شبکه یک - 23 شهریور 1397

حوزه فقه حکومتی و نظام سازی (2)

نشست "فقه مقاومت" مشهد 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

چون طلبه هستید دارم این‌ها را عرض می‌کنم. یکی از بزرگان، مرحوم حاج شیخ محمد بروجردی که حتماً اسم ایشان را شنیدید، از علمای صاحب نفس بود، الآن قبر ایشان در بروجرد مزار است مردم به زیارت می‌روند. حتی یهودیان در تشییع جنازه ایشان گریه کردند. زمان شاه از دنیا رفت. خیلی عالِم بود. ایشان گاهی می‌رفت نماز شبش را در قبرستان می‌خواند و می‌آمد. به بعضی‌ها گفته بود من حتی بعضی از سؤالات و مسائل فقهی‌ام را که آن‌جا نماز می‌خوانم با ارواح بعضی از بزرگان، فقهای سَلَف، از آن‌ها می‌پرسم و با آن‌ها مشورت می‌کنم، با آن‌ها مباحثه دارم! یک چنینی آدمی بود. یک وقت داشت در خیابان رد می‌شد دید دوتا همسایه دارند با هم دعوا می‌کنند فحش خواهرومادر بهم می‌دهند. گفت دعوا سر چیست؟ گفتند خاکروبه و زباله است این می‌گوید برای توست، او می‌گوید نه برای این است. این حاج شیخ محمد عبایش را پهن کرد، آشغال‌ها و زباله‌ها را توی عبایش ریخت، گفت این‌ها برای من است! آخوند یعنی این. بعد ایشان می‌گفت، به نظرم بعد از فوت آقای بروجردی، می‌گفت ما از بروجرد رفتیم قم، خب خیلی از بزرگان بودند که توی نخ این مسائل نیستند و فقط برای خدا واقعاً درس می‌خواند، برای خدا رساله چاپ می‌کند، ولی خب بعضی‌ها در نقشه‌های دیگر بودند. یکی از شاگردان ایشان و کسانی که با ایشان مرتبط بود می‌گفت من تا رفتم توی مجلس، یکی از این تیپ‌ها کنار من بود، پرسید که «غَصَّبتُمُ العشره» نگران شده بود که ما آمده بودیم بمانیم، یک رقیبی اضافه شده! ما هم گفتیم نه «بَدّلناه ببلیط دوسره!». خب ببینید این‌ها هم دخالت دارد در این که... اگر یک فقیه ترسو باشد، تهذیب نفس نکرده، ولی درس خوانده، مُلاست، ولی تهذیب نفس نکرده، تا یک پِخی به او بگویید بترسد، از جانش بترسد، خب این لحظه خاص، احتمالش زیاد است که فتوا بدهد که مقاومت این‌جا جایز نیست! واجب نیست! یکی تهذیب نفس کرده و نمی‌ترسد، می‌گوید والله تا به حال من نترسیدم. میزان توکل، اخلاص، شجاعت، دلبستگی‌اش به دنیا، حسادتش، باشد یا نباشد، این مسائل حل شده است. امام(ره) در نجف، به طلبه‌هایش می‌گفت که دعا کنید که قبل از این که تهذیب نفس کنید ریش‌هایتان سفید نشود، و عمامه‌هایتان بزرگ شود! وقتی عمامه‌هایتان بزرگ شد و ریش‌هایتان سفید، دیگر سخت است که آدم خودش را اصلاح کند! تا قبل از این که عمامه‌ها بزرگ شود و ریش‌ها سفید، امام به طلبه‌ها و شاگردانش می‌گفت آدم شوید.

می‌گفت استاد ما آقای شاه‌آبادی، بعضی‌ها می‌گفتند آقا ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه سخت است! ایشان می‌گفت ملا شدن کی گفته آسان است؟ 50 سال، 60 سال باید زحمت بکشید، ملانماشدن آسان است، ملا شدن آسان نیست. باید بگویید ملا شدن چه سخت است، آدم شدن محال است! این استاد امام، آقای شاه‌آبادی گفته بود.

خب این‌ها تأثیر دارد. وقتی یک کسی برایش مهم است که به او احترام بگذارند یا به او احترام نگذارند، ممکن است که در فتوا فرق کند. چرا مرحوم علامه، سر بحث نزغ و غصب، قضیه آب چاه و نجاست و آب قلیل – همه این را می‌دانیم – ایشان قبل از این که فتوا بدهد دستور داد چاهش را پر کردند، چاه خانه را پر کردند! بعد گفت حالا من فتوا می‌دهم. به دو دلیل، این کار را کرد. 1) اولاً مردم بیرون نگویند که خب آقا خودش این‌جوری است، مشگلش این است باید هم این‌طوری فتوا بدهد. فتوای من تابع منافع من نیست. 2) از این یک مقدار دقیق‌تر؛ نکند آن لحظه‌ای که من دارم سر دوراهی، سه‌راهی ادلّه، به یک جایی می‌رسم که باید ترجیح بدهم کدام ادلّه؟ مصلحت آن ملزمه است، به مصلحت ملزمه‌‌تری اشاره دارد، کدام بر کدام مقدم است؟ نکند در آن لحظه، یک وقتی در دل من خطور کند که حالا که ادلّه مساوی است، شما هم که چاه و آب‌تان مشگل دارد، خب چه فرقی می‌کند، حالا که ادله نزدیک بهم است، نکند آن دخالت داشته باشد در فتوایی که من می‌دهم! من اصلاً چاه آب نمی‌خواهم حالا فتوا می‌دهم. چرا ایشان این کار را می‌کند؟ برای این که – می‌خواهم بگویم همه‌اش مسائل فقهی هم لزوماً نیست آن بُعد فقهی‌اش را عرض کردیم – یک بخشی‌اش بُعد شخصی است. یک کسی تهذیب نفس کرده و دنبال منافع خود نیست. یک کسی می‌داند که اگر الآن یک حکمی را بدهد، این ممکن است بخش مهمی از طرفداران و مریدانش را از دست بدهد! مریدباز است، می‌گوید حالا چه دلیلی دارد؟ اصلاً شرعاً تقیه را برای چنین وقت‌هایی گذاشته‌اند! اهمّ و مهم می‌کند، و بعد هم زود به مصالح امت نسبت می‌دهد. منافع خودم است ولی اسم آن را مصالح امت بگذارم! خب این کار را می‌کند.

یکی هم هست مثل امام است، اصلاً برایش مهم نیست چه کسی به حرف او گوش می‌کند چه کسی گوش نمی‌کند. یک وقت گفت اگر من بفهمم حکم الهی و حکم خداوند در یک مسئله‌ای چیست؟ اگر تمام ملت یک طرف بایستند من جلوی همه خواهم ایستاد! فقط خدا. یکی هم این‌طوری است.

امام می‌گفت، قم، نجف، مشهد چرا ساکت نشسته‌اید؟ تقیه حرام است، رفت اسلام – نوار و صدایش موجود است – رفت اسلام، هنوز نشسته‌اید تقیه می‌کنید؟ مگر در همه چیز می‌شود تقیه کرد؟ مگر سر اصول و مذهب می‌شود تقیه کرد؟ سر یک اصل فرعی خاص سر یک مورد خاص تقیه گفتند. نگفتند اگر اصل اسلام دارد می‌رود تقیه کن! اگر اصل مسائل تقیه بود چرا سیدالشهداء(ع) تقیه نکرد؟ حفظ جان سیدالشهداء(ع) که واجب‌تر بود. چرا او تقیه نکند؟ چرا ناموس پیامبر(ص) و دختران پیامبر(ص) را بزنند و حجاب از سرشان بردارند؟ او مهم‌تر بود یا ما و شما و جنابعالی که یک صدمه‌ای نخوریم؟!

سر جنگ، فقه مقاومت! یکی از این‌ها گفته بود جواب خون این شهدا را چه کسی می‌دهد در این عملیات‌ها کشته می‌شوند؟ امام گفته بود جواب خون این شهدا را کسی بدهد که جواب خون شهدای صفین و جمل و نهروان را داد و باید بدهد. جواب این خون‌ها را همان بدهد. ما که از خودمان چیزی نگفتیم، ما داریم حرف همان‌ها را می‌زنیم ما داریم کار آن‌ها را می‌کنیم. جواب خون این‌ها را همان‌ها بدهند. امام می‌گوید که ممکن است برداشت اشخاص با ما مخالف باشد حق نداریم باب اجتهاد را ببندیم، همیشه اجتهاد بوده،‌ همیشه هست و همیشه خواهد بود و الا ما شیعه اهل بیت نیستیم و از مکتب تشیّع منحرف شده‌ایم. مسائلی که امروز پیش آمده با مسائل سابق فرق می‌کند، برداشت‌ها هم از احکام اسلام مختلف است. ما نباید سر برداشت‌ها با همدیگر دعوا کنیم و همدیگر را تصدیق و تکفیر کنیم، این بگوید این انحراف است، آن کافر است، آن جاهل است! ما باید در بیرون هم واقع‌بین باشیم. این‌هایی که می‌گویند یا صفر یا صد، یا امام زمان(عج) یا هیچی! شاه، صدام و هرکسی بود! امام می‌گوید این هم دین نیست، نه دین این را به ما گفته است و نه معنی واقع‌بینی این است. امام فرموده که مگر ما افرادی از عالم غیب داریم که بیایند کارها را آن‌طوری که مطابق میل ماست صددرصد طبق شرع انجام دهند؟ خب ما همین‌ها هستیم با همین مردم و آدم‌ها. مگر زمان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مردم معصوم بودند؟ مگر مسئولین حکومت‌شان این‌طوری بودند؟ خب آن‌ها هم همین‌طور بودند منتهی نحوه‌ی مواجه با این‌ها مهم است. می‌گوید در تمام تاریخ و در تمام دنیا پیدا نخواهد شد اگر منتظر نشسته‌اید یک وقتی مبارزه و مقاومت بکنید که صددرصد مطمئن باشید در حکومتی که تشکیل می‌دهید هیچ خلاف شرعی نمی‌شود، این هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. این معنی‌اش این است که کل احکام شرع باید تعطیل شود. این برای 15 سال بوده، 10 سال حکومت پیامبر(ص) و 4 سال و خورده‌ای هم حکومت مربوط به حکومت امیرالمؤمنین(ع)، آن‌ها هم احتیاجی به این‌ها نداشتند چون خودشان در ذیل شارع هستند و دارند احکام الهی را بیان می‌کنند. معنی‌اش این است که کل این آیات و روایاتی که راجع به مقاومت، جهاد، مبارزه، حکومت، عدالت، قسط و... همه این‌ها برای همان 15 سال بوده است! تعطیل کل شریعت تا آقا بیاید! این شیعه انگلیسی یکی از حرف‌هایش همین است. تشیّع انگلیسی یکی از حرف‌هایش همین است که این‌ها تعطیل! ما اصلاً وظیفه‌ای نداریم در عصر غیبت همه‌ی این‌ها تعطیل است! خب این‌ها تعطیل است، خمینی می‌آید حکومت کند می‌شود حرام؛ ولی شاه حکومت کند اشکالی ندارد. این‌ها با شاه تقیه می‌کردند ولی با خمینی تقیه نکردند! همین تیپ‌ها شاه را یک بار نهی از منکر نکردند می‌گفتند زمان تقیه است! امام می‌گوید واقعیت اجتماعی که صفر و صدی نیست، دنیا دارِ تزاحم است. اصلاً باب تزاحم را در اصول برای همین گذاشته‌اند برای این که همیشه همه‌ی احکام الهی، همزمان قابل اجرا نیست. اصلاً باب تزاحم را برای همین گذاشته‌اند. مرجّحات باب تزاحم برای همین است که در اصول بحث می‌کنیم. برای این که گاهی مواردی هستند که همه حکم‌الله هستند نمی‌توانیم چندتایی همه آن را اجرا کنیم مجبور هستیم یکی را فعلاً کنار بگذاریم و ببینیم کدام‌های دیگر مهم‌تر است. باب «تعارض» هم مرجّحات دارد برای چه؟ برای این که در فهم ادلّه هم اختلاف نظر پیش می‌آید. در این کدام حجّت است و کدام حجّت نیست اختلاف پیش می‌آید. خب پس هم در تعارض ادلّه، و هم در تزاحم در مقام اجرا اختلاف است. و الا اگر این را نگوییم ما باید کل نظام را کنار بگذاریم، انقلاب و امر به معروف و نهی از منکر را کنار بگذاریم و به حجره‌هایمان برگردیم. هم به تعارض ادله و هم به تعارض مصادیق توجه کنید و واقع‌بین در جامعه‌پردازی باشید.

ما در برابر دوتا جریان – این را هم عرض کنم بعد چندتا از عبارات امام را خدمت شما می‌خوانم که چطور امام در حوزه فقه سیاسی و فقه مقاومت، یک بحث درون‌حوزه‌ای دارد و یک بحثی به زبان ساده‌ی برون‌حوزه‌ای در بیرون با مردم عادی دارد همان مبانی فقهی را به زبان سیاسی و مردم و خطاب به بشریت بیان می‌کند. و امروز آن حرف‌ها دنیا را بهم ریخته است. عقیده و تحلیل بنده این است که حتی این جریان‌های تکفیری القاعده و داعش و این وهابی‌های تکفیری، طالبان و این تیپ‌ها هم تحت تأثیر امام و انقلاب هستند. این‌ها دیدند جوان‌های سنی به سرعت دارند شیعه می‌شوند بین اهل سنت، آخوند مجاهد با فقه مقاومت نیست. بین شیعه هست. تنها راه این بود که یک مدل وهابی از خمینی و از انقلاب امام درست کنند. یک وقت بروید ببینید این بن‌لادن از کجا آمد؟ و چطوری آمد؟ بن‌لادن که با سازمان سیاه علیه شوروی و کمونیست‌ها کار می‌کرد و بعد یک مرتبه رهبر جهاد شد، من نمی‌خواهم داوری کنم شاید هم واقعاً تغییر کرده بوده، ‌نطق‌های بن‌لادن یک وقت بروید ببینید آن اوایلی که شروع کرد انگار برداشته از روی سخنرانی‌ها و بیانیه‌های امام نوشته! فقط وسط‌هایش می‌گوید شیخ‌الاسلام – یعنی ابن‌تیمیه – چنین فرمود؛ یا کی چنین فرمود اسم بزرگان خودش را می‌آورد، ولی حرف‌ها همین حرف‌هاست. اصلاً معلوم است که این‌ها می‌خواهند یک مدل مقاومت وهابی نه سنی، یک نوع مقاومت ایجاد بکنند همین حرف‌ها را بزنند ولی با چیز... در حالی که شما همین الآن، روحانی عالِم دین اهل سنت، چه وهابی چه غیر وهابی، نمی‌بینید که رهبر این جریان باشد. این تیپ‌های القاعده و داعش آخوند ندارند خودشان آخوند سرخود هستند! طرف اصلاً درس آخوندی نخوانده، اغلب رهبران این‌ها تیپ‌های دانشگاهی و غیر روحانی‌اند. امروز دیدید الازهر رسماً اعلام کرد که این‌ها محرورالدم هستند و کشتن داعشی‌ها واجب شرعی است! این‌ها آخوندی که به عنوان عالِم دین فتوا بدهد ندارند، یکی از مشکلات‌شان این است می‌گویند در رأس فقه سیاسی و فقه مقاومت شیعه، امام هست و علما و مراجع هستند ولی در رأس فقه سیاسی وهابی، عالِم وجود ندارد. ولایت فقیه فرع مهم است.

آخرین بحثی که می‌خواهم با مایه‌ی فقهی عرض کنم این است ببینید ما یک جریانی داریم که اصلاً می‌گوید فقه مقاومت چیست؟ مقاومت فقه نمی‌خواهد برو مقاومت کن! ما انقلابی هستیم، نخیر، انقلابی بدون فقه، تهش می‌شود امثال داعش و این‌ها. انقلابی بدون فقه، در ایران خود ما نمونه‌اش مجاهدین خلق قبل از انقلاب بودند. منافقین خیلی انقلابی‌های دوآتیشه بودند، این‌ها به امام می‌گفتند به قدر کافی انقلابی نیست! اول انقلاب و قبل از انقلاب، حالا همه‌شان گفتند ما مبارزه می‌کنیم کاری به فقه و شریعت نداریم، کاری به آخوند و فقیه هم نداریم، نتیجه‌اش چه شد؟ امروز رسماً یونیفرم ارتش آمریکا را می‌پوشند و با اسرائیل رسماً ارتباط دارند. یعنی صریح با آمریکا و اسرائیل، از رژیم عربستان و رژیم اردن، این‌ها پول می‌گیرند، یعنی این‌قدر پَست. تهش این می‌شود. پس این روشن است. اما یک عده‌ای هم می‌گویند ما فقه مقاومت را قبول نداریم چون اصلاً فقه کاری به مبارزه و مقاومت و تشکیل حکومت و جامعه‌سازی ندارد، ما همین فقه عبادات را قبول داریم، معاملات هم توقیفی است در حد معاملات... که اجتهاد هست.

ما در برابر دوتا جریان ایستادیم، یکی این‌ها که به اسم اجتهاد، تن به قیاس می‌دهند. نه قیاس‌های منصوص‌العلّه، قیاس‌هایی که شرعاً حجّت باشند، یعنی علت یک حکم، دقیق و واضح بیان شده باشد، آن که خب قیاس مصطلح نیست، اشکالی ندارد، لازم است که تبعیت کنیم، بلکه قیاس‌هایی که من درآوردی است، یعنی به مناسبتی ولو غیر عقلی، مناسبت عرفی، مناسبت استحسانی، تخیل فردی، ذوق تو، القاء محیط، خوشامد، استحسانی، و... زود یک حکم را به اسم اجتهاد تعمیم بدهی، آن را.

حالا بیاییم سر این که مرحوم علامه حلی، در «مبادی الوصول» می‌گوید وقتی که از آیه و حدیث، از نصّ شرعی، علت حکم و علت تامّه فهمیده شد، حتی اگر نصّ صریح نباشد بلکه ظاهر معتبر عقلایی باشد، حجّت باشد، قابل تعمیم است، و این قیاس مصطلح نیست. اگر فقط دنبال نصّ صریح قطعی بگردیم، ممکن است تعداد احکامی که شما بر اساس آن‌ها جامعه‌سازی کنیم در بعضی از حوزه‌ها به تعداد انگشتان دست هم نشود. «ظن مطلق» را ما حجّت نمی‌دانیم، اصلاً دعوا سر «باب انسداد» چیست؟ یک کسانی گفتند مگر ما چندتا «ظنّ خاص» داریم که حجیت این ظنّ، بطور قطعی و مشخصاً اثبات شده باشد؟ از آن طرف ما می‌خواهیم جامعه را اداره کنیم و زندگی کنیم، مجبور هستیم سراغ «ظنّ مطلق» برویم. به ادنی مناسبتی ما استحظار کنیم. آن چیزی که این‌جا مرحوم علامه حلی می‌گوید آن نیست، این بعد این است که ما در باب «انسداد» تکلیف‌مان با «ظن مطلق» روشن است. در همین حوزه‌ای که «ظن خاص»ی که با ادلّه شرعی حجیت قطعی آن اثبات بشود به عنوان مصادیق همین «ظن خاص» دارد صحبت می‌کند، این‌جا ایشان می‌گوید اگر نصّ صریح نبود، ظاهر بود، ولی شما علیّت را از آن فهمیدی، ولو ظاهر است نه نصّ، در اعتبار آن نباید اختلاف کرد و باید پذیرفت. و وقتی از این استنباط می‌کنیم و یک حکم عامّ شرعی در حوزه فقه اجتماعی، حکومتی، سیاسی، از جمله فقه مقاومت می‌دهیم این اجتهاد شرعی و منجّز است. لازم نیست یک حدیثی پیدا کنیم که مشخصاً بگوید آقا در آن‌جا در این زمان و در آن مکان اگر این اتفاق بیفتد حلال است یا حرام است. چه دلیلی دارید؟ این معنی‌اش تعطیلی احکام می‌شود. یا بروید سراغ همان جریان در مسئله انسداد، سراغ جریان ظن مطلق بروید، آن را نمی‌گوییم. ایشان با همین ظنّ خاص دارد بحث می‌کند. می‌گوید چه نصّ صریح باشد چه ظاهر، اگر نصّ قطع‌آور باشد به اعتبار همه‌ی اهل اصول، حجّت است. بعضی‌ها می‌گویند که نصوص شرعی در علیّت، حداکثر ظهور دارند، صراحت ندارند. آن وقت بحث حکمت را که در کنار علّت مطرح می‌کند که حکمتِ حکم است یا علّت حکم است، ایشان مرحوم سیدمرتضی یک بحثی در «الذریعه» دارند، ایشان آن‌جا بحث می‌کند که حتی اگر نصّ صریح داشته باشیم باز احتمال خصوصیت منتفی نیست، «احتمال خصوصیت» مانع تعمیم می‌شود. می‌گوید حتی آن‌جا هم مستند نیست. ولی اغلب علمای شیعه که غالب ظنّ خاص هستند، این نظر را قبول ندارند ضمن این که خود مرحوم سیدمرتضی به این نظر، یک جاهایی عمل نمی‌کرده و خلاف آن عمل کرده است. استناد به مرحوم علامه است که می‌گوید این خلاف است و رفتار حکیمانه از شارع است که حکمتِ حکم، طوری بیان بشود که یا نصّ یا ظهور، ظاهر باشد و در بیان علت، ظهور داشته باشد، یعنی شرط ذکر نشده، مانع ذکر نشده، قرینه‌ای نصب نشده، ولی باز بگویید این حجّت نیست. این خلاف حکمت شارع است. این یعنی زمینه فریب خوردن ما از طرف شارع فراهم شده است! دلیل حجّیت ظواهر، اعتبار این مسلک را اثبات می‌کند اگر حجّیت ظواهر را پذیرفتیم. آن وقت نمونه‌های فقهی زیاد دارد. نمونه‌هایی که در حوزه معاملات شخصی می‌گویند، تا می‌گوییم به ذهن‌مان آن می‌آید،‌ ولی نمونه‌هایش در حوزه فقه سیاسی و حکومتی،‌ مثلاً جنگ و صلح؛ همین الآن در منطقه باید چکار کرد؟ الآن در عراق، سوریه، در یمن، در فلسطین چه باید کرد؟ الآن آیا عملیات استشهادی در بعضی از کشورها جایز است یا نه؟ با کدام آثار؟ در داخل سرزمین کفار حربی، در خط مقاومت چه کارهایی باید کرد و چه کارهایی نباید کرد؟ چرا؟ دیدن همه‌ی ابعاد یک مسئله که مثلاً در این شرایط، ساختن یک چنین سلاحی شرعاً چه حکمی دارد؟ چه مصالحی دارد؟ چه مفاسدی دارد؟ حکم مطلق؟ حکم مشروط؟ و... میزان تسلیم شدن در برابر تحریم‌ها.

وزیر ما به فرانسه رفت در شرایطی که رئیس جمهور فرانسه آن توهین‌ها را به پیامبر(ص) تأیید کرد. وزیر خارجه آمریکا دست توی جیب توی خیابان‌ها دارند با هم گل می‌گویند و گل می‌شنوند! آیا شرعاً از نظر فقه مقاومت، معنی این کار چیست؟ جایز است یا نه؟ در همه‌ی این مسائل می‌شود بحث کرد و باید بحث کرد. و جلوی مسائلی را که هنوز اتفاق نیفتاده و اتفاق خواهد افتاد... دشمن اصلی ما الآن تکفیری‌ها هستند یا آمریکا؟ یک سؤال در حوزه فقه مقاومت. الآن یک مثلث سه ضلعی با هم درگیرند، یک طرف ماییم، یک طرف تکفیری‌ها که آن‌ها هم ضد آمریکایی هستند و با ما هم مخالف هستند، یک طرف حکومت‌های منطقه و آمریکا و غرب هستند. بین این دوتا، کدام دشمن اصلی است؟ ما باید با حکومت‌ها و با غرب در نابود کردن داعش و القاعده و تکفیری‌ها همکاری کنیم؟ یا باید به این‌ها کمک کنیم در بیرون کردن کفار و حکومت‌های فاسد و بعد بنشینیم با همدیگر تسویه حساب کنیم؟ یا هیچ کدام؟ این یک سؤال در فقه مقاومت است، یک سؤال عینی و واقعی در همین الآن که جواب می‌خواهد.

در معاملات شخصی، این مسائل خیلی راحت بحث شده و مطرح شده است. در حوزه فقه مقاومت و فقه حکومتی باید بحث شود. مثلاً یک نمونه‌ای که این‌جا برایتان عرض می‌کنم، امام در «کتاب بیع» در جلد 2 «بیع» یک بحثی دارد که حتماً دیدید، رضایت طرف معامله – متبایعان – در بیع، آیا مقارن عقد باید باشد یا این رضایت می‌تواند سابق بر عقد یا لاحق بر عقد باشد؟ مثلاً فضولی باشد؟ یا مورد دیگر؟ بعد نظر مرحوم شیخ انصاری را نقل می‌کنند که در فضولی، مالک آن لحظه‌ای که معامله را اجازه می‌دهد در واقع آن لحظه مالک دارد تجارت می‌کند و تجارت مالک، همزمان و مقارن است با رضایت مالک. بنابراین آیه تجارت عن‌تراض، شامل این نوع گروه تجارت هم می‌شود، این هم می‌شود مشروع. امام یک بحثی را مطرح می‌کند من می‌خواهم به این قضیه توجه کنید، آیه تجارت «عن‌تراض» آیه 29 سورة مبارکه‌ی نساء، آن را طرح می‌کند و می‌گوید ما از این آیه این استنباط را می‌کنیم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا این الّا استثناء از چیست؟ خب چندتا بحث می‌شود. اولاً  بعضی‌ها این را تجارةٌ می‌خوانند، بعضی‌ها تجارةً که عطف بماسبق باشد یا نباشد؟ بعضی بحث این آیه شریفه این است که این «ما» و «إلّا» دارد حصر را می‌رساند یا حصر را نمی‌رساند؟ بعضی سر این است که این استثناء منقطع است یا متصل است؟ یعنی اکل مال بباطل، آیا تجارت به عن‌تراض، تجارتی که هر دو طرف راضی باشند آیا این نوعی از اکل مال بباطل است از آن‌ها استثناء شده است یعنی می‌تواند اکل مال بباطل باشد ولی با تراضی مشروع بشود؟ یا این که نه،‌این اصلاً معامله‌ای است که از مصادیق اکل مال بباطل اصلاً نباید باشد، مثلاً استثناء منطقع است.

راجع به این که «تراضی» یعنی چه؟ الآن خیلی از این تراضی‌هایی که در بازار صورت می‌گیرد اسم آن تراضی است، رضایت واقعی نیست. طرف را مجبور به تراضی می‌کند! آیا می‌شود ... مثلاً یک کسی را تنگنا و فشار گذاشتی، نمی‌تواند یک کاری را انجام بدهد، یک امکانی است که فقط دست توست، تو می‌توانی الآن در شرع آن را حل کنی، این اکل مال بباطل هم هست، این ظلم به اوست، ولی مجبور است، بعد به او می‌گویی این است، قبول می‌کنی یا نه؟ راضی هستی یا نه؟ طرف هم می‌گوید چکار کنم دیگر، خیلی خوب راضی هستم! آیا واقعاً این شرعاً تراضی است؟ با توجه به مبانی اخلاق اسلام، حقوق اسلامی، فلسفه حقوق در اسلام، و آن همه آیات و روایات که در باب مسئله عدالت و قسط و حقوق آدم‌ها و حق‌الناس گفته شده، این واقعاً تراضی و آن تجارت «عن تراض»ی است که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید، این مصداق آن است؟ یا نیست؟ بعضی‌ها می‌گویند تراضی، یعنی اعلام رضایت، لازم نیست رضایت قلبی. بعضی‌ها می‌گویند رضایت قلبی لازم است. بعضی‌ها می‌گویند رضایت قلبی مشروط لازم است. این تراضی دقیقاً یعنی چه؟ پیامبر(ص) می‌فرمایند که بیع، تلقی رُکبان، - که در مکاسب هم بود – که شما کاروان دارد می‌آید قبل از این که به شهر برسد، مظنّه و نرخ دستش بیاید، شما زودتر بروی و در بین راه کلاه او را برداری؟ این اکل مال بباطل هست؟ یا نیست؟ رضایت داده، او اصلاً نمی‌داند کلاهش را برداشتی. دروغ به او نگویی ولی خبر هم به او ندهی، راستش هم نگویی. شما می‌دانید خود تعریف این‌ها در نوع حکم و استنباط و فتوا و... چقدر تأثیر بگذارد، همه آیات و روایات را ببینید.

آیا فقه و روایات به هم مربوط است یا نه؟ دنیا و آخرت را یک کاسه باید دید یا نه؟ و... امام، همین آیه را می‌خواند و می‌گوید اولاً ما از این آیه، برداشت بکنیم علّت حلیّت تصرف در اموال، که علّت حلیّت در این‌جا چیست؟ تراضی. ما این را استنباط کردیم. وقتی استنباط کردیم که این‌جا دیگر لازم نیست که خداوند بگوید

لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ ....» بعد بیان علت بکند «لتراضی» دیگر لازم نیست بگوید. در واقع، علت حلیّت تصرف در اموال را ما این‌جا فهمیدیم. حالا کار آسان می‌شود. علّت، می‌تواند دایره‌ی حکم را توسعه بدهد، یعنی در بسیاری از معاملات و تفاهمات دیگر، از جمله ازدواج، و... شما بفهمی که علیّت حلّت داری، عقد مشروعیتش مشروط به رضایت است و الا اکل بباطل است. یا تضییع کنی بسته به موضوع.

یک نکته دیگر امام در ذیل همین بحث فقهی مطرح می‌کند و می‌گوید تشخیص حق و باطل است. بسا که در معاملات اجتماعی تشخیص حق و باطل اصلاً عرفی است. یعنی شما در هر جامعه‌ای در هر زمان و مکان باید از عرف آن‌جا بپرسی به نظر شما این اکل مال بباطل است، این معامله به نظر شما درست است؟ معقول است؟ معروف است یا نه؟ بعضی‌ها می‌گویند ما اصلاً این‌طوری معامله نمی‌کنیم، یک بازار، یک جایی در یک زمان دیگر می‌گوید، نه می‌شود. اصلاً خود مفهوم معروف و منکر، یک جاهایی در حوزه معاملات شخصیه، مفهوم نسبی است. یک کلمه‌ای هزار و چهارصد سال پیش در بازار مکه یک معنا داشت، در یک معنا استعمال می‌شد الآن به آن معنا استعمال نمی‌شود یک معنای دیگر دارد. مسئله عرف، شناخت لغت و تاریخ لغت، هم در اجتهاد مهم است. این‌ها را می‌گویم که بدانید فقه سیاسی و فقه حکومتی و تمدن‌ساز چقدر حساس می‌شود و چقدر توسعه پیدا می‌کند، چقدر باید با آیات و روایات کار کنیم. بعد نتیجه: می‌گوید بیع فضولی و هر نوع تجارتی که رضایت طرفین را دارد روشن است، حق است و اعتبار شرعی دارد. از این آیه و روایات دیگری هم برداشت می‌کند و می‌گوید فرقی هم نمی‌کند که چطوری بفهمیم رضایت دارد؟ چه زمانی بفهمیم رضایت دارد؟ آیا رضایت مقارن عقد است یا بعد از آن به دست آمده است؟ فرقی نمی‌کند بگوییم در این آیه حصر است، مفید حصر است یا نیست؟ واژه تجارت را تجارةً بخوانید یا تجارةٌ؟ استثناء را منطقع بداند یا متصل؟ این‌ها یک آثاری دارد اما در این مفهوم اثری ندارد، چون در همه‌ی این فروض، توضیح داده که اکل مال بباطل، تجارت بدون رضایت طرفین اکل مال بباطل است، و این قابل تعمیم و توسعه و تضییق هست.

پرسش و پاسخ:

یکی از حضار (نامفهوم) ما می‌خواهیم با همین موضوع مقاومت در فقه، کارهایی را که شده را جمع کنیم. تفاوت‌های ماهوی که بیان کردند فاحش است که بزرگان در این حوزه معتقدند که فتوا توقیفی است

و مبحث مقاومت تنها یک مؤلفه اخلاقی است که هرچه ارتباط ایمانی و ارتباط بیشتری برقرار باشد طبعاً مقاومت فرد وسیع‌تر است قانع نیست و مقاوم نیست. این تفاوت ماهوی ریشه در تصمیم‌گیری در این حوزه دارد و

آقای جعفریان قبل از بحث آقای رحیم‌پور، ایشان معتقد بودند به دقت همین فرمایش حضرتعالی که آن‌ها نسخه‌هایی هست که استنساخ کرده بودند و تئوریزه کرده بودند که بعضاً با همان اولین گفت و شنودها و اولین دستورالعمل‌های امام در تشکیل بسیج بود یعنی یک جورایی از امام گرفته بود، از احمدشاه مسعود که به آن ده سرفصل اخلاقی امام و سیروسلوکی امام معتقد بود، امروز چنان مسئله قاطی شده که امروز جریان داعش، یک جریان فراگیر است که بعضی از جاهایش را نمی‌شود تشخیص داد، بین یک حوزه‌هایی قاطی شده.

استاد رحیم‌پور: حتی ببخشید، امروز شنیدید که در افغانستان داعش با طالبان درگیر شده است. داعش در افغانستان آمده و با طالبان در بعضی از ارتفاعات جنگ راه افتاده است.

همان: به گمان من، الآن اگر سنگ بنای این را فقه بگذارد بحث مقاومت را که الآن به آن مبتلا شدیم. آن سنگ بنا اگر مؤمنانه و معتقدانه باشد تا قیامت که تاریخ برقرار خواهد بود آن اصل خواهد بود، و آن اصل جریان پیدا می‌کند. این ورود ما، البته این ورود تأسیسی نیست، ولی الآن از بزرگان حوزه عرض می‌کنم که یک سؤال ویژه برای همه حوزویان، که از ما مدت‌ها زمان می‌خواستند که همین ماهیت مقاومت را در فقه تشخیص بدهند. ضرورت آن را در فلسفه و ماهیت فلسفی آن یعنی امروز مقاومت،‌یک تئوری آشکار در توسعه انقلاب اسلامی است را ما یک تئوری روشن نداریم. من اول عرایضم در اجلاس هم عرض کردم این پیش‌درآمدی است برای راه انداختن چنین کرسی در مشهد، این شروعش که ماهیت مقاومت چیست؟ و پایان آن، نقطه شروعش ماهیت و پایان آن که آن نسخه تدوینی جهانی در حوزه تمدنی آن، این بحث بود که به نظرم جایش خالی بود و ما به دنبال استادان آن هستیم، این‌جا نمی‌خواهیم فریاد برنیم، اصلاً. ولی یک سؤال جدی که نظام با آن مبتلا و درگیر است امیدوارم در این جلسات گفته شود. سؤال من این بود که به بخش‌های جدی این صحبت‌هایی که حضرت استاد داشتند دقت کنیم، بخش‌های ابتدایی خیلی بخش‌های مهمی بودند، و ورود به نقد توسعه، کار خیلی زیاد شد، ببخشید این سؤال شد، اما الآن سؤال من از اساتید بزرگوار خاصه کسانی که در باب حکومت اسلامی  این است که این را آشکار ارائه بدهیم.

استاد رحیم‌پور: خیلی ممنون از فرمایش شما. من فقط آن نقل قولی که از آقایان کردید، نمی‌دانم کدام آقایان فرمودند ولی یک نکته‌ای را عرض بکنم این که فرمودید بعضی از آقایان گفتند توقیفی است؛ اولاً ما فرض کنیم توقیفی است، مگر ما «باب جهاد» نداشتیم، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، ما اصلاً نمی‌خواهیم کتاب دیگری را اضافه کنیم، ما قرار نیست، بنده عرض می‌کنم لازم نیست که یک کتابی می‌خواهیم درست کنیم به اسم «کتاب المقاومه»! نه آقا. همان «جهاد»، همان «امر به معروف و نهی از منکر» مقاومت است منتهی شرایط جدید، مسائل جدید، وضعیت جدید، باید به این‌ها برسیم.

پس بدون نیاز به غیر توقیفی بدون ابواب فقه، هم این مشکل و سؤال قابل طرح است که باب امر به معروف و نهی از منکر، و باب جهاد، در بسیاری از جاهای حوزه تعطیل شد! کمااینکه «باب قضاء» از حکومت ما یک بخش‌هایی گفته می‌شد و یک بخشی‌هایی هم نمی‌شد!

ثانیاً؛ معنای توقیفی بودن را بفهمیم. کسی که می‌گوید یک چیزی توقیفی است باید سند شرعی بیاورد. توقیفی است یعنی چه؟ یعنی ما سند شرعی داریم. حداقل یا اجماع باشد، یا حکم قطعی عقل باشد. و الا شما باید آیات و روایات بیاورید که ابواب فقه، نوعی تقسیم و تدوین ابواب فقه در کتب فقهی، کمّاً و کیفاً نوع تقسیم آن از طرف شارع مقدس رسیده و هر نوع تغییری بدعت است. حالا ما سؤال می‌کنیم این نوع تدویب ابواب فقه کار چه کسی بوده است؟ کار پیامبر(ص) بوده؟ اهل بیت(ع) این ابواب را گفته‌اند؟ نه، بزرگان و فقهای سَلَف بودند خوب کاری هم کردند، یکی هم نبوده. من در یکی از جلسات عرض کردم اقلاً ما به یک اعتبار، چهار نوع تقسیم در فقه، در تاریخ فقهای‌مان داشتیم. به یک معنی هم شش نوع تقسیم داشتیم. این نوع تقسیم چهارگانه که «عقد» و «ایقاع» و... باشد، رایج و باب شد، منافعی هم دارد. اما یک ضررهایی هم دارد. چون می‌گویند زمام تقسیم دست کیست؟ دست مُقَسّم. نوع تقسیم بسته به اعتبار مقسم است. یعنی چه؟ الآن شما و جمعی که این‌ها نشسته‌ایم همین جمع حاضر در این‌جا را صدجور می‌شود تقسیم کرد! بسته به این است که شما دنبال چه هستید؟ یک وقت تقسیم می‌کنید به سیادت و غیر سیادت. این یک تقسیم. بعد تقسیم کنیم به عینکی و غیر عینکی. تقسیم کنیم به معمم و موکلا. تقسیم کنیم به کسانی که سمت چپ نشستند و کسانی که سمت راست نشستند. شما هزارجور ملاک برای تقسیم می‌توانید بیاورید که هر کدام هم ممکن است فواید عقلایی داشته باشد. اما کسی نمی‌تواند بگوید تقسیم نمی‌کند، ما در آیه و حدیث از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نداریم که تعداد کتب و ابواب فقهی این‌هاست و محدود است.

ولی فرض کنید داشته باشیم. چون شما ابواب فقهی را که بدعت نمی‌توانید بگذارید، طبق آیات و احادیث و بسته به نیازهای جامعه برمی‌دارید... مثلاً بحث ذبح و اکل و شرب، این‌ها یک بخشی از این‌ها یک کتاب در باب اکل و شرب است. مگر کسی بگوید شما هیچ باب جدیدی نمی‌توانید پیشنهاد کنید که در این ابواب نباشد. خیلی خوب، اگر تازه باشد، چنانچه در مورد مقاومت همین است، مقاومت همان جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است. ولی فرض کنیم هم نباشد باز هم شما می‌توانید بگویید زمام تقسیم که یک امر اعتباری است در ید مقسم است بسته به آن هدفی که از آن اعتبار می‌جوید. دنبال چه هستید؟ اگر احکام الهی را بعد از تشکیل حکومت بخواهید دسته‌بندی کنید ناظر به مسائل اجتماعی، و قبل از آن، شما ممکن است دو جور دسته‌بندی کنید. اشکال شرعی ندارد. باید دید آیا فایده عقلایی و مرجحی دارد یا ندارد؟

سوم این که، فرمودید که گفتند مقاومت را در فعل فقهاء بجویید نه در قول فقهاء! این چه حرف عجیبی است من تعجب می‌کنم و واقعاً دلم می‌خواهد بنشینیم با این آقایان هرکسی که هستند یک مباحثه‌ای بکنیم ببینیم معنی این حرف‌ها چیست؟ فقیه، می‌تواند یک عملی را انجام بدهد که ربطی به فقه ندارد؟! هر فعلی چه از فقیه چه از غیر فقیه، فعل فقیه، یک وقت می‌گوید در فعل فقهاء دنبال فقه مقاومت نباش، در فعل‌شان باش. فعل هر متدیّنی بخصوص فقیه، فعلش باید مستند به فتوا و حکم باشد. اصلاً فقه یعنی همین. فعل یعنی اعمال جوارحی. اخلاق، یعنی اعمال جوانحی. کدام عمل جوارحی است که یک فقیه انجام بدهد و بگوید این مستند به هیچ حکم شرعی و فتوا و فقه نیست.

سوم این که بگویند مسئله مقاومت، مسئله اخلاقی است مسئله فقهی نیست! این یعنی چه؟ این یکی از مصیبت‌های ماست. می‌دانید غیر از یکسری از احکام فقهی خاص عبادی، و بخش محدود و معدودی از احکام فقه معاملات، بخش اعظم کتاب و سنت، به این معنا می‌گویند اخلاقی است نه فقهی! بعد می‌پرسیم یعنی چه؟ تهش می‌خواهد بگوید حالا نشد هم نشد! این تقسیم را از کجا آوردید.

اولاً تفکیک اخلاق از فقه را از کجا آوردید؟ شارع مقدسی که اخلاق را فرستاده، احکام هم همان فرستاده، این‌ها را برای یک موجود فرستاده، برای یک عالَم. ما دو بار زندگی نمی‌کنیم که یک زندگی‌مان فقهی باشد، یک زندگی‌مان جداگانه باز همان کارها را اخلاقی بکنیم! ما یک بار زندگی می‌کنیم. این زندگی ما یک بُعد جوارحی دارد یک بُعد جوانحی. خداوند ما را آورد برای عبودیت، برای تقرّب، برای اطاعت. اطاعت که هم در اخلاق و هم در فقه معنا می‌دهد.

بله فرق حکم اخلاقی و حکم فقهی در این هست که حکم فقهی را می‌توانید – آن هم نه همه‌ی آن را بخشی از آن را – می‌توانید به دادگاه بکشانید و شکایت کنید. ولی اخلاق را شما نمی‌توانید از یک کسی به دادگاه شکایت کنید بگویید مثلاً ایشان حسود است! من شکایت کردم در دادگاه احضارش کنید برای این که حسود است! این فرق را با هم دارد، ولی این که فقه جداست و اخلاق جداست، خیر.

نکته بعدی این که مگر یک امری اخلاقی شد دیگر واجب نیست؟ حسود بودن حرام است یا حرام نیست؟ یک کسی بگوید مکروه است، یک کسی بگوید حرص و حسد و کینه و نفاق مکروه است حرام نیست؟ ما چنین چیزی در اسلام داریم؟ مکروه است یعنی چه؟ یعنی ترک آن بهتر از داشتن آن است! ما چنین حرفی زدیم؟ در کدام آیه و حدیث داریم که گفته باشد شما مؤمن هستید در عین حال حسود هم باش، حریص هم باش، کینه‌توز هم باش، اتفاقاً خلاف آن روایت داریم. روایت زیاد داریم که می‌فرماید حریص، مؤمن نیست. مؤمن، حسود نیست. و... بله نوع واکنش، نوع مطالبه عمل فقهی و اخلاقی یک جاهایی با هم تفاوت پیدا می‌کند.

آخرین نکته هم فرمودند مقاومت، در اختیار حاکم است! بله. فرمان جهاد و حکم جهاد اگر منظورتان است بله. اما قبل از تشکیل حکومت، جهاد علیه حاکم ظالم، آن‌جا که محاکمه به معنای مصطلح نداریم حاکم شرع داریم، اگر منظورتان این است که چه در زمان عسرت و فترت، و چه در زمانی که قدرت تشکیل حکومت دارید، زمام مقاومت و حکم جهاد در ید حاکم است، یعنی حاکم شرع است، چه حاکم عرفی باشد چه نباشد، این حرف درست است، ولی چه ربطی به این ادعایتان دارد؟ اتفاقاً چون فقهی است دست حاکم است.

یکی از حضار: بسم‌الله الرحمن الرحیم. خوشحال هستیم که بالاخره در حوزه علمیه مشهد، اقلاً جلسه فقه سیاسی با حضور استاد برگزار شد و یک مبحث خیلی جدی طرح شد، و تقاضا می‌کنیم که از باب ترویج این جریان، این جلسه اقلاً در حوزه‌های بزرگ مشهد به عنوان یک مناظره تشکیل شود. سؤال بنده این است همانطور که عزیزان می‌دانند یکی از شرایط شخصی که به عنوان مرجع او را انتخاب می‌کنیم این است که اعلم مجتهدین باشد. با عنایت به این که شاید خیلی، نهایتاً بیش از 500- 600 از آیات قرآن آیات الاحکام نباشد، و بیشتر آن‌ها آیات اجتماعی، سیاسی، و به مقوله‌های عمومی‌تر می‌پردازد. نظر استاد در مورد این مقوله چیست که «اعلمیت در اجتهاد» به چه معناست؟ آیا این است که آقایان صرفاً در عبادات نهایتاً یکسری معاملات قدیمه مجتهد باشند، اعلم هم باشند، اما در مسائل سیاسی، مسائل اجتماعی، حتی مسائلی که لزوماً افرادی که اهل سیاست نیستند مبتلا به آن هستند، تجارت جهانی؛ یک مقلّدی دارند که ایشان می‌خواهد یک تجارت جهانی کند، در مورد این مسائل نظری ندارند و اعلمیتی هم ندارند، اما به عنوان مرجع اعلم معرفی می‌شوند چون صرفاً به مسائل قدیمه آشنا هستند، نظر شما یا عزیزانی که از نظرشان مطلع هستید، در این مسئله چیست؟ تشکر می‌کنم.

استاد رحیم‌پور: حالا این که لطف فرمودند که می‌گویند اولین جلسه فقه سیاسی، ولی می‌تواند به عنوان مقدمه، طرح مسئله باشد. عین بحثی که یک بحث فقهی که در حوزه‌ی احکام عبادی می‌شود، راجع به «صلات» چطور بحث می‌شود؟ می‌رویم سراغ منابع، مسئله طرح می‌کنیم، به منابع رجوع می‌کنیم، به ادله اربعه رجوع می‌کنیم، فتواهای دیگر را می‌بینیم، آیات و روایات مختلف‌تر می‌شود، نظرات دیگر و... حالا در این حوزه، کمتر نظرات دقیقی داده شده، البته داده شده، به قدر کافی برای شروع این بحث‌ها هست. یک اندوخته‌ی بسیار باارزشی در تراث فقهی ما، و کار سلف صالح ما هست، من تعارف نمی‌کنم واقعاً عقیده‌ام این است که آن قدرتی که آن انرژی‌ای که درون فقه شیعه و حوزه شیعه برای حل همه مسائل و مشکلات هست، واقعاً در هیچ حوزه علمیه دیگری، روحانی دیگر در مذاهب دیگر نیست. من صحبت کردم با کشیش و با خاخام و با آخوند و روحانیان برهمن و بودایی و با عالِم سنی و با عالِم وهابی، غیر سنی، سنی وهابی و... با همه این‌ها صحبت کردم، این قدرتی که در اختیار ماست هیچ جا نیست، این ظرفیت هیج‌جا نیست، این سابقه‌ای که در فقاهت شیعه است هیچ جا نیست. هزار سال سابقه‌ی تفکر انباشته و دقیق راجع به جزئیات.

کجای دنیا از یک "ابقاء ماکان علی ماکان"، سه سال درس خارج دربیاورد؟ کجای دنیا چنین عرضه‌ای دارد؟ یعنی یک جمله را  سه سال روی آن بحث کنیم و همه‌ی بحث‌ها به لحاظ نظری شنیدنی و جالب است. خب این یک توان و قدرتی است، این همه منابع است. منتهی تا بحث کرسی "فقه سیاسی" می‌شود من نگران هستم باز بعضی از دوستان بخواهند بیایند از اول شروع کنند! اثبات ولایت فقیه و... دیگر ما از این مرحله عبور کردیم، البته آن‌جا هنوز جای بحث است، ولی الآن دیگر باید بیاییم در جزئیات. مشکلاتی که مطرح است، این می‌شود اجتهاد. فرمودند مسئله «اعلمیت» من جمله امام را عرض کردم ممکن است یک فقیهی در یک موضوع خاصی اعلم باشد، در یک حوزه‌ی دیگری لااقل اعلم بالفعل نباشد، چون یک وقت داریم از ملکه‌ی اجتهاد صحبت می‌کنیم، توان بالقوه است یک وقت می‌خواهیم این را به فعلیت برسانیم باید برویم استفراغ وُسع کنیم، فصح ادله بکنیم، ادله فقاهتی، ادله اجتهادی و... بعد به یک نظری برسیم. بعضی‌ها خیلی زود "اصل عملی" جاری می‌کنند! خیلی از ادله را اصلاً ندیدند. در نوع اجرای «اصل عملی» هم به شما بگویم باز بعضی مذاق‌ها دخالت دارد.

بنابراین این‌جا امام گفتند برای زعامت و تشکیل حکومت، این نوع «اعلمیت» کافی نیست. چرا؟ چون این‌جا فقط مسئله فرضی نیست که شما بگویید بفرض چنین باشد چنان است. دیگر مسئله واقعی و عینی است. باید موضوع را هم بشناسید. حالا فرض کنیم که یک شخصی در همه ابواب اعلم باشد مسئله "موضوع‌شناسی" پیش می‌آید. مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی، پدر ما نقل می‌کند سر درس، یک وقتی ایشان گفت این که یک کسی یک ظرفی آورده می‌گوید این حلال است یا حرام است؟ مایه‌ای در آن هست این حلال است یا حرام است؟ این عرق است یا عرق نیست؟ ایشان می‌گفت که من باید بگویم که شراب حرام است یا نیست؟ این به من مربوط است من در این قضیه مجتهدم، در این که این عرق هست یا نیست از این اصغر عرق خور سر کوچه بپرس! او مجتهد است نه من.

خب در مقام افتاء همین است. لازم نیست فقیه در موضوعات وارد شود. اما وقتی که فقیه از حجره و حوزه‌اش می‌خواهد بیرون بیاید و بگوید حالا من می‌خواهم جامعه را زعامت کنم، رهبری کنم، می‌خواهم احکام‌الله را اجرا کنم، این جا دیگر نمی‌شود بگویی که اقتصاد باید اسلامی باشد من کلی می‌گویم بانک این‌طوری باشد ربا هست این‌طوری نباشد ربا نیست! دیگر به بیرون کاری ندارم! نمی‌توانی بگویی. من کلاً می‌گویم کجاها جنگ جایز است کجاها جایز نیست، حالا بیرون صدام حمله کرده بالاخره ما چکار کنیم؟ بگویی والله و اعلم! این اسمش زعامت نیست.

یکی از حضار: ببخشید «زعامت» به چه معنا؟ شاید مدعی ادعای زعامت نداشته باشد؟

استاد رحیم‌پور: خب اگر کسی مدعی زعامت نیست عیبی ندارد. بله در موضوعی که اعلم است می‌تواند مرجع باشد. مثلاً یک کسی ممکن است در مباحث حج اعلم باشد، اشکالی ندارد می‌توانید بگویید چنانچه این بحث تجزّی در اجتهاد اصلاً به همین دلیل بین حوزه شیعه مطرح شد، که بالقوه ممکن است بگویید یک کسی از دیگری واقعاً ملاتر است، مجتهدتر است، قدرت استنباطش بیشتر است، اما یک جاهایی این را نمی‌توانید بگویید. شما الآن می‌بینید بین مراجع، اگر کسی درس همه این‌ها را رفته باشد، دقیقاً می‌فهمد در کدام موضوع، کدام از این‌ها از دیگری قوی‌تر است، و در کدام موضوع ضعیف‌تر است. مثلاً یک استاد قدرت تویب مسائل و دسته‌بندی‌اش عالی است ولی عمیق بحث نمی‌کند. ولی یک استاد دیگری هست که یک موضوع را در عمق دقیق جلو می‌رود اما وقتی درس تمام می‌شود بالاخره متوجه نمی‌شوید که چه گفت! بالاخره نظرش چه شد؟ یعنی همه ادله را دید، نهایتاً نظرش را داد. نوع روحیه افراد فرق می‌کند.

یک وقتی یادم می‌آید مرحوم جوادآقای تبریزی(ره) یکی از اساتید ثابت ما ایشان بود، وقتی که درس تمام می‌شد از مسجد اعظم تا خانه، پیاده در خدمت ایشان می‌رفتیم. در خانه تا قبل از اذان ظهر یک گعده‌ای داشتند که خیلی گعده‌ی مفیدی بود، گاهی از درس ایشان مفیدتر بود. چون 7- 8 تا از فضلا هم می‌آمدند آن‌جا، آدم‌های قوی هم بودند، اِشکال می‌کردند، ما گاهی اول گوش می‌کردیم گاهی هم مداخله. ایشان دوتا روایت را مطرح کرد و گفت فلان مؤلف گفته این روایت معنی‌اش این است دیگری می‌گوید نه. ایشان اثبات کرد که این دو- سه‌تا روایت به نظر من هیچ کدام این مسئله را ثابت نمی‌کند، این برداشت از این روایت درست نیست. ما یک اِشکالی کردیم، بعد نشد آن‌جا حرف‌مان را به کرسی بنشانیم! درس تمام شد، من تا خانه بحث کردیم و جواب دادیم و گفتم این روایت این‌طوری است شما این‌طوری معنی کردید و... رسیدیم در خانه، - می‌خواهم بگویم سنخ بحث حوزوی همین‌طور است – راجع به مسئله اعلمیت و استنباط؛ من یقین کردم و هنوز هم یقین دارم که به خود ایشان هم گفتم برداشت ایشان از آن روایت درست نبود به نظر من. دلیل هم داشتم، دیدم هرچه می‌گویم ایشان جواب می‌دهد و حرف ما را قبول نمی‌گوید. بعد آخرش گفتم، حاج آقا در بحث شما که فرمودید نه؛ حالا حضرت عباسی از این سه تا روایات این مفهوم استشمام نمی‌شود؟ ایشان گفت نه استشمام نمی‌شود!

ببینید از نظر من در بعضی از مباحث فقهی، اعلم بود. اما با همه کرامت و بزرگی‌شان، قدرت زعامت جامعه و حکومت را شاید نداشت، چون مسائل اجتماعی مهم است. در همین صحبت‌های امروز ما، چندتا فتنه می‌شود دربیاید! چون قبل و بعدش را می‌زنند یک مرتبه می‌گویند فلانی گفته فلان!

حالا اسم بزرگان را رها کنیم. بزرگان ما ممکن است هر کدام در یک بابی اعلم باشند، بعد این می‌آید در جامعه.

ادبیات امام، فقه مقاومت، در عرصه‌ای که با بشریت حرف می‌زند که ریشه فقهی دارد ببینید چطوری است؛ این پیام زمانی بود که آمریکا هواپیمای مسافربری ما را روی خلیج فارس زد و 300- 400 نفر شهید شدند. آخر جنگ بود و تقریباً بعد از این پیام بود، شاید هم بعد از قطعنامه بود، مرداد 67 است، من نمی‌دانم دقیقاً قطعنامه چندم مرداد بود، همان روزهاست، تازه قطعنامه هم که صادر شده و امام پذیرفته، ببینید چطور حرف می‌زند؟ می‌گوید مردم آزاده‌ی جهان، همیشه از ابرقدرت‌ها خصوصاً از آمریکای جنایتکار صدمه دیدند،‌ تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و آمریکای سلطه‌گر جزم نکنند هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود.

این موضوع‌شناسی است. شما الآن از هر فقیهی بپرسید که آقا حکم کسانی که جنایت علیه مسلمین می‌کنند و صدمه می‌زنند چیست؟ فقها مگر در این قضیه اختلاف می‌کنند؟ همه یک چیز را می‌گویند. اما این که آیا آمریکا واقعاً همین‌طور است؟ جهان الآن واقعاً همین‌طوری است؟ خب این یک کسی است که جهان را می‌شناسد و دارد بیرون را می‌بیند.

می‌گوید مردم شریف ایران باید توجه کنند که امروز، روز مبارزه و جنگیدن با تمام شیاطینی است که حقوق حقه‌ی تمامی پابرهنگان جهان را نه فقط مسلمین، صرف عیش و نوش و سلاح‌هایی می‌کنند که تا برای همیشه حاکم دنیای گرسنگان بمانند. این‌ها می‌خواهند تا ابد بر بیچاره‌ها و مستضعفین جهان حکومت کنند. امروز وظیفه‌ی شرعی ما جنگیدن با این‌هاست.

خب همین حرف‌ها را بعضی‌ها قبول ندارند. حکم شرعی آن را می‌دانند وقتی به آن‌ها آیات و روایات را نشان بدهی. اجتهاد، زعامت.

بعد امام می‌گوید جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست، جنگ ما جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست، این‌ها همه دشمن هستند، جنگ ما جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست، - این‌ها بخشی از آن است، جنگ ما فراتر از این حرف‌هاست- می‌گوید جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه ظلم و جور در جهان. که یک مصداق آن حکومت مصر است، یکی مراکش و اردن است، عربستان است، اسرائیل است، صدام است، آمریکا است، ما وظیفه داریم در حد توان‌مان با همه‌ی این‌ها مبارزه کنیم. جنگ ما، جنگ اسلام است علیه تمام نابرابری‌های دنیای سرمایه‌داری و کمونیسم. جنگ علیه سرمایه‌داری غرب، جنگ علیه کمونیسم است. جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانی‌های مرفهین و حاکمان بی‌درد همه کشورهای اسلامی است.

امام دارد فقه حکومتی و سیاسی می‌گوید. می‌گوید تمام حکومت‌ها در همه‌ی کشورهای اسلامی این وظیفه شرعی ماست. این جنگ، سلاح نمی‌شناسد، این جنگ، محصور در مرز و بوم نیست که ما هرکس به ایران حمله کند فقط با او می‌جنگیم، نه، جهانی است. این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی‌داند. - می‌خواهید ما را تحریم کنید بکنید، حتی فقیر بشویم، گرسنه بشویم، شکست بخوریم، این جنگ ادامه دارد ما تسلیم نمی‌شویم-  این جنگ، جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌های اعتقادی – انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت علیه همه نامردمی‌هاست.

یعنی یک نبرد بدون زمان و بدون مکان. یک نبرد دائمی و جهانی. این فقه مقاومت و فقه سیاسی امام است.

رزمندگان ما در دنیای پاک اعتقاد، و در جهان ایمان تنفس می‌کنند. مسلمین جهان هم می‌دانند جنگ بین استکبار و اسلام است. جهانخواران را آرام نخواهند گذاشت. و ضربه‌های خود را به همه کاخ‌نشینان عالم وارد خواهند کرد.

امام چه می‌گوید؟ می‌گوید تمام جهان، جبهه نبرد ماست. ما مرزها را هم قبول نداریم، با همه حکومت‌های عالم کار داریم، حتی مستضعفین غیر مسلمان.

مردم شریف ایران بدانند این روزها دست‌های ناپاک شرق و غرب، برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است.

دقت کنید، ممکن است بعضی‌ها بگویند این برای اول‌هایش بوده که هنوز گرم بوده! ما گرم بودیم و امام از این حرف‌ها می‌زده! این زمان امضاء قطعنامه، آخر جنگ است. آن زمانی که بحث صلح شده، مرداد 67 است. این آن زمان است. یعنی این جنگ که تمام شود، جنگ و نبرد جهانی ما تمام نمی‌شود. فقه مقاومت برقرار است. می‌دانید حکم اعدام سلمان رشدی را امام بعد از قطعنامه داد؟ یعنی جنگ با صدام را گفتیم خیلی خوب صلح. حالا یک نبرد جهانی! بروید سلمان رشدی را اعدام کنید، چون به همسران و اصحاب پیامبر(ص) توهین کرده است.

مردم بدانند که دست‌های دشمن در هم گره خورده است، نباید بگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی‌مان در جبهه‌ها از بین برود -  8 سال جنگیدن را نگذاریم از بین برود! - و برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر بدهید ما باید اسلام را در تمام جهان جاری کنیم.

فرمودند ما باید یک کاری کنیم که زنگ و ناقوس کلیساها هم «مرگ بر آمریکا» بگوید.

محکم و استوار تا پیروزی اسلام ادامه بدهیم. مسئولین نظام هم تمام همّ خود را باید در این مسیر بگذارند، یک جا می‌گوید مسئولیت مسئولین، مسئولیت اقتصادی و شکم مردم است، اما از آن مهم‌تر، مسئله صدور انقلاب است. امام این را گفته که از حتی از آن مهم‌تر است. یعنی تحریم بشویم ولی انقلاب صادر بشود.

و آخرین جمله امام(ره) که می‌گوید، این روزها باید تلاش کنیم تحول عظیم در همه مسائل کنیم، - فقه مقاومت – باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اضنابش به سمت نبرد برویم. امروز تردید – این آخرهای جنگ بوده – امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل مربوط به جنگ و انقلاب را، امام می‌گوید این خیانت به رسول‌الله(ص) است. اینجانب جان ناقابل خود را تقدیم می‌کنم. - من از این‌هایی نیستم که فقط فتوا بدهم من جانم کف دستم هست و آمدم که خودم کشته بشوم – بعد می‌گوید انفجار هواپیمای مسافربری، زنگ خطری است برای همه‌ی مسافرت‌های هوایی، باید با تمام وجود تلاش کنیم این صحنه‌ها پیش نیاید و تکرار نشود، و من تسلیت می‌گویم؛ و به تمام کسانی که برای رسیدن به هدف مقدس پیروزی اسلام در جهان تلاش می‌کنند. دعا می‌کنم.

امام در یک پیام دیگرشان که می‌گویند صلح با صدام برای قطعنامه، همان‌جا می‌گویند ایران سرزمین دوم همه‌ی مجاهدان و مبارزان و چریکان جهان است. هرجا می‌جنگید بدانید ایران خانه شماست و ما طرف شما هستیم. این فقه سیاسی امام است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha