شبکه افق - 9 آذر 1397

آمریکا علیه ایران: دخالت، نفوذ، سلطه (2) (ضرورت بازخوانی قراردادهای بین المللی تا امروز)

دانشگاه شهید بهشتی - روز مبارزه با استکبار - 13 آبان 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنیم خدمت خواهران و برادران عزیز. یک روایتی از امام باقر(ع) نقل شده که فرمودند وای بر ملت‌ها و مردمی که دِین و بدهی‌شان را در برابر خداوند ادا نمی‌کنند و نمی‌پردازند. آن چیست؟ از طریق مبارزه با ضد ارزش‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تقویت ارزش‌ها. امر به معروف و نهی از منکر. «ویلٌ لقوم» وای بر مردمی و جوامعی که «لایدینون الله امر بالمعروف و نهی عن المنکر» که می‌گویند ما دین داریم اما بی‌طرف هستیم. در مسائل سیاسی، اقتصادی، حقوق بشری، عدالت، ظلم، داخل کشور، در منطقه، در سطح جهان ما بی‌طرف هستیم!‌ ما نه می‌گوییم مرگ بر کسی نه می‌گوییم درود بر کسی! نه مرگ می‌گوییم نه درود؛ نه امر به معروف و نه نهی از منکر. امام(ع) فرمودند وای بر چنین جامعه‌ای «من قال لااله الاالله» کسی و ملتی که گفت «لااله‌الاالله» و ادعا کرد که کسی جز الله شیفته و بنده هیچ قدرتی نیست، گفت الله اما عمل نکرد، هزینه‌اش را نپرداخت، پای آن نایستاد، مبارزه نکرد، «فلن یلج ملکوت السماء» هرگز چنین شخصی و چنین ملتی به ملکوت آسمان راه نخواهد یافت. «حتّی یَتُمَّ قوله بعمل صالح» مگر این که شعارهایش را به عمل سنجاق کند. حرف توحید زدی و لااله الا الله گفتی در عمل پای آن بایست. لااله الاالله قولی همین گفتن است، اما لااله الا الله عملی یعنی تن به هیچ ظلم و تحقیر و استکباری نباید بدهی، و الا لااله الاالله ‌تان دروغ است. امام باقر(ع) فرمودند هرگز چنین کسی، چنین مردمی به ملکوت آسمان‌ها راه نخواهد یافت مگر این که حرف‌هایشان و شعارهایشان را تکمیل کنند «بعمل صالح» با عمل صالح. «و لا دینه» دین ندارند آن مردمی که «لمن دان الله بتقویت باطل» دین ندارند مردمی که می‌گویند دین داریم اما اجازه می‌دهند باطل تقویت بشود! جلوی آن نمی‌ایستند. می‌گویند ما نمازمان را می‌خوانیم، زیارت‌مان را هم می‌رویم، حج‌مان هم می‌رویم و روزه‌مان را هم می‌گیریم، دیگر حالا باطل چیست؟ حق چیست؟ ظلم؟ حق؟ چه کسی تقویت شد؟ چه کسی پیش رفت توی منطقه؟ توی دنیا؟ این‌جا؟ چه کسی عقب رفت؟ چه کسی شکست خورد؟ این‌ها به ما ربطی ندارد. فرمودند «لا دینه لمن دان‌الله» دین ندارند کسانی که می‌گویند ما دین داریم و خدا را باور داریم «بتقویت باطل» در حالی که یا کمک می‌کنند که باطل تقویت بشود یا سکوت می‌کنند، تماشاچی هستند. «ولا دین لمن دان الله بطاعته ظالم» دین ندارند کسانی که تسلیم فرمان ستمگر می‌شوند یعنی تن به استکبار و تن به تحقیر می‌دهند. بعضی‌ها معتقدند که دین، ربطی به این مسائل ندارد. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فرمودند که وای به حال کسانی که اهل مبارزه با بی‌عدالتی و فساد و باطل نیستند، اهل دفاع از حق و ارزش‌ها نیستند و از عدالت دفاع نمی‌کنند و در درگیری‌های داخل و خارج و منطقه و جهانی؛ نه می‌گویند مرگ بر کسی و نه می‌گویند درود بر کسی! بیطرف هستند. فرمودند وای به حال چنین جامعه‌ای. چوب خشک بر این‌ها فضیلت دارد، چوب خشک از چنین کسانی و چنین خانواده و طبقاتی برتر است. و هرکس گمان کند که دین دارم اما اجازه دادم که جلوی چشمان من، در زمان من، باطل تقویت بشود یا ظالمی و ظلمی، استبداد و استکباری اطاعت بشود و من هیچ تلاشی برای مبارزه با او نکردم، امام فرمودند دین ندارید. این یعنی این که این نماز و روزه و عبادات یک حکمتی دارد. حکمت آن‌ها این‌هاست. حکمت آن بندگی و عبادتی است که ما به ملکوت عالم برسیم. ملکوت، یعنی باطن عالم. مُلک، یعنی ظاهر عالم. مادیون معتقدند که عالم، فقط عالم مُلک و عالم شهود است؛ همین‌هایی که تجربه می‌کنیم، حس می‌کنیم، بو، صدا، رنگ، همین عالم ماده است، طبیعت و جسم. کافر یعنی این. مؤمن کسی است که می‌گوید غیر از عالم شهود که محسوس است یک عالم و عوالمی است که غیب است. غیب است یعنی با چشم دیده نمی‌شود، محسوس نیست اما معقول است. مشهود به شهود باطنی است اما محسوس نیست. ولی از محسوسات واقعی‌تر است، اصلاً عالم ماده به عالم معنا تکیه داده است. مُلک و ملکوت یعنی ظاهر عالم که ماده است و باطن عالم که مادی نیست. قرآن وقتی از "ملکوت" حرف می‌زند می‌فرماید «سبحان‌الله» می‌خواهد بگوید خدا، هم خدای مُلک است و هم خدای ملکوت است، ظاهر و باطن عالم تحت قدرت خداوند است. راجع به "باطن" وقتی می‌فرماید، می‌فرماید «سبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» پاک و منزه است آن که ملکوت همه چیز در دست او و در کنترل و در اختیار اوست. اینجا صبحت از تسبیح است. «سبحان» چون راجع به باطن عالم و آدم و ملکوت عالم دارد صحبت می‌کند. وقتی راجع به ظاهر و عالم مُلک است می‌فرماید «تبارک الذی بیده الملک» صحبت از برکت و مبارک بودن است آن که عالم مُلک به ید اوست. خوب در نگاه انسان موحد و کسی که دینی نگاه کند معتقد است که «بیده ملکوت» و «بیده ملک» باطن و ظاهر عالم دست خداست. همان خدا خواسته، همان خدایی که می‌تواند کاری را بدون ما انجام بدهد خواسته که بدست ما در عالم انسانی کار انجام شود. خداوند در قرآن می‌فرماید که ما می‌توانستیم همه شما را مؤمن متولد کنیم تا آخر هم مؤمن باشید! اما آن چیزی نیست که ظرفیت‌های انسان را و استعدادهای انسان را شکوفا کند. باید خودتان تصمیم بگیرید که مؤمن باشید یا نه و به وظایف فردی و اجتماعی‌تان عمل کنید یا نه؟ آن وقت در سطح مُلک می‌مانید یا به ملکوت عالم وارد می‌شوید. یکی از شرایط ورود به ملکوت عالم یعنی معنویت همین است که عرض کردیم. سری به باطن عالم بزنید، به ما گفته‌اند که خودتان را ارزان نفروشید، به خودتان اعتماد صددرصد نکنید به خدا تکیه بدهید و به باطن عالم راه را پیدا کنید. با نماز و روزه و عبادت و یکی هم جهاد و عمل صالح و امر به معروف و نهی از منکر، راه باطن را پیدا کنید. قرآن می‌فرماید اکثر بشریت راه باطن را پیدا نمی‌کنند «لایعلمون الا ظاهراً من الحیات الدنیا» تا آخر مثل همین حیوانات فقط ظاهر را می‌بینند. فقط تفریح کردن، در حوزه محسوسات ماندن. وارد عالم معقولات وعالم باطن نمی‌شوند. اغلب بشر این‌طوری است یعنی مثل حیوانات به دنیا می‌آییم و مثل حیوانات می‌میریم، یعنی حیوان دوپا. چیزی بیش از حیوانات در نسبت به باطن عالم نداریم. اما اگر بخواهیم انسان را تعریف کنیم از جمله باید بگوییم انسان، حیوان مسئول است. بقیه حیوانات مسئول نیستند. غریزی عمل می‌کنند. انسان، حیوان مسئول است، مسئول در برابر خداوند، مسئول در مورد خودش، مسئول در مورد دیگران و مسئول در مورد طبیعت؛‌ باید کار کند، عمل صالح و تعلیم و تربیت. این مبانی نظری است که اگر می‌خواهید با عالم ملکوت آشنا بشوید که ملکوت یقین‌آور است، آن‌جا دیگر مردد نمی‌شویم، تردید نمی‌کنیم، کسی که به ملکوت عالم دست پیدا کند دیگر شک ندارد و شک نمی‌کند راهش این‌هاست.

یک نکته دیگر بگویم که این مبنای بحث معنویت مبارزه با استکبار روشن بشود، اغلب ما در زندگی راجع به همه چیز دچار شک هستیم. یعنی در هیچ موردی یقین نداریم. الآن 20تا سؤال از من و شما بپرسند راجع به زندگی شخصی‌مان، آینده‌مان، تصمیمات‌مان، چه درست است چه غلط است، چه می‌خواهیم بکنیم چه نمی‌خواهیم بکنیم، خوشبختی چیست، بدبختی چیست، به تمام این 20 سؤال ممکن است پاسخ بدهیم اما همه پاسخ‌های مشکوک. به هیچ کدام یقین نداریم که واقعاً پاسخ آن چیست. قرآن می‌فرماید علت آن این است که به ما می‌گوید شما به ملکوت عالم دست پیدا نکردید، به ما می‌گویند معنویت نشدید، دارید مادی زندگی می‌کنید، تمام محاسبات شما فقط مادی است. قدرت توکل به خداوند، قدرت اعتماد به خداوند ندارید، نیت کردن کار آسانی نیست. ما فکر میکنیم نیت یعنی همین که بگوییم نیت کردیم! نیت گفتنی نیست، نیت یک اتفاق بزرگ در شخصیت ماست. اصلاً مگر هرکسی هر نیتی می تواند بکند؟ همین الآن شما نیت کن من برای خدا این کار را می‌کنم! مگر می‌توانی؟ می‌گویی ولی نمی‌توانی. برای خدا نیست یا خالص نیست. نیت کردن از خود عمل سخت‌تر است. نیت و انگیزه از خود عمل سخت‌تر است لذا می‌گویند نیت مؤمن از عمل او مهم‌تر است. نیت مشرک و فاسد از عملش خطرناک‌تر است چون عمل او محدود به امکانات مادی است، به 5 نفر می‌تواند صدمه بزند اما نیت او این است که اگر بتواند به یک میلیون آدم هم صدمه بزند می‌زند. مؤمن هم همان‌طور. از آن طرف می‌گویند که ارزش کار به سختی آن است «افضل الاعمال احمَزُها» هر کاری سخت‌تر است ارزش آن بیشتر است. حالا این دوتا روایت را کنار هم بگذارید. یکی می‌فرماید «نیت المؤمن خیر من عمله» نیت آدم مؤمن از عمل او مهمتر است. از عملش هم بهتر است، آن هدف و انگیزه‌ات چیست؟ چرا این کار را می‌کنی؟ هر کاری یک چرا دارد؟ تو چرا داری این کار را می‌کنی؟ می‌گوید ظاهرش کار خیر است. بله می‌دانم خیر است تو چرا داری می‌کنی؟ تو دنبال کار خیر برای چه هستی؟ برای خدا یا برای این که مراد پیدا کنی و به تو رأی بدهند و تحویلت بگیرند، احترات بگذارند و مشکلاتت را حل کنند؟ تو برای چه این کار را انجام می‌دهی؟ کافی نیست عملی، عمل خیر باشد نیت و هدف تو چیست؟ این خیلی مهم است. بعد می‌فرماید نیت از عمل مهم‌تر است. روایت دیگر می‌گوید عملی ارزشمندتر است که سخت‌تر است. این‌جا هم می‌گوید نیت از خود عمل ارزشش بیشتر است. این دوتا روایت را کنار هم بگذاریم چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم «نیت» از خود «عمل» سخت‌تر است! ببینید نیت مؤمن از عمل او باارزش‌تر و بهتر است. این یک. دوم این که آن چیزی ارزشش بیشتر است که سخت‌تر است. پس یعنی نیت، که ارزش آن بیشتر از عمل است، معلوم می‌شود نیت از عمل سخت‌تر است. حالا آیا واقعاً برای ما هم این‌طوری است؟ مثلاً شما می‌گویید من نیت کردم فلان کار خوب را انجام بدهم. خب این که تمام شد و خیلی آسان بود، حالا مانده آن کار که انجام بدهی سخت است. در حالی که این‌جا می‌فرماید نه، آن کار سخت، اخلاص می‌خواهد که تو برای چه می‌خواهی این کار را بکنی؟ این سخت است. 99 درصد ما نمی‌توانیم نیت درست داشته باشیم، نیت درست نداریم. ظاهر آن داریم یک کار خیر می‌کنیم و باطن آن دنبال یک اهداف دیگری هستیم. حالا این اخلاص و یقین که این‌طوری می‌آید در عرصه سیاست و اجتماع و معنویت هم چطوری خودش را نشان می‌دهد؟ فرض کنید من کار بازاری می‌کنم، کار حکومتی سیاسی دارم، کار علمی می‌کنم، استادم، دانشمندم یا هر چه، در خانواده‌ام. جداگانه نماز می‌خوانیم، زیارت می‌رویم، جداگانه زندگی می‌کنیم. این‌جا دوتا معیار است! این‌جا خیلی آدم معنوی‌ای می‌شویم توی حرم، ماه رمضان، شب احیا، خیلی معنوی هستیم همه سیاه می‌پوشند! فردایش و پریروزش یک آدم دیگری هستیم! این نشان می‌دهد که ما مشکل داریم. دیدید روزهای عزاداری مثلاً نذری می‌دهند التماس می‌کنند آقا تورو خدا این را بگیر ما این را برای تو درست کردیم، به زور به او می‌دهیم، فردایش همین می‌آید توی مغازه‌ات کلاهش را برمی‌داری! این مشکل نیت است. آن عادت است نه نیت. اگر نیت باشد با خودت می‌گویی این همان کسی است که در راهپیمایی اربعین این همه التماس می‌کردیم که ما نوکری کنیم، شما اول بفرما، شما بهتر بخور، و... ولی بعد روز بعدش، انگار نه انگار! بیگانه! رقیب! دشمن! این یعنی تفکیک دین از زندگی. از سیاست. از اقتصاد. از بازار. تفکیک دین از همه چیز. این که سر نماز با هم روبوسی می‌کنیم، توی مسجد هم تا دم در هم تعارف می‌کنیم که شما بفرما. از در که بیرون می‌رویم شخصیت‌ها عوض می‌شود. این یعنی تفکیک دین از دنیا! یک عده‌ای صریح می‌گویند، ماها نمی‌گوییم ولی میکنیم. یک بعُدش همین است.

یک بُعدش هم مسئله مبارزه است. اصلاً مبارزه سیاست داخلی، سیاست خارجی، چون باید پشت آن معنویت باشد و هست این عمل، عمل معنوی می‌شود. سیاست‌تان می‌شود معنوی، اقتصادتان می‌شود معنوی. خانواده، مرد به زن، به همسرش خدمت می‌کند عبادت است. زن به شوهرش خدمت می‌کند عبادت است. در خانواده مسلمان، زن و شوهر خدمتگزار هم هستند. در خانواده سکولار و غیر دینی، زن و شوهر می‌خواهند همدیگر را استثمار کنند. خانواده دینی زن و شوهر از هم می‌پرسند وظیفه من در برابر همسرم چیست. در خانواده مادی زن و شوهر می پرسند که وظیفه تو در برابر من چیست؟ حقوق من چیست؟ خب این دو سبک زندگی، دو نوع خانواده و دو نوع سیاست است. خب وقتی یقین آمد دیگر تردید نمی‌کنیم که ما چند نفریم؟ آن‌ها چند نفرند؟ پیروز می‌شویم حتماً یا ممکن است پیروز نشویم؟

جناب عمار یاسر می‌گفت ما در مبارزه با اسلام اموی و قلابی، هرگز شک نکردیم. من شک نکردم. و یک روز به امیرالمؤمنین(ع) به علی‌بن‌ابیطالب گفتم که اگر بدانم رضای خدا و دفاع از حق این است که شمشیر را بردارم با دست خودم در قلب خودم فرو کنم و از پشتم شمشیر بیرون بیاید، قطعاً این کار را خواهم کرد. این می‌شود یقین. طلبکار از کسی هم نیست. چرا حضرت امیر(ع) می‌فرماید: «ما شککت فی الحق مذ اریته» فرمود از روزی که حق را شناختم دیگر هرگز شک نکردم. حضرت امیر(ع) فرمود که اگر الآن به من بگویند بهشت و جهنم هم نمی‌روید، نیست، من باز توحیدی زندگی می‌کنم. چون من همین مسیر را درست می‌دانم و همین کارها را می‌کنم که الآن میکنم. چون هدف من، خدا و حقیقت است. بهشت و جهنم را قبول دارم اما فرمود من نه برای بهشت عمل می‌کنم و نه از ترس جهنم. من فقط برای او عمل می‌کنم. این مقام بالای درجه یک است. ما اگر این بهشت و جهنم را هم باور کنیم خیلی کار بزرگی کردیم، کودتا کردیم. حضرت امیر(ع) فرمود از وقتی که خدا به من حق را نشان داد، دیگر شک نکردم. دیگر نگفتم که خب حالا حق این است ولی من مسیر دیگری را می‌روم. نه، همان را رفتم.

قرآن می‌فرماید شما دو دسته و گروه هستید یک گروه «عَلی بیّنةُ من ربّه» بیّنه الهی دارید شک نمی‌کنید. آن‌هایی که همه‌اش شک می‌کنند که برگردیم؟ برنگردیم؟ این راه درست بود؟ آن راه درست بود؟ مرگ بر آمریکا بگوییم؟ نگوییم؟ عذرخواهی کنیم؟ نکنیم؟ اصلاً کار درستی بود؟ نبود؟ این‌ها کسانی هستند که به ملکوت عالم راه پیدا نکردند. این است که امام تا آخر محکم بود و شکست و پیروزی برایش مساوی بود ولی یک عده‌ای هم نه. پیروز که می‌شوی، می‌آیند تبریک می‌گویند و می‌گویند کاش ما هم بودیم! شکست که می‌خوری می‌آیند می‌گویند نگفتیم نروید! این آیه قرآن است، قرآن می‌فرماید دل‌تان را به این سیاهی لشکر خوش نکنید که می‌گویند این‌ها چرا با ما نیستند؟ این‌ها چرا سازشکارند؟ چرا ترسو هستند؟ و چرا مدام دنبال تسلیم هستند؟ مدام به آن طرف غش می‌کنند؟ فرمود اگر این‌ها هم بیایند به درد شما نمی‌خورند، این‌ها اهل مبارزه با باطل نیستند این‌ها به همین مُلک دنیا چسبیدند و به ملکوت عالم کاری ندارند. آیه قرآن فرمود اگر شما پیروز بشوید این‌ها می‌گویند «یا لیتنا کُنا معکم» کاش ما هم با شما بودیم و در این پیروزی الهی و پاداش الهی شریک بودیم. شکست بخورید می‌آیند توی سر شما می‌زنند و می‌گویند ما نگوییم نگویید، ما نگفتیم این‌ها از شما قوی‌ترند؟ ما نگفتیم که کار شما از اول اشتباه است؟ عین این قضیه را ما بارها دیدیم و همین الآن هم داریم می‌بینیم.

ما یک فامیلی داشتیم موقعی که در عملیات‌ها می‌رفتم مجروح می‌شدم، من سه – چهارتا عملیات مجروح شدم یک عملیاتی بود ما ضربه خورده بودیم جلو نرفته بودیم پیروزی نبود. این آمد به عنوان عیادت هی متلک گفت که بله این‌طوری شد! این اقای خمینی جوان‌های مردم را فلان... چشم‌های من تا مدت‌ها نمی‌دید می‌گفت حالا چشم‌هایت خوب نشود خوب است؟ بعد یک سال بعد یک عملیات دیگری ما رفتیم آن عملیات خیلی پیروزی بزرگی بود، مجروح شده بودم آمده بودم، همین آمده بود نشسته بود اگر بدانید چطوری حرف می‌زد؟ آقا التماس دعا، تقلبّ الله! ما توفیق نداشتیم. اصلاً انگار آن آدم نبود. گفتم خب حالا که هنوز جنگ هست خداوند توفیق می‌دهد من حالم خوب شود باز می‌روم بیا با هم برویم، خدا به تو هم توفیق بدهد. او توفیق نمی‌خواست. عین همین توصیفی است که قرآن می‌کند. اصلاً فلسفه و حکمت عبادت این است که فرمودند به ملکوت عالم راه پیدا کنید. ملکوت را مشاهده کنی به یقین می‌رسی، و هیچی گران‌تر از این یقین در این عالم نیست و خدا به همه یقین را نمی‌دهد، به آدم‌هایی می‌دهد که برای رسیدن به یقین هزینه بپردازند. یکی‌اش هزینه عملی است. باید خطر بپذیریم. باید یک جا سر دوراهی از منافع‌مان به خاطر حقیقت بگذریم. این‌ها که به آمریکا اعتماد کردند و اعتماد می‌کنند و می‌گویند نه، جان‌کری قول شرف داده، آمریکا قول داده! اصلاً شما آمریکا را نمی‌شناسید، شما واقع‌بین نیستید شما رؤیایی و ایده‌آلیست هستید. شما واقع‌بین نیستید. واقعیت این‌هاست. صد سال است همین کار را دارند تکرار می‌کنند باز دوباره! اصلاً شما آمریکا را نمی‌شناسید، شما واقع‌بین نیستید، شما رؤیایی و ایده‌آلیست هستید! شما واقع‌بین نیستید. واقعیت این‌هاست. صد سال است دارند همین کارها را تکرار می‌کنند باز دوباره؟ لحظه‌ای که شاه سقوط کرده، آژودان شاه، در خاطراتش نوشته که انقلاب شد و مردم چی شدند و این‌ها و آمریکا دیگر به این نتیجه رسید که شاه را نمی‌شود نگه داشت حالا یک کاری کنیم سلطنت را نگه داریم مثلاً بچه‌اش را بیاوریم، یک جوری شاه برود ولی باز آمریکا بماند! گفت یک نفر از سفارت آمریکا آمد حالا سفیر آمریکا بوده نفر دوم سفارت بوده آمده گفته با شاه ملاقات خصوصی داریم و هیچ کس حق ندارد به این جلسه بیاید. بعد می‌گوید وقتی او رفت آجودان شاه می‌گوید من توی اتاقم نشسته بودم یک مرتبه دیدم شاه همین‌طور آویزون آمد روی صندلی من نشست! پشت میز، که اصلاً در شأن او نبود، هیچ وقت یک چنین جاهایی نمی‌آمد اصلاً معنی نداشت. فهمیدم که کلی بهم ریخته است. گفتم اعلیحضرت چه شده چه خبر است؟ گفت هیچی، آمریکایی‌ها به من گفتند دیگر برو! چمدانت را ببند برود دیگر کاری‌ با تو نداریم! این‌ها با نوکرهایشان با این همه خدمات این‌طوری‌اند! حالا جمهوری اسلامی یک عده‌ای منتظر خدمات متقابل آمریکا هستند! بابا این‌ها به شاه رحم نکردند شما که از شاه دیگر شاه‌تر نیستید! شما از این به بعد تا آخر عمرتان برای آمریکا نوکری کنید به اندازه نوکری شاه نمی‌شود. از این فرح طفلکی یک مصاحبه در اینترنت خواندم خیلی برای شاه و فرح خودمان غصه خوردم! گفت ما از ایران در رفتیم فکر کردیم الآن می‌رویم آمریکا از ما استقبال می‌شود! رسماً به ما گفتند یک وقت این‌جا نیایید، ما بعد از انقلاب توی ایران کار داریم، شما دیگر بدرد نمی‌خورید بروید مصر! حالا بعضی‌ها احتمال می‌دهند که خود آمریکایی‌ها سرطانی‌اش کرده‌اند چون دیگر به دردشان نمی‌خورد هی هم از ایران فشار می‌آمد که باید شاه را تحویل بدهید، این فرح دیدم در اینترنت می‌گوید ما با این یال و کوپال رفتیم، اصلاً مقامات این‌ها سراغ ما نیامدند که احوال‌مان را بپرسند! خبر دادند که حال شاه خوب نیست، گفتند خب او را ببرید دکتر. بعد می‌گوید ما را بردند یک بیمارستانی که معلوم شد تیمارستان است! خودش می‌گوید الان توی اینترنت الآن هست، می‌گوید ما را بردند به یک بیمارستانی که بعد من فهمیدم این بیمارستان روانی‌هاست! و تمام پنجره‌هایش را آهن جوش داده بودند که کسی از بیرون نبیند، ما نبینیم. بعد خلاصه به ما فهماندند که ما دیگر کاری‌تان نداریم، تمام شد! از الآن دنبال آدم‌هایی در حکومت جمهوری اسلامی هستیم! پیدا هم کردند. در اولین دولت بعد از انقلاب، 4 – 5تا آدم پیدا کردند. سخنگوی دولت موقت، و معاون نخست‌وزیر، مهندس بازرگان (امیر انتظام) جاسوس آمریکا بود. از 30 سال قبل گفتند. از زمان دهه 30 با آمریکا بحث بود. وزیر نفت ما، "حسن نزی" جاسوس است، اسناد آن در لانه است. استاندار آذربایجان غربی "مقدم نراقی"، این‌ها در مجلس خبرگان بودند جاسوس آمریکاست. چندتا وزیر! چندتا وکیل! در شورای انقلاب، قطب‌زاده، بنی‌صدر، اسنادشان درآمد. اینها با هواپیمای امام هم از پاریس آمده بودند. اصلاً یک ماجرای عجیب! در توطئه‌ای که یک طرف آن چریک‌های کمونیست و چریک‌های فدایی بودند و یک طرف آن بیت مرجع تقلید! یک طرف لیبرال، یک طرف کمونیست! توی همان پروژه تجزیه‌طلب! در همان پروژه ناسیونالیست ملی‌گرای ضد تجزیه! همه با هم در یک پروژه علیه امام بودند. اسناد لانه دارد این‌ها را می‌گوید. از هیچ کس هم مأیوس نشدند.

خب کمپانی نفت ایران و انگلیس اول با آمریکایی‌ها رقابت می‌کنند بعد می‌بیند باید با هم بسازند با هم شریک می‌شوند، امتیاز دارسه که حق انحصاری خط لوله نفت خلیج فارس و حمل و نقل نفت در کل ایران دست انگلیس‌هاست آن کمپانی آمریکایی هم می‌آید می‌گویند اگر آن کمپانی رقیبی که جدیداً آمده بخواهد از طریق شمال نفتش را صادر کند از طریق شوری، آن هم نمی‌شود به ما احتیاج دارد و آن هم مشکلات دارد. خلاصه انگلیسی‌ها و این کمپانی‌های آمریکایی با هم می‌سازند با چندتا وزیران و مقامات آمریکا. چون هر وزیری در آمریکا با یک کمپانی وصل بود، آدم یک کمپانی بود، تلاش می‌کرد کمپانی خودش ایران بیاید. یک بخشی از اسناد وزارت خارجه آمریکا، دعوا بین "کمپانی نفتی سینکلر" و "کمپانی استاندارد اویل" است. دوتا کمپانی آمریکایی. هر دو هم داخل حکومت آمریکا آدم دارند، این کمپانی‌ها، هم در حکومت ایران هر دو، دو گروه آدم دارند! هم توی روزنامه‌های ایران. این را دقت کنید روزنامه‌های ایران چند جریان هستند و بعضی از این‌ها از دو طرف به کمپانی‌های نفت آمریکایی سرمایه‌داری وصل هستند! یعنی پول‌شان را او از آن‌جا می‌دهد که مقاله بنویسند! با ادبیات روشنفکرانه و استقلال و حقوق بشر مقاله بنویسد که ته آن منافع ما تأمین شود. جنگ رسانه‌ای، جنگ نرم. افکار عمومی را بسازید اول افکار عمومی، بعد افکار نخبگان، بعد پروژه ما اجرا می‌شود. این قراردادها را تحمیل می‌کند. قرارداد پشت قرارداد توسط آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بر ایران. این که عرض می‌کنیم این قراردادهایی که الآن می‌بندند شما به عنوان دانشگاهی دقت کنید، به تمام این قراردادهای بین‌المللی با سوء ظن نگاه کنید با حُسن ظن نگاه نکنید. حتی آنی که ظاهرش اصلاً سیاسی نیست. مواد خیلی خوبی در همه قراردادها هست، به نفع همه ملت‌ها من‌جمله ملت ایران! همه کنار آن و لابلای آن قراردادهای بسیار ... حتی این قرارداد مربوط به کنوانسیون پاریس فرانسه بود که برای شرایط محیطی و اقلیمی و محیط زیست است. این را آمریکا خودش طراح آن بود و اوباما گفت که این نماد رهبری آمریکا بر جهان است، ما این را مطرح کردیم بعد هم کل جهان آمد آن را امضاء کرد. خود آمریکا از آن بیرون رفت. خود آمریکا گفت حالا محاسبه کردیم که از نظر اقتصادی به نفع‌مان نیست! امضا کردید که؟ بله امضاء کردیم حالا هم پاره می‌کنیم! ما این‌جوری هستیم، ولی شما باید امضاء کنید. همین 2030 را نه آمریکا امضاء کرد نه فرانسه امضاء کرد، ولی ایران باید امضاء کند آن هم بدون حق تحفظ. قوانین خوب در آن هست قوانین بد و خطرناکی هم در آن هست.

در همین کنوانسیون پاریس که برای محیط زیست است برای شرایط اقلیمی است می‌دانید چه چیزهایی بعضی از مواد آن است؟ از مسئله سبک زندگی و خانواده و حجاب و نفت و مسئله اطلاعات امنیت و جنگ و صلح همه را در آن آورده‌اند. خب این‌ها مستقیماً چه ربطی به اقلیم دارد؟ این‌جوری است، ما برای شماها قانون می‌نویسیم باید امضاء کنید خودمان هم امضاء نمی‌کنیم اگر هم امضاء کردیم هر وقت بخواهیم بیرون می‌آییم! ولی شما نه، شما باید امضاء کنید بدون حق تحفظ. همین‌طور قرارداد پشت قرارداد. در تمام این قراردادها نکات مثبتی هست، در برجام هم بود، در FATF هم هست، نکات مثبت هست اگر نبود که نمی‌توانستند تحمیل کنند. اما بحث این است که لابلای این شکلات‌ها و این ساندویچ این سم و زهرها چیست که جاسازی کرده‌اید؟! این تعهدات متقابل بین‌الملل خوب است اما این تعهدات نامتقابل و تحمیلی این وسط چیست؟ هر تعهدی به نهادهای بین‌الملل می‌دهید با توجه به دو نکته باید باشد، هر قراردادی که امضاء می‌شود، من از شما به عنوان دانشجو و دانشگاهی، استاد، این را مدنظر داشته باشید که هر وقت می‌شنوید قراردادی دارد با سازمان ملل یا با قدرت‌های غربی یا جهانی امضاء می‌شود بگویید اجازه بدهید دانشگاهیان نظر بدهند، حوزه نظر بدهند، بگذارید دقیق بررسی کنیم که چه چیزی را داریم امضاء می‌کنیم! بعضی از کسانی که از بعضی از این قراردادها بعد از انقلاب تا الآن بخصوص تا این‌های اخیر، محکم در رسانه‌ها دفاع می‌کنند خودشان این قراردادها را نخوانده‌اند! بعضی‌هایشان خوانده‌اند نفهمیدند. من با بعضی از مقامات درجه این کشور راجع به بعضی از این قراردادها سؤال کردم نمی‌دانست، در حالی که ده تا سخنرانی در دفاع از آن کرده است! اصلاً نمی‌دانست چنین ماده‌ای در آن هست. گفتم این چیست؟ گفت نمی‌دانم. گفتم پس چرا حمایت می‌کنی؟ گفت در کل! دیدید این‌هایی که هیچی نمی‌دانند حرف می‌زنند وقتی می‌گویی دلیلت را بگو می‌گوید در کل! ما در کل نداریم باید در جزء بگویی. در کل چیست؟ گاهی یک چیزی را امضاء می‌کنی فردا دیگر خودت نمی‌توانی تخلف کنی، اگر تخلف کنی به نفع ملت توست اگر نکنی خیانت به ملت ایران است. اگر امضاء کنی تعهد مطلق داده‌اید. به این طرف هم می‌گویند نه ما حق تحفظ گذاشتیم منظورمان این بود! برداشت ما از این قرارداد این بود! خب برداشت تو را چکار دارد؟ برداشت آن‌ها معیار است. شما سر برجام دیدید دیگر، این‌ها گفتند قرائت ما از برجام این است آمریکا هم گفت قرائت شما به درد خودتان می‌خورد قرائت ما اصل است! ما اصلاً چنین تعهدی ندادیم. تعهد آمریکا نبوده، اوباما یک چیزی برای خودش گفته است. خب این کلاه را که اوباما سر شما گذاشت که این ترامپ که آمده می‌گویند دیوانه است! این دیوانه نیست دیوانه بازی می‌کند. اگر دیوانه بود یکی از ثروتمندترین آدم‌های دنیا نبود. می‌دانید که یکی از بزرگترین سرمایه‌داران دنیاست قبل از این که رئیس جمهور بشود. این صدتا دیوانه را بازی می‌دهد، کجایش دیوانه است؟ این‌ها نقش بازی می‌کنند، تقسیم کار کردند. یکی مثل اوباما باید جلتنمن مآبانه حرف بزند بعد نوبت دیوانه بازی می‌رسد. باز یک مقدار پروژه را پیش می‌برد باز باید یک جلتنمن بیاید همین‌طوری. یکی جنگ راه می‌اندازد یکی دیگر می‌آید می‌گوید نه، جنگ کار خوبی نیست اگر بروی کنار من صلح می‌کنم. بعد او می‌رود کنار او می‌آید همین جنگ را او ادامه می‌دهد. اوباما گفت من گوانتانامو را همه را می‌بندم، تقویتش کرد! این یارو وقتی می‌خواست بیاید چه گفت؟ گفت جنگ‌های یکه زمان بوش و اوباما شد اقتصاد آمریکا را نابود کرد آمریکا تمام بندرها، فرودگاه‌ها، سدها، پل‌هایش همه‌اش کهنه و فرسوده شده، ما با چند هزار میلیارد پول در عراق و سوریه و... خرج کردیم همه‌اش به نفع ایران شد، همه را تحویل ایران دادیم، ایران شده قدرت اصلی منطقه،‌ خرجش را ما دادیم، کشته‌هایش را ما دادیم ولی منافعش به ایران رسیده! اوباما گفت رئیس جمهوری احمق‌تر از بوش نبوده آمد این هم آمد گفت رئیس جمهوری احمق‌تر از اوباما نبوده ولی سه‌تایی‌شان یک پروژه را پیش بردند. این که آمد مگر نگفت من ارتش آمریکا را از سوریه و عراق بیرون می‌برم؟ بیشتر که آمد! بزرگترین بمب غیر اتمی جهان را در عراق منفجر کرد! همین که گفت ما باید نظامی‌گری را کنار بگذاریم! ناوگان‌های جنگی‌اش را تا سواحل کره شمالی برد با این که با شعار ضد جنگ آمد و گفت این پولی که ما خرج جنگ کردیم باید خرج اقتصاد آمریکا بکنیم، داخل آمریکا نابود است، این قدر از مردم بیمه ندارند، این قدر از مردم گرسنه‌اند، 50 میلیون آمریکایی با کوپن نان دارند سیر می‌شوند و الا شب‌ها گرسنه می‌خوابند. چه کسی گفته ما با این وضع باید ارتش ببریم؟ این‌ها را گفت ولی همان کارها را کرد. منظورم این است که این دعوای داخلی سر منافع ایران، که این رقایت کمپانی‌ها که چه کسی بالا بیاید و چه کسی پایین بیاید، قراردادها را چه کسی بندد و این که این‌جا بود آمریکایی‌ها بود اگر حضور سیاسی در ایران نداشته باشند تسلط بر نفت و اقتصاد ایران تضمین شده نیست و باید مستقیم به ایران بیایند. این قضیه، قضیه قراردادهای نفتی بود. شعارشان هم این بود ما می‌آییم ساختار اداری و اجتماعی‌تان را کمک می‌کنیم نظام مالی‌تان را اصلاح می‌کنیم، بوروکراسی‌تان را اصلاح می‌کنیم، مدرنیته به شما آموزش می‌دهیم! شعارشان این بود که ما دیوان‌سالاری و بوروکراسی حکومتی به شما یاد می‌دهیم، نظام اداری و مالی‌...

به شما بگویم شروع آن هم در اسناد آمریکا می‌گوید 5 سرپل اول داشتند، به پنج بهانه آمدند. اولین شیوه‌های نفوذ و دخالت آمریکا از این 5 تا بود و بعد رسید به تسلط! بعد شد سلطان مطلق ایران تا انقلاب. 1) فعالیت لیسیون‌های مذهبی، جریان‌های لیسیونر و تبلیغ کشیشی مسیحی آمریکایی را وارد ایران کرد. که بخصوص شمال غرب، کردستان و آذربایجان غربی در مهاباد، ارومیه و این جاها، اول مدرسه برای ارمنی‌ها، مسیحی‌ها و آشوری‌ها، بعد رفتند سراغ کُردهای سنی آن‌ها را مسیحی کردند و بعد هم سراغ خانواده‌های شیعه فقیر در منطقه رفتند. اسناد وزارت خارجه آمریکا آن موقع، 90 سال پیش می‌گوید ما ظرف چند سال توانستیم 1500 نفر را زیر پوشش بگیریم و به این‌ها گفتیم شما را به آمریکا می‌فرستیم! اولین گروه ایرانیانی که به آمریکا رفتند و در یوشیگان مستقر شدند همین‌هایی بودند که توسط گروه‌های تبلیغ مسیحی و کشیشی آمریکا که وصل به سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا بودند، کادرسازی کردند، یک عده از این‌ها را به آمریکا بردند برگرداندند، نفوذ بین به اسم مذهب و مسیحیت. کار دوم‌شان همین شرکت نفت بود. اول از امتیاز نفت شمال شروع شد. کار سوم‌شان باستان‌شناسی و حفاری بوده است. گفتند ایران مهد تمدن است ما می‌خواهیم بیاییم به شما یاد بدهیم چطوری، تخت جمشید کجا و کجا! می‌دانید همان موقع این‌ها چند قطعه از ایران بردند که تا همین الآن هم برنگرداندند؟! صحبت از هزاران قطعه است که سابقه این‌ها از دو هزار تا 7 هزار سال پیش در ایران بوده است. الآن موزه‌های اصلی آمریکا و انگلیس و فرانسه، موضع لوور، یکی از قوی‌ترین و غنی‌ترین بخش‌هایش مربوط به بخش ایران است. و همه این‌ها را دزدیده‌اند، مجانی و مفت از ایران برداشتند و رفتند. و الآن چیزهایی در ایران دارند که ما در خود ایران نداریم. حالا این سیاست هم تا الآن ادامه دارد. یعنی هم سیاست تبلیغ به اسم مسیحیت، با این که آن‌ها خودشان مسیحی نیستند، رهبر سیاه و پنتاگون! مسیحی نیستند مسیحی کجا بود؟ بخور و بچاپ! نفتی‌اند! نه مذهبی. طلا، نفت، دلار، اسلحه! ولی برای شما می‌آیند این‌جا تبلیغ مسیحیت، آزادی دین، آزادی عقیده، کاره‌سازی، نفوذ، کمپانی‌های نفتی همچنان ادامه دارد. این را بدانید خیلی از این جنگ‌های منطقه را کمپانی‌های نفتی راه انداخته‌اند. بعضی‌ها معتقدند اصلاً جنگ داخلی سوریه بخاطر خط لوله نفتی بود که اختلاف بود که این خط لوله نفت و گاز از ترکیه و فلان به سوریه برود یا از طریق کجا برود این‌جا! این که این خط از این طرف بیاید یا از آن طرف بیاید، هزاران میلیارد پول تأثیر داشت در پول چندتا کمپانی‌ها که در طی 50 سال، صدها میلیارد بخورند! من تحلیل بعضی از این نویسنده‌های استراتژیست‌های برجسته در غرب را دیده‌ام، تحلیل‌شان این است که این بخاطر خط لوله نفتی شد. مسئله اصلی‌شان بخش مهمی‌اش این‌ها بود. یکی هم باستان‌شناسی و حفاری. این را شما می‌دانید که عراق و سوریه یکی از اولین جاهایی که مصادره و غارت کردند موزه‌هایشان بود! یعنی هنوز ارتش آمریکا وارد بغداد نشده بود موزه بغداد که از آشوری‌ها، کلدانی‌ها، بابل، بین‌النهرین و عراق از قدیمی‌ترین تمدن جهان بوده است، موزه‌ها را آمدند غارت کردند و بردند. حتی داعش هم که این اواخر آمد آمریکا به داعش اسلحه می‌داد یک بخشی که می‌گرفتند معاملات نفتی پراکنده بود یکی هم آثار باستانی عراق و سوریه بود که این‌ها می‌کَندند و به آن‌ها می‌فروختند. یکی هم که بیایید با ما مسئله تجاری و مسئله کمک فنی! این‌ها بهانه‌های اصلی‌شان بود.

آخرین نکته‌ای که من عرض می‌کنم بعد دوستان اگر سؤال یا فرمایشی دارند بپرسند، این پتانسیل جهانی شدن و سلطه بر اول آمریکا، بعد اروپا، بعد در فاصله دو جنگ، شورای روابط خارجی آمریکا بوجود آمد، اقتصاد سرمایه‌داری آمریکا مسلط بشود، آخرین سندی که می‌خوانم این است. تعبیری که در 1921 دارد در وزارت خارجه آمریکا این است، می‌گوید پایان جنگ، باعث شد بنگاه‌های بزرگ مالی آمریکا، امتیازات نامحدودی به دست آوردند. ظرف 8 سال، از دهه دوم، تا دهه سوم قرن 20، منابع نفت خود آمریکا، کالیفرنیا تحت نظر رئیس جمهور و کمپانی‌هایی که به او وصل بودند استخراج و مکیده شد و پولش در جیب ملت آمریکا نرفت، پول آن در جیب سه تا کمپانی رفت. و هر کدام از این سه کمپانی در مجلس آمریکا فراکسیون داشتند. روزنامه‌ها، مجله‌ها، فراکسیون مجلسین آمریکا، و کم‌کم دانشگاه‌های معتبر، همه‌شان مربوط به یکی از این کمپانی‌ها بود! در واقع، فراکسیون کمپانی‌هاست، رئیس جمهورها را هم این‌ها سر کار می‌آورند! رئیس جمهورها کسی نیستند.

حالا عین تعبیر آن را عرض بکنم: می‌گوید حفظ برتری اقتصادی بعد از جنگ اول، سیاست خارجه جدید ما را در منطقه شکل داد. رئیس جمهور، پرزیندنت «کلیج» اقتصاددان، پایه‌گذار نظام جدید اقتصادی آمریکا، نظامی را پایه‌ریزی کرد که بر اساس آن آمریکا اولویت اولش را سلطه اقتصادی درجهان تعریف کرد که ما 25 نقطه در جهان تعریف کردیم، - دقت کنید – 25 کشور، که یکی از آن‌ها ایران است. ایران در رده‌های یک هست. می‌گوید 25 کشور در دنیا تعریف کردیم که باید بر این 25 کشور ظرف دو دهه آینده ما باید حتماً مسلط بشویم! اگر این 25 کشور را بطور کامل توانستیم کنترل کنیم اقتصاد جهان دست ماست. جزو این 25 تا که سه رده کردند، رده یک، چهارتا کشور هستند که یکی از آن‌ها ایران است! می‌گوید ما آن‌جا به این نتیجه رسیدیم – 1920- که تا 20 سال آینده باید بر این کشورها مسلط شویم و ظرف 25 سال این کار را کردند و مسلط شدند. شورای روابط خارجی آمریکا با این هدف بوجود آمد، ایجاد واحد نظام اقتصادی جهانی، بنیانگذاران این شورا صاحبان بزرگترین کمپانی‌های اقتصادی آمریکا بودند، سرمایه‌داری، و اغلب یهود! که تسلط سیاسی هم پشت تسلط نفتی و دلار آمد! سلطه اقتصادی آمریکا بر اروپا بعد از دو جنگ محقق شد. می‌گوید آلمان و ایتالیا را که گرفتیم تا همین الآن هم دست‌شان است، بقیه اروپا هم که اصل آن انگلیس و فرانسه بود که آن‌ها هم ضربه خورده بودند و زیر پر و بال ما آمدند و فهمیدند در رده ما نیستند باید کنار ما باشند و این را قبول کردند و ما هم قبول کردیم و بر اروپا مسلط شدیم. وام‌های بزرگ به چند دولت خسارت دیده اروپا دادیم و از این طریق بر اروپا مسلط شدیم چون دیگر نمی‌توانستند وام‌هایشان را پس بدهند بعد از جنگ بود، ربا هم زیادش می‌کرد و نمی‌توانستند بدهند. سیاست توسعه اقتصادی و نظامی ما پشت چهره دموکراتیک فرهنگی، دموکراسی، آمریکای جدید، آمریکا این‌قدر مردم را بازی داد که حتی دکتر مصدق در ایران، بازی آمریکا را خورد! مصدق جلوی انگلیس ایستاده بود که نفت ایران ملی شود، بعد که زورش نرسید، انگلیس از طریق سازمان ملل و همه جا ما را تحریم کردند و فشار آوردند و گفتند نمی‌گذارم که نفت‌تان را جایی بفروشید، مثل قضیه هسته‌ای! قضیه نفت هم همین‌طوری بود بعد گفتند شما بلد نیستید، اول گفتند نفت کثیف است لباس‌هایتان کثیف می‌شود بگذارید ما یک کارهایی بکنیم بعد به شما یک سهمی می‌دهیم، بعد گفتند شما عرضه‌اش را ندارید، بعد دیدند می‌شود. بعد گفتند نمی‌گذاریم معامله کنید، خرید و فروش کنید و... تحریم کردند. مصدق دید از پس انگلیس برنمی‌آید به آمریکا پناه برد، گفت شما سابقه استعماری ندارید کشور دموکراتیک هستید! آمریکا چکارش کرد؟ یک سال نشد کودتا کرد، مصدق را سرنگون کرد! می‌گوید ما سرمایه‌گذاری خارجی آمریکا را که یک چهارم سرمایه‌گذاری انگلستان نبود تا 10- 20 سال قبل، ولی عملا در سال 1929، 95 درصد از سرمایه‌گذاری‌های تمام کشورهای جهان در آمریکا، این‌ها بود و یک کاری کردیم که اروپا، حتی انگلیس و فرانسه، ایتالیا و آلمان و همه به لحاظ اقتصادی در تیررس ما قرار گرفتند و بعد برای چندتا کشور برنامه‌ریزی کردیم که یکی‌اش ایران است. می‌دانید بعد از کودتای موفق در ایران بود که این‌ها کودتاهای دیگر را راه انداختند. در شیلی کودتا کردند آلنده را پایین کشیدند، کامیون‌دارهای آمریکا اعتصاب راه انداختند. کامیون‌دارها علیه دولتی که طرفدار کارگرها و کامیون‌دارها و سوسیالیست بود. به دست این طبقه، با تحصن و اعتصاب آن‌ها دولت را سرنگون کردند. بعد از کودتا، اولین کودتای نفتی ایران بود. بعد شیلی بود، بعد در یکی از دو تا کشورهای دیگر در آفریقا و آمریکای لاتین، شروع کردند کودتا پشت کودتا. حالا بفهمید انقلاب اسلامی و امام چه ضربه‌ای به آمریکا و غرب زد. وقتی ایران و بعد منطقه را از چنگ ایران خارج کرد. اسناد لانه جاسوسی و فتح لانه جاسوسی، چه فتح بزرگی بود که در تاریخ آمریکا سابقه ندارد. آمریکا یک چنین تودهنی‌ای نخورده بود. رئیس جمهور آمریکا آمد گفت ایران ما را تحقیر کرد. امام آمد گفت بله، تازه اولش هست، از این به بعد ما شما را زیاد تحقیر می‌کنیم. تا حالا صد سال است شما بشر و همه را تحقیر کردید، از این به بعد ما شما را تحقیر می‌کنیم. حالا آماری که این‌جا می‌دهند من دیگر نمی‌خواهم بخوانم دوستان خودشان رجوع کنند.

می‌گوید ما ظرف چند سال توانستیم 14 کشور از 20 کشور آمریکای جنوبی تحت کنترل آمریکا قرار بدهیم یا با کودتا، یا جنگ و تحریم اقتصادی و فشار، و نفوذ عوامل‌مان در آ‌ن‌جا. همین کاری که الآن دارند با ونزوئلا می‌کنند. ونزوئلا بعد از چاوز، یک مرتبه ارزش پول شان با حمایت سرمایه‌داران داخل ونزوئلا و حکومت‌های همسایه پایین آوردند و کشور تا مرز ورشکستگی رفته است! با کمک متحدین و حکومت‌های وابسته به خودشان. - دقت کنید – می‌گوید آمریکا توانست تا اواخر دهه 90 از 20 کشور آمریکای جنوبی 14 کشور را به درجات مختلف، تحت کنترل اقتصادی، سیاسی و نظامی خود قرار دهد و مایی که در آمریکای لاتین شعار آزادی و استقلال و مبارزه با استعمار می‌دادیم، چون منظورمان از استعمار، اسپانیا و اروپایی‌ها بودند که بروند و این‌جا برای ما باشد! آمریکا شروع کرد و تمام جنبش‌های انقلابی را به شدت سرکوب کردن و قتل عام کردن.

زمان روزولت، روزولت در آغاز قرن 20 اعلام می‌کند و می‌گوید کل قاره آمریکا حیات خلوت ایالات متحده است! هیچ دولتی در جهان بدون اجازه ما حق ندارد وارد این طرف جهان بشود! حالا وقتی که ایران با نیکاراگوئه و ونزوئلا در این سال‌ها و دهه گذشته، ارتباطش قوی شد، یکی از چیزهایی که این‌ها به شدت عصبانی بودند می‌گفتند ایران به حیات خلوت ما نفوذ کرده است! ایران در دو- سه تا از کشورهای آمریکای لاتین نفوذ کرده است و ما تا حالا به هیچ کس اجازه نمی‌دادیم، کمونیست‌ها بودند که آن‌ها را هم لت و پارشان کردیم. آخرین‌شان هم کوبا بوده است. این تعبیر که قاره آمریکا برای ایالات متحده است و اروپا حق ندارد، اروپا هم تحت نفوذ آمریکاست حالا نفوذ آمریکا در جهان شروع می‌شود. اول گفتند رهبری آمریکا بر جهان آزاد، یعنی غرب. بعد از سقوط شوروی گفتند آمریکا رهبر کل جهان است. حالا چه می‌گویند؟ حالا رئیس جمهورشان می‌گویند که هزینه‌اش را ما دادیم، آمریکا داده، ولی فایده‌اش را ایران برده است. ما هزاران میلیارد خرج کردیم، هزاران کشته دادیم، آبروی‌مان هم در دنیا رفت، اما در عراق، در افغانستان، از آن شبه جزیره هند تا شرق مدیترانه و شمال آفریقا، ایران قدرت اصلی شده است. و تا انقلاب اسلامی ایران نخواهد در این منطقه هیچ تصمیمی نمی‌شود گرفت. خب این حرف را معاون رئیس جمهور آمریکا زده است. معاون رئیس جمهور قبلی آمریکا این را گفت، این‌ها هم که می‌گویند. از این ترامپ خوشم می‌آید چون خیلی رک و صریح صحبت می‌کند. تا حالا چند بار گفته است که ما ایران را یک قدرت اصلی جهان کرده‌ایم. آمریکا این کار را کرده است. معاون اوباما گفت – دقت کنید این تاریخ را بدانید بعد بفهمید که چقدر مهم است – گفت در آغاز قرن 21، یعنی نیمه اول قرن 21 الآن ما چهار قدرت اصلی تصمیم‌گیر در جهان داریم. خب روسیه و آمریکا و چین طبیعی است، چهارمی را گفت ایران. ایرانی که تا 40 سال پیش نوکر این‌ها بوده، جمعیتش، قدرتش، اقتصادش و هیچ چیز آن با این‌ها قابل مقایسه نیست. این سه‌تا کشور، بزرگترین، وسیع‌ترین، پرجمعیت‌ترین، قوی‌ترین و ثروتمندترین کشور جهان است. خودش گفت ایران در کنار این سه‌تاست. این چهارتا کشور در نیمه اول قرن 21، چهار قدرت تصمیم‌ساز جهان است. و در این منطقه که حساس‌ترین منطقه جهان است  چون نفت و مسائل مهم است، قدرت اول در این منطقه که، منطقه درجه یک جهان است، قدرت درجه یک آن ایران است. خب این‌ها را مقامات درجه یک دارند می‌گویند که ایران از کجا به کجا آمده است. و این که باید مراقب باشید که دوباره شما را به نقطه صفر برنگردانند. ممکن است 10- 20 سال دیگر دوباره به آن نقطه برگردیم. اگر این خودآگاهی و آگاهی را نداشته باشیم و نفهمیم از کجا شروع شد و به کجا ختم شد. وقتی رئیس جمهور آمریکا می‌گوید ایران یکی از چهار قدرت سایبری جهان است یکی از شش قدرت موشکی جهان است یکی از ده قدرت نانوتکنولوژی جهان است و... این‌ها همه بعد از انقلاب در همین تحریم و گرفتاری‌ها شده است، با همین شعار مرگ بر آمریکا شد. نه با شعار تسلیم در برابر آمریکا! این خط را می‌خواهند پر کنند. می‌خواهند بگویند اشتباه آمدید برگردید. خب برگشتید! ‌چه گیر آوردید! برگشتید چه به شما دادند! هر چقدر تا الآن به شما دادند بعد از این هم همین‌قدر به شما می‌دهند! این تجربه خوبی بود، گران و تلخ، اما تجربه خوبی بود که به آمریکا اعتماد بکنید یا نه؟ امید به آمریکا داشته باشید یا نه؟ منتظر خیرات و مبرّات آمریکا باشید!‌ چرا باید به شما کمک کنند؟ وقتی به شاه که 25 سال بدبخت برایشان نوکری کرد این‌طوری برخورد کردند چرا باید با شما برخورد نکنند؟ این خلاصه مواردی بود که خدمت شما گفتم. 7- 8 تا سند دیگر بود که دیگر الآن فرصت نیست. اگر سؤالی هست بفرمایید اگر نه که جلسه را ختم کنم.

سؤال یکی از حضار: خیلی از حضرتعالی استفاده کردیم. این شبهه را که مطرح می‌کنند که عامل اصلی جنگ تحمیلی تسخیر لانه جاسوسی است. این را خواستم توضیح بفرمایید. و این که بعد از 8 سال جنگ مقدس ما تفکر لیبرالی اقتصادی که در کشور حاکم شد خواستم ببینم نقش آمریکا در ایجاد این تفکر لیبرالی اقتصادی در کشور ما چه بوده است؟ این در بعضی از بزرگان ما وجود دارد.

پاسخ حضرت استاد رحیم‌پور ازغدی: اولین سفیر ایران در آمریکا اسمش حاجی واشنگتن بود. از حج آمد و به واشنگتن رفت! این بچه صدراعظم ناصرالدین شاه بعد از قتل امیرکبیر بود. نوری. این آدم، آدم انگلستان بود و تابعیت انگلیس داشت هنوز هم ما با مسئولین‌مان مشکل داریم و تابعیت‌های دوگانه داریم. همه خط‌ها هنوز از همان صدسال پیش ادامه دارد، قرارداد امضاء کن، آن پای این قراردادها نمی‌ایستد ولی تو پای آن بایست. نوری که خودش نوکر انلگیس و تابعیت انگلیس داشت و نقش مهمی در مسئله قتل امیرکبیر داشت و بعد از امیرکبیر همه کاره ایران تحت امر انگلیس شد که ناصرالدین شاه قرار است صدر اعظم نخست وزیر بشوید لااقل تابعیت انگلیسی‌ات را لغو کن بد است که بگویند یک انگلیسی صدراعظم ایران شده است! این‌ها آمدند این‌جوری. بعد یکی از پسر‌هایش را فرستاده آمریکا که اولین سفیر ایران در آمریکا پسر این آدم است. حاجی واشنگتن چون از حج آمد و به واشنگتن رفت! یک نامه‌ای در آن موقع حاجی واشنگتن به رئیس جمهور آمریکا نوشته است. این‌قدر شبیه به نامه بعضی از مقامات ما به آمریکاست. انگار الآن حاجی واشنگتن دارد به آمریکا نامه می‌نویسد. دقیقاً همان تعابیر است. مضمونش این است که شما که خوبید! نیت‌تان که خوب است! ما هم که خوبیم! دوتا خوب با هم! شما می‌خواهید به ما کمک کنید که ما از نظر اقتصادی و علمی پیشرفت کنیم. انگار نامه صد سال پیش است تا الآن. درست همین نگاه است. شما پیشرفته‌اید کمک کنید که ما هم پیشرفت کنیم. شما پولدارید کمک کنید ما هم پولدار بشویم شما چیز بلدید به هما چیز یاد بدهید ما هم چیز بلد بشویم! بروید نامه را بخوانید، یکی از سندها همان نامه است که من دیگر مهلت نشد نامه را برایتان بخوانم. مثل این که این تفکر نمی‌میرد. رنگ عوض می‌کند ادبیاتش تغییر می‌کند گاهی ضد مذهب است گاهی نیمچه مذهبی است، اما باز هم ما گرفتار حاجی واشنگتنی‌ها هستیم که هم حاجی است و هم واشنگتنی است. در حکومت جمهوری اسلامی هنوز این مشکل هست. این که چرا هست دلایل مختلفی دارد. خیلی‌ها با امام(ره) راه افتادند در حالی که امام را باور نکردند، شعار امام امام گفتند در حالی که امام را نپذیرفتند. این حرفی که امام زد و گفت به خدا اعتماد کنید نه به قدرت‌ها، قدرت‌های مادی؛ و گفت از دشمن و آمریکا نترسید از خودتان بترسید خودتان خطرناک هستید اگر فاسد بشوید. این راز دو کلمه‌ای بود که امام گفت ولی بعضی‌ها مدام امام امام گفتند ولی این‌ها را نشنیدند مشکل ما هنوز همین است.

اما مسئله جنگ؛ اسناد لانه اگر افشا نشده بود ما می‌توانستیم بگوییم که احتمالات مختلفی است شاید یکی‌اش این بوده است. ولی اسناد بیرون آمد. عراق هنوز انقلاب اسلامی بطور مطلق مسلط نشده، در اسناد هست که آمریکایی‌ها دارند راجع به فرضیه جنگ ایران و عراق بحث می‌کنند! بله، این که خود صدام بعد از این که از ایران شکست خورد و به رئیس جمهور ایران نامه نوشت مرحوم آقای هاشمی، گفت همه آنچه که شما می‌خواستید و ایران می‌خواست من قبول کردم، یعنی اعتراف کرد که من به اهدافم نرسیدم، و جنگ تمام است، و می‌خواست جبران کند می‌خواست به کویت حمله کند. گفت می‌خواهم جبران کنم این‌ها من را فریب دادند. خود صدام سخنرانی کرد، جنگ را صدام شروع کرد، خود صدام این را گفت، گفت من به نمایندگی از طرف آمریکا و غرب و تمام رژیم‌های منطقه با ایران وارد جنگ شدم و این‌ها من را فریب دادند و با من طوری صحبت کردند که من فکر می‌کردم جنگ ظرف دو- سه هفته تمام می‌شود باور نمی‌کردم ایران این‌قدر مقاومت کند. من فکر می‌کردم دو- سه هفته‌ای این‌ها تسلیم می‌شوند و تمام می‌شود، همه هم که پشت ما هستند. آمریکا، انگلیس، شوروی، فرانسه، کل رژیم‌های منطقه همه با من هستند. این‌ها هم که انقلاب شده ارتش‌شان از هم پاشیده، نیروی مسلح دیگری ندارند، درگیری داخلی هم هست، در چند استان هم جنگ داخلی برای تجزیه کردند، در حکومت‌شان هم که بین رئیس جمهورشان، نخست‌وزیرشان و مجلس هم اختلاف و دعواست. این‌ها خودشان با هم اختلاف دارند حتماً این‌ها تسلیم می‌شوند!

نکته دیگر این که؛ من خاطرات این حسین نصر را چند وقت پیش خواندم. این نصر، در فلسفه و عرفان و مسائل علمی خدمات خوبی کرده و در سطح غرب و جهان مواضع‌شان اجمالاً نکات مثبت زیاد دارد. اما به لحاظ سیاسی معلوم می‌شود خیلی آدم عقب افتاده‌ای بوده است چون دو – سه ماه مانده به پیروزی انقلاب رفته رئیس دفتر فرح شده! یعنی وقتی که همه در می‌رفتند این تازه به میدان آمده است! این معلوم می‌شود که به لحاظ سیاسی مونگول است. رئیس دفتر فرح نقل می‌کند که ما قبل از سقوط شاه با صدام یک ملاقاتی داشتیم. می‌گوید من با فرح و چندتا از مقامات عراق رفتیم و صدام به دیدن فرح آمد. صدام گفت که به دوست ما شاه بگویید تانک‌هایت را به خیابان بیاور. – این چه زمانی است؟ پاییز 57 است، دو – سه ماه به پیروزی انقلاب اسلامی مانده است – تانک‌هایت را به خیابان بیاور، الآن با تانک بریزی چندصد نفر را له کنی بهتر است یا چند وقت دیگر یک میلیون ایرانی و عراقی کشته بشوند؟ این یعنی چه؟ یعنی هنوز انقلاب پیروز نشده است چه برسد به فتح لانه! از آن موقع صدام دارد می‌گوید اگر انقلاب اسلام پیروز شود بعد ملت عراق انقلاب می‌کنند. عراق هم مثل ایران می‌شود. بنابراین اگر این انقلاب پیروز شود ما جنگ را شروع می‌کنیم! خب این‌ها جزو اسناد است. علت جنگ آن نبود.

سؤال یکی از حضار: می‌گویند بدون اطلاع امام لانه جاسوسی را تخسیر کردند. می‌شود توضیح بدهید؟

پاسخ  استاد رحیم‌پور ازغدی: بله. بدون اطلاع امام بود اما وقتی امام مطلع شدند حمایت کردند. ظاهراً از قبل امام این‌طور که من می‌دانم اطلاع نداشتند اما وقتی که به امام اطلاع دادند یک نقل است که امام تردید کردند که کی هستند و قضیه چیست؟ ولی وقتی که گفتند این‌ها شعارشان خط امام است و وابسته به این گروهک‌ها نیستند می‌گویند شما و انقلاب، امام صریح پیغام دادند که خوب جایی را گرفتید و رها نکنید. علتش این بود که امام می‌دانست غیر از ایشان، بقیه این‌هایی که در جمهوری اسلامی بودند اهل این کارها نبودند. مثلاً بازرگان که همه کاره حکومت بود استعفا داد، این‌ها گفتند ما مرگ بر آمریکا را قبول نداریم و باید زیر سایه آمریکا باشیم. خب این‌ها فاصله گرفتند. این‌طور که من شنیدم این بود که امام بعد از این که اطلاع پیدا کردند حمایت کردند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha