندره که مظهر رعد است و خدای رعد است سلاح درخشان تنش کرده و با ارابه جنگی و اسبهای خاکستری رنگ را به ارابهاش بسته و با دوستش به نام باد، که باد دوست اوست رفتن به جنگی که ابرهای بارانزا را آزاد کنند و از زندان نیروهای اهریمنی. حالا میخواهند بگویند که چرا باران میآید و چرا باران نمیآید؟ کل و خلاصهاش این است. میگویند اول قلههای کوه را در این نبرد خدای خیر و خدای شر میشکنند، اول گاوها آزاد میشوند چون گاو مقدس است، شیرشان را روی زمین میپاشند بعد زنهای زیبا اصیل رها میشوند و بچههایشان را به دنیا میآورند بین ابرهای آسمانی ابری که باران نمیدهد از نظر آریاییها بزرگترین دشمن بود و به آنها میگفتند وریترا، آن ابر دشمن بود به معنی آبدزد. نیروهایی که به وریترِه حمله میکنند باید بدنش را سوراخ کنند تا آبها از توی بدنش پایین بریزد آن بالا آبها را نگه داشته است! و نیزه آتشینی دارد که برق است، این صاعقه نیزه آن خدایان است و این میرود و آن ابر را سوراخ میکند و آب آزاد میشود و شیر گاو مقدس میآید و کارها درست میشود و همه به خوبی و خوشی به خانههایشان میروند. یا مثلاً یک نیروی بزرگ اهریمی در دیدگاه ایران قبل از آسلام اَهی به آن میگفتند که این توی کوه است و با نیروهای زیر دست اهریمن با آنها همدست هستند و بوران و طوفان که میشود محصول همدستی با همدیگر است. یا در ودای هندیها - تِرِیتانا – مار و اژدهای سه سر است. در اوستا همین به شکل جنگ فرِآتِئونه (فریدون) با مار سه سر است که ریشهاش همان اساطیر است.
فردوسی به عنوان ضحاک و اژدها همین را ذکر میکند که به جای سه تا مار، دوتا مار شده است و فریدون با آن میجنگد و آن را شکست میدهد.
یک نمونه دیگر هم در حوزه آفرینش، نگاههای قبل از اسلام به این قوای مختلف میگویند رعد قوت دارد، خورشید کارهایی میکند، برق یک کارهایی میکند و به هر کدام اینها میگفتند خدای برق، خدای رعد، خدای ماه، خدای ستارهها، خدای ابر و باد، خدای آب و خاک، خدای عشق، خدای جنگ، خدای فرزند که بچه به دنیا بیاوری، و هر جا به یکی از اینها بایستی پناه برد، که عملاً شرک و بتپرستی شد. بعد میگویند جناب زرتشت آمد به عنوان مصلح با این شرک مبارزه کند ولی نتیجه کار آن دوگانه پرستی شد. صدها و هزاران خدا، بالاخره دوتا جبهه شد! این کتابی که جناب ابوریحان در حدود هزار پیش ایشان این تحقیق «ماللهند» و همینطور کتاب «آثار الباقیه» را دارد که تحقیقات خیلی عجیبی کرده است. خیلی جالب است ایشان میگوید ما یک مجوس اقدم داریم، یک مجوس مقدم. خیلی قدیمیتر داشتیم که اینها قبل از زرتشت بودند و کمکم ایرانیها در آیین آریاییها تصرفاتی کردند و آن اول مزدا اهورا که بعداً اهورا مزدا شد، آن خدای بزرگ شهرنشینها و شهریها بود، پولدارهای شرق و غرب ایران بود و مزداپرستی که در وندیداد کتابهای مقدس است قدیمیترین از دین زرتشت بوده است. بعد اهورا مزدا به عنوان خدای کل عالم مطرح شد که روابط انسان با نیروهای آسمانی محکمتر شد و از ادیانی که در آسیای میانه مطرح بودند. شما ببینید انبیاء وقتی میآیند ... مثلاً ما میگوییم چرا میگوییم «لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً احد» اصلاً مگر توی ذهن ما میآید که خدا بچه دارد؟ بله. تمام دنیا به همه اینها معتقد بوده و هنوز هم میلیاردها نفر معتقدند. به خدایان مختلف، خدای نر و ماده، اله و الهه معتقدند به این که این بچه آن است این پدر آن است. همین الآن از هند تا اساطیر اروپایی ایران و روم و قبال وحشی ژرمن هنوز این عقاید است. تازه مسیحیت که آمد و اینها را اصلاح کند باز توی آن سهگانهپرستی و تثلیث بیرون آمد. پدر، پسر، روحالقدس. باز هم ته آن توحیدی که حضرت عیسی(ع) میخواهد حالی کند باز آن را به تثلیث تبدیل کردند.
راجع به آفرینش هم یک نکته بگویم و عرض خود را ختم کنم که اینها معتقد بودند که کل زمان جهان 12 هزار سال است، چهار دوره است. دوره اول، روشنی از تاریکی جدا بوده است، دوران خوب بشر، مثل بهشت اولیه شاید بوده است. اهورا مزدا میدانسته که اهریمن هست و خواهد آمد. اهریمن نمیدانسته که جهان دیگری، جهان خوبی و بهشت هست. بعد در مرحله بعد، سه هزار اول که تمام میشود مبارزه خیر و شر شروع میشود و اهریمن یک برقی در عوالم مینویی میزند و اهریمن او را میبیند میفهمد که یک جایی یک عالم دیگری هم هست! شرّ بیدار میشود. منتهی در برابر آفریدههای اهورامزدا احساس ضعف میکند شکست میکند، عقب میرود و شروع به ضد آفرینش میکند یعنی تخریب آفرینش و جهان و انسان میکند. در برابر خداوند از آن طرف انشاسپبندان و بعضیها میگویند فرشتگان اینها را خلق میکند نیروهای خیر را، از آن طرف هم اهورامزدا اینها را خلق میکند و از آن طرف هم، اهریمن نیروهای شیطانی را کمکم بوجود میآورد. نبرد نیکی و بدی 9 هزار سال، یعنی سهتا سه هزار ادامه پیدا میکند که سه هزار سال اول، غلبه با اهورامزداست، سه هزار سال دوم جنگ و گریز است که گاهی اهورامزدا پیروز میشود و گاهی اهریمن. سه هزار سال آخر، کمکم اهریمن ضعیف میشود تا سوشیانت بیاید که بعضی میگویند سوشیانت همین حضرت مهدی و موعود آخرالزمان است. در این حرفها یک چیزهای درست و غلطی هست. مثلاً این که جهان 6 روز خلق شده هست. اما باز یک خرافات دیگری مخلوط آن میشود. این نشان میدهد که هم این نظر درست است که همین دیدگاههایی که در هند وایران و شرق و غرب و حجاز و عربستان و یونان بوده که اینها همه خدایان شرک شده، همه اینها کمکم مسائل درستی است و ماوراءالطبیعی مطرح شده و کمکم با این مسائل قاطی میشود. این که اهریمن در مسائلی وارد میشود، این که ستارگان به ستارگان خیر و شر تقسیم میشوند. اسم این ماههایی که ما داریم از کجا میآید؟ اهورا مزدا ابتدا انشساپندان را آفرید. اولینشان بهمن بود. بنابراین اینها اسم فرشتگان است. یعنی آیین ایران قبل از اسلام که بعضیها وقتی حرف میزنند یک دیدگاههای کاملاً سکولاریستی مادی میخواهند بیرون بیاورند، اصلاً این نیست. تازه همان ایران قبل از اسلام هم به درد شماها وجریان ماتریالیزم و سکولاریزم نمیخورد. چون آنها خیلی معنویتهایشان، باز معنویتی که اسلام مطرح میکند با شرق و غرب عالم در هر زمانی قابل طرح است، اگر این را شما قبول ندارید، برمیگردید به معنویت قبل از اسلام، آن اصلاً خودتان هیچجا نمیتوانید بگویید که من الآن یکی دوتای آن را عرض میکنم:
میگوید اهورامزدا اول انشاسپندان را آفرید، اولین آن بهمن و هومَنَه است که بعد بهمن شده، که زیاد شدن آفرینش اهورامزدا از آن است بعد اردیبهشت، فرشته دیگر است، بعد شهریور، بعد سپندآرمز که بعداً همین اسفند میشود، بعد خرداد، بعد اَمرداد، بعد هُرمَز بود. هفت اشسپانبند، 7 فرشته، که اهورامزدا اینها را آفرید تا در برابر بدها کمکش کنند. انشاسپندان با خورشید هم ارادهاند روی 7 کشور فرود آمدند 6 ماه از سال و 6 روز از سال به اسم این فرشتههاست. یعنی هر روزی از هر ماهی، اسمهایشان یا فروردین است یا اردیبهشت است. یعنی شما در هر ماه ممکن است فروردین داری، اردیبهشت داری، اینها اسم روز است، در ایران قبل از اسلام 6 ماه از سال، اسم این 7تا فرشته است. 6 روز هم از ماه. اهورامزدا میایستد و ایستاده، بعد مینو، بهمن، اردیبهشت، شهریور دست راست او هستند، سپندارمر و اَخرداد و اَمرداد دست چپ آن هستند. این 6تا، سروش هم جلوی آن است. این 7 است. در اَوِستا بهمن، اَهومَنَه میگفتند در زبان پهلوی وُهُومن. در زبان فارسی وَهمَن یا بهمن شد. پس ببینید اصل این اسم انشاسبندان است. همهاش همینطور است حالا من یک نمونهاش را گفتم که دوستان بدانند بقیهاش هم به همین شکل است.
بهمن، رئیس تشریفات دربار اهورامزداست. فرشته مسئول تشریفات است. سپاه دیوها را بهمن نابود میکند. اینها غیر از نیروهای شر، باز به یک موجوداتی به نام دیو ها قائل هستند که معتقدند جهان پر از دیو است و این دیوها باید چگونه با آنها مقابله کرد. بهمن آفریدگان اهورامزدا را با هم آشتی میدهد. ایزد ماه، ایزد گوش، ایزد رام، همکاران انشاسپند هستند. انشاسپبند وَهمَن که هر کدام از اینها همکارانی دارند. پرورش گوسفندان به بهمن واگذاری شده است، به اصطلاح چوپانی و گلهداری بخش گوسفند برای بهمن است! لباس سفید دارد، دومین ماه زمستان است که یازدهمین ماه سال است به آن بهمن میگویند. تیر، دومین روز ماه منسوب به اوست. دومین روز بهمن، به آن میگویند بهمنگان، و این جشنهایی هم که برای جاهای مختلف میگرفتند باز همهاش جشنهایی بوده که برای مبارزه با دیوها بوده است و همه در ایران جنبه دینی داشته است ما جشن غیر دینی در ایران باستان و ایران قبل از اسلام اصلاً نداریم. این که میگویند جشن، شادی بگیرید و اصلاً دین دین نکنید، تمام جشنهای قبل از اسلام همهشان جشنهای دینی و عبادیاند با همان مبانی خودشان و همهشان برای این که دیوها نیایند و انشپاسبندان کارشان را درست پیش ببرند. این جشنها هیچ کدام به عنوان لهو و لعب نبوده است. اردیبهشت، در اوستا، اسمش هست آشا هیشته، در زبان پهلوی میشود اَرت و هیشته، در زبان فارسی شده اَردیبهشت تا شده اُردیبهشت که به معنای قداست، قانون، درستی، معانی آشا گفتند که در اوستا زیاد بکار رفته، وظیفه اردیبهشت چیست؟ ایشان نباید اجازه بدهد که دیوها بیایند و روان کسانی را در دوزخ بیش از اندازه مجازات کنند. اردیبهشت باتقواترین اشپاسبندان است. آن بهمن نزدیکترینشان به اهورامزدا بود ولی این باتقواترینشان است. میگویند از بقیه پاکتر است. شهریور، در اوستا خِشَترَه ویرَی به آن میگفتند در پهلوی خَشتَیویره، در فارسی شهریور شده است این را میگویند انتزاعیترین انشاسپند است. میگویند این از همه انتزاعیتر است و مظهر قدرت اهورامزداست. این چه کار میکند؟ این شفاعت درویشان میکند پیش اهورامزدا برای درویشان و فقرا. خدای فلزات. ایشان مسئول بخش فلزات در جهان است. ششمین ماه سال به نام اوست، شهریور و چهارمین روز ماه به نام اوست. بعد جشنی میگرفتند به نام شهریورگان یا آذرجشن، جبهه مقابل آن، کسی که این باید با آن درگیر میشده، دیوی است به نام سائورو که دیو مستی و آشوب است. من فقط مثال زدم چندتا را که ببینید، اصلاً نمیخواهم بگویم که اینها درست است یا غلط است؟ الآن جای آن نیست. عرض کردم باید ببینیم اینها نماد چه چیزهایی است؟ اشاره به چه چیزهایی است؟ کدامهایشان در همه ادیان الهی، توحیدی و ابراهیمی هست؟ اصلی که فرشتگانی هستند، اجنهای هستند، اصل این که ارتباطی بین عوالم معنا و زمین با عالم ماده هست اینها حرفهای درستی است. اصل این که جهنم هست، دوزخ هست، بهشت هست، خوبی، بدی، نباید مخلوط شود اینها حرفهای درستی است. ولی در این قالب کجاها با شرک و خرافات مخلوط میشود. اینها را گفتم چون اغلب اینهایی که میگویند ایران قبل از اسلام، اصلاً نمیدانند قبل از اسلام چه بوده است. جشن و شادی، به معنی این که بزن و بکوب و حال کن و مواد بزن مشروب بخور نبوده، اینها جشنهای عبادی معنوی برای مبارزه با دیوها بوده است. یا این سپندارمز، که اوستاسپندآرمیتین در پهلوی به آن میگفتند، سپندارمَت، فارسی شده اسپندارمَت، اسفندارمَت و بعد شده اسفند، به معنای مقدس است. آرمِئیتی یعنی فداکاری، به فارسی امروز فداکاری مقدس میشود. مظهر صبر و محبت، یک فرشتهای موکل زمین، دختر اهورامزداست چون خدایان دختر و پسر دارند این «لم یلد ولم یولد» حواستان باشد در مسیحیت، مسیح پسر خداست، اینجا هم دختر اهورامزدا هست، همینطور در هند و یونان، همه جا هست. اهورامزدا دختری دارد که ایشان همیشه زمین را پاک و آباد و بارور نگه میدارد که مدام مصحول بدهد و خدای کشاورزی است و همیشه چپ اهورامزدا مینشیند. طرف چپ اهورامزدا او مینشیند و طرف راست آن این خانم مینشیند که در واقع خدای الهه باروری است و چون زمین زیر نظر اوست، هر وقت یک بچه خوبی به دنیا میآید ایشان خوشحال میشود طرف حسابش آن طرف دیوی است به نام تِرومِیتی و پریمیتی، اینها دیوهایی هستند که این باید مواظب آنها باشد! آخرین ماه سال را میگفتند اسفند و پنجمین روز ماه را میگفتند اسفند و جشن میگرفتند.
خب اینها نمونههایی از مواردی است که من نمیخواهم همه آن را بخوانم خود شما اینها را رجوع کنید.
راجع به دیوها هم این را عرض کنم میگوید در برابر نیروهای خیر که انشاسپندان ایزدان خدایان هستند نیروهای شر سردسته و بزرگشان همین اهریمن است که لقب او بوده انَگمنریو که دشمن سرسخت اهورامزداست، و نیروهای خرابکاری و پلید را به آن دیو میگفتند، دایوا، اصلی آن داییوا بوده، که این داییوا کمکم دیو شد. آن وقت دیوها را میشمارند که باید به تمام این دیوها شما عقیده داشته باشید و الا وقتی در برابر آتش به ستایش میایستی، آن باطل است. دیو آکامَنَه، در برابر بهمن است دشمن بهمن است. دیوی به نام اینگرا، دشمن اردیبهشت است. دیو سائوروا در سانسکریت، سارو، ساروا خدای آریایی در برابر شهریور. دیو نائونکیتیئا، در برابر اسپندآرمز یا اسفند، دیو تائوروی، خدای تشنگی و گرسنگی، و دیو زئیریش دشمن امرداد شریک تَئارووی، که گاهی این علیه آنها به کمک این میآید. و این دیوها غیر از این تَماریکان که نیروهای شر هستند دیوهایی داریم که دیو در پهلوی میگفتند در اوستا دایاو، در هند باستان دِوا، خدا، که قبلاً به بعضی از خدایان آریایی دیو میگفتند بعد که زرتشت آمد و اهورامزدا را معرفی کرد ایرانیها دو دسته شدند، مناطق مرکز و جنوب ایران زرتشتی شدند، ولایات شمال ایران که توران میگفتند همین منطقه شمال ایران الآن، اینها همان دیوپرستی قدیمی آریایی را قبول داشتند میگفتند هوای آسمان شمال ایران پر از دیو است که خدایان مردم شمال بودند و خدایان یا دیوها از بندگانشان از مردم غذا میخواهند و اینها باید قربانی کنند و کسانی را بفرستند که خدایانشان آنهارا بخورند مسئله قربانی را حواستان باشد که قرآن و اسلام چگونه با آن برخورد میکند؟ قرآن میفرماید که این قربانی که میکنید گوشت و خونش به خداوند نمیرسد «لیّنال» تقوای شما به آسمان میآید، گوشت آن رابه گرسنگان و فقرا بدهید. تقوا، برای چه دارید این کار را میکنید؟ برای خدا به بندگان خدا کمک کردن. شما ببینید اینها چطوری قبلاً و یا بعداً تحریف شده است؟ اینها میآمدند حیوانات را میانداختند توی آتش به عنوان قربانی، میگفتند دیوها و خدایان از دود اینها تغذیه میکنند! بوی اینها غذای آن خدایان و دیوهاست. و اینقدر قربانی، حیوان و حتی گاهی آدم میسوزاندند که خدایان سیر بشوند تا باران بیاید. وقتی باران بیاید معلوم شده که آنها مشکلشان حل شده است! دیو هوا و آسمان، دیوها به منطقه شمال میرفتند، بعد از آن که شمال هم زرتشتی شدند، در ایران حرف شده بود که دیوها همه از جنگلهای شمال آمدهاند. این دیوی هم که رستم به جنگ آن میرود، دیو سفید و در کوه البرز و... اینها همه در واقع از دل این مباحث بیرون آمد. هفت منزل، هفت خوان، هفت منزل در کوهستان البرز هستند که این رستم از جنوب آمد از این کوهها عبور کرد تا به مازندران رسید آنجا دید مردانی که پوست به تن کردند و موهای سرشان بلند است و فکر کرد اینها دیو هستند. خود رستم مزداپرست بود طبق این، خداپرست بود و مردان جنگلی را با موهای بلند و شاخ و دم دید فکر کرد و رستم گفت اینها دیوهای شمال هستند.
خب این عقاید و این اساطیر در جاهای مختلف زیاد بوده و از اینها خیلی زیاد است. هندوها خدایانشان و اسطورهها را با شاخ و دم میکشند. در بتخانههای هند من رفتم نائبالزیاره شماها! خدایانشان را دیدم، که همه دم دارند، چندتا سر دارند. با چندتا از این مرتاضها حرف میزدم گفتم از اینها تجربههای معنوی هم دارید؟ گفت بله اینها خیلی وقتها میآیند با من حرف میزنند! به ذهن من آمد که ممکن است این دروغ هم نگوید اجنه میآیند با اینها حرف میزنند. چون ریاضت که بکشی چیزهایی را میبینی که بقیه نمیبینند، این هم 40 سال ریاضت کشیده بود و هیچ چیز نمیخورد این دندهها و استخوانهایش بیرون زده بود. گفت من این خدایان را میبینم و با آنها حرف میزنم خیلی شبها اینجا میآیم. من با او صحبت کردم دیدم اصلاً نمیخواهد دروغ بگوید و دروغ هم نمیگوید. گفتم این اجنه را میبیند فکر میکند که اینها خدایان هستند و اسم اینها را خدایان میگذارد. با ریاضت این کارها میشود.
شما همین الآن در هند هم بروید چون بعضی از ریشههای آریاییهای سابق در هند هست، چنانچه زرتشتیان در هند هستند و هنوز هم طبق همان عقایدشان هستند که میگویند خدایان قدیم و دیوها گمراه کننده بودند کلمه دیو، همه جا بین هند و اروپاییها معنی قبلیاش را حفظ کرد و هنوز در هند، دیو یعنی خدا. ولی در ایران کمکم دیو معنی منفی پیدا کرد بخاطر این که این تغییرات در آن بوجود آمد.
من بخشی از اینها را عرض کردم که بدانید وقتی میگوییم اسلام و آیین ایرانی، سه – چهارتا مطلب، اسلام و آیینهای ایرانی، آیینهای ایرانی یعنی چه؟ ایران چیست؟ اسلام چیست؟ اسلام مراد بنیامیه و جنایتکاران نژادپرست عرب هستند؟ ایران، منظور نژادپرستان مشرک ایرانی و فارس بودند؟ اسلام ایرانی را چه کسانی با چه هدفی و با چه معنایی درست کردند؟ یک عده، از یک طرف برای مبارزه با اسلام گفتند آن اسلام عربهاست ما اسلام ایرانی را قبول داریم! یک عده هم از آن طرف برای این که ایرانیها را و بخصوص شیعه را محکوم کنند و بگویند شما اصلاً مسلمان نیستید گفتند این تشیّع اسلام ایرانی است اینها ساختند برای این که انتقام گرفتن از اسلام عربها که اسلام اصلی بوده، که عربها اینجا آوردهاند. و همینطور ایران منهای اسلام را توضیح دادیم که مبنایش اینهاست. تازه آن بخش درست آن. تازه آن بخشیاش را که آوردند سیاسی کردهاند که همینها هم نیست. همینها را هم نمیدانند. اسلام ضد ایرانی هم عرض کردیم چه کسانی گفتند و چرا؟ ما طرفدار اسلام به عنوان فرهنگ، مکتب، جهانبینی و ایران به عنوان مهد و سرزمین تاریخی ما، و افتخار میکنیم که ایرانی مسلمان هستیم. ایرانی خرافاتی نیستیم. تابع مسلمانان نژادپرست عرب و غیر عرب نیستیم دنبال حق و توحید هستیم. اینها بخشی از نکاتی بود که من فکر میکنم برای شماها هم بخشیاش تازگی داشته باشد. خیلی از این چیزها هست که نمیدانیم، اغلب همینهایی که مدام میگویند ایران باستان، ایران را نمیدانند! نه اسلام را میشناسند نه ایران قبل از اسلام را و نه ایران پس از اسلام را.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی